Mohammad Taqi Mesbah Yazdi
Published on Mohammad Taqi Mesbah Yazdi (https://mesbahyazdi.ir)

صفحه اصلی > نقش تعیین‌کننده بزرگداشت عید غدیر در سرنوشت جامعه اسلامی

نقش تعیین‌کننده بزرگداشت عید غدیر در سرنوشت جامعه اسلامی

در دیدار با اعظای شورای فرماندهی سپاه قم
سخنرانی
1390/08/21

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم

الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلاَه وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّیبِینَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین

أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّه بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَه وَفِی کُلِّ سَاعَه‌‌وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً

تقدیم به روح ملکوتی امام راحل‌رضوان‌‌الله‌‌علیه و همه شهدای والامقام اسلام صلواتی اهدا می‌کنیم.

بنده به نوبه خودم فرارسیدن این اعیاد مبارک و دهه ولایت را به پیشگاه مقدس ولی عصرارواحنافداه و جانشین شایسته‌شان، مقام معظم رهبری و همه حضار محترم تبریک و تهنیت عرض می‌کنم و از خداوند متعال درخواست می‌کنیم که دست ما را در دنیا و آخرت از دامان این خانواده کوتاه نفرماید.

حکمت الهی در تربیت اجتماعی و دینی بشر

خداوند متعال با وجود محدودیت‌هایی که انسان در ابزار شناخت و در قوای نفسانی، ذهنی و بدنی‌اش دارد و در آنِ واحد نمی‌تواند به همه چیز توجه داشته باشد، با وجود همه این‌ها انسان را به‌گونه‌ای آفریده است که باید مسئولیت خودش را در مقابل همه حوادث درک کند؛ ازیک‌طرف باید عظمت الهی را در نظر داشته باشد و به پیامبران، به ادیان الهی، به وجود مقدس ولی عصر‌ارواحنافداه و به کسانی که نسبت به آن‌ها مسئولیتی دارد ازجمله مردم، محرومان و مستضعفان توجه داشته باشد و از طرف دیگر باید به دشمنان توجه داشته باشد و بیدار و هوشیار باشد که از آن‌ها ضربه نخورد؛ و هزاران مطلب دیگر.

خداوند متعال یک سلسله مسائل که توجه به آن‌ها فوق‌العاده ضروری بوده را در یک شکل‌های نمادین به عنوان یک وظایف دینی مقرر فرموده است که مردم به مناسبت‌هایی، در زمان‌ها و مکان‌های خاصی موظف باشند به آن‌ها توجه کنند. انسان اگر در این زمینه فکر کند زیبایی تشریعات الهی و حکمت بی‌نظیری که خداوند متعال در برنامه‌ریزی‌های دینی و اجتماعی برای انسان‌ها به‌کار برده را درک می‌کند و از عظمت این تدبیر الهی مدهوش می‌شود.

نماز؛ حرکتی نمادین برای یاد خدا

به‌عنوان‌مثال آدم روزی پنج مرتبه واجب است حتماً یاد خدا بیفتد، حالا هر نوع مسئولیتی در هر جایی داشته باشد. اگر در خط مقدم جبهه هم باشد به این پنج مرتبه نماز باید توجه کند. توجه کردن هم باز شکل‌های مختلفی دارد. یک شکل آن را در یک قالب معدودی بر همه واجب کرده است مانند دو رکعت نماز صبح و سه رکعت نماز مغرب و الی‌آخر؛ اما آن‌هایی که دلشان می‌خواهد بیشتر بهره ببرند، هم می‌توانند با توجهات بیشتر و عمیق‌تر کیفیت کار را بالا ببرند و هم بر کمیت ذکرها و توجهات و عبادات بیفزایند اما خداوند متعال یک حداقلی را برای همه واجب کرده است؛ همین‌که آدم رو به قبله بایستد، تکبیر بگوید، خم و راست بشود و ارکان نماز را به جا بیاورد.

این خم و راست شدن یک حرکت نمادین است اما دل از راه این حرکت نمادین به خدا توجه پیدا می‌کند؛ وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي؛[1] صلاة یک حرکت نمادین است. اینکه آدم رو به کعبه بایستد و دستش را بلند کند، یا موقع دعا کردن دستش را به طرف آسمان بلند کند، خدا که در یک جهت نیست و برای خدا که آسمان و زمین فرقی نمی‌کند؛ فَأَيْنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ؛[2] این حرکات یک حرکات نمادین است.

در کنار اینکه چنین رفتاری در پایین‌ترین سطح آن به‌ عنوان یک عمل واجب برای همه ضروری است اما امیرالمؤمنین‌صلوات‌‌الله‌‌علیه همان حرکت را به‌گونه‌ای انجام می‌دهد که در نماز، هنگام بیرون کشیدن تیر از پای ایشان، احساس درد نمی‌کنند یا چیزهای دیگر که همه می‌دانید و من دیگر اشاره نمی‌کنم. این تفاوت کیفیت عبادت است؛ نماز از عبادتی مانند آنچه ما انجام می‌دهیم آغاز می‌شود و تا نماز اولیای خدا، پیامبر اکرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله و ائمه‌ اطهار‌سلام‌‌الله‌‌علیهم‌‌اجمعین امتداد می‌یابد اما درنهایت، همگی همین حرکت نمادین عبادت را داریم یعنی ایستادن، خم و راست شدن و به خاک افتادن در پیشگاه خداوند متعال.

حج؛ حرکتی نمادین برای تمرین بندگی

حج هم یک حرکت نمادین عمومی است که هر کسی اگر در عمرش موفق شود لااقل یک مرتبه باید آن را انجام بدهد. در آن‌جا یک روز باید در بیابان باشد، یک روز در کوه باشد، یک روز هم برود به شیطان سنگ بزند. همه این‌ها حرکت‌هایی نمادین است برای این‌که دل از این راه‌ها به محتوای آن توجه پیدا کند. حداقل اثر این مناسک این است که انسان تمرین بندگی بکند یعنی خدایا! تو می‌گویی از شهر خودت به غربت برو! چشم! می‌گویی شب فلان جا برو! چشم! روز فلان جا برو! چشم! روز به عرفات برو، شب هم به مشعر برو، فردا هم برو آن‌جا سنگریزه بزن! چشم! من بنده هستم، هر چه تو بگویی! انسان اگر هیچ چیز دیگری هم از این اعمال نفهمد این اعمال خودبه‌خود تمرین بندگی است؛ هر جا که تو بگویی می‌روم؛ هر کار که تو بگویی انجام می‌دهم!

برای کسانی که دلشان می‌خواهد از این اعمال و حرکت‌های نمادین بهره بیشتری ببرند سطح این حرکت‌های نمادین در اشکال، زمان‌ و مکان‌های مختلف، از روز جمعه گرفته تا اعیاد بزرگ مانند عید غدیر و عید قربان و از واجبات تا مستحبات گسترش می‌یابد. همه این‌ها برای این است که دل به خدا توجه پیدا کند.

در کنار این بعضی از توجهات دیگر هم برای انسان لازم است مثل توجه به فقرا؛ اگر کسی قربانی می‌کند، گوشتش را به فقرا بدهد یعنی به کسانی که چه‌بسا ماه‌ها دستشان به گوشت نمی‌رسد؛ یا فردی که یک ماه روزه می‌گیرد، فطریه خودش را به فقرا بدهد. این حرکت‌ها نه‌تنها یاد خدا را در دل زنده نگه می‌دارد بلکه یاد بندگان خدا هم یعنی آن‌هایی که باید به آن‌ها هم توجه شود در این حرکت‌ها گنجانیده شده است.

این برنامه‌ای که به این زیبایی، به این عمق و با لایه‌های گوناگون ترسیم شده است فکر نمی‌کنم در عالم هستی زیباتر از این بشود برنامه‌ای تنظیم کرد. طبعاً کاری که خدا انجام می‌دهد همین‌گونه هم باید باشد. همان‌گونه که خودش کامل‌ترین است برنامه‌هایی هم که تنظیم می‌کند کامل‌ترین است.

ضرورت پذیرش حاکمیت الهی در ساختار جامعه اسلامی

یکی از چیزهایی که ما در سطوح مختلف باید به آن توجه داشته باشیم مسئله ولایت است. آنچه برای عموم مردم مطرح است این است که وقتی جامعه اسلامی تشکیل می‌شود قوام هر جامعه‌ای به دستگاه مدیریتش است، همین‌که می‌گوییم حکومت. ولایت در یک مفهوم آن تقریباً مساوی با حکومت است اما این کل معنای ولایت نیست. این یک سطحی از مفهوم ولایت است که در اسلام مطرح است؛ یعنی وقتی جامعه اسلامی تشکیل شد، خداوند متعال پیغمبر اکرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله را به عنوان مدیر جامعه اسلامی معرفی کرد و فرمود مَّنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللّهَ؛[3] وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ؛[4] النَّبِيُّ أَوْلَىٰ بِالْمُؤْمِنِينَ؛[5] آیاتی که مقام حاکمیت پیغمبر اکرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله را برای مردم بیان می‌فرماید.

کسانی که مسلمان می‌شدند به طور طبیعی این حاکمیت را می‌پذیرفتند. اصلاً ورود در اسلام یعنی پذیرفتن دستورات پیغمبرصلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله و هر چه ایشان می‌فرمودند. پیغمبر اکرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله هم حدود ده تا سیزده سال درگیر مبارزه با مشرکان بودند و در این مدت هنوز جامعه‌ اسلامی به‌طور کامل شکل نگرفته بود. جامعه‌ اسلامی زمانی در حد نصاب واقعی خود تشکیل شد که هجرت انجام گرفت و پیغمبر اکرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله این جامعه را در مدینه بنیان نهادند. در این ساختار، خود پیغمبر اکرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله رهبری جامعه‌ اسلامی را به عهده داشتند و مردم نیز به‌طور طبیعی این امر را پذیرفته بودند. امکان نداشت کسی مسلمان باشد اما حاکمیت پیغمبر اکرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله را قبول نداشته باشد.

خداوند متعال باز در طراحی‌اش از همان روزهای اول که پیغمبر اکرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله دعوتشان را اظهار کردند مسئله جانشینی پیغمبر را مطرح فرمود؛ در آیه‌ وَأَنْذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِينَ[6] به پیغمبر اکرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله دستور داده شد که خویشاوندان خود را دعوت کند. حضرت در همان روز فرمودند هر کسی که اول به من ایمان بیاورد او جانشین من خواهد بود؛ بنابراین مسئله جانشینی پیغمبر اکرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله از همان ابتدا همراه با ایمان به خدا و اطاعت الهی مطرح شد؛ ولی هم خداوند متعال می‌دانست و هم از شرایط اجتماعی قابل پیش‌بینی بود که همه مردم دلشان نمی‌خواهد زیر بار این مسئله بروند. این بود که پیغمبر اکرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله در طول این مدت در فرصت‌های مختلف علی‌علیه‌‌السلام را به عنوان جانشین خودشان معرفی فرمودند؛ اگر یک غذایی برای ایشان می‌آوردند می‌فرمودند من منتظر هستم تا آن کسی که جانشین من است برسد و از این غذا تناول کند. به‌عنوان‌مثال مرغی را برای پیغمبر اکرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله آورده بودند که ایشان از گوشت آن استفاده بفرمایند. حضرت فرمودند من به این دست نمی‌زنم تا آن کسی که جانشین من است حاضر شود و از این بخورد.

حضرت در هر‌‌ فرصت و به هر بهانه‌ای سعی می‌کردند علی‌علیه‌‌السلام را به عنوان جانشین خودشان معرفی بفرمایند. آن‌وقت‌ها شرایط برای تشکیل یک مجلس رسمی که پیغمبر اکرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله در آن به‌ طور رسمی جانشین تعیین کنند فراهم نبود. در جنگ‌ها نیز حضرت می‌فرمودند من فردا پرچم را به دست کسی می‌دهم که نزد خدا و پیغمبر از همه محبوب‌تر است و جانشین من است. درعین‌حال با وجود این تصریحات و تأکیدات پیغمبر اکرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله آن عنصر نامطلوبی که در وجود انسان‌ها‌ نهفته است نگذاشت که مسئله جانشینی امیرالمؤمنین‌صلوات‌‌الله‌‌علیه در جامعه اسلامی آن‌گونه که بایدوشاید به طور همگانی پذیرفته شود.

با وجود واقعه‌ غدیر که نقطه‌ اوج در معرفی امیرالمؤمنین‌صلوات‌‌الله‌‌علیه به ‌عنوان جانشین پیغمبر اکرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله بود و تضمینی برای مدیریت صحیح جامعه‌ اسلامی محسوب می‌شد ولی متأسفانه برخی از افراد خوش‌انصاف به نام اسلام و دلسوزی برای آن، تنها پس از هفتاد روز از این واقعه، این حقیقت را فراموش کردند، گو اینکه هرگز چنین واقعه‌ای رخ نداده است! بعدها هم در شرایط مختلف تاریخی سعی شد که این مسئله کمرنگ شود و کم‌کم به دست فراموشی سپرده شود.

البته آن‌هایی که این کارها را کردند نه مشرک بودند، نه یهودی بودند، نه مسیحی بودند و نه زرتشتی بودند بلکه کسانی بودند که نماز می‌خواندند، روزه می‌گرفتند، در جنگ‌ها شرکت می‌کردند، حالا کم یا زیاد ولی برای این اصل اساسی جامعه اسلامی که بقای حکومت اسلامی را تضمین می‌کرد کارشکنی می‌کردند. این نکته را در نظر داشته باشید تا به موضوعی مرتبط با آن اشاره کنم.

عید غدیر؛ نماد زنده‌ماندن ولایت در جامعه اسلامی

برای اینکه این حرکت در جامعه اسلامی زنده بماند - برخی افراد ممکن است آن را بخواهند و برخی نخواهند؛ کسانی که نخواهند هر طور که دلشان بخواهد رفتار خواهند کرد اما کسانی که واقعاً می‌خواهند اسلام را همان‌گونه که هست بپذیرند و دستورات پیامبر‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله را دقیقاً اجرا کنند نیاز به یادآوری مستمر دارند- برای حفظ این یادآوری، یک حرکت نمادین ضروری است؛ رویدادی که فرصتی را فراهم کند تا مردم موظف باشند آن را به خاطر بیاورند.

انسان اشتغالات ذهنی بسیار زیادی دارد؛ سیل، باران، زلزله، خشکسالی، ترسالی. انسان در یک فصلی هم باید به یادش بیاید که این وقت، وقتی است که پیغمبر اکرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله برای خودشان جانشین تعیین کرده‌اند. این امر نیازمند یک چیزی است که جنبه نمادین داشته باشد تا در قالب یک شعار، به‌تدریج نهادینه شود و بخشی از فرهنگ مردم گردد. این است که این چیزهای نهادین، گو اینکه خودش در همین شکل نمادینش چندان اهمیتی ندارد اما یک کلیدی است برای چشمه‌ای از برکاتی که در سایه‌اش حاصل می‌شود. مثل همین نماز شکسته بسته‌ای که بنده می‌خوانم. حالا این آن‌چنان عبادتی هم حساب نمی‌شود، نهایتش این است که یکی، دو دقیقه خم و راست می‌شوم ولی بالاخره همین راهی است که دل انسان می‌تواند با خدا ارتباط پیدا کند و کلید این ارتباط، همین حرکات است.

عید غدیر درواقع یک حرکت نمادین است برای این‌که ما به رکن رهبری و مدیریت جامعه اسلامی که بقای جامعه اسلامی به آن بستگی دارد توجه پیدا کنیم. شما کدام جامعه‌ای را می‌شناسید که هویت اجتماعی داشته باشد اما مدیریت نداشته باشد؟! چنین جامعه‌ای دوام نمی‌آورد. هیچ جامعه‌ای در هر کوره دهی هم که باشد تشکیل نمی‌شود مگر اینکه یک کدخدایی، یک بزرگ‌تری، یک ریش‌سفیدی دارد که مردم حرفش را گوش کنند و موقع اختلافات به او رجوع کنند. در تاریخ جوامع انسانی، هیچ جامعه‌ای را نمی‌یابیم که دارای وحدت اجتماعی باشد اما مدیریت نداشته باشد. امروز هم می‌گویند رکن جامعه، حاکمیت و حکومت است.

برای این‌که این حقیقت زنده باشد و عالَم اسلام یک مدیریت شایسته‌ خداپسند داشته باشد خدا از همان روز اول، هم‌زمان با بعثت پیغمبر اکرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله معرفی جانشین ایشان را هم توأم کرده است ولی بشر ناسپاس به دست خودش، خودش را محروم کرد!

ضرورت هوشیاری در برابر تجربه‌های تلخ تاریخی

آن نکته‌ای که می‌خواستم عرض کنم این است که در زمان خودمان، حالا لازم نیست به هزار و چهارصد سال پیش بازگردیم، در همین دوران خودمان که سی و چند سال از عمر جامعه اسلامی‌مان می‌گذرد، کسانی که به عناوین مختلف، خودشان را در درجه اول دلسوز ملت ایران معرفی می‌کنند و روی عنصر ملی‌گرایی، ایرانیت، عظمت ایران، سابقه ایران، ایران باستان و ایران و ایران و ایران و از این چیزها تکیه می‌کنند و دوم اینکه حتی به این اکتفا نمی‌کنند، خود را انقلابی و دارای سوابق انقلابی معرفی می‌کنند و سوم اینکه خودشان را دلسوز همین قانون اساسی و انقلاب اسلامی معرفی می‌کنند، همه این‌ها به عناوین مختلف تلاش می‌کنند آن چیزی که رکن هویت این جامعه است را تضعیف کنند؛ همان کاری که مسلمان‌هایی که حتی در جنگ‌ها و در رکاب پیغمبرصلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله شرکت می‌کردند تلاش کردند که مدیریت جامعه اسلامی را بعد از پیغمبرصلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله تضعیف کنند!

ما باید از این داستان‌ تاریخی برای زمان خودمان عبرت بگیریم. داستان‌هایی که در طول چهارده قرن، به صورت‌های مختلف تکرار شده است باید ما را به این نتیجه برسانند که بگوییم دیگر بس است! اکنون زمان آن رسیده است که از گذشته عبرت بگیریم و نگذاریم این تلخی‌ها دوباره تکرار شوند و آن زشتی‌ها و کاستی‌ها بار دیگر سر برآورند. باید بدانیم که قوام جامعه‌ اسلامی، به مدیریت صحیح آن وابسته است.

مدیریت خداپسند جامعه و تأثیر آن در نزول برکات الهی

جامعه اسلامی اگر مدیریت شایسته خداپسندی داشته باشد آن جامعه، خداپسند خواهد بود ولی اگر مدیریتش خداپسند نباشد آن جامعه به عنوان یک هویت اجتماعی، خداپسند نخواهد بود. از طرفی برکات الهی بر آن جامعه‌ای نازل می‌شود که رکن آن جامعه، رکن خداپسند باشد. اگر خدا آنچه رکن جامعه است را نپذیرد، دیگر شاخ و برگش چه فایده‌ای دارد؟!

اینکه در روایات فراوانی آمده است که اگر کسی میان صفا و مروه عبادت کند، شب‌ها به نماز بایستد و روزها روزه بگیرد تا جایی که همچون مشک خشکیده، پوست بر استخوانش بچسبد، اگر ولایت نداشته باشد، درنهایت با صورت در آتش جهنم خواهد افتاد، چرا چنین است؟! مگر دستگاه خدا خویش و قوم بازی است؟!

این برای این است که این رکن اجتماع اسلامی را منهدم و تضعیف کرده است. آن نمازخواندن و عبادت کردنش یک مسئله فردی و یک رابطه فردی با خداست اما با انکار ولایت، هویت اسلامی جامعه را انکار کرده و دارد به آن ضربه می‌زند و دارد آن را خرد می‌کند. این ازیک‌طرف دارد عبادت خدا می‌کند، به‌اصطلاح ذکر می‌گوید و نماز می‌خواند. ازیک‌طرف هم تیشه برداشته و دارد جامعه اسلامی را نابود می‌کند! این تضاد قابل قبول نیست.

ما شاید تصور کنیم این روایات یک مقدار مبالغه است؛ خب چه طور می‌شود یک کسی هفتاد سال عبادت کند، حالا اگر ولایت علی‌علیه‌‌السلام را هم نداشته باشد مثلاً چه می‌شود؟! اینجا مسئله شخص نیست. مسئله این است که این مدیریت این سیستمی است که خدا می‌پسندد که باید شایسته‌ترین فرد در رأس حکومت باشد و باید مشروعیت این دستگاه از طرف خدا تأیید شده باشد. اگر این نبود این جامعه، خدایی نخواهد بود و مثل سایر جامعه‌ها می‌شود. آن جایی که پای خدا و پای ارزش‌های معنوی در کار نباشد جامعه مثل یک جامعه‌ای در کنار سایر جوامع دنیایی است که توی سروکله هم می‌زنند و هر کدام زورشان بیشتر شد غالب می‌شود. خدا هم آن‌ها را به خودشان وامی‌گذارد و می‌گوید بروید بجنگید تا ببینید چه طور می‌شود! اما وقتی جامعه‌ای جامعه‌ای الهی شد و با مدیریت الهی بود، اگر از نیرو، از توان و از سازوبرگ جنگی کم بیاورد خدا فرشتگان را به کمک آن می‌فرستد. اینجا خدا نمی‌گوید حالا بروید خودتان را تقویت کنید تا پیروز بشوید!

سیصد و سیزده نفر، با چند شتر و شمشیر، بدون اینکه قصد جنگ داشته باشند وارد میدان شدند و در مقابل یک کاروان سنگین با بیش از هزار نفر اسکورت و تجهیزات جنگی فراوان قرار گرفتند. هرکس این صحنه را می‌دید می‌گفت این‌ها از بین خواهند رفت! اما کار به جایی رسید که پیامبر اکرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله دست‌های مبارک خودشان را بلند کردند و عرض کردند: خدایا! اگر می‌خواهی که عبادت و پرستش تو در زمین باقی بماند، این‌ها را یاری بفرما! این‌ها اگر شکست بخورند، دیگر بساط بندگی تو از زمین برچیده خواهد شد!

وإِذْ تَسْتَغِيثُونَ رَبَّكُمْ؛ وقتی استغاثه کردید و دستتان را پیش خدا دراز کردید و احساس کردید که از خودتان کاری برنمی‌آید و به خدا اتکا کردید فَاسْتَجَابَ لَكُمْ أَنِّي مُمِدُّكُم بِأَلْفٍ مِّنَ الْمَلآئِكَةِ؛ خدا هم هزارتا فرشته برای شما فرستاد! چرا؟! برای این‌که این جامعه خداپسند بود، ارتباطش با خدا محفوظ بود، از کسی اطاعت می‌کردند که از طرف خدا تعیین شده بود، خدا هم حمایت کرد؛ اما اگر بنا بود خودشان بنشینند و مثل همه جوامع دیگر نقشه بکشند، سیاست‌بازی کنند، کلاه سر هم بگذارند، چنین و چنان کنند، خدا هم آن‌ها را به اسباب واگذار می‌کند و می‌گوید بروید تا ببینید چه می‌شود! خدا آن جایی ولایت یک کسی را می‌پذیرد که این‌ها طالب ولایت او باشند.

ابعاد گوناگون ولایت

اینجا، به مسئله‌ دومی که پیش‌تر اشاره کردم گریزی می‌زنم؛ این حقایق، لایه‌های مختلفی دارند. در یک سطح، یک حرکت نمادین است اما پشت آن‌ها معنایی بلند و لایه‌ای عمیق‌تر وجود دارد. مسئله‌ ولایت در ظاهر یعنی حاکمیت کسی که از سوی خدا تعیین شده یعنی اطاعت کردن از او همچون فرمانبری از یک فرماندار. بیش از این نبود اما این تنها یک بُعد آن است و ابعاد دیگری هم دارد؛ در بُعد اجتماعی، حاکمیت او مانند فرماندهی یک لشکر است که سربازان از دستوراتش پیروی می‌کنند. در بُعد معنوی، دل انسان از طریق این فرد با خدا مرتبط می‌شود چراکه مقام او نزد خدا چنان والاست که هرگاه چیزی بخواهد خداوند متعال رد نمی‌کند. در بُعد عمیق‌تر، پیروی از او، پیروی از خداست زیرا ولایت او، همان ولایت الله است. وقتی فرد از ولیّ خدا اطاعت می‌کند یعنی خدا را اطاعت کرده و در هر عمل، فرمان الهی را پذیرفته است. درنتیجه، محبت خداوند در قلب جای می‌گیرد و عشق به اولیای الهی نیز ریشه‌دار می‌شود؛ این‌که از او اطاعت می‌کنید یعنی خدایا! چون تو گفتی، دارم این کار را می‌کنم؛ با این کار فرمان خدا را می‌پذیرید و احکام او را اجرا می‌کنید، درنتیجه دلتان دائماً با خدا و مالامال از محبت خداست. آن‌وقت به اولیایش هم سرایت می‌کند و عشق به علی‌علیه‌‌السلام نمونه‌ای از عشق انسان به خدای علی می‌شود. آن لایه‌های عمیق‌تر مسئله ولایت است. ظاهرش هم مسئله ولایت و اطاعت است.

نقش ظواهر دینی در جلوگیری از انحراف‌های فکری

اگر ما همین ظواهر و نمادها را حفظ کنیم به دنبال آن، لایه‌های زیرین هم تقویت می‌شوند و رشد می‌کنند؛ مانند درخت گردو یا بادام که ابتدا جوانه‌ای سبز، مانند چغاله بادام می‌زند. اگر پوسته‌ی اولیه حفظ شود، لایه‌ای محکم‌تر زیر آن شکل می‌گیرد و سپس مغز درون آن رشد می‌کند. خود مغز نیز پوسته‌ای دارد و درون آن، مغزی مغذی نهفته است؛ اما اگر پوسته‌ اولیه از ابتدا فاسد شود، دیگر رشد نخواهد کرد بلکه سیاه و خشک خواهد شد.

مسئله‌ ولایت هم همین‌گونه است؛ لایه‌های متعدد و عمقی دارد که به ذات مقدس الهی متصل می‌شود اما حفظ این رابطه، به مراقبت از همان ظواهر و نمادهای اولیه بستگی دارد. یکی از دام‌های شیطان این است که می‌گوید شما به پوست چه کار دارید؟! مغز را حفظ کنید! غافل از این‌که برای حفظ مغز، پوست باید سالم بماند. اگر پوست فاسد شود، مغزی شکل نخواهد گرفت و اگر هم شکل بگیرد، کرمو و خراب خواهد بود.

برخی از گرایش‌هایی که به متصوفه نسبت داده می‌شود- حالا من نمی‌خواهم همه را یکجا محکوم کنم- می‌گویند عبادات ظاهری، قشری هستند و مهم نیستند، دلت پاک باشد، آدم وقتی که واصل شد دیگر این عبادات ظاهری برای او فایده‌ای ندارد و مهم نیست! این‌ها از همین دام‌های شیطان است. می‌گویند ما مغز را حفظ می‌کنیم و به پوست کاری نداریم درحالی‌که اگر پوست از بین برود، مغز نیز فاسد می‌شود. مغز درون همین پوست رشد کرده و محفوظ می‌ماند و اگر پوست، فاسد شود، هر میوه‌ای بدون آن، ظرف یک روز از بین می‌رود؛ یا خشک می‌شود و یا ترش و فاسد می‌گردد.

همین پوسته نازک است، به‌عنوان‌مثال پوسته نازک روی هلو که آن را حفظ می‌کند. اگر همین پوسته نازک یک جای آن شکاف بخورد یکی، دو روز بعد می‌پوسد. حالا این پوسته‌اش نازک است. پوست هندوانه ضخیم است، آن هم نسبت به خودش. هر چیزی متناسب با خودش، آن پوستی که خدا برای آن قرار داده است اگر آن سالم بماند مغزش هم سالم می‌ماند. اگر این پوست لک برداشت، سوراخ شد یا کرم زد مغز آن هم دوامی نمی‌آورد.

ما باید این چیزهای نمادین را حفظ کنیم. این‌ها به منزله پوستی است که مغز باید در درونش رشد کند. این‌ است که چراغانی کردن این روزهای اعیاد کار بسیار خوبی است و یک حرکت نمادین است. حالا اگر چراغ روشن کنیم چراغ‌ها زیاد می‌شود و یک‌کمی به مصرف برق لطمه می‌زند ولی این ارزش دارد. این پوست را باید حفظ کرد تا زمانی که ایام چراغانی فرامی‌رسد، هر کودکی که بپرسد چه خبر است، از همان کودکی بداند که نیمه‌ شعبان یا عید غدیر، روز چراغانی است.

چراغانی یعنی چه؟! یعنی مثلاً آن روز امام زمان متولد شده‌اند، این روز علی به جانشینی پیغمبر رسیده است. این از همان کودکی با همین چراغ و امثال این‌ها این چیزها را یاد می‌گیرد. اگر شما در روز عید غدیر به یک بچه‌ای یک اسکناس بدهید، کوچک هم باشد، یک اسکناس نو زیبایی به او بدهید و بگویید این عیدی است محبت این روز در دل این بچه رشد می‌کند و با شوق انتظار می‌کشد که کی بشود که باز عید غدیر بشود و من عیدی بگیرم؟!

موقوفات بزرگداشت عید غدیر

اگر اعیاد اسلامی کم‌کم فراموش شوند و نوروز باستانی جای آن‌ها را بگیرد، این سنت‌ها نیز به مرور کمرنگ خواهند شد. حالا آن هم باشد اما جای عید غدیر را نباید بگیرد. ما در کشور از صدها سال پیش‌تر موقوفاتی داریم که فقط برای روز عید غدیر وقف شده است! اگر کسی ادعا کند که اگر این موقوفات روز عید غدیر احیا شود می‌شود تمام مردم ایران را در روز عید غدیر مهمانی داد یعنی کسی روز عید غدیر بدون پذیرایی نمی‌ماند ادعای گزافی نکرده است. موقوفات عید غدیر بسیار زیاد است که پدران ما این‌ها را وقف کرده‌اند فقط برای این‌که مردم از حاصل این ملک در روز عید غدیر اطعام شوند، به آن‌ها عیدی داده شود، از مردم پذیرایی شود، عطر داده شود و انواع و اقسام چیزهای دیگر.

این‌ها حرکات نمادین است اما همین‌هاست که مغز ولایت را حفظ می‌کند. بچه وقتی کم‌کم بزرگ می‌شود همین‌ها در درونش رشد می‌کند و وابستگی‌اش به اهل‌بیت‌صلوات‌‌الله‌‌علیهم‌‌اجمعین زیاد می‌شود. همین‌طور مشابهش در ایام عزاداری‌ها و امثال این‌ها.

نفوذ فرهنگ‌های غیراسلامی و ضرورت پاسداری از سنت‌های دینی

مقصود بنده این بود که کسانی ممکن است با القائات شیطانی وانمود کنند که آقا! این کارها چیست؟! شما باید تابع علی باشید و در رفتارتان عدل و عدالت داشته باشید! این کارها چیست؛ مثلاً مهمانی و چراغانی و این حرف‌ها؟! این از همان وسوسه‌های شیطانی است که می‌خواهند پوسته را بگیرند تا مغز هم کم‌کم از بین برود.

اگر مغز را بخواهیم باید این پوسته‌ها حفظ شود؛ باید چراغانی شود، باید عیدی داده شود، باید پذیرایی شود، باید مردم شادی کنند، تبریک بگویند، بگویند الحمدُ للهِ الَّذِي جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّكِينَ بِوِلَايَةِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ. اگر این‌ها باشد آن مغز ولایت هم در دل‌ها رشد خواهد کرد و اگر نباشد کم‌کم فراموش می‌شود، کم‌کم به جای همه این‌ها نوروز و سیزده به در و چهارشنبه‌سوری می‌آید. کار به جایی می‌رسد که دولت اسلامی هم برای چهارشنبه‌سوری بودجه تعیین می‌کند اما برای عید غدیر چیزی تعیین نمی‌کند! از بودجه دولتی پول بدهند که بچه‌ها در چهارشنبه‌سوری آتش روشن کنند و این همه فساد درست کنند! یادتان هست که در دولت سابق، بودجه‌ای برای برگزاری مراسم چهارشنبه‌سوری در نظر گرفته شده بود؟

این‌ها نفوذ فرهنگ بیگانه و فرهنگ شیطانی است که آرام‌آرام روح اسلام را، معنویت را و تشیع را از جامعه می‌گیرد و یک عناصر عوضی به جای آن می‌گذارد. امروز هم این خطر به نحو دیگری وجود دارد به بهانه‌ این‌که امروز همه بشر تکامل پیدا کرده است و ما نباید فقط فکر این باشیم که مسلمان‌ها باید رشد کنند بلکه باید به فکر این باشیم که همه بشریت رشد کنند! اینکه همه بشریت رشد کنند یعنی اسلام را حذف کنید! گاهی هم گفته‌اند که دوران اسلام‌گرایی گذشته است و امروز ما باید فکر تکامل انسان‌ها باشیم از هر دین و مذهبی که باشند ولو بت‌پرست باشد! کرامت انسانی است، همه انسان‌ها باید رشد کنند، باید طرفدار عدالت و این حرف‌ها باشند!

این‌ها ظاهر قضیه است برای این‌که اصل اسلام زده شود و از بین برود؛ به دست چه کسانی؟! به دست همان مسلمان‌هایی که علی‌علیه‌‌السلام را خانه‌نشین کردند! عرض کردم که آن‌ها بت‌پرست یا یهودی نبودند. مگر آن‌هایی که خلافت را از مسیر خودش منحرف کردند بت‌پرست بودند؟! مگر یهودی بودند؟! همین پیروان خط پیغمبر و فامیل‌های پیغمبر بودند!

مواظب باشیم که این فتنه‌ها دوباره تکرار نشود. الحمدلله ملت ما با ملت آن زمان که تازه از جاهلیت بیرون آمده بود بسیار تفاوت دارد. امروز فهم عمومی مردم از فهم خواص بالاتر است، مطالب را بسیار بهتر و عمیق‌تر درک می‌کنند و نمی‌گذارند که شیاطین آن نقشه‌ها را اجرا کنند؛ اما درعین‌حال دشمن را نباید دست‌کم گرفت؛ باید هوشیار باشیم که این فتنه‌ها، این مفاسد، این انحرافات و این وسوسه‌ها هر روز به یک شکل جدیدی مطرح نشود و ما را از مسیر اسلام صحیح و خاندان پیغمبر و اهل‌بیت‌صلوات‌‌الله‌‌علیهم‌‌اجمعین دور نکند.

مقام معظم رهبری؛ نماد اسلام

عرض کردم که برای حفظ حقایق باید نمادها را حفظ کرد. امروز نماد اسلام شخص مقام معظم رهبری است. اگر امروز مشاهده کنیم که حرکتی در حال شکل‌گیری است یا بحث‌هایی به‌طور آرام و کمرنگ در گوشه و کنار مطرح می‌شود که درنهایت منجر به تضعیف این نماد می‌شود متوجه باشیم که این یک حرکت شیطانی برای تضعیف اسلام است ولو به نام اسلام! چون این نماد اگر باشد در بطنش برکات و حقایقی را می‌تواند رشد بدهد اما این نماد و این پوست اگر لطمه بخورد مغز این پوست هم خراب خواهد شد و چیزی برای آن باقی نمی‌ماند. میوه‌ای که این پوست، آن را احاطه کرده است اگر پوست فاسد شود میوه هم دوام نمی‌آورد، می‌ترشد، می‌گندد و فاسد می‌شود. همین پوست نازک است که آن را حفظ می‌کند؛ و خداوند متعال عملاً به ما نشان داده است که چه مفاسدی به دست مبارک ایشان دفع شده و چه بلاهایی را به برکت این وجود مبارک از سر این جامعه اسلامی و بلکه از سر اسلام جهانی دفع کرده است.

خدا ان‌شاءالله بصیرت ما را، فهم ما را و معرفت ما را نسبت به نعمت‌های خودش مخصوصاً این نعمت عظیم بیفزاید و توفیق قدرانی از این وجود مبارک و همه نعمت‌های خودش را به ما عنایت بفرماید.

از خداوند متعال درخواست می‌کنیم که روح امام راحل را با انبیا و اولیا محشور بفرماید؛ وجود مبارک ایشان را از هر آفت و بلایی محفوظ بدارد؛ همه کسانی که خالصانه برای اسلام و برای نفع مسلمان‌ها زحمت می‌کشند را مورد تأیید خودش قرار بدهد؛ ان‌شاءالله عاقبت امر همه ما را ختم به خیر بفرماید؛ قلب مقدس حضرت ولی عصرارواحنافداه را از ما شاد بفرماید و در ظهور آن حضرت تعجیل بفرماید.

والسلام علیکم و رحمة الله


[1]. طه، 14.

[2]. بقره، 115.

[3]. نساء، 80.

[4]. حشر، 7.

[5]. احزاب، 6.

[6]. شعراء، 214.

برای خواندن گزارش خبری این جلسه اینجا را کلیک کنید! [1]

 


Source URL: https://mesbahyazdi.ir/node/8853

Links
[1] https://mesbahyazdi.ir/node/3287