پایگاه اطلاع رسانی آثار حضرت علامه مصباح یزدی
منتشره شده در پایگاه اطلاع رسانی آثار حضرت علامه مصباح یزدی (https://mesbahyazdi.ir)

صفحه اصلی > جایگاه معلم در اسلام

جایگاه معلم در اسلام

در منطقه چهارم نیروى دریایی سپاه ـ تهران
سخنرانی
1384/02/13

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم

الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلاَةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّیبِینَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین

أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ‌ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَ‌تُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً

تقدیم به روح ملكوتى امام راحل و شهداى والامقام اسلام مخصوصاً شهداى نیروى دریایی سپاه، صلواتى اهدا مى‌‌كنیم.

خداوند متعال را شكر مى‌‌كنم كه توفیق عنایت فرمود امروز در جمع شما عزیزان و سروران حاضر شدم و فرصتى شد كه لحظاتى به گفتگو با شما بپردازیم؛ ان‌شاءالله خدا چیزى را الهام مى‌‌فرماید كه براى گوینده و شنونده نافع باشد.

مناسبت برگزارى این جلسه مبارك، مقارنت این روز با سالروز شهادت علامه بزرگوار آیت‌الله مطهرى‌رضوان‌‌الله‌‌علیه است كه به همین مناسبت، هم روز معلم نام‌گذاری شده و هم روز عقیدتى سپاه.

عناصر تشکیل‌دهنده هویت فرهنگی در جوامع انسانی

در همه جوامع انسانى نیاز به علم و شناخت و معرفت امر مسلم و مورد قبولى است و هر جامعه‌‌اى بر اساس نیازهایى كه احساس مى‌‌كند یك سلسله معلوماتى را براى قشرهاى مختلف یا تجویز مى‌‌كند یا الزام مى‌‌كند كه این معلومات باید فرا گرفته شود و درواقع هویت فرهنگى هر جامعه‌‌اى را همان معلومات و باورهاى ناشى از آن معلومات و ارزش‌های برخاسته از آن باورها تشكیل مى‌‌دهد؛ اما یك فرقى بین جامعه دینى و اسلامى با سایر جوامع وجود دارد.

وجه تمایز جامعه دینى و اسلامى از سایر جوامع

بعد از اینكه هر دو نوع جامعه در احساس نیاز به دانش و بینش مشترك هستند بین آن‌ها فرقی وجود دارد و آن این است كه در جامعه دینى و اسلامى علاوه بر دانش‌هایی كه مورد نیاز زندگى دنیوى انسان‌هاست، دانستن یك سلسله مطالب دیگر و باور كردن به آن‌ها را هم ضروری مى‌‌دانند؛ یعنى ما تنها به دانستن علومى كه مربوط به سلامت بدن، پزشكى و داروسازى و لوازمش است یا مربوط به عمران و آبادى است یا مربوط به اقتصاد و كشاورزى است یا معلومات عمومى‌‌اى كه همه مردم باید در یك حدى داشته باشند اكتفا نمى‌‌كنیم. این‌ها بین همه جوامع دنیا مشترك است، اعم از اینكه معتقد به دینى باشند یا نباشند؛ رژیم و نظام حکومتی‌شان اسلامى باشد یا غیر اسلامى؛ سوسیالیستى باشد یا كاپیتالیستى؛ اما در نظام اسلامى یك سلسله معلومات دیگر را ما ضروری مى‌‌دانیم. آن هم نه‌تنها به خاطر این است كه ما یك ایدئولوژى خاصى داریم همان‌گونه كه مثلاً ماركسیست‌‌ها یك ایدئولوژى دارند، چون مى‌‌دانید نظام‌هایی كه داراى یک ایدئولوژى و مبتنى بر ایدئولوژى هستند آن‌ها سعى مى‌‌كنند ایدئولوژی‌شان را توسعه بدهند و بر همه قشرهاى جامعه نهادینه كنند. در كشورهاى ماركسیستى هم اهتمام به ایدئولوژى به چشم مى‌‌خورد اما در اسلام مطلب به گونه دیگرى است.

قوام اسلامیت نظام اسلامی

بر اساس بینشى كه اسلام به ما مى‌‌دهد، شناخت ما نسبت به انسان به‌طورکلی متفاوت از شناخت دیگران است. ما زندگى را بر خلاف آنچه دیگران تصور مى‌‌كنند به نوع دیگرى مى‌‌بینیم و درنهایت جهان را طور دیگرى مى‌‌بینیم؛ یعنى در اسلام یك جهان‌بینی، یك انسان‌‌شناسى و یك معرفت‌‌شناسى خاصى وجود دارد كه آن قوام اسلامیت این نظام است. اگر این‌ها از آن گرفته شود ممكن است یك نظام اقتصادى خوبى داشته باشد، یك نظام دفاعى خوبى هم داشته باشد ولى نظام اسلامى نخواهد بود. اگر ما این دو تا بینش را با هم مقایسه كنیم خواهیم فهمید كه بین نظام اسلامى با سایر نظام‌‌ها تفاوت از زمین تا آسمان هست و اگر دلتان خواست، بگویید بیش از تفاوت از زمین تا آسمان!

هویت انسان در جهان‌بینی مادی

در بینش مادى كه بر سایر جوامع حاكم است انسان را یك پدیده زیستى متعارفى مى‌‌دانند كه مثل سایر موجودات زنده در یك شرایط خاصى به وجود مى‌‌آید، یك دوران شكوفایى دارد، بعد یك دوران پژمردگى دارد و بعد هم مرگ و بعد دیگر تمام مى‌‌شود. از این جهت عمر انسان در این بینش همین حدود هفتاد، هشتاد سال و در این زمان‌‌ها فوقش صد سال است. نه قبلش از این موجود خبرى بوده و نه بعدش خبرى خواهد بود. زندگى همین است.

انسان هم در این زندگى به یك معنا به خود وانهاده است یعنى از جاى دیگرى تدبیر نمى‌‌شود، دخالتى در كار او نمى‌‌شود، كمكى به او نمى‌‌رسد، خودش هست و خودش. اگر نیازى داشته باشد، اگر كارش گیر بكند و اگر به بن‌بستی برسد از جاى دیگرى كمك نمى‌‌شود. آن هم تابع همین شرایط مادى است كه بر این جهان حاكم است و بیش از این چیزى نیست.

تأثیر نگرش مادی بر سبک زندگی

با این بینش، انسان‌ها ایده‌آل خودشان را همین مى‌‌بینند كه در همین دوران زندگى شصت، هفتاد ساله یا اندكى كمتر یا بیشتر، خوش بگذرانند، خوب بخورند، خوب بپوشند، راحت زندگى كنند، خطرى آن‌ها را تهدید نكند، این مى‌‌شود ایده‌‌آل یك زندگى انسانى.

از لحاظ اجتماعى هم ایده‌‌آل‌هایى دارند؛ جامعه‌شان جامعه‌‌اى باشد که در مقابل سایر جوامع، سرفراز باشد و زیر بار سایر جوامع نباشد و استقلال داشته باشد. ازلحاظ اجتماعى هم چنین موقعیتى را داشته باشند.

همه تلاش‌هایشان هم در چارچوب این بینش‌‌ها شكل مى‌‌گیرد. بچه از دوران طفولیت در خانه همین چیزها را از پدر و مادر یاد مى‌‌گیرد. دائماً فكر خوردن چیزهاى لذیذتر و كسب زندگى راحت‌‌تر است. مدرسه هم كه مى‌‌رود مربیان و معلمان به او مى‌‌آموزند كه اگر درس بخوانی در آینده پولدار و ثروتمند مى‌‌شوی و زندگى خوبى خواهی داشت. درس بخوان تا زندگى مرفهى داشته باشى، پولدار بشوى و خوش بگذرانى!

آن‌هایی هم كه یك مقدار اندیشه‌‌هاى فراترِ اجتماعى دارند مى‌‌گویند درس بخوان تا بتوانى به جامعه‌‌ات خدمت بكنى، ایران سرفراز داشته باشى، كشور ما در میان كشورهاى دنیا سرفراز باشد. این ایده‌‌آل یك انسانى است كه در این شرایط زندگى مى‌‌كند.

مرگ و حیاتِ بعد از مرگ در فلسفه مادی

طبیعتاً هر جا هم که صحبت از مرگ و كشتن و بیمارى و چنین چیزهایی است همه وحشت مى‌‌كنند که مبادا یك جایى باشد كه ما با مرگ مواجه بشویم، بیمار بشویم و عزیزى را از دست بدهیم! چون این‌ها درست نقطه مقابل آن ایده‌‌آل‌هاست؛ زندگى راحت مى‌‌خواهیم، شادى مى‌‌خواهیم، خوشى مى‌‌خواهیم، طبعاً از مرگ باید كاملاً فرار كنیم. بدترین چیزى كه انسان را مى‌‌ترساند مردن است. این هم براى این است كه همه این‌ها از دست مى‌‌رود؛ اما اینکه بعد از مرگ چه اتفاقی می‌افتد دیگر چندان اهتمامى به این مسائل نیست. اگر كسانى هم به خاطر فرهنگ خاصشان و میراث گذشتگانشان یك چیزى از آخرت و زندگىِ بعد از مرگ و این‌ها شنیده‌اند این‌ها را هم مثل یك احتمالاتِ یك درصد، یك در هزار، احتیاطاً یك چیزى در نظر مى‌‌گیرند؛ مثل اثری که براى بعضى از خرافات و امثال این‌ها قائل هستند. مثلاً همه ما معتقدیم كه عدد سیزده هیچ تأثیرى ندارد اما در عین حال گوشه‌‌اى دلمان مى‌‌گوییم حالا روز سیزده را احتیاطاً... یا فلان چیزى كه عدد سیزده است حالا چهارده آن را حساب كنید؛ با اینكه مى‌‌دانیم كه هیچ خبرى هم نیست اما بالاخره یك حسابى براى این خرافه یا سایر خرافاتى كه هست هم باز مى‌‌كنیم كه نکند تأثیر داشته باشد. آن‌ها هم اعتقادات دینى را چنین چیزهایى تلقى مى‌‌كنند و لذا در جامعه‌‌شناسى، خرافات، سحر و جادو و دین در یك ردیف قرار دارد یعنى یک حساب جدی‌ای روى این‌ها باز نمى‌‌شود. حساب جدى شكم است و فوق شكم و زیر شكم؛ همین. این یك بینش است.

اگر بگوییم بیش از نود درصد مردم دنیا تحت تأثیر این بینش هستند فكر نمى‌‌كنم سخن گزافى گفته باشیم. علی‌رغم عناوین ادیان و مذاهب و گرایش‌‌هاى فلسفى و سیاسى مختلفى كه دارند اما آنچه بر مردم حاكم است و زندگی‌شان را شكل مى‌‌دهد این بینش است که ما هِی إِلاّ حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ ما یُهْلِكُنا إِلاَّ الدَّهْرُ؛[1] یك روزگار هست و قوانین طبیعت هست و زنده مى‌‌شویم و بعد هم مى‌‌میریم و همه چیز تمام می‌شود. همان قوانینى كه ما را زنده كرده همین قوانین هم باعث مرگ ما مى‌‌شود. چیز دیگرى هم نیست، جاى دیگر هم خبرى نیست؛ وَ ما یهْلِكُنا إِلاَّ الدَّهْرُ؛ همین روزگار و طبیعت است که ما را به وجود مى‌‌آورد بعد هم مى‌‌میراند و به غیر از این زندگى خبرى نیست؛ ما هِی إِلاّ حَیاتُنَا الدُّنْیا.

نقاط اشتراک و تفاوت بینش مادی و اسلامی

این یك جور بینش است. این بینش بر یك نگرش به جهان، یك نگرش به انسان و ارتباطی که میان انسان و جهان هست و یك نگرش هم به ماوراى این جهان مبتنى است. سه تا ضلع دارد؛ خداشناسى، جهان‌‌شناسى، انسان‌‌شناسى؛ انسان را چگونه مى‌‌شناسیم؟ جهان را چگونه مى‌‌شناسیم؟ ارتباط این‌ها را با خدا چگونه مى‌‌بینیم؟

كسانى كه تابع این بینش هستند این‌ها آموزش و پرورش دارند، وزارت علوم دارند، دستگاه علم و تكنولوژى دارند و همه چیزشان هم سر جاى خودش هست و شاید در بعضى از قسمت‌ها از دیگران جلو هم باشند.

ویژگى اسلامى یک نكته دیگر و یک روى دیگر سكه است. این موارد در همه جا مشترك است. آن‌ها در حکومت‌هایشان هم وزارت اقتصاد دارند، كشاورزى دارند، صنایع دارند، آموزش و پرورش دارند و سایر چیزها. فرق آن جوامع با جامعه اسلامى این نیست كه جامعه اسلامى آموزش و پرورش دارد و آن‌ها ندارند بلکه فرقش در محتواى آموزش و پرورش است؛ این‌ها به مردم چه مى‌‌آموزند؟ آن‌ها چه مى‌‌آموزند؟

ویژگى اسلامى چیست؟ مشخصات بینش اسلامى چیست؟ شما کافی است اضلاع همان مثلث را برگردانید. در آن بینش تقریباً جایى براى خدا نبود مگر به عنوان یك احتمال یك در هزاری در ردیف سحر و جادو. اینکه آیا عامل دیگرى هم غیر از فعالیت‌های ما مؤثر است، همان احتمالى كه داده مى‌‌شود که در یك كارى جادوگر تأثیرى داشته باشد، یك چنین احتمالى هم براى خدا باز مى‌‌كنند وگرنه اعتقادى نیست.

در آن بینش مادی جهان را چگونه مى‌‌دانند؟ یك سلسله عوامل جبرى. این عوامل به طور تصادفى در همدیگر تأثیر و تأثر مى‌‌كند و یك پدیده جدیدى به وجود مى‌‌آید. یكى از این ایدئولوگ‌های ملی-مذهبی همین اواخر نوشته بود كه انسان مدرن با انسان ماقبل مدرن چه فرقى دارد؟ خب انسان مدرن، علمى فكر مى‌‌كند. او معتقد است كه این عالم در اثر یك انفجارى در یك ماده به وجود آمد. یك بخشى از این انفجار كه در فضا پخش شد تصادفاً كره زمین را تشكیل داد. بعد از میلیون‌‌ها یا میلیاردها سال كه نمى‌‌دانیم، تصادفاً شرایطى پیش آمد كه موجود زنده در آن پدید آمد. تصادفاً در میان انواع موجودات زنده‌‌اى كه در طول قرن‌‌ها و میلیون‌‌ها سال پدید آمده بود یكى از آن‌‌ها تبدیل به انسان شد. تصادفاً این انسان‌ها در نقطه‌‌هاى مختلفِ روى زمین پخش شدند و هر كدام در یك جایى واقع شدند. بالاخره تصادفاً هم یك روزى باز انفجار دیگرى رخ می‌دهد و همه چیز نابود مى‌‌شود. علم این را می‌گوید. نه تقدیر و سرنوشتِ پیشینى در كار هست و نه تدبیر پسینى. همین است.

این آقا خودش به اصطلاح مدافع اسلام است و خودش را طلبكار اسلام هم مى‌‌داند منتها مى‌‌گوید قرآن هم نقدپذیر است و ممكن است بعضى مطالبش نادرست باشد! بالاخره این یك بینش است.

پایه‌های اعتقادی جهان‌بینی اسلامی

الف) خداشناسی در بینش اسلامی

اسلام در این سه ضلع حرف دیگرى دارد؛ مى‌‌گوید اولاً خدا یك حقیقتى است از همه حقایق حقیقت‌‌تر. همه عالم با یك اراده او به وجود آمده و حكمت او اقتضاء کرده است که جهان به این شكل به وجود بیاید؛ قالَ لَهُ كُنْ فَیكُونُ؛[2] عالم با اراده او پدید آمد. پیدایش انسان هم در روى زمین تصادفى نبود بلکه تدبیر و تقدیرى داشت. در یك شرایط خاص زمانى، جغرافیایى و طبیعى مى‌‌بایست موجودى به وجود بیاید كه بر سایر مخلوقاتى كه در این عالم زندگى مى‌‌كنند برترى داشته باشد، شعور داشته باشد، فكر داشته باشد، اراده آزاد داشته باشد، مسئولیت‌‌پذیر باشد و درنهایت راه خودش را با انتخاب خودش اختیار كند و درنتیجه یا به سعادت ابدى برسد یا به شقاوت ابدی. این‌ها حساب‌شده آفریده شده است.

براى چنین موجودى یك شرایطى لازم بوده که در این عالم فراهم شده است؛ خَلَقَ لَكُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً منه؛[3] زمینش، آسمانش، آبش، هوایش، دریایش، خشکی‌اش، روییدن گیاه‌‌ها، پدید آمدن حیوانات، حیوانات دریایى، حیوانات خشكى، همه این‌ها حساب‌شده آفریده شده است براى اینكه انسان از آن‌ها استفاده كند و به آن هدفى كه برای آن آفریده شده است برسد. همین عالم روزى هم از بین خواهد رفت اما آن هم طبق یک نقشه تعیین‌شده‌ای طبق اراده الهى است. این راجع به خدا که تنها یك عامل وهمی نیست كه ما یك در هزار برای او یك حسابى باز كنیم بلکه یک عامل حقیقى است كه صد در صد باید او را شناخت، به او یقین پیدا كرد و در مقابل او خضوع كرد؛ ذَٰلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ خَالِقُ كُلِّ شَیءٍ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ فَأَنَّىٰ تُؤْفَكُونَ؛[4] لا إِلهَ إِلاّ هُوَ خالِقُ كُلِّ شَیءٍ فَاعْبُدُوهُ.[5] این یك ضلع آن مثلث است. آن‌ها خدا و دین را به عنوان یك امر خرافى در كنار جادو و خرافات مطرح مى‌‌كنند در حالی که این به عنوان اصلى‌‌ترین و یقینى‌‌ترین مطلبى است كه انسان باید بشناسد.

ب) جهان‌شناسی در بینش اسلامی

در خصوص جهان چه طور؟! آیا یك سلسله تصادفات است؟! طبق این بینش همه چیز تابع اراده الهى است. در این عالم تلخى‌‌ها و شیرینى‌‌ها توأم آفریده شده و حكمتى دارد؛ براى اینكه این عالم، آزمایشى است براى انتخاب انسان تا بعد به نتایجش در عالم ابدى نائل شود و لذا مى‌‌بایست هم تلخى باشد هم شیرینى؛ این‌گونه نیست که از دست خدا دررفته و دیگر نتوانسته كارى بكند و این شد که زلزله و سیل آمد و الی‌آخر بلکه همه این‌ها حساب‌شده است؛ وَ نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیرِ فِتْنَةً؛[6] این‌ها وسایل آزمایش است.

آدمیزادى كه باید راهش را انتخاب كند باید نشان بدهد كه در مقابل سختى‌‌ها چه اندازه حاضر است براى هدفش تحمل كند؟ و آن وقتى كه در رفاه و آسایش هست چه اندازه حاضر است كه اطاعت امر خدا بكند، چموشى نكند، طغیان نكند؟ باید هر دوى آن‌ها باشد. پس همه پدیده‌هایی كه در این عالم اتفاق مى‌‌افتد، چه آن‌هایی كه گوارا و شیرین است و چه آن‌هایی كه تلخ و ناگوار است همه‌‌اش حساب‌شده است. این تقدیر الهى است، باید باشد تا انسان‌ها به رشد و كمال خودشان برسند .همه این‌ها نوشته‌شده است.

تدبیر الهی در آفرینش سختی‌های عالم

همین‌گونه كه عرض كردم براى هر كسى در زندگى این زمینه باید وجود داشته باشد که یك سلسله تلخی‌ها و یك سلسله شیرینی‌هایی پیش بیاید. شما نمى‌‌توانید یك انسانى را پیدا كنید كه در این زندگى هیچ تلخی‌ای نچشیده باشد. اصلاً این زندگى توأم با سختى است و بدون سختى هیچ مقصودى تحقق پیدا نمى‌‌كند؛ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِی كَبَدٍ.[7] این‌گونه نیست كه خدا مى‌‌خواسته مردم همیشه راحت و خوش باشند، دیگر بعضى جاهایش نتوانسته باشد، آن‌وقت مثلاً عذرخواهی كند كه بندگان عزیز من! نتوانستم اینجایش را دیگر رعایت كنم، حالا یك مریضى، زلزله‌‌اى، چیزى پیش آمد، دیگر از دستم دررفت، چاره‌‌اى نیست، ببخشید! نه این‌گونه نیست. همه این‌ها حساب‌شده است و باید در این عالم باشد.

ج) انسان‌شناسی در بینش اسلامی

و بالاخره در بعد سوم و ضلع سوم این مثلث، انسان چه موجودى است؟ در آن بینش انسان یك موجودى بود كه طبق این عوامل طبیعى به وجود مى‌‌آید. هفتاد، هشتاد سال صد سال، اندكى بیشتر، كمتر زندگی می‌کند، بعد هم مى‌‌میرد و تمام مى‌‌شود اما طبق این بینش، انسان یك موجودى است كه سه مرحله زندگى دارد. بلكه مراحل دیگرى هم مى‌‌شود براى آن فرض كرد اما سه مرحله چشمگیر دارد.

مراحل زندگی انسان در بینش اسلامی

الف) دوره جنینى در شكم مادر

انسان از آن وقتى كه نطفه‌‌اش منعقد مى‌‌شود یك دوره جنینى در شكم مادر دارد که حدود نه ماه طول مى‌‌كشد. این یك مرحله‌‌اى از زندگى است. در آن جا هیچ اراده و اختیارى ندارد.

ب) رشد اختیاری انسان در رحِم دنیا

بعد از شكم مادر در این فضا متولد مى‌‌شود. این فضا هم یك رحم دیگرى است که بازتر و گشاده‌‌تر است. در اینجاست كه زمینه انتخاب و اختیار برای انسان فراهم مى‌‌شود و خودش مى‌‌تواند بسیاری از چیزها را تغییر بدهد. در آنجا خودش نمى‌‌توانست اگر پسر است دختر بشود و اگر دختر است پسر بشود. اختیارى نداشت. دیگر همین بود؛ اما اینجا مى‌‌تواند خیلى چیزها را تغییر بدهد؛ اگر جاهل است مى‌‌تواند عالم بشود، اگر فقیر است مى‌‌تواند كسب ثروت بكند و خیلى تغییرات دیگرى كه انسان‌ها در زندگی‌شان پدید مى‌‌آورند. این هم یك مرحله جنینى است اما یك جنینىِ به جاى نه ماه، نود سال.

ج) مرگ؛ مقدمه حیات حقیقى انسان

تازه اینجا وقتى خودش را ساخت آن‌وقت وارد زندگى اصلى مى‌‌شود. زندگى اصلى انسان بعد از این است؛ وَ إِنَّ الدّارَ الْآخِرَةَ لَهِی الْحَیوانُ.[8] حیات آنجاست، این یك مرگ تدریجى است، این حیات حقیقى انسان نیست.

دوران جنینى را چقدر مى‌‌شود پاى عمر انسان گذاشت؟! آیا هیچ كس دوران جنینى را جزو عمر انسان حساب مى‌‌كند؟! عمر حقیقى انسان بعد از مرگش شروع مى‌‌شود. این دوران یك مقدمه‌‌اى است.

انسان موجودی با عمر بی‌نهایت

آن حیات چیست؟ آن حیات هیچ حدوحصری ندارد و بی‌نهایت است. پس انسان یك موجودى است كه عمرش بی‌نهایت است، نه هفتاد، هشتاد سال. موجودى كه عمرش هفتاد، هشتاد سال باشد با موجودى كه عمرش بی‌نهایت باشد چقدر تفاوت ارزش دارد؟! یك جنسى كه هفت، هشت روز سالم بماند و بعد فاسد شود با جنسى كه هفتاد سال بماند، چقدر تفاوت قیمت دارد؟! حالا اگر به جاى هفتاد سال شد بی‌نهایت چقدر تفاوت قیمت خواهد داشت؟! این مى‌‌شود بینش اسلامى؛ آن خدایش، آن هم جهانش و این هم انسانش.

تفاوت مرتبه آموزش در بینش الهی و مادی

در چنین بینشى اگر بخواهند به بچه‌‌ها آموزش بدهند با آموزش جاهاى دیگر بسیار فرق دارد. اگر بخواهند راه و رسم زندگى یاد بدهند آن جا راه و رسم زندگى را برای یك زندگى هفتاد، هشتاد ساله یاد مى‌‌دهند. آخرش هم خانه سالمندان و اینکه با پیرمردها و پیرزن‌ها چگونه رفتار كنید و یک‌خرده نصیحت و سفارش كه این‌ها را هم بالاخره به حساب بیاورید؛ بر خلاف ماتریالیست‌ها كه مى‌‌گویند وقتى دیگر انسان به جامعه نافع نبود زود باید كلكش را كَند، چه فایده‌‌اى دارد یك پیرمرد نود ساله را نگه بداریم و این همه خرجش بكنیم؟! خب بگذار زودتر برود!

آن‌هایی كه انسانى‌‌تر فكر مى‌‌كنند مى‌‌گویند نه، بالاخره این‌ها هم یك عمرى براى شما زحمت کشیده‌اند، حالا شما هم چند روزى با آن‌ها بسازید. این دیگر نهایتش است. بعد هم تمام شد و رفت دیگر؛ اما اسلام مى‌‌گوید این پیرمرد دارد متولد مى‌‌شود، به او کمک كنید تا در یك زندگى ابدى، خوب متولد شود. این آموزش با آن آموزش‌های دیگر باید تفاوت داشته باشد.

طیف‌های تربیتی در مکتب اسلام

متأسفانه انسان‌هایی كه این حقایق را درست باور كنند، به عمقش برسند و كاملاً در زندگى خودشان اثر ببخشند زیاد نیستند. در همین جوامع اسلامى و كسانى كه پاى منبر پیغمبر و امیرالمؤمنین‌صلوات‌‌الله‌‌علیهم‌‌اجمعین تربیت شدند، آن‌هایی كه خوب تربیت شده بودند و شاگردهاى زرنگى بودند تعدادشان زیاد نبود. چیزى شبیه همه کلاس‌های دنیا كه افراد برجسته و شاگرد اول خیلى كم هستند و یكى، دو تا، سه تا بیشتر نیستند و بقیه متوسط هستند. یك تعدادى هم هستند که خیلى خراب هستند و حتماً رفوزه مى‌‌شوند. دو قطب برترها و فرودست‌ها، این‌ها غالباً كم هستند. آن قطب متوسط را طیف وسیعى تشكیل مى‌‌دهند.

شاگردان اسلام هم همین‌گونه هستند. چند نفر مثل سلمان، ابوذر، مقداد، عمار و امثال این‌ها تربیت شده‌اند، هم در زمان خود پیغمبر اكرم و هم بعد از ایشان در زمان سایر ائمه اطهارصلوات‌‌الله‌‌علیهم‌‌اجمعین. یك عده هم نخاله و عوضى بودند كه خودشان را لابه‌لای مسلمان‌ها جا زدند.

ویژگی‌های منافقان در قرآن؛ از تظاهر به ایمان تا فساد در زمین

قرآن درباره آن‌ها مى‌‌فرماید كه این‌ها قسم مى‌‌خوردند كه ما ایمان داریم، خدا هم شهادت مى‌‌دهد كه این‌ها دروغ مى‌‌گویند! قالُوا نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللّهِ وَ اللّهُ یَعْلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُ وَ اللّهُ یَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقِینَ لَكاذِبُونَ.[9] قسم مى‌‌خورند كه إِنْ أَرَدْنَا إِلَّا الْحُسْنَىٰ؛[10] ما در كلاممان جز نیت خیر نداریم و مى‌‌خواهیم خدمت كنیم. قرآن مى‌‌فرماید این‌ها دروغ مى‌‌گویند! وَ إِذا تَوَلّى سَعى فِی الْأَرْضِ لِيُفْسِدَ فِيهَا وَيُهْلِكَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ.[11] این‌ها اصلاً خمیره‌‌شان این است كه وقتى به قدرت مى‌‌رسند سعى مى‌‌كنند همه چیز را تسخیر كنند و هر چه در مقابلشان بخواهد مقاومت كنند را نابود كنند. قسم مى‌‌خورند که إِنْ أَرَدْنَا إِلَّا الْحُسْنَىٰ، ما غیر از خیرخواهى چیزى نداریم، مى‌‌خواهیم به مردم خدمت كنیم ولى خدا قسم مى‌‌خورد كه این‌ها دروغ مى‌‌گویند! وَ اللّهُ یشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقِینَ لَكاذِبُونَ. یك عده‌‌اى هم این‌جور هستند.

اما اكثریت یك طیفى بین آن خوبان و بین این ناپاكان عوضى هستند و مراتبى از خوبى و بدى را دارند؛ خَلَطُوا عَمَلاً صالِحاً وَ آخَرَ سَیئاً.[12] این‌ها هر چه سعى كنند خودشان را به آن قطب خوبان نزدیك كنند به حقیقت اسلام بیشتر راه پیدا مى‌‌كنند و هدف اسلام بیشتر تحقق پیدا مى‌‌كند. هر چه هم که به این طرف میل كنند از سعادت دور مى‌‌شوند و محروم مى‌‌شوند.

اهمیت جایگاه معلم حقیقی در اسلام

ما در اسلام چرا براى معلم حقیقى این‌قدر ارزش قائل هستیم؟ براى اینكه كسانى كه بخواهند خوب بشوند اول باید بشناسند و بفهمند و بعد بپذیرند و عمل كنند. اگر كسانى در غفلت بمانند و كسى آن‌ها را متوجه نكند و به آن‌ها یاد ندهد و برای آن‌ها دلیل نیاورد كه بابا! این بینش مادی بینش ساقطى است! این‌ها توجه پیدا نمى‌‌كنند. چه كسى باید این‌ها را به مردم یاد بدهد؟ معلم. انسان‌‌هاى عادى خودبه‌خود به این مطالب پى نمى‌‌برند و توجه پیدا نمى‌‌كنند. بچه تا بچه است‌‌ گرسنه است و فكر شكمش است. بعد فكر بازى است. بعد هم فكر همسر است؛ حالا اگر پرسیده شود آیا خبر دیگرى هم هست یا نیست، می‌گوید من چه كار دارم؟! فعلاً كشكت را بساب! ما این‌قدر گرفتارى داریم که نمى‌‌رسیم به این‌ها فكر كنیم، این‌ها یك مسائل فلسفى است؛ اما اگر معلم درست تربیت كند، از بچگى آرام‌آرام مطابق شرایط سنى و مطابق نیاز روحى بچه به او تعلیم بدهد، هیچ بعید نیست که کم‌کم سلمان و ابوذر در كشور ما هم پیدا بشود. مگر امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه از كجا پیدا شد؟! از عرش كه نازل نشد؛ از همین تیپ بود. مگر مطهرى و بهشتى از كجا پیدا شدند؟! همه این‌ها بلااستثناء بزرگترین عاملى كه در ساختن شخصیتشان تأثیر كرد معلم بود. حالا معلم ممكن است در ابتدا پدر و مادر باشند و بعد معلم رسمى مدرسه باشد ولى بالاخره عامل اصلی آن كسى بود كه به آن‌ها آموزش داد.

نقش معلم در به سعادت رساندن انسان‌ها

معلم كسى است كه سرنوشت فرد و جامعه را مى‌‌سازد و شكل مى‌‌دهد. اگر آن بینش را به مردم تزریق كند، یك جامعه مادىِ منحطِ حیوانى تربیت مى‌‌كند. اگر این بینش اسلامى را با دلیل و منطق، با بیان قابل فهم و قابل قبول به مردم عرضه كند و نوباوگان و بعد نوجوانان و جوانان بپروراند آن‌وقت جامعه‌‌اى خواهیم داشت كه به جاى ترس از مرگ، عاشق شهادت مى‌‌شود. سبحان اللّه! آن یكى اسم مرگ را پیش او مى‌‌برند رنگش مى‌‌پرد. این نذر مى‌‌كند، چهل شب جمعه از تهران حرکت می‌کند، مى‌‌آید در مسجد جمكران، چهل شب جمعه احیاء مى‌‌گیرد براى اینكه به شهادت برسد! ببینید تفاوت ره از كجاست تا به کجا؟! این یك بینش دیگرى است، این باورش هست كه این زندگى یك مرگ تدریجى است و حیات حقیقى، تازه بعد از شهادت شروع مى‌‌شود و هر قدر این جا انسان طبق دستورات خدا رفتار كند آن‌وقت زندگى سعادتمندانه خواهد داشت. آن زندگى كه دیگر تمام‌شدنی نیست. این كه هر جور باشد، چه خوش چه ناخوش، خواهد گذشت. شما درباره گذشته‌‌هاى یك سال قبلتان فكر كنید؛ چه حوادث شیرینى، چه حوادث تلخى، ببینید انگار خوابى بود، دیگر تمام شد. بقیه‌‌اش هم همین‌جور است. هفتاد، هشتاد سال، صد سالش هم كه گذشت، وقتى چشم روى آن عالم باز مى‌‌كنید مى‌‌گویند چقدر در دنیا زندگى كردید؟! پاسخ می‌دهند یَوْمًا أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ؛[13] یك روز یا نصف روز؛ سریع گذشت و چیزى نبود. تازه زندگى آن جا شروع مى‌‌شود.

تفاوت نگرش پرورش‌یافتگان مکتب اسلامی و مادی

اگر معلم نقش صحیح خودش را در جامعه اسلامى ایفا كند كارى شبیه معجزه انجام مى‌‌دهد. هم فرد را عوض مى‌‌كند، هم خانواده را عوض مى‌‌كند و هم جامعه را عوض مى‌‌كند. آن‌چنان عزتى به جامعه مى‌‌بخشد كه در مقابل همه قدرت‌های عالم اگر او یك طرف باشد و فاقد همه قدرت‌ها درعین‌حال سر خم نمى‌‌كند چون خدا اجازه نداده است؛ وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِینَ،[14] هَیهَاتَ مِنَّا الذِّلَّة؛ اما آن چطور؟! به محض اینكه آمریكا ناوگانش را در خلیج‌فارس رها كند دست‌ها را بلند مى‌‌كند و تسلیم مى‌‌شود و می‌گوید مگر مى‌‌شود در مقابل این قدرت مقاومت كرد؟!

همه كسانى كه طرفدارى از آمریكا كردند یا مى‌‌كنند این‌ها به معنى این نیست كه از اول مزدور آمریكا هستند بلکه این‌ها ترسو هستند. در آن‌ها مزدور هم هست اما آمریكا این‌قدر نوكر بى جیره مواجب دارد كه احتیاج ندارد پول بدهد. از این عناصر سست‌عنصر، بی‌شخصیت، پست، ترسو و نوكر بى جیره مواجب در گوشه و كنار پیدا مى‌‌كند و یك پِخِشان مى‌‌كند مى‌‌ترسند؛ اما مؤمن کَالجَبَلِ الرّاسِخِ لاتُحَرِّکُهُ العَواصِفُ! طوفان‌های سهمگین هم نمى‌‌تواند مؤمن را بلرزاند.

امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه قسم خورد و فرمود واللّه من تابه‌حال از چیزى نترسیده‌ام! از آمریكا؟ از انگلیس؟ از هیچ چیز. بمباران مى‌‌كردند می‌فرمود از این ترقه‌‌ها مى‌‌آیند مى‌‌ریزند، خیال مى‌‌كنند این‌ها مى‌‌تواند ملت ما را از پا دربیاورد! چرا؟! ایشان به چه چیزی متكى بود؟! به یك قدرت نامتناهى! ترس نداشت. اگر فقط به زور بازوى خودش متكى بود، اگر به گذشتگانِ چند هزار سال پیش و تمدن ساز و از این حرف‌ها متكى بود آن‌‌ها که رفتند و مُردند، چه كارى برای شما انجام مى‌‌دهند؟! اما ایشان خداى زنده داشت، با او ارتباط داشت، حضورش را درك مى‌‌كرد، آثار قدرتش را مى‌‌دید و لمس مى‌‌كرد و لذا از چیزى نمى‌‌ترسید. در مقابل قدرت خدا چه مى‌‌تواند اصلاً عرض اندام كند؟! این یک انسانى است از یك مكتب، آن هم یك انسانى است از یك مكتب دیگر.

به كفر نزدیک‌تر هستیم یا به ایمان؟!

معلم در جامعه اسلامى آن است كه انسان را این‌چنین بسازد وگرنه اگر آن چیزهایى كه همه ادیان و همه مذاهب و لامذهب‌‌ها و بی‌دین‌ها و امثال این‌ها دارند ما بیاییم روى همان‌‌ها تكیه كنیم و آن ارزش‌ها و باورهاى خودمان را فراموش كنیم، این كه اسلامى نشد.

براى اینكه ما یك معیارى داشته باشیم كه آیا زندگى ما زندگى اسلامى است یا غیر اسلامى، جامعه ما اسلامى است یا غیر اسلامى، دولت ما اسلامى است یا غیر اسلامى، باید با این محك‌‌ها محك بزنیم. ببینیم ما را به كدام طرف دارند سیر مى‌‌دهند و چه شعارهایى براى ما مطرح مى‌‌كنند؟ نان؟! شكم؟! رفاه؟! در همه جوامع همین حرف‌ها هست اما اگر فراتر از این‌ها معنویت، انس با خدا، عدالت، ایثار، فداكارى، عشق به حقیقت، اگر این‌ها مطرح شد آن‌وقت معلوم مى‌‌شود چیزى بیش از آنچه دنیا دارند ما حرف داریم وگرنه تا مادامى كه زندگى ما با كفار مشترك است چطور می‌شود که ما مسلمان هستیم و آن‌‌ها كافر؟! فقط به اسم؟!

ما باید سعى كنیم اول خودمان را بیازماییم، ببینیم به كفر نزدیک‌تر هستیم یا به ایمان؟! این تعبیر قرآنى است، شاید كمتر شنیده باشید؛ مى‌‌فرماید هُمْ لِلْكُفْرِ یوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلْإِیمان.[15] می‌فرماید آن‌ها به کفر نزدیك‌‌تر هستند تا به ایمان؛ یعنى ما دائماً بین كفر و ایمان در حال نوسان هستیم، گاهى به این طرف نزدیك مى‌‌شویم و گاهى به آن طرف، تا درنهایت كجا ثابت و مستقر بشویم. فرد ما همین‌طور است، جامعه ما هم همین حكم را دارد. شما یادتان هست، حالا شاید خیلى از جوان‌ها یادشان نباشد، ولى اوایل پیروزى انقلاب، آن وقتى كه ارزاق كم بود، نفت كم بود و تهیه این‌ها مشكل بود و دائماً درگیرى‌‌ها و اعتصابات پیش از انقلاب بود، در سرمای یخ‌بندان زمستان جوان‌‌ها مى‌‌رفتند ساعت‌ها در صف مى‌‌ایستادند تا یك گالن نفت بگیرند. بعد مى‌‌بردند در خانه همسایه مى‌‌دادند! این چه روحیه‌‌اى بود؟! امروز برادر سعى مى‌‌كند از برادر بدزدد! آن بیگانه برای بیگانه ساعت‌ها معطل مى‌‌شد تا یك ظرف نفت بگیرد و برود مجانى در خانه یك پیرزن همسایه بدهد. حالا گاهى پیدا مى‌‌شود که برادر سر برادرش كلاه مى‌‌گذارد! پسر سر پدرش كلاه مى‌‌گذارد و بالعكس! ما به ایمان نزدیك‌‌تر شده‌ایم یا به كفر؟! البته این‌گونه نمونه‌‌ها بسیار نادر است ولى براى یك جامعه‌‌اى كه دویست هزار شهید داده تا اسلام حاكم شود این‌ها دردآور است. چرا باید این‌گونه باشد؟! چه كسى مى‌‌تواند این‌ها را علاج كند؟! اول از همه معلم.

انسان موجودی است كه با فكر، علم و اراده كار مى‌‌كند. باید باور كند كه این راه، اشتباه است. باز كسى كه مى‌‌تواند مسیر صحیح را به جامعه نشان بدهد و جامعه را از راه خطا برگرداند، اولین نقش را معلم دارد. بعد به آن جایى مى‌‌رسد كه مسئولان اداره كشور، اول به بركت تعلیم معلم و در سایه تعلیمات صحیح، خودشان اصلاح بشوند. بعد هم سعی‌شان را مبذول كنند تا اینكه مسیر جامعه را تصحیح كنند و اقلاً قوزِ بالا قوزى برای آن‌ها ایجاد نکنند.

ضرورت بصیرت در انتخاب‌های سرنوشت‌ساز

به عنوان جمله آخر عرایضم، ما در این ایام با تأكیداتى كه مقام معظم رهبرى فرمودند در آستانه یك امتحان بزرگ هستیم. شرایط اجتماعى ما به گونه‌‌اى است كه در این مدت كوتاه باید فكرى كنیم و كسانى را سر كار بیاوریم كه این باورها در آن‌ها قوى باشد؛ اعتقاد به خدا و قیامت و ارزش‌های اسلامى و احكام اسلامى در عمق دلشان باشد نه‌فقط بر زبانشان؛ گذشته‌‌شان نشان بدهد كه همواره براى احیاى ارزش‌های اسلامى تلاش کرده‌اند، نه برعکس در راهى قدم گذاشته‌اند كه تضعیف باورها و ارزش‌ها مى‌‌شود. این وظیفه ماست كه باید چنین كسانى را شناسایى كنیم و هر كدامشان که اصلح هستند به او رأى بدهیم و اگر در این راه كوتاهى كنیم همه ما مسئول هستیم. این چیزى است كه خدا فعلاً در اختیار ما قرار داده و مى‌‌توانیم از آن استفاده كنیم.

رأى دادن به یك فرد یعنى آماده شدن براى شریك شدن در خطا و ثوابش. من كه رأى مى‌‌اندازم در صندوق یعنى حاضرم هر كار خوبى كرد من هم سهمى در آن داشته باشم، هر خطایى هم که كرد، هر گناهى هم که كرد، من در آن شریك باشم. من دارم او را سر كار مى‌‌آورم؛ و گاهى یك رأى، تعیین‌کننده است. تعداد آرای یكى پنجاه درصد منهاى یك است و یكى پنجاه درصد بعلاوه یك. چون تعداد آراء او اكثریت شد او برنده مى‌‌شود. آن كسى كه این كفه را سنگین‌‌تر كرد یك رأى من بود. پس ما مسئول هستیم. خیال نكنیم رأى یك مال بادآورده‌ای است که در جیبمان هست و به هر كسی که مى‌‌خواهیم می‌دهیم و كسى نمى‌‌تواند بگوید چرا دادى؟! بله، كس دیگری نمى‌‌تواند بگوید ولى خدا مى‌‌گوید. آدم‌‌ها نمى‌‌گویند تو چه حق داشتى به فلانى رأى بدهى؛ اما خدا مى‌‌تواند بگوید که چرا به این رأى دادى؟! اگر بگوید دلم مى‌‌خواست، رأیم بود، اختیارش را داشتم، خدا می‌گوید در مقابل من اختیارش را داشتى؟! چه كسى این اختیار را به تو داده بود؟! مگر من به تو ندادم؟! گفتم این را در راه صحیح صرف كنى.

اگر كوتاهى كردم مسئول هستم. فردا نامه عمل را به دست بنده مى‌‌دهند؛ شركت در برپایى جشنواره ایران‌‌شناسى اهواز یا بندر انزلى یا كجا! من؟! من چه وقت این جشنواره را تأسیس كردم؟! می‌گویند شما به این دولتى رأى دادى كه او توانست این كار را بكند! شما هم شریك هستید! مى‌‌خواستى فكر كنى به كسى رأى بدهى كه این كاره نباشد!

این شوخى نیست، این یك امتحان است. یكى، دو كلمه نوشتن و انداختن در صندوق، بیشتر نیست اما این مى‌‌تواند عامل تغییر سرنوشت یك جامعه باشد. این است كه مقام معظم رهبرى مى‌‌فرمایند از حالا فكر 27 خرداد باشید؛ یعنى چه فكرى بكنیم؟! یعنی ببینید چه کسى اصلح است، به او رأى بدهید! هم خودتان بشناسید، هم به دیگران معرفى كنید. سعى كنید كسى سر كار بیاید كه شما را به حقیقت اسلام نزدیك‌‌تر كند، شما را به انسان شدن نزدیك كند، جامعه شما را جامعه انسانى اسلامى كند، نه یك جامعه حیوانى مادى؛ ایده‌‌هاى شما را ارتقاء ببخشد. آسمانى بیندیشید، خدایى بیندیشید، فكر آینده خودتان و مردمتان باشید، فقط فكر لحظات زودگذر این زندگى خودتان نباشید، فقط فكر خودتان نباشید، فكر نسل آینده‌‌تان هم باشید، ببینید كجا دارید مى‌‌روید و آیندگان را به كجا مى‌‌برید.

چنین شخصى وزیر آموزش و پرورشش چه كسى خواهد بود؟ معلمانى كه سر كار خواهد گذاشت چه کسانی خواهند بود؟ بالاترین شخصیت معلم‌ها و وزراى آموزش و پرورش و وزارت علوم ما هستند دیگر. ما باید بشناسیم یك كسى كه مى‌‌خواهیم سر كار بیاییم با چه تیمى سر و كار دارد. آیا به خاطر اینكه رأى بیاورد به فلان حزب و فلان گروه قول داده كه من چند تا وزیر از شما در كابینه‌‌ام مى‌‌گذارم، براى اینكه آراء آن‌ها را داشته باشد؟! این چیزها در بین سیاستمداران مرسوم است و چیز تازه‌‌اى نیست. ببینیم چه كسانى بناست سر كار بیایند و چه كسانى بناست سرنوشت ما را در دست بگیرند.

عامل برتری نیروهای مسلح در نظام اسلامی

به‌هرحال یك فرصتى بود كه در پرتو خون شهید و یك معلم بر این مسئولیت تأكید كنم و از همین‌جا یك كانالى هم به روز عقیدتى سپاه بزنم. ارزش سپاه ما در مقابل ارتش‌های دنیا و سایر نیروهاى مسلح به همین بُعد عقیدتی‌اش است وگرنه همه دنیا رزمنده دارند، مدافع دارند، مرزدار دارند، نیروهاى مختلفى دارند. ارزشى كه امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه فرمود که كاش من هم یک سپاهى بودم به این است كه رزمندگان ما بر اساس ایمانشان مى‌‌جنگند. او به خاطر حقوقى كه سر ماه به او بدهند یا مزایایى كه به او تعلق مى‌‌گیرد نمى‌‌رود جان خودش را به خطر بیندازد. او عاشقانه مى‌‌رود فداكارى مى‌‌كند تا اسلام پیروز شود. چنین فردى كجا تربیت مى‌‌شود؟ در صورتی‌که ما دستگاه عقیدتى قوى‌‌اى داشته باشیم كه چنین عقایدى را رشد بدهیم و چنین افرادی تربیت می‌شوند وگرنه اگر آن چه در همه ارتش‌‌هاى دنیا هست را ما هم داشته باشیم، فرض كنید ازلحاظ تكنولوژى از آن‌ها هم برتر باشیم، آن‌وقت اسلامى شدیم؟! مگر هر ارتشى که قوى‌‌تر هست آن اسلامى است؟! قوت ارتش ما و نیروهاى مسلح ما و سپاه ما به فكرشان است، به عقیده‌شان است، به باورهایشان است، به ارزش‌هایی است كه در راهش فداكارى مى‌‌كنند و این در سایه معلم پدید مى‌‌آید.

البته آموزش‌های دیگر نظامى هم به بركت معلمان است ولى چون تکیه عرض بنده روى ویژگى‌‌هاى نیروهاى مسلح اسلامى بود عرض كردم اسلامى بودنش هم به این است كه معلمى باشد كه باورها و ارزش‌های اسلامى را به نیروهاى مسلح ما تزریق كند و آن را تقویت كند. آن‌وقت است كه انسان از یك مرتبه نازلى، از یک مرتبه تاریكى، به یك فضاى نورانىِ پرافتخاری عروج مى‌‌كند. به جاى اینكه فداى خاك و یا فداى آب‌وخاک بشود فداى خدا و فداى دین خدا مى‌‌شود؛ این كجا و آن كجا؟! بالاترین افتخار ارتش‌های دنیا این است كه مدافع آب‌وخاکشان باشند؛ یعنى چه؟! یعنى ما جانمان را مى‌‌دهیم تا یك وجب خاك، بیشتر داشته باشیم. جان ما فداى خاك! اما ارتش اسلامى، نیروهاى اسلامى مى‌‌گوید من جانم را مى‌‌دهم تا دینم زنده باشد؛ لِتَكُونَ كَلِمَةُ اللّهِ هِی الْعُلْیا! جانم فداى خدا! فداى امام حسین! ببینید تفاوت از كجاست تا به کجا؟! چه كسى است که این فرق را به جوان‌های ما حالى كند؟! معلم.

پروردگارا! تو را به عزت و جلالت قسم مى‌‌دهیم، عزت اسلام و مسلمین روزافزون بفرما!

ما را شكرگزار این نعمت نظام مقدس اسلامى قرار بده!

ما را به وظایفمان نسبت به این نظام و كسانى كه این نظام را سر كار آوردند آشناتر بفرما!

توفیق انجام وظایف به همه ما مرحمت بفرما!

روح امام راحل و شهداى عزیزمان را با ارواح انبیا و اولیا محشور بفرما!

سایه مقام معظم رهبرى و همه خدمتگزاران به اسلام و مسلمین را مستدام بدار!

قلب مقدس ولى عصرارواحنافداه را از همه ما خشنود بفرما!

مرگ ما را شهادت در راه خودت قرار بده!

عاقبت ما ختم به خیر بفرما!

وَصَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينَ

 


[1]. جاثیه، 24.

[2]. آل‌عمران، 59.

[3]. بقره، 29.

[4]. غافر، 62.

[5]. انعام، 102.

[6]. انبیا، 35.

[7]. بلد، 4.

[8]. عنکبوت، 64.

[9]. منافقون، 1.

[10]. توبه، 107.

[11]. بقره، 205.

[12]. توبه، 102.

[13]. مؤمنون، 113.

[14]. منافقون، 8.

[15]. آل‌عمران، 167.

 


نشانی منبع: https://mesbahyazdi.ir/node/8832