سخنرانى حضرت آیت الله مصباح
در مركز فرهنگى امام رضا(علیه السلام) در بارسلنا - اسپانیا
بسم الله الرحمن الرحیمالحمدلله رب العالمین و صلى الله على سیدنا محمد و آله الطاهرین
واعلموا انّ فیكم رسول الله لو یطیعكم فى كثیر من الامر لعنتّم و لكنّ الله حبّب الیكم الایمان و زیّنه فى قلوبكم و كرّه الیكم الكفر و الفسوق و العصیان اولئك هم الراشدون; و بدانید كه رسول خدا در میان شماست. اگر در بسیارى از امور از شما پیروى كند، خودتان به رنج و زحمت مى افتید; لكن خداوند مقام ایمان را محبوب شما گردانید و آن را در دل هایتان نیكو بیاراست و كفر و فسق و معصیت را در نظرتان منفور ساخت و اینان اهل هدایتند.
این آیه و بسیارى از آیات مانند آن در قرآن كریم، به حقیقت اجتماعى مهمى اشاره دارد كه همانا اداره جامعه به صورت مطلوب به دست یك مدیر است. ما مشاهده مى كنیم كه آیات زیادى به مؤمنان امر مى كند كه افزون بر اطاعت از خدا، از رسول هم اطاعت كنند و در بعضى آیات، اطاعت از اولى الامر را هم مى افزاید و مى فرماید: اطیعواالله و اطیعوا الرسول و اولى الامر منكم; از خدا و رسول و ولى امرتان اطاعت كنید; بنابراین، نیاز همه جوامع به كسى كه امور آن جامعه را به نحو مطلوب اداره كند، امرى است كه مذاهب و فرقه هاى مختلف، اختلافى در آن ندارند و حتى عقلاى عالم هم در امور مهم دنیایى خود همین كار را مى كنند. این، مطلب اصلى در اسلام و حكومت اسلامى است كه به دست رسول خدا آغاز و به خلفاى آن حضرت كه خود او تعیین كرده بود منتقل شد.
ممكن است بین بعضى از امت ها در بعضى زمان ها، در مورد كسى كه باید متصدى امر حكومت باشد (حاكم)، اختلاف بوده; امّا در وجوب حكومت و ضرورت وجود حاكم در بین امت اسلامى هیچ اختلافى وجود نداشته است و ما مى توانیم به عنوان یك قاعده اسلامى، وجود مدیرى را كه امور جامعه را به هر شكل ممكن بگرداند، امرى ضرورى بدانیم. در عین حال، ما با فكر مقابل این قاعده اسلامى یعنى فكر سكولار مواجهیم كه اصلاً منكر چنین نقشى براى دین است و به طور كلى دین را از مسایل حكومتى و سیاسى به دور مى داند.
آن چه مى خواهم در این جا تأكید كنم، آن است كه ضرورت وجود شخصى كه متصدى امور باشد، منحصر به جوامع بزرگ نیست; بلكه هر جا جمعیتى ولو متشكل از سه نفر باشد، این اصل اسلامى اقتضا مى كند كه یك نفر از آن ها مدیر امورشان باشد. در حدیثى از رسول اكرم(ص) رسیده است كه به اصحابشان توصیه مى فرمودند: هر گاه به سفر رفتید; ولو سه نفر بودید، یكى از شما باید امیر باشد وبه بقیه فرمان دهد.این همه اهتمام به مسأله اداره جامعه به وسیله یك مدیر و به عبارت دیگر تأكید بر وحدت جامعه حول یك مدیر، مبتنى بر همین قاعده مهم اسلامى است كه به آن اشاره مى كنم.
در عصرى كه ما زندگى مى كنیم، حقیقت آن است كه هر كدام از انسان ها داراى توانایى ها و استعدادهاى ویژه در زندگى شخصى خودشان هستند; اما هنگامى كه قواى هر فردى با دیگر افراد جمع شود، تأثیر آن به صورت تصاعد هندسى بالا مى رود و به تجربه تاریخى دیده ایم كه این وحدت نیروها در جوامع مختلف آثار مثبتى را به جاى گذاشته است. بر اساس این اصل تجربى - تاریخى و عقلى - اسلامى، بر ما لازم است كه بكوشیم تا صفوف خودمان را متحد و همبستگى مان را محكم گردانیم تا بتوانیم در مقابل دشمنان با كمى عده و امكاناتمان بایستیم; البته این وحدت بین نیروها، همیشه با قیام كسى كه صلاحیت اداره امور را دارد و اطاعت همه نیروها از او با همه اختلاف نظرها، كامل شده و ثمراتى را به دنبال داشته است. اتوبوسى را در نظر بگیرید كه با سرنشینان خود مى خواهد از جایى به جاى دیگرى برود. اگر هر كدام از مسافران بخواهند بر اساس رأى و نظر خاص خودشان اتوبوس را متوقف كنند یا به حركت در آورند، هیچ گاه به مقصد نخواهد رسید; زیرا بین مسافران به سبب اختلاف نظرى كه دارند، مشاجره و اختلاف پیش مى آید; اما اگر این كار را به دست راننده بسپارند و خودشان دخالتى نكنند; با این كه ممكن است راننده هم اشتباهاتى را مرتكب شود، اما سرانجام بهتر، سالم تر و سریع تر به مقصد خواهند رسید. راز این مطلب آن است كه انسان ها از نظر خلقت و اخلاقیات و از نظر آرا و افكار با هم تفاوت دارند و به ندرت مى توان دو نفر را یافت كه در همه افكار و آرا با هم متفق باشند; بلكه مردم در معرفت، در چگونگى برخورد با مسایل اجتماعى و... با هم اختلاف دارند و یكسان نیستند; پس اگر هر كسى بخواهد رأى خود را به كرسى بنشاند و هر طور كه خودش صلاح دید عمل كند، هرگز اتفاق و اتحاد حاصل نمى شود; بلكه فقط با صرف نظر از آراى بعضى به جهت مصلحت بقیه مردم، وفاق عمومى به وجود مى آید.
قرآن مجید، همه امت اسلامى را به وحدت فرا خوانده و مى فرماید: واعتصموا بحبل الله جمیعاً و لاتفرقوا; حتى به این مقدار هم بسنده نكرده و ادیان دیگر را نیز به وحدت دعوت فرموده است: قل یا اهل الكتاب تعالوا الى كلمة سواء بیننا و بینكم الانعبد الا الله ولا نشرك به شیئاً و لایتخذ بعضنا بعضاً ارباباً من دون الله.
این كه اسلام امت هاى دیگر از قبیل یهود، نصارا، سابئین و مجوس را به توحید كامل مى خواند، در واقع آن ها را به محور و كلمه مشترك بین همه ادیان دعوت مى كند و آن كلمه این است: الا نعبد الا الله. در جایى كه وظیفه داریم بین مسلمانان، نصارا و یهود اختلافات را كم كنیم، آیا وظیفه نداریم در بین خودمان اتحاد برقرار كنیم و اختلافاتمان را با دیگر برادران مسلمان به حداقل برسانیم؟
اكنون در زمانى زندگى مى كنیم كه بحمدالله همه مردم به اهمیت وحدت و اتحاد مذاهب پى برده اند; حتى مسیحیت و یهودیت نیز در پى نزدیكى خود به اسلامند و فرقه هاى مسلمانان همگى به وحدت، اتحاد و اعتصام به حبل الله و پرهیز از تفرقه و اختلاف دعوت مى كنند; البته انكار نمى كنیم كه همه دعوت كنندگان به اتحاد بین مذاهب و ادیان، هدف و نیت صادقانه ندارند; بلكه در بین آن ها اغراض مختلف جناحى و سیاسى نیز وجود دارد; لكن بیش تر مردم متدین و اصحاب ادیان مختلف این حقیقت را دریافته اند كه انسانیت در جوامع گوناگون در معرض خطر جدى قرار گرفته و عقاید الهى از توحید و سایر اصول ادیان ابراهیمى مورد تهدید واقع شده و اخلاق و اصول انسانى و اجتماعى به نابودى كشیده مى شود و در نهایت، جوامع و تمدن هاى انسان ها رو به سقوط و انحطاط پیش مى رود; به همین علت، نتیجه گرفته اند كه باید با هم متحد شوند تا بتوانند در مقابل الحاد و نابودى اخلاق بایستند.
این حقیقت انكار ناپذیر، یعنى اتحاد صفوف بین گروه هاى مختلف مسلمان و ایستادگى در مقابل دشمنان، نیاز اصلى و ضرورى ما مسلمانان است. در این جا همان سؤال را تكرار مى كنم كه اگر واجب است بین اسلام و سایر ادیان ابراهیمى و توحیدى نزدیكى و وحدت ایجاد كنیم، آیا واجب نیست كه بین خودمان اتحاد و نزدیكى باشد؟ از این رو توجه شما را جلب مى كنم به این حقیقت كه هیچ وحدتى حاصل نمى شود; مگر این كه اشخاص و افرادى كه داراى نظریات و آراى شخصى هستند، آن ها را كنار گذاشته و حول یك نظر واحد و تحت فرمان یك امیر واحد با هم متحد شوند و این امر، منحصر به جوامع بزرگ انسانى نیست; بلكه همان طور كه قبلاً گفتیم، در مورد اجتماعات كوچك نیز جریان دارد. حتى در اجتماع كوچك خانواده نیز لازم است كه همه افراد خانواده اختلافات را كنار گذارند و اداره امور را به دست مدیر آن خانواده بسپارند و اگر این امر نباشد، هیچ گونه وحدت و اتفاقى در هیچ جایى به وجود نمى آید و سرانجام به اختلاف و جدایى مى كشد و این همان چیزى است كه خداى تعالى در آیات شریف قرآن ما را از آن نهى كرده و مى فرماید: و لاتنازعوا فتفشلوا وتذهب ریحكم.
در پایان، خود و شما برادران عزیز را به رعایت حق و عدل اسلامى توصیه و تاكید مى كنم كه به عاقبت اختلاف در رأى و عمل بیندیشید و مفاسد و بدى هاى آن را در نظر آورید و بدانید كه هر گاه بخواهیم به یك دیگر نزدیك شویم و بین صفوفمان اتحاد برقرار كنیم، لازم است قبل از هر چیز نَفْسمان را آماده كنیم كه به آرا و نظریات دیگران احترام گذاریم و آن ها را بپذیریم; سپس هر گونه سوء ظن نسبت به برادران مؤمن را از بین ببریم و اگر كارى را نپسندیدیم، به عامل آن كار تهمت نزنیم و محكوم نكنیم; بلكه عمل او را به بهترین وجه حمل كنیم; كما این كه فرموده اند: ضع فعل اخیك على احسنه. اهل بیت(علیهم السلام) نیز ما را به اخلاق اسلامى توصیه كرده اند و به همین مضمون (با اختلاف در نقل)، حدیثى به طور متواتر از پیامبر اكرم(ص) رسیده است كه مى فرمایند: كذّب سمعك و بصرك عن اخیك، فان شهد عندك خمسون قسامة و قال لك قولاً فصدّقه و كذّبهم هر گاه پنجاه نفر پیش شما آمدند و قسم خوردند كه فلان برادر دینى شما فلان كار را انجام داده; ولى خود آن شخص آمد و گفت: من آن كار را انجام نداده ام، ما باید قسم آن پنجاه نفر را رد كنیم و حرف آن یك نفر را قبول كنیم; البته فقط در این مورد به خصوص، قول آن ها را رد مى كنیم و قول آن یك نفر را مبنى بر انجام ندادن كار منكَر مى پذیریم; ولى در سایر امور، قول بینه را باید پذیرفت. (برا ى اطلاع از جزئیات بیشتر این حكم به كتابهاى فقهى مفصل مراجعه فرمایید).
مى بینیم كه مكتب اهل بیت(علیهم السلام) و علماى اسلام راه را براى ما تعیین كرده اند; امّا ما در بیش تر موارد مخالف آن را انجام مى دهیم و به مجرد آن كه یك نفر آمد و به صورت احتمال گفت كه مثلاً فلانى كارى را انجام داده; ولى خود آن شخص آمد و شواهد آورد و قسم خورد كه این كار را نكرده ام، باز هم حرف او را رد مى كنیم و حرف احتمالى دیگرى را قبول مىكنیم و مى گوییم: تا نباشد چیزكى، مردم نگویند چیزها.
قرآن مجید در این باره مى فرماید: ان جائكم فاسق بنبأ فتبیّنوا ما خبرهاى زیادى را از فساق و از رادیوهاى مغرض مى شنویم و آن ها را مى پذیریم; بدون آن كه تحقیق كنیم كه آیا این ها درست است یا نه; در حالى كه تحقیق كردن در بیش تر موارد كار سخت و دشوارى نیست; مثلاً در مورد حرف هایى كه به برادران ما از فرقه هاى اسلامى نسبت مى دهند، ما مى توانیم به كتاب هاى آن ها مراجعه كنیم و به راحتى حرف ها و ادعاهاى واقعى آن ها را ببینیم.ما معتقدیم كه اگر به دستورهاى اسلامى و اوامر اخلاقى قرآن مجید مانند تحقیق در اخبارى كه مى شنویم یا حمل عمل مؤمن بر احسن وجه یا تصدیق اشخاص و اصل برائت در آن چه شخص خودش انجام مى دهد و امثال آن ها توجه كنیم، مى توانیم به وحدت و اتفاق و نفى و طرد اختلاف و دشمنى برسیم; به شرطى كه بر آرا و افعال سایر برادران مسلمان كه با نظر ما سازگار نیست، صبر و آن ها را تحمل كنیم و اگر به این دستورها عمل كنیم، به زودى در دنیا و آخرت سعادتمند خواهیم بود و در این صورت، خداى كریم هم نصرت و پیروزى را براى ما ضمانت كرده است.
وفقناالله و ایاكم لما یحب و یرضى و جعل قلوبنا مملوءة بالمحبة لاخواننا بعضنا ببعض وفى طرد احقادنا الشخصیة و السعى وراء الاتحاد والتوافق وحسن الظن لاخواننا والسلام علیكم ورحمة الله وبركاته
سؤال: جواب پرسش بچه پنج ساله اى كه مى پرسد خدا چیست، كیست و كجاست چه خواهد بود؟
پاسخ: بچه ها همه از نظر میزان درك یكسان نیستند; ولى اگر حد وسط این سنین را در نظر بگیریم، مى توانیم بعضى از اشیا مثل كامپیوتر یا تلویزیون را به او نشان دهیم و بگوییم: كسى این را ساخته; ولى این جا نیست و شما او را نمى بینى یا این كه در تلویزیون صورت شخصى را مى بینى; ولى خودش را نمى بینى و ما نمى دانیم او الان كجاست اما آثارش را در این جا مى بینیم و مى دانیم چنین كسى هست. اگر ما ندانیم كه خدا كجاست، دلیل نمى شود بر این كه خدا نیست. آثار او را كه مى بینیم و از زیبایى هایى كه خلق كرده یا نعمت هایى كه به ما داده است، مى فهمیم كه او هست; اگر چه نمى توانیم او را ببینیم; پس كافى است به همین اندازه به او القا كرد كه موجوداتى هستند و وجود دارند و ما مى دانیم كه هستند; اما نمى توانیم آن ها را درك كنیم و از جاى آن ها نیز خبر نداریم.
سؤال: چگونه مى توان بین امور بدیهى موجود در علوم تجربى و كلاسیك با بدیهیات عقلانى و مجرد جمع كرد؟
پاسخ: این مسأله در حقیقت یكى از مهم ترین مسایل معرفت شناسى است و نظریات و آراى فلسفى مربوط به آن مختلف است. بعضى مى گویند: براى انسان ممكن نیست به چیزى شناخت و معرفت یقینى پیدا كند و همه مسایل نزد او مشكوك است و به مسایل گوناگون شناخت هاى ظنى دارد و به هیچ مسأله اى شناخت یقینى ندارد. در مقابل، بعضى دیگر این مسأله را به عقل فطرى و مشترك بین انسان ها واگذارده و مى گویند: هر چیزى را كه انسان با عقل مشترك به آن برسد، درست و یقینى است و در سایر امور نیز به راه هاى عملى و ادله تجربى بستگى دارد كه به چه مقدار یقین آور باشند.
به نظر ما (در فلسفه اسلامى)، بسیارى از امور تجربى كه یقینى محسوب مى شوند، در معرض شك، بلكه در معرض بطلان قرار دارند و هم چنین بسیارى از نظریات مانند نظریات موجود در علوم طبیعى كه امروزه مورد قبول دانشمندان علوم قرار دارد، به نظر ما صد در صد یقینى نیست; اما براى مسایلى كه متعلق به متافیزیك و ماوراء الطبیعة است، راه رسیدن به یقین وجود دارد; البته این راه خیلى دشوار است كه باید وجه صحت را در آن شناخت و فیلسوف اسلامى عمر خود را در راه حصول مطالب یقینى و بدیهى صرف مى كند كه این مطالب، منحصر در امورى است كه عقل انسانى به آن مى رسد و نه تجربه حسى.