درس یازدهم:اوصاف اهل آخرت(1)

 

درس یازدهم

 

 

اوصاف اهل آخرت (1)

‌‌‌‌‌‌

 

ـ حیا، ویژگى بارز علما و اولیاى خدا

‌‌‌‌‌‌ـ دوستداران آخرت و بیداردلى

‌‌‌‌‌‌ـ اولیاى خدا و خوف از عظمت الهى

 

 

 

 

اوصاف اهل آخرت (1)

«یا اَحْمَدُ؛ اِنَّ اَهْلَ الْخَیْرِ وَ اَهْلَ الاْخِرَةِ رَقیقَةٌ وُجُوهُهُمْ، كَثیرٌ حَیائُهُمْ، قَلیلٌ حُمْقُهُمْ، كَثیرٌ نَفْعُهُمْ، قَلیلٌ مَكْرُهُم. اَلنّاسُ مِنْهُمْ فى راحَة وَ اَنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فى تَعَب، كَلامُهُمْ مَوْزُونٌ. مُحاسِبینَ لاَِنْفُسِهِمْ، مُتْعِبینَ لَها. تَنامُ اَعْیُنُهُمْ وَ لاتَنامُ قُلُوبُهُمْ. اَعْیُنُهُمْ باكِیَةٌ وَ قُلُوبُهُمْ ذاكِرَةٌ. اِذا كُتِبَ النّاسُ مِنَ الْغافِلینَ كُتِبُوا مِنَ الذّكِرینَ. فی اَوَّلِ النِّعْمَةِ یَحْمَدُونَ وَ فی آخِرِها یَشْكُرُونَ، دُعائُهُمْ عِنْدَاللّهِ مَرْفُوعٌ وَ كَلامُهُمْ مَسْمُوعٌ. تَفْرَحُ بِهِمُ الْمَلائِكَةُ وَ یَدُورُ دُعائُهُمْ تَحْتَ الْحُجُبِ، یُحِبُّ الرَّبُّ اَنْ یَسْمَعَ كَلامَهُمْ كَما تُحِبُّ الْوالِدَةُ الْوَلَدَ»

در این بخش از حدیث معراج اوصاف و ویژگى‌هاى اهل آخرت ذكر گردیده است. خداوند در بیان اولین و دومین ویژگى آنان مى‌فرماید:

«اِنَّ اَهْلَ الْخَیْرِ وَ اَهْلَ الاْخِرَةِ رَقیقَةٌ وُجُوهُهُمْ كَثیرٌ حَیائُهُم»

اى محمد: چهره‌هاى اهل آخرت و خیر، با نجابت و حیایشان فراوان است.

‌‌‌ابتدا خداوند بیان مى‌كند كه دوستداران آخرت با حیا هستند. انسانهاى بى‌حیا و بى‌شرم به كارهاى زشت و رفتار ناشایست دست مى‌یازند و از دیگران پروایى ندارند.

‌‌‌طبیعى است اهل دنیا به كارهایى‌كه در فرهنگ دینى زشت و ناپسند به شمارمى‌رود، دست مى‌زنند و با سماجت و تكراراعمال زشت،حیاى آنهاازبین مى‌رود؛ ولى در مقابل، اهل‌آخرت مواظبندكه كارزشتى‌از آنها سرنزند،بدین جهت حیاى فطریشان‌باقى مى‌ماند.

حیا ویژگى بارز علما و اولیاى خدا

‌‌‌در بین بزرگان، علما و دوستان خدا، ویژگى حیا بسیار بارز و برجسته بوده است. از جمله علماى معاصر مى‌توان به مرحوم علامه طباطبایى(رحمه الله) اشاره كرد كه ایشان خیلى با حیا بودند و زیاد در چشم دیگران خیره نمى‌شدند. ایشان مى‌فرمود: استاد ما مرحوم شیخ محمد حسین كمپانى(رحمه الله) چنان پرحیا بود كه در هنگام درس نمى‌توانست در چشمان شاگردان خود نگاه كند. بزرگان دیگرى كه ما دیدیم نیز چنین بودند و اساساً بر اساس این روایت اهل آخرت كم‌رو و باحیا هستند، همیشه نگرانند كه نكند به حق كسى تجاوز كنند، به كسى بى‌ادبى روا دارند؛ آنها در برابر ذات مقدس الهى، پیوسته سرافكنده و شرمسارند.

‌‌‌یكى از اساتید ما مى‌فرمود: «در نجف شخصى بود كه بعد از بازنشسته شدن از كار دولتى، مجاور نجف گشته بود. وقتى آن شخص راه مى‌رفت، با اینكه قد بلند و رشیدى داشت و در راه رفتن سرش را بالا مى‌گرفت، احساس مى‌كردم سر دیگرى نیز دارد كه به زیر افتاده است (این احساس یا از طریق شهود باطنى و یا از راه دیگرى برایشان حاصل گشته بود). ایشان مى‌فرمود: من به راز این امر پى نبردم تا هنگام وفات آن شخص شد و او عده‌اى از علما و یكى از مراجع را به خانه خود دعوت كرد تا در حضور آنها وصیت كند. در حضور آن بزرگان گفت: خدایا تو شاهدى كه من از هنگام بلوغ تاكنون، عالماً عامداً گناه نكرده‌ام (معمولا انسان در هنگام وفات از گناهان خود توبه مى‌كند و انسان براى چنان ادعایى خیلى جرئت باید داشته باشد). بعد از این جریان پى بردم، آن حالتى كه در هنگام راه رفتن از او مى‌دیدم با این ادعا متناسب بود»

‌‌‌به هر حال اهل آخرت همواره از خداى متعال خجل و شرمنده‌اند ونیزدر برابر مردم مواظب هستند كه مبادا خطایى از آنها سربزند و به حق دیگران تجاوز كنند و یا حق كسى رعایت نگردد. بر عكس اهل دنیا از رفتار خود باكى ندارند و از خدا ومردم‌احساس شرم نمى‌كنند.

«قَلیلٌ حُمْقُهُمْ، كَثیرٌ نَفْعُهُمْ، قَلیلٌ مَكْرُهُم»

حماقتشان كم است و نفعشان زیاد و فریب و مكرشان اندك است.

‌‌‌سومین ویژگى اهل آخرت: این است كه حماقت و نابخردیشان اندك است و عاقلانه و از روى برنامه عمل مى‌كنند.

‌‌‌چهارمین ویژگى: این است كه نفع آنها براى مردم فراوان است

‌‌‌پنجمین ویژگى:ایناستكهمكرونیرنگآنهااندكاستو صادقانه با دیگران برخورد مى‌كنند.

«اَلنّاسُ مِنْهُمْ فى راحَة وَ اَنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فى تَعَب»

ششمین ویژگى: مردم از دست آنان در آسایش و امنیتند و خود در سختى و رنج. (برخود سخت مى‌گیرد كه مبادا به حقوق دیگران تجاوز كند).

‌‌‌یكى از اساتید ما داستانى از آیة‌الله میرزا محمد تقى شیرازى نقل مى‌كردند: ـ آن مرحوم از مراجع سامرا و از جهت دقت نظر، فقیهى كم نظیر بود. فتواى جهاد ایشان در جنگ علیه انگلیس معروف است ـ .

‌‌‌مرحوم شیخ محمد كاظم شیرازى كه از شاگردان ایشان بوده‌اند نقل كرده‌اند: «یك روز هنگام غروب از منزلم خارج شدم، دیدم میرزا محمد تقى شیرازى مقابل منزلم قدم مى‌زند. سلام كردم و گفتم: آقا منتظر كسى هستید؟ فرمود: منتظر شما بودم. گفتم: خوب بود در مى‌زدید؛ فرمود: مى‌دانستم كه معمولا شما در چنین ساعتى از منزل خارج مى‌شوید و نخواستم مزاحمت ایجاد كنم، صبر كردم تا از منزل بیرون بیایید. گفتم: چه امرى داشتید؟ فرمود: شهریه‌ات را آورده‌ام»! جاى شگفتى است كه آن مرجع بزرگ، شهریه شاگردش را به در خانه‌اش مى‌برد، تا نكند وقت او به جهت گرفتن شهریه هدر رود، علاوه در نمى‌زند تا نكند مزاحمتى ایجاد كند و منتظر مى‌ماند تا او از منزل خارج شود!

‌‌‌‌‌‌«كَلا مُهُمْ مَوْزُون»

‌‌‌هفتمین ویژگى: این است كه سنجیده سخن مى‌گویند، قبل از سخن گفتن مى‌اندیشند و زیان و نفع آن‌را بررسى مى‌كنند كه مبادا بر خلاف رضاى خدا و به زیان دیگران باشد، و حساب شده سخن مى‌گویند. نه آن چنان سربسته و مجمل سخن مى‌گویند كه براى دیگرى قابل فهم نباشد و نه چنان به تكرار و توضیح مى‌پردازند كه موجب ملال و خستگى مخاطب گردد؛ بلكه به اندازه سخن مى‌گویند.

‌‌‌‌‌‌«مُحاسِبینَ لاَِنْفُسِهِم»

‌‌‌هشتمین ویژگى: این است كه به محاسبه نفس خود مى‌پردازند.

‌‌‌در روایتى وارد شده است كه هر شب از خود حسابرسى كنید، چنانكه یك شریك به حسابرسى شریك خود مى‌پردازد: وقتى دو نفر در معامله یا كارى با هم شریك شده‌اند و یكى از آن دو سرمایه‌اش را به دست دیگرى سپرده، مرتب از او حساب مى‌كشد كه با سرمایه‌اش چه مى‌كند و چقدر سود بدست آورده است. شما نیز نفس را كه سرمایه عمرتان را در اختیار دارد شریك خود فرض كنید. هر شب از او حساب بكشید كه این عمر را در چه راهى صرف كردى؟ كه مبادا در این معامله زیان بینید. پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله وسلم) مى‌فرماید:

«حاسِبُوا اَنْفُسَكُمْ قَبْلَ اَنْ تُحاسَبُوا»(1)

قبل از اینكه در قیامت محاسبه شوید، به حسابرسى نفس خود بپردازید.

«مُتْعِبینَ لَها»

‌‌‌نهمین ویژگى: این است كه نفس خود را به زحمت مى‌اندازند.

دوستداران آخرت و بیداردلى

‌‌‌‌‌‌«تَنامُ اَعْیُنُهُمْ وَ لا تَنامُ قُلُوبُهُم»

‌‌‌دهمین ویژگى: چشمانشان به خواب مى‌رود، ولى دلشان بیدار است. وقتى انسان به موضوعى اهتمام داشته باشد، نه تنها در بیدارى فكر خود را بدان مشغول مى‌كند، بلكه در خواب نیز چنین است؛ چون علاقه و توجه نفس به آن موضوع معطوف گردیده است. برخى از علاقه‌مندان به تحصیل علم، حتى در خواب نیز مطالعه مى‌كردند و در اطراف مسائل علمى فكر مى‌كردند، تاآنجا كه نقل مى‌كنند یكى از بزرگان در خواب به حل مسائل غامض و پیچیده مى‌پرداخت و با فكر كردن در اطراف آن مسائل، به حل آنها دست مى‌یافت.

‌‌‌یكى از دوستان نقل مى‌كرد: «من علاوه بر درسهاى خود، مطول نیز تدریس مى‌كردم. در خانه پدرم بسر مى‌بردم و در كنار پدر و مادرم به مطالعه مى‌پرداختم. شبى مطالعاتم تا دیر


1. وسائل‌الشیعه، ج 11، ص 380.

وقت طول كشید، مادرم چند بار بیدار شد و گفت: هنوز مطالعه مى‌كنى، برو بخواب؟ من هنوز به مطالعه مطول نرسیده بودم، پیش خود گفتم اگر به مطالعه درس مطول بپردازم، مادرم ناراحت مى‌شود. براى رضایت او درس مطول را مطالعه نكرده خوابیدم. در عالم خواب احساس كردم نشسته‌ام و مطول را مطالعه مى‌كنم. دقیقاً كلمه به كلمه و سپس حواشى مربوط به آن درس را مطالعه كردم و مطالب را در ذهنم دسته‌بندى نمودم، چنانكه در یك مطالعه عمیق چنین مى‌كردم. صبح كه از خواب بیدار شدم، یادم آمد كه در خواب درس مطول را مطالعه مى‌كردم و دقیقاً آنچه را در خواب مطالعه كرده بودم، در ذهنم حاضر بود. وقتى براى درس رفتم، بهتر از روزهاى قبل به تدریس مطول پرداختم»

‌‌‌البته به‌بركت اطاعت از مادر، خداوند چنین توفیقى به آن شخص داده بود، ولى به هر حال اگر انسان به چیزى علاقه و توجه داشته باشد، در خواب نیز از آن غافل نمى‌گردد.

‌‌‌اهل آخرت به جهت محبت زیاد به خدا و اولیاى او و اهتمامى كه به امر آخرت دارند، در خواب نیز از آنها غافل نمى‌گردند و به آنها توجه دارند. اهل آخرت به خدا علاقه دارند و طبیعى است كه در خواب نیز دلشان متوجه اوست؛ پس دلشان به خواب نمى‌رود.اگرانسان در خواب نیزاین حالات را داشته باشد، گویا عمرش دو برابر گردیده، چرا كه خوابش هدر نمى‌رود و گویا در هنگام خواب بیدار است و به خدا توجه دارد. شاید كسانى كه به‌این مقام دست یافته‌اند، مسائل را در خواب روشنتر و واضح‌تر از بیدارى درك مى‌كنند، چون در آن هنگام روحشان تمركز بیشترى دارد و كمتر به تدبیر بدن مى‌پردازد و به جهت این فراغت، درك و شهودهاى روح در عالم خواب قویتر است.

‌‌‌مرحوم میرزا جواد آقاى ملكى تبریزى در یكى از كتابهایش مى‌نویسد كه من كسى را سراغ دارم ـ ظاهراً حالت خودشان را بیان مى‌كنند ـ كه در هنگام خواب، معرفت نفس برایش حاصل گشته و از عظمت حالتى كه درك كرده بود، از خواب بیدار مى‌شود.

‌‌‌‌‌‌«اَعْیُنُهُمْ باكِیَةٌ وَ قُلُوبُهُمْ ذاكِرَة»

‌‌‌یازدهمین ویژگى: چشمشان گریان و دلشان همواره به یاد خداست.

‌‌‌خداوند مى‌فرماید:

«وَ اَمّا مَنْ خَافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى فَاِنَّ الْجَنَّةَ هِىَ الْمَأْوَى»(1)

و هر كس از حضور در پیشگاه با عظمت ربوبى ترسید و از هواى نفس دورى جست، همانا بهشت جایگاه ابدى اوست.

اولیاى خدا و خوف از عظمت الهى

‌‌‌همواره خوف و خشیت از خدا بر دل اهل آخرت حاكم است و این حالت، در این افراد، بسیار برجسته است. در واقع خوف آنها از نتایج اعمال و یا از غفلت و خطا و لغزشى است كه احیاناً از آنها سر مى‌زند و عاقبتشان را تیره مى‌سازد. اما احساس خشیت در برابر عظمت الهى، بدین جهت است كه هر كس بزرگى و عظمتى را مشاهده كند، خواه‌ناخواه، در برابر آن عظمت احساس كوچكى و ذلت و خشوع مى‌كند و هر قدر آن موجود عظیم‌تر باشد، این حالت در انسان بیشتر مى‌شود: براى مثال حضرت امام، رضوان اللّه تعالى علیه، كه شخصیت عظیمى بود و همه او را به عظمت مى‌شناختند و روح بزرگى داشت، اگر كسى موفق مى‌شد به خدمت ایشان مشرف شود، بخصوص اگر در یك جلسه خصوصى با ایشان روبرو مى‌شد؛ وقتى به انسان نگاه مى‌كردند بى‌اختیار احساس مى‌كرد كه دارد ذوب مى‌شود و خرد مى‌گردد، از بس ایشان ابهت داشت. ایشان یكى از بندگان خدا بود و به مانند پیامبر و ائمه معصومین نیز نبود، ولى چون مطیع خدا بود، خدا چنان ابهتى به ایشان داده بود كه هر كس با ایشان روبرو مى‌گشت، بى‌اختیار احساس كوچكى و درهم شكستن‌مى‌كرد واین بازتاب مواجه شدن با عظمت وجودى او بود.

‌‌‌شكى نیست كه نمى‌توان به گستره عظمت خداوند پى برد، ولى كسى كه شمایى و جلوه‌اى از عظمت خداوند را درك كند، حالت خوف و خشیت به او دست مى‌دهد. پس خوف از خداوند اثر طبیعى معرفت و درك عظمت اوست. بنده از افراد متعددى شنیده‌ام كه مرحوم آخوند كاشى ـ كه در اصفهان تدریس مى‌كرده است ـ حالات عجیبى داشته است و هنگام ركوع، به قدرى مى‌لرزید كه نمى‌توانست خود را كنترل كند. پس از جمله اوصاف اهل آخرت خوف از خداوند است. البته چنانچه در درس قبل متذكر شدیم، اهل آخرت داراى مراتبند: هر


1- نازعات/41 ـ 40.

كس در حد معرفت و ایمانش مرتبه‌اى از این ویژگى‌ها در او ظهور مى‌یابد، بالطبع آنان كه كامل گردیده‌اند این اوصاف در حد كمال در آنها ظهور مى‌یابد.

«اِذا كُتِبَ النّاسُ مِنَ الْغافِلینَ كُتِبُوا مِنَ الذّاكِرین»

آنگاه كه مردم از غافلان محسوب مى‌گردند، آنان از ذاكران شمرده مى‌شوند.

‌‌‌گاهى در زندگى جریانهایى رخ مى‌دهد، كه بر اثر آن عموم مردم غافل مى‌گردند و خود را مى‌بازند، حال این جریانها مى‌تواند وحشت‌آور باشد و مى‌تواند شورانگیز باشد؛ به هر جهت در مقابل آن شادى یا ناراحتى، انسان همه چیز را فراموش مى‌كند و تمام توجه او معطوف آن رخداد و جریان مى‌گردد؛ ولى اهل آخرت در همان حال كه عموم مردم به غفلت مبتلا مى‌شوند، متوجه خدا هستند.

«رِجالٌ لاّتُلْهِیهِمْ تِجارَةٌ وَ لابَیْعٌ عَنْ ذِكْرِاللّهِ ...»(1)

مردانى كه هیچ كسب و تجارتى آنان را از یاد خدا غافل نمى‌سازد.

«فی اَوَّلِ النِّعْمَةِ یَحْمَدُونَ وَ فی آخِرِها یَشْكُرُون».

‌‌‌دوازدهمین ویژگى: در آغاز نعمت، حمد و در پایان آن شكر خدا را به جا مى‌آورند.

‌‌‌وقتى انسان دائماً به خدا توجه داشته باشد، او را فراموش نمى‌كند و اگر نعمتى در اختیار او قرار گرفت، با توجه به اینكه این نعمت از خداست او را مى‌ستاید و پس از بهره بردن از نعمت شكر او را به جا مى‌آورد. اما اهل دنیا از اول توجه ندارند كه این نعمت از خداست و آن را دست آورد تلاش خود مى‌بینند و در آخر نیز خداى را شكر نمى‌گزارند.

«دُعائُهُمْ عِنْدَاللّهِ مَرْفُوعٌ وَ كَلامُهُمْ مَسْمُوعٌ. تَفْرَحُ بِهِمُ الْمَلائِكَة»

دعاى آنان بالا مى‌رود و سخن آنها پذیرفته مى‌شود و ملائكه از آنان خشنودند.

‌‌‌اینكه در لسان شرع تعبیر مى‌شود دعا به سوى خدا بالا مى‌رود، به جهت مقام رفیع الهى و علو و رفعت معنوى است كه خدا دارد و الا العیاذباللّه؛ خدا جسم نیست كه در آسمانها جاى گرفته باشد.

‌‌‌به دیگر سخن: فاصله بین عظمت و مقام رفیع خداوند و بین انسانها بى‌نهایت است و در واقع او غنى محض است و دیگران فقیرند. مقام الهى بالاتر از آن است كه فكر و وهم انسان به


1. نور/37.

آن راه یابد. پس براى اینكه دعاى انسان به خدا برسد باید از مقام پست انسان به سوى مقام رفیع الهى بالا رود.

‌‌‌خداوند در قرآن مى‌فرماید:

«... اِلَیْهِ یَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصّالِحُ یَرْفَعُهُ ...»(1)

سخن طیب و پاكیزه به سوى خدا بالا مى‌رود و عمل نیك و خالص آن را بالا مى‌برد.

‌‌‌در روایات از عملى كه مورد پذیرش خداوند قرار گرفته است، چنین تعبیر شده كه «آن عمل بالا مى‌رود» و از عملى كه پذیرفته نمى‌شود، تعبیر مى‌شود «بالا نمى‌رود و به سوى صاحبش برگردانده مى‌شود». سخن اهل آخرت بالا مى‌رود؛ یعنى از حدّ انسانها و مخلوقات فراتر رفته و به بارگاه الهى راه مى‌یابد.

«وَ یَدُورُ دُعاؤُهُمْ تَحْتَ الْحُجُبِ، یُحِبُّ الرَّبُّ اَنْ یَسْمَعَ كَلامَهُمْ كَما تُحِبُّ الْوالِدَةُ الْوَلَد»

و دعاى آنان در زیر حجابها دور مى‌زند. خداوند دوست مى‌دارد كلام آنان را بشنود همان طور كه مادر، طفل خود را دوست مى‌دارد.

‌‌‌در معارف دینى وارد شده است كه فوق عرش و كرسى حجابهایى قرار دارد و این حجابها و سرادقات از نورند. این تعابیر در روایات براى ترسیم فاصله فهم و درك ما از عظمت خداوندى است و اینكه اگر انسان بخواهد شناخت حقیقى به خدا پیدا كند، از چه مراحلى باید بگذرد و چه حجابها و موانعى را كنار زند؛ البته این حجابها نیز مخلوقات خداوندند. به هر جهت در این جمله از حدیث معراج آمده است كه دعاى اهل آخرت بالا مى‌رود تا به حجابهاى الهى برسد و آنجا مى‌چرخد و خداوند دوست مى‌دارد آن دعا را بشنود، چنانكه مادر سخن گفتن بچه خود را دوست مى‌دارد: این تشبیه بسیار لطیف و پر معناست و در واقع این حالت یك عطیه الهى است كه به دوستداران خدا داده مى‌شود. دعا و مناجات آنها نیز لطف الهى است كه بر اثر محبت خدا به بندگانش به چنین توفیقى دست مى‌یابند.

‌‌‌محبت بندگان به خدا با محبت او به بندگانش قابل مقایسه نیست: اگر همه محبتهایى كه


1- فاطر/10.

مادران به فرزندانشان دارند و نیز همه محبتهایى كه‌ازابتداتا پایان عالم پدید آمده است ومى‌آید رادركنار محبت خدا قراردهیم، پى‌مى‌بریم كه قطره‌اى است دربرابر دریا؛ زیرا محبت خدابى‌نهایت ومحبت دیگران هر چه باشد محدود است.یعنى محبت خدابه هر یك از بندگانش بیش از همه دوستى‌ها و محبت‌هایى است كه در عالم وجود دارد.

‌‌‌در حدیث قدسى وارد شده است كه شادى و سرور خداوند از توبه بنده‌اش، بیش از شادمانى كسى است كه در بیابان به خواب مى‌رود و پس از بیدار شدن مى‌بیند، شتر و زاد و راحله‌اش ناپدید گردیده است و هر چه جستجو مى‌كند شتر و زاد و راحله‌اش را نمى‌یابد. گرسنه و ناامید در آستانه مرگ قرار مى‌گیرد و آن گاه كه تسلیم مرگ مى‌گردد، شتر و زاد و راحله‌اش را در برابر خود مى‌بیند.

‌‌‌چنین شخصى از یافتن آذوقه و مایه حیاتش، چقدر خوشحال مى‌گردد؟ خداى متعال از توبه بنده‌اش بیش از این شاد مى‌شود. البته این تعبیرات نارساست و در حد فهم ما بیان شده است و الا خداوند حالات متغیر و متفاوت ندارد. (بالاخره حقایق را باید با همین زبان براى ما بیان كنند).

‌‌‌دعاى بندگان مؤمن در زیر حجابهاى بالاى عرش گردش مى‌كند، چون خدا دوست دارد سخن آنان را بشنود. در روایتى وارد شده است كه وقتى مؤمن دعا مى‌كند، خداوند دیر دعاى او را به اجابت مى‌رساند تا بیشتر دعا كند؛ چرا كه خدا دوست دارد صداى او را بشنود. اما افراد ضعیف‌الایمان و منافق وقتى درخواستى از خدا مى‌كنند، زود نیاز آنها را برآورده مى‌سازد، چون دوست ندارد صدایشان را بشنود.

***