فصل سوم:حقوق مدنى زنان

 

فصل سوم

 

 

حقوق مدنى زنان

 

 

 

مهریه زن

تجویز ازدواج موقّت و چند همسرى

شرط تعدّد زوج‌ها در اسلام

تجویز طلاق

مبانى حقوقى و اخلاقى خانواده

اهداف تشكیل خانواده

راه‌هاى تحكیم كانون خانواده

ترویج ازدواج و توسعه آن

تأدیب زن

 

 

 

 

مهریه زن

چرا در ازدواج، براى زن مهریه قرار داده شده است؟ آیا پرداخت مهریه و اجر در ازدواج، به معناى خرید و فروش زن و تحقیر وى نیست؟

اسلام براى تشكل و استمرار نظام خانواده، پاره‌اى حقوق اقتصادى را براى زن قرار داده است:(1)

أ. لزوم مهریّه در ازدواج؛ ب. وجوب هزینه زندگى زن بر عهده مرد؛ ج. جواز درخواست مزد و اجرت در ازاى شیردهى، پرستارى و امور خانه؛ د. لزوم تأمین هزینه زندگى زن در ایّام عدّه طلاق.

به‌رغم توهّم بعضى از مخالفان كه پرداخت مَهر را به معناى خرید و فروش دختر و زن مى‌گیرند و آن را زشت مى‌انگارند، قرآن كریم بر این امر پاى مى‌فشرد كه مرد باید مهریّه‌اى (اگرچه اندك) به همسر خود بپردازد و این مسأله از قطعیّاتِ فقه ما است.

اگر در ازدواج، مهریّه ذِكر نشود، در صورتى كه نكاحِ دائم باشد، مَهر المثل(2) بر عهده مرد مى‌آید و در صورتى كه نكاح، موقّت باشد، اساساً باطل مى‌شود.(3) در فقه اهل سنّت نیز تعیین و ذكر مهریّه در نكاح لازم است؛ البتّه زن مى‌تواند پس از انجام یافتن عقد نكاح، مهریّه خود را به شوهر ببخشد ؛ چنان‌كه ممكن است از ابتدا، زن مالى را به مرد ببخشد تا مرد از آن مال، مهریّه‌اى براى نكاح با آن زن قرار دهد.

قرآن كریم در این باره مى‌فرماید:

وَ آتُوا النِّساءَ صَدُقاتِهِنَّ نِحْلَةً فَإِنْ طِبْنَ لَكُمْ عَنْ شَیْء مِنْهُ نَفْساً فَكُلُوهُ هَنِیئاً مَرِیئاً؛(4) و مَهر زنان را [به طور كامل] به صورت بدهى [یا هدیه] به آنان بپردازید؛ [ولى] اگر آن‌ها چیزى از آن را با رضایتِ خاطر به شما ببخشند، حلال و گوارا مصرف كنید.


1. ر.ك: محمّد تقى مصباح یزدى، جزوه حقوق و سیاست در قرآن، درس 211.

2. مهرالمثل، یعنى مهریه‌اى كه در عرف براى مثلِ این ازدواج از نظر وضع و شؤون خانوادگى، در نظر گرفته مى‌شود.

3. ر.ك: رساله‌هاى توضیح‌المسائل مراجع عظام، أحكام نكاح؛ و نیز ر.ك: بقره (2)، 229؛ نساء (4)، 19، 24 و 25؛ مائده (5)، 5؛ أحزاب (33)، 50 و ممتحنة (60)، 10.

4. نساء (4)، 4.

این‌كه مرد با نیرنگ یا با زور، كابین و صداق همسر خود را از وى باز ستاند، عملى است كه قرآن به شدّت از آن منع مى‌كند:

وَ إِنْ أَرَدْتُمُ اسْتِبْدالَ زَوْج مَكانَ زَوْج وَ آتَیْتُمْ إِحْداهُنَّ قِنْطاراً فَلا تَأْخُذُوا مِنْهُ شَیْئاً أَ تَأْخُذُونَهُ بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِیناً * وَ كَیْفَ تَأْخُذُونَهُ وَ قَدْ أَفْضى بَعْضُكُمْ إِلى بَعْض وَ أَخَذْنَ مِنْكُمْ مِیثاقاً غَلِیظاً؛(1) و اگر تصمیم گرفتید كه همسر دیگرى به جاى همسر خود برگزینید و مال فراوانى [به صورت مَهر] به او پرداخته‌اید، چیزى از آن را پس نگیرید. آیا براى پس گرفتنِ مهر زنان، به تهمت و گناه آشكار متوسّل مى‌شوید؟! و چگونه آن را بازپس مى‌گیرید؛ در حالى كه شما با یك‌دیگر تماس و آمیزش كامل داشته‌اید و آنان [هنگام ازدواج] از شما پیمان محكمى گرفته‌اند؟!(2)

در تبیین و توجیهِ این حقّ اقتصادى براى زن مى‌توان گفت كه این امتیاز مالى از آن رو به زن تعلّق مى‌گیرد كه اوّلا وى براى انجام تكالیف و وظایف واجب و مستحبّ خانوادگى، متحمّل زحمت‌ها و مشقّت‌هایى مى‌شود، و ثانیاً امورى از قبیل باردارى، وضع حمل، شیردهى، پرستارى، مراقبت فرزندان مانع از آن مى‌شود كه بتواند به فعّالیت‌هاى اقتصادى بپردازد؛ از این رو براى آن‌كه زن هم پاداش تلاش‌هاى خود را تا حدّى دریافت كند و كارهایش یكسره بدون فایده اقتصادى نباشد، برایش مهریّه‌اى مقرّر داشته‌اند.

 

تجویز ازدواج موقّت و چند همسرى

چرا در اسلام ازدواج موقّت و تعدّد زوج‌ها تجویز شده است؟ آیا این احكام تبعیض و خلاف حقوق زن نیست؟

(3)همان‌طور كه مى‌دانید، ازدواج شرعى در اسلام دو صورت دارد:

أ. ازدواج دائم و مادام‌العمر: یعنى زن و مرد تصمیم گرفته باشند تا زمانى كه در قید حیاتند، زندگى مشترك داشته باشند كه البتّه اصل در ازداوج هم دوام است.

ب. ازدواج موقّت و محدود به زمانى خاص: مصالح ازدواج موقّت بسیار است كه به برخى


1. نساء(4)، 20 و 21.

2. ناگفته نماند كه اگر طلاق، پیش از زناشویى باشد، مرد باید فقط نیمى از مهریّه را بپردازد. (ر.ك: رساله‌هاى عملیّه، احكام نكاح و مهریّه، و نیز بقره (2)، 237.

3 ر.ك: محمّد تقى مصباح یزدى، جزوه حقوق و سیاست در قرآن، درس 209.

از آن‌ها مى‌توان پى برد؛ از جمله:

1. زن در ایام قاعدگى كه در هر ماه، چندین روز را در بر مى‌گیرد، به كلّى فاقد آمادگى براى مقاربت است؛ حال آن‌كه مرد دائم این آمادگى را دارد.

2. زن در دوران باردارى و حتّى اغلب در دوران شیردهى نمى‌تواند آبستن شود؛ در صورتى كه مرد، چه بسا خواهان فرزند دیگرى باشد؛ افزون بر این‌كه زن در این مدّت میل جنسى چندانى هم ندارد.

3. زن یا مرد ممكن است براى تحصیل علم، تجارت یا هر مقصود دیگرى، مدتّى در شهر یا كشورى غیر از محلّ اقامت دائم خود مجبور به زندگى باشد. در این حال، شوهرى كه زنش به مسافرت رفته است یا مردى كه خود در شهر یا كشور بیگانه زندگى مى‌كند، نیاز به همسر دارد.

4. در ازدواج دائم، هزینه زندگى زن به عهده شوهر است و ممكن است مردى توان مالى براى پرداخت مخارج همسر را نداشته باشد.

5. ممكن است قوّتِ غریزه جنسى در مردى چنان باشد كه با یك زن ارضا نشود؛ پس ازدواج موقّت، مصالح فراوانى دارد و هرگاه مرد یا زنى به هر دلیلى نتواند ازدواج دائم كند و فشار غریزه جنسى او نیز به حدّى باشد كه عدم ارضاى آن سبب ناهنجارى‌هاى جسمى یا روحى یا معصیت شود، ازدواج منقطع، یگانه راه چاره است.

6. در برهه‌اى از زمان، مصالح اجتماعى یا فردىِ جامعه یا شخص ایجاب كند كه تكثیر نفوس، آهنگ سریع‌ترى بگیرد در این صورت، اگر هر مردى به یك همسر بسنده كند، غرض پیشین حاصل نخواهد شد.

7. امكان دارد در بعضى مقاطع تاریخى، تعداد دختران و زنانِ آماده ازدواج جامعه بیش از تعداد مردان باشد. در چنین مواردى، منع تعدّد زوج‌ها نتیجه‌اى جز رواج فحشا و دیگر مفاسد اجتماعى مترتّب بر آن نخواهد داشت و در حقیقت، حقّ ازدواج برخى از زنان پایمال خواهد شد. با این حال، در اسلام هیچ‌گاه به مردى تكلیف نمى‌كنند كه بیش از یك زن بگیرد و در عمل نیز از ظهور اسلام تا كنون، در همه جوامع، اكثریّت قریب به اتّفاق مردان (چه مسلمان و چه غیر مسلمان) تك همسر بوده‌اند و هستند؛ ولى به هرحال، واقع‌بینى، انصاف و تفاوت‌هاى زن و مرد اقتضا مى‌كند كه براى اوضاع و احوال خاص نیز چاره‌اى اندیشیده شود. در ضمن روشن شد كه در این احكام، مسأله تبعیض جنسى و نفى حقوق زنان در میان است.

با توجّه به مصالح ذكر شده (غیر از بند 4) و بعضى دیگر از فواید، ازدواج دائم به یك‌بار محدود نشده است؛ بلكه به مرد اجازه داده شده است كه با قیود و شرایط خاصّى از جمله رعایت عدالت، در یك زمان تا چهار زنِ دائم هم داشته باشد.

یادآورى این نكته بى‌فایده نیست كه ما مدّعى نیستیم تمام حكمت‌هاى ازدواج موقّت و تعدّد زوجات (یا دیگر احكام الاهى) همین مواردى است كه ما مى‌فهمیم. چه بسا ده‌ها حكمت دیگر در این حكم باشد كه ما از آن‌ها آگاهى نداریم.

 

شرط تعدّد زوج‌ها در اسلام

از دیدگاه اسلامى، مرد فقط در صورتى مى‌تواند بیش از یك زن بگیرد كه قدرت اجراى عدالت میان آنان را در خود بیابد.

قرآن كریم مى‌فرماید:

فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاّ تَعْدِلُوا فَواحِدَةً...؛(1) و اگر بیم آن دارید كه به عدالت رفتار نكنید، فقط یك زن بگیرید.

بدون شك، مقصود از عدل در این آیه كریمه، عدالت در مقام عمل (عدم اجحاف و ستم به زنان در باره حقوق زناشویى و خانوادگى) است، وگرنه محبّت‌ها و علاقه باطنى و قلبى به طور كامل قابل مهار نیست. به بیان دیگر، مردى كه چند همسر دارد، موظّف است میان همسرانش عدالت را رعایت كند؛ به طور مثال خوراك، پوشاك و مسكن یكسان براى آن‌ها تهیّه كند؛ اگرچه یكى از آنان را به سبب آن كه زیبایى و كمال ظاهرى یا درونى بیش‌تر دارد، قلباً بیش‌تر دوست دارد؛ بنابراین خداوند متعالى به محال امر نفرموده و از مرد نخواسته است كه همه همسرانش را یكسان دوست بدارد؛ امّا در عین حال به او حق نداده است تا به همسرى كه كم‌تر دوستش دارد، در مقام عمل و در حقوق خانوادگى و زناشویى ستم كند و چنان بى‌اعتنایى و بى‌مهرى به او روا دارد كه گویى وى زنى بى‌شوهر است.

در آیه 129 سوره نساء، چنین آمده است:

وَ لَنْ تَسْتَطِیعُوا أَنْ تَعْدِلُوا بَیْنَ النِّساءِ وَ لَوْ حَرَصْتُمْ فَلا تَمِیلُوا كُلَّ الْمَیْلِ فَتَذَرُوها كَالْمُعَلَّقَةِ؛ هرچند بكوشید، هرگز نتوانید كه میان زنان به عدالت رفتار كنید؛ امّا یكباره به سوى یكى میل نكنید تا دیگرى را سرگشته رها كرده باشید.


1. نساء (4)، 3.

با این شرط بسیار مهم، اسلام كوشیده است تا جلو ستم مرد به همسرش گرفته شود. نكته‌هاى دیگرى در باره ازدواج موقّت و تعدّد زوج‌ها از جهت فقهى وجود دارد كه در رساله‌هاى عملیّه مراجع عظام آمده است.

 

تجویز طلاق

چرا در اسلام، طلاق و جدایى اجازه داده شده است؟ آیا بهتر نبود طلاق حرام مى‌شد؟

(1) در قرآن، اصلِ طلاق اجازه داده شده است؛(2) از جمله در آیه 130 سوره نساء مى‌خوانیم:

وَ إِنْ یَتَفَرَّقا یُغْنِ اللّهُ كُلَّا مِنْ سَعَتِهِ وَ كانَ اللّهُ واسِعاً حَكِیماً؛ اگر [راهى براى اصلاح میان خود نیابند و ]از هم جدا شوند، خداوند هریك از آنان را با فضل و كرم خود بى‌نیاز مى‌كند، و خداوند داراى فضل و كرم، و حكیم است.

در قرآن و اسلام سفارش‌هاى فراوانى براى جلوگیرى از وقوع طلاق انجام گرفته است. بخشى از این نكته‌ها در مسأله نشوز و داورى بین زن و مرد آمده است؛ امّا اگر ناسازگارى بین زن و شوهر به حدّى برسد كه نه خودشان بتوانند اختلاف‌هاى خود را حل كنند و نه دو داورى كه براى این كار تعیین مى‌شوند، در این صورت، محیطِ خانواده، جهنّمى خواهد بود كه زندگى در آن براى هیچ‌یك از زن و شوهر تحمّل‌پذیر نیست. اسلام اگرچه طلاق را به شدّت ناخوش مى‌دارد و مبغوض‌ترین حلال‌ها مى‌داند، راضى نیست كه زن و مردى از روى ناچارى، عمر خود را درون قفسى با نام محیط خانواده و خانه كه كانون دشمنى و اختلاف میان زن و شوهر شده است، به هدر دهند؛ از این رو سرانجام، طلاق را جایز مى‌داند.

در قرآن كریم درباره طلاق تقریباً 21 آیه آمده است كه سبك و سیاق این آیه‌ها بسیار شگفت‌انگیز و درس‌آموز است. اگرچه این آیه‌ها مسائل حقوقى را بیان مى‌دارد، سراسر از سفارش‌ها و نكته‌هاى ظریف اخلاقى آكنده است.

به هرحال، در اسلام اصل طلاق جایز است؛ امّا تا آن‌جا كه مقدور است، باید از تحقّق آن پیشگیرى كرد، و در صورت خاموش شدن چراغ مودّت و تفاهم در كانون خانوادگى،


1 ر.ك: محمّد تقى مصباح یزدى، جزوه حقوق و سیاست در قرآن، درس 211.

2. براى مطالعه و دّقت بیش‌تر، ر.ك: طلاق (65)، 1 و 2 و 6 و 7؛ احزاب (33)، 49 ؛ بقره (2)، 231 و 232 و 236 و 237.

ممنوعیّت طلاق از جهت قانونى چاره‌ساز نیست و فایده‌اى جز صدور رفتار خلاف اخلاق و نامشروع و افزایش درگیرى‌ها و مشكل‌هاى دیگر ندارد.

 

مبانى حقوقى و اخلاقى خانواده

از دیدگاه قرآن و اسلام، چه اصولى بر خانواده حاكم است؟ مبانى حقوقى و اخلاقى خانواده در قرآن چیست؟

(1) اصول و مبانى حاكم بر خانواده در قرآن عبارت است از:

1. اصل تأمین نیاز جنسى: نخستین عاملى كه زن و مرد را به هم نزدیك مى‌سازد و زندگى مشترك و پیوند آن دو را ایجاب مى‌كند، غریزه جنسى است. مرد، نیاز جنسى زن را تأمین مى‌كند و در برابر، زن هم نیاز جنسى مرد را برطرف مى‌سازد و این نیاز متقابل تا حدود بسیارى، پیوند دائم یا طولانى آن دو را سبب مى‌شود. تأمینِ این نیاز، اساس بسیارى از احكام خانواده است.

2. اصل تأمین نیازهاى عاطفى: عامل دوم، پیدایش رابطه عاطفى، میان زن و مرد است كه آن دو را دلسوز و یار و حامى یك‌دیگر قرار مى‌دهد. خداوند بزرگ انسان‌ها را طورى آفریده است كه وقتى نیازها و مصالح یك‌دیگر را تأمین مى‌كنند، به تدریج رابطه‌اى عاطفى میانشان ایجاد مى‌شود و رشد مى‌كند. این عاطفه، به شكلى نیرومند و به طور طبیعى بین دو همسر پدید مى‌آید و مى‌تواند نقش مهمّى در تأمین مصلحت كلّ خانواده ایفا كند. مى‌توان گفت كه نیرومندترین عامل دوام و رشد خانواده، عاطفه و محبّت اعضاى خانواده به یك‌دیگر است؛ بنابراین، اگر زندگى خانوادگى ضرورت داشته باشد، به حكم عقل، بهترین عامل براى استحكام و بقاى آن، برانگیختن عواطف متقابل افراد خانواده به یك‌دیگر است؛ البتّه در فلسفه اخلاق اسلامى، عاطفه به طور مطلق، محور ارزش‌هاى اخلاقى نیست؛ بلكه فقط یكى از انگیزه‌هاى كار اختیارى است كه ارزش آن با عقل و دین تعیین مى‌شود. مصالح و ارزش‌هایى بالاتر از محبّت خانوادگى نیز وجود دارد؛ مانند اطاعت از خدا و پیامبر و وظیفه جهاد كه در صورت تزاحم، مقدّم مى‌شوند.(2)


1 ر.ك: محمّد تقى مصباح یزدى، اخلاق در قرآن، ج 3، ص 71.

2. ر.ك: توبه (9)، 24.

در زندگى خانوادگى و اجتماعى، گاهى مشكل‌ها و اختلاف‌هایى پیش مى‌آید كه اگر برطرف نشود، فضاى محبّت و آرامش خانواده را از بین مى‌برد. اسلام براى پیشگیرى از این مشكل‌ها و حلّ این اختلاف‌ها، اصول دیگرى را ارائه مى‌دهد؛ البتّه ریشه اختلاف‌ها در خانواده ممكن است اختلاف نظر در تشخیص مصلحت یا خواسته‌ها و منافع شخصى و برخورد ناشایست دو طرف با یكى از آنان باشد.

3. اصل مشاوره: سوّمین اصل حاكم بر خانواده، اصل مشورت است. در اختلاف‌هاى مورد اشاره، بهترین راه آن است كه زن و مرد همفكرى كنند و راهى برگزینند كه عقل مى‌پسندد.(1) این طبیعى است كه هر كسى خواسته‌ها و نظرهاى مخصوص به خود را داشته باشد و هر یك از زن و شوهر، داراى خواسته‌هاى متعارض باشند؛ امّا در بسیارى از موارد، همسران مى‌توانند با مشورت یك‌دیگر نظرهاى خود را هماهنگ كنند و از تعارض آن‌ها بكاهند. گفتنى است كه لزوم و ارزش اخلاقى مشورت با همسر، در كارها و تصمیم‌هایى است كه به خانواده مربوط مى‌شود؛ مثل چگونگى شیردادن به كودك و مدّت آن، محلّ زندگى، خوراك و پوشاك و...؛ امّا در كارهایى كه به خانواده مربوط نیست، مشورت با همسر ـ از آن جهت كه همسر است ـ نقشى ندارد؛ بلكه باید با كسانى مشورت كرد كه در آن مسائل، آگاهى بیش‌ترى داشته باشند و همچنین نظر كسانى را باید جلب كرد كه در آن كارها مسؤولیت و مشاركت داشته و توافق آنان در پیشبرد آن كار داراى نقش مثبت و مطلوب باشد؛ بنابراین، معناى تعابیرى مانند: «شاوِروهنّ و خالِفوهن؛ با آنان مشورت كنید و مخالف نظر آنان عمل كنید» كه در برخى روایات آمده، این نیست كه در هیچ موردى نباید با زن مشورت كرد؛ بلكه مشورت با زن باید در مواردى باشد كه با احساس‌ها و عواطف و ساختمان ادراكى و اطّلاعات او متناسب باشد؛ به طور مثال بسیارى از كارهاى اجتماعى، مثل تصمیم‌گیرى در باره جنگ، صلح و دفاع با احساسات زنانه هماهنگى ندارد و استفاده از مشاوران زن در چنین مواردى نمى‌تواند مفید باشد؛ زیرا زن با توجّه به احساسات و عواطف شدید و لطافت روحى‌اش، به طور معمول قادر نیست در برابر كشتارها و ویرانى‌هاى جنگ مقاومت كند و براساس مصالح كلّى جامعه نظر دهد.

4. اصل سرپرستى مرد در خانواده: در زندگى خانوادگى، گاهى مشكل‌ها و اختلاف‌هایى


1. ر.ك: بقره (2)، 233؛ طلاق (65)، 6.

پیش مى‌آید كه پس از مشورت هم حل نمى‌شوند. ادامه این مشكلات، سبب از بین رفتن آسایش خانواده و مودّت دو طرف مى‌شود؛ از این رو، براى پیشگیرى از متلاشى شدن زندگى خانوادگى لازم است براى این‌گونه مشكل‌ها كه كم و بیش در خانواده‌ها پدید مى‌آیند، چاره دیگرى اندیشیده شود.

از نظر حقوقى، خانواده همانند هر اجتماع دیگرى به سرپرست نیاز دارد و از آن‌جا كه اسلام، خانواده را اساس جامعه مى‌داند، توجّه فراوانى به پى‌ریزىِ درست بنیان خانواده دارد تا از این رهگذر، استحكام و سلامت جامعه را تضمین كند؛ به همین جهت قرآن مى‌فرماید:

الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَى النِّساءِ؛(1) مردان، سرپرست و نگهبان زنانند.

در خانواده، زن و فرزندان باید سرپرستى مرد را بپذیرند و غیر از جنبه قانونى و حقوقى، از نظر اخلاقى نیز رعایت حدود و احترام پدر خانواده بر همسر و فرزندان لازم، و حلّ بسیارى از مشكل‌هاى زندگىِ خانوادگى در گرو اجراى این اصل است؛ البتّه معناى این اصل، مطلق بودن فرمانروایى مرد در محیط خانواده نیست؛ بلكه بر مرد لازم است كه از حقّ سرپرستى خود سوء استفاده نكند و جز در محدوده شرع و در چارچوب حقّ سرپرستى كه در قانون اسلام آمده، گامى بر ندارد؛ چنان‌كه بر زن نیز لازم است ، محیط عاطفى خانواده را با خود سرى بر هم نزند و با احترام متقابل به مرد، از پاشیده شدن خانواده جلوگیرى كند.

5. اصل صلح و سازش: گاهى كار به جایى مى‌رسد كه یكى از همسران (دست كم از دید همسرش) رفتارى خارج از منطق، عقل و انصاف را در پیش مى‌گیرد؛ حال یا به واقع بى‌منطق است یا چنین نیست؛ بلكه به گمان همسرش او شخص لجوجى است كه مى‌خواهد حرف خود را به كرسى بنشاند. در هر دو حال، طبیعى است كه پیوند آن دو در معرض از هم گسیختگى قرار مى‌گیرد و بنیان خانواده سست مى‌شود. در چنین وضعیّتى، اسلام دستور مى‌دهد تا آن‌جا كه ممكن است باید كوشید تا پیوند ازدواج از هم نپاشد و وحدت خانواده از بین نرود؛ هرچند لازم باشد كه یك طرف براى حفظ خانواده، در برابر طرف دیگر انعطاف بیش از معمول نشان دهد و حتّى از حقّ مسلّم خود بگذرد. خداوند متعالى مى‌فرماید:

وَ إِنِ امْرَأَةٌ خافَتْ مِنْ بَعْلِها نُشُوزاً أَوْ إِعْراضاً فَلا جُناحَ عَلَیْهِما أَنْ یُصْلِحا بَیْنَهُما صُلْحاً


1. نساء (4)، 34.

وَ الصُّلْحُ خَیْرٌ...؛(1) و اگر زنى از سركشى یا رویگردانى شوهرش بیم داشته باشد، مانعى ندارد با هم صلح كنند[و زن یا مرد، از پاره‌اى از حقوق خود براى صلح و صفاى خانواده، صرف نظر كند] و صلح بهتر است.

در درگیرى‌ها و اختلاف‌ها تا گذشت و چشم‌پوشى در كار نباشد، صلح و صفا و آرامش پدید نمى‌آید.

6. اصل حكمیت: ششمین اصل حاكم بر خانواده در نظام حقوقى و اخلاقى اسلام، اصل حكمیّت است. خداوند در قرآن كریم سفارش مى‌كند كه اگر همسران با مصالحه، مشكل خانوادگى را حل نكردند و خطر از هم پاشیدگى آن، همچنان باقى بود، از افراد با تجربه و مورد اعتماد براى داورى استفاده كنند تا شاید آنان بتوانند به این مشكل پایان دهند. قرآن كریم در آیه 35 سوره نساء، مى‌فرماید:

وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَیْنِهِما فَابْعَثُوا حَكَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَكَماً مِنْ أَهْلِها إِنْ یُرِیدا إِصْلاحاً یُوَفِّقِ اللّهُ بَیْنَهُما إِنَّ اللّهَ كانَ عَلِیماً خَبِیراً؛ و اگر از جدایى و شكاف میان آن دو [همسر] بیم داشته باشید، یك داور از خانواده شوهر و یك داور از خانواده زن برگزینید [تا به كار آنان رسیدگى كنند]. اگر آن دو در پى اصلاح باشند، خداوند به توافق آن‌ها كمك مى‌كند؛ زیرا خداوند دانا و آگاه [و از نیّات همه با خبر] است.

البتّه بر مرد و زن نیز لازم است كه به داورى آن دو، تن دهند تا كانون خانواده برقرار و پایدار بماند و تا آن‌جا كه ممكن است، صلح و سازش جایگزین جدال و درگیرى شود.

 

اهداف تشكیل خانواده

هدف از تشكیل خانواده در اسلام و نقش هریك از مرد و زن در تحقّق آن چیست؟

ازدواج و تشكیل خانواده، براى هر مرد و زنى آثار و فواید مهمى دارد. عمده‌ترین اهداف تشكیل خانواده عبارت است از:(2)

أ. نخستین و آشكارترین اثر تشكیل خانواده، تأمین نیاز جنسى زن و مرد است. زن و مرد


1. نساء (4)، 128.

2. ر.ك: محمّد تقى مصباح یزدى، اخلاق در قرآن، ج 3، ص 70؛ همو، فلسفه حقوق، چ 1، مركز انتشارات مؤسّسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى(قدس سره)، 1377 ش، ص 215ـ219؛ همو، جزوه حقوق و سیاست در قرآن، درس 209.

از نظر جسمى دو جنس مخالفند و به تدریج كه بالغ مى‌شوند، نیاز جنسى خاصّى در آن‌ها پدید مى‌آید كه هریك را به دیگرى متمایل مى‌سازد.

تأمین این نیاز جنسى در نظام ارزشى اسلام، نه تنها نكوهیده نیست، بلكه با رعایت ضوابط و شرایط، كارى پسندیده و مقدّس به شمار مى‌رود. همه نیازها و تمایل‌هاى انسان، بر اساس حكمت خداوند در او به ودیعه نهاده شده است و هدفى خاص را دنبال مى‌كند. در این میان، نكته قابل ملاحظه مورد توجّه اسلام قرار گرفته، این است كه نیازهاى انسان متعدّد است و انسان باید همه آن‌ها را به طور متعادل و متوازن تأمین كند تا به كمال لایق انسانى دست یابد؛ از این رو هریك از نیازهاى خود را باید به صورتى تأمین كند كه مانع تأمین دیگر نیازهاى او نشود و در رشد طبیعى و همه جانبه‌اش اختلال ایجاد نكند.

رعایت این حقیقت در باره نیاز جنسى و تأمین آن، اقتضا دارد كه اوّلا بلوغ جنسى به طور طبیعى و در وقت مناسب خود پدید آید تا منشأ بحران و ناهماهنگى نشود؛ انسان را به ورطه سقوط نكشاند و جلو رشد و كمال‌هاى دیگر او را نگیرد؛ بنابراین لازم است محیط زندگى و جامعه انسانى از وجود عواملى كه باعث بلوغ زودرس مى‌شود و كودكان و نوجوانان را از مسیر اصلى رشد و كمال خود به مسیرهاى انحرافى مى‌كشاند، پاك و پالایش شود. ثانیاً پس از بلوغ جنسى نیز باید تأمین این نیاز، با تأمین نیازهاى دیگر انسان هماهنگ و همراه باشد و فقط نیاز جنسى، همه ذهن و فكر انسان را به خود مشغول نسازد؛ چرا كه در این صورت، انسان موجودى تك‌بعدى و حیوانى خواهد شد و بخش عمده‌اى از نیازها و كمال‌هاى وجود خود را فراموش خواهد كرد و این، خسارتى بزرگ است كه باعث سقوط انسان مى‌شود.

بدیهى است كه این هدف به تنهایى كافى نیست و نمى‌تواند یگانه علّت تشكیل زندگى خانوادگى باشد؛ زیرا بدون تشكیل خانواده هم، دستیابى به چنین هدفى امكان‌پذیر است.

ب. دوّمین هدف از تشكیل خانواده، پیدایش آرامش روانى میان همسران است.

قرآن كریم در این باره مى‌فرماید:

وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً لِتَسْكُنُوا إِلَیْها وَ جَعَلَ بَیْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ فِی ذلِكَ لَآیات لِقَوْم یَتَفَكَّرُونَ؛(1) و از نشانه‌هاى او این‌كه همسرانى از جنس


1. روم (30)، 21.

خودتان براى شما آفرید تا كنار آنان آرامش یابید و میانتان مودّت و رحمت قرار داد. در این، نشانه‌هایى است براى كسانى كه مى‌اندیشند.

در واقع، هریك از مرد و زن به تنهایى ناقص است و نیاز به دیگرى دارد و این نقص، با تشكیل خانواده برطرف، و آرامش براى هر دو طرف حاصل مى‌شود.

ج. هدف سوم، پیدایش «مودّت» و «رحمت» و عواطف متقابل میان همسران است. «مودّت» به معناى ظاهر ساختنِ محبّت، و «رحمت»، نوعى تأثّرِ روحى و نفسانى است كه از مشاهده نیاز طرفِ مقابل حاصل مى‌شود و شخص را به رفع نیازِ وى وا مى‌دارد. این حالت، پیوسته به صورت یك كنش و واكنش متقابل میان همسران ادامه مى‌یابد و عواطفى عمیق‌تر و بادوام‌تر میان آن دو ایجاد خواهد كرد كه وحدت و استحكام بنیان خانواده را در پى دارد و پرتو آن به فرزندانشان نیز سرایت خواهد كرد.

در آیه‌اى كه گذشت، خداوند در حقیقت به یكى از نیازهاى اصیل انسان اشاره مى‌كند كه ریشه فطرى دارد و جز در زندگى خانوادگى به صورت كامل ارضا نمى‌شود. انسان، به ویژه در سنّ بلوغ، احساس نیاز مى‌كند كه كسى را دوست داشته باشد و كسى نیز او را دوست داشته باشد؛ از این رو هر روز به كسى دل مى‌بندد و پس از آن‌كه در عشق خود شكست خورد، دنبال دیگرى مى‌رود. كم نیستند جوانانى كه بهترین فصل زندگى و بخش عمده‌اى از سرمایه عمر خود را در این موضوع هدر مى‌دهند و سرانجام با اعصابى فرسوده، از زندگى و جامعه بریده، به گوشه‌گیرى روى مى‌آورند.

باید توجّه داشت كه راه درست تأمین این نیاز روحى و ایجاد رابطه عاطفى را مى‌توان در یك ازدواج حساب شده جُست و محبوب خود را یافت. در این صورت انسان مى‌داند كه باید به چه كسى عشق بورزد و متقابلا مورد عشق و محبّت همسر خویش نیز قرار خواهد گرفت و در زندگى پر از صفا و صمیمیّت، هر دو به زندگى خود ادامه خواهند داد. با این فرض، در چارچوب اصول اخلاقى و ارزش‌هاى دینى، این نیازِ عمیقِ عاطفى و روانى اشباع خواهد شد. خانواده‌هایى كه به این ترتیب و با رعایت اصول اخلاقى و در پوشش رعایت ارزش‌هاى والاى دینى تشكیل مى‌شوند، از نوعى صفا و صمیمیّت و لذّت در زندگى خود بهره مى‌برند كه دیگران از آن بى‌بهره و بى‌خبرند.

در جوامعى كه روابط جنسى، آزاد است، همسران اغلب گرفتارِ اضطراب روحى مى‌شوند

و آرامش لازم را نمى‌یابند. افزون بر این، در این جوامع به طور معمول عشقِ جدّى و با دوامى در خانواده پیدا نمى‌شود و همیشه احساس كمبود عاطفى خواهند داشت.

د. چهارمین و عمده‌ترین هدفِ تشكیل خانواده، تأمین نیازِ انسان به داشتن فرزند و تكثیر نسل انسان‌ها است. علاقه به داشتن فرزند، نیازى فطرى است. در هر پدر و مادرى، علاقه پدرى و مادرى وجود دارد كه شاید بتوان گفت: این علاقه در مادر بیش‌تر است. پیدایش فرزند، خانواده را وارد مرحله جدیدى مى‌كند و اعضاى دیگرى واردِ خانواده خواهند شد كه نسل بعد را تشكیل مى‌دهند و پایه تشكیل جامعه آینده خواهد شد.

از سوى دیگر، هنگامى كه اعضاى جامعه گسترش مى‌یابند و روابط خانوادگى و خویشاوندى در آن‌ها ضعیف و فاصله آن‌ها از هم زیاد مى‌شود، این ارزش‌هاى اجتماعى هستند كه جایگزینِ رابطه خویشاوندى و فامیلى شده، وحدت و همبستگى جامعه را تضمین و تأمین مى‌كنند؛ ارزش‌هایى كه اسلام بر آن‌ها تكیه كرده و آن‌ها را بر عقاید و بینش خاصّ خود استوار ساخته است؛ ولى باید توجّه داشت كه انتقال این ارزش‌ها و عقاید به اعضاى آینده جامعه نیز به عهده خانواده است كه هرچه خانواده در این راه موفّق‌تر باشد و بتواند فرزندان شایسته‌ترى پرورش و تحویل جامعه بدهد، آینده جامعه، بهتر و روشن‌تر خواهد بود و اگر در مسأله رشد و تربیت فرزند كوتاهى شود، آینده جامعه تهدید خواهد شد.

كارهایى كه اعضاى خانواده در مسیر تأمین این اهداف انجام مى‌دهند، به دو نوع اصلى تقسیم مى‌شود:

أ. كارهایى كه از همه اعضاى خانواده ساخته است و همه، به طور یكسان مى‌توانند با انجام آن‌ها در تأمین این اهداف مؤثّر باشند.

ب. كارهایى كه از همه اعضا ساخته نیست؛ بلكه به تناسب ویژگى‌هاى جسمى و روانى اعضا، هریك از آن‌ها از فردِ خاصّى ساخته است و انجام آن از توانِ اعضاى دیگر خارج خواهد بود و بر همین اساس، به طور طبیعى، نوعى تقسیم كار بین اعضاى خانواده شكل مى‌گیرد؛ براى مثال ایفاى نقشى كه زن در محیط خانواده مى‌تواند داشته باشد، هیچ‌گاه در توان مرد نیست. زن با توجّه به ویژگى ساختمان طبیعى و جسمانى‌اش مى‌تواند باردار شود و پس از وضع حمل، قادر است كودك خود را با شیرى كه در سینه دارد، تغذیه كند و با توجّه به ویژگیهاى روانىِ مادرانه، او را پرورش دهد؛ امّا این‌گونه كارها از مرد كه داراى ویژگى‌هاى جسمانى و روانىِ دیگرى است برنمى‌آید.

مرد نیز با توجّه به خصوصیات جسمانى و روانىِ خود مى‌تواند وظایفى را در مسیر تأمین اهداف خانواده بر عهده بگیرد كه زن به انجام آن‌ها توانا نیست؛ پس تفاوت نقش زن و مرد در تأمینِ اهداف خانواده، به تمایز ویژگى‌هاى روحى و جسمى آنان مربوط مى‌شود. در سنجشى كلّى مى‌توان گفت كه به طور معمول زن از نظر احساسات و عواطف، و مرد هم از نظر تدبیر و تعقّل قوى تر، و از آن‌جا كه محیط خانواده، هم به تدبیر و هم به پرورش و تربیت نیاز دارد، این تقسیم كار به شكل طبیعى پدید مى‌آید كه مرد به اداره خانواده و تأمین نیازهاى اقتصادى آن بپردازد و زن كه از عشق و احساس به فرزندان خود لبریز است و بیش‌تر مى‌تواند آن‌ها را تحمّل كند، پرورش فرزندان را برعهده گیرد؛ بنابراین، بررسى دقیقِ اخلاق در خانواده و شناختِ احكام و ارزش‌هایى كه اسلام در این زمینه مطرح كرده است تا حدّ بسیارى به شناخت خصوصیات جسمى و روحى هریك از اعضاى خانواده و نقش‌هاى ویژه‌اى كه مى‌توانند ایفا كنند، بستگى دارد.

 

راه‌هاى تحكیم كانون خانواده

با توجّه به این‌كه خانواده جایگاه بسیار مهم و تعیین كننده‌اى در صلاح و فساد جامعه دارد، اسلام نقش زن و مرد را در خانواده چگونه ارزیابى مى‌كند و براى تحكیم كانون خانواده چه تدابیرى اندیشیده است؟

(1) دین براى خانواده، كه نخستین هسته زندگى اجتماعى به شمار مى‌رود، اهمّیّت فراوان قائل است و مى‌كوشد با وضع قوانین خاص، این نهاد مهم و بزرگ اجتماعى را تقویت كند. اسلام براى استوار ساختن بنیان خانواده، راه‌هاى گوناگونى را ارائه مى‌كند كه توضیح مختصر آن‌ها چنین است:

1. غریزه جنسى، طبق مقتضاى فطرت و در چارچوب قوانین شرعى باید ارضا شود.

شكّى نیست كه هیچ یك از غرایز آدمى، خود به خود راه‌هاى صحیح و مشروع ارضاى آن را به انسان نشان نمى‌دهد؛ براى مثال، غریزه گرسنگى فقط اقتضا مى‌كند كه انسان غذایى بخورد تا سیر شود؛ امّا این‌كه چه غذایى باشد؛ چه كسى آن را تهیه كرده باشد؛ از چه راهى تحصیل شده باشد و...، این‌ها امورى نیست كه خود غریزه گرسنگى آن‌ها را معیّن سازد. عقل انسان و شرع،


1 ر.ك: محمّد تقى مصباح یزدى، جزوه حقوق و سیاست در قرآن، درس 209.

این‌گونه امور را طورى تنظیم مى‌كند كه هم غریزه گرسنگى اشباع شود و هم مصالح فردى و اجتماعى آدمیان تأمین شود. غریزه جنسى هم راه‌هاى متعدّدى پیش رو دارد و به خودى خود، طریقى را تعیین نمى‌كند؛ امّا در دین اسلام، ارضاى آزادانه و بدون قید و شرط این غریزه به كلّى ممنوع است. راه‌هاى ارضا، به همان مسیرى محدودى است كه فطرت نشان مى‌دهد و دیگر مصالح فردى و اجتماعى همه انسان‌ها اقتضا مى‌كند؛ بنابراین، به صورت گام اوّل و اساسى اسلام درباره حفظ خانواده، از یك سو غریزه جنسى باید به صورت بهره مندى از جنس مخالف كه مقتضاى فطرت است، ارضا شود و هم‌جنس‌بازى ممنوع و حرام است، و از سوى دیگر كامجویى از جنس مخالف نیز به آن‌چه در چارچوب قانونى و شرعى صورت گیرد محدود مى‌شود. اصل این است كه غریزه جنسى در محیط خانواده قانونى ارضا شود؛ بنابراین، ارتباط جنسى بى‌بند و بار (زنا) ممنوع است؛ خواه با روسپیان رسمى (سِفاح) باشد و خواه آن‌چه كه امروزه «رفیق بازى»(1) خوانده مى‌شود بدین معنا كه مرد و زنى، بدون این‌كه به صورت شرعى و قانونى زن و شوهرِ هم باشند، با یك‌دیگر رابطه داشته باشند و این كار ممكن است سالیانى دراز دوام یابد بى‌آن‌كه زن به طور رسمى فاحشه باشد.

2. اسلام به زن و مرد سفارش مى‌كند كارهایى را كه با هركدام از آن‌ها مناسب است، به عهده بگیرند. این امر در استحكام زندگى خانوادگى نیز تأثیر بسزایى دارد. به حكم عقل و شرع، در هر جمعى (خواه كوچك و خواه بزرگ) باید هركارى را به كسى سپرد كه آن را بهتر از دیگران مى‌تواند انجام دهد، و طبیعى است كه هر یك از زن و مرد در برابر تكالیف و مسؤولیت‌هایى كه برعهده دارد، حقوق و اختیارهایى خواهد داشت.

مهم‌ترین كارهایى كه در زندگى خانوادگى وجود دارد، عبارتند از:

أ. حمل و باردارى، عملى است كه به حكم تكوین برعهده زن نهاده شده، نه به امر شرع؛ در نتیجه، وظیفه زن به شمار مى‌رود و از بحث ما بیرون است.

ب. رِضاع و شیردادن، به دلیل این‌كه از پدر برنمى‌آید مثل باردارى است؛ امّا از جهت این‌كه زن به طور تكوینى مى‌تواند به فرزند خود شیر بدهد یا ندهد، مانند باردارى نیست. ناگفته پیدا است كه كودك به شیر مادر نیاز ضرور و حیاتى ندارد؛ به گونه‌اى كه اگر از آن نخورد


1. در اصطلاح قرآن، «اتّخاذ خِدن» آمده است؛ یعنى دوست و رفیق از جنس مخالف كه در جامعه ما «دوست دختر» و «دوست پسر» گفته مى‌شود.

بمیرد؛ امّا همه كارشناسان قائلند كه بهترین خوراك كودك، شیرِ زن است؛ به ویژه شیر مادر، مگر در مواردى استثنایى مانند بیمارىِ مادر؛ پس، اقتضاى طبیعت این است كه مادر، خود به فرزندش شیر دهد؛ ولى خداوند مادر را به این كارِ نه چندان آسان، الزام نفرموده است؛ بلكه وى را به این كار، سفارش اخلاقى كرده(1) و اجازه داده است كه در برابر این كار، مزد بطلبد.

ج. حِضانت و بچه‌دارى، اگرچه براى پدر محال نیست و در مواردى مثل بیمارى، مرگ، جدایى همسر یا عللِ گوناگون دیگرى به عهده او مى‌افتد، بدون شك براى مادر آسان‌تر است؛ پس حكمت اقتضا مى‌كند كه این كار از زن خواسته شود (البتّه نه به صورت تكلیف) و در این مورد هم زن مجاز است كه اجرت بخواهد.

د. خانه‌دارى، اگرچه در همه جوامع به طور عملى برعهده زن است، از نظر اسلام تكلیفِ واجب وى نیست. اگر داوطلبانه و با میل و رغبت یا شرط هنگام عقد پذیرفت، چه بهتر، در غیر این صورت مى‌تواند حقّ‌الزّحمه درخواست كند.

كار شیردهى، بچه‌دارى و خانه‌دارى هرسه امورى است كه به اعترافِ همگان، زن استعداد بیش‌ترى براى انجام آن‌ها دارد و شرعاً نیز به صورت وظیفه‌اى استحبابى و اخلاقى (نه واجب) از او خواسته شده است.

هـ از سوى دیگر، شوهر نیز به یك سرى تكالیف وجوبى و استحبابى مكلّف است كه مهم‌ترین آن‌ها، پرداخت هزینه زندگى زن و فرزند است. بر شوهر واجب است هزینه خوراك، پوشاك، مسكن و دیگر امور ضرور زندگى همسر خود را بپردازد؛ خواه بچه‌دار باشد یا نباشد. نباید توهّم كرد كه پرداختِ هزینه زنى كه نازا، مریض، یا معلول است، بر شوهر واجب نیست به این دلیل كه وظیفه باردارى یا شیردهى و بچه‌دارى یا كارِ خانه را انجام نمى‌دهد؛ زیرا در مقام وضعِ احكام و قوانین اجتماعى و تعیین حقوق و تكالیف افراد جامعه، همیشه اوضاع و احوالِ اعمّ و اغلب ملاحظه، و از حالت‌هاى استثنایى چشم‌پوشى مى‌شود.

وقتى پرداخت هزینه زندگى زن بر شوهر واجب است، پرداخت هزینه زندگى فرزندان نیز به طریق أولا وجوب دارد.(2)

در مقابلِ این تكلیفِ الزامىِ مشكل، باید كارى كرد كه امكان فعّالیّت اقتصادى براى مرد،


1. ر.ك: بقره (2)، 233.

2. از جمله، پرداخت هزینه شیردادن و پرستارى از بچه در صورتى كه مادر اجرت بخواهد.

از زن بیش‌تر باشد.(1) اسلام از سویى، به جد خواستار آن است كه كانون خانوادگى مستحكم باشد و از سوى دیگر، خانواده‌اى را پیشنهاد مى‌كند كه در آن، زن متعهّدِ شیردادن به فرزند، بچه‌دارى و خانه‌دارى است و مرد، پرداخت هزینه زندگى اعضاى خانواده را به عهده دارد؛ از این رو، این دین باید كارى كند كه مرد بتواند به خوبى از عهده پرداخت مخارج برآید تا زن به فعّالیت اقتصادى وادار نشود و بتواند از عهده كارهایى كه تعهّد كرده است، به خوبى برآید. فقط در این صورت است كه نظام خانوادگى، هم مطلوب و هم ماندنى‌خواهد بود.

3. سهم‌الإرث مرد دو برابر سهم زن است.(2) اسلام با تشریع ارث بیش تر براى مرد، سرمایه افزون‌ترى را در اختیار او مى‌گذارد تا بر امكانِ فعّالیت اقتصادى او بیفزاید و از این طریق، سبب افزایش درآمد، مرد مى‌شود و این درآمد، مرد را قادر خواهد ساخت كه مخارج خانواده خود را تأمین كند.

در جوامع غربى و امروزى، مرد را به پرداخت مخارج خانواده ملزم نمى‌دانند و تحت عنوان استقلال اقتصادى زن، از زن نیز مى‌خواهند كه فعّالیت اقتصادى داشته باشد و هزینه زندگى خود را تحصیل كند. آنان چنین مى‌پندارند كه به زن خدمتى كرده‌اند؛ حال آن كه این امر زمینه‌هاى تزلزل و فرو ریختن بنیان خانواده را فراهم مى‌آورد.

4. مدیریّت منزل برعهده مرد است. با توجّه به این كه قدرت تعقّل و تدبیر مرد به مراتب بیش از زن و از طرفى نیز مسؤول مخارج خانه است، به طور طبیعى مرد براى مدیریت خانواده شایسته‌تر است؛ چرا كه اوّلا بسیارى از شؤون مدیریّت، به امور اقتصادى و مالى مربوط مى‌شود و ثانیاً قدرت تدبیر مرد بیش‌تر است؛ البتّه همكارى، تعاون، مشورت و امثال این امور در زندگى جمعى لازم است؛ امّا سخن بر سر تصمیم‌گیرى‌هاى نهایى است كه باید برعهده مرد باشد. قرآن كریم به همین دو امتیاز مرد اشاره كرده و مدیریت خانه را به او مى‌سپارد:

الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلى بَعْض وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ


1. اگرچه برخى زنان، شوهر ندارند و مجبور به امرارِ معاش هستند و برخى مى‌خواهند بیرون از خانه فعّالیت اقتصادى كنند و مانند این‌ها، در همه جوامع و به ویژه در جامعه مطلوبِ اسلام، مرد بیش از زن عهده‌دار مخارج زندگى و كارهاى اقتصادى است.

2. البتّه در بعضى موارد، ارث زن بیش‌تر از مرد یا مساوى با آن است؛ ولى این موارد اندك است.

أَمْوالِهِمْ...؛(1) مردان، سرپرست و نگهبان زنانند، به سبب برترى‌هایى كه خداوند [از نظر نظام اجتماع ]براى بعضى بر بعضى دیگر قرار داده است و به جهت انفاق‌هایى كه از اموالشان [به زنان ]مى‌كنند.

بعید نیست كه از این آیه و این بحث بتوان یك نكته را تعمیم داد و نتیجه گرفت كه در جامعه نیز مرد به سببِ برترى در تعقّل و تدبیر، براى مدیریّت لایق‌تر است.

5. سرانجام، گام ششم در جهت تحكیم خانواده برداشته مى‌شود. اگر اختلاف‌ها و نزاع‌هاى خانوادگى به حدّى رسید كه امید اصلاح و بهبود ازمیان برخاست، كسى كه حق دارد درباره انحلال خانواده یا طلاق تصمیم بگیرد، مرد است؛ اگرچه زن نیز مى‌تواند به وسایلى مثل شرطِ ضمنِ عقد و بخشش مهریّه، حقّ طلاق را به دست آورد.

با اقدام‌هاى پیش گفته، اسلام شرایط لازم را براى تقویت و استحكام بنیان خانواده فراهم مى‌سازد.

 

ترویج ازدواج و توسعه آن

سفارش قرآن در باره ازدواج و زن و فرزند چیست؟ آیا تنگدستى مانع ازدواج و عذرى موجّه است و آیا انسان در برابر دختران و پسران بى‌همسر وظیفه‌اى ندارد؟

(2) قرآن كریم بر همسر گرفتن و تشكیل خانواده تأكید دارد. در آیه 74 سوره فرقان، یكى از ویژگى‌هاى بندگان خاصّ خداى رحمان چنین معرّفى مى‌شود:

یَقُولُونَ رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّیّاتِنا قُرَّةَ أَعْیُنِ...؛ و كسانى كه مى گویند: پروردگارا ! از همسران و فرزندانمان مایه روشنىِ چشم به ما عنایت فرما.

طبق بیان این آیه شریفه، یكى از ویژگى‌هاى انسان‌هاى ممتاز و نمونه این است كه از خداى متعالى، همسران و فرزندان خوب مى‌خواهند. به عبارت دیگر، انسان پسندیده حق، كسى است كه گذشته از صفت‌هاى نیك دیگرى كه دارد،(3) به امر خانواده و زن و فرزند خود، اهتمام مىورزد. در جاى دیگر مى‌فرماید:


1. نساء (4)، 34.

2. محمّد تقى مصباح یزدى، جزوه حقوق و سیاست در قرآن، درس 210.

3. در آیات پایانى سوره فرقان، ویژگى‌هاى «عباد الرّحمن» ذكر شده است.

وَ أَنْكِحُوا الْأَیامى مِنْكُمْ وَ الصّالِحِینَ مِنْ عِبادِكُمْ وَ إِمائِكُمْ إِنْ یَكُونُوا فُقَراءَ یُغْنِهِمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ...؛(1) مردان و زنانِ بى‌همسر و غلامان و كنیزان صالح و درستكارتان را همسر دهید. اگر فقیر و تنگدست باشند، خداوند از فضل خود، آنان را بى‌نیاز مى‌سازد.

یكى از نكته‌هاى بسیار مهمّى كه از این آیه شریفه به دست مى‌آید، این است كه خداوند بزرگ با آوردن كلمه «أَنكِحُوا» به جاى «إِنكِحُوا» دستور مى‌فرماید: گذشته از ازدواج كردن كه مطلوب و مستحب است، دختران و زنان بى‌شوهر را شوهر، و پسران و مردان بى‌زن را زن دهند. تعبیر «أَنكِحُوا» نظیر تعبیر «أَقِیمُوا» و «و لا تَحاضُّونَ» و «تَواصَوا بِالحَقِّ و تَوَاصَوا بِالصَّبْرِ» و مانند این‌ها است. در همه این موارد، قرآن نمى‌گوید ازدواج كنید، نماز بخوانید، به نیازمندان كمك كنید یا حق بگویید و صبر كنید؛ بلكه سفارش مى‌كند كه ازدواج، نماز، دستگیرى از مستمندان و عمل به حق و صبر را احیا كرده، و رواج دهید و همدیگر را به این امور توصیه و تشویق كنید. به عبارت دیگر، هر فردى دو تكلیف دارد: یكى مسؤولیتِ عمل كردن به وظیفه، و دیگرى مسؤولیتِ به عمل واداشتن دیگران. افزون بر این كه هر مردى یا زنى باید ازدواج كند، لازم است در اندیشه مردان و زنان ازدواج نكرده هم باشد؛ یعنى بكوشد تا موانع ازدواج را از پیش پاى آنان بردارد. این‌كه بیش تر افراد جامعه ما، چنین احساس تكلیفى ندارند، ناشى از آن است كه از توجّه به معناى دقیق و سفارش قرآن غفلت ورزیده‌اند.

هر كسى وظیفه دارد كه تا حدّ مقدور نگذارد مردِ بى‌زن و زنِ بى‌شوهر در جامعه وجود داشته باشد البتّه این كار را باید از درون محیط خانواده آغاز كرد؛ سپس به خویشاوندان، نزدیكان، دوستان و همسایگان رسید؛ آنگاه به سراغ افراد دیگر جامعه رفت. خداوند متعالى نیز به جهت تأكید بر مطلب مى‌فرماید كه تنگدست بودنِ مرد یا زن، مانع ازدواج نشود. نه مرد بگوید: من الآن پول ندارم و نمى‌توانم هزینه خانواده را فراهم كنم، و نه زن بگوید: این مرد از لحاظ مادّى در تنگنا است و من نمى‌توانم یا نمى‌خواهم همسر چنین مردى باشم. این‌گونه عذرها و بهانه‌جویى‌ها پذیرفته نیست.

تربیت اسلامى اقتضا مى‌كند كه مرد و زن به خداوند توكّل داشته باشند و در عین حال با تمام كوشش خود، براى به دست آوردن اسباب و وسایل زندگى از راهى مشروع بكوشند تا صاحب زندگى پاك و آبرومندى شوند.


1. نور (26)، 32.

حال اگر اوضاع و احوال به قدرى نامساعد است كه نه فقط ازدواج دائم، بلكه ازدواج موقّت(1) و حتّى ازدواج با كنیز(2) ـ وقتى كنیز وجود دارد ـ نیز امكان‌پذیر نیست، باید عفت و پاكدامنى پیشه كرد و منتظر فرصتى شد تا زمینه ازدواج فراهم شود. قرآن در ادامه همان آیه إِنكاح، به این مطلب امر مى‌فرماید: وَ لْیَسْتَعْفِفِ الَّذِینَ لا یَجِدُونَ نِكاحاً حَتّى یُغْنِیَهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِه؛(3)و كسانى كه امكانى براى ازدواج نمى‌یابند، باید پاكدامنى پیشه كنند تا خداوند از فضلِ خود آنان را بى‌نیاز سازد.

به هر حال، اسلام كوشش‌هاى فراوانى كرده تا در جامعه، هیچ مردى بى‌زن، و هیچ زنى بدون شوهر نماند.

 

تأدیب زن

چرا اسلام و قرآن اجازه زدن همسر را به شوهر مى‌دهد؟ آیا این حكم، به ویژه جوامع و زمان كنونى قابل تجویز و اجرا است؟ آیا زدن زن، تحقیر و خلاف شأن انسانى او نیست؟

(4)اختلاف‌هاى خانوادگى و نزاع‌هاى زن و شوهر از جمله مسائل مورد توجّه قرآن كریم است؛ از همین رو، چندین آیه بدان اختصاص یافته است. متأسّفانه اختلاف‌هاى خانوادگى از صدر اسلام كه مسلمانان هنوز چنان‌كه باید و شاید، تعلیم و تربیت اسلامى نیافته بودند، تاكنون كه مسلمانانِ سرتاسر جهان، كم و بیش تحت تأثیر فرهنگ مادّى و منحط غرب قرار گرفته، و آموزش و پرورش اسلامى را از یاد برده‌اند و عمل نمى‌كنند، همواره با درجه‌هاى گوناگون در خانواده‌ها وجود داشته و افراد را از صفا و صمیمیّت خانوادگى محروم و كم نصیب كرده است. از آن‌جا كه قرآن كریم، به تقویت و تحكیمِ مبانى خانواده اهتمام فراوان دارد، مى‌كوشد تا به هر طریقى كه مقدور است، نگذارد اختلاف و شكاف در این نهاد اجتماعى بسیار مهم راه یابد.

یكى از عوامل اختلاف‌ساز در محیط خانوادگى، «نشوز» یعنى سركشى زن درباره كامجویى


1. نساء (4)، 24.

2. نساء(4)، 25.

3. نور (24)، 33.

4 ر.ك: محمّد تقى مصباح یزدى، جزوه حقوق و سیاست در قرآن، درس 211.

جنسى شوهر از او است . باید توجّه داشت كه یكى از مهم‌ترین حقوق مرد در خانواده، حقّ بهره‌بردارى جنسى از همسر خود است؛ چنان كه زن نیز این حق را دارد؛ به همین جهت بر زن واجب است این حقّ تعیین شده و ثابتِ شوهر را رعایت كرده در برابر او تسلیم باشد. زنى كه در این امر، حاضر به تسلیم و تمكین نباشد، در برابر حكم الاهى سركشى كرده است. چنین اختلافى از قبیلِ اختلاف در سلیقه و ذوق نیست؛ بلكه در این‌جا یكى از دوطرفِ اختلاف مى‌خواهد از قانون سربپیچد و این چیزى نیست كه به آسانى بتوان از آن گذشت. با این همه، قرآن كریم از آن‌جا كه در كاستن و از میان بردنِ اختلاف‌هاى خانوادگى به بهترین شیوه‌ها سعى تمام دارد، در این مورد نیز شدّت عمل را تجویز نمى‌كند.

قرآن كریم مى‌فرماید:

وَ اللاّتِی تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبِیلاً؛(1) و آن دسته از زنان را كه از سركشى و مخالفتشان بیم دارید، پند دهید، و [اگر مؤثّر واقع نشد]در بستر از آن‌ها دورى جویید، و [اگر هیچ راهى جز شدّتِ عمل براى وادار كردن آن‌ها به انجام وظایفشان نبود ]آن‌ها را تنبیه كنید، و اگر از شما پیروى كردند، راهى براى تعدّى بر آن‌ها نجویید.

ملاحظه مى‌كنید در اینجا نیز كه شوهر از اساسى‌ترین و طبیعى‌ترین حقّ خود منع شده است نمى‌تواند با همسر خود كه بر خلاف قانون، مرد را از استفاده از حق خود باز مى‌دارد بدرفتارى و خشونت كند. نخست باید او را با زبانى نرم و گفتارى خوش، پند دهد تا از این كار نادرست دست بردارد؛ آن‌گاه اگر نصیحت كارگر نیفتاد، با او ترك معاشرت، و بستر خود را جدا كند. اگر این تأدیب روانى و تعذیب روحى هم مؤثّر واقع نشد، مرد سه راه بیش‌تر در پیش ندارد. یكى این‌كه به زندگى مشتركِ خود با همسرش ادامه دهد بدون این‌كه از نخستین و طبیعى‌ترین حقّ خود بهره ببرد، و روشن است كه تحمّل چنین محرومیتى به طور عادى نه ممكن، و نه مطلوب است.

دوم آن‌كه همسرش را طلاق دهد و این به معناى از هم پاشیدن كانون خانوادگى است و ضررهاى فراوانى به دنبال دارد. سرانجام، قرآن كریم ـ از آن‌جا كه طلاق، مبغوض‌ترین كار حلال و جایز است ـ از تیر آخرى كه در تركش دارد، سود مى‌جوید تا شاید خانواده از هم


1. نساء (4)، 34.

نپاشد، و آن این است كه شوهر، همسر خود را تأدیب بدنى كند؛ البتّه این راه سوم، شرایط و حدودى دارد كه در كتاب‌هاى فقه آمده است؛ از جمله این‌كه بدن، زخمى و سیاه یا كبود نشود. به قول معروف، زدن با چوب نعناع یعنى سبك و خفیف باشد. اگر چنین زدنى مؤثّر افتاد و زن راه تمكین در پیش گرفت، چه بهتر و در این صورت مرد، حقّ هیچ گونه بهانه‌جویى دیگرى را ندارد. در واقع، زدن زن (با چنین اوصافى) دواى آخرى است كه براى جلوگیرى از نابودى كانون خانواده تجویز مى‌شود.

این آیه شریفه، یكى از بزرگ‌ترین دستاویزهاى دشمنان اسلام براى گمراه ساختن مسلمانان به ویژه جوانان و زنان شده است. زمانى طولانى در سرتاسر كشورهاى اسلامى و غیراسلامى با نوشتنِ داستان‌هاى كوتاه و بلند، نمایش‌نامه‌ها، فیلم‌نامه‌ها و با به روى صحنه یا پرده آوردنِ آن‌ها، مى‌كوشیدند اسلام را دینى معرّفى كنند كه مردان را به زدن، مجروح كردن، شكستن دست و پا و شكنجه دادن زنان تشویق كرده است و بدین وسیله، مردم را از این دین بیزار كنند.

در ایران، زمان حكومت ضدّ اسلامى خاندان پهلوى، بسیارى از جوانان مسلمان بر اثر همین تبلیغ‌هاى تحریف‌گرایانه كه بیش‌تر از سفارت‌خانه‌هاى كشورهاى كمونیستى نظیر شوروى و چین نشأت مى‌گرفت، شور و غیرت دینى خود را از دست دادند و با سست شدن اعتقادهاى دینى‌شان، طعمه خوبى براى ماركسیسم و دیگر مكاتب مادّى شدند. از حق نگذریم و ناگفته نماند كه آن‌چه میزان تأثیر این‌گونه تبلیغ‌ها را صدچندان مى‌كند، همانا اعمال غیر اسلامى خود ما مسلمان‌ها است. متأسّفانه هنوز هم در بسیارى از خانواده‌هاى مسلمان طبق آن‌چه معمول است (برخلاف موازین شرع) مرد انجام كارهایى را از زن مى‌خواهد كه دین هرگز برعهده زن ننهاده است و چه بسا وى را به سبب همین‌گونه كارها كتك مى‌زند و دشنام مى‌دهد. اگر ما مسلمانان، خودمان موازین شرعى را رعایت مى‌كردیم، دشمنان اسلام در زشت جلوه دادنِ این دین عزیز و الاهى تا به این حد موفق نمى‌بودند.

روشى كه قرآن پیشنهاد مى‌كند، واقع‌بینانه‌ترین، معقولانه‌ترین، منتج‌ترین و عادلانه‌ترین روش جلوگیرى از نشوز و طلاق است. چرا این روش جایز نباشد؛ چنان‌كه مرد براى تربیت فرزند نیز حق دارد از همین شیوه سود جوید. در روایات آمده است كه اگر از فرزندتان عملى ناشایست سر زد، نخست با او قهر كنید؛ امّا آن را طول ندهید و زود با او آشتى كنید و اگر راهِ به

صلاح آوردنِ او به زدن منحصر شد، وى را بزنید؛ امّا زدنى كم و سبك؛ به گونه‌اى كه شكستگى و جراحتى نبیند و حتّى پوست تنش كبود یا قرمز نشود. همین قدر كه بفهمد خطا و گناهى از او سرزده كه نباید تكرار شود، كافى است.

در آیه بعدى خداى متعالى مى‌فرماید:

وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَیْنِهِما فَابْعَثُوا حَكَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَكَماً مِنْ أَهْلِها إِنْ یُرِیدا إِصْلاحاً یُوَفِّقِ اللّهُ بَیْنَهُما إِنَّ اللّهَ كانَ عَلِیماً خَبِیراً؛(1) و اگر از جدایى و شكاف میان آن دو [همسر] بیم داشته باشید، یك داور از خانواده شوهر و یك داور از خانواده زن برگزینید [تا به كار آنان رسیدگى كنند]. اگر آن دو در پى اصلاح باشند، خداوند به توافق آن‌ها كمك مى‌كند؛ زیرا خداوند دانا و آگاه [و از نیّت‌هاى همه با خبر] است.

براساس این آیه شریفه، اگر بستگان و نزدیكان هر خانواده اختلاف‌هاى زن و شوهر را رو به افرایش مى‌بینند، به گونه‌اى كه بیم آن مى‌رود كار به دشمنى و جدایى بینجامد، وظیفه دارند دادگاهى خانوادگى تشكیل دهند و دو داور از طرف هر دو فامیل تعیین كنند تا آنان، زن و شوهر را آشتى دهند.

گاه ممكن است نشوز و نافرمانى مرد، عامل اختلاف برانگیز در محیطِ خانواده باشد. در این‌جا قرآن مى‌فرماید:

وَ إِنِ امْرَأَةٌ خافَتْ مِنْ بَعْلِها نُشُوزاً أَوْ إِعْراضاً فَلا جُناحَ عَلَیْهِما أَنْ یُصْلِحا بَیْنَهُما صُلْحاً وَ الصُّلْحُ خَیْرٌ؛(2) و اگر زنى از سركشى یا رویگردانى شوهرش بیم داشته باشد، مانعى ندارد با هم صلح كنند، و صلح بهتر است.

لحن این آیه شریفه دلالت دارد بر این‌كه مقصود از «صلح»، صلحى است كه با چشم‌پوشى زن و مرد، به ویژه زن از پاره‌اى از حقوق زناشویى خود صورت مى‌پذیرد؛ یعنى براى آن‌كه زن، اُنس و موافقتِ شوهر خود را جلب كند و از جدایى و طلاق پیش‌گیرى كند، بهتر است از بعضى حقوق خود صرف‌نظر كند.


1. نساء (4)، 35.

2. نساء (2)، 128.