در كتاب آموزش فلسفه، در باب شناخت شناسی فرمودهاید كه مفهوم وجود از قبیل مفاهیم ثانیة فلسفی است. و مفاهیم ثانیة فلسفی مستقیما ما بازاء خارجی ندارند بلكه فقط منشأ خارجی دارند. اما در بخش وجود شناسی، بحث اصالت وجود و ماهیت، می فرمایید كه اصالت از آن وجود است و آن كه متن خارج را پر كرده، وجود است؛ و ماهیت امری است اعتباری. با توجه به این دو مطلب، این تعارض را چهگونه حل كنیم؟ اگر وجود از قبیل مفاهیم فلسفی است و فقط منشأ خارجی دارد، چطور وجود اصیل میشود و در خارج مصداق و ما بازایی دارد و ماهیات امری اعتباری میشوند؟ چرا مفاهیم ماهوی، مفاهیم اولی شمرده می شوند و مستقیما به مفاهیم ماهوی ما بازاء خارجی نسبت داده می شود؟
آنچه اعتباری است مفهوم انتزاعی وجود است، و آنچه اصالت دارد حقیقت عینی وجود است که تنها با علم حضوری درک میشود و این دو مطلب با هم تنافی ندارند، چنان که مفهوم واجبالوجود مفهومی انتزاعی است ولی حقیقت واجب، حقیقیترین حقایق و حقیقتبخش همه حقایق است. اما نکتهای که موجب میشود مفاهیم ماهوی از مفاهیم اولی شمرده شوند این است که ذهن نخستین مفاهیم کلی را از مفاهیم جزئی حسی انتزاع میکند، مثل مفهوم رنگ سفید که بعد از دیدن شیء سفید به دست میآید. از این جهت گفته میشود این مفاهیم ما به ازاء عینی دارند. اما مفاهیمی از قبیل وجود و عدم و علت و معلول و سایر معقولات ثانیه فلسفی با کندوکاوهای ذهن به دست میآید. برای تفصیل بیشتر به کتاب «آموزش فلسفه»، جلد اول، درس 15 و 24 مراجعه کنید. شایان ذکر است که واژه «حقیقی» دو اصطلاح متفاوت دارد که اشتراک لفظی آنها منشأ اشتباه میشود. برای تفصیل بیشتر به کتاب «تعلقیه علی نهایهالحکمه»، بحث اصالهالوجود مراجعه کنید.