بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلاَةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّیبِینَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین
أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً
تقدیم به روح ملكوتى امام راحل و شهداى والامقام اسلام، صلواتى اهدا میکنیم.
تشریففرمایی برادران و خواهران ارجمند را به این مؤسسه كه خانه خودشان است و به نام امام راحلرضواناللهعلیه مفتخر است خوشآمد عرض مىكنم و از خداوند متعال درخواست مىكنیم كه ما را همواره به آنچه مرضى خودش هست كه جز سعادت دنیا و آخرت ما و خلایق نخواهد بود، موفق بدارد و ما را در شناخت وظایف و انجام آنها یارى كند.
نیاز همیشگی انسان به یادگیری
بر خلاف حیوانات كه راه زندگیشان را با یك هدایت غریزى و تكوینى پیدا مىكنند سنت الهى در تربیت انسانها بر این است كه هم در شناخت راه زندگى و هم در انتخاب و گزینش راه، از اراده آگاهانه و آزادانه استفاده كنند. یك مثال سادهاش این است که وقتى شما حیوانات مختلف را از پرندگان و حتى از حشرات تا حیوانات بزرگ دریایى و خشكى را ملاحظه مىفرمایید، از همان آغاز تولدشان نیازهاى زندگیشان را مىشناسند منتهى نه یك شناخت آگاهانه. دیگر بهترین تعبیرى كه مىشود كرد همین است كه یك نوع شناخت غریزى و ناآگاهانه است ولى بههرحال مىشناسند و مىفهمند كه چه كار باید بكنند ولى بچه انسان با اینكه اشرف مخلوقات است، از بدو تولدش براى سادهترین كارهایش احتیاج به آموزش و فراگیرى دارد. بچه چیزى كه بلد هست فقط مكیدن سینه مادر است و چیز دیگرى نمىداند و بهتدریج باید همه چیزى كه براى بقاء زندگىاش در این عالم و چیزهایى كه براى رسیدن به سعادت آن عالم لازم است را به او یاد داد.
ضرورت نیاز به وحی
وقتیکه بناست که خدا این چیزها را به انسان تعلیم بدهد چگونه تعلیم مىدهد؟ بدون شك بسیارى از چیزهاست كه با یك نیروى باطنى به نام عقل كه البته آن هم قابل تقویت و تربیت هست، آنها را مىفهمیم و همینگونه كه عرض كردم آن هم یك سیر تكاملى دارد، هم بر اساس مراحل سنى و هم با تعلیم و تربیت؛ ولى خداوند متعال با علم نامتناهى خودش، مىدانسته كه این شناخت، براى رسیدن انسان به هدف نهایى آفرینش و آخرین مراتب كمال، كافى نیست. مخصوصاً با توجه به اینكه همین قوه هم در آغاز آفرینش، كامل نیست و بهتدریج تكامل پیدا میکند، آن هم تحت یك شرایطى. بههرحال نه نوزاد انسان، نه اطفال خردسال، نه كودكان و نه حتى نوجوانان، عقلشان به اندازه عقل یك انسان بالغ تجربهدار نیست.
خب در این مراحل یعنی تا قبل از اینكه عقلشان كامل بشود چگونه باید راه زندگى را پیدا كنند؟! تازه بعد از اینكه عقلشان هم كامل شد همه چیز را درست نمىتوانند تشخیص بدهند. شاهدش هم اینهمه اختلافاتى است كه بین عقلا وجود دارد. بههرحال خداوند متعال براى تكمیل این نقصى كه در قواى شناختى انسان وجود دارد یك راه دیگرى قرار داده كه ضمانتشده باشد، خطابردار نباشد و در دسترس همه قرار بگیرد و آن راهِ وحى است كه به وسیله انبیا در دسترس دیگران قرار مىگیرد. خود انبیا آن را مستقیماً دریافت مىكنند و دیگران به وسیله انبیا.
اختیاری بودن امکان استفاده از هدایت انبیای الهی
این مقدمات را همه ما مىدانیم و گفتنش توضیح واضحات است اما از ذكر این مقدمه مقصودی دارم. اگر انبیا در همه زمانها، در همه مکانها، در اختیار همه افراد انسان بودند آنها مىتوانستند مقاصد الهى را از آنها سؤال كنند یعنى هر وقت ما هر مشكلى داشتیم اگر بهگونهای بود كه مىتوانستیم در خانه پیغمبر را بزنیم و بگوییم این مشكلى كه ما داریم راهحلش چیست، عقل ما تا اینجا رسیده، بعدش را نمىدانیم چه كار باید بكنیم، اگر تعداد انبیا آنقدر زیاد بود که در همه جا حضور داشتند و تماس با آنها براى همه میسّر بود كارها بسیار آسان مىشد؛ اما حكمت الهى اقتضاء كرده كه حتى استفاده از انبیا هم براى یك كسانى یك حركت آزادانه و اختیارى و گزینشى باشد یعنى هدایت انبیا براى بسیارى از مردم به وسیله بعضى از انسانهای دیگر پیدا شود. یك كسانى پیدا شوند که هم علماً و هم عملاً از انبیا استفاده كنند و اینها براى هدایت دیگران واسطه شوند و خود این یك امتیازى براى اینها ایجاد مىكند که اینها كأنه یك مرحله نازلتری از نبوت را دارند. همانگونه كه رساندن اصل پیام الهى به انسانها به وسیله انبیا انجام مىگیرد اینها هم یك نوع وساطتى براى رساندن پیام الهى به سایر مردم دارند. اگر تعبیر سبكى نبود مىگفتم اینها هم یك نیمچه پیغمبرى هستند.
ذومراتب بودن مقامات معنوی و درجات دینی
اتفاقاً در روایات، تعبیراتى در حق اینها وارد شده كه نهتنها اینها را در حكم نیمچه پیغمبر قرار داده بلکه گفته ممكن است از بعضى از انبیا هم افضل باشند! این روایت، روایت معروفى است كه از پیغمبر اكرمصلیاللهعلیهوآله نقل شده که حضرت فرمودند عُلَماءُ اُمَّتی أفضَلُ مِن أنبِیاءِ بَنی إسرائیل. البته قدر متیقنش ائمه اطهارسلاماللهعلیهماجمعین هستند ولى شاید در میان غیر از ائمه معصومین هم كسانى باشند كه از بعضى انبیا، مقامشان بالاتر باشد. مثلاً ما خیلى بعید نمىدانیم كه مقام حضرت ابوالفضل یا حضرت على اكبرعلیهمالسلام از مقام بعضى از انبیاء سابق بالاتر باشد؛ هیچ بُعدى ندارد، با اینكه نه پیغمبر بودند و نه امام معصوم. مقام رسمى دیگرى هم كه نداشتند. مىگوییم امامزاده. امامزاده یعنى پسر امام که خب همه سادات، امامزاده هستند. آنها برتریشان نه به این بود كه پیغمبر هستند و نه به این بود كه امام معصوم هستند ولى داراى مقاماتى هستند كه ما كه مطمئن هستیم مقامشان از مقام بسیارى از انبیا بالاتر است.
این سِیر كه از انبیا شروع میشود كه خود انبیا هم داراى مقامات مختلفى هستند؛ تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ؛[1] میفرماید ما بعضی از پیغمبران را هم بر بعضى دیگر برترى دادیم و همه یكسان و در یك درجه نیستند. بعد از آنها ائمه معصومین هستند. بعد چنین افرادى هستند كه ولو رسماً جزو معصومین نیستند و مقام رسمى امامت هم ندارند ولى شاید مقامشان از انبیا هم بالاتر باشد.
این سیر تدریجى، پایینتر هم مىآید؛ یعنى از ائمه معصومین كه گذشت، چون این ارتكازى ذهن ما هست كه مقام حضرت ابوالفضل و حضرت على اكبرعلیهمالسلام را مثال زدم، شاید مقام سلمان هم همینگونه بوده است که فرمودهاند سَلْمَانُ مِنَّا أَهْلَ اَلْبَیتِ؛[2] سلمان از ما اهلبیت است. بدون شك بعد از آنها هم این سلسلهمراتب، محفوظ است. حالا چون مجلس خودمانى هست ما خیلى چیزها را مىتوانیم بگوییم كه جاى دیگر نمىتوانیم بگوییم؛ یعنى هیچ بعید نیست كه مقام امام عزیز ما از خیلى از امامزادهها بالاتر باشد؛ چه مىدانیم؟! یك چیزى نبوده كه ثابت روى آن نوشته باشد كه امامزادهها چند تا هستند و اینها مقامشان بالاست و كسى به این مقام نمىرسد؛ و شاید باز دیگرانى باشند كه همردیف ایشان یا اندكى پایینتر و یا حتی اندكى بالاتر باشند. چه مىدانیم؟! بالاخره تا به مقام عصمت برسد راه، طولانى است.
راه انبیا، راه سعادت انسانها
حالا این حرفها به ما چه ربطى دارد؟! ربطش به همین است كه من و شما هرقدر تلاش كنیم که راه انبیا را بهتر بشناسیم، بهتر عمل كنیم و بهتر به دیگران تعلیم بدهیم، یك شعاعى از مقام نبوت و رهبرى جامعه را دارا شدهایم. این را با چه چیزى مىشود مقایسه كرد؟! اگر فرض كنید مثلاً مقام انبیا مقام هزارم است، فرض كنید اوصیائشان مقام نهصد و نود و نهم است، بعضى امامزادهها نهصد و نود هشتم هستند، از یك تا نهصد و نود و هشت، یك طیفى از مراحل هست كه ما مىتوانیم پلهپله طى كنیم. راه مسدودى نیست. خدا هم بخیل نیست.
اگر واقعاً بخواهیم به آنچه هدف از آفرینش انسان بوده برسیم راه، همین است. مسائل دیگر مسائل جنبى است. آنها چیزهایى است كه نقش تعیینکنندهای در سرنوشت ما ندارد. گاهى مىتواند كمك باشد، گاهى برعكسش هم مىتواند باشد؛ مثلاً اگر کسی ثروت داشته باشد، ثروت گاهى مىتواند به سیر تكاملى انسان كمك كند؛ آدم انفاق كند، از دیگران دستگیرى كند، كارهاى خیر انجام دهد اما گاهى هم ممكن است از آن سوءاستفاده كند. یا مثلاً اگر پُست و مقام باشد، حالا چه مقامات ظاهرى، دولتى و این حرفها باشد، چه مقامات روحانى و حجةالاسلام و آیتالله باشد و چه هر نوع پست و مقام دیگری که باشد. اینها سرنوشتساز نیست. ممكن است یك كسى از این پستهای خیلى عالى، حالا فرض كنید پستهای نظامى خیلى عالى داشته باشد و مثلاً تا سپهبُد و ارتشبد برسد یا پستهای دولتى داشته باشد و تا وزیر و نخستوزیر و رئیسجمهور برسد یا پستهای آخوندى داشته باشد، ثقةالاسلام و حجةالاسلام و آیتالله و آیتاللهالعظمی بشود؛ اینها در سرنوشت حقیقى انسان، تعیینکننده نیستند. چهبسا از همان بالاى آیتاللهالعظمی او را در ته درّه جهنم پرت كنند! یا از ریاست جمهورى، فرقى نمىكند.
آنی كه حقیقتاً انسان را بالا مىبرد این است كه انسان در ساختار روحى، در روش و در منش خودش هر چه بیشتر به انبیا شبیه شود این به خدا نزدیكتر مىشود و بر مراتب سعادتش افزوده مىشود. چه كنیم كه اینگونه بشویم؟!
تحصیل علم؛ شرط لازم برای دستیابی به قرب خداوند متعال
اولین قدم این است كه یاد بگیریم. اینكه اینهمه از تحصیل علم تعریف کردهاند به خاطر این است كه این یک كار كلیدى است. تا آدم نداند كه چه كار باید بكند، خب نمىتواند انجام بدهد. شرط اول گزینش و كار اختیارى، دانستن است، علم است، معرفت است. البته خود آن سلسلهمراتب و اولویتهایی دارد ولى بههرحال تا شناخت نباشد، تا علم نباشد، تا معرفت نباشد زمینه حركت تكاملى اختیارى براى انسان فراهم نمىشود. البته علت تامه نیست؛ شرط لازم است، نه شرط كافى؛ نه هر كه علم داشت، حتماً عمل خواهد كرد و به آن مقامات عالى خواهد رسید ولى بدون این هم نمىشود.
معیار ارزشگذاری علوم
در میان معلومات، آنچه ارتباط بیشتری با شناخت هدف و شناخت راه داشته باشد ارزش بیشترى دارد. سایر علوم، معارف و شناختها جنبه ابزارى دارد. آنی كه در متن هدف هست شناختن آن كسى است كه باید به او نزدیك بشویم، شناختن آن راهى است كه باید به سوى او بپیماییم و شناختن آن هدفى است كه باید به آن برسیم.
یك وقت هست که ما براى خودمان مىخواهیم این چیزها را بشناسیم. این كسانى كه مستقیماً خدمت پیغمبر و امام مىرسیدند این كار برای آنها میسر و این نعمت برای آنها فراهم بود اما براى آن كسانى كه دسترسى به زیارت انبیا و ائمه معصومین ندارند گفتیم احتیاج به واسطه دارند.
هدایت انسانها؛ هدف مشترک همه انبیاء الهی
ما علاوه بر اینكه خودمان باید اینها را بشناسیم، اگر بخواهیم آن مرتبهاى از نبوت را - البته این تعبیرش یکخرده زننده است اما با توضیحى كه دادم رفع زنندگى شد- اگر بخواهیم یك مرتبهاى از نبوت و رسالت انبیا را عهدهدار بشویم باید ببینیم که آنها چه خواستهاند، چه انجام دادهاند و چگونه باید آن را به دیگران منتقل كنیم؟ چون انبیا كه كارشان فقط این نبوده كه خودشان عمل كنند. وظیفه اصلى انبیا از آن جهتى كه انبیا بودند این بوده كه دیگران را هدایت كنند.
لازمه ایفای نقش انبیای الهی در هدایت انسانها
ما اگر بخواهیم یك مرتبهاى از نبوت و رسالت را داشته باشیم، علاوه بر اینكه خودمان را مىسازیم و یاد مىگیریم كه چه كنیم و عمل مىكنیم، باید یاد بگیریم که دیگران را چگونه راهنمایى كنیم و در این مسیر، حالا ما در مرتبه شناختش هستیم که چگونه شناختها را به دیگران منتقل كنیم، در این مسیر دو نوع فعالیت داریم؛ یكى اینکه به آن كسى كه پوینده راه است راه را نشان بدهیم بهگونهای كه بشناسد و اشتباه نكند. یكى هم اینکه آن چیزهایى كه موجب انحراف مىشود و شخص را از راه، بازمیدارد و ممكن است بیراهه را با راه، اشتباه كند، آنها را معرفى كنیم و وسوسههاى شیطانى و شبهات را از ذهن دیگران بزداییم وگرنه تا طرف مقابل ذهنش پر از شبهاتى است كه فضاى ذهنش را تاریك و غبارآلوده كرده، مثل كسى كه در یك هواى طوفانی شنى، آن هم در شب تاریك، گیر كرده باشد، هر چه تلاش مىكند و چشمش را باز میکند كه ببینید ولی چیزى نمىبیند. افرادى هستند كه ذهنشان آنچنان مشوب به شبهات مىشود كه هر چه دقت هم مىكنند چیزى نمىبینند.
حالا اینکه چرا اینگونه مىشوند البته از اول، تقصیر خودشان است ولى كارشان به این منتهى مىشود که با وجود علمهایی كه در اختیار دارند مورد ضلالت و گمراهى خدا واقع مىشوند؛ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ؛[3] خیال مىكنم حالا تا اندازهاى روشن شد كه این مقدمه را براى چه گفتم.
مىخواهم عرض كنم این راهى را كه شما انتخاب کردهاید یعنى مىخواهید یك مرتبهاى از نبوت و رسالت را دارا بشوید. راهش این است كه اول راه را خوب بشناسید و خوب عمل كنید و بعد یاد بگیرید كه چگونه دیگران را هدایت كنید. این یك هنر دیگری است. تا این نباشد آن عنوان نبوت، رسالت، راهنمایى، رهبرى و امامت حاصل نمىشود.
هدایت انسانها؛ وظیفه عقلی و تکلیف شرعی
اگر كسى بگوید ما چه كار به این كارها داریم؟! ما كشك خودمان را مىسابیم، دیگران هر كار مىخواهند بكنند! این غیر از اینكه عقلاً كار صحیحى نیست، كسانى هم كه با آموزههاى قرآن و سنت آشنا هستند مىدانند كه این با این آموزهها هم سازگار نیست. حالا غیر از وظایف امر به معروف و نهى از منكر و دعوت الى الخیر که وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ یدْعُونَ إِلَى الْخَیرِ،[4] و الیآخر، بندگان شایسته خدا به این حد واجبش اكتفا نمىكنند و مىگویند وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَامًا![5]
امامت متقین، آرزوی عبادالرحمن
مىدانید که در آخر سوره فرقان آیاتى هست كه با این كلمات شروع مىشود که وَعِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِینَ یمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا.[6] در این آیات یك عده از بندگان را به نام بندگان رحمن، عبادالرحمن، معرفی میفرماید و به ذکر اوصاف آنها میپردازد. شاید این خودش یك خصوصیتى داشته باشد كه صفت رحمانیت و بخشندگى و افاضه كردن بر دیگران براى آنها مورد توجه است.
اینها اوصافى دارند. یكى از اوصافشان این است كه در دعاهایشان مىگویند وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَامًا؛ ما را امام متقین قرار بده! یعنى مفروض این است كه جامعه، متقینى دارد که خودشان اهل تقوا هستند ولى باز هم احتیاج به امام دارند و اینها به آن حدى كه خودشان متقى باشند اكتفا نمىكنند و مىخواهند امام متقین و راهنماى دیگران باشند!
شرط موفقیت در هدایت انسانها
بنده بهترین تعبیرى كه به عقلم مىرسد كه در مورد شما كسانى كه مخصوصاً دورههاى آموزشى طرح ولایت را دیدهاید و حالا درصدد این هستید كه در مقام تربیت دیگران مشاركت داشته باشید به کار ببرم این است که زبان حال شما همین است كه وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَامًا؛ ما تنها به اینكه خودمان اهل تقوا باشیم اكتفا نمىكنیم و بلکه همتمان بالاتر از اینهاست؛ ما مىخواهیم راهنماى پرهیزكاران باشیم. ما تازه مىخواهیم خوبان را هدایت كنیم.
اینجا باید عرض كنم که اولاً آفرین بر همت شما! خدا را شكر كنید كه چنین همت بلندى به شما داده كه تنها به عمل به وظایف فردى خودتان اكتفا نمىكنید بلكه درصدد راهنمایى دیگران برمىآیید و براى اینکه بتوانید به این خواستهتان برسید كه این خواسته، به قول طلبهها خواستهای ذومراتب است یعنى یك حد مشخصى ندارد که یا همه هست یا هیچ؛ بلکه مراتبى دارد و هر كسى تا یك حدى از آن را مىتواند نائل شود.
براى اینكه بتوانید این خواستهتان را تحقق ببخشید باید همان شرایطى كه اشاره شد را در خودتان ایجاد كنید. البته زمینههایش خدادادى است؛ هوش است، فراست است، صفاى طینت است، ایمان است، معرفت است، عقل است، هدایت به دین حق است، شناخت ولایت است كه اینها نعمتهایی است كه مفت به دست ما آمده و تلاشى نکردهایم براى اینكه ولایت و مصداقهایش را درست بشناسیم. اینها آسان به دست ما آمده است اما از این به بعد، هم براى حفظ آن معرفتها كه از دستمان نرود و شیطان این معرفتها را از ما نرباید و هم برای اینكه بتوانیم در این مسیر به كمال بیشترى برسیم، احتیاج به تلاش بیشترى داریم.
گستره جهاد و اجتهاد
وَ لکِن اَعینونی بِوَرَعٍ وَ اجتِهادٍ؛[7] این اجتهاد یا مجاهده یا جهاد و مشتقات اینها كه در قرآن هم زیاد استعمال شده فقط این معانى مصطلحش منظور نیست یعنى منظور از جهاد، فقط جهاد نظامى نیست براى اینكه مىفرماید جَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ؛[8] مفهوم جهاد بسیار وسیعتر است و تازه همه اینها جهاد اصغر و جهاد اوسط است. جهاد اكبرش خودسازى است.
اجتهاد هم همینگونه است. ما اصطلاحمان در اجتهاد، همین مقام فقهاست. مىگوییم فقها مجتهد هستند و مقام اجتهاد دارند اما معناى لغویاش كه در آیات و روایات استعمال شده، تنها این نیست. این یكى از مصادیقش هست. اجتهاد این است كه آدم آن اندازهاى كه توان دارد را به كار بگیرد؛ بَذل الجُهد. اجتهاد از جهد است و با مجاهده و جهاد همریشه است. جهاد، مجاهده، اجتهاد، همه با جَهد و جُهد همریشه هستند. وجه مشتركش این است كه آن اندازهاى كه انسان مىتواند كوتاهى نكند و در حد توانش و تا آنجایى كه مىتواند كوشش كند.
نقش علم و عمل در به سعادت رسیدن انسان
ما باید در فراگرفتن معارف تا آنجایى كه مىتوانیم تلاش كنیم. نگوییم حالا كه معرفت ما به اندازه پیغمبر و امیرالمؤمنین نمىرسد پس هیچ؛ نه، مراتب بسیار زیاد است. هر قدمى كه در این راه برداریم پیش رفتهایم. در جهت عمل هم نگوییم ما كه نمىتوانیم شبانهروز هزار ركعت نماز بخوانیم، پس به همین نماز واجب اكتفا كنیم؛ نه، وَمِنَ اللَّیلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ؛[9] اگر شبی هزار ركعت نمىشود یازده ركعت كه مىشود؛ اقلاً آن سه ركعت آخرش را كه مىشود؛ مگر چقدر طول میکشد؟! اگر روزى یك ختم قرآن نمىتوانیم بکنیم، روزى یك صفحه قرآن كه مىتوانیم بخوانیم. آن اندازهاى كه در حد توانمان هست آن را كوتاهى نكنیم. اگر اموالى نداریم كه با اموال خودمان پروژههاى میلیونى و میلیاردى احداث كنیم اما مىتوانیم از پول جیبىمان براى یك كسى كه نیازمند هست ایثار کنیم، این كار را که مىتوانیم بكنیم.
بنابراین كسانى كه چنین همتى دارند كه علاوه بر انجام وظیفه فردیشان، مىخواهند در جهت پیشبرد دیگران قدم بردارند و به تعبیرى كه بنده كردم واجد یك مرتبهاى از نبوت و رسالت بشوند، اول هر چه مىتوانند باید سعى كنند بیشتر چیز یاد بگیرند چون بدون علم و بدون معرفت، كارى پیش نمىرود. هر قدر علم و معرفت بیشتر باشد امكان ترقى بیشتر است. توجه داشته باشید من روى كلمه امكان تكیه مىكنم. نمىگویم هر كسی که علمش بیشتر است حتماً مقامش بالاتر است. آنكه علمش بیشتر است، امكان ترقىاش بیشتر است؛ یعنى اگر چیزهاى دیگر را به آن ضمیمه كند و عمل هم بكند؛ ولى بههرحال بدون اینها نمىشود.
دوم اینکه تا آنجایى كه مىتوانیم و قدرت داریم در مقام عمل فردیمان تنبلى نكنیم. البته با رعایت موازین عقلى و شرعى. افراط و تفریط نكنیم. اینجاست كه آدم احتیاج به مربى و معلم دارد كه به افراط و تفریط مبتلا نشود وگرنه وسط راه مىماند؛ یا منحرف مىشود و یا وسط راه مىبُرد. به طور تدریجى و به طور معقول و معتدل سعى كنیم كه توانها و نیروهاى خودمان را بشناسیم و به كار ببندیم. وقتى این دو تا بال را پیدا كردیم یعنی بال علم و بال عمل را آنوقت مىتوانیم در فضایى پرواز كنیم كه ما را به انبیا نزدیك مىكند. آن فضایى است كه باید به كمك دیگران بشتابیم، دست افتادهها را بگیریم، به آنهایی كه جاهل هستند بیاموزیم، آنهایی كه در غفلت هستند را از غفلت بیرون بیاوریم، آنها را نصیحت كنیم، به آنها یادآوری كنیم و بالاخره دست آنها را هم بگیریم تا با خودمان همسو و همراه كنیم.
امکان تحصیل علوم و معارف دینی به برکت انقلاب اسلامی
از بركات بزرگ انقلاب كه خداوند متعال بانى آن را و یاران ایشان را با انبیا و اولیا محشور كند و بر درجاتشان بیفزاید، از بركات بزرگش همین زمینههایى بود كه براى اینگونه حرکتها براى جوانها فراهم شد. این برنامهای كه شما در عرض فرض كنید شش هفته، یك سلسله از معلومات لازم را، معلوماتى را كه هر كدامش در جاى خودش بسیار ارزشمند است، اینها را فرامیگیرید و اینها كمك میکند به اینكه در مقام عمل، رفتار شما جهت صحیح پیدا كند و بعد بتوانید با استفاده از این ابزارها دیگران را هدایت كنید، این همیشه میسر نبوده و این از بركاتى است كه در سایه انقلاب حاصل شده است. متأسفانه اینها یك مقدارى دیر شروع شده و این هم از تنبلى ما بوده و الان هم كه شروع شده، باز براى همه میسر نیست. بسیار كسانى هستند كه دلشان مىخواهد اما شرایط برای آنها فراهم نمىشود. این است كه خدا را باید بسیار شكر كنید بر اینكه اولاً این شرایط براى خود شما فراهم شد تا بتوانید این دورههاى كوتاه را بگذرانید. امیدوارم كه بعد از این دورهها همت كرده باشید و بعد خودتان با مطالعات بیشتر، با تماسهای که با دانشمندان میگیرید و سؤالهایی که طرح میکنید و مباحثاتی که انجام میدهید، این راه را بیشتر ادامه دهید و هم خودتان را کاملتر کنید و هم برای دستگیری دیگران مهیا شوید.
اهمیت گذر از كمیت به كیفیت و از حاشیه به متن
من دوست دارم باز در آخر عرایضم تأكید كنم كه براى موفقیت در این مسیر، یكى از شرطهای اساسى، همین است كه وظایف عبادیمان را بیشتر جدى بگیریم. نه به معناى اینكه بر كمیت آنها بیفزاییم بلكه بر كیفیت آن بیفزاییم. سعى كنیم نمازمان با حضور قلب بیشترى باشد و توجهاتمان در توسلات، بیشتر باشد. تنها به این اکتفا نکنیم که ساعتهای طولانى به سینه زدن و گریه كردن مشغول باشیم بلکه سعى كنیم كه این حرکتهایمان با معرفت بیشتر، با عمق بیشتر و با ادب بیشترى توأم باشد. آنهاست كه به یك كار بسیار كوچك، به اندازه یك كوه، ارزش مىبخشد؛ هر قدر ادب در آن بیشتر باشد و هر قدر فهم، عمیقتر باشد.
بههرحال مسأله را باید جدى گرفت. اینها را فرض نكنید كه یك كارهایى است در حاشیه زندگى و اصل زندگى این است كه نانوآبی دربیاوریم و ضمناً اینها هم در حاشیهاش هست. این معرفت انبیا نیست. این چیزى نیست كه قرآن و سنت به ما یاد داده است. چیزی که آنها میگویند عكس این مطلب است. اصلاً زندگى این است، آنهای دیگر یك ابزارى است براى اینكه زمینه این حركت فراهم شود. خداوند متعال میفرماید وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِیعْبُدُونِ؛[10] بعد هم مىفرماید مَا أُرِیدُ مِنْهُمْ مِنْ رِزْقٍ وَمَا أُرِیدُ أَنْ یُطْعِمُونِ؛[11] من كه خلایق را خلق کردهام نمیخواستهام که آنها به من روزى بدهند؛ یعنى مسأله روزى خوردن و روزى دادن مطرح نیست، آنها مقدمات كار است. اصل این است كه در مسیر معرفت و عبادت پیش بروند و به من نزدیك بشوند.
از خداوند متعال درخواست مىكنیم كه به همه ما نور ایمان و معرفت بیشتر مرحمت كند.
ما را به وظایفمان بهتر آشنا كند.
در عمل به وظایف، بیشتر موفق بدارد.
خدا همه ما را از شرّ شیطان، از وسوسههاى نفس و از رفیقهای بد حفظ كند.
ما را مشمول دعاها و عنایتهای خاص آقا امام زمانعجلاللهفرجهالشریف قرار دهد.
در ظهور آن حضرت تعجیل بفرماید.
روح امام راحل و شهداى عزیز ما را با انبیا و اولیا محشور بفرماید.
سایه مقام معظم رهبرى را بر سر ما مستدام بدارد.
ما را از یاران واقعى امام زمانعجلاللهفرجهالشریف قرار دهد.
مرگ ما را شهادت در راه خودش قرار دهد.
وَصَلِّ على محمدٍ وَآلهِ الطاهرین
[1]. بقره، 253.
[2]. شرح الأخبار في فضائل الأئمة الأطهار، ج ۳، ص ۱۴.
[3]. جاثیه، 23.
[4]. آلعمران، 104.
[5]. فرقان، 74.
[6]. فرقان، 63.
[7]. نهجالبلاغه، نامه 45.
[8]. حجرات، 54.
[9]. اسراء، 79.
[10]. ذاریات، 56.
[11]. ذاریات، 57.