صوت و فیلم

صوت:
,

تمسک به دین، تنها راه مقابله با فتنه

در بیستمین نشست عمومی انجمن فارغ التحصیلان مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)
تاریخ: 
جمعه, 10 دى, 1389

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم

الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلاَةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّيِبِينَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین

أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ‌ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً

بعد از جریان فتنه اخیر کسانی که اهل فکر و بحث و تحقیق و قلم بودند و احساس وظیفه می‌کردند، از زوایای مختلف این مسأله را مورد بحث قرار دادند. حسن این بحث‌ها این است که چون اغلب آن‌ها مستند است، در منطق جهانی اسناد قابل ارائه دارد و این مسأله اهمیت خاصی دارد. البته ما نه فرصت داریم و نه امکانات بررسی این اسناد برای ما فراهم است؛ اما شاید اجمالاً بتوان از روی قرائن تحلیل‌هایی کرد و کلیاتی را به دست آورد؛ مخصوصاً از راه موازینی که اسلام در اختیار ما گذاشته است و کمابیش هم این کارها انجام گرفته است. این هم زاویه‌ای است از این حادثه برای این‌که این حادثه را از لحاظ مبانی دینی، فکری و اعتقاد اسلامی چگونه باید تحلیل کرد.

تحلیل گذشته، راه‌گشای آینده

به طور کلی بسیاری از این بحث‌ها برای تحلیل حوادث گذشته است. چون خاصیت فتنه این است که ابعاد مبهمی دارد و گاهی عناصری از حق ـ‌هرچند به صورت ضعیف و ظاهری‌ـ در آن استخدام می‌شود و به فرموده حضرت امیرصلوات‌‌الله‌‌عليه : یُؤْخَذُ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ وَ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ فَیُمْزَجَان‏؛[1] اختلاط حق و باطل باعث می‌شود برای بسیاری از افراد شبهه‌ها، ابهام‌ها و سؤال‌هایی باقی بماند و این تحقیقات و پژوهش‌ها کمک می‌کند ‌که ابهام‌ها برطرف شود؛ سؤالاتی از این‌ قبیل که آیا سران فتنه به عاقبت کار می‌اندیشیدند؟ آیا آن‌ها راضی بودند به این‌که صریحاً اقداماتی علیه دین، انقلاب و نظام انجام بگیرد و اگر راضی بودند آیا این اقدامات را به عنوان هدف در نظر می‌گرفتند، یا تاکتیکی بود که به خیالشان از آن عبور می‌کنند؟ چنین سؤالاتی در اذهان بعضی‌ باقی مانده بود؛ مخصوصاً کسانی که فریب خورده بودند و بدون سوءنیت از بعضی سران فتنه حمایت کرده بودند.

طبیعی است وقتی كسی موضعی را اتخاذ کند، مخصوصاً اگر حرفش قابل توجه دیگران باشد و كسانی از او تبعیت کنند، بعد از آن‌که معلوم ‌شد اشتباه کرده، نمی‌خواهد به این زودی‌ها اقرار به اشتباه کند بلكه اشتباهش را توجیه می‌کند. طبیعت آدمیزاد این چنین است. شاید بنده هم اگر در درسم اشتباهی بکنم و یکی از دوستان بگوید که فلان مطلب را اشتباه گفتی، سعی ‌کنم توجیه کنم و بگویم مقصودم حرف دیگری بود؛ نمی‌خواهم زود اقرار کنم که اشتباه کردم.
کسی که در موقعیت بالای اجتماعی است، عده زیادی طرفدار دارد و دیگران از او حرف‌شنوی دارند، لازم نیست موقعیت سیاسی هم داشته باشد، فرض كنید استادی در کلاس دانشگاه یا در حوزه اظهار نظری کرده و ناآگاهانه اشتباهی کرده، به طور طبیعی برایش سخت است که بگوید اشتباه کردم. در چنین مواردی غالباً می‌گویند: ما خودمان اصلاح‌طلب بودیم، اصل نظام را قبول داشتیم، قانون اساسی را قبول داشتیم، حتی ولایت‌فقیه را قبول داشتیم؛ اما کسان دیگری كه می‌خواستند ما را خراب كنند، آمدند و شعارهایی علیه اسلام دادند و این جریانات را به راه انداختند. این‌جاست كه چنین سؤالات و شبهه‌هایی باقی می‌ماند که واقعاً این افراد چه اندازه با نیت و عمداً به این کارها اقدام کرده‌اند و حاضر بودند این حوادث اتفاق بیافتد.
در فتنه چنین ابهام‌هایی باقی می‌ماند و شاید هنوز هم در جامعه ما افراد متدین و خوش‌نیتی باشند که باور نکرده‌اند که این فتنه، طرحی از پیش طراحی شده بوده كه سال‌ها روی آن کار شده بود و آنچه اتفاق افتاد بخش اخیر طرح بود و طراحان آن صددرصد مطمئن بودند که در این مرحله به پیروزی خواهند رسید و کار نظام دیگر تمام خواهد شد. از این جهت هنوز جای تحقیق و نشان دادن اسناد و مدارک باقی است تا همه افراد جامعه درست جریان گذشته را بشناسد و بفهمند این‌ها چه کسانی بودند و هر یك در چه حدی مسئولیت این کار را داشتند. آیا كسانی كه ما به آن‌ها می‌گوییم «سران فتنه»، معنایش این است که همه آن‌ها در یک سطح در این کار سهیم بودند، یا تفاوت داشتند و بعضی از ایشان رسماً فریب خورده بودند؟ شاید همه‌ آن‌ها یکسان نبودند. این‌ها سؤالاتی است كه هر قدر درباره آن‌ها تحقیق بشود، جواب‌های روشن‌تری پیدا می‌کند و کار خوبی هم هست. هر جامعه زنده‌ای باید حوادثی را كه در جامعه واقع می‌شود بهتر و روشن‌تر درک کند تا بتواند تصمیم بگیرد؛ اما مخصوصاً بعد از گذشت قریب دو سال از این جریان شاید تحقیق و بحث دیگر و مهم‌تری در این زمینه ضرورت داشته باشد که البته کمابیش مبتنی است بر نتیجه‌ای که از تحقیقات قبلی گرفته شده است.

مفروض این است که ـ‌صرف نظر از تعیین اشخاص‌ـ فتنه طراحی شده‌ای واقع شده که کسانی می‌خواستند در جریان این فتنه این نظام را براندازند؛ اما این‌كه طراحان این فتنه چه کسانی بودند، همه داخلی بودند یا خارجی، یا مخلوطی از داخل و خارج بودند، همه آگاهانه در این جریان دخیل بودند یا بعضی‌شان فریب خورده بودند و اشتباه می‌کردند، ‌این سؤالات برای نتیجه‌گیری بحث بعدی ضرورتی ندارد. آن چه مهم است اصل این مسأله است که یقین داشته باشیم این حادثه یك اتفاق لحظه‌ای و فصلی نبود که در ظرف چند روز یا چند ماه انجام گرفته باشد و کسانی کار غلطی کرده باشند و بعد هم پشیمان شوند. مخصوصاً با توجه به فرمایشات مقام معظم رهبری ـ‌دامت بركاته‌ـ دیگر جای شبهه‌ای در اصل این مسأله باقی نمانده است؛[2] چون حتی کسانی که ایشان را به عنوان ولی‌فقیه قبول ندارند، ایشان را حداقل به عنوان سیاست‌مدار کارکشته‌ای که بیش از چهل سال تجربه مسائل سیاسی در بحرانی‌ترین شرایط مملکت را دارد، قبول دارند. چنین کسی می‌گوید مقدمات این فتنه بیش از بیست سال است که طراحی شده و قرائن زیادی هم برای این ادعا هست که خوشبختانه در بحث‌های تلویزیونی و نشریات مطرح شده و اسنادش را ارائه کرده‌اند.

پیش‌بینی فتنه آینده

این یک قسمت از بحث‌ است تا ما جریان گذشته را درست بشناسیم که چه بود، از کجا سرچشمه گرفت، چه کسانی بازیگران اصلی بودند، چه کسانی فریب خوردند و چه کسانی ناآگاهانه ابزار شدند. پاسخ به این سؤالات هم از این جهت لازم است که باید گذشته هر چه بیشتر شفاف باشد، قرائن قابل قبول داشته باشد و اسناد و مدارک آن در اختیار باشد تا در مقام قضاوت کردن تیر در تاریکی نیندازیم. ولی آن چه مهم است بحث بعدی است؛ پیش‌بینی فتنه بعد و این‌که آیا ممکن است بعداً هم فتنه‌ای واقع شود یا نه و اگر فتنه‌ای واقع شود از چه کسانی، با چه شیوه‌ای و با استفاده از چه ابزارهایی خواهد بود؟ برای یک جامعه زنده این مسائل مهم‌تر است. همه این بحث‌ها برای آن است که ما وظیفه‌مان را نسبت به آینده بهتر بشناسیم و بدانیم در مقابل فتنه‌های آینده چه کنیم. باز من استناد می‌کنم به فرمایش مقام معظم رهبری ـ‌مد ظله العالی‌ـ که در جایی اشاره کردند به این‌که احتمال دارد ما فتنه بزرگ‌تری در پیش داشته باشیم. بعضی اشخاص دیگر هم کمابیش همین حرف‌ها را مطرح کردند.

طبعاً کسانی می‌توانند در این زمینه اظهار نظر کنند که تخصص‌،‌ خبرگی و ممارستشان در مسائل سیاسی و تحلیل حوادث و جریانات جهان بیشتر است؛ ولی خوشبختانه ما در مبانی دینی‌مان هم مطالبی داریم که می‌تواند در این زمینه‌ راه‌گشا باشد مثل بسیاری از مسائل دیگری که دین مطرح می‌کند؛ اما اثبات آن‌ها را گاهی استدلالات عقلی و فلسفی عهده‌دار می‌شود، گاهی تجارب علمی و زمانی هم بحث‌های اجتماعی و علوم انسانی به تأیید آن‌ها کمک می‌کند. خود دین عهده‌دار اقامه برهان بر این مطالب نیست و اگر برهانی هم اقامه کند، تفضلاً و اشاره به برهان و دلیل عقلی آن است؛‌ مثلاً دین بیان می‌كند كه عقل بشر می‌فهمد خدایی هست كه یگانه است‌ اما اثبات این مسأله را بر عهده براهین عقلی می‌گذارد. در مسائل اجتماعی هم گاهی دین مطالبی را بیان می‌کند که ما می‌توانیم برای زندگی اجتماعی‌مان از آن‌ها استفاده کنیم، هر چند روش اثبات علمی‌ این مطالب روش دیگری است و آن‌ها را باید با قرائن و شواهد عینی و جمع‌آوری اسناد و مدارک ثابت كرد. این هم نوعی نگاه به مسائل اجتماعی است که آن‌ها را از دیدگاه دین بررسی کنیم. ما در آیات کریمه قرآن و در روایات شریفه معتبر مطالبی داریم که به تحلیل مسائل اجتماعی و حتی پیش‌بینی آینده کمک می‌کند اما متأسفانه چون بسیاری از این بیانات قرآنی و روایی با مذاق عوامانه ما سازگار نیست به آن‌ها بها نمی‌دهیم و به سادگی از کنارشان می‌گذریم و شاید هم دلمان نمی‌خواهد آن‌ها را باور کنیم.

دشمنی دشمنان با دین ما

من از دوران نوجوانی گاهی از بزرگترها می‌شنیدم که بعضی از کشورهای خارجی با دین ما مخالفند و می‌خواهند اسلام را از بین ببرند. در آن سن و سال من این حرف‌ را درست باور نمی‌کردم و با خود می‌گفتم مثلاً انگلستان چه دشمنی با نماز و روزه‌ من دارد؟! آن‌ها می‌خواهند از منابع ما استفاده کنند، از نفت ما استفاده کنند، طلا و مس و سایر معادن ما و بازار تجارت ما را می‌خواهند و می‌خواهند بر ما تسلط پیدا کنند تا منافع مادی‌شان را تأمین کنند؛ اما با دین ما چه‌کار دارند؟! برای من سخت بود كه باور کنم کشورهای خارجی دشمن دین ما هستند.
این شبهه برای من کم‌رنگ بود؛ تا اوائل شروع نهضت كه امام ـ‌رحمه الله‌ـ هم بر این مسأله تکیه ‌کردند؛ ایشان خیلی روی «اسلام» تکیه می‌کردند و دائماً می‌گفتند: اسلام در خطر است؛ من برای اسلام احساس خطر می‌کنم؛ این‌ها دشمنان اسلام هستند؛ این‌ها از اسلام سیلی خورده‌اند و صحبت‌هایی از این قبیل. من فرمایشات امام را جدی‌تر گرفتم چون می‌دانستم امام اهل گزافه‌گویی نیست و بی‌جهت حرف نمی‌زند. لذا این مسأله برای من جدی‌تر شد که آیا واقعاً ممکن است این‌ها دشمن دین ما باشند؟! وقتی این احتمال در ذهنم تقویت شد که ممکن است این گفته صحیح باشد، آیات قرآن را بهتر می‌فهمیدم و بیشتر به آن توجه می‌کردم؛ بارها در قرآن خوانده بودم که وَ لَنْ تَرْضى عَنْكَ الْیَهُودُ وَ لاَ النَّصارى‏ حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ؛[3] یا آیه دیگری كه می‌فرماید: وَ لا یَزالُونَ یُقاتِلُونَكُمْ حَتَّى یَرُدُّوكُمْ عَنْ دینِكُمْ إِنِ اسْتَطاعُوا؛[4] اما با ذهنیت قبلی می‌گفتم: این امری عادی است؛ منظور این است که آن‌ها دلشان می‌خواهد شما تابع آن‌ها باشید؛ هم‌چنان‌كه ما هم دلمان می‌خواهد یهود و نصاری مسلمان بشوند. با این آیه خیلی ساده برخورد می‌کردم. اما بعد از فرمایشات امامرضوان‌‌الله‌‌علیه و تأکیدات ایشان کمی حساس‌تر شدم که مسأله جدی‌تر است و واقعاً مبارزه با دین یک انگیزه اصیل است و تنها این نیست که هر کسی دلش بخواهد طرفداران خودش بیشتر شوند؛ هدف آن‌ها تنها استفاده از منابع مادی ما نیست.
گر چه حقیقت این است که تحلیل این مسأله کار مشکلی است و روان‌شناسی اجتماعی پیشرفته‌ای لازم است که بتوان درست تحلیل کرد که چه‌طور می‌شود كسی با دین دیگری مخالف بشود؛ بررسی این مسأله که اصلاً دین شامل چه عناصری است؛ آیا فقط اعتقاد به خدا و ماوراء طبیعت است یا وسیع‌تر از آن است و احکام را هم شامل می‌شود؛ گرایش به دین چه انگیزه‌‌های روانی دارد، چه چیزی موجب تعصب در دین می‌شود و چه انگیزه‌ای باعث می‌شود که كسی بخواهد دین دیگری را از بین ببرد؛ در مرحله بعد این كه چگونه این انگیزه در سطح اجتماع گسترش پیدا می‌کند تا جامعه‌ای بخواهد جامعه دیگری را در دین مغلوب کند. این مسأله بسیار پیچیده‌ای است که با یک فرمول ساده روان‌شناسی یا جامعه‌شناسی نمی‌شود آن را تحلیل کرد؛ ولی مسأله قابل مطالعه و تحقیقی است.

ممکن است عوامل و منافع مادی هم در این امر دخیل باشد؛ در واقع، عوامل گوناگونی می‌توانند در یک پدیده اجتماعی مؤثر باشند؛ هم‌چنان‌كه در انقلاب ما عوامل مختلفی مؤثر بود. همه می‌دانیم نگرانی‌های مردم از ظلم‌ها و تبعیض‌ها در مخالفت با رژیم گذشته بی‌اثر نبود؛ عقب‌افتادگی‌های مادی، علمی و اقتصادی هم برای این‌که مردم را به مبارزه با رژیم وادار کند بی‌اثر نبود؛ اما ما معتقدیم عنصر اصلی را امامرضوان‌‌الله‌‌علیه کشف کرد، بر آن تأکید کرد و آن را تقویت کرد؛ و این عنصر دین بود.

ما می‌توانیم از آموزه‌های دینی و آیات صریح قرآن برای تحلیل مسائل اجتماعی و حتی برای پیش‌بینی حوادث اجتماعی بهره بگیریم چون ممکن است باز هم کسانی به خاطر این‌که ما دین خاصی داریم با ما به مبارزه برخیزند. هم‌چنان‌كه با توجه به قرائنی که محققان ارائه كرده‌اند دشمنان اسلام و به خصوص آمریکا، از اوائل پیروزی انقلاب درصدد بودند که ببینند چه چیزی موجب شد محاسباتشان غلط از آب در بیاید. چون قطعاً آن‌ها باور نمی‌کردند که رژیم شاه به این زودی‌ ساقط شود و بعد از آن رژیمی كه در رأس آن فردی روحانی قرار گرفته در این کشور سر کار بیاید. آن‌ها نهضت امامرضوان‌‌الله‌‌علیه را بازی بچه‌گانه‌ای تلقی می‌کردند؛ چند تا آخوند جمع شده‌اند كه سر و صدایی راه بیندازند و با آمریکا مبارزه کنند! ولی طولی نکشید که دیدند باید این نظام را باور کنند. چون هر ترفندی به کار بردند، هر چه گفتند تا سه ماه دیگر، تا شش ماه دیگر این رژیم ساقط می‌شود و از بین می‌رود، دیدند خیر؛ روزبه‌روز ریشه‌اش قوی‌تر می‌شود؛ هیچ خطری هم آن را تهدید نکرد؛ حتی جنگ هم فایده نکرد. لذا شاید هنوز یک سال از پیروزی انقلاب نگذشته بود که دستگاه‌های آکادمیک و نهادهای اطلاعاتی‌ آمریکا سخت درصدد بر آمدند که این مسأله را از نظر علمی و جامعه‌شناسی تحلیل کنند که چه عاملی موجب شد ایران بتواند به چنین پیروزی‌ای دست پیدا کند و تفاوت این انقلاب با انقلاب‌های دیگری که به سرعت شکست خورد، چه بود؟

در عالم اسلام، قبل از ایران انقلاب‌های دیگری حتی به نام دین و به کمک دین انجام گرفت. از جمله دو انقلاب مهم، یکی در مصر و دیگری در الجزایر اتفاق افتاد. امپراتوری فرانسه با تصویب قانونی، الجزایر را جزء خاک فرانسه اعلام كرده بود. مردم الجزایر هم قیام کردند و پس از مبارزاتی پیروز شدند و به استقلال رسیدند. مصر تقریباً همین وضع را داشت؛ رژیم شاهنشاهی ملک فاروق با انقلابی به نام دین و به کمک متدینین ساقط شد و رژیم جمهوری بر سر کار آمد. تحولاتی هم در این دو كشور ایجاد شد ولی زمان زیادی طول نکشید که استعمارگران توانستند اهداف خود را در قالب نظام جدید سیاسی مصر و الجزایر تأمین کنند. یكی از مهم‌ترین آن‌ها جریان جنگ شش روزه کشورهای عربی با اسرائیل بود. در اوج اقتدار عبدالناصر و با وجود پیمان نظامی مصر با شوروی و سلاح‌های فراوانی که دریافت کرده بود و هم‌چنین اتحاد با سوریه و اردن و تشكیل جمهوری عربی متحده، اعراب علیه اسرائیل وارد جنگ شدند، اما ظرف شش روز شکست خوردند. بعد از مرگ عبدالناصر طولی نکشید كه انورسادات جانشین او شد و با اسرائیل صلح کرد و بعد از او هم حسنی‌مبارک است که ـ‌همان‌طور كه می‌بینید‌ـ ابزاری است در دست آمریکا و صد در صد به نفع اسرائیل کار می‌کند تا جایی كه حتی حاضر نمی‌شود کانالی برای غزه باز کند كه نان و آبی به مردم آنجا برسانند! این همان کشور اسلامی انقلابی است که مردم آن به نام اسلام و به نام ارزش‌های اسلامی قیام کردند و استقلال پیدا کردند و سال‌ها با انگلیس و فرانسه جنگیدند. منظور این است که دشمنان، معدود انقلاب‌هایی که به نام دین در کشورهای اسلامی اتفاق افتاد را به سرعت استحاله کردند و نه تنها آن كشورهای انقلابی نتوانستند بر غرب غالب شوند بلکه آلت دستی برای آن‌ها شدند؛ فقط اسم حكومت از سلطنتی به جمهوری عوض شد؛ ولی هم‌چنان ابزاری برای آمریکا است و درست در جهت اهداف اسرائیل کار می‌کند.
غربی‌ها فکر می‌کردند نتیجه انقلاب ایران هم مثل مصر خواهد شد؛ حكومت سلطنتی به جمهوری تبدیل می‌شود، نظام جدیدی با قانون اساسی جدید ولی آن‌ها در آن نفوذ می‌کنند و عناصرش را می‌خرند و به كمك آن‌ها اهدافشان را تأمین خواهند کرد؛ فقط اسم نظام عوض بشود، خیلی مهم نیست. شاید خود آن‌ها هم بدشان نمی‌آمد که بگویند ما تحولی ایجاد کردیم و در این كشور دموکراسی بر پا شده است. اگر كسانی به خاطر داشته باشند، شعارهایی که در دوران انقلاب سفید داده می‌شد از این قبیل بود.

عناصر سه‌گانه پیروزی شیعه

اما وقتی دیدند انقلاب اسلامی ایران با انقلاب مصر و الجزایر و نظائر آن‌ها فرق دارد بودجه سنگینی را برای تحقیق در این زمینه اختصاص دادند ‌که سرّ پیروزی ایران چه بود. در همان سال‌های اولیه بعد از پیروزی انقلاب یکی از کارهایی که کردند این بود که به دانشجویان ایرانی که در آمریکا در رشته‌های مختلف علوم انسانی درس می‌خواندند، موضوعاتی راجع به امامت، تشیع، انقلاب، ولایت‌فقیه و مباحثی از این قبیل که جدیداً مطرح شده بود را به عنوان رساله پیشنهاد می‌دادند و اهتمام زیادی برای شناختن شیعه و عناصر اصلی فکر شیعه داشتند. بعضی از این دانشجویان از آمریکا به ایران می‌آمدند تا درباره این موضوعات تحقیق كنند. چون استاد به آن‌ها گفته بود باید در این زمینه تحقیق کنید در غیر این صورت رساله‌شان را قبول نمی‌کردند. بعضی از این دانشجویان به خود بنده هم مراجعه ‌کردند. چند مرکز مهم شیعه‌شناسی در اسرائیل تأسیس شد که كار آن‌ها هنوز هم ادامه دارد و بودجه سنگینی هم برای این كار اختصاص دادند. نتیجه مشترک همه این تحقیقات این بود که در این انقلاب سه عنصر وجود دارد که به واسطه آن‌ها با انقلاب‌های دیگر متفاوت است: یکی مسأله اعتقاد شیعه به امامتی است كه منتهی به قیام عاشورا می‌شود و با عزاداری برای سیدالشهداءصلوات‌‌الله‌‌عليه روحیه شهادت‌طلبی را ترویج می‌دهد‌؛ دیگری مسأله مهدویت و اعتقاد به وجود امام زمانی است كه روزی خواهد آمد و مشکلات را حل خواهد کرد. این اندیشه همیشه شیعه را با امید، فعال و با نشاط نگه می‌دارد؛ و سرانجام عامل اصلی که عامل قریب پیروزی این انقلاب است، مسأله ولایت‌فقیه است.
دشمنان نظام اسلامی در نتیجه تحقیقات خود فهمیدند كه برای شكست دادن این انقلاب باید با تمام قوا با این سه عنصر مبارزه کنند لذا هم از لحاظ فکری و هم از لحاظ عملی شروع به فعالیت کردند؛ شخصیت‌های اسلامی را مورد طعن و تهمت قرار دادند؛ به همه توهین کردند تا رسیدند به شخص پیغمبر اکرم‌صلی‌الله‌علیه‌وآله و این اواخر، كار به قرآن‌سوزی هم کشیده شد. آیا این قرائن کافی نیست که ما باور کنیم وَ لا یَزالُونَ یُقاتِلُونَكُمْ حَتَّى یَرُدُّوكُمْ عَنْ دینِكُمْ؟ وقتی منِ طلبه که در خانواده‌ای مذهبی و در محیط دینی بزرگ شده‌ام این مسأله را درست باور نمی‌کردم، شما از دانشجویی که در دانشگاه علوم سیاسی و حقوق خوانده توقع دارید باور کند که آمریکایی‌ها دشمن دین ما هستند؟

كج‌‌راهه‌ها!

اغلب مردم تصور می‌كنند این‌ها نفت ما را می‌خواهند؛ ما هم باید ببینیم چگونه با آن‌ها معامله کنیم که هم منافع آن‌ها تأمین شود و هم ما کمتر ضرر کنیم و این همه جنگ و کشتار هم نباشد؛ آن‌ها اگر منافعشان تأمین شود، با دین ما کاری ندارند؛ هم‌‌چنان‌که با دین مردم عربستان کاری ندارند!

این گرایش از اوائل انقلاب در بسیاری از سیاست‌مداران ما وجود داشت و هنوز هم هست. بسیاری باور نمی‌كنند که این‌ها دشمن دین ما هستند؛ بلكه تصور می‌كنند اختلاف بر سر منافع مادی است و اگر آن‌ها منافعشان تأمین شود کاری با ما ندارند. ما هم باید با زرنگی کاری کنیم كه هم منافع آن‌ها تأمین شود و هم منافع ما. دنیا این‌گونه اقتضا می‌کند. البته آمریكایی‌ها باور نمی‌کنند که ما منافعشان را تأمین ‌کنیم؛ لذا ما باید به آن‌ها ضمانت بدهیم که منافعشان تأمین می‌شود؛ آن وقت آن‌ها با انرژی هسته‌ای ما هم موافقت خواهند کرد. اصل این است که ما در میدان سیاست چگونه با آن‌ها بازی کنیم.

بسیاری از سیاست‌مداران ما این‌گونه فکر می‌کنند؛ قرائنی هم هست که در طول این سه دهه بعضی از آن‌ها با عوامل آمریکایی ارتباط پنهانی داشته‌اند و هر روز هم اسناد بیشتری در این زمینه کشف می‌شود. این تفكر یکی از مقدمات مهمی بود که زمینه را برای فتنه فراهم کرد. كسانی گفتند تا کی ما باید بر سر مسایلی با آمریکایی‌ها شاخ به شاخ شویم؟! بیاییم مسائل‌مان را با هم حل کنیم! حدود بیست سال پیش بعضی از اشخاصی که در حوزه دیپلماسی کشور کار می‌کردند و حتی ملبس به لباس روحانیت بودند به خود من می‌گفتند که ما تا کی باید با آمریکا بجنگیم؟! باید فرمولی پیدا کنیم كه مشكلاتمان را حل کنیم! این مسأله تازه‌ای نیست.
بنابراین اگر در آینده فتنه‌ای بخواهد پیدا شود، باز از همین جا ریشه می‌گیرد؛ یعنی این باور را از ما بگیرند و به ما بقبولانند که دشمنان با دین شما کاری ندارند؛ آن‌ها نفت شما را می‌خواهند؛ آن‌ها به دنبال منافع مادی خود هستند؛ بازار تجارت می‌خواهند. این‌ها را برایشان فراهم کنید، با شما کاری ندارند و می‌توانید با هم رفیق باشید. سرسختی نشان دادن و مدام «مرگ بر آمریکا» گفتن برای شما چه فایده‌ای دارد؟ یادتان هست که رئیس‌جمهور معممی می‌گفت: ما اصلاً با شعار «مرگ» مخالفیم؟ چرا بی‌دلیل با این‌ها بجنگیم؟ بیاییم با هم رفاقت کنیم و با هم بسازیم! این از همان ریشه فکری است.

الان هم عناصری در دستگاه مدیریت کشور وجود دارند که دنباله‌رو همین تفکرند؛ البته نه به این صورت که صریحاً فكر خود را بگویند و من و شما هم خیلی راحت بفهمیم بلكه خیلی پیچیده زمینه‌هایی را فراهم می‌کنند که در داخل کشور تعصبات و بدبینی‌ها نسبت به خارجی‌ها کم شود و آرام‌‌آرام زمینه آشتی فراهم شود. این همان خط فكری است؛ آن روز به شکلی جلوه می‌کرد، تا رسید به جایی که برگ زیتون هم از طرف آمریکا به دولت ایران اهدا شد؛ امروز از راه دیگری.

دین را دریابیم

اگر بخواهیم آینده را پیش‌بینی کنیم، باید بدانیم خاستگاه فتنه آینده از کجاست و راه مقابله با آن چیست. راه مقابله با این فتنه‌ها این است که به قرآن برگردیم، باور کنیم كه باید دینمان را بچسبیم و فریفته شعارهای دیگر نشویم. البته دین ما با دنیا تضادی ندارد؛ سعادت دنیا را هم برای دین‌داران تأمین خواهد کرد؛ اما اصل، «دین» است، نه ملیت، نه اقتصاد و حتی نه علم؛ همه این‌ها ابزار است. آنچه ما باید به آن اهمیت بدهیم دین‌مان است که در معرض خطر است. امام راحلرضوان‌‌الله‌‌علیه هم پنجاه سال پیش كه داد می‌زد، می‌گفت: من برای اسلام احساس خطر می‌کنم؛[5] آخرین سفارشاتش هم درباره حفظ ارزش‌های اسلامی و احکام اسلامی بود.[6] خط امام یعنی این؛ یعنی همان خط خدا و خط امام حسینعلیه‌‌السلام. خط امامرضوان‌‌الله‌‌علیه چیز دیگری نیست؛ امام دکان جدیدی در مقابل دکان خدا باز نکرده بود.

اگر ما واقعاً بخواهیم پیروز شویم و دچار فتنه دیگری نشویم ـ‌که اگر خدای نکرده فتنه دیگری شكل بگیرد، صد بار بدتر از فتنه‌های گذشته خواهد بود و ما را به روزگاری بدتر از دوران شاه خواهد رساند‌ـ ابزار مقابله با آن تمسك به دین است. شعارهای فریبنده اصلاحات، تولرانس، مبارزه با خشونت و مانند آن‌ها را در دوران اصلاحات دیدید. همه آن‌ها برای این بود که زمینه فتنه را فراهم کنند و ما را به این روز بکشانند. بار دیگر این‌ها در شکل دیگری ظاهر خواهد شد. علاج آن‌ها هم به این است که ما به دینمان بچسبیم؛ همه چیز فدای دین و همه چیز در سایه دین.
آن چه باعث انحراف ما می‌شود این است که در مسیر انقلابی که برای دین انجام گرفته به امور دیگری مشغول شویم و فریب چیزهایی دیگری را بخوریم. من مثال ساده‌ای می‌زنم. فرض كنید گاهی در روایتی معنی لغتی را نمی‌فهمیم، کتاب لغت را برمی‌داریم که معنی آن لغت را پیدا کنیم؛ وقتی كتاب را باز می‌کنیم لغت دیگری نظر ما را جلب می‌كند؛ دنبال معنی آن می‌رویم. این روند ادامه پیدا می‌كند تا پس از مدتی متوجه می‌شویم که ساعت‌ها گذشته و لغتی را که در ابتدا دنبال معنی آن بودیم فراموش كرده‌ایم. یا این‌كه گاهی برای خریدن جنسی به بازار می‌روید. در بازار مغازه‌ای را می‌بینید؛ وارد آن می‌شوید كه ببینید چه اجناسی دارد، چه جنسی ارزان شده، چه جیزی گران شده و پس از مدتی به منزل برمی‌گردید، در حالی كه فراموش كرده‌اید اصلاً چه چیزی می‌خواستید بخرید.

در مسائل اجتماعی، سیاسی و انقلابی هم قضیه همین‌گونه است. کسانی در ابتدا برای دین وارد انقلاب می‌شوند اما بعد می‌بینند ریاست هم چیز بدی نیست‌؛ البته ریاستی که برای دین باشد! در کنار ریاست، کاخی هم در اختیارش می‌گذارند كه در آن زندگی کند؛ آن را با کوخ خراب شده و نموری كه در آن زندگی می‌کرده مقایسه می‌كند و می‌گوید: مگر عیبی دارد كه ما هم در خانه‌های خوب زندگی کنیم؟! اگر مصادره‌ای هم هست، باشد‌؛ چه عیبی دارد كه این خانه مصادره‌ای را برای خودمان بخریم؟ وقتی انسان در این خط افتاد اگر ببیند کسی در این میدان رقیب اوست، با او هم مبارزه می‌کند؛ با حزب و گروه او هم در می‌افتد؛ اما غافل از این‌كه در این اختلافات حزبی و سیاسی دعوا بر سر لحاف ملانصرالدین است. اصلاً فراموش می‌كنیم كه به دنبال دین و احکام اسلام بودیم و حتی گاهی با رسیدن به مقامی، خودمان را با سلطان فلان کشور مقایسه می‌کنیم؛ او چه قدر املاک را به خودش اختصاص داده، چه قدر در صنایع شریک شده، چه دارایی‌ها را تملك كرده؛ پسر فلان رییس‌‌جمهور چند کاخ دارد؛ چرا بچه‌های ما نداشته باشند؟! مگر ما باید بد زندگی کنیم؟! اگر هم كسی اعتراض كند كه این‌ها از بیت‌المال است، می‌گوید هر پستی شأنی را اقتضا می‌كند و این پستی که ما در آن هستیم چنین شأنی دارد و غیر از این ذلت اسلام است! برای حفظ عزت اسلام ما باید ثروتمان زیاد شود، امکانات برایمان فراهم شود تجارتمان رونق داشته باشد، اندوخته‌هایمان در بانک‌های خارجی انباشته شود تا در مقابل دیگران عزت داشته باشیم! فراموش كرده‌ایم كه اصلاً برای چه انقلاب کردیم و برای چه زندان رفتیم و سختی‌ها را به جان خریدیم.

مگر صدر اسلام چگونه بود؟ مگر طلحه و زبیر از ابتدا آدم‌های بدی بودند؟ زبیر پسر عمه پیغمبرصلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله بود؛ پیغمبر به شمشیرش دعا کرده بود اما همین افراد در ظرف مدت کوتاهی ـ‌حدود بیست و پنج سال‌ـ ثروت‌هایی جمع كردند و مزه این ثروت در دهانشان شیرین آمد؛ گفتند: بد نیست ما هم حکومتی داشته باشیم! چه عیبی دارد؟! ما چه چیزمان کمتر از دیگران است؟! پس در صورتی با علیعلیه‌‌السلام بیعت می‌کنیم که با ما قرار بگذارد که حکومت بصره را به یكی از ما و حکومت کوفه را به دیگری بدهد! اما وقتی علیعلیه‌‌السلام شرط آن‌ها را نپذیرفت، ‌گفتند علی را كنار می‌گذاریم. پسر عمه در برابر پسر دایی‌اش ـآن هم ‌كسی مثل علی‌علیه‌‌السلامـ شمشیر بکشد و به او اعلان جنگ بدهد، بر سر چه؟

زمان روز به روز عوض می‌شود اما تاریخ به شکل دیگری تکرار می‌شود. ما باید این مسایل را بدانیم تا احتمال بدهیم که بنده و شما هم ممكن است به این آفت‌ها مبتلا شویم. چیزی که می‌تواند ما را نجات بدهد این است که به دین تمسك كنیم؛ ابتدا خودمان دین را خوب بشناسیم و به آن خوب عمل کنیم و در مرحله بعد سعی کنیم آن را به دیگران بشناسانیم و سعی کنیم كه دیگران هم به آن عمل کنند.

وفقنا الله و ایاکم ان‌شاءالله



[1]. نهج‌البلاغه، خطبه 50، ص 88.

[2]. به عنوان نمونه: «به اعتقاد من، با تحلیل من، این مسئله از بعد از انتخابات یا از روزهای حول و حوش انتخابات شروع نشده؛ این از قبل شروع شده، این از قبل طراحی شده، برنامه‏ریزی شده. من متهم نمی‌كنم افرادی را كه دست‏اندركار بودند، كه این‌ها دست‏نشانده‏ بیگانه‏هایند یا انگلیسند یا امریكایند – این را من ادعا نمی‌كنم، چون برای من این قضیه ثابت نیست؛ چیزی كه ثابت نیست، نمی‌توانم بگویم – اما آنی كه می‌توانم بگویم، این است كه این جریان، چه پیشقراولانش دانسته باشند، چه ندانسته باشند، یك جریانی بود طراحی‏شده؛ تصادفی نبود. همه‏ نشانه‏ها نشان می‌دهد كه این جریان طراحی‏شده بود، حساب‏شده بود. البته آنهایی كه طراحی كرده بودند، یقین نداشتند كه خواهد گرفت.»؛ بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار دانشجویان و نخبگان علمی؛ 1388/06/04

[3]. بقره، 120.

[4]. بقره، 217.

[5]. «من به شما- اى ملت مسلمان- كراراً اعلام خطر كردم و مى‏كنم! روحانیت و اسلام در معرض خطر است‏»؛ پیام به بازرگانان و اصناف همدان‏؛ د رتاریخ 12 اردیبهشت 1342؛ صحیفه امام، ج‏1، ص 199.

[6]. آنچه در این حكومت اسلامى مطرح است اسلام و احكام مترقى آن است، بر ملت عظیم الشأن ایران است كه در تحقق محتواى آن به جمیع ابعاد و حفظ و حراست آن بكوشند كه حفظ اسلام در رأس تمام واجبات است‏. وصیت‌نامه سیاسی، الهی امام راحل؛ صحیفه امام، ج‏21، ص 403

برای خواندن گزارش خبری این جلسه اینجا را کلیک کنید!