بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
الْحَمْدُ للهِ رَبِّ العَالَمِین وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ و آلِهِ الطَّاهِرِین
أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَ عَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیًا وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلاً وَ عَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً
مقدمه
تشریففرمایی سروران عزیز، بزرگان و هنرمندان محترم را به این مؤسسه که به نام مبارک امام مزیّن است به عنوان یک خدمتگزار در این مؤسسه خوشآمد عرض میکنم. امیدوارم خدای متعال بر توفیقات همه شما بیافزاید و خیر دنیا و آخرت را نصیب همه شما بفرماید و در راه رسالتی که بر دوش دارید شما را بیش از پیش موفق بدارد. از خداوند میخواهم که به ما هم توفیق خدمتگزاری به امثال شما را عنایت فرماید.
ضرورت تبیین رابطه دین و هنر
قاعدتاً لطفی که آقایان فرمودند و ما را با قدوم مبارک خودشان مفتخر کردند براساس این اندیشه است که امروز جامعه اسلامی و انقلابی ما نیازمند کارهای هنری است و بر این اساس باید رابطه فعالیتهای هنری با مسائل دینی، اسلامی و انقلابی روشن شود تا اشخاص با انگیزه قویتر، این مسئولیتها را بپذیرند، انجام دهند و به ثمر برسانند. این تلاش بسیار کار به جایی است زیرا حقیقتاً در بسیاری از امور زندگی اجتماعی ما ابهامهایی وجود دارد که باعث بداندیشیها، بدرفتاریها و بدآموزیهایی میشود که شاید بیش از نود درصد آن همراه با غرض سوئی نیست. گاه کسانی از روی مسامحه، کماطلاعی یا ناآگاهی به کارهایی که آثاری نامطلوب دارد دست میزنند و به این آثار نامطلوب توجه ندارند. درحالیکه اگر همین کارها به شکل دیگری انجام میگرفت منشأ برکات فراوانی میشد و میتوانست حتی هر قدمِ آن عبادت باشد و برایشان ثواب داشته باشد. انسان ممکن است رفتاری انجام دهد که تنها یک حرکت فیزیکی خاصی در خارج انجام گیرد اما با ایجاد اندکی تفاوت میتواند فاصله ارزش آن از زمین تا آسمان گردد. توجه به اصل این مسئله برای ما مفید است و میتوان با مثالی این اصل را توضیح داد.
رابطه هدف با ارزش عمل
همه ما میدانیم که بقای نسل انسان در گرو ازدواج است و اگر مرد و زن با هم ازدواج نکنند نسل بشر منقرض میشود و طولی نمیکشد که بشر نابود میشود. ازدواج هم به یک عمل طبیعی احتیاج دارد تا موجب تولید فرزند شود. اگر این کار طبیعی براساس یک قرارداد و با جمله «أَنْکَحْتُ و قَبِلْتُ» توأم باشد عبادت میشود. حتی نگاهی که دو همسر به همدیگر میکنند نیز عبادت میشود و ثواب دارد. اما اگر این قرارداد و این جمله نبود و این عمل طبیعی بر اساس ارتباط آزاد انجام گیرد، گرچه از نظر ظاهری و طبیعی با عمل قبل تفاوتی ندارد و زن و مردی صرفاً عملی بر اساس غریزه خود انجام میدهند، اما یکی عبادت است و دیگری گناه! البته ازدواج مبتنی بر یک قرارداد است که تعهداتی به دنبال میآورد، اما عمل غریزی زن و مرد در هر دو رابطه یکسان است. این دو عملِ به ظاهر یکسان، در ازدواج، عبادت و در رابطه آزاد، گناه محسوب میشود. برخی افراد که به این نکته توجه ندارند میگویند: این دو عمل چه فرقی دارند؟! کسانی که شما آنها را گناهکار میدانید همین کاری را انجام میدهند که از نظر شما عبادت است. پس چرا یکی گناه شمرده میشود و مرتکب آن باید مؤاخذه و حتی تنبیه شود و دیگری مستحق ثواب است؟ این مورد را تنها از جهت مثال عرض کردم و گرنه این نکته در بسیاری از مسائل جاری است. همه ما میدانیم و قبول داریم و باید توجه داشته باشیم که ارزش بسیاری از مسائل، با اندکی تغییر در کیفیت کار یا حتی گاهی تنها با تغییر نیت، از زمین تا آسمان تفاوت پیدا میکند.
مثال دیگری در خصوص تفاوت نیت عرض کنم؛ در روایات هم به این مثال اشاره شده است که اگر دو نفر به نماز بایستند و هردو مثل هم نماز بخوانند و کاملاً مانند یکدیگر کیفیت قرائت و آداب نماز را رعایت کنند، اما قصد و نیت یکی از آن دو این باشد که وظیفه شرعی خود را انجام دهد و هیچ توجهی به دیدن یا ندیدن دیگران نداشته باشد، و دیگری فقط به این قصد که به دیگران نشان دهد نمازخوان و اهل عبادت است آن عمل را انجام دهد، اولی بهواسطه این عمل، ثواب فراوانی میبرد و دیگری نه تنها ثوابی نمیبرد، بلکه مستحق عقاب میشود زیرا ریاکاری کرده که نوعی شرک محسوب میشود. چنین شخصی در حقیقت به جای خداپرستی، خودپرستی و مردمپرستی کرده است. نیت باعث چنین تفاوتی بین دو عمل مشابه میگردد، بهگونهای که ارزش آنها از زیر صفر تا میل به بینهایت تفاوت پیدا میکند.
در مسائل اجتماعی و مسائل دیگر هم همین قاعده جاری است. پیش از انقلاب - کسانی که سن آنها نزدیک سن بنده است به یاد دارند و گمان نمیکنم جوانترها به یاد داشته باشند - کسانی برای مبارزه با دستگاه پهلوی و شاه عدهای را آموزش دادند و گاهی هم کسانی را ترور کردند. سخن آنها این بود که ما میخواهیم با دستگاه ظلم و ستم مبارزه کنیم. البته این مطلب طفیلی است و مطلب اصلی چیزی دیگر است و بنده به این وسیله میخواهم اهمیت اختلاف نیت و نگرش را عرض کنم. شاید بانیان آن گروه، افرادی متدین و فداکار بودند و واقعاً تنها بهخاطر خدمت به مردم و جامعه این کارها را انجام میدادند و حاضر بودند جان خودشان را فدا کنند اما در عمل بهتدریج با کسانی دوست و همکار شدند که قدری گرایشهای چپ داشتند و چندان اعتقادی به دین نداشتند، ولی در این جهت با گروه نخست مشترک بودند که معتقد بودند با دستگاه پهلوی ستمکار باید مبارزه کرد. گروه نخست معتقد بود این مبارزه وظیفهای دینی است و گروه دوم میگفت رژیم پهلوی باید برود و ما بهجای آنها بیاییم؛ آنها حق ما را گرفتهاند! بالاخره اختلاط بین این دو گرایش باعث شد که این حرکت، انحراف پیدا کند و نتیجه آن شود که در اوائل انقلاب، بهترین ذخیرههای انقلاب را با ترور از دست ما بگیرند. امثال آیتالله دکتر بهشتی، دکتر آیت و بسیاری دیگر از نیروهای انقلاب را همین افراد از ما گرفتند. انگیزه این گروه هم از ابتدا این بود که با دستگاه پهلوی مبارزه کنند و آن حکومت را ساقط کنند اما خوبان و بنیانگذاران این گروه، برای انجام وظیفهای الهی اقدام به تأسیس آن کردند و معتقد بودند که این مبارزه باید در چارچوب احکام الهی انجام گیرد. گرچه ممکن بود آنها در تشخیص وظیفه خود اشتباه کنند اما نیت آنها در روزهای نخست، الهی بود ولی بعدها این نیت کمرنگ شد و به جای رضای خدا، هوای دل جایگزین شد و به جای اینکه بگویند باید اشخاص صالح سر کار آیند، گفتند باید ما سر کار بیاییم و نوبتی هم باشد نوبت ما است. همین افراد، بزرگترین ذخایر انسانی این کشور را در همان اوائل انقلاب که بیشترین نیاز را به وجود آنها داشتیم از دست ما گرفتند. آیا واقعا جنایتی بالاتر از این جنایت میتوان تصور کرد؟! چه کسانی مرتکب این جنایت شدند؟ کسانی که در ابتدا به عنوان خدمت به اجتماع و مبارزه با ظلم کار خود را شروع کردند! حتماً فهمیدهاید مقصود من چه کسانی هستند و انشعاب آنها چگونه پیدا شد و به کجا انجامید!
پایه چنین کارهایی که میتواند نتایج دراز مدتی در جامعه داشته باشد باید بسیار محکم باشد؛ باید دقت کنیم که اولاً این کار فیحد نفسه کاری عقلپسند و خداپسند باشد، و ثانیاً باید دید ما برای چه هدفی آن را انجام میدهیم؛ گاهی تنها بهخاطر یک احساس میخواهیم این کار را انجام دهیم و گاهی هم تنها بهدنبال منافع شخصی خود هستیم و این منافع را به اسم خدمت و ... دنبال میکنیم و انتظار یک منفعت شخصی داریم. اگر کار از ابتدا از روی هوس و برای منفعتی دنیوی یا از روی چشم و همچشمی و رقابت و چیزهایی از این مقوله انجام گیرد فرجام مطلوبی نخواهد داشت. از ابتدای نهضت انقلاب اسلامی تا امروز که چهل سال از پیروزی انقلاب میگذرد این مطلب را آزمودهایم. اگر شما خودتان هم دقت کنید شاید اکنون نمونههای برجستهای از چنین آزمونهایی را بتوانید ببینید.
خیانت بزرگ پهلوی در رواج سکولاریسم
حقیقت این است که دستگاه ستمشاهی، تنها ستمش این نبود که بعضی سرمایههای کشور را به درباریان و طرفداران خودش اختصاص میداد و منافع کشور را استثمار میکرد و دیگران را محروم میکرد - البته چنین ستمی وجود داشت و به شکلی برجسته بود که همه میتوانستند آن را درک کنند – بلکه در کنار این ستم، ضرر مهمی به جامعه وارد کرد که اهمیت و خسارت آن بسیار بیشتر از این بود و آن این بود که دین را تضعیف کردند و قصد داشتند دین را بهطور کلی از جامعه حذف کنند. اصل این مطلب احتیاج به تبیین و اثبات و قرائن و شواهد ندارد و همه کم یا بیش از آن اطلاع داریم اما روشن ساختن عمق این خیانت بزرگ و مبارزه آنها با دین، قدری احتیاج به توضیح بیشتری دارد؛ از جمله اینکه کار آنها باعث شد نوعی سکولاریسم بینامونشان در جامعه ترویج پیدا کند.
آنها این مسئله را ترویج میکردند که مسائل زندگی دو دستهاند؛ یک دسته مسائلی جدی که برای همه انسانها چه مسلمان، چه غیرمسلمان، چه ایرانی، چه عرب، چه آمریکایی و چه دیگران مطرح است و به انسانیت انسانها مربوط میشود؛ و دسته دیگر، مسائلی ذوقی و سلیقهای است که گرچه چندان جدی نیستند اما قابل احتراماند. دسته اول مسائلی هستند از قبیل تأمین نیازمندیهای غذایی مردم، تأمین مسکن مردم، مسئله حکومت، مسئله امنیت، مسئله کسب و کار مردم، مسئله آموزش مردم، ... و بالاخره هنرهایی که مردم به آنها احتیاج دارند (اگر فرصتی شد اشارهای به نیاز بشر به هنر خواهم کرد). آنها میگفتند: اینگونه مسائل به دین ربطی ندارند. برای مثال، هر کسی میداند باید کار کند تا مزد بگیرد یا هر کسی حتی کسانی که به وجود خدا اعتقادی ندارند خواهان حفظ امنیت هستند. اینگونه مسائل ربطی به دین ندارند. دین به فرد میگوید: نماز بخوان! فرد هم اختیار دارد که نماز بخواند یا نخواند. اگر فرد تصمیم بگیرد که نماز بخواند، دیگران هم باید به این خواسته وی احترام بگذارند اما این مسئله به مسائل جدی زندگی انسان ارتباط ندارد بلکه تنها خواسته و سلیقهای است در حاشیه زندگی، مانند سایر سلیقههای گوناگون مردم. برای مثال، در عالم طبیعت رنگهای مختلفی وجود دارد و هر انسانی رنگی خاص را میپسندد یا هر کسی شکل خاصی را برای لباس خود میپسندد. انتخاب دین هم مانند این امور، امری سلیقهای است و از مسائل جدی زندگی مردم نیست و وظیفه ما اهمیت دادن به مسائل جدی زندگی انسانها و رسیدگی به مسائلی است که خارج از سلیقه افراد به همه انسانها مربوط میشود و همه به آنها احتیاج دارند و در قالب خاصی باید عادلانه انجام گیرد.
البته طرفداران این طرز فکر، در شعار، چنین سخنانی را مطرح میکنند، اما در مقام عمل، همه شاهد بودهایم که چگونه عمل میکنند. مقصودم از بیان این سخن این است که رژیم ستمشاهی بذر این فکر را افشاند و به صورتهای مختلف، از کتابهای درسی گرفته تا فیلمها و رفتارهای هنری و نطقها و فعالیتهای سیاسی و اجتماعی این اندیشه را رواج داد. تعبیر رایج در فرهنگ سیاسی برای این اندیشه «سکولاریسم» است. سکولاریسم به معنای جدایی دین از محتوای مسائل جدی زندگی انسان است. سکولارها میگویند: ما ضد دین و آتئیسم نیستیم اما معتقدیم دین به مسائل مهم زندگی از جمله مسائل سیاسی و اجتماعی ارتباطی ندارد. دین امری دلبخواهی است و هر کسی میتواند آن را بپذیرد و مثلا نماز بخواند، یا نپذیرد و نماز هم نخواند.
امتداد سکولاریسم در هنر
امروزه تمامی قدرتهای بزرگ دنیا همین اعتقاد سکولاریسم را مطرح و به صورتهای مختلف تقویت و ترویج میکنند و برای اجرای آن توطئه و تدبیر میکنند و عوامل مختلفی بر این اساس تربیت میکنند. برای مثال، شاید این تصور در نود درصد مردم مسلمان وجود داشته باشد که هنر به دین ربطی ندارد زیرا هنر، امری ذوقی است و برخی به آن علاقه دارند و آن را دنبال میکنند و برخی دیگر چنین علاقهای ندارند و آن را دنبال نمیکنند. نباید کسی را مجبور به یادگیری هنر کرد و همچنین اگر کسی خواست هنر بیامورد نباید جلوی او را گرفت. این بحث ربطی به دین ندارد. افراد علاقهمند به هنر ممکن است نمازخوان باشند و ممکن است نمازخوان نباشند. نماز خواندن نه کسی را ملزم به یادگیری هنر میکند و نه مانع یادگیری هنر میشود. نماز خواندن مربوط به دین، و هنر مربوط به سلیقه مردم است و خوب و بد درباره آن مطرح نیست. آیا اگر سلیقه کسی رنگ زرد یا نوع خاصی از دوخت را برای لباس میپسندد، میتوان گفت چرا چنین سلیقهای داری؟ طبیعت او چنین میلی دارد و او به این امور علاقه دارد. انواع هنرها هم از همین سنخ امورند و کسانی به هنر علاقهمندند میتوانند آن را دنبال کنند و آنهایی هم که علاقهای به آن ندارند لزومی ندارد که آن را دنبال کنند. هنر نه ربطی به دین دارد و نه ربطی به سیاست. به همین جهت، تمام نژادهای شرق و غرب و دینداران و بیدینان هر یک در محیط خود هنر خاصی دارند. پس باید حساب هنر را از دین جدا کرد و نباید از هنر اسلامی یا غیر اسلامی سخن گفت! اساساً بررسی این که چه کاری از نظر اسلام صحیح است، از مقوله دیگری است و به وادی هنر و سلایق افراد مربوط نمیشود! این شبهه را گاه به بیان سادهتر اینگونه مطرح میکنند که آیا ما میتوانیم بگوییم آشپزی اسلامی داریم یا نداریم؟ مردم بر اساس سلیقه خود مواد غذایی را با هم ترکیب میکنند و بهگونه خاصی آن را میپزند. مردم هر محله یا شهری بهگونهای خاص آش میپزند و نوع خاصی از آش برای آنها خوشایند است و هیچ کس هم درباره خوب و بد بودن رسم آنها قضاوت نمیکند، بلکه این رسمها را به سلیقه آن مردم نسبت میدهند. هنر هم از همین نوع امور، و امری سلیقهای است! آیا واقعا مسئله هنر اینگونه است؟
لزوم ابهامزدایی از مبانی هنر
اساساً دین تنها نماز خواندن و روزه گرفتن نیست. اصلاً دین را اشتباه و بد برای ما تعریف کردهاند. ما گام اول انقلاب را با همه سختیها، پیچوخمها و ابهامهایی که کم یا بیش وجود داشت گذراندیم و بحمدالله این گام را استوار برداشتیم و به کوری چشم دشمنان اسلام و ایران اسلامی این مرحله را با موفقیت پشت سر گذاشتیم. دشمنان هم به این موفقیت اذعان دارند. هر کسی هم اندکی تعقل کند تأیید میکند که گام نخست انقلاب موفقیتآمیز بوده است. گرچه برخی از روی دشمنی و غرضورزی این گام را ناموفق میدانند اما هر عاقلی میفهمد که اینها دروغ میگویند.
ولی برای گام دوم انقلاب باید مسائلی را که در گام اول برای ما ابهام داشت حل کنیم. ابهام این مسائل باعث شد که استفاده کمی از آنها ببریم. این ابهامات گاه موجب تضاد بین دو گروه شد، بهگونهای که یکی از بود آن دفاع میکرد و دیگری از نبود آن و این باعث شد نیروهای فراوانی با هم اصطکاک پیدا کنند و به جای همافزایی در یک جهت صحیح و کسب نتایج مطلوب، هدر بروند. اصطکاک این نیروها باعث شد آنجایی که مساوی بودند برآیند آنها صفر شود، و آنجایی که یکی از آنها غالب بود - که غالباً باطل، غالب بود - نتیجه آنها نامطلوب و زیر صفر شود.
یکی از مسائلی که باید جدی گرفته شود و ابهامات آن حل شود مسئله هنر است. در خصوص هنر باید ابتدا ابهامات آن را برطرف کرد وپس از آن، برای اجرای آن، طرح آماده کرد و برای انواع آن، برنامههای متنوع داشت و در مرحله بعد لوازم اجرایی آن اعم از بودجه و مسائل دیگر را فراهم کرد. البته این لوازم اجرایی، جزء مراحل پایانی است. مرحله نخست اساساً آماده کردن مبانی عقلی این موضوع است. باید ابتدا مشخص کرد که اساساً چه کاری در زمینه هنر صحیح است و اصلاً جایگاه هنر در جامعه کجا است. پس از آن باید رابطه هنر با دین، با انقلاب، و با اهداف انقلاب مشخص شود؛ و اگر هنر با دین و انقلاب رابطه دارد باید طرحی برای استفاده از این مقوله در زندگی داشته باشیم. بعد از طرح، باید برای انواع هنرها برنامهریزی داشت و مقدمات اجرایی هر یک را فراهم نمود. این شکل منطقی کار است. البته معنای این سخن این نیست که همه این مراحل باید در زمان کوتاهی فراهم شود، گرچه همه اینها بستگی به همت ما دارد که چه مقدار نیرو صرف کنیم. ممکن است افرادی احساس مسئولیت کنند و این مسائل را با سرعت حل کنند و طرحها و برنامههای آن را بسیار زودتر از طرح و برنامههای عادی تهیه کنند و بعد با همت هنرمندان انقلابی و اسلامی برنامههای اجرایی آن شروع شود، یا آن دسته از برنامهها که شروع شده، تقویت و کامل شود.
محرومیت از ظرفیتهای هنر، حاصل ارزشگذاری خطا
اولین مشکلی که در خصوص هنر در چهل سال گذشته وجود داشت و اجازه نداد ما از این مقوله بهدرستی استفاده کنیم ابهام در ارزشیابی هنر بود. بسیاری از مسلمانان انقلابی که سالها برای انقلاب زحمت کشیدهاند نگاهی منفی به مقوله هنر دارند و آن را با باری منفی توأم میدانند. به گمان ایشان هنرمند یعنی کسی که کار او با گناه همراه است و اصلاً نمیتواند کار خود را بدون گناه انجام دهد. البته این تصوری غلط است. باید هر یک از مفاهیم هنر و گناه را تعریف کرد و مشخص کرد که این دو کجا با هم تصادق دارند. رابطه بسیاری از مقولات با گناه به همین شکل مشخص میشود. برای مثال، همه میدانیم که گوشت گوسفند خوب است و در روایات هم نسبت به خوردن آن تأکید شده است، بهگونهای که فرمودهاند اگر کسی چهل روز گوشت نخورد در گوش او اذان بگویید! مستحب است دستکم هر چند روز یک مرتبه انسان گوشت بخورد؛ اما اگر حیوان ذبح شرعی نشود، مثلا رو به قبله ذبح نشود، خوردن گوشت آن حرام میشود. همچنین اگر چوپانی در بیابانی گوسفندی را از گله دیگری سرقت کند و به گله خودش اضافه کند گرچه آن حیوان، گوسفند است و حکم اولیه خوردن گوشت آن استحباب است اما خوردن گوشت این گوسفند حرام است زیرا عنوان دزدی و غصب که عنوانی ثانوی است پیدا کرده است.
اینگونه نیست که اگر کاری هنری، حکم حرام پیدا کرد بتوان گفت همه هنرها حرام است. آن کار هنری حرام، ضمیمهای دارد که آن ضمیمه حرام است اما همه جا اینگونه نیست. ازاینرو ممکن است کسانی از روی علاقه و احساس وظیفه برای خدمت به اسلام و انقلاب حیثیت منفی آن کار هنری را جدا کنند و از اصل هنر برای خدمت به اسلام استفاده کنند که در این صورت نهتنها به عنوان یک کار مباح بلکه به عنوان یکی از بزرگترین عبادتها میتوان آن را انجام داد. همه ما میدانیم که از هنرهای رایجی که گاه به شکلی غیرشرعی از آن استفاده میشود، میتوان بهگونهای استفاده کرد که نتایج خوبی در جامعه بر آن مترتب شود. برای مثال، میتوان از هنر برای آموزش بسیاری از آموزههای دینی برای کودکان سه یا چهار ساله استفاده کرد و آداب زندگی، حتی تقویت عواطف و احساسات خانوادگی و بُعد مسئولیتپذیری را تدریجاً به آنها آموزش داد. استفاده از هنر در آموزش کودکان از قصهگویی ملاباجیها شروع میشود تا میرسد به تئاتر و فیلم سینمایی؛ و پس از آنکه این کودکان باسواد و اهل مطالعه شوند، خواندن رمان و داستانهای آموزنده که شخصیت کودکان را میسازد میتواند بسیار مؤثر باشد. جامعهای که از این هنرها بیبهره باشد از عناصر سازنده و تربیتکننده فراوانی محروم خواهد بود.
بنابراین نمیتوان گفت هر هنری بد است. اگر مصداقی از هنر بد است باید بررسی کرد و علت بد شدن آن را فهمید. همانند مثالی که درباره خوردن گوشت گوسفند مطرح شد. اگر گاه خوردن گوشت گوسفتند حرام میشود بهخاطر عنوانی مانند غصب و دزدی است که به آن ضمیمه شده یا به خاطر عدم ذبح شرعی آن است، وگرنه گوشت گوسفند در صورتی که چنین عنوانی بر آن صادق نباشد خوب است.
مراحل تحقیقات بنیادی در مقوله هنر
بنده تخصصی در مسائل هنری ندارم و تنها فهرستوار چند جملهای در خصوص مطالعات بنیادینی که باید در این زمینه انجام گیرد عرض میکنم. إنشاءالله در بین شما محققان و پژوهشگران صاحب فکر و اندیشه و سلیقه مستقیم و علاقمند به اسلام و انقلاب هستند که میتوانند این مسائل را دنبال کنند. البته نباید عجله کرد. اینگونه تحقیقات از جمله تحقیقات بنیادی است و ممکن است دهها سال طول بکشد تا به ثمر نهایی برسد.
تعریف هنر و تبیین رابطه آن با زیبایی
در این تحقیق باید ابتدا اصطلاح هنر را تعریف کرد. هنر در اصطلاح رایج، ارتباط مستقیمی با زیبایی دارد. البته این اصطلاح عام هنر نیست. اصطلاح عام هنر شامل هرگونه تصرفی در امور طبیعی میشود که امکان استفاده بهتر را فراهم کند. این اصطلاح شامل صنعت هم میشود. اولین مرکز علمی که برای پیشرفت در ایران تأسیس شد دارالفنون نام داشت. ترجمه امروزی فارسی دارالفنون، هنرستان است. معادل عربیِ هنر، واژه «فن» است و فنون به معنای هنرها است. در زمان امیرکبیر دارالفنون به جای چیزی که امروز دانشگاه نام دارد تأسیس شد. گرچه معنای دارالفنون، هنرستان است، اما حقیقت این بود که در آنجا علوم جدید را در مرتبهای بالاتر از سطح دبیرستان تدریس میکردند.
هنر هرگونه تصرفی را شامل میشود که در امور طبیعی به شکلی انجام گیرد که منفعت آن را بالا ببرد و فایده جدیدی در آن نمایان سازد. گاهی لازم است چند ماده ترکیب شوند یا باید تغییر شکلی ایجاد شود تا نتیجه مطلوب بهدست آید. برای مثال، در هنر نقاشی، نقاش با استفاده از رنگی معدنی یا مصنوعی، با ابزاری مادی (قلم) که از مواد طبیعی یا غیرطبیعی تهیه شده، شکلی را بر روی کاغذ ترسیم میکند که آن شکل قبلاً نبوده است. نقاش با ترکیب رنگها و خطوط گوناگون، شکل زیبایی ایجاد میکند و این میشود هنر. در حقیقت نقاش، تغییری در این اشیاء بهوجود آورده بطوری که دیدن آن برای انسان خوشایند است. این فایده جدید آن است. پیش از این، دیدن این صفحه برای انسان لذتبخش نبود، اما پس از این تغییرات از دیدن آن لذت میبرد؛ این کار هنر است.
بهطور کلی امروز در مفهوم رایج هنر در ادبیات ما هنر با زیبایی توأم است اما زیبایی، خود مفهومی دارد که در ادبیات رایج امروز ما فقط در دیدنیها و گاهی هم در شنیدنیها بهکار میرود. برای مثال، گاه به صدا یا آهنگ، صفت زیبا اطلاق میشود و گفته میشود صدای زیبا یا آهنگ زیبا اما این صفت برای امور ملموس به کار نمیرود و مثلا به شیء نرم گفته نمیشود زیبا! در حالیکه مطلوبیت، در ملموس هم وجود دارد، یا اگر غذا مزه مطلوبی داشته باشد به آن غذای زیبا گفته نمیشود، گرچه ممکن است از جهت شکل و رنگ، در آن زیبایی ببینیم به این معنا که وقتی به آن نگاه کنیم ظاهر آن برای ما خوشایند باشد اما برای مزه آن صفت زیبا را بهکار نمیبریم گرچه تحلیل معنای زیبایی شامل آن هم میشود. وقتی غذا به نحو خوبی پخته شود و انسان از خوردن آن لذت ببرد، در حقیقت آن غذا زیبا خواهد بود، و این هم نظیر همان کاری است که در نقاشی انجام گرفته است. البته این بحث به حوزه لغت مربوط میشود و ما به همین اندازه اکتفا کرده و از آن میگذریم.
جایگاه زیبایی در زندگی انسان
هنر با زیبایی توأم است اما جایگاه زیبایی در زندگی انسان کجا است؟ نعمتهای خداوند در عالم هستی از یک جهت به دو دسته تقسیم میشوند؛ یک دسته نعمتها بهگونهای است که اگر ما انسانها از آنها استفاده نکنیم حیات ما به خطر میافتد، مانند خوردنیها، هوا، نور و ...؛ اما دسته دیگر نعمتهایی هستند که نبود آنها حیات ما را تهدید نمیکند و بدون آنها هم میتوانیم زندگی کنیم ولی نبود آنها موجب میشود که دل ما کمبودی را احساس کند و به دنبال لذتهایی باشد که وجود آنها را برای خود لازم میداند. حکمت وجود این لذتها خود داستانی دارد و نیازمند بحثهایی طولانی است. به هرحال انسان به چیزهایی احساس نیاز میکند که با دیدن آنها یا شنیدن آنها احساس لذت میکند. قرار نیست در این خصوص بحثی فلسفی و عقلی داشته باشیم بلکه با مرور چند آیه از قرآن کریم میخواهیم ببینیم نگاه قرآن به مقوله زیبایی چگونه است.
زیبایی در آیینه قرآن
خدا در قرآن کریم میفرماید: یکی از حکمتهایی که در آفرینش آسمانها لحاظ کردهایم این است که زیبا باشد؛ زَیَّنَّاهَا لِلنَّاظِرِینَ؛[1] «آن را برای بینندگان آراستیم.» خداوند متعال آسمان را به گونهای خلق کرده است که وقتی در شب به آن نگاه میکنیم از دیدن ستارههای آن لذت میبریم. در آیهای دیگر به حکمت اینگونه زیباییها اشاره کرده، میفرماید: إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَى الأرْضِ زِینَةً لَّهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً؛[2] «مسلماً ما آنچه را روى زمین است، زینت زمین قرار دادیم تا آنان را آزمایش كنیم كه كدامشان از جهت عمل نیكوترند.» خداوند میفرماید: این زینتها و زیباییهای عالم خلقت، زمینه و مقدمه انتخاب شما را فراهم میکند تا شما با اختیار خود راه صحیح را انتخاب کنید. همه آنچه روی زمین است، از گیاهان، دریاها، خلیجها، تپهها و صحنههای طبیعی، در واقع زینتهایی برای زمین هستند. اگر همه زمین و آنچه در آن هست همه سیاه بودند، انسان از دیدن آن خسته میشد. اما بیابانهای زمین هم با اینکه همه خاک است، در اثر عوامل طبیعی که تحت تدبیر الهی است آنچنان تغییر شکلهای خاصی در آن صورت گرفته که انسان از تماشای همین بیابانها هم لذت میبرد. کوهها نیز خود زیبایی خاصی دارد، بهگونهای که تماشای کوه برای انسان لذتبخش است. برخی بزرگان اصلا عاشق تماشای کوه بودند و تماشای کوه برای آنها بسیار لذتبخش بود. خداوند میفرماید ما همه این آثار موجود بر روی زمین را برای شما زینت قرار دادیم.
به آیهای دیگر اشاره کنم که شاید شما تا به حال به آن توجه نکرده باشید و پس از شنیدن آن اصلاً حیرتزده شوید. خداوند متعال در این آیه چوپانها را مخاطب اصلی قرار داده، میفرماید: هنگامی که شما گوسفندانتان را از آغل بیرون میآورید و به صحرا میبرید و شب دوباره آنها را به آغل برمیگردانید؛ در حرکت این گوسفندان زیبایی وجود دارد. هیچ وقت شما به این نکته توجه کرده بودید که خودِ این حرکت نعمتی الهی است و قرآن این نعمت را یادآوری میکند؟ زیباییهای فراوانی در عالم هستی وجود دارد که همه انسانها زیباییهای آنها را درک میکنند، اما خداوند دست روی چیزی گذاشته که متخصصان هم به آن توجه ندارند. اگر این آیه را حفظ نبودم نمیخواندم و جا داشت که شما هم در وجود چنین آیهای در قرآن شک کنید. قرآن کریم میفرماید: وَلَكُمْ فِیهَا جَمَالٌ حِینَ تُرِیحُونَ وَحِینَ تَسْرَحُونَ؛[3] «و براى شما در آنها زیبایى است، آنگاه كه آنها را شبانگاه از چراگاه بر مىگردانید و هنگامى كه صبحگاهان به چراگاه مىبرید.»
ببینید خداوند، قرآن کریم و دین به مسئله زیبایی چقدر اهمیت دادهاند و خداوند در تعالیم خود فراموش نمیکند که به ما بگوید رفتن گوسفند از آغل به صحرا هم زیبایی خاصی دارد و باید آن را درک کنید و لذت ببرید.
کسانی که انگیزه تحقیق در باره مقوله جمال و زینت در قرآن کریم و در سایر منابع دینی را داشته باشند میتوانند نکتههای زیبایی را از این منابع استخراج و استفاده کنند. یعنی ما فطرتاً به دنبال زیبایی هستیم و زندگی انسان بدون زیبایی اصلاً یک زندگی خام، خشک و خستهکننده خواهد بود، و خداوند بارها این را نکته را یادآوری میکند که ما نعمتهای خود را برای شما زیبا قرار دادیم و شما باید قدر آن را بدانید و شکر آن را بهجا آورید.
کشف و تبیین راههای ایجاد زیبایی
نکته دوم در مسیر این تحقیق، توجه به هنرهای طبیعی و اکتسابی است. این نکته را در قالب مثالی میتوان توضیح داد. موادی غذایی که نیازهای حیاتی ما را تأمین میکند به دو شکل در دسترس ما قرار میگیرد؛ خداوند دستهای از آنها را در طبیعت بهصورت آماده برای خوردن آفریده است و ما از آنها استفاده میکنیم. مثلا گیاهی خوردنی است که در طبیعت میروید و ما هم از آن استفاده میکنیم. دسته دیگر، خوراکیهایی است که انسان با استعداد خدادادی از ترکیب و پختن مواد گوناگون آنها را آماده میکند. خداوند استعدادی در انسان قرار داده که با استفاده از آن میتواند یاد بگیرد چگونه مواد را با هم ترکیب کند و چگونه آنها را بپزد و با مواد گوناگون به آنها طعم و عطر بدهد تا خوردن آن لذتبخش باشد. خدا میتوانست همه این کارها را خود انجام دهد، اما چون هدف این است که خلیفه خدا در این عالم با اختیار خود، خودش را بسازد، دایره اختیار را بسیار گسترده کرده و حتی خواسته که انسان درباره خوراکیهای خود هم فکر کند که چه چیزی بخورد، چگونه آن را تهیه کند و چگونه آن را بخورد که برای او نافع باشد.
در اموری که موجب جمال و زینت میشود نیز این تقسیم وجود دارد؛ برخی امور، به صورت طبیعی زینت دارند مانند همان مثالهایی که از قرآن کریم مرور کردیم؛ خروج گوسفندان از آغل و بازگشت آنها (لَكُمْ فِیهَا جَمَالٌ)، زیبایی آسمان و ... . به نظرم کانت است که میگوید: در عالم دو چیز برای من لذتبخش است؛ یکی انجام مسئولیت و کاری که ارزش اخلاقی دارد که هیچ چیز برای من مثل این ارزش ندارد و لذتبخش نیست، و دیگری تماشای آسمان. فیلسوف بزرگی که نقش عظیمی در فلسفه غرب دارد این سخن را میگوید. این زینتی است که خداوند آماده و تقدیم ما کرده است. اما همانگونه که خداوند برای تهیه غذا استعدادی به انسان داده که با کمک آن، راههایی برای تهیه غذا کشف کند تا بهتر از آن استفاده کند، استعداد ایجاد زیبایی در امور دیگر را نیز در اختیار انسان قرار داده تا از نعمتهای خداوند بیشتر استفاده کند. اما به فعلیت رساندن این استعداد احتیاج به فعالیت ما دارد.
تبیین رابطه دین و هنر
مسئله سوم این است که هدف از استفاده از نعمتهای خدا چیست؟ اینجاست که مسئله دین مطرح میشود. برخی گمان میکنند استفاده از این نعمتهای خداوند در زمین و آسمان، همانند حیوانات تنها برای لذت بردن و پر کردن شکم و اشباع غرایز است. در عمق دل اینان هیچ چیز دیگری نیست و همه نعمتهای خداوند را ابزاری برای همین میدانند. به گمان ایشان حتی فعالیتهای سیاسی هم برای این است که درآمد بهتر و زندگی لذتبخشتری داشته باشند و بهتر بتوانند خواستههای حیوانی خود را ارضاء کنند. عده زیادی این دیدگاه را دارند. البته من آماری در این باره ندارم، گرچه چندان هم نیازی به آمار نیست. شاید خود ما هم کم یا بیش در برههای از زندگی خودمان این بینش را تجربه کرده باشیم.
دین آمده است تا به انسان بگوید: همه این زندگی دنیوی شما (هفتاد یا هشتاد یا صد سال، کمتر یا بیشتر)، یک سفر است و شما یک مقصد دارید که عمر آن مقصد بینهایت است. گمان نکنید مقصد شما همین دنیا است. مقصد حیوانات همین زندگی دنیوی است و وقتی بمیرند سفر آنها به پایان میرسد، اما شما انسانها برای این مقصد خلق نشدهاید. زندگی دنیوی شما یک آزمایشگاه است تا از یک طرف آزمایش شوید و از طرف دیگر خودتان را بسازید به این خاطر که بتوانید از حیاتی بهرهمند شوید که مرز ندارد و هیچگاه تمام نمیشود؛ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا.[4] هدف اصلی دین آن است که به بشر بفهماند که خدا هست و خداوند شما را برای هدفی آفریده و آن هدف ورای این زندگی دنیوی محدود شماست. حیات در دنیا مقدمه و ابزار است و در حقیقت سفری است که شما باید مقصد آن را بشناسید و کاری کنید که از این سفر برای آن مقصد بینهایت، توشهای بردارید.
بنابراین، ما باید از نعمتهای حلال دنیا بهعنوان ابزاری برای رسیدن به آن مقصد استفاده کنیم، چنانکه قرآن کریم میفرماید: كُلُوا مِن طَیِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ وَاشْكُرُوا لِلّهِ؛[5] «از خوراكىهاى پاكیزهاى كه روزىِ شما قرار دادهایم بخورید و شکر خدا را به جای آورید.» همه مردم خودشان میدانستند که باید غذا بخورند، اما دین میگوید: بهگونهای از این نعمت استفاده کنید که نه تنها به مقصد شما ضرر نزند، بلکه به رسیدن به آن کمک کند و کاری کند که بهره شما در آن حیات زیاد گردد. یعنی باید از این نعمتها استفاده دینی و انسانی کرد. استفاده از این نعمتها تنها برای پر کردن شکم و تولید مثل، استفادههایی حیوانی است و حیوانات هم همین بهره را از دنیا دارند. انسان از آن جهت که انسان است باید کاری کند که سرنوشت ابدی و سعادتمندانهای برای خود بسازد. راه رسیدن به این هدف این است که از این نعمتها به شکل خاصی استفاده کند، به این معنا که استفاده از این نعمتها به سعادت جاودانه او و عوامل مفید برای سعادت انسان ضرر نزند. البته انسان خود بهتنهایی نمیتواند همه فرمولهای رسیدن به چنین سعادتی را کشف کند. به همین جهت، وحی آمده تا به او کمک کند و به او بیاموزد که از هر نعمتی چگونه استفاده کند که برای سعادت ابدی او مفید باشد. این سه مسئله شایسته است که بهعنوان مقدمه مبنای کار پژوهشگران قرار گیرد و إنشاءالله پژوهشگران همت کنند و این مقدمات را مورد تحقیق و بررسی قرار دهند.
لزوم بهکارگیری اقسام هنر در چارچوب ارزشهای دینی
یکی از مباحثی که با این مقدمات ارتباط دارد تبیین نقش ارزشهای دینی در هنرهای گوناگون است. هنر اقسامی دارد؛ قسمی از هنرها مستقیماً چشم ما را نوازش میدهند، مانند نقاشی، خطاطی، و هنرهای زیبایی که در معماری به کار میروند. حاصل این هنرها این است که چشم ما از آنها بیشتر لذت میبرد. قسمی دیگر از هنر اموری است که گوش ما را نوازش میدهند، مانند صداهای خوش آهنگ و موسیقی. تعریف علمی موسیقی عبارت است از ترکیب صداها بهگونهای که انسان از آن لذت ببرد. البته مکملی هم دارد و آن اینکه گاهی موسیقی حزنآور است، اما باید توجه داشت که این نوع موسیقی نیز نوعی لذت عقلانی بهدنبال دارد. بنابراین، تعریف علمی موسیقی این نیست که حتماً تار و تنبور در آن بهکار رود. به هر حال، بخشی از هنر با گوش ما ارتباط دارد.
در دستورات اسلام احکامی وجود دارد که به استفاده از این زینتها در زندگی برای اطاعت خدا توصیه میکنند. برای مثال، قرآن کریم میفرماید: خُذُواْ زِینَتَكُمْ عِندَ كُلِّ مَسْجِد؛[6] «در هر مسجدى، زینت خود را همراه خود برگیرید.» این دستور خداوند است که وقتی در اجتماع خداپسندی شرکت میکنید لباس زیبا بپوشید و خودتان را تمیز کنید و موهایتان را شانه و روغن بزنید تا کسانی که همنشین شما هستند از نشستن با شما لذت ببرند و شما بهگونهای نباشید که دیگران بخواهند زود از شما جدا شوند. برای اجتماعی که شکلگیری آن برای شما مفید است از عواملی استفاده کنید که به تشکیل آن کمک کند، حتی با عطر زدن. دو رکعت نمازی که با عطر بخوانید ثواب هفتاد رکعت نمازی را دارد که بی عطر بخوانید. عطر زدن، استفاده از زینت و جمال است و به کاری که موجب شود این زینت در عمل ما تحقق پیدا کند هنر گویند.
قسم دیگر هنر هنرهایی است که در گفتار ظاهر میشوند. زیبا سخن گفتن به این معناست که انسان بهگونهای سخن بگوید که شنونده از شنیدن آن لذت ببرد و برای او خوشایند باشد. همه ما میدانیم یکی از ویژگیهای برجسته قرآن - که قرآن خود روی آن مانور میدهد- همین زیبایی قرآن است. یکی از اعجازهای قرآن، اعجاز آن در فصاحت و بلاغت است. کسانی که میخواهند کلامشان زیبا شود سعی کنند ابتدا زیباییهای قرآن را درک کنند. این خود نوعی هنر است. ایشان باید تلاش کنند معلوماتی را که مقدمه این هنر است بیاموزند. پس از آن سعی کنند زیباییهای نهج البلاغه را درک کنند. نهج البلاغه زیباییهای فراوانی دارد. امیرالمؤمنین علیهالسلام امیر سخن است و سخنان او زیباییهای بسیاری دارد که گاهی کفار هم با شنیدن آن میخ کوب میشوند. یکی از اساتید دانشگاه در همین شهر قم که از آمریکا به اینجا آمده است، مبدأ مسلمان شدنش آشنایی با نهج البلاغه است. ایشان با شنیدن سخنان امیرالمؤمنین علیهالسلام در نهج البلاغه زیباییهای آن را درک کرده و این زیباییها او را جلب کرده است. پس قسمی از هنر این است که انسان یاد بگیرد زیبا سخن بگوید.
اقسام دیگر هنر به هنرهایی از قبیل تئاتر، فیلم، و امثال اینها مربوط میشود. اینها هنرهای کامل شده عصر حاضر است. بعد از سیر هنر در مراحل مختلف، اکنون مجموعه عظیمی از هنرها در قالبی جمع میشود که نام آن فیلم سینمایی است. گرچه آنگونه که معروف است، این شکل هنر، اختراع جوامع غیراسلامی است و ما آن را از غرب گرفتهایم، اما این قسم از هنر هم یک نعمت خدایی است. امروزه علوم فراوانی در جوامع اسلامی رایج است که از غرب گرفته شده است، مانند دانشهای فراوانی در خصوص طب. امروزه اکثر پزشکان ما نسخههایی مینویسند که از غرب یاد گرفتهاند. همچنین داروهای فراوانی در جامعه ما ساخته میشوند که فرمول آنها را از غرب یاد گرفتهایم. گرفتن دانشهای مفید از دیگران امر بدی نیست. باید دید هدف از این کار چیست و این دانش در چه راهی به کار گرفته میشود.
اگر دانش در مسیری بهکار گرفته شود که به هدف انسانی زندگی ضرر بزند آنگاه مطلوب نخواهد بود و بد شمرده میشود. اگر این ارزشگذاری از طرف دین اسلام تعیین شده باشد با جان و دل باید آن را بپذیریم. برای مثال، در خوردنیها اسلام میگوید: گوشت خوک حرام است. اگر گوشت خوک و گوشت بره پهلوی هم گذاشته شوند ممکن است در نگاه سطحی تفاوتی بین آنها دیده نشود و چه بسا برخی بسیار علاقمند به خوردن گوشت خوک باشند و آن گوشت برایشان لذیذتر باشد و آن را ترجیح دهند، اما اسلام میگوید این گوشت را نخور! زیرا خوردن آن ضررهای جسمی و روحی فراوانی دارد که شما از آن بیخبر هستید. معنای این حرمت این نیست که اسلام خوردنیها را ممنوع کرده است، بلکه مقصود اسلام این است که انسان از خوردنیها طوری استفاده کند که برای کمالات انسانی او ضرر نداشته باشد. اسلام خوردن گوشت بره را حلال شمرده و انسان میتواند از این گوشت طیب کباب تهیه کند و خود بخورد و به اطعام دیگران هم همت گمارد. واجب است شخص حاجی گوسفندی ذبح کند و مقداری از گوشت آن را خود تناول کند و مقداری هم به دیگران بدهد. معنای حرمت گوشت خوک این نیست که خوردن گوشت حرام است.
همچنین در حوزه هنر، اگر دین اسلام نوعی هنر و کیفیتی خاص از آن را منع کرده به این معنا نیست که با هنر مخالف است. خداوند متعال خود از هنر بسیار تعریف و تمجید میکند، حتی خود را هنرمند معرفی میکند. مگر خداوند نمیفرماید: من زینت ایجاد کردهام، و مگر حقیقت هنر چیزی جز ایجاد زینت است؟ اگر خداوند میفرماید: زَیَّنَّاهَا لِلنَّاظِرِینَ،[7] یعنی من یک هنرمند هستم و آسمانها را با هنری آفریدهام که هر بینندهای لذت میبرد. گوسفندان را هم بهگونهای آفریدهام که وقتی با برههایشان از آغل درمیآیند و به دنبال مادرشان این طرف و آن طرف میروند از دیدن آنها لذت میبرید. این زیباییها را خداوند خلق کرده است. او هنرمند است و از ما نیز میخواهد که هنرمند شویم و کاری کنیم که کارهایمان کمالآفرین، لذتبخش و سعادتآفرین باشد. از ما میخواهد که مواظب باشید لابهلای کارهایتان چیزی نباشد که برای تکامل شما ضرر داشته باشد. ممکن است شما به برخی ضررها آگاهی نداشته باشید، اما من شناختهای لازم را در اختیار شما قرار میدهم، چنانکه نمیدانستید گوشت خوک مضر است و من شما را آگاه کردم. در حوزه هنر هم ممکن است از برخی مضرات خبر نداشته باشید و من به یاری شما خواهم آمد و شما را از آن مضرات آگاه خواهم کرد، اما معنای این هشدار این نیست که هنر بد است.
یکی از نعمتهای مهم خداوند که در این زمان باید بیشترین بهره را از آن ببریم همه اقسام گوناگونِ هنر است. ولی همه این هنرها مرز دارند. چنانکه در میان خوردنیها برخی حلال و برخی حراماند، در میان شنیدنیها هم برخی حلال و برخی حراماند. از رسول خداصلیاللهعلیهوآله روایت شده است که لَیْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ یَتَغَنَّ بِالْقُرْآن؛[8] «کسی که قرآن را با صدای خوش نخواند از ما نیست.» یعنی در خواندن قرآن، هنر إعمال کنید و طوری قران بخوانید که شنونده از آن لذت ببرد. البته مقصود این نیست که در کنار خواندن قرآن از ابزار موسیقی استفاده شود و عدهای هم پایکوبی کنند! چنین کارهایی مضر است، اما استفاده از صدای خوب ضرر ندارد. یاد بگیرید که قرآن را بسیار خوب بخوانید بهگونهای که به هدف نهایی شما ضرر نزند. قرآن آمده تا به روح شما تعالی بخشد و شما را به خدا نزدیک کند. نباید کاری کنید که روح شما به چهارپایان نزدیک گردد؛ چنین کاری بد است.
پس هنر، جایگاه بسیار رفیعی در زندگی انسان دارد. خداوند خود را هنرمند میداند؛ امیرالمؤمنینعلیهالسلام یکی از هنرمندان برجسته عالم است. هنر سخن گفتن علیعلیهالسلام بی نظیر است. ما باید چارچوب ارزشهای اسلامی و دستورات دین را در خصوص هنرهای گوناگون رعایت کنیم. اما ما در این دوران چهل ساله در این جهت مانند بسیاری جاهای دیگر کوتاهی کردیم. ما در ساخت سلاح و تکنولوژیهای علمی تا حدود زیادی پیشرفت کردیم و عقبافتادگیهای گذشته را جبران کردیم. ما امروز الحمدلله با کسانی رقابت میکنیم که عالیترین تولیدات را در این زمینه دارند و ما در این زمینه خودکفا شدهایم و دیگر به آنها احتیاجی نداریم. اما در بسیاری از بخشهای دیگر هنوز آنگونه که باید کار نکردهایم. این کوتاهی قدری به ما روحانیان هم مربوط میشود. ما جهات فکری و بنیادی این گونه کارها را آنگونه که باید و شاید تبیین نکردهایم. ما باید به این نقص و کوتاهی خود اعتراف کنیم. بیایید دست به دست هم بدهیم و در مبانی فکری اینگونه مسائل بیشتر تلاش کنیم. باید در تبیین این مسائل و قراردادن آنها در چارچوب ارزشهای دینی همت کنیم. به همین خاطر است که مقام معظم رهبری مدام ویژگیهای لازم برای سینما را بیان میفرماید و از هنرمندان میخواهند که فیلمهای مفید برای جامعه و فرهنگ دینی تولید کنند. هنر باید با ارزشهای دینی تطابق داشته باشد وگرنه مضر خواهد بود. پس باید هم ارزشهای دینی را و هم فنون و مهارتهای هنری را از متخصصانش بیاموزیم تا بتوانیم در این بُعد هم از نعمتهای خدا بهترین استفاده را برای تقرب به خدا و رسیدن به عالیترین کمالات انسانی ببریم.
وَفَّقَنَا اللهُ وَ إیَّاکُمْ إنْشَاءَالله
[1]. حجر، 16.
[2]. کهف، 7.
[3]. نحل، 6.
[4]. بینة، 8.
[5]. بقره، 172.
[6]. أعراف، 31.
[7]. حجر، 16.
[8]. بحارالانوار، ج 73، ص 342.