بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
الْحَمْدُ للهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلَوةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّیِبِینَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین
أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً
تقدیم به روح ملکوتی امام راحل و شهدای والامقام اسلام صلواتی اهدا میکنیم.
تشریففرمایی سروران و عزیزان سپاه و سایر ارگانهایی که در این مسئولیت باارزش مشارکت دارند را خوشآمد عرض میکنم و خدا را شکر میکنم که حیات و توفیقی عنایت فرمود که بتوانم جمع شما عزیزان را از نزدیک زیارت کنم و از فرمایشاتتان، از نیتهای پاکتان و از انوار معرفتتان استفاده کنم.
نقش تأثیرگذار نهضت حضرت امامرضواناللهعلیه در احیای ارزشهای اسلامی
از برکات بزرگی که در این دوران، باید بگوییم در عصر امامرضواناللهعلیه، نصیب جامعه ما شده احیای ارزشهایی است که شاید در طول قرنها، کمرنگ شده بود و داشت به دست فراموشی سپرده میشد. یکی از دهها و صدها برکاتی که از وجود امامرضواناللهعلیه به این جامعه رسید و آثارش باقی ماند احیای این ارزشها و ازجمله ارزش شهادت است. باز همانگونه که مقام معظم رهبری فرمودند ارزش زنده نگهداشتن یاد شهدا و احیای خاطرات آنها کمتر از ارزش شرکت در جبهههای جهاد نیست؛ برای اینکه آنها یک حوادثی بود که در یک زمان کوتاهی اتفاق افتاد و حادثه عینیاش تمام شد اما بقای تأثیرش در جامعه و استفادهای که مردم باید از آن ببرند مرهون این است که این خاطرات، زنده بماند و بهخصوص نسلهایی که خودشان آن صحنهها و آن فداکاریها را درک نکردهاند آنها به این وسیلهها اطلاع پیدا کنند و بهره ببرند.
عوامل مؤثر در زنده نگهداشتن نهضت عاشورا
حالا نمیخواهم تشبیه کنم، هرچند تشبیهاش هم خیلی گزاف نیست؛ زنده نگهداشتن خاطره عاشورا در ابتدا به وسیله حضرت زینبسلاماللهعلیها و سایر بازماندگان خانواده سیدالشهداصلواتاللهعلیه و بعد به وسیله علما، وعاظ، خطبا، مرثیهسرایان و سایر کسانی که در احیای این آثار مؤثر بودند صورت پذیرفته است و اینها باعث این شده که امروز هم بعد از 1400 سال، حوادث کربلا در جامعه ما زنده باشد و ایام عاشورا که میشود گویی حوادث کربلا از نو اتفاق میافتد، مرد و زن و پیر و جوان یک روح و یک نورانیت جدیدی پیدا میکنند و در خودشان توان جدیدی احساس میکنند. این به واسطه اتصال و ارتباطی است که با آن سرچشمه نور و حیات و انرژی برقرار میکنند.
آثار و برکات یاد شهیدان
داستان شهدای خود ما هم یک مرتبهای شبیه به همان را دارد و احیای خاطرات شهدا همان فایده را دارد که احیای خاطرات کربلا برای جامعه ما دارد. این هم مرتبهای از همان کربلا بود و اینها هم یاران سیدالشهداصلواتاللهعلیه بودند که بعد از گذشت قرنها به میدان آمدند. حتی شاید مقام بعضی از این شهدا از مقام بعضی از شهدای کربلا بالاتر باشد. من نمیخواهم قضاوت کنم اما از رحمت خدا بعید نیست، از آثاری هم که از بعضی از این شهدا ظاهر شده، آثاری که دستکم ما در سایر شهدا کمتر شنیدهایم میتوان چنین قضاوتی کرد؛ کسانی بودند که بعضیهایشان را من به اسم و به شخص میشناسم، جوانی که هنوز شاید موی صورتش درست در نیامده بود و در جبهه شرکت میکرد و از خدا خواسته بود که جنازهاش اصلاً پودر بشود و اثری از آن باقی نماند! این صفا، این اخلاص و این معنویت در یک نوجوان شانزده، هفده ساله؛ حالا درست است که ما نوجوانهایی مثل حضرت قاسمسلاماللهعلیه را در اهلبیت عصمت و طهارت داشتهایم ولی اینها که از خانواده معصوم نبودند ولی از آن آبشخور استفاده کردند، از آن نور در دلشان تابیده بود و چه میدانیم شاید از آن خون هم در رگهایشان جریان داشت.
دفاع مقدس؛ فصلی بینظیر در تاریخ اسلام و ایران
بههرحال این چند سال دفاع مقدس، در تاریخ اسلام و بهخصوص در تاریخ کشور ما یک وضع بسیار استثنایی بود. دشواریهایی داشت، ناراحتیهایی داشت، محرومیتها، غصهها و رنجهایی هم داشت ولی گلهایی هم پرورش پیدا کردند که در تاریخ، بینظیر بود و اگر این شرایط انقلاب و جنگ و اینها نبود این گلها میپژمردند و ساقط میشدند و به جایی نمیرسیدند. خیلی از این شهدا جوانهایی بودند در کوچه رها بودند و در آن زمان، مربی نداشتند و شرایطی برای رشد و تکاملشان وجود نداشت اما وقتی نسیم دفاع مقدس میوزید اینها دلهایشان به طرف جبههها پر میکشید و یک شبه پاک میشدند و آلودگیهایشان از بین میرفت، گویی در حوض کوثر غرق میشدند، وارد جبهه که میشدند یک پارچه نور میشدند و یک شبه این ره صد ساله را طی میکردند.
برکات شهید و شهادت در جامعه
شاید - ما که این چیزها به عقلمان نمیرسد و همهاش با احتمال و شاید میگوییم- شاید برکاتی که در اثر شهادت نصیب جامعه ما شد از برکاتی که از راههای مختلف دیگر در طول تاریخ نصیب جامعه ما شده کمتر نباشد؛ گلهایی که روییدند، سرمشقهایی که برای جوانهای ما شدند، درسی که به نسل آینده آموختند، علاوه بر تأثیراتی که در محیط خانههایشان، فامیلشان، بستگانشان و همسایههایشان داشتند داستان عجیبی است. یک فرصت بسیار استثنایی و طلایی برای رشد انسانهایی که استعداد پرواز به ملکوت را داشتند بود.
الحمدلله در این زمینه در طول چند دهه زحمتهایی برای حفظ این آثار کشیده شده است مخصوصاً عنایتی که خود مقام معظم رهبری برای حفظ این آثار دارند، تشویقهایی که میفرمایند و تأکیدات و توصیههایی که میکنند. خدا انشاءالله روزبهروز و ساعتبهساعت بر عزت ایشان، بر توفیقات ایشان و بر تأییدات ایشان بیفزاید و به ما هم توفیق بدهد که شمهای از شکر این نعمت عظیم را به جا بیاوریم.
این مسائل آنقدر عظمت دارد که از دهان آلوده و زبان نارسا و الکن بنده حقش هیچ ادا نمیشود. اگر چیزی گفتیم چیزهایی است که از بزرگانی یاد گرفتیم و برای سرگرمی و به امید اینکه محبت به این شهدا بهانهای بشود برای اینکه خداوند متعال ما را هم مشمول عنایتش قرار بدهد بیان میکنیم وگرنه آن مقاماتی که آنها رسیدند با این گفتوگوهای ما و امثال اینها درست تبیین نمیشود، چه رسد به اینکه خودمان بخواهیم برسیم.
روحانیت؛ پیشتاز در میدان ایثار و شهادت
در میان این خیل عظیم شهدا که صدها هزار گلهای بینظیر بودند جمعی از روحانیون هم بودند. همانگونه که در بین بسیاری از آن شهدا حتی آرزویشان این بود که اثری از آنها باقی نماند و گمنام بمانند، در بین روحانیون هم چنین انگیزهها و چنین حالاتی وجود داشت. در بین همین طلبههای گمنامی که الآن هم کسی آنها را نمیشناسد و یا کمتر میشناسند بسیاری بودند که خدمات بسیار زیادی حتی پیش از پیروزی انقلاب برای نهضت انجام دادند و چه خوندلهایی خوردند و چه زحمتهایی کشیدند. یک نمونه کوچکش این آقای جابری، یک طلبه ساده گمنام است که با چه اخلاصی برای این انقلاب زحمت کشید. خدا میداند چه کسانی را چه طور در خانهاش پذیرایی کرد، کسانی که فراری بودند و مشکل داشتند، با دست خالی به اینها رسیدگی میکرد. در بین شهدایی که من از شهدای روحانیون میشناسم از اینها کم نبودند. واقعاً گلهایی بودند که نظیرشان را در بین هزاران همگنان خودشان نمیشود پیدا کرد. دو تا از آنها برادران میثمی بودند، آقا عبدالله و آقا رحمت. یکیشان آقا مصطفی ردانیپور بود و امثال اینها. ما که از نزدیک با آنها تماس داشتیم، حالا با ملاحظات ارتباطات طلبگی و درسی، ویژگیهایی در اینها میدیدیم که اصلاً قابل مقایسه با دیگران نبود. اصلاً یک عالم دیگری داشتند. گویا یک پرنده بهشتی بودند که یک چندی در اینجا آمده و اسیر قفس این دنیاست و هر لحظه میخواهد پرواز کند. اینها شعر نیست. اینها واقعیتهایی بود که در اینها وجود داشت، از اخلاقشان، از صفایشان و از گذشتشان.
برجستگیهای شخصیتی شهید عبدالله میثمی
مرحوم آقا عبدالله یک پارچه اخلاق و صفا بود. در طول این مدتی که من ایشان را میشناختم و با ایشان آشنایی داشتم و در طول مدت مشارکت در جنگ، با مسئولیتهای سنگینی که داشتند در هیچ حالتی لبخند از لب ایشان نمیافتاد. همه چیز برای ایشان حسابشده و شیرین و مطلوب بود. سختیهایی که اشخاص خیلی قوی را خرد میکرد را خیلی راحت تحمل میکرد، انگارنهانگار که چیزی است. سالها در زندان با سختیهایی روبهرو بود. بعد از پیروزی انقلاب هم در صحنههای جنگ با اختلافسلیقهها، بیمهریها و بعضی جفاها روبهرو بود. همه اینها را خیلی بهراحتی تحمل میکرد به خاطر اینکه یک هدفی داشت که اینها در مقابل آنها چیزی نبود و این باورش بود. نهتنها خودش آرام بود که آرامبخش دیگران بود. نهتنها خودش پرانرژی بود که اصلاً انرژیبخش به دیگران بود.
تلاش شهید رحمت میثمی برای جلب رضایت امام زمانعجلاللهفرجهالشریف
برادر ایشان، آقا رحمت که مسئولیتهای جبهه را نداشت ولی در حوزه و در کلاس درس با ایشان آشنا بودیم آنقدر گذشت داشت، آنقدر پاک بود، آنقدر وارسته بود که واقعاً میشد گفت که در این دنیا به هیچ چیز دل نبسته بود. فقط به این میاندیشید که چه باید کرد تا آقا امام زمانعجلاللهفرجهالشریف از ما راضی باشد؟ چه حرفی بزنیم، چه قدمی برداریم، چطور رفتار کنیم که دل آقا بیشتر شاد بشود؟ خواسته دیگری در وجود ایشان نبود.
ماجرای ازدواج شهید مصطفی ردانی پور
از آقای ردانیپور اسم بردند، حالا شاید خیلی از شما از نزدیک با ایشان معاشرت داشتهاید. ایشان از یک طرف از حرارت و شور برای کار، یک پارچه آتش بود و آرام نداشت. در جبهه مجروح شده بود. پاشنه پایش اصلاً از بین رفته بود. مدتی در یک بیمارستان در اصفهان بستری بود. همین که توانست عصا زیر پا بگیرد و راه بیفتد، از اتاق بیمارستان به جبهه فرار کرده بود! ایشان تا فرماندهی تیپ هم رسید و یک بار در اتاق فرماندهی ننشست. دائماً مثل یک سرباز صفر در تانک و پشت تیربار بود.
آنوقتهایی که هنوز اوایل کار بود و مردم اهمیت موضوع را درست درک نکرده بودند ایشان گاهی مثلاً به طرفهای بویراحمد میرفت و با آن نفسی که داشت، با آن سوزی که داشت، با آن علاقهای که داشت و علاقهای که مردم به او داشتند و اخلاصی که از او دیده بودند، صدها نفر از این عشایر را روانه جبهه میکرد. یک سخنرانی میکرد و دهها و صدها نفر پشت سرش راه میافتادند. من تا آخر ایشان را یک روز ندیدم که فکر زندگیاش باشد. اواخر عمر هم که احساس کرده بود که دیگر روزهای آخر عمرش است آرزو داشت که با حضرت زهراسلاماللهعلیها مَحرم باشد. چند روزی که به شهادتش مانده بود از جبهه به اصفهان آمد، ده هزار تومان پول قرض کرد و با یک دختر سید ازدواج کرد. روز سوم به جبهه رفت و شهید شد. شاید تا زنده بود آن ده هزار تومان قرض عروسیاش ادا نشد! نداشت که بدهد! فقط به آرزوی اینکه با یک دختر سیدی ازدواج کرده باشد که با حضرت زهراسلاماللهعلیها محرم باشد، آن هم روزهای آخر شهادتش. اینها شبیه افسانه است.
جلوههایی از عشق شهدا به امام خمینیرضواناللهعلیه
یک چنین گلهایی در این دوران دفاع مقدس پرورش پیدا کردند، کسانی که انشاءالله اگر قسمت ما باشد و جهنمی نباشیم مقامات آنها را در آن عالم خواهیم دید. نمیگوییم به ما بدهند؛ ما کجا و اینها کجا؟! انشاءالله این افتخار را داشته باشیم که در آن عالم ببینیم که اینها چه مقاماتی دارند و من مطمئن هستم که نه ایشان، نه آقا رحمت، نه آقا عبدالله و نه امثال اینها، هیچ کدامشان حتی دلشان نمیخواست که ما در یک چنین مجلسی هم نامی از آنها ببریم. آنها با ما طرف حساب نبودند. دل به کسی باخته بودند که میدانستند او یادشان است. به کس دیگری اعتنایی نداشتند. بله، به امامرضواناللهعلیه عشق میورزیدند، به مقام معظم رهبری عشق میورزیدند، دلشان میخواست یک لبخندی بر لبهای امامرضواناللهعلیه ببینند، آن هم به خاطر اینکه نائب امام زمانعجلاللهفرجهالشریف است.
لزوم تلاش برای حفظ آثار شهدا
تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا كَسَبَتْ وَلَكُم مَّا كَسَبْتُمْ؛[1] دوران آنها گذشت و دیگر آن شرایط برای ما فراهم نیست. البته بنده که لیاقتش را هم ندارم، همانگونه که آن وقت هم نداشتم اگر حالا هم باشد لیاقت آنها را ندارم اما آن شرایط هم دیگر فراهم نمیشود. دست ما هم نیست که هر وقت بخواهیم آن شرایط را فراهم کنیم؛ إِنَّ لِلَّهِ فِی أَیامِ دَهْرِكُمْ نَفَحَاتٍ؛[2] گاهی یک نسیمهایی میوزد و کسانی از آن نسیمها بهرهای میبرند. آنچه مهم است این است که ما بتوانیم در حد خودمان آثار آنها را حفظ کنیم یعنی کاری کنیم که آن نور به نسل آینده هم بتابد. این وظیفه ماست. باید سعی کنیم ببینیم این وظیفه و این دِینی که ما به شهدا داریم که برکات و نورانیت آنها را به نسلهای آینده منتقل کنیم تا آنها هم از این نور بهرهمند بشوند را به چه نحوی میشود بهتر انجام داد.
ذکر آنها دلها را روشن میکند، انگیزهها را تقویت میکند، همتها را بلند میکند، آدم را از دنیا و لذتهای پست دنیا بیزار میکند. این چیز کمی نیست. اینها برکاتی الهی است که خدا به وسیله آنها باید به سایر مردم برساند. ما هم واسطه آن هستیم. حالا اگر مقام معظم رهبری به ارگانهای مختلف تأکید میفرمایند که مشارکت کنید و این خاطرهها را زنده کنید و این آثار را احیا کنید برای این است که ایشان هم در حد خودشان وظیفه خودشان میدانند که برای حفظ این آثار و این نورانیتها و هدایت نسل آینده تلاش کنند. سهم من هم این است که به دیگران توصیه کنم که این آثار را زنده نگهدارند.
حفظ آثار شهدا و دفاع مقدس، رسالت اصلی ما
حالا که ما توفیق نداشتهایم که به شهادت برسیم و در جبههها مشارکت جدی داشته باشیم، ثروتی هم نداریم که به خانوادههای شهدا کمک کنیم باید این رسالت را برای خودمان احساس کنیم که اقلاً آن اندازه که از دست و زبانمان برمیآید در احیای این آثار سهمی داشته باشیم. بخشی از این کارها به وسیله قلم نویسندگان انجام میگیرد که الحمدلله کار بسیار خوبی انجام گرفته است؛ آثار شهدا ضبط شده، نوشته شده و چاپ شده است. بخش دیگرش این است که از قلم به استفاده از هنر بیاید، به صورت فیلم، به صورت سریال و چیزهایی از این قبیل. در این خصوص هم یک کارهایی شده، سینمای دفاع مقدس و فعالیتهایی که در این زمینه شده گو اینکه هنوز خیلی کارهای بهتری میشود انجام داد اگر متخصصان خوشذوق و مسئولیتشناسی پیدا شوند که این رسالت را برای خودشان احساس کنند که احیای این آثار به وسیله ابزار هنر چه نقشی مهمی میتواند داشته باشد.
هنر؛ بهترین ابزار برای ترویج فرهنگ ایثار و شهادت
ما در دوران چهارده قرن بعد از شهادت سیدالشهداصلواتاللهعلیه به وسیله عزاداریها و روشهای مختلف سادهای که مردم ما داشتند، برای مجسم کردن صحنههای کربلا کارهای زیادی انجام گرفته است. ما حالا درست نمیدانیم یعنی درست بررسی نکردهایم که با همین کارهای ساده، مردم ما چه قدر اصلاً با فضای شهادت و کربلا آشنا شدهاند. آنوقتها در بسیاری از جاها اصلاً سواد کم بود، کتاب کم بود، اصلاً آشناییشان با داستان این بود که در روز عاشورا سالی یکی، دو روز این صحنههای عزاداری و شبیهخوانی و امثال اینها را تماشا میکردند و آشناییشان با کربلا همینها بود. این رسانهای نویسا و غیرنویسا که همیشه نبوده است. ما که سنمان یک کمی بیشتر است میدانیم. شما هم کمیابیش میدانید. حتی پنجاه شصت سال پیشتر اینگونه نبود که مردم، کتابخوان باشند و در روستاها کتاب باشد و مردم سواد داشته باشند و کتاب بخوانند. آشناییشان یا با منبری بود که سالی ده روز میرفتند در روستایی مرثیهخوانی میکرد یا از همین عزاداریها، تعزیهخوانیها و شبیهها و امثال اینها بود.
امروز آن تعزیهخوانیهای ساده ابتدایی و غیرعلمی، براساس اصول روانشناسی، اصول علمی، بر اساس تحقیقات تاریخی که نویسندگان، علما و دانشمندان میکنند و با ابزارهای روانشناسی که چگونه در دیگران اثر بگذارد تبدیل به یک هنر شده است. متأسفانه جامعه ما آنگونه که بایدوشاید از این ابزارها برای این هدفها استفاده نکرده است. نمیگوییم هیچ نکرده اما خیلی کم.
در همین زمینه هم میدانیم که باز مقام معظم رهبری توصیههای لازم را به هنرمندان فرمودهاند و آنها را تشویق کردهاند. بالاخره یکی از کارهای ساده هم همین برگزاری مراسمی است که به عنوان یادبود و امثال اینها برگزار میشود. باید سعی کنیم اینها، هم ازلحاظ کمیت و هم ازلحاظ کیفیت، پربارتر شود. مطالبی را که منتقل میکنیم سعی کنیم مطالب صحیحتر و قطعیتر با لحنی که سازگارتر با مقام اهلبیت است باشد نه با لحنهای سبکی که بعضیها معرفتشان زیاد نبوده و اشعار خیلی سبکی سرودهاند و یا مطالب خیلی نازلی گفته میشود که هیچ تناسبی با شأن اهلبیتصلواتاللهعلیهماجمعین و شأن شهدا ندارد.
با اینهمه تأکیداتی که مقام معظم رهبری به شعرا کردهاند اگر اشعاری که در زمان ما درباره اهلبیت و درباره شهدا سروده شده و سروده میشود را با اشعار ادبیات دیگر مقایسه کنید سطحش خیلی نازلتر است. اینها برای ما، برای یک جامعه فرهنگی که عاشق اهلبیت است خیلی زشت است که اشعار سبک و تعبیرات خیلی عامیانهای نسبت به شهدا داشته باشند. مقام شهدا و اوج روح و معنویتی که آنها دارند کجا و این الفاظ و ادبیات سبکی که ما به کار میگیریم کجا؟!
کارهای سبک فرهنگی؛ خدمت یا توهین؟!
اینها برنامهریزی میخواهد. باید روی آن همت بشود، کسانی تشویق بشوند و برای کسانی که اشعار فاخر بگویند و نوحههای فاخر بسازند جایزه تعیین شود. متأسفانه در بسیاری از جاها همان رفتارها، همان اشعار و همان مضامینی که صد سال پیشتر در روستاهای دورافتاده استفاده میشده است همانها استفاده میشود. اینها برای جامعه فرهنگی ما بسیار زشت است که با عشقی که به اهلبیت و به ارزشهای اسلام و انقلاب داریم این نعمتهای خدادادی را در این راه به کار نگیریم. ما باید بهترین اشعاری که در عالم سروده شده را در مدح اهلبیت، در مدح شهدا و در داستانهای مرثیه داشته باشیم. ما فاخرترین بیانات ادبی را باید در اینجاها داشته باشیم و متأسفانه کوتاهی میکنیم! هنوز هم گاهی دیده میشود بعضی از مداحها اشعاری میخوانند که امروز سرودهاند. میآیند یک چیزی سرهم میکنند و میخوانند. مضامینش هم گاهی شاید حتی یقینی الکذب هم باشد. این برای جامعه ما بسیار زشت است. وقتی درباره سیدالشهداصلواتاللهعلیه اینگونه است ما توقع داریم درباره شهدا چه بگویند؟! باید اهتمامی کرد، برنامهریزی کرد و به یک کارهایی که فقط روزمره است، امروز فکر کنیم و برنامهریزی کنیم و فردا بخواهیم نتیجه بدهد به اینها اکتفا نکنیم. متخصصان بنشینند فکر کنند، بحث کنند، طرح بدهند و راههایی را به کار بگیرند که کسانی تشویق بشوند از استعدادهای خدادادیشان برای احیای این آثار یعنی احیای دین، یعنی احیای ارزشهای خدا استفاده کنند.
مسلماً شأن روحانیت هم این نیست که برای خودش یک مقام ممتازی از سایر اقشار ملت قائل بشود. این مثالهایی که من زدم برای روحانیون هم بود. همان جوانی هم که عرض کردم وصیت کرده بود و از خدا خواسته بود که اثری از جنازهاش هم پیدا نشود آن هم از خانواده روحانیت بود. ما یک وظیفهای داریم که شهدا را احترام کنیم و برای آنها ارزش قائل شویم اما فکر نکنیم که دل آنها را خیلی شاد میکنیم. آنها خیلی فراتر از این حرفها هستند که با این چیزها دلشان خوش بشود. این ما هستیم که باید به اندازه توان، ظرفیت و معرفت خودمان از زحمتهایی که آنها کشیدند و خدماتی که ارائه دادند قدردانی کنیم.
اگر جای توصیهای باشد این است که سعی کنیم کیفیت کارها را افزایش بدهیم؛ در ادبیات، در هنر، در قلم، در هنرهای تجسمی، در اشعار و در جاهای دیگر سعی کنیم هم مضمون عالی باشد، راست باشد، واقعیت داشته باشد و هم بیان، زیبا و فاخر باشد که با شأن این عزیزان تناسب داشته باشد. بعضی از این کارها شبیه این است که فرض کنید مثلاً میخواهید یک مهمانی برای شهدا بدهید، یک آش بیمزهای درست کنیم و خیرات کنیم. درست است که پولی هم خرج شده و زحمتی هم کشیده شده اما آش بیمزه مناسبت با این کار ندارد. اینجا باید سعی کنید بهترین، لذیذترین و فاخرترین غذاها را درست کنیم. عین همین در کارهای فرهنگی هم همینطور است؛ باید فاخرترین شعر را گفت، باید بهترین داستان را ساخت، باید بهترین رمان را در این زمینه نوشت. اگر از آن کم بگذاریم مثل همان غذای بیمزهای است که برای خیرات دادهایم. گاهی نهتنها خدمت نیست و ارزش شایستهای ندارد حتی با یک نگاه اصلاً این توهین تلقی میشود! آشی که خودمان در خانه خودمان هم نمیخوریم یا علاقهای نداریم و یک چیز بیمزهای است این را برای شهیدمان به مردم خیرات کنیم! چه قدر بد و زشت است؟!
کارهای سبک فرهنگی هم همینگونه است. بعضی اشعاری که بعضی از مداحان میسرایند مثل همین است، مثل آشی است که خودمان نمیخوریم اما برای مردم میخواهیم. خب زحمت بکشید! شعر خوب بگویید! داستان خوب بسرایید! یک رمان زیبا بنویسید! خدا این ذوق و این ادبیات را که به شما داده کجا میخواهید مصرفش کنید؟! در مسائل غیراخلاقی؟! چه جایی بهتر از این صحنه؟!
سعی کنیم وسایلی فراهم شود که آن کسانی که ذوق دارند تشویق بشوند و ذوقشان اینجا به کار گرفته شود. ارزش این کارها از ارزش بعضی از صحنههایی که خود ما مباشرش باشیم و سخنرانی کنیم یا مثلاً اینها کمتر نیست. اگر اینها برنامهریزی بشود و یک طرحهایی تهیه شود برای اینکه این کارها در آینده به صورت ارزشمندتر انجام بگیرد حتماً ارزشش پیش خدا و امام زمانعجلاللهفرجهالشریف جایی نخواهد رفت. خدا انشاءالله به همه شما توفیق بدهد. ما را هم از سر صدقه شما بیامرزد و به دوستان شهدا ملحق کند.
و صلیالله علی محمد و آله الطاهرین