بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلاَةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّیبِینَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین
أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً
تقدیم به روح مطهر امام راحلرضواناللهعلیه و همه شهدای والامقام اسلام صلواتی اهدا میکنیم.
فرارسیدن میلاد مسعود حضرت ثامن الحججصلواتاللهعلیهوعلیآبائهوأبنائهالمعصومین را به پیشگاه مقدس ولی عصرارواحنافداه و همه دوستداران اهلبیت و همچنین خدمت خواهر گرامیشان، ولینعمت همه ما، حضرت معصومهسلاماللهعلیها تبریک و تهنیت عرض میکنیم. امیدواریم خداوند متعال عیدی ما را در این ایام مبارک، در این دهه کرامت، تعجیل در ظهور ولی عصرعجلاللهفرجهالشریف قرار دهد.
خداوند متعال را شکر میکنم که حیات و توفیقی عنایت فرمود که در جمع نورانی جمعی از دوستداران اهلبیت و عاشقان حضرت رضاصلواتاللهعلیه شرفیاب بشوم و به سهم خودم عرض ارادتی به پیشگاه آن حضرت و به پیشگاه دوستان و علاقهمندان ایشان داشته باشم بلکه به برکت شما دوستان اهلبیت، خدا بر امثال ما گناهکاران هم تفضلی بفرماید و ما را مشمول رحمت واسعه خودش قرار بدهد و انشاءالله به برکت این ایام، خدا همه آفات و بلیات را از جامعه اسلامی مخصوصاً جامعه شیعیان برطرف کند و به برکت عنایات حضرت ولی عصرسلاماللهعلیه سایه مقام معظم رهبری را بر سر همه ما مستدام بدارد و به همه خدمتگزاران به نظام، توفیق خدمت خداپسند و خالصانه مرحمت بفرماید.
افتخار ما این است که خداوند متعال عنایت فرموده و به ما نعمت عظیم ولایت و محبت اهلبیتصلواتاللهعلیهماجمعین را عطا فرموده که هرقدر درباره عظمت این نعمت فکر کنیم کم است. متأسفانه امثال بنده آنگونه که بایدوشاید به عظمت این نعمت، درست توجه نداریم و آنگونه که بایدوشاید از این دریای رحمتی که خداوند متعال در اختیار ما گذاشته کم استفاده میکنیم.
ناتوانی فهم بشر در درک عظمت اهلبیتصلواتاللهعلیهماجمعین
در میان ما افراد کمهمتی هستند که فقط وقتی گرفتار میشوند آنوقت درِ خانه اهلبیتصلواتاللهعلیهماجمعین میروند. وقتی حاجت شدیدی دارند، بیماری سختی دارند و یا دستشان از همه جا کوتاه میشود، آنوقت سراغ اهلبیتصلواتاللهعلیهماجمعین میروند. البته همین هم بسیار خوب است و خدا را باید شکر کرد اما این نعمت، در مقابل برکاتی که خداوند متعال از این وجودهای مقدس نصیب مسلمانها و بهخصوص شیعیان و بهطورکلی جامعه بشریت کرده آنقدر کم است که نمیشود عددی در کنار آنها حساب کرد.
در روایات ما مطالبی هست که فهمش برای علما و بزرگان هم مشکل است. ما هم طمعی نداریم در اینکه آنها را درست بفهمیم. تأثیر تکوینیای که انوار مقدس اهلبیتصلواتاللهعلیهماجمعین در پیدایش اهل ولایت داشتهاند و دارند، عقل ما درست به آن نمیرسد. اجمالاً میدانیم که اگر کسی ادعا کند که همه عالم به طفیل وجود آنها آفریده شده است حرف گزافی نگفته است. عالم که میگوییم یعنی همه این کهکشانها که گاهی فاصله آنها با همدیگر صدها سال نوری است که اصلاً خود تصور سال نوری برای ذهن ما بسیار مشکل است. لذا از اینکه صرفنظر میکنیم چون حقیقت آنها را نمیفهمیم. مقام این بزرگواران آنقدر عظیم است که ما درست نمیتوانیم اینها را تحلیل کنیم. اجمالاً میدانیم فوق آن چیزی است که ما بتوانیم درک کنیم.
اهلبیتصلواتاللهعلیهماجمعین؛ چراغ هدایت
اما آنچه برای همه ما قابلفهم است این است که آنچه ما از شناخت خدا و دین خدا و راه سعادت دنیا و آخرت داریم از برکت این خانواده است و اگر درست حساب کنیم که همین نعمتهایی که در اثر هدایت و راهنمایی اهلبیت نصیب بشریت و بهخصوص مسلمانها و بالأخص شیعیان شده چه قدر است آنوقت میفهمیم که ما چقدر در ادای شکر این نعمتها قاصر هستیم و از این دریای رحمتی که خدا ما را به آن هدایت و راهنمایی کرده چه قدر کم استفاده میکنیم!
جمله اولی که از این عرایض و از این مقدمه خواستم نتیجه بگیرم این است که توجه کنیم که وجود اهلبیت و وجود ائمه اطهارسلاماللهعلیهماجمعین و ازجمله حضرت رضاعلیهالسلام و خواهر گرامیشان حضرت معصومهسلاماللهعلیها فقط برای این نیست که ما موقع گرفتاری سراغ آنها برویم. این یک سهم کوچکی از دریای برکات وجود آنهاست. آنچه همه ما میتوانیم بفهمیم و تصور و تصدیقش مشکل نیست این است که خداوند متعال انبیا و ائمه اطهارسلاماللهعلیهماجمعین را برای این به ما معرفی فرمود که ما در پرتو راهنماییهای آنها راه سعادت دنیا و آخرتمان را بیاموزیم و عمل کنیم. اگر راهی را که آنها به ما نشان دادند را درست یاد گرفتیم و درست هم عمل کردیم، هم در دنیایمان به سعادتی میرسیم که از هیچ راه دیگری میسر نیست و هم در آخرت تا خدا خداست از نعمتهای الهی بهرهمند خواهیم بود.
پس اگر بگوییم اصل برکات وجود اهلبیتصلواتاللهعلیهماجمعین هدایت ماست حرف گزافی نگفتهایم. آنها آمدهاند برای اینکه ما را به راه راست هدایت کنند و به سوی آن مقامی که خودشان رسیدهاند حرکت بدهند. درست است که ما به مقام آنها نمیرسیم اما سمتوسوی حرکتمان را آن طرف قرار بدهیم. اگر ما سر قله دماوند نمیرسیم اقلاً راهمان را به سوی قله قرار بدهیم. دیگر هر کسی هر چه همت دارد پیش میرود. کسانی امثال سلمان و ابوذر و اینها به نزدیکیهای قله رسیدهاند. کسانی هم مثل بنده کمهمت بودهاند در دامنهها هستند؛ اما مواظب باشیم مسیرمان را تغییر ندهیم و سمتوسویمان به طرف این قله باشد.
درخشش نور هدایت در فرمایشات اهلبیتصلواتاللهعلیهماجمعین
در این توفیقی که نصیب بنده شد که امشب خدمت شما عزیزان برسم به نظرم رسید که یک روایتی از امام رضاصلواتاللهعلیه را برای شما تلاوت کنم که هم موجب نورانیت قلب باشد و هم ما وارد یکی از ابواب هدایت و برکات وجود اهلبیتصلواتاللهعلیهماجمعین بشویم و از آن استفاده کنیم. کلمات اهلبیتصلواتاللهعلیهماجمعین همهاش نور است؛ کَلَامُکُمْ نُورٌ وَ أَمْرُکُمْ رُشْدٌ وَ وَصِیَّتُکُمُ التَّقْوَی وَ فِعلُکُم الخَیر تا آخر زیارت جامعه کبیره؛ اما در میان فرمایشاتشان که همه گُل است و همه زیباست و همه مؤثر است بعضیها بسیار برجسته و راهگشاست یعنی مثل یک دَری میماند که وقتی باز میشود دهها در از درون آن گشوده میشود.
این تعبیرات را ما در روایات داریم که امیرالمؤمنینسلاماللهعلیه فرمودند که پیغمبر اکرمصلیاللهعلیهوآله باب علمی را به روی من گشودند که از آن باب، هزار باب گشوده میشد!
بعضی شاهراهها و بزرگراهها هست که وقتی باز میشود راههای فرعی زیادی از کنارهایش باز میشود و به آن ملحق میشود. اگر آدم آن راههای اصلی را در پیش بگیرد و همیشه آن را مد نظر قرار داشته باشد از آن راههای فرعی و برکاتی که در گوشه و کنار بزرگراهها هم هست میتواند استفاده کند.
سه رکن اساسی برای رسیدن به حقیقت ایمان
حدیثی از امام رضاصلواتاللهعلیه است که در کتب مجامع روایی ما مکرر نقل شده است. بنده این روایت را از تحفالعقول نقل میکنم. حضرت فرمودند که لا یَستَکمِلُ عَبدٌ حقیقةَ الایمانِ حَتَّى تَکونَ فیهِ خِصالُ ثَلاثٍ: اَلتَّفقُّهُ فِى الدّینِ وَحُسنُ التَّقدیرِ فِى المَعیشَةِ، وَالصَّبرُ عَلَى الرَّزایا؛[1] این روایت سه تا جمله بیشتر نیست. حضرت فرمودند اگر کسی میخواهد به حقیقت ایمان برسد این سه چیز را باید داشته باشد؛ اول اینکه دینش را خوب یاد بگیرد؛ دوم اینکه راه زندگیاش را برنامهریزی صحیح بکند؛ و سوم اینکه در مقابل مشکلات، سختیها و مصیبتها صبور و شکیبا و مقاوم باشد. این روایت سه تا جمله است. اگر آدم این سه تا جمله را باز کند و از خدا بخواهد که توفیق بدهد که به اینها عمل کند، فکر نمیکنم دیگر خیر و برکتی باشد که از دست آدم برود.
الف) شناخت دین
ما به عنوان یک موجودی که راه کمال خودمان را باید با آگاهی و انتخاب طی کنیم، برای این کار باید راه را بشناسیم تا انتخاب کنیم.
امتیاز انسان بر سایر مخلوقات
خدا مخلوقاتی دارد که خودشان به طور طبیعی مسیر کمالی خودشان را طی میکنند، به یک جایی میرسند و دیگر متوقف میشود. مثلاً دانهای که شما در زمین میکارید یا نهالی که غرس میکنید، به طور طبیعی رشد میکند. فرض کنید درختی است، طولش سه، چهار متر میشود، عرضش دو، سه متر میشود، سایهای میاندازد، میوهای میدهد و بالاخره بعدش هم پیر میشود و میخشکد و از بین میرود. این رشد کردن درخت احتیاج به فکر و اراده خودش ندارد. اگر آب به آن رسید و زمین مناسب و حاصلخیزی بود رشد میکند. اگر هم نبود رشد نمیکند.
یک دسته از موجودات را خدا آفریده که آن کمالی که میتوانستند داشته باشند را خدا از اول به آنها داده است و اصلاً تکاملی ندارند و همیشه در همان حدی که خدا آنها را آفریده همانگونه هستند؛ مثل فرشتگان خدا؛ وَمَا مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقَامٌ مَّعْلُومٌ.[2] خدا جبرئیل را که از اول آفریده مقام جبرئیل داشته و تا آخر هم همین است. حضرت عزرائیل را هم که آفریده، از اول همین مقام را داشته تا آخر هم همین مقام را دارد؛ اما خدا انسان را که آفریده، خواسته خودش انتخاب کند و با اراده خودش رشد کند. این یک امتیازی است که در میان همه مخلوقاتی که ما میشناسیم، درجه کاملش را انسان دارد.
آگاهی و شناخت؛ لازمه انتخاب
انسان برای این کار باید راه را بشناسد تا انتخاب کند. اگر آدم را وسط یک بیابان ببرند، مثلاً چشمش را ببندند و وسط بیابان چشمش را باز کنند و بگویند حالا انتخاب کن و یک راه خوبی برو! این سؤال برای او مطرح خواهد شد که چه چیزی را انتخاب کنم؟! وسط بیابان هر چه نگاه میکنم بیابان هست و سنگ و خاک و فرض کنید کوه. چه میدانم کجا باید بروم؟! اگر پای انتخاب بخواهد در کار بیاید باید بدانم که اگر دست راست بروم به کجا میرسد، اگر دست چپ بروم به کجا میرسد، اگر پیش بروم چه طور و اگر پس بروم چه طور، تا آنوقت انتخاب کنم. وقتیکه نمیدانم از هر طرف به کجا میرسم این چه انتخابی است؟!
وقتی خدا انسان را آفریده که خودش انتخاب کند باید راه را به او نشان بدهد، باید بگوید اگر از این راه بروی به این جا منتهی میشود، اگر از آن راه بروی به آن جا منتهی میشود، اگر دست راست بروی به این شهر میرسی، اگر دست چپ به آن سمت میرسی.
عقل و وحی؛ ابزار شناخت
خدا یک مقداری از این راه را با عقل به آدم نشان داده است. ما یک کلیاتی را با عقل میفهمیم اما برنامههای جزئی را عقل نمیتواند تشخیص بدهد. این است که خدا این نقص را به وسیله انبیا تکمیل کرده است. پیغمبران را فرستاده برای اینکه راه را به ما نشان بدهند، بگویند اگر از این راه بروید، میروید، میروید، میروید و درنهایت ته جهنم میافتید. اگر آن راه را بروید میروید، میروید، میروید تا به اعلی مراتب بهشت میرسید. بعضی راهها هم یک کمی کوتاه و میانبر است، بعضی راهها یک کمی سختی دارد، بعضی راهها یک کمی راحتی دارد، بالاخره راهها اینهاست.
دین؛ مسیر صحیح زندگی
راه اصلی دوتاست؛ یکی به طرف بهشت ابدی که نعمتهایش قابل شمارش و قابل وصف نیست. یکیاش هم راه جهنم است که عذابهایش قابل وصف نیست. اگر از این طرف بروید به جهنم خواهید رسید و اگر از آن طرف بروید به بهشت. حالا انتخاب کنید، هر کدام را که میخواهید. اسم آن راه، دین است؛ وَمَن یَبْتَغِ غَیرَ الإِسْلاَمِ دِینًا فَلَن یُقْبَلَ مِنْهُ.[3]
اگر میخواهید راه صحیح را بشناسید باید دین را بشناسید. اگر دین را نشناسیم یعنی این هدایتی که خدا در اختیار ما گذاشته و راه خوب و بد را به ما نشان داده، چشمهایمان را بستهایم و گفتهایم ما کاری نداریم!
این بزرگترین نعمت خداست که به ما نشان داده که اگر از این طرف بروید، به کجا میروید و اگر از آن طرف بروید به کجا. اگر ما این را ندیده بگیریم و نرویم یاد بگیریم، به خودمان ظلم کردیم، جفا کردیم، نعمت خدا را قدردانی نکردیم و چوبش را هم خودمان خواهیم خورد.
شناخت دین؛ رکن اول سعادت
پس اولین کاری که ما باید بکنیم این است که راه را درست بشناسیم. این است که اول میفرماید اَلتَّفقُّهُ فِى الدّینِ.
باید دین را خوب یاد بگیریم. البته مراتب شناخت دین بسیار مختلف است و حد محدودی ندارد. درجهبندی ندارد که بگوییم چند درجه دارد. مشخص نیست و دقیقاً نمیشود تعیین کرد. مراتب شناخت دین بسیار تفاوت دارد؛ و همه میدانیم که مرتبه معرفتی که پیغمبر اکرم و اهلبیتصلواتاللهعلیهماجمعین داشتهاند و بعد هم دستپروردگان درجه اولشان مثل سلمان و ابوذر با مرتبه معرفت ما بسیار فرق دارد؛ ولی ما هم به اندازه خودمان میتوانیم تا یک حدی قدم برداریم. یکی کلاس اول میرود، یکی تا کلاس دوم، یکی کلاس سوم، یکی دوازدهم، یکی بیشتر، یکی لیسانس میگیرد، یکی فوقلیسانس میگیرد و یکی دکترا میگیرد، این مراتب دارد اما همهاش اسمش دینشناسی است. دیگر هر اندازه همتمان باشد؛ اما اگر اصل باب دینشناسی را ببندیم دیگر امید سعادتی نخواهیم داشت.
ضرورت تلاش برای کسب معرفت دینی
پس رکن اول سعادت ما شناخت دین است. چه اندازه؟! هر اندازه که همتمان باشد و هر اندازه خدا توفیق بدهد؛ اما راه، همین است. بدون شناخت دین نمیتوانیم راه سعادت دنیا و آخرتمان را بشناسیم. هر اندازه برایمان میسر است تلاش کنیم روزی دو تا کلمه از دین، بیشتر یاد بگیریم.
پیداست که در این بخش و در این ساحت، مراتب مختلفی هست. خب دینشناسانی هستند مثل مراجع بزرگ تقلید و علمای سرشناسی که ما در طول تاریخ داشتیم، کسانی نوابغی بودهاند، الآن هم هستند، ما مثل آنها نمیتوانیم بشویم. شرایط زندگیمان بهگونهای نیست که بخواهیم مثل شیخ انصاری یا مرحوم امام بشویم اما سمتوسوی قله را نباید فراموش کنیم، به این سمت باید حرکت کرد حالا هر اندازه برایمان میسر هست. اقلش این است که آنهایی که سواد دارند یک کتاب دینی را بگیرند و هفتهای یک عدد کتاب و یا ماهی یک عدد کتاب مطالعه کنند. یک جلسات هفتگی دوستانه، محلی یا فامیلی داشته باشند و درباره یک موضوعی که مطالعه کردهاند با هم گفتوگو کنند. اگر یک جایی برایشان ابهام دارد بعد از یک ماه یک نفر را هم دعوت کنند و بگویند اینهایی که ما نمیفهمیم را بیا برایمان توضیح بده.
برای این کار حالا حتماً لازم نیست ما دانشگاه برویم یا اینکه حوزه برویم و سی، چهل سال درسهای طلبگی بخوانیم یا برویم فوقلیسانس و دکتری بگیریم؛ همین اندازه که میسر بشود که در این راه یک قدمی برداریم؛ سعی کنیم هر روز یک کلمه از دین بیشتر یاد بگیریم. تصمیم بگیریم که این کار را بکنیم.
شما میبینید این همه وقتها، بهخصوص امروزه که جوانها وقتهایشان چه قدر صرف این موبایلها، تماشای فیلمها و اینترنت و امثال این چیزها میشود، ساعتهای طولانی، گاهی تا نیمههای شب و حتی گاهی تا صبح، هیچ وقت هم نمیگویند دیر شد، خوابمان آمد، فردا به کارمان میرسیم یا نمیرسیم، ما در مقابل همه این وقتهایی که صرف میشود، روزی ده دقیقه وقت بگذاریم برای اینکه دینمان را بهتر یاد بگیرم. اگر عالمی یا کلاسی جایی هست که چه بهتر، اگر نیست اقلاً جلسه هفتگی خودمانی با دوستان یا فامیل داشته باشیم. هم صلهرحمی میشود و هم یک گفتوگوی دینی میشود. مثل هفتهخوانیهایی که قدیمها بود که الحمدلله حالا هم گوشه و کنار هست. سعی کنیم اینها بهگونهای تنظیم شود که دو کلمه یاد بگیریم. تنها تکرار مکرراتِ همیشگی نباشد. از آن آقایی که تشریف میآورند از او بخواهیم که هر دفعه که شما میآیید یک مسئله اضافی بگویید ما یاد بگیریم، یک حدیثی برای ما بگویید تا ما بنویسیم و این را یاد بگیریم. این یک باب است.
همت و توفیق الهی؛ رمز موفقیت در شناخت دین
اینکه چه اندازه پیشرفت کنیم یکی بستگی به همتمان دارد، یکی هم بستگی به توفیق الهی دارد که چه قدر وسیله برایمان فراهم بشود که این کارها را بتوانیم انجام دهیم؛ اما اگر اصلاً وارد این راه نشویم خیلی ضرر کردهایم! خیلی ضرر کردهایم! شبیه این است که شما راننده هستید و سوار اتومبیل هستید، چشمتان را ببندید و پشت رول بنشینید. بالاخره ماشین یک جایی میرود. یکوقت هم جای خوبی نمیرود!
دینی که خدا در اختیار ما گذاشته است چراغی است که راه را برای ما روشن میکند. اگر نرویم یاد بگیریم یعنی چشممان را بستهایم. این همه قرآن هست، تفسیر قرآن هست، کتابهای دینی هست، کلمات بزرگان هست، اگر نرویم یاد بگیریم مثل این است که چشممان را بستهایم. چه کسی ضرر میکند؟! چه چیزی میتواند جای این را بگیرد؟! این یک مسئله و یک باب؛ اَلتَّفقُّهُ فِى الدّینِ.
ب) برنامهریزی صحیح برای زندگی
ولی آدمیزاد در این دنیا که زندگی میکند فقط چیز فهمیدن و درس خواندن و امثال اینها که نیست. بالاخره نیازهای زندگی دارد، نیازهای طبیعی دارد، غذایش باید تأمین شود، مسکنش تأمین شود، نیازهای خانوادهاش باید تأمین شود. میدانیم که انسانها در این موارد بسیار مختلف هستند. همانگونه که مراتب علم مختلف است، مراتب زندگی افراد هم مختلف است. همانگونه که آن جا گفتیم یک مقداری همت خود افراد مؤثر است در اینکه بیشتر علم یاد بگیرند یا کمتر، یک مقداری هم توفیق الهی است، این جا هم همینگونه است یعنی یک مقداری تقدیرات است؛ اینکه کجا واقع بشویم؟ چه قدر وسایل برایمان فراهم بشود؟ یک مقدار هم همت است و کار باید کرد؛ اما همه اینها یک برنامهریزی میخواهد. آدم بفهمد از آن وقتی که مخصوصاً میخواهد مستقل بشود و خودش زندگیاش را اداره کند، یک برنامهای داشته باشد. کسانی او را کمک کنند که یک برنامه صحیحی برای زندگیاش بریزد؛ اینکه راه درآمدش چه باشد؟ مخارجش چه باشد؟ چه طور پول دربیاورد؟ چه طور خرج کند؟ برای آن چه اولویتهایی قائل بشود؟
امروز ملاحظه میفرمایید کسانی هستند که درآمدهای متوسطی دارند. اکثریت جامعه متوسطین هستند. آنهایی که خیلی پولدار کذایی هستند کم هستند. آنهایی هم که خیلی فقیر هستند که روزی یک وعده نان هم گیرشان نمیآید آنها هم خیلی کم هستند. اکثریت جامعه متوسطین هستند؛ اما امروز وضع زندگی بهگونهای شده که همین متوسطین، غالباً بیش از حد درآمد معقول سالیانهشان باید قسط بپردازند. خب این برنامه معقولی نیست. آدم باید درست برنامهریزی کند که من درآمدم در چه حدی است و از چه راهی میتوانم درآمدم را افزایش بدهم؟ راه شرعیای که با آن دینشناسی بخواند؛ به ربا نیفتم، اجحاف نکنم، بیانصافی نکنم، گرانفروشی نکنم، حق دیگران را تضییع نکنم، راه درآمدم صحیح باشد، هزینهام را هم در حدی برنامهریزی کنم که متناسب با درآمدم باشد. این را میگویند التَّقدیرِ فِى المَعیشَةِ؛ برنامهریزی برای زندگی.
آن یک مقولهای بود که مربوط به شناخت و معرفت بود و بیشتر با ذهن و فکر و روح آدم سروکار داشت. این بیشتر مربوط به زندگی مادی و نیازهای بدنی آدم است. این هم باید یک برنامهای داشته باشد که آدم بداند نیازهای مادیاش را از چه راهی تأمین کند، درآمد و هزینهاش را بهگونهای تنظیم کند که دستش پیش دیگران دراز نباشد، آبرومند هم زندگی کند. این رکن دوم سعادت است.
ج) برخورد صحیح در مقابل سختیها
مسئله سوم این است که ما هرقدر تلاش کنیم برای اینکه راه خوبی در زندگی انتخاب کنیم و معیشت خوبی داشته باشیم و رفاه داشته باشیم باز هم با سختیها و گرفتاریهایی مواجه خواهیم بود. شاید شما هیچ کس را نتوانید در عالم پیدا کنید که سختیها و گرفتاریهایی نداشته باشد.
آمیخته بودن كامیابىهاى دنیوى با رنج و زحمت
قرآن آب پاکی روی دست آدمیزاد ریخته و فرموده است لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی كَبَدٍ![4] اول هم قسم میخورد؛ لَا أُقْسِمُ بِهَذَا الْبَلَدِ* وَوَالِدٍ وَمَا وَلَدَ.[5] به چه چیزی قسم میخورد؟! به اینکه لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی كَبَدٍ؛ ما زندگی انسان را در این عالم توأم با رنج قرار دادیم. کسی که هیچ غمی، غصهای، رنجی، گرفتاریای و بیماریای نداشته باشد در عالم پیدا نمیشود منتها این سختیها و گرفتاریها رنگارنگ است. کسانی هستند که ما خیال میکنیم خیلی زندگی خوبی دارند اما اگر داخل زندگیشان بشویم و از درونشان آگاهی پیدا کنیم میبینیم بعضیهایشان آنقدر درد و رنج و غم و غصه دارند که قابل مقایسه با دیگران نیستند.
کسانی هستند که در عین حال که درآمد آنچنانی ندارند ولی زندگی آسودهای دارند. من یادم هست آن وقتی که پنج، شش سالم بود در یزد که بودیم آن وقتها هنوز آب لولهکشی نبود و آب را هم برای شستشو و هم برای شرب باید از چاه میکشیدند. یک چاههایی در منزلها بود و یکی از شغلها این بود که کسانی میآمدند آبکشی میکردند، آب را با دلق از چاه میکشیدند و در یک منبعی میریختند، هم برای شستشوی حوض و امثال اینها و هم برای شرب.
من یادم میآید یک بندهای خدایی بود که آبکش بود و هفتهای یک مرتبه به خانه ما میآمد. همه خانهها همینطور بود. این میآمد میرفت پشت چرخ چاه مینشست، از صبح تا ظهر عرق میریخت، آب میکشید، ظهر که میشد ما نان را در یک تقارچه با کمی آب دوغ کشک و پیاز و سیر تیلیت میکردیم، او هم مینشست با یک ولعی این نان تیلیت شده در آب دوغ کشک را میخورد و لذت میبرد. زندگی راحتی هم با زن و بچهاش داشت. همیشه هم شاد و خندان و سر کیف بود، کارش هم آبکشی بود.
کسانی هم بودند که ثروتشان حساب نداشت اما از غم و غصهای که داشتند شب باید با چند تا قرص خوابآور میخوابیدند.
آدم خیال میکند هر کسی که پول بیشتری داشته باشد زندگی راحتتری دارد. اینگونه نیست؛ ولی همه به یک نوعی رنج مبتلا هستند. حالا آن کسی که آبکشی میکرد رنج او رنج بدنی است، یا عملههایی که بنایی میکنند یا کارگرهای نانوایی که پشت تنور آتش، در تابستانِ گرم باید عرق بریزند. بالاخره زندگی هر کدامشان یک رنجی دارد. ما در مقابل این سختیها چه طور باید باشیم؟
گاهی این سختیها بسیار طاقتفرسا میشود. سیل است، زلزله است، جنگ است، بمبارانها هست، چیزهای دیگر هست، اینها پیش میآید. حالا غیر از چیزهای عادی که هر کسی برای زندگیاش دارد گاهی این چیزها پیش میآید. بالاخره اینها هم در عالم هست. تنها برای یک منطقه هم نیست. شما ببینید چند روز است جنگلهای لسآنجلس دارد میسوزد و نتوانستهاند این را کنترل کنند. از چند تا کشور هم کمک گرفتهاند. چند نفر آتشنشان هم سوختهاند ولی آخرش هم نتوانستهاند کنترل کنند. پیشرفتهترین کشورهای دنیا جنگل خودشان را نتوانستهاند کنترل کنند و همین طور دارد میسوزد! بالاخره اینها هست و این عالم اینها را دارد.
یاد گرفتن درس دین جواب اینها را نمیدهد. خب دین را یاد گرفتیم، یاد گرفتیم که نماز چه طور بخوانیم، روزه چه طور بگیریم، چه چیزی حلال است، چه چیزی حرام است. در خصوص معیشت هم یاد گرفتید که زندگیتان را از چه راهی تأمین کنید، از چه شغلی درآمدی داشته باشید، از چه راهی هزینهتان را تنظیم کنید، آنها هم بالاخره کسب و کاری است. برای این سختیهایی که پیش میآید چه کنیم؟
واکنشهای متفاوت انسان در برابر سختیها و گرفتاریها
بهطورکلی آدمها در مواجهه با سختیها دو دسته هستند یعنی دو تا قطب دارند ولی مراتب بین اینها هم زیاد است. کسانی هستند که اولین سختیای که پیش میآید میبُرند. آن دسته از افراد یک کمی در ناز و نعمت بزرگ شدهاند، این است که اولین سختیای که برای آنها پیش میآید دادوفریاد راه میاندازند و به همه چیز بد میگویند و اگر چند روزی ادامه پیدا کند گاهی ممکن است دست به خودکشی هم بزنند!
یک کسانی هم هستند که خدا داستانشان را در قرآن نقل میفرماید که ما اینها را چقدر به مصیبت مبتلا کردیم و اینها چه بندههای خوبی بودند؛ إِنَّا وَجَدْنَاهُ صَابِرًا نِعْمَ الْعَبْدُ؛[6] در خصوص جناب ایوب، پیغمبر خدا، خداوند متعال میفرماید عجب بنده خوبی بود! خدا خودش میفرماید ما آنقدر بلا به این دادیم، اموالش از بین رفت، زن و بچهاش از او جدا شدند، او را به گرفتاریها و مریضیهای سختی مبتلا کردیم که دیگر کسی رغبت نمیکرد بیاید از او پرستاری کند! زن و بچهای هم نداشت چون همه متفرق شده بودند. بعد خدا همه اینها را برگرداند. این یک امتحان بود. خدا میفرماید چه خوب بندهای بود! عجب امتحان خوبی داد! إِنَّا وَجَدْنَاهُ صَابِرًا نِعْمَ الْعَبْدُ! این یک طور است آن هم یک طور. یکی از ناز و نعمت، کمترین سختیای که پیش بیاید تحمل نمیکند، دادوفریاد راه میاندازد و به همه چیز بد میگوید و الیآخر. یکی هم همه این سختیها را تحمل میکند و اصلاً به روی خودش هم نمیآورد و هر چه خدا صلاح بداند. ما چه کنیم؟!
روش برخورد صحیح در مقابل سختیها
رکن سوم سعادت این است که ما بدانیم خودمان را در مقابل سختیها چگونه باید تربیت کنیم. بنا را بگذاریم بر اینکه این عالم بدون سختی نمیشود و خودمان را آماده کنیم برای اینکه با سختیها برخورد صحیح داشته باشیم یعنی حفظ آرامش، صبر، شکیبایی، مقاومت در مقابل سختیها. دادوفریاد کردن مشکلی را حل نمیکند اما اگر آدم صبر کند و حوصله کند، خودش را کنترل کند، فکر کند، هم راه برونرفت از مشکلات را پیدا میکند، هم بیجهت انرژیاش را تلف نمیکند و هم مزاحم دیگران نمیشود. در جنگها هم اگر باشد اگر آدمهایی ترسو و نازنازی باشند، تا دیدند تیر و تفنگ هست و بمباران هست زود فرار میکنند و میروند. اینها همیشه ذلیل و بدبخت میشوند. باید صبر و مقاومت داشته باشند.
اگر گرفتاریهای طبیعی از قبیل سیل و زلزله و امثال اینها پیش میآید خودشان را گم نکنند. ببینند چگونه باید به دیگران کمک کنند. در مقابل سختی بعد چه طور ترمیم کنند و مشکلات را به کمک هم حل کنند و از بروز چنین مشکلاتی در آینده جلوگیری کنند و خانههایی که بعد میسازند مقاوم باشد و زود در مقابل زلزله از بین نرود. اینها آرامش و صبر میخواهد. اگر انسان زود جزعوفزع کند که طبیعت اولیه انسان هم همین است که وقتی سختی به آن میرسد جزعوفزع و دادوفریاد میکند؛ إِنَّ الْإِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا * إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا؛[7] چه طور میشود؟! هیچی! یک کمی اعصاب آدم خورد میشود، کاری هم که از دستش برمیآید انجام نمیدهد و دیگران هم از او ناراحت میشوند؛ اما اگر یک کمی تحمل کند و بنشیند فکر کند که چه راهی باید در مقابل سختیها پیش گرفت زودتر به نتیجه میرسد.
تربیتهای دینی هم در این جا مؤثر است. ما در مقابل هر آنچه که نمیتوانیم مقاومت کنیم و واقعاً تقدیر الهی بوده، صابر باشیم و از خدا بخواهیم که به ما صبر و شکیبایی بدهد تا ثوابش را داشته باشیم. آنهایی هم که دست ما هست، برای علاجش با فکر و صبر و حوصله و همفکری و همکاری مشکلاتش را حل کنیم.
پس سعادت انسان در دنیا سه تا عامل مهم دارد که آخرتش هم به دنبال همینها میآید؛ اول اینکه راه را درست بشناسیم، بدانیم چه راهی باید رفت، چه چیزی خوب است و چه چیزی بد است؛ یعنی دین را بشناسیم؛ اَلتَّفقُّهُ فِى الدّینِ.
دوم اینکه راه زندگی را بلد باشیم، راه زندگی سالمی که هم راحت باشیم، هم خداپسند باشد، حلال و حرام را رعایت کنیم، خرج و دخلمان با هم مقایسه شود، بیخودی خرج بیجهت نکنیم و خودمان را به زحمت بیندازیم. هم راحتی خودمان را و هم راحتی خانوادهمان را رعایت کنیم. تنبلی نکنیم اما ولخرجی هم نکنیم؛ التَّقدیرِ فِى المَعیشَةِ.
و سوم اَلصَّبْرُ عَلَى اَلنَّائِبَةِ؛ در مقابل سختیها صبور و شکیبا باشیم؛ مقاومت داشته باشیم؛ در مقابل دشمن، خودمان را نبازیم. به خاطر علاقه به راحتی تسلیم هر نامردی نشویم. در مقابل هر زورگویی دستها را بلند نکنیم. عزت خودمان را، شرف خودمان را، دین خودمان را، انقلاب خودمان را، دستاوردهای خون شهدایمان را، اینها را به باد ندهیم برای اینکه چند روز فرضاً راحت باشیم که حالا معلوم هم نیست که باشیم یا نباشیم!
این خوی مقاومت یک رکنی در زندگی انسان است. اگر این سه تا باشد انسان میتواند به حقیقت ایمان برسد؛ لا یستَکمِلُ عَبدٌ حقیقةَ الایمانِ حَتَّى تَکونَ فیهِ خِصالُ ثَلاثٍ: اَلتَّفقُّهُ فِى الدّینِ وَحُسنُ التَّقدیرِ فِى المَعیشَةِ، وَالصَّبرُ عَلَى الرَّزایا.
من خیلی دلم میخواست صدای خوبی داشتم و چند تا شعر و مدح میخواندم یا مثلاً مرثیهای میخواندم و توسلی ولی متأسفانه ما از هر دوی اینها محروم هستیم. این است که به جای همه اینها چند تا دعا میکنیم و شما را به خدا میسپاریم؛
پروردگارا! تو را به عزت و جلالت قسم میدهیم که عزت اسلام و مسلمین را حفظ بفرما!
روح امام و شهدای ما را امشب مهمان امام رضاعلیهالسلام قرار بده!
ما را از نعمت ولایت اهلبیت محروم نفرما!
بر معرفت و محبت و ولایت اهلبیت در دلهای همه ما بیفزا!
قلب مقدس ولی عصرارواحنافداه را از همه ما راضی و خشنود بفرما!
ما را مشمول دعاهای آن بزرگوار قرار بده!
سایه مقام معظم رهبری را بر سر ما مستدام بدار!
ما را قدردان این ولینعمتمان حضرت معصومهسلاماللهعلیها قرار بده!
به ما معرفت بیشتر نسبت به مقام ایشان عنایت بفرما!
توفیق استفاده و توسل بیشتر به این بانوی محترم که سعادت دنیا و آخرت ما را میتواند تضمین کند به همه ما مرحمت بفرما!
وَصَلَّى اللهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِینَ
[1]. تحف العقول، ج ۱، ص ۴۴۶.
[2]. صافات، 164.
[3]. آلعمران، 85.
[4]. بلد، 4.
[5]. بلد، 1 و 3.
[6]. ص، 44؛
[7]. معارج، 19 و 20.