بسم الله الرحمن الرحیم
آن چه پیش رو دارید گزیدهاى از سخنان حضرت آیت اللّه علامه مصباح یزدى (دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبرى است كه در تاریخ 1387/07/07 مطابق با شب بیست و هشتم ماه مبارک رمضان 1429 ایراد فرمودهاند. باشد تا این رهنمودها چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.
امام سجاد(ع) پس از درخواست توفیق عبادت و اطاعت، از خداوند میخواهند تا آن چه ما در این ماه خواستیم در سایر ماهها نیز برای ما مقدر فرموده و توفیق دهد كه همه نعمتهای این ماه را در ماههای دیگر نیز داشته باشیم. سپس میخواهد در این ماه به ما توفیق دهد تا از صالحین، و بندگان خوبی باشیم كه در آیات كریمه قرآن مورد ستایش قرار گرفتهاند. در ادامه سه آیه از قرآن را ذكر میفرمایند.
«اللَّهُمَّ وَ اجْعَلْنَا فِی سَائِرِ الشُّهُورِ وَ الْأَیَّامِ كَذَلِكَ مَا عَمَّرْتَنَا»؛ خدایا سایر ماهها و روزها و تا زمانی كه به ما عمر میدهی را آنچنان قرار بده تا همچون ماه مبارك رمضان موفق به عبادت تو باشیم. «وَ اجْعَلْنَا مِنْ عِبَادِكَ الصَّالِحِینَ»؛ و ما را از بندگان صالح قرار بده. بندگان صالحی كه ویژگیهایی كه در آیات سوره مؤمنون آمده را دارا هستند: «الَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِیها خالِدُونَ»؛ این فراز از دعا، آیه یازده سوره مؤمنون است، «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤمِنُونَ * الَّذِینَ هُمْ فِی صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ»1؛ و سپس به چندین ویژگی دیگر همچون زكات و رعایت عفت دامن و عفت زبان و رعایت اوقات نماز اشاره نموده و در ادامه میفرماید: «أُولئِكَ هُمُ الْوارِثُونَ * الَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِیها خالِدُونَ»2. پس از آن به آیه 60 و 61 از سوره مؤمنون اشاره كرده و در بیان وصف بندگان شایسته خدا، میگوید «الَّذِینَ هُمْ مِنْ خَشْیَةِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ»3؛ و پس از آن میفرماید: «وَ الَّذِینَ یُؤتُونَ ما آتَوْا وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلی رَبِّهِمْ راجِعُونَ4، أُولئِكَ یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ وَ هُمْ لَها سابِقُونَ»5. در بعضی روایات جنت فردوس از عالیترین درجات بهشت نام برده شده است. این آیات تصریح میكند كه جنت فردوس، ارث صالحان و كسانی است كه در كار خیر سبقت میگیرند و از «عباد اللّه الصالحین»؛ باشند. عاقبت و سرانجام چنین كسانی این است كه به فردوس وارد شوند و در آن جا «خالد»؛ و جاودانه خواهند بود.
در این عالم صالحان چه ویژگیهایی دارند؟ مهمترین ویژگی آنان این است كه «وَ الَّذِینَ یُؤتُونَ ما آتَوْا وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلی رَبِّهِمْ راجِعُونَ»؛ درباره تفسیر این آیه گفته شده كه منظور از «ایتاء»؛ در آیه «یُؤتُونَ ما آتَوْا»؛ آن است كه مؤمنان و صالحان كاری را انجام داده یا چیزی را در راه خدا میدهند. یك وجه تفسیر این آیه این است كه منظور از آیه «ایتاء زكات»؛ و «ایتاء صدقات»؛ است؛ یعنی صالحان اموالی را در راه خدا میدهند، «وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلی رَبِّهِمْ راجِعُونَ»؛ در عین حال نگران این هستند كه بازگشت آنها به سوی خداست و سرانجام آنان چه خواهد شد. بعضی نیز گفتهاند تنها اعطاء مال منظور نیست؛ بلكه با انجام تمام كارهای صالح و عبادات نیز نگران و ترسان هستند كه به هنگام «رجوع الی اللّه»؛ و در عالم قیامت چه عاقبتی خواهند داشت، برای آن كه به اعمال نیك خود نیز اعتماد ندارند. این گونه نیست كه صالحان بگویند این اعمال ما را نجات خواهد داد، و از همین رو اطمینان ندارند این اعمال قبول شده باشد. چون احتمال میدهند كه در این اعمال شائبهای وجود داشته و خالص نبوده باشد و در پیشگاه الهی قبول نشود، یا اینكه احتمال میدهند كه اعمالی را مرتكب شدهاند كه اعمال گذشته را نابود و حبط نموده است؛ یا حبط و نابودی جزئی یا حبط و نابودی كلی. انسان در این دنیا هیچ مصونیتی نمیتواند داشته باشد، كه چه عاقبتی خواهد داشت. ترس از عاقبت در قیامت از اوصاف «عباد اللّه الصالحین»؛ است.
در آیه بعدی میگوید «أُولئِكَ یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ وَ هُمْ لَها سابِقُونَ». این آیه مسبوق به یك آیهای درباره كفار و دنیاپرستان است. آنچه كه برای «عباد اللّه الصالحین»؛ از این آیه استفاده میشود این است كه آنان در دنیا با شتاب به سوی نیكیها و عمل خیر میروند. كارهای نیك و ارزشمند را با كُندی و تنبلی و سستی انجام نمیدهند؛ بلكه منتظرند تا زمینهای برای كار خیر فراهم بشود و آنها با سرعت وارد آن كار شوند. سپس میفرماید «وَ هُمْ لَها سابِقُونَ»؛ ظاهراً در اینجا منظور این است كه در دو مسئله صالحان پیش كسوت و ممتاز هستند. اول در «مسارعه»؛ و دوم در «سبقة الی الخیر». مسارعه شدت سرعت و مبالغه در سرعت است. زمانی كه انسان میخواهد كاری را انجام بدهد، تمام نیروی خود را بكار بگیرد و سریعا آن كار را انجام میدهد؛ یكی اینكه آن كار را مقدم بر كارهای دیگر بداند و دوم آنكه بر دیگران نیز در انجام كار خیر سبقت بگیرد. پیشگام بودن نسبت به دیگران را با «سبقت»؛ ذكر نموده و مبالغه در سرعت در كار را با تعبیر «مسارعه»؛ ذكر میفرماید. این یك وجه در استفاده از دو واژه مشابه است: یكی «یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ»، یكی «هُمْ لَها سابِقُونَ»؛ صالحان هم «سبقت»؛ دارند و هم «مسارعه»؛ میكنند؛ مؤمن باید به گونهای باشد كه منتظر باشد فرصتی پیش بیاید و با سرعت كار خیر را انجام بدهد. طبیعی است كه انسان صالح وقتی مطمئن است كه انجام كاری خیلی ارزشمند است و انجام آن كار، مشروط به شرایطی است و باید مقدماتی فراهم بشود تا بتواند آن كا را انجام بدهد، به محض اینكه مقدمات آن كار فراهم شود، در انجام كار عجله میكند. در هر سه آیه سورة مومنون این ویژگیها فقط به عنوان ویژگیها و اوصاف «صالحین»؛ نیست، بلکه در وصف «مؤمنون»؛ است. «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤمِنُونَ»؛ اوصاف مؤمنینی كه اهل فلاح و رستگاری بوده و «مفلح»؛ هستند اینگونه است: «الَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِیها خالِدُونَ»؛ و «هم الَّذِینَ هُمْ مِنْ خَشْیَةِ رَبِّهِمْ مُشْفِقُونَ»؛ و «یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ».
خداوند در سوره آلعمران، آیه 114، «صالحین»؛ را توصیف نموده است. البته خطاب كلام، درباره اهل كتاب است اما شیوه قرآن كریم اینگونه است كه وقتی قاعده كلی را بیان یا مطلبی را درباره جماعت یا امتی ذكر میكند، اگر استثنایی در میان آنها وجود داشته باشد، حتی اگر افراد اندكی نیز باشند، اما باز هم آنها را نادیده نمیگیرد. به عنوان مثال وقتی میفرماید «خَتَمَ اللّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ»6؛ بر قلب كافران مهر زده شده و آنان ایمان نمیآورند و چشم و گوش آنان نابینا و ناشنوا شده و حقیقت را درك نمیكنند؛ در پایان آیه میفرماید «فَلا یُؤمِنُونَ إِلاّ قَلِیلاً»7؛ اگر در میان هزار نفر یكی از آنان نیز ایمان بیاورد، قرآن او را ندیده نمیگیرد. آیات زیادی در مذمت اهل كتاب و بنیاسرائیل در قرآن وجود دارد. در نكوهش و مذمت بنیاسرائیل قرآن توبیخها و سرزنشهای سخت و تندی را ذكر فرموده است. خدا در مورد بنیاسراییل درقرآن میگوید: شما كسانی هستید كه خدا شما را به صورت خوك و میمون مسخ كرد؛ شما كسانی هستید كه پیمانهای خدا را میشكنید؛ و انبیاء الهی را میكُشید؛ تا اینكه میگوید «فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنْبِیاءَ اللّهِ»؛ اگر راست میگویید پس چرا پیغمبران خدا را میكشید؟ (نمیگوید كشتید)؛ اما در عین حال در میان یهود و نصاری كسانی بودند كه پیش از ظهور اسلام و شناخت نسبت به آن، اهل صلاح بودند. چنان كه پس از شناخت اسلام و پیامبر خدا (ص) ایمان آوردند. قرآن چنین افرادی را ستایش میكند و میفرماید: «أُولئِكَ یُؤتَوْنَ أَجْرَهُمْ مَرَّتَیْنِ»8؛ چرا كه آنان هم خودشان ایمان آوردند و هم شاهد بر حقانیت پیغمبر خدا (ص) شدند و باعث هدایت دیگران نیز شدند. مردم وقتی دیدند كه علمای اهل كتاب به اسلام ایمان آوردند، دیگران نیز با آسودگی خاطر به اسلام ایمان آوردند. قرآن میفرماید: «أَ وَ لَمْ یَكُنْ لَهُمْ آیَةً أَنْ یَعْلَمَهُ عُلَماءُ بَنِی إِسْرائِیلَ»9. با اینكه عده اینها بسیار اندك بود، ولی قرآن آنان را نادیده نمیگیرد. در جای دیگر میفرماید ما نمیگوییم همه اهل كتاب یا همه بنیاسرائیل یكسانند؛ در میان آنان نیز انسان خوب و بد وجود دارد. بعضی؛ از آنان انسانهای درستكاری هستند «مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِقِنْطارٍ یُؤدِّهِ إِلَیْكَ وَ مِنْهُمْ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِدِینارٍ لا یُؤدِّهِ إِلَیْكَ»10؛ اگر یك شمش طلا نیز بعنوان امانت، به آنها بسپاری در آن خیانت نمیكنند و به شما برمیگردانند. ولی بعضی از آنان نیز انسانهای فاسقی هستند. اگر یك دینار هم به آنها امانت دهید دیگر نمیخواهند به شما بازگردانند. یا میفرماید: «لَیْسُوا سَواءً مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ أُمَّةٌ قائِمَةٌ یَتْلُونَ آیاتِ اللّهِ آناءَ اللَّیْلِ وَ هُمْ یَسْجُدُونَ»11؛ گروه و جماعتی از اهل كتاب هستند، كه اوقاتی از شب را به قرائت كتاب خدا، كه احتمالاً تورات یا انجیل بوده، میپردازند و شب را در سجده برای خدا سپری مینمایند. آنان ایمان به خدا و ایمان به قیامت دارند. «وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ»12؛ از ویژگیهای دیگر آنان این است كه امر به معروف و نهی از منكر میكنند «وَ یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ»؛ و در كارهای خیر نیز شتاب دارند. سپس میفرماید: «أُولئِكَ مِنَ الصّالِحِینَ»؛ این گروه از اهل كتاب كه این اوصاف را دارند، از «صالحین»؛ هستند.
«صالحین»؛ در قرآن بسیار تكرار شده است. در آیات به بعضی افراد «صالحین»؛ گفته شده و یا چند نفر از انبیاء را ذكر میفرماید كه از صالحین هستند. برخی دیگر را میفرماید كه «مع الصالحین»؛ هستند؛ یعنی خود آنان از صالحین نیستند؛ ولی بواسطه رفتارهایی كه دارند ملحق به صالحین میشوند. مهمترین آیه در این باره آیه معروفی است كه در سوره نساء آمده است «وَ مَنْ یُطِعِ اللّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصّالِحِینَ وَ حَسُنَ أُولئِكَ رَفِیقاً»13؛ در این آیه چهار دسته نام برده میشوند كه اصالتا مورد عنایت خاص خدا هستند و دیگران نیز به این چهار دسته ملحق میشوند. در آیات دیگر نیز به این الحاق اشاره شده است. «أَلْحَقْنا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ»14؛ یا «أَزْواجِهِمْ وَ ذُرِّیّاتِهِمْ»15؛ از این آیات میتوان این نكته را به دست آورد كه همه كسانی كه اهل بهشت و اهل نجات هستند، در یك سطح نیستند. بعضی؛ از مومنان در مرتبهای هستند كه بهشت خانه آنان است. از این عالم كه میروند، در حقیقت به خانه خود میروند «الَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ»؛ بهشت ارث آنان است. از همین روست كه میگویند: «الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِی... أَوْرَثَنَا الْأَرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَیْثُ نَشاءُ»16؛ خدا ما را وارث این بهشت قرار داده و اكنون هر جا كه میخواهیم در این بهشت سكونت اختیار میكنیم و از آن استفاده میكنیم؛ چهار دسته مؤمنان یعنی انبیاء و صدیقین و شهدا و صالحین؛ اینها وارث بهشت هستند. اگر كسانی به پیامبر خدا (ص) ایمان آورده و از انبیاء و صدیقین و شهدا و صالحین پیروی كنند، به آنان ملحق شده و همراه و دوست آنان خواهند شد. اگرچه «من النبیین»؛ نیستند اما «مع النبیین»؛ هستند «أُولئِكَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ...»
شاید برای نخستین بار مرحوم شیخ بهایی در كتاب «مفتاح الفلاح»؛ در تفسیر سوره حمد به این نكته اشاره كرده باشد. وقتی انسان در نمازهای روزانه، ده بار میگوید: «صِراطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ»17؛ یعنی از خدا میخواهد خدایا راه كسانی كه به آنها انعام كردهای به ما نشان بده و ما را بر آن راه استوار بدار، شیخ بهایی(ره) در تفسیر «الَّذِینَ أَنْعَمت عَلَیْهِمْ»؛ این آیه را ذكر میكند: «أُولئِكَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ؛ وَ الشُّهَداءِ وَ الصّالِحِینَ»؛ این نوعی تفسیر قرآن به قرآن است. آیه سوره حمد «أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ»؛ با آیه سوره نساء تفسیر میشود یعنی آنهایی كه نعمت حقیقی به آنها داده شده و اهل این نعمت، این چهار گروه از مؤمنین هستند و سایر مؤمنین و بندگان خوب خدا نیز وقتی از خدا و پیغمبر اطاعت كنند، ملحق به آنان میشوند «وَ مَنْ یُطِعِ اللّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللّهُ»
اگر دعاهایی كه ماه رمضان از خدا طلب نموده و توفیقاتی كه از خدا خواستیم تا به ما مرحمت كند، در سایر ایام نیز این توفیقات ادامه پیدا نماید و ما بتوانیم پاسی از شب را به عبادت بپردازیم و در روز از گناهان و لغویات خود را حفظ كنیم و چشم و گوش را و شكم و دهان و زبان را، از محرمات ببندیم و عبادت و اطاعت خدا را سرلوحه زندگی خود قرار بدهیم، آن وقت با «صالحین»؛ همراه و همنشین خواهیم بود. اما حضرت امام سجاد (ع) در ادامه میفرماید ما را «مِنْ عِبَادِكَ الصَّالِحِینَ»؛ قرار بده؛ معلوم میشود كه در بعضی از دعاها گاهی دعا خیلی اوج میگیرد، حضرت چیزهایی را از خدا میخواهند كه مخصوص اولیاء خداست، آن هم اولیاء كامل. به عنوان نمونه در این فراز از خداوند میخواهد كه ما را به اوجی برساند كه از صالحین و از آن چهار گروهی كه مورد انعام الهی و نعمتهای حقیقی هستند، قرار بگیریم. چرا كه همه مهمان اینها و تابع اینها هستند. با شفاعت اینها میتوان وارد بهشت شد. ما باید بگوییم ما را از كسانی قرار بده كه «مع الصالحین»؛ هستند؛ و مصداق «وَ مَنْ یُطِعِ اللّهَ وَ رَسُولَهُ»، تا بتوانیم از «مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَیْهِمْ»؛ قرار بگیریم. قرآن كریم دربارهی حضرت ابراهیم(ع) میفرماید «مِنَ الصّالِحِینَ»18. عنوان «صالحین»؛ شاید عنوان عامی است كه شامل سه گروه قبل از خودش میشود؛ لذا درباره انبیاء هم میفرماید «مِنَ الصّالِحِینَ». كلمه «صالحین»؛ كلمهایست كه بار ارزشی فراوانی در قرآن دارد و اوصاف فراوانی برای آن ذكر شده است. اگر كسی از «صالحین»؛ شد، خدای متعال متولی كارهای او میشود. خداوند در آیه شریفه میفرماید: «وَ هُوَ یَتَوَلَّی الصّالِحِینَ»19.
اگر انسان به توحید برسد و همه اختیار و كار خود را، به خدا واگذارد و همه خواستهها را از خدا بخواهد و تمام نیروهای خود را صرف اطاعت از خدا بكند، خدا چنین كسی را تحت ولایت خود قرار میدهد؛ «وَ هُوَ یَتَوَلَّی الصّالِحِینَ»؛ چنین فردی مصداق حدیث معروف قرب نافله میشود: «إِنَّهُ لَیَتَقَرَّبُ إِلَیَّ بِالنَّافِلَةِ حَتَّی ... كُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِی یَسْمَعُ بِه»20. این كه هر روز ما حمد و سوره را خوانده و دهها بار تكبیر میگوییم برای آن است كه ما به آن احتیاج داریم و آنقدر باید برای ما تكرار بشود كه درست در وجودمان هضم گردد. اگر كسی واقعا كار خود را به خدا واگذار كرد، كمترین درجهی آن این است كه «فَاتَّخِذْهُ وَكِیلاً»21؛ میشود.
خدای متعال به دلیل رحمت واسعه خود آنقدر تنزل میكند، و خود را پایین میآورد كه به بندگان خود میگوید شما به نزد من بیایید من نیز خود را وكیل شما قرار میدهم. فرض كنید، دو تاجر یكی در این شهر است، و یكی در یك شهر دیگر تجارت میكنند، تاجر این شهر به آن تاجر دیگر میگوید: آقا تو وكیل من، برو آن معامله را انجام بده. به چه كسی انسان وكیل میگوید؟ به كسی كه میخواهد كارهای او را انجام بدهد، و كارگزار او بشود، یا هم سطح و یا حتی پایینتر از مقام اوست. وكیل به این معنا نیست كه بالاتر از خود شخص است؛ ممكن است پایینتر از خود شخص باشد. فقط بگونهای است كه بتواند كار او را انجام دهد. خدای متعال از كمال لطف آنقدر خود را تنزل میدهد، كه میگوید بنده من، تو نزد من بیا و من را وكیل خودت قرار بده؛ اگر احتیاجی داری، به من واگذار كن. «أَ لَیْسَ اللّهُ بِكافٍ عَبْدَهُ»22؛ من برای تو بس نیستم؟ نمیتوانم كارهای تو را انجام بدهم، كافی نیست؟ تعبیرات زیادی در قرآن به عنوان تحریص برای «توكل»؛ وجود دارد. «توكل»؛ وكیل گرفتن است، و اینكه انسان كار خود را به او واگذار كند. «وَ عَلَی اللّهِ فَلْیَتَوَكَّلِ الْمُؤمِنُونَ»23، «وَ عَلَیْهِ فَلْیَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ»24. «وَ عَلَی اللّهِ فَتَوَكَّلُوا إِنْ كُنْتُمْ مُؤمِنِینَ»25؛ اگر ایمان دارید، توكل داشته باشید. در اینجا میخواهد بفرماید ایمان واقعی بدون توكّل نمیشود. «وَ عَلَی اللّهِ فَتَوَكَّلُوا إِنْ كُنْتُمْ مُؤمِنِینَ». اگر واقعا ایمان به خدا دارید كار خود را به خدا واگذار كرده و به او اعتماد كنید. متأسفانه پای عمل كه میرسد، انسان از یاد میبرد كه باید به خدا توكل كند. برای انسان وقتی مشكل پیش میآید به دنبال آن است تا از همه كمك بگیرد و دست نیاز به سوی همه بلند كند ولی به ذهن او نمیآید كه این كار را به خود خدا واگذار كند. البته اگر از همه ناامید شدیم و تن به مرگ سپردیم، در آن زمان میگوییم به خدا واگذار كردم! كه آن نیز لفظی بیش نیست. چون ناامید شدیم، میگوییم به خدا واگذار كردیم. ولی عبادت و عبد بودن اقتضاء میكند، به محض اینكه انسان احساس نیاز كرد بگوید «خدایا! همه چیز دست توست». كسانی كه از توكل بر خدا سرپیچی كنند قطعاً مواخذه اخروی خواهند شد.
روایتی در كتاب اصول كافی میگوید: «وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی وَ مَجْدِی وَ ارْتِفَاعِی عَلَی عَرْشِی»؛ خدای متعال چند سوگند محكم یاد میفرماید: قسم به عزتم، قسم به جلالم، قسم به تسلطی كه بر عرش دارم! پس از ذكر این قسمها میفرماید: «لَأَقْطَعَنَّ أَمَلَ كُلِّ مُؤمِّلٍ غَیْرِی بِالْیَأْسِ وَ لَأَكْسُوَنَّهُ ثَوْبَ الْمَذَلَّةِ عِنْدَ النَّاس». سوگند یاد میكند اگر كسی به غیر از من به كسی امیدوار باشد، امید او را قطع خواهم كرد و جامه خواری بر تن او میپوشانم؛ كسی كه امید به غیر خدا بندد، خواه ناخواه خوار خواهد شد و جامه ذلت را خواهد پوشید. انسان همین كه به سوی این و آن دست دراز میكند، برای او ذلت است. بعد میفرماید: آیا بنده من خیال میكند دیگران كار او را سامان میدهند، با اینكه مقالید آسمان و زمین در دست من است، خزائن آسمان و زمین در اختیار من است، جنود آسمان و زمین در اختیار من است؛ چطور بندهگان خیال میكنند دیگران كار آنان را درست میكنند، با اینكه همه چیز در اختیار من است! چرا بندگان سراغ من نمیآیند؟
صالح كسی است، كه موقع نیاز به سوی خدا دست نیاز دراز كند. چنین كسی صالح است. فرق است بین اینكه بگویند كسی كار صالح و عمل صالح انجام میدهد، تا بگویند كسی، شخص صالحی است. عمل صالح ممكن است از آدم فاسق سر بزند. او هر چند بار هم عمل صالح انجام دهد باز هم انسان فاسقی است. ولی «صالح»؛ آن كسی است كه ملكه صلاح داشته باشد، یا به عبارت دیگری ذات او صالح بوده و شخصیت او شخصیت صالحی باشد. در ذات او ناپاكی نباشد. چنین كسی اگر ناپاكیها را از خود دور ساخت و توكل و امید به خدا داشت و حقیقتاً خود را بنده خدا دانست چنین انسانی میشود بنده شایسته خدا. بنده شایسته آن است كه شایسته بندگی باشد. به چنین كسی خدا وعده فرموده كه «كارهایت را من سامان میدهم؛ حالا كه تو كارهایت را به من وامیگذاری، من تو را به علل و اسباب وانمیگذارم، تدبیر كارهایت را خودم عهدهدار شده و مشكلاتت را من حل میكنم، هر چه به نفع توست آنرا انجام میدهم. البته نفع واقعی.»؛ انسان گاهی ممكن است خیال كند كاری به ضرر او بوده است، در حالی که خیر اوست. این برای جهل ماست. اگر كسی كاری را به خدا واگذار كرد، به خدا حسن ظن دارد كه در كار او خیانت نمیكند و هر چه برای او پیش بیاورد، خیر است.
1. مؤمنون / 1-2.
2. مؤمنون / 10-11.
3. مؤمنون / 57.
4. مؤمنون / 60.
5. مؤمنون / 61.
6. بقره / 7.
7. نساء / 155.
8. قصص / 54.
9. شعراء / 197.
10. آلعمران / 75.
11. آلعمران / 113.
12. آلعمران / 114.
13. نساء / 69.
14. طور / 21.
15. رعد / 23.
16. زمر / 74.
17. فاتحه / 7.
18. نحل / 122؛ «وَ آتَیْناهُ فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ إِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصّالِحِینَ».
19. اعراف / 196.
20. وسائلالشیعة، ج 4، ص 72، باب «تأكد استحباب المداومة علی النوافل».
21. مزمل / 9.
22. زمر / 36.
23. آلعمران / 122.
24. یوسف / 67.
25. مائده / 23.