جلسه هفتم؛ راهکار برخورداری از امید به لقای الهی

تاریخ: 
پنجشنبه, 5 آبان, 1384

بسم‌ الله الرحمن الرحیم

آن‌چه پیش رو دارید گزیده‌ای از سخنان حضرت آیت‌الله مصباح یزدی (دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبری است كه در تاریخ 1384/08/05 مصادف با شب 24 رمضان المبارک 1426 ایراد فرموده‌اند. باشد تا این رهنمودها چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد.

 

تا ملاقات خدا

(7)

راهکار برخورداری از امید به لقای الهی

إِنَّ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنا وَ رَضُوا بِالْحَیاةِ الدُّنْیا وَ اطْمَأَنُّوا بِها وَ الَّذِینَ هُمْ عَنْ آیاتِنا غافِلُونَ أُولئِكَ مَأْواهُمُ النَّارُ بِما كانُوا یَكْسِبُونَ[1]

در جلسه گذشته گفتیم: قرآن كریم كسانى را كه به لقاء الهى امید ندارند، سرزنش كرده است. امید هنگامى پیدا مى‌‌شود كه انسان ابتدا تصورى از متعلَّق امید و سپس تصدیقى هر چند ضمنى نسبت به آن داشته باشد. كسانى در همین مرحله مشكل دارند. برخى از كسانى كه ضعف علم دارند، به دلیل نداشتن تصور درستى از مفهوم لقاء گفتند: در آیات مورد اشاره مضافى محذوف است؛ یعنى لقاء الله در حقیقت لقاء رحمته یا لقاء امره یا لقاء عذابه و... است. البته باید اعتراف كرد كه ما نمى‌‌توانیم حقیقت ذات، صفات و حتى فعل خدا را درست درك كنیم. شخصى مانند حضرت ابراهیم‌‌؛ علیه‌‌السلام از خدا مى‌‌خواهد كه حقیقت احیاء را به او نشان دهد. ما از راه آثار فعل خدا، به تصوراتى از فعل او مى‌‌رسیم و هرگز نمى‌‌توانیم به حقیقت آن پى ببریم. كسى كه مى‌‌خواهد به لقاى خاص الهى امید داشته باشد، چه تصورى از آن دارد؟ همان طور كه از ذات الهى تصور مبهمى داریم، درباره لقاى او هم مى‌‌توان تصورى مبهم داشت. یعنى انسان آن قدر به خدا نزدیك شود كه دیگر هیچ حائلى بین او و خدا نماند. كسانى گفتند: لقاء مربوط به اجسام است در حالى كه خدا جسم ندارد؛ بنابر این از لقاء منزه است و باید این آیات را تأویل كرد. پس ممكن است كسانى با محال دانستن لقاء به آن معناى دقیق،‌؛ امیدی هم بدان نداشته باشند. آیا طبق آیه بالا، این‌‌ها اهل جهنم هستند؟ بى گمان آن آتش جهنمى كه براى منكرین معاد در نظر گرفته شده است، براى چنین كسانى نیست. از آنجا كه این لقاء ممكن است اشاره به لقاء كامل باشد؛ یعنى نهایت قرب به خدا، در این صورت، آتش هم آتش دیگرى مى‌‌شود. چنان كه امیرالمؤمنین ‌‌علیه‌‌السلام در دعاى كمیل مى‌‌فرماید«؛ فهبنى یا الهى و سیدى و مولاى صبرت على عذابك فكیف اصبر على فراقك»؛2خدایا به فرض كه بتوانم بر آتش تو صبورى كنم، چگونه بر فراق تو صبر كنم؟! این آتش كه آتش فراق از خداست، سوزنده‌‌تر از آتش جهنم است. آن‌‌هایى كه به لقاى الهى امید ندارند به آتش فراق او مبتلا مى‌‌شوند. براى تقریب به ذهن، تصور كنید اگر مادرى فرزند خردسالش را گُم كند، چه حالى خواهد داشت! و اگر پس از چند روز ناگهان فرزند خود را پیدا كند، چه لذتى براى مادر حاصل خواهد شد! گاهى از شدت شادى نمى‌‌تواند تحمل كند و از حال مى‌‌رود؛ بنابراین جدا بودن از محبوب بسیار دشوار و رسیدن به او بسیار لذت آفرین است كه در باره خداوند به حدّ اعلا مى‌‌رسد. هنگامى كه انسان كمالى را در كسى ببیند، بر اثر انس گرفتن و تمركز، به محبت مى‌‌انجامد. بنابراین دوست داشتن به سبب وجود كمال در محبوب است. جهات دوست داشتنى خدا حد و مرز ندارد و هر كس به اندازه فهم ناقص خودش، مرتبه‌‌اى از آن را ممكن است درك كند. اگر روح كسى این توانایى را داشته باشد كه اوج بگیرد و آن مراتب عالیه كمال را درك كند، چه قدر آن صاحب كمال را دوست خواهد داشت؟! كامل‌‌ترین موجودات عالم در برابر كمال الهى، مانند قطره‌‌اى در برابر اقیانوس نیستند ؛ زیرا كمالات خدا نامتناهى است. با این وصف، اگر سر تا پاى وجود انسان عشق به خدا شود، هنوز كم است. رسیدن به لقاى ویژه الهى، شدنى است؛ و گرنه امثال امام زین‌العابدین ‌‌علیه‌‌السلام آن را آرزو نمى‌‌كردند، ولى اگر كسی از همان آغاز بگوید: لقاى الهى شدنى نیست، یا این تعبیرات مجاز است، یا كلمه مضاف محذوف است و...، دیگر دنبال آن نمى‌‌رود. گاهى انسان چنین ملاقاتى را تصدیق مى‌‌كند ولى آن را نمى‌‌خواهد؛ زیرا به جاى دیگرى دل بسته است! این نكته در امور محسوس ظاهرى هم وجود دارد؛ كسانى كه به یك مورد خاصى دلبستگى پیدا مى‌‌كنند، اگر مورد كامل‌‌تر از آن را هم ببینند، توجه نمى‌‌كنند. دلى كه به این محبت‌‌هاى ظاهرى - به ویژه اگر با امورى همراه باشد كه مرضىّ خدا نیست - وابسته شد، دیگر سراغ محبت خدا نمى‌‌رود؛ اگر هم برود به او نمى‌‌دهند، چون لیاقت ندارد. اما اگر این چنین وابسته نباشد، چنان‌چه همت كند، خداى متعال با لطف خود او را جذب مى‌‌كند:

تا كه از جانب معشوق نباشد كششى                                   كوشش عاشق بیچاره به جایى نرسد

بر اساس روایات، در بهشت جلوه‌‌هایى از نور عظمت الهى وجود دارد كه گاهى براى اولیاى خدا ظاهر مى‌‌شود. وقتى این جلوه‌‌هاى الهى ظهور مى‌‌یابد، اهل بهشت چنان مدهوش مى‌‌شوند كه همسرانشان نزد خدا شكایت مى‌‌كنند و مى‌‌گویند: این‌‌ها اصلاً به ما اعتنایى ندارند! این نهایت لذت است. كسى كه مى‌‌خواهد به چنین مقاماتى برسد، همه كارهایش براى خداست، نمى‌‌خواهد با هیچ آفریده‌‌اى سخن بگوید و یا معاشرت كند، مگر براى انجام دادن وظیفه و كسب رضایت الهى. در این صورت، خداوند از باب لطف، محبت خود را روزى او مى‌‌كند به گونه‌‌اى كه همه گفتار و كردارش براى خدا مى‌‌شود، ولى اگر لذت‌‌هاى دنیوى فضاى دل را گرفت، دیگر جایى براى محبت الهى باقى نمى‌‌ماند، خدا هم به چنین دلى توجه ندارد.


1؛ یونس، 7 و 8

2؛ بحار، ج‌‌67، ص‌‌196 و مفاتیح الجنان، دعاى كمیل