Attachment | Size |
---|
إِنْ ظُلِمْتَ فَلَا تَظْلِمْ، وَإِنْ خَانُوكَ فَلَا تَخُنْ، وَإِنْ كُذِّبْتَ فَلَا تَغْضَبْ؛ اگر به تو ظلم کردند، ستم نکن؛ و اگر به تو خیانت کردند، خیانت نکن؛ اگر تو را تکذیب کردند، خشم نگیر.
نخستین جمله از سفارشهای امام باقر علیه السلام خطاب به جابربنیزید جعفی این بود که اگر کسی به تو ظلم کرد، ظلم نکن. در مبحث پیشین به این نکته اشاره کردیم که منظور حضرت این است که گاهی برای انسان وضعیتی استثنایی پیش میآید که انگیزه ظلم را تقویت میکند و بهصورتهای مختلف در صدد ظلم به دیگران برمیآید.
اصلِ استیفای حقی که ضایع شده، صحیح است و از منظر حقوقی تردید نمیپذیرد؛ ولی گاه ارزشهایی اخلاقی مطرح میشود که درخور تأمل است و باید برای تشخیص آن دقت کرد. اسلام حقوق و در مقابل آن تکالیفی برای اشخاص وضع کرده است تا از حقوق خود استفاده کنند و دیگران نیز وظیفه دارند این حقوق را رعایت کنند. اگر بین اشخاصی اختلافی پیدا شود، باید به دادگاه شرع مراجعه کنند تا قاضی حق مظلوم را استیفا کند و به او برگرداند. این قوانین حقوقی برای تنظیم روابط اجتماعی است. از این راه تا آنجا که ممکن است، از ظلم و تجاوز جلوگیری میشود و افراد جامعه زندگی نسبتاً آرام و مطمئنی را در مسیر تکامل طی میکنند. کنار این احکام حقوقی، مسائلی اخلاقی مطرح میشود و حتی گاه در موقعیتی که کسی حق
انجامدادن رفتاری را دارد، ارزش اخلاقی، رفتار دیگری را اقتضا میکند. بشر مسائل حقوقی و اخلاقی را بهصورت جداگانه و در قالب دو علم تنظیم و تدوین میکند: مسائل حقوقی را، اعم از حقوق مدنی، جزایی و بینالملل در کتابهای حقوق، و مسائل اخلاقی را در کتابهای اخلاق بررسی میکند.
قرآن کریم که کتاب تربیت است و به همه ابعاد وجود انسان توجه دارد، مسائل اخلاقی و حقوقی را با هم مطرح میکند، بهگونهای که کنار مسائل حقوقی به بیان ابعاد اخلاقی هم میپردازد که چهبسا در تنظیم روابط حقوقی هم مؤثر است؛ مثلاً میتوان به احکام طلاق در قرآن کریم اشاره کرد. موضوعهایی مانند موارد جواز طلاق، حق رجوع شوهر و... از مسائل حقوقی است که قرآن بیان کرده است؛ اما کنار این مسائل، موعظهها و ارزشهای اخلاقی نیز به چشم میآید. اگر قرآن کریم میفرماید: الطَّلاقُ مَرَّتانِ فَإِمْساكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْریحٌ بِإِحْسان،(1) مواعظی مانند وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبیرٌ بِما تَعْمَلُون،(2)تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ فَلا تَعْتَدُوها وَمَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُون(3) را نیز بیان میکند.
اگر انسان بخواهد صرفاً به قوانین قاطع حقوقی توجه کند، بسیاری از ارزشهای اخلاقی را باید کنار بگذارد. برای کسی که مالش دزدیده یا به او توهین میشود، حقوقی تعیین شده است که بتواند حق خود را استیفا کند و مال یا حتی معادل ارزشیِ آن را از طرف مقابل بگیرد؛ ولی ارزشهایی اخلاقی هم وجود دارد که شایسته است کنار احکام حقوقی در نظر گرفته شود. اگر کسی به شما ظلم کرد، حق تقاص دارید؛ ولی اگر گذشت کنید، بهتر است و ارزش و ثواب بیشتری دارد: وَأَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوى.(4) اما گاه ممکن است اجرای ارزشهای اخلاقی با ابهامهایی همراه باشد؛ مثلاً وقتی حقی از کسی
1. بقره (2)، 229. «طلاقِ [رجعى] دو بار است. پس از آن یا [باید زن را] بهخوبى نگاه داشتن، یا بهشایستگى آزاد كردن».
2. مائده (5)، 8. «و از خدا پروا دارید، كه خدا به آنچه انجام مىدهید آگاه است».
3. بقره (2)، 229. «این است حدود [احكام] الهى؛ پس، از آن تجاوز مكنید، و كسانى كه از حدود [احكام] الهى تجاوز كنند، آنان همان ستمكاراناند».
4. بقره (2)، 237. «و گذشت كردنِ شما به تقوا نزدیكتر است».
ضایع میشود ـحتی اگر موضوع قتل غیرعمد یا عمد باشدـ گذشتکردن بهتر است یا اینکه باید مجرم قصاص، و حق استیفا شود؟ حقیقت این است که شیوه برخورد با این اعمال بسیار متفاوت است.
فرض کنید کسی میخواهد به شما حمله کند و با زور و تهدید، مالی را از شما بگیرد. آیا با داشتن حق مقاومت و دفاع، بهتر آن است که مالتان را برای در امانماندن از شر ظالم به او بدهید یا باید مقاومت کنید و حتی اگر کار به درگیری کشید تسلیم نشوید؟
اگر تسلیمشدن نشانه تنبلی و بیعرضگی باشد، اسلام چنین روحیهای را نمیپسندد. مسلمان باید توانمند و قوی باشد و در مقابل دشمن تسلیم نشود. کسی که در برابر ظلم مقاومت کند و جانش را از دست دهد شهید تلقی میشود: مَنْ قُتِلَ دُونَ مَظْلِمَتِهِ، فَهُوَ شَهِید.(1) مسلمانان نباید ظلمپذیر باشند و اجازه دهند هرکس توانست به آنها زور بگوید. راحتطلبی، تنبلی و بیعرضگی شأن مؤمن نیست؛ ولی گاه انسان کارهای مهمتری دارد که اگر بخواهد با این مسائل درگیر شود، از وظایف مهمترش باز میماند؛ مثلاً اگر بخواهد مال اندک خود را از ظالم بگیرد، باید به دادگاه شکایت کند و مدتی طولانی تلاش کند تا حق خود را ثابت کند و چهبسا بعد از طی این مراحل نتواند حق خود را بگیرد و ظالم تبرئه شود؛ بنابراین، صرفنظرکردن از مال اندک برای پرداختن به کارهای واجب و مهم ـدر مواردی که مقاومتکردن و پیگیری ارزش نداردـ خردمندانه به نظر میرسد.
اما گاه ممکن است بیاعتنایی به کار بد و ظالمانه دیگران باعث تجری ظالم شود. اگر کسی مرتکب رفتار ناهنجاری شود و طرف مقابل اعتراضی نکند، مجرم همان کار زشت را با جرئت و جسارت بیشتری انجام میدهد. چنین شخصی نهتنها مرتکب جنایتهای بزرگتر میشود و روزبهروز فاسدتر میشود، بلکه ضررش برای جامعه
1. محمدبنیعقوببناسحاق کلینی، الکافی، ج9، ص473، ح8303/1.
افزون خواهد بود. در اینجا عفو و اغماض مطلوب نیست و مظلوم وظیفه دارد ظالم را به دادگاه بکشاند تا به مجازات اعمالش برسد. از این طریق، هم ظالم متنبه میشود و هم دیگران سرانجام رفتارهای ناهنجار را مشاهده میکنند و درس میگیرند؛ بنابراین با توجه به اینکه ناهنجاریها بهتدریج در جامعه شیوع پیدا میکند، اگر عفو و گذشت باعث تجری ظالم شود، بهتر است برای جلوگیری از بروز ناامنی در جامعه و نیز پیشگیری از فساد روزافزون ظالم، او را بهصورت قانونی مجازات کرد.
اگر مظلوم بتواند مالش را از چنگ ظالم درآورد و مقاومتکردن در برابر ظلم دشواری چندانی نداشته باشد، باید این کار را انجام دهد. تنبلی و تنآسایی در چنین موقعیتی بهلحاظ اخلاق اسلامی مطلوب نیست و ممكن است ادعای واگذارکردن کار به خداوند و چشمپوشی از حق در چنین موقعیتی توجیهی نامطلوب برای تنبلی و بیعرضگی باشد. حال اگر همین شخص به این دلیل از مالش بگذرد که طرف مقابلش محتاج و گرفتار است، کار مطلوب و ارزشمندی انجام داده است، هرچند ظاهر و نتیجه هر دو کار یکی است؛ بنابراین نیت انسان در برخوردهای او بسیار متفاوت است و چهبسا چشمپوشی از مال، عبادتی بسیار بزرگ باشد. در مثال مذکور، مظلوم میتواند با این نیت از حق خود بگذرد که ظالم به دلیل فقر و بیچارگی مرتکب خلافی شده است و با گذشتن از او میتوان از دزدی، باجگیری و... نجاتش داد و زندگی تازهای به او نشان داد. در این صورت عبادتی بسیار بزرگ انجام داده است که از مصادیق مَنْ أَحْیاها فَكَأَنَّما أَحْیَا النَّاسَ جَمیعا(1) بهشمار میرود. گاهی نیز گذشت و عفو به نیت متنبهکردن ظالم صورت میگیرد. اگر ظالم متوجه باشد که مظلوم میتوانست از حق قانونی و شرعی خود استفاده کند، ولی برای رعایت حال او از حق خود گذشته است، شرمنده میشود و ممکن است همین احسان باعث شود ظالم، دست از ظلم بردارد؛ قرآن کریم نیز به احسان
1. مائده (5)، 32. «هركس كسى را زنده بدارد، چنان است كه گویى تمام مردم را زنده داشته است».
توصیه کرده است: ادْفَعْ بِالَّتی هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَة،(1) یا ادْفَعْ بِالَّتی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذی بَیْنَكَ وَبَیْنَهُ عَداوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمیم.(2)
در سیره ائمه علیهم السلام نمونههای بسیاری هست که آن بزرگواران جسارت و توهین برخی افراد را با احسان خویش پاسخ میگفتند و نهتنها از حق خود میگذشتند، بلکه سعی میکردند نیاز توهینکننده را برآورده کنند یا برایش هدیهای ببرند. روشن است دلیل این نوع برخورد بیعرضگی یا تنبلی نیست و طرف مقابل هم میداند که امام علیه السلام میتواند حقش را استیفا کند. عفو و گذشت در این موقعیتها با هدف تربیتی و ارزشی صورت میگیرد و عبادتی بزرگ تلقی میشود.
عفو و اغماض تاآنجاکه مربوط به خود اشخاص باشد و باعث سلب حقوق دیگران نشود، ممکن است مطلوب باشد؛ اما اگر پای حق دیگران در میان است، عفوکردن جایگاهی ندارد؛ مثلاً اگر دزدی اموال بیتالمال را ببرد نمیتوان او را بخشید یا رئیس بانک حق ندارد کارمندی را که اختلاس کرده است ببخشد؛ زیرا صاحب مال شخصِ او نیست، بلکه اموال به مردم تعلّق دارد و نمیتوان مال دیگران را به کسی بخشید.
عفو و اغماض وقتی جایز است که اولاً، مربوط به حق خود شخص باشد و حق دیگری در کار نباشد؛ ثانیاً، عفوکردن ظالم موجب تجری او و گسترش و افزایش گناه و ناامنی جامعه نشود؛ ازاینرو بسیاری از روایات، برکت و منفعت اجرای یک حد از حدود الهی را بیشتر از باریدن چهل شبانهروز باران بر جمعی از مردم قلمداد کردهاند.(3) اجرای قوانین جزایی مشروط به مطالبه مدعی خاص نیست و مدعیالعموم باید از ایجاد ناامنی و شکستهشدن حدود الهی شکایت کند؛ پس بهطور کلی، انسان باید موقعیت، نفعوضرر عفو یا استیفای حق را با دقت بسنجد و آنگاه تصمیم بگیرد. البته محاسبه نفعوضرر همیشه دقیق نیست و هرکسی نمیتواند این کار را انجام دهد؛ ولی بههرحال این محاسبه باید
1. مؤمنون (23)، 96. «بدى را به شیوهاى نیكو دفع كن».
2. فصلت (41)، 34. «[بدى را] به آنچه خود بهتر است دفع كن. آنگاه كسىكه میان تو و میان او دشمنى است، گویى دوستى یكدل مىگردد».
3. ر.ک: محمدبنیعقوببناسحاق کلینی، الکافی، ج14، ص7، ح13650/1.
صورت پذیرد و این نکته در نظر گرفته شود که عفوکردن بهصورت مطلق و در همهجا مطلوب نیست؛ پس احقاق حق ظلم نیست تا نهی از ظلم در إِنْ ظُلِمْتَ فَلَا تَظْلِمْ شامل آن بشود؛ ولی حتی در اینجا نیز گاه عفوکردن و گاهی استیفای حق، مطلوب است.
امام باقر علیه السلام در دومین سفارش خطاب به جابر میفرمایند: وَإِنْ خَانُوكَ فَلَا تَخُنْ؛ «اگر به تو خیانت کردند، خیانت نکن».
خیانت از مصادیق ظلم است و اگر کسی به دیگری خیانت کند، در حق او ظلم کرده است. اینکه امام باقر علیه السلام بعد از نهی از ظلم، بهخصوص بر ضرورت پرهیز از خیانت، که نوعی ظلم است، تأکید میکند، نشانه اهتمام ایشان به برخی مصادیق ظلم است که گاهی انسان از آنها غافل میشود.
خیانت در اصل ادانکردن حق امانت است. خداوند متعال در قرآن کریم به ادای امانت امر میکند: إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى أَهْلِها.(1) اما برخی افراد در امانت خیانت میکنند؛ یعنی بهجای آنکه امانت را به صاحبش برگردانند، دریافت آن را انکار میکنند، از آن کم میکنند، از آن درست نگهداری نمیکنند و به نوعی آن را در معرض ضایعشدن قرار میدهند؛ بنابراین خیانت در امانت شایعترین مصداق خیانت است. معنای وَإِنْ خَانُوكَ فَلَا تَخُنْ این است که اگر مالی را نزد کسی به امانت گذاشتی و او در امانت خیانت کرد و آن را به تو برنگرداند یا صحیح و سالم تحویل نداد، تو در حق دیگران اینگونه رفتار نکن و حق امانت را درست ادا کن.
گاهی مفهوم خیانت به هر نوع تعهدی تعمیم مییابد؛ مثلاً دو نفر یا دو گروه تعهداتی را در برابر هم بپذیرند؛ ولی به آنها عمل نکنند. در این صورت هرچند در امانتِ اصطلاحی خیانتی صورت نگرفته است، طرفین در تعهدات خود خیانت کردهاند.
1. نساء (4)، 58. «خدا به شما فرمان مىدهد كه سپردهها را به صاحبان آنها رد كنید».
دو مفهوم امانتداری و وفای به عهد از عامترین ارزشهایی هستند که زندگی اجتماعی بشر را قوام میدهند. اگر کسانی که دینومذهبی ندارند، به مکتب اخلاقی پایبند نیستند و از حکیم و بزرگی هم تبعیت نمیکنند بخواهند در اجتماع زندگی کنند، باید امانتداری و وفای به عهد را پاس دارند. هر انسان عاقلی میداند که زندگی اجتماعی مرهون پایبندی به قراردادهاست. اگر دو دشمن پس از جنگ با یکدیگر بر اثر متحملشدن خسارات زیاد پشیمان شوند، قرارداد صلح و عدم تعرض به یکدیگر را امضا میکنند و حتی اگر یکی یا هر دو به خدا هم ایمان نداشته باشند، به تعهداتشان عمل میکنند. در غیر این صورت نظام اجتماع مختل میشود. پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله هم بعد از اینکه آزارهای بسیار مشرکان را تحمل کرد، سرانجام در حدیبیه با بتپرستان قرارداد صلحی امضا کرد. امضای قرارداد صلح با اعمال برخی تغییرات، بهمعنای پایبندی و التزام به محتوای آن است. خداوند متعال درباره قراردادهایی که پیامبر گرامی اسلام صلیالله علیه وآله با مشرکان داشتند میفرماید: ِفَمَا اسْتَقامُوا لَكُمْ فَاسْتَقیمُوا لَهُمْ.(1)
امانتداری نیز از ارکان زندگی اجتماعی بهشمار میرود. حضرت امام سجاد علیه السلام فرمودند: «اگر قاتل پدرم شمشیری را نزد من امانت میگذاشت که با آن پدرم را به شهادت رساند، در آن خیانت نمیکردم و امانت را به او بازمیگرداندم».(2) البته انسان میتواند از همان اول به دلایلی نظیر تردید در توانایی خویش برای حفظ امانت، آن را نپذیرد؛ ولی اگر امانت را پذیرفت، باید با تمام قوا از آن محافظت کند و آن را به صاحبش بازگرداند.
بنابراین پایبندی به عهدوپیمان و امانتداری از عامترین اصول اخلاقی در زندگی اجتماعی انسان است. خیانت وقتی رخ میدهد که عامترین و محکمترین اصول اخلاقی زیرپا گذاشته میشوند؛ اصولی که همه انسانهای عاقل به آنها پایبندند.
1. توبه (9)، 7. «پس تا با شما [بر سر عهد] پایدارند، با آنان پایدار باشید».
2. محمدبنعلیبنبابویه (شیخ صدوق)، الأمالی، ص246، ح6. نظیر همین حدیث از امام صادق علیه السلام نیز روایت شده است؛ ر.ک: محمدبنالحسن طوسی، تهذیبالاحکام، تحقیق حسنالموسوی خرسان، ج6، ص351، ح994. محمدبنیعقوببناسحاق کلینی، الکافی، ج9، ص710، ح8617/4.
منظور از وَإِنْ خَانُوكَ فَلَا تَخُنْ در کلام امام باقر علیه السلام این نیست که اگر طرفِ قرارداد، عهد و پیمان خود را شکست، بازهم شما به عهد خود پایبند باشید؛ زیرا اگر یکی از طرفین پیمانشکنی کند، دیگر قراردادی بین طرفین باقی نمیماند و طرف دیگر حق دارد مقابلهبهمثل کند و به قرارداد پایبند نباشد و نقض قرارداد از سوی طرف دیگر خیانت به شمار نمیآید. این مسئله مانند حق تقاص است که ظلم به حساب نمیآید؛ زیرا ظلم در جایی رخ میدهد که کسی از حقش تجاوز کند، نه اینکه حق شرعی خود را مطالبه کند.
بله، پایبندی به قراردادی که یکی از طرفین نقض کرده است لازم نیست؛ ولی ممکن است انسان بهلحاظ اخلاقی و تربیتی به قراردادش پایبند بماند تا طرف مقابل متنبه شود و با خود بگوید با اینکه من قرارداد را نقض کردم، طرف مقابل آنقدر انسان شریفی است که حتی به تعهدی که من شکستهام پایبند مانده است. این استثناها با عناوین دیگری مطلوبیت پیدا میکنند.
با توجه به آنچه گفتیم روشن است که منظور از وَإِنْ خَانُوكَ فَلَا تَخُنْ همان نکتهای است که درباره إِنْ ظُلِمْتَ فَلَا تَظْلِمْ بیان کردیم. این هشدار برای وضعیتی است که حتی انسانهای عادی و متعادل نیز انگیزه ظلم پیدا میکنند و در صدد تجاوز از حق خویش و گرفتن انتقام برمیآیند. بر اساس این فقره از سفارش امام باقر علیه السلام ، اگر هم کسی به مال شما خیانت کرد یا به قراردادش پایبند نماند، نباید ظلم کنید و حقوق او را زیر پا بگذارید.
ممکن است در موقعیتهایی از زندگی، انسان خشمگین شود و زمینه گناه برای او فراهم آید. یکی از مصادیق این امر آن است که انسان برای ارشاد و تأمین مصالح دیگران بهقصد خیر مطلبی را بیان میکند؛ ولی دیگران آن را تکذیب میکنند. پیامبران الهی‰ صادقانهترین، مفیدترین و مؤثرترین کاری را که کسی میتواند برای دیگری بکند برای بشر انجام دادهاند. این بزرگواران سخنانی را بیان کردند که
عمل به آنها ضامن نجات و سعادت ابدی انسان است. بیتردید سخنان پیامبران صلی الله علیه و آله خیرخواهانه بوده است؛ زیرا آنها صریحاً میگفتند که ما از بشر مزدی نمیخواهیم: ماأَسْئَلُكُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْر.(1) بااینحال بهتصریح قرآن کریم، نهتنها مردم، هر پیامبری را که خداوند متعال فرستاده است تکذیب کردند، بلکه ایشان را به استهزاء گرفتند. خداوند متعال در تعبیری جالب توجه میفرماید: أَتَواصَوْا بِه؛(2) «آیا همدیگر را به این امر سفارش كرده بودند؟». اقوام گوناگون، هر پیامبری را که خداوند متعال برای هدایت بشر میفرستاد، تکذیب میکردند و به استهزاء میگرفتند و گویا یکدیگر را به این کار توصیه میکردند.
وقتی شما شاهد رفتار نادرست کسی باشید که ضرر زیادی به او وارد میکند و دلسوزانه و خیرخواهانه به او تذکر بدهید، مواجهشدن با تکذیب آن شخص بسیار ناراحتتان خواهد کرد؛ زیرا شما صرفاً مصلحت او را در نظر گرفتهاید و آن نصیحتْ سودی برای شما نداشته است. چنین برخورد غیرمنصفانهای ممکن است انسان را عصبانی کند و چهبسا منجر به رفتارهای ناهنجار دیگر شود. اگر چنین برخوردی در معامله انجام میشد چندان باعث ناراحتی نمیشد؛ اما وقتی انسان در صدد تأمین خیر طرف مقابل برمیآید و با تکذیب او مواجه میشود، شایسته است که سفارش امام باقر علیه السلام را به جابر به یاد آورد که اگر سخنی گفتی و مردم تو را تکذیب کردند و گفتند دروغ میگوید خشمگین نشو.
کسانی که در راه پیامبران الهی قدم میگذارند باید آماده باشند که وقتی با تکذیب مخالفان روبهرو میشوند خود را کنترل کنند و عصبانی نشوند. اگر این آمادگی از پیش و در پی تلقین و تمرین برای انسان حاصل شده باشد، تحمل ناملایمات آسان خواهد بود؛ مانند انسانی که میداند در چند قدمی او چالهای هست و خود را برای رسیدن به آن آماده کرده است. اگر خود را برای رویارویی با مسائل و مشکلات زندگی آماده کنیم، در موقعیتهای خاص خیلی سخت نمیگذرد. به سفارش بزرگان، انسان باید هنگام بیرونآمدن از خانه به خود تلقین کند که قرار
1. شعراء (26)، 109، 127، 145، 164 و 180؛ ص (38)، 86.
2. ذاریات (51)، 53.
است از هرکسی که میبیند ناسزا بشنود و ازاینرو خودش را آماده کند. در اینجا دو حالت مفروض است: اگر کسی ناسزا گفت، برای شنونده خیلی ناراحتکننده نخواهد بود؛ زیرا از پیش برای رویارویی با چنین صحنهای آماده بوده است، و اگر ناسزایی در کار نبود، چهره خندان و رویی گشاده سهم انسان خواهد بود؛ اما کسی که خودش را برای همه وضعیتها آماده نکرده باشد و مثلاً انتظار داشته باشد که هرکس او را میبیند احترام بگذارد و سلام کند، اگر ناسزا بشنود عصبانی میشود؛ بنابراین انسان باید برای رویارویی با موقعیتهای ناگوار آماده کند.