مصاحبه صدا و سیما با آیت الله مصباح یزدى
الحمدلله رب العالمین و الصلاة و السلام على سیدنا محمد و آله الطاهرین.اللهم كن لولیك الحجة بن الحسن صلواتك علیه و على آبائه فى هذه الساعة و فى كل ساعة ولیاً و حافظا و قائدا و ناصرا و دلیلاً و عینا حتى تسكنه ارضك طوعا و تمتعه فیها طویلا.
زندگى اولیاى خدا براى سایر مردم الگویى است كه باید آنها را شناخت و سرمشق قرار داد و استفاده كرد. وجود آنها براى تعلیم و تربیت بندگان از نعمت هاى بزرگ خداوند است. یكى از این شخصیت ها در عصر ما وجود مبارك حضرت آیت الله بهجت مدظله العالى است كه از جهات زیادى مى تواند براى دیگران الگو و سرمشق باشد.
بنده از سال 1331 كه به قم آمدم، با ایشان آشنا شدم. سال 1332 ما در مدرسه حجتیه بودیم و منزل ایشان، جنب مدرسه بود و تقریباً هر روز ایشان را هم در راه و هم در حرم زیارت مى كردیم. چهره روحانى و نورانى ایشان براى هر بیننده اى جاذبه داشت، كیفیت نشست و برخاست و حركات و سكنات ایشان جلب توجه مى كرد و نشان مى داد كه در فضاى معنوى خاصى زندگى مى كنند و توجه ایشان به مطالب، فوق توجه دیگران است.
تقید معظم له به عبادات، سحرخیزى، زیارت حضرت معصومه(علیها السلام) و برنامه هاى عبادى متعددى كه هر روز اجرا مى كردند، اولین چیزهایى بود كه انسان را متوجه ایشان مى كرد؛ مخصوصاً كسانى كه دوست داشتند براى خودسازى، یك الگوى رفتارى داشته باشند و از او پیروى كنند. آنچه بر این عوامل مى افزود، توجهات خاص و نگاه هاى نافذ ایشان بود كه گاهى نسبت به بعضى از افراد مثل چیزى كه طرف را به خود جذب مى كند، اثر مى گذاشت. این خصوصیات باعث شد كه كنجكاوى ما تحریك شود و ببینیم ایشان كیست و چه ویژگى هایى دارد. از دوستان و آشنایان و كسانى كه احتمال مى دادیم با ایشان مأنوس باشند تحقیق كردیم تا معلوم شد كه از نظر علمى و معنوى ممتاز هستند. كم كم اجازه گرفتیم كه گه گاه به منزل ایشان برویم و از نصایح ایشان استفاده كنیم. خانه اى را كه اجاره كرده بودند، ظاهراً دو اتاق بیشتر نداشت و در اتاقى كه ما خدمت ایشان مى رسیدیم پرده اى كشیده بودند كه پشت آن خانواده ایشان زندگى مى كردند و ما این طرف پرده از عظمت روحى ایشان بهره مند مى شدیم. زندگى ایشان بسیار ساده و دور از هر گونه تكلف و توأم با یك دنیا نورانیت و معنویت بود. كم كم علاقه مند شدیم كه خدمت ایشان درسى داشته باشیم و تقاضاى خود را عرض كردیم. ایشان از شاگردان برجسته و فاضل آیت الله بروجردى و از مستشكلان معروف و مبرّز درس ایشان بودند.
اولین چیزى كه ما را جذب كرد، جاذبه معنوى و روحانى ایشان بود؛ ولى به تدریج متوجه شدیم كه ایشان از لحاظ علمى و فقاهت نیز در درجه اى بسیار عالى قرار دارند. این بود كه سعى كردیم خدمت ایشان درسى داشته باشیم تا هم از معلومات ایشان بهره ببریم و هم بهانه اى باشد كه هر روز خدمت ایشان برسیم و از كمالات معنوى و روحانى ایشان بهره مند شویم.
كتاب طهارت را در یكى از حجره هاى مدرسه فیضیه با چند نفر از دوستان خدمت ایشان شروع كردیم. بعد از یك سال در مدرسه فیضیه، یكى دو سال هم در مدرسه خان كه مدرسه مرحوم آیت الله بروجردى نامیده مى شد، خدمت ایشان درس داشتیم. بعدها كه ضعف مزاج ایشان بیشتر شد، در منزل خدمتشان مى رسیدیم و یك دوره طهارت را خدمت ایشان خواندیم و بعد هم یك دوره مكاسب و خیارات را كه تقریباً پانزده سال ادامه پیدا كرد. در این مدت از درس ایشان استفاده هایى مى بردیم كه در بسیارى از درس ها كمتر یافت مى شد.
ایشان در بیان مطالب ابتدا مسأله را از روى كتاب مرحوم شیخ انصارى مطرح و بعد هر كجا دیگران، مخصوصاً صاحب جواهر(قدس سره) و در طهارت، مرحوم آقا رضا همدانى و دیگران مطالب برجسته و قابل توجهى داشتند، نقل مى كردند و بعد نظر خاص خود را بیان مى كردند. این شیوه باعث مى شد كه آراى اساتید بزرگ در مورد یك موضوع مطرح و در وقت صرفه جویى شود. اساتید دیگر هم شیوه هاى جالبى براى تدریس داشتند كه هر مطلبى از هر استادى را جداگانه طرح مى كردند كه البته وقت بیشترى گرفته و احیاناً مطالبى تكرار مى شد. نكاتى را كه در ضمن تدریس از خود ایشان استفاده مى كردیم چیزهایى بود كه ایشان شفاهاً از اساتید دریافت كرده بودند كه مطالب بسیار ارزنده، عمیق و داراى دقت هاى كم نظیرى بود.
این شخصیت والامقام در فقه از مرحوم آقا شیخ محمدكاظم شیرازى (شاگرد مرحوم شیخ میرزا محمد تقى شیرازى) استفاده كرده بودند كه از اساتید بسیار برجسته نجف اشرف به شمار مى رفتند. در اصول هم از مرحوم آقاى نائینى و بعد بیشتر از مرحوم آقا شیخ محمد حسین اصفهانى (كمپانى) استفاده كرده بودند؛ البته هم طول مدت استفاده ایشان از مرحوم اصفهانى و هم استفاده هاى جنبى از ایشان بیشتر بوده است. ایشان از نظر رفتار هم خیلى تحت تأثیر مرحوم آقا شیخ محمد حسین اصفهانى بودند؛ چون گاهى مطالبى را از ایشان با اعجاب نقل مى كردند و بعد همان نمونه ها را در رفتار خود ایشان مى دیدیم كه پیدا بود این استاد در شكل گرفتن شخصیت معنوى ایشان مؤثر بوده اند. به یاد دارم كه مى فرمودند: مرحوم آقا شیخ محمد حسین طورى بود كه اگر كسى به فعالیت علمى ایشان توجه مى كرد، تصور مى كرد كه شبانه روز كارى جز مطالعه و تحقیق ندارد و اگر كسى از برنامه عبادى ایشان سراغ مى گرفت، گمان مى كرد كه جز عبادت به كارى نمى پردازد. در این جا مناسب است به داستانى در مورد تقید ایشان به فعالیت هاى علمى اشاره كنم:
حضرت آیت الله بهجت از مرحوم آقا شیخ محمد حسین اصفهانى نقل مى كردند كه فرموده بودند: من سیزده سال در درس مرحوم آخوند خراسانى صاحب كفایه شركت كردم. در طول این سیزده سال فقط یك شب موفق نشدم در درس ایشان شركت كنم و آن شبى بود كه به زیارت كاظمین رفته بودم و به موقع نرسیدم. در بین راه كه مى آمدم، حدس مى زدم كه ایشان در این شب چه مطالبى را بیان خواهند كرد و پیشاپیش آنها را نوشتم و بعد كه به نجف آمدم و با دوستان صحبت كردم، دیدم تقریباً همه مطالبى را كه ایشان بیان فرموده بودند، پیشاپیش حدس زده و یادداشت كرده بودم و تقریباً نوشته من چیزى از درس ایشان كم نداشت؛ یعنى با این موقعیت علمى كه مى توانستند درس استاد را پیشاپیش بنویسند، ولى مقید بودند كه یك جلسه هم درس استاد فوت نشود.
جالب است بدانید كه آقا شیخ محمدحسین، حاشیه مكاسب را كه از عمیق ترین حاشیه ها بر مكاسب شیخ است و نیز حاشیه كفایه را تا 27 سالگى نوشته اند. افراد عادى اگر بخواهند چنین سیر علمى داشته باشند، شاید تا پنجاه، شصت سالگى هم موفق نشوند. آیت الله بهجت همچنین نقل مى فرمودند كه مرحوم آیت الله اصفهانى در كنار این فعالیت هاى علمى، زیارت عاشورا و نماز جعفر از برنامه هاى عادى روزانه ایشان بود و روزهاى پنج شنبه طبق سنتى كه بزرگان و علما در نجف روضه هفتگى داشتند و توسلى انجام مىدادند كه زمینه اى براى دیدار دوستان و اساتید و شاگردان با هم دیگر باشد، مرحوم آقا شیخ محمد حسین مقید بودند پاى سماور بنشینند و كفش ها را جفت كنند و در عین حال زبان ایشان مرتب در حال حركت بود و خیلى تند تند چیزى را مى خواندند كه ما متوجه نمى شدیم چه ذكرى است كه ایشان این قدر مقید است در حال نشستن، برخاستن و... مرتب تكرار كند. یكى از دوستان كه با ایشان خیلى مأنوس تر بود (ظاهراً مرحوم آقا شیخ على محمد بروجردى) سؤال كردند: این چه ذكرى است كه حتى بین سلام و احوال پرسى آن را ترك نمى كنید؟ ایشان لبخندى زده و بعد از تأملى فرموده بود: خوب است انسان هر روز هزار مرتبه "انا انزلنا"؛ بخواند.
حضرت آیت الله بهجت زیر دست چنین استادانى تربیت شده اند؛ به همین دلیل مى دیدیم كه هم فعالیت هاى علمى را بسیار مقدس مى شمردند و به عنوان یك عبادت بزرگ به مطالعه و درس و بحث اهمیت مى دادند و هم به عباداتى مثل نماز و زیارت و توسلات كه مستقیماً جنبه عبادى دارد.
غیر از استفاده هایى از رفتار مرحوم آقا شیخ محمد حسین و سایر اساتید (نظیر مرحوم نائینى، كه از ایشان نكات اخلاقى ممتازى نقل مى كردند)، از مرحوم آقا میرزا على قاضى نیز مستقیماً بهره برده و نزد ایشان شاگردى كرده اند. مرحوم قاضى در تربیت افراد در جهات معنوى و عرفانى ممحّض بودند و بزرگانى مثل مرحوم علامه طباطبایى و مرحوم آقا شیخ محمدتقى آملى و مرحوم آیت الله بروجردى و حتى برخى مراجع در جنبه هاى اخلاقى و عرفانى از وجود ایشان بهره برده اند.
البته غیر از این چند بزرگوار، شخصیت هاى دیگرى نیز در زندگى حضرت آیت الله بهجت مهم بوده اند كه ایشان گه گاه از آنها نكاتى را نقل مى كردند مثل مرحوم آقا شیخ مرتضى طالقانى و دیگران. خود ایشان نقل مى كردند كه كسى در آن زمان درصدد برآمده بود ببیند چه كسانى سحر در حرم امیرالمؤمنین(علیه السلام) در قنوت نماز وتر خود دعاى ابوحمزه مى خوانند كه معلوم شده بود بیش از هفتاد نفرند. به هر حال بزرگانى با جهات عبادى و معنوى در آن عصر زیاد بودند و متأسفانه در عصر كنونى این نمونه ها را كمتر مشاهده مى كنیم؛ البته علم غیب نداریم. شاید كسانى كه آن زمان این عبادات را بیشتر در حرم انجام مى دادند، امروزه در خانه این كار را بكنند؛ ولى به هر حال مى شود با اطمینان گفت كه تقید به اعمال عبادى و معنوى سیر نزولى داشته كه جاى بسیار تأسف است.
ایشان در اواخر نیز از مرحوم آیت الله بروجردى در فقه استفاده كرده اند. به همین جهت، جامع دقت هاى مرحوم آقا میرزا محمد تقى شیرازى (از راه شاگرد برجسته ایشان آقا شیخ محمد كاظم)، نوآورى مرحوم آقاى نائینى و مرحوم آقا شیخ محمد اصفهانى و تربیت معنوى مرحوم آقاى قاضى هستند. این اساتید باعث شده اند شخصیتى جامع الاطراف به وجود آید كه نعمت بسیار بزرگى در عصر ما هستند و جا دارد كه از لحظه لحظه عمر ایشان استفاده شود و به ویژه طلاب و كسانى كه دنبال امور معنوى هستند، قدرشناس ایشان باشند.
خداى متعال به این استاد بزرگ یك ویژگى شخصى و استعداد ذاتى عطا فرموده كه جنبه كسبى ندارد و خدادادى است. ایشان از فتانت و كیاست خاصى برخوردارند كه در مسائل فردى، اجتماعى و حتى سیاسى روشن بینى و تیزبینى خاصى دارند، به طورى كه انسان تعجب مى كند كسى كه در مسایل علمى و عبادى غرق است چگونه این نكات را توجه دارد و درك مى كند. كسانى كه دورادور ایشان را در حال عبادت و درس دیده باشند، شاید فكر كنند كه نباید در مسایل سیاسى چندان سررشته داشته باشند؛ اما شاید برایتان جالب باشد كه لااقل بزرگ ترین مشوق خود بنده در پرداختن به مسائل سیاسى و اجتماعى، ایشان بودند كه به صورت هاى مختلف به دوستان و كسانى كه در درس شركت مى كردند، سفارش مى فرمودند كه به این گونه مسایل اهمیت بدهند و اشاره مى كردند كه اگر اشخاص غیر مقید به مسایل معنوى به این كارها بپردازند، روزگارى جوّ اجتماع به دست نااهلان خواهد افتاد و جامعه را از مسیر اصلى خارج خواهند كرد. در عین حال كه تأكید مى كردند مثلاً درس فقه را بنویسید و در بحث ها دقت كنید یا سفارشات اخلاقى مى كردند، توصیه مى كردند كه از مسایل سیاسى و اجتماعى به خصوص در بعد فرهنگى دور نباشیم؛ حتى گاهى پیغام هاى خاصى به حضرت امام خمینى(قدس سره) درباره همین مسایل سیاسى مى دادند كه در یك مورد بنده و یكى دیگر از دوستان، واسطه رساندن این پیام به حضرت امام(قدس سره) بودیم. حضرت امام(قدس سره) هم به ایشان عنایت خاصى داشتند؛ البته من شخصاً و مستقیماً از ایشان چیزى نشنیده بودم؛ چون كمتر به خودم اجازه مى دادم مزاحم اساتید بشوم و سؤال كنم و غالباً چیزهایى كه به خاطرم مانده یا مشاهده كرده ام یا ابتداً خود اساتید بیان فرموده اند. به هر حال، مرحوم حاج آقا مصطفى از قول امام(قدس سره) نقل مى كردند: از آن جا كه حضرت امام(قدس سره) با مرحوم آیت الله بروجردى ارتباط نزدیكى داشتند، مبلغى را براى آقاى بهجت به عنوان كمك به زندگى ساده ایشان گرفته بودند ولى آقاى بهجت قبول نكرده بودند و امام(قدس سره) هم مصلحت نمى دیدند كه این وجه را برگردانند و به سختى و اصرار بر این كه من از مال خودم به شما مى بخشم و اجازه بدهید كه این را برنگردانم، پول را به عنوان هبه از مال شخصى حضرت امام(قدس سره) قبول كرده بودند.
یكى از دوستانى كه زیاد خدمت حضرت امام(قدس سره) رفت و آمد مى كردند، جناب آقاى مسعودى، تولیت كنونى آستانه مقدسه هستند. ایشان نقل مى كردند گاهى كه گرفتارى خاصى براى امام(قدس سره) پیش مى آمد و یا مریضى سختى داشتند، مرا خدمت آقاى بهجت مى فرستادند و چند مرتبه پیش آمد كه خدمت ایشان رفتم و ایشان دستور دادند قربانى كنند و خود من از طرف حضرت امام(قدس سره) مأمور شدم گوسفندى بخرم و طبق دستور آیت الله بهجت قربانى كنم. (دو موردى كه یادم مى آید مریضى بود.)
مرحوم آقامصطفى خمینى از پدر بزرگوارشان مرحوم امام اعلى الله مقامه نقل مى كردند كه ایشان معتقدند جناب آقاى بهجت داراى مقامات معنوى بسیار ممتازى هستند. از جمله مطالبى كه ایشان از پدرشان در مورد آقاى بهجت نقل كردند، این بود كه ایشان داراى موت اختیارى هستند؛ یعنى قدرت دارند كه هر وقت بخواهند، روح را از بدن جدا و به اصطلاح خلع كنند و باز مراجعت كنند. این از مقامات بلندى است كه بزرگان در مسیر سیر و سلوك عرفانى به آن مى رسند. همین طور مقامات معنوى دیگرى در معارف توحیدى كه زبان بنده توانایى بحث در زمینه آنها را ندارد. این مطالب را هم اگر نشنیده بودم لیاقت آن را نداشتم كه مطرح كنم. متأسفانه به رغم اینكه سال هاى طولانى خدمت ایشان بودیم، لیاقت این را پیدا نكردیم كه عنایتى به ما بفرمایند و چیزى به ما یاد بدهند و دست ما را بگیرند و مثلاً به مقامى برسانند؛ البته از این كه مشمول دعاهاى ایشان بودیم، خداى را شكر مى كنیم؛ كما اینكه الان هم از ادعیه ایشان بهره مندیم؛ ولى شخصاً استفاده اى نبردیم. اینها مقاماتى است كه بنده و امثال بنده نمى توانیم به درستى تصور كنیم؛ ولى اولیاى خدا به واقعیت آنها رسیده اند و كسانى كه ریگى در كفش نداشته باشند و از مجارى صحیح اطلاع پیدا كرده باشند، منكر این مقامات نمى شوند.
از جمله كسانى كه در مورد حضرت آقاى بهجت اعتقاد فوق العاده داشتند، آقا شیخ عباس قوچانى، جانشین آقاى قاضى در مسایل عرفانى و معنوى بودند كه در نجف مشرف بودند و فرزند ایشان، حاج آقا محمود، الان نماینده ولى فقیه در ستاد مشترك ارتش هستند. ایشان از پدرشان حاج شیخ عباس نقل مى كردند كه وقتى آقاى بهجت خیلى جوان بودند و هنوز سن ایشان به بیست نرسیده بود (آن طور كه خاطرم هست تعبیر ایشان این بود كه هنوز محاسنشان درست در نیامده بود) به مقاماتى رسیده بودند كه من به واسطه ارتباط نزدیك و رفاقت صمیمانه اى كه با ایشان داشتم اطلاع یافتم و ایشان از من عهد شرعى گرفتند كه تا زنده هستند جایى نقل نكنم (به نظرم همین مسأله موت اختیارى را مطرح مى كردند). وقتى در سن قبل از بیست سالگى به این مقامات رسیده بودند، در سن هشتاد سالگى و پس از صرف عمرى طولانى در سیر و سلوك و استقامت در راه بندگى خدا و انجام وظایف، مى توان حدس زد كه باید به چه پایه اى از قرب خدا رسیده باشند.
همین روح پاك و بامعنویت باعث مى شود كه هر مؤمن پاك سرشتى كه ایشان را مى بیند مجذوب مى شود؛ مخصوصاً اگر حالات عبادى ایشان را ببیند و موفق شود در نماز ایشان شركت كند كه مایه بركات بسیار زیادى است و از نعمت هاى خدا بر مردم این زمان است كه این گونه بندگانى در حضور دیگران عبادات را انجام مى دهند كه آنها هم ببینند چنین حالاتى هم وجود دارد و فكر نكنند همه خیالات است؛ البته اینها قطره اى از دریاى كمالات آنها است كه شاید بیش از این مجاز نباشند به دیگران ارائه دهند.
از ویژگى هاى ایشان این است كه در اظهار مقامات معنوى بسیار امساك دارند و كتوم هستند. بسیار كم اتفاق مى افتد طورى رفتار كنند و چیزى بگویند كه مخاطب متوجه شود و مطمئن شود كه امر خارق العاده اى را انجام دادند. به هر حال نزدیكان ایشان در طول ده ها سال زندگى و معاشرت با ایشان گه گاه به نكاتى برخورده اند كه نشانه هاى قطعى بر این است كه ایشان اطلاعات و قدرت هایى بیش از دیگران در اختیارشان است.
ما در درس، سعى مى كردیم چند دقیقه اى بیشتر مزاحم ایشان بشویم كه از مطالب اخلاقى و معنوى استفاده كنیم. ایشان هم معمولاً پیش از درس به اتاق محل درس تشریف مى آوردند و به صورت هاى مختلف و غالباً، بلكه همیشه، به طور غیر مستقیم نصیحت مى كردند. حدیثى مى خواندند یا داستانى تاریخى از كسى نقل مى كردند؛ ولى مناسبت آن حدیث و داستان تاریخى با رفتار گذشته ما آن چنان بود كه گویى رفتار ما را بیان مى كنند یا اگر قصورى و نقصى در رفتار ما بوده، به زبان نقل یك حدیث و ذكر تكه اى تاریخى آن را گوشزد مى كردند. همه دوستان هر كدام به مناسبتى این چنین استنباطى داشتند؛ یعنى مى گفتند ایشان مطالبى مى گویند كه درست مى شود بر زندگى ما و مشكلى كه در زندگى داریم، تطبیق كرد و با ذكر این داستان و حدیث مشكل ما را حل مى كنند یا اگر قصور و اشتباهى داشتیم، تذكر مى دهند. این روش ایشان در برخورد با دیگران براى تربیت آنها بود. مشخصاً نمى گفتند این كار را بكنید یا نكنید یا فلان كار را كرده اید؛ بلكه با ذكر حدیث و داستان، شخص را متوجه نقص كارش مى كردند و مقید مى كردند كه خود را اصلاح كند.
مسأله دیگر تشرف ایشان به حرم حضرت معصومه(علیها السلام)است. بیش از 40 سال است كه ایشان را مى شناسم. برنامه ایشان این بوده كه هر روز صبح به حرم مى روند. حدود چهل سال قبل یك برنامه روزانه داشتند كه هر روز به حرم مشرف مى شدند تا اوایل آفتاب و هر روز نماز جعفر و عباداتى دیگر در حرم حضرت معصومه(علیها السلام) انجام مى دادند. عصرها هم برنامه ایشان این بود كه پیش از غروب مى آمدند طرف هاى خیابان صفائیه و قدم مى زدند. آن وقت ها این ساختمان ها و پارك و... نبود. از نزدیك پل صفائیه به بعد، زمین مزروعى بود. مقدار زیادى از زمین هاى مزروعى مى گذشتیم تا به پل راه آهنى كه به كاشان مى رود، مى رسیدیم و همه اینها زمین مزروعى بود. نزدیك غروب تا این جا پیاده مى آمدند و بعد در این زمین ها نماز مغربشان را مى خواندند. بعضى از دوستان (یكى، دو نفر) كه علاقه مند بودند خدمت ایشان برسند با ایشان نماز مى خواندند و با این كه در بیابان بود، حالت عجیبى در نمازشان داشتند. یكى از دوستان نقل مى كرد كه یك شب قبل از نماز، ایشان فرمودند: اگر سلاطین عالم مى دانستند كه انسان ممكن است در حال عبادت چه لذت هایى ببرد هیچ گاه دنبال این مسایل مادّى نمى رفتند.
مدت ها گذشت تا منزل كوچكى (همین جایى كه الان سكونت دارند) براى ایشان تهیه شد. قبلاً ایشان طرف محله عربستان قم، پشت بازار، در منزل اجاره اى ساكن بودند. در حدود سى و چند سال پیش منزل كوچكى خریدارى كردند كه دقیقاً نمى دانم از محل املاك و ارث پدرى ایشان بود یا كسى براى ایشان خریده بود. این جا چون نزدیك تر بودند بیشتر دوستان براى نماز، در منزل خدمت ایشان مى رسیدند. بعد ایشان را دعوت كردند براى مسجد فاطمیه و آن جا محل اجتماع كسانى بود كه علاقه مند بودند از نماز ایشان استفاده كنند. از آن زمان تاكنون بیش از سى سال است كه در مسجد فاطمیه سه وقت نماز را برگزار مى كنند و بعداً درسشان را نیز به مسجد منتقل كردند. در حال حاضر دید و بازدید و مراسم سوگوارى در همان مسجد صورت مى گیرد؛ چون خانه ایشان ظرفیت زیادى ندارد. دو سه اتاق كوچك با همان گلیم هاى قدیمى كه از چهل، پنجاه سال قبل داشتند، همان است. بعد از مرجعیت، منزل ایشان هیچ تغییرى نكرده است و جاى پذیرایى و ملاقات از بازدید كنندگان ندارند؛ به همین جهت است كه در اعیاد هم كسانى كه بخواهند ایشان را زیارت كنند در همان مسجد فاطمیه خدمت ایشان مى رسند. اصولاً قبول مرجعیت از سوى ایشان به نظر من یكى از كرامات ایشان است؛ یعنى شرایط زندگى ایشان در سن هشتاد سالگى به هیچ وجه ایجاب نمى كرد كه ایشان زیر بار چنین مسؤولیتى برود و كسانى كه ایشان را مى شناختند، هیچ وقت حدس نمى زدند كه ممكن است ایشان حاضر شوند پرچم مرجعیت را به دوش بكشند و مسؤولیت آن را قبول كنند. بدون شك جز احساس وظیفه متعینى چیز دیگرى باعث نشد كه این مسؤولیت را بپذیرند و باید گفت كه رفتار ایشان در این زمان با این وارستگى و پارسایى، حجت را بر دیگران تمام مى كند كه مى شود مرجع بود و با همان سادگى زندگى كرد؛ بدون این كه تغییرى در لباس، خوراك، مسكن و شرایط زندگى پیش آید.
كسانى كه با ایشان معاشرت داشتند، گه گاه كرامات و امور خارق العاده اى از ایشان مشاهده مى كردند؛ هر چند ایشان همیشه سعى مى كردند طورى رفتار كنند كه معلوم نشود امر خارق العاده اى است. یكى از این قضایا مربوط مى شود به ایامى كه حضرت امام(قدس سره) در تبعید به سر مى بردند. آن موقع بسیارى از فضلا و علاقه مندان به حضرت امام(قدس سره)مورد آزار و اذیت دستگاه قرار داشتند. به بهانه هاى مختلف آنها را جلب مى كردند و به محض این كه كلمه اى از آنها ظاهر مى شد، از منبر منع مى كردند و مدت ها تبعید و زندان برایشان در نظر مى گرفتند. یادم مى آید در مدرسه منتظریه كه مرحوم آقاى قدوسى آن جا را اداره و جناب آقاى جنتى در آن جا تدریس مى كردند و بنده هم خدمتشان بودم، آقاى جنتى تحت تعقیب بودند. ایشان را گرفتند و طبق قراین این نگرانى وجود داشت كه ممكن است ایشان را خیلى اذیت كنند. همه ما خیلى نگران بودیم كه اگر آنها اطلاعاتى از بعضى مسایل داشته باشند، ممكن است خیلى ایشان را اذیت كنند. من آمدم خدمت حضرت آقاى بهجت و گفتم كه جریان این است و ما خیلى نگران هستیم. ایشان تأملى كردند و فرمودند ان شاءالله خبر آزادى ایشان را براى من بیاورید؛ كه این فرمایش ایشان اشاره اى به این بود آقاى جنتى به زودى آزاد مى شوند و مشكلى نخواهد بود. البته این حرف را ممكن است هر كسى بگوید؛ ولى موقعیت طورى بود كه مژده اى براى ما بود و مطمئن بودیم كه ایشان چیزى مى دانند و مشكلى براى آقاى جنتى پیش نمى آید. دلیل ما از این برداشت این بود كه در مواردى براى اشخاص دیگر مى گفتیم دعا كنید و ایشان چیزى نمى گفتند و بعد هم مى دیدیم این اشخاص به زودى آزاد نمى شوند.