جلسه سوم؛ بازخوانی انگیزه‌های تقلید و تبعیت از دیگران

تاریخ: 
پنجشنبه, 7 آذر, 1381

بسم‌الله الرحمن الرحیم

بازخوانی انگیزه‌های تقلید و تبعیت از دیگران

نقطه شروع كفر، گوش دادن به سخن كفر آمیز است

پیروى كردن از دیگران در گفتار و رفتار و اعتقاد صحیح است یا این كار درستى نیست؟
از آنجا كه اصول موضوعه بلكه بدیهیات این مسئله مورد تشكیك قرار گرفته است، شاید بهتر این باشد كه ما بحث را در سه بخش مطرح كنیم. یكى این كه آیا تقلید یك رفتار آگاهانه و انتخابى و اختیارى است كه از روى علم و آگاهى انجام مى گیرد و آیا آدم باید انگیزه اى براى تقلید داشته باشد؟ آن وقت برویم دنبال این كه چه انگیزه اى باید در تقلید داشته باشیم تا سایر مسائل بعدى مطرح بشود. بعضى از روانشناسان غربى كه در همین زمان هاى نزدیك ما هم زندگى مى كردند و آوازه و شهرتى در دنیا دارند معتقد شدند كه تقلید یك امر غریزى و ناآگاهانه است. آدمیزاد طورى آفریده شده كه در زندگى اش از دیگران تبعیت مى كند و شروع كردند از دوران طفولیت نوزاد و شواهدى را آوردند كه نوزاد بدون این كه بفهمد از دیگران تقلید مى كند تا این اندازه بعضى افراط كرده اند. در حالى كه صرف این كه یك حركتى در یك دورانى غریزى است این معنایش این نیست كه تا آخر غریزى مى ماند.
حالا كه غریزى نیست ناچار انسان بر اساس یك دلیلى كارى را انجام مى دهد . این جور نیست كه حتى نوجوانى كه تازه وارد اجتماع شده است هر كس را ببیند از او تقلید كند،رفتارهاى متضادى هست از همه نمى شود تقلید كرد. یك كسانى را انتخاب مى كند و از آنها تقلید مى كند. پس معلوم مى شود كه براى آن تقلیدش یك دلیلى دارد. یا بفرمایید یك انگیزه خاصى در او پیدا مى شود كه از بعضى اشخاص تقلید كند.لذا یك بحث این است كه انگیزه تقلید اصولاً در انسان چیست؟به طور كلى تبعیت از دیگران گاهى در فكر و نظر و اعتقاد و رأى است گاهى در عمل و رفتار است. گاهى آدم معتقد مى شود به یك چیزى به خاطر این كه دیگران معتقد شده اند هر چند چندان اثر عملى هم نداشته باشد. و گاهى در عمل از دیگران تقلید مى كند. اقتضاى عقل انسان به عنوان یك موجود متفكر و داراى عقل و خرد این است كه در موارد اعتقادى و فكرى و نظرى از كسانى تقلید كند كه معتقد باشد كه آنها بهتر مى فهمند. یا چیزهایى كه او اصلاً نمى داند آنها مى دانند چون آنها مى دانند و او نمى داند یا چون آنها بهتر مى دانند از آنها تبعیت مى كنند. پس انگیزه اش این مى شود كه مى خواهد كشف حقیقت كند. مى خواهد حقیقت را دریابد منتها خودش نمى داند و راهى هم به تخصص ندارد، مسائل پیچیده اى است و نمى تواند بفهمد كدام راست و كدام دروغ است كدام صحیح و كدام خطاست.لذا از آن كسى كه مى داند، تقلید مى كند.
این انگیزه انگیزه صحیحى است بلكه مى شود گفت یك ضرورت زندگى اجتماعى است در این باره توضیح دادم. باز در این زمینه بعضى از روانشناسان اجتماعى و علماى جامعه شناسى معتقد شدند كه اصولاً اصلى ترین عامل در اجتماعى شدن انسان تقلید است. یك روانشناس اجتماعى معروفى است به نام گابریل تارد.. ایشان مى گوید تنها عاملى كه موجب اجتماعى شدن انسان و فرهنگ پذیرى انسان است عامل تقلید است. اگر تقلید نبود ما زبان یاد نمى گرفتیم خط یاد نمى گرفتیم. حرف زدن یاد نمى گرفتیم. از میراث گذشتگان استفاده نمى كردیم. هر نسلى كه مى آمد خودش باید معلوماتش را از صفر شروع كند چون بنا نبود از دیگران اخذ كند. آنچه باعث این مى شود كه میراث گذشتگان در رفتارهاى زندگى به آیندگان منتقل شود تقلید است.
البته این هم یك گرایش افراطى است ما این طور معتقد نیستیم ولى به هر حال نشانه این است كه مسأله تقلید چیزى نیست كه در زندگى انسان قابل اغماض باشد.
پس در مسائل نظرى، انگیزه صحیح براى تقلید كشف حقیقت است. و اگر انگیزه تقلید و تبعیت از دیگران كشف حقیقت باشد خود به خود نشان مى دهد كه از چه كسى باید تقلید كرد. اگر ما بخواهیم حقیقت را كشف كنیم علم بهترى پیدا كنیم دانش بیشترى پیدا كنیم باید از كسى تبعیت كنیم كه دانش او بیشتر از ما باشد و در آن فن تخصص داشته باشد یا اصلاً اشتباه نكند كه آن ایده آل است یا اگر هم اشتباه مى كند اشتباهش بسیار نادر و ضعیف باشد. مثل پزشكى كه گاهى نسخه عوضى هم مى نویسد ولى یك در هزارها اتفاق مى افتد نمى شود مطب ها را ببندند به خاطر این كه گاهى پزشك ها اشتباه مى كنند. در اینجا هدف ما كشف حقیقت است راهش هم این است كه شناسایى كنیم كسى را كه از ما بهتر مى داند در آن جهتى كه مى خواهیم از او تبعیت بكنیم تخصص و برترى داشته باشد مثلاً كسى كه سردرد دارد باید به پزشك مراجعه كند.
امّا پزشك را چگونه بشناسد؟ از طریق دانشنامه پزشكى و دكترا؟ دكترا را چه كسى مى دهد؟ خوب یك عده دكتر دیگر. پروفسورهاى دیگر مى دهند. پس اهل فن باید او را تأیید كنند تا ما بفهمیم كه مى شود از او تقلید كرد. ماها وقتى مى خواهیم تقلید كنیم جوان هایمان تازه به تكلیف مى رسند مى خواهند تقلید كنند چه كار مى كنند هر كسى گفت من مرجع تقلید هستم یا رساله نوشت مى شود از او تقلید كرد؟ خیر، بسیار تحقیق مى كنند درباره این كه ببینند از چه كسى مى شود تقلید كنند آن قدر دقت مى كنند تا اینكه چند نفر شهادت به اعلمیت این آقا مى دهند به سادگى كه نمى شود از كسى تقلید كرد. ولى خوب آدمیزادهایى هستند كه این رشد عقلانى را ندارند. یك سادگى دارند یك كسى را دیدند مثلاً یك ادعایى مى كندو مى گوید لابدّ صلاحیت دارد. خوب این كار خطرناكى است. در میان اقوام هم چنین چیزهایى بوده و هست. وقتى شما آیات قرآن را ملاحظه مى فرمایید در بسیارى از موارد مى فرماید وقتى انبیاء آمدند مردم را دعوت به توحید و یگانه پرستى مى كردند عموماً مورد تكذیب قرار گرفتند. یك آیات عجیبى هست در قرآن كه مى فرماید هیچ پیغمبرى را نفرستادیم مگر این كه مورد تكذیب بلكه مورد استهزا قرار گرفت. و گفتند این دیوانه یا ساحر است یا مجنون و یا شاعر است و از این تهمت ها به او زدند. علّت این انكار و استهزاء انبیاء عدم تفكّر و تقلید كوركورانه از گذشتگان بوده است.
خوب پیغمبران به آنها مى گفتند این سنگى كه تراشیده اید این فلزى كه خودتان ساخته اید این چوبى كه تراشیده اید چه شد كه خدا شد و قابل پرستش؟ یك جواب داشتند. جوابى كه چندین مرتبه قرآن این را نقل كرده و نقد كرده. مى گویند «انا وجدنا آبائنا على امة و انا على آثارهم لمقتدون» یا تعبیرى شبیه این. مى گویند دیدیم پدران ما این جور مى كردند ما هم این طور مى كنیم. قرآن مى فرماید: «اَولو كان آبائهم لایعقلون شیئاً و لایهتدون» صِرف این كه پدران شما این كار را مى كردند ولو هیچ دلیلى ندارد اگر كار نابخردانه جاهلانه اى باشد باز هم باید شما انجام دهید؟ آنها مى گفتند: بله خوب تقلید از پدران هم یك سنتى است. الان مگر در بعضى از شعارهایى كه مطرح مى شود، زنده كردن آثار نیاكان، مگر از همین قبیل نیست. پیروى كردن از سنت هاى باستانى، چهارشنبه سورى و چیزهایى از این قبیل مگر منطقش همین نیست؟ مى گویند آقا آتش روشن مى كنى از رویش مى پرى چطور مى شود؟ این چه فایده اى دارد؟ مى گوید پدران ما این طور مى كردند سنت ملى است. سنت ملى یعنى چى؟! آن وقت از بودجه مملكت اسلامى از صدقه سر خانواده هاى شهدا براى احیاء این سنت ها پول خرج مى كنند، افتخار هم مى كنند این منطق كه چون پدران ما این كار را مى كردند ما هم بكنیم، تعصب خانوادگى، تعصب ملى، تعصب نژادى، یك كار احمقانه اى است كه قرآن در چند جا صریحاً این را محكوم كرده ولى به هرحال آدمیزادهایى كه خودشان را عاقل مى دانند بلكه گاهى عاقل تر از دیگران هم مى دانند خودشان این سنت را عملى مى كنند آن وقت یادشان نیست كه تقلید كار میمون است. وقتى مى گویند احكام دین را بروید از متخصصین بپرسید مى گویند نه، تقلید نمى كنیم تقلید كار میمون است اما وقتى كه از سنت آباء و اجدادى شان، هر چند كه غلط هم باشد، پیروى مى كنند آن وقت یادشان نیست كه این تقلید كار میمون است. جاى این كه تقلید كار میمون است اینجاست. به چه دلیل این كار را انجام مى دهید؟ چقدر خطر متوجه اینها مى شود چه فسادهایى در این شب هاى چهارشنبه سورى در كشور رخ مى دهد چه آتش سوزى هایى مى شودو...
این انگیزه كه صرفاً چون پدران ما چنین كارى مى كردند ما هم بكنیم این مصحح تقلید نیست. تقلید براى این بود كه ما راه صحیح، اعتقاد صحیح یا ارزش هاى صحیح رابشناسیم اگر بخواهیم اعتقاد صحیحى را بشناسیم یا ارزش صحیح را باید از كسانى پیروى كنیم كه آنها بهتر از ما مى شناسند تصدیق دارند از یك جایى كه آنها صلاحیت دارند عقاید صحیح، افكار صحیح، ارزش هاى صحیح را به دیگران معرفى كنند نه چون اینها پدران ما بودند ما هم باید از آنها پیروى كنیم.
به نظرم هفت آیه در قرآن در مقام محكومیت این تفكر مى باشد .پس انگیزه اگر حقیقت جویى باشد اگر رسیدن به مصالح واقعى و نفس الامرى باشد خوب تقلید كار درستى است مفرّى از آن نیست زندگى اجتماعى بدون چنین تقلیدى دوام نخواهد داشت. اما اگر به انگیزه صرف حفظ آثار ملى و باستانى و نمى دانم سنت هاى قومى و این حرف ها باشد این نه تنها مرجحى ندارد كه بلكه گاهى موجب هلاك، شقاوت و عذاب دنیا و آخرت مى شود. حالا گاهى یك چیزهاى ساده اى است رسم خانوادگى است رسم یك شهرى است. هر شهرى مى گویند یك آشى را یك جور مى پزند. مرسوم است در فلان روزى مثلاً چنین پذیرایى مى كنند مهمانى مى كنند یا یك آشى مى پزند خوب اینها خیلى مهم نیست گو این كه اگر اینها هم دلیل عقلایى نداشته باشد كار درستى نیست ولى خوب ممكن است آنچنان ضررى هم نداشته باشد ولى اگر پاى مسائل جدى زندگى پیش بیاید پاى پرستش خدا یا پرستش بت ها پاى كیفیت ازدواج و تشكیل خانواده و مسائل زیادى كه سعادت دنیا و آخرت آدم در گرو آنهاست صرفاً بر اساس تقلید از دیگران آدم مى خواهد راهى را انتخاب كند ولو این كه آن راه دلیل بر خلافش باشد، عقل آن را محكوم مى كند شرع آن را محكوم مى كند.
بهرحال انگیزه دوم تقلید، پیروى از پدران و گذشتگان و نیاكان بود. انگیزه سوم، تقلید از شخصیت هاى معروف به خاطر این كه آدم در سایه تشبه به آنها یك پرستیژى پیدا كند و مورد توجه واقع شود. گاهى انگیزه تبعیت از دیگران از این هم كم ارزش تر است. یعنى آدم مى داند یك رفتارى بد است یا یك فكرى غلط است اما صرفاً به خاطر این كه یك منافعى بر آن مترتب مى شود یا یك لذت هایى بر آن مترتب مى شود آن را اخذ مى كند و عمل مى كند گاهى از آن دفاع هم مى كند. حتماً شنیدید كه در صدر مشروطیت بعضى از سیاستمداران صریحاً مى گفتند كه ایران آن وقتى ترقى مى كند كه از سر تا پا فرنگى شود. امروز هم كسانى هستند همین فكر را دارند منتها یا شهامتش را ندارد كه بگویند. یا دلیل دیگرى دارد; براى تظاهر، نفاق و اظهار اسلام كردن.
به هر حال به عنوان تحلیل یك پدیده اجتماعى بر اساس مبانى روانشناسى اجتماعى این جور رفتارها آن جایى كه عقلى پشتوانه آن نیست یا شرعى آن را تأیید نمى كند گاهى صرفاً در جهت حفظ منافع فردى و گروهى است. این هم تازگى ندارد عجیب است در بیانات قرآنى آن قدر نكته هاى عمیق روانشناختى و جامعه شناختى وجود دارد كه متأسفانه ما از آن غفلت داریم و به چیزهایى بیشتر پرداختیم كه چندان براى ما اهمیت ندارد اما این مسائل مهم را فراموش كرده ایم. قرآن خطاب به مشركین و بت پرست ها مى فرماید: «انما اتخذتم من دون الله اوثاناً مودةً بینكم فى الحیاة الدنیا» مى گوید شما كه رفتید ترویج بت پرستى مى كنید یا خودتان از این آیین پیروى مى كنید مال این نیست كه عقلتان به شما گفته باید این كار را بكنید یا خداوند اینها را تجویز كرده باشد پس چرا شما كه این روش بت پرستانه و مشركانه و كافرانه را انتخاب كرده اید براى این است كه كه روابط دوستانه با بت پرست ها داشته باشید.
این ارزش هاى اروپایى و امریكایى كه دارند در كشورهاى اسلامى ترویج مى كنند متأسفانه موجش كمابیش به كشور ما هم سرایت مى كند اینها به خاطر این است كه یك دلیل عقلى دارد؟! یا آیه اى نازل شده؟! خدا چنین دستورى داده؟! خیر، پس چرا این كار را مى كنند؟ براى این كه اروپایى ها و آمریكایى ها از ما خوششان بیاید روابط دوستانه با آنها برقرار كنیم بازار مشترك ما را تأیید كند. شرایط صندوق بین المللى پول را رعایت كنیم. روابط سیاسى و دیپلماسى مان را ارتقاء ببخشیم، سفیر فلان كشور از ما خوشش بیاید وزیر خارجه آلمان از ما تعریف كند وزیر خارجه انگلستان یا كاخ سفید و شیطان بزرگ. براى این كه آنها خوششان بیاید ما هم بپذیریم! عقل چنین چیزى را تجویز نمى كند خدا هم نفرموده است. در یك جاى دیگرى مى فرماید: «واتخذوا من دون الله الهة لیكونوا لهم عزاً». خدایان دیگرى اینها اتخاذ كردند اربابى را اتخاذ كردند براى این كه یك عزتى براى آنها باشد یعنى احساس مى كنند اگر تبعیت از بت پرست ها و در زمان ما بت هاى گوشتى یعنى استكبار و كفر جهانى نكنند یك نوع سرشكستگى دارند. سه آیه است پشت سر هم در سوره نساء خیلى جالب است. از آیه 138 سوره نسا تا آیه 140. مى فرماید: «بشر المنافقین بأنّ لهم عذاباً الیماً» منافقین را مژده بده كه عذاب سختى در انتظارشان است به آنها بشارت بده. گاهى قرآن لسان تحكّم دارد «ذق انك انت العزیز الكریم» وقتى آب جوشان جهنم را مى دهند به جهنّمى ها مى گویند بچش شما خیلى محترم هستى. اینجا هم مى فرماید: «بشر المنافقین» به منافقین بشارت بده. آخر معامله باید به مثل باشد آنها مى خواهند فریب بدهند آنها مى خواهند به بهانه این كه خدمت مى كنیم دوست شما هستیم خیرخواه شما هستیم شما را در چاه بیندازند شما هم همین كار را كنید در مقابلشان بگویید آمده ایم به شما بشارت بدهیم «بشر المنافقین بان لهم عذاباً الیماً» خوب این منافقین چه كسانى هستند كه شما باید این عذاب الیم را به آنها بشارت بدهید؟ «الذین یتخذون الكافرین اولیاء من دون المؤمنین» این منافقین آن كسانى هستند كه به جاى مؤمنین، مى روند با كفار روابط دوستانه برقرار مى كنند.
اینها مى روند این كارها را مى كنند اینهایى كه این كارها را مى كنند كسانى هستند كه نماز مى خوانند، صدقات مى دهند، البته گاهى هم تظاهر مى كردند به كارهاى خیر، در جهاد براى ظاهرسازى شركت مى كردند منتها جنگ نمى كردند تا مى شد عذرخواهى مى كردند و مى گفتند خانه هایمان معطل است وقت زراعتمان است موقع جهاد كه مى شد نمى رفتند به یك صورتى بهانه گیرى مى كردند و شركت نمى كردند در جنگ وقتى هم مى رفتند جنگى نمى كردند دنبال این بودند كه به یك صورتى اگر پیروزى نصیب مسلمان ها شد بگویند خوب ما هم با شما بودیم ما هم سهم داریم. اگر شكست خوردند بگویند آیا ما نگفتیم نروید حرف ما را گوش نكردید حالا بخورید!
چنین كسانى چرا مى روند با كفار ارتباط برقرار مى كنند «ایبتغون عندهم العزة» مى خواهند از ناحیه كفار به عزت برسند مى خواهند رادیوهاى بیگانه ازشان حمایت كنند مى خواهند وزیر خارجه امریكا و سناتورهاى كنگره بگویند ما حمایت مى كنیم از اصلاح طلبان براى چى با آنها سر و سِرّ برقرار مى كنند؟ دنبال چه چیز مى گردند؟ نادان ها عزت مال خداست «فان العزة لله جمیعاً» همه عزت ها مال خداست بیچاره ها، شما مى روید در خانه دشمن خدا مى خواهید عزت پیدا كنید؟ خوب حالا دنباله آیه ها جالب تر است. «فقد نزل علیكم فى الكتاب» ظاهراً این ذیل آیه با صدرش در ظاهر ارتباط روشنى ندارد حالا من مى خوانم بیبنید ابتدائاً چه ارتباطى به نظرتان مى رسد ولى ارتباط دارد. آنهایى كه مى روند از كفار دوستانى براى خودشان انتخاب مى كنند با آنها رابطه برقرار مى كنند یا در صدد برمى آیند كه مذاكره كنند و رابطه برقرار كنند آیا مى خواهند از ناحیه آنها به عزت برسند؟ چگونه شما مى روید سراغ آنها «فقد نزل علیكم فى الكتاب ان اذا سمعتم آیات الله یكفر بها و یستهزء بها فلا تقعدوا معهم حتى یخوضوا فى حدیث غیره. انكم اذاً مثلهم ان الله جامع المنافقین و الكافرین فى جهنم جمیعاً» مى گوید شما چطور مى روید مى خواهید رابطه با دشمنان خدا برقرار كنید با این كه خدا در قرآن نازل كرده است كه اگر دیدید یا شنیدید كه كسانى نسبت به آیات الهى اهانت مى كنند نسبت به دین و مقدسات دینى توهین كرده اند اگر مطالب دینى را به مسخره مى گیرند «فلا تقعدوا معهم حتى یخوضوا فى حدیث غیره» تا مادامى كه مشغول بحث و استهزاء نسبت به معارف دینى هستند شما حق ندارید به حرف آنها گوش كنید یا پهلوى آنها بنشینید در مجالسشان شركت كنید. اگر یك سخنرانى در جلسه اى معارف اسلامى را استهزا مى كند، اهانت مى كند،مسلمان حق ندارد در آنجا بنشیند فلا تقعدوا معهم چرا؟ انكم اذاً مثلهم اگر در چنین مجلسى شركت كردید به حرف آنها گوش دادید شما هم مانند آنها خواهید بود. یعنى بى دین مى شوید ایمانتان را از دست مى دهید شما اهانت بشنوید سكوت كنید یعنى تأیید اهانت. بعد مى فرماید: «ان الله جامع المنافقین و الكافرین فى جهنم جمیعاً» چون كلام در باره آن كسانى بود كه مى خواستند ارتباط با كفار پیدا كنند كه مى شدند منافق بعد فرمود این منافقینى كه با كفار ارتباط برقرار مى كنند به حرف آنها گوش مى كنند اهانت ها را مى شنوند و سكوت مى كنند مثل آنها كافر خواهند بود. و خدا منافقین و كافرین را یكجا در جهنم گردآورى خواهد كرد.
خوب این شنیدن اهانت، چه ربطى به آن آیه «ایبتغون عندهم العزة» داشت صدر آیه مربوط به این بود كه كسانى كه با كفار ارتباط برقرار مى كنند مگر دنبال عزت پیش آنها مى گردند بعد رسید به اینجا كه وقتى كسانى تكذیب آیات ما را مى كنند به حرفشان گوش ندهید این دو تا چه ربطى به هم داشت. شاید نكته اش این باشد آنهایى كه حالا منافق هستند شما فكر مى كنید از اول منافق بودند اینهایى كه كافر شدند، منكر دین شدند احكام دین را مسخره مى كنند اینهایى كه مى گویند احكام اسلامى ننگین است، اینهایى كه مى گویند احكام اسلامى تاریخ مند است دیگر تاریخ مصرف آن گذشته اینها كه مى گویند دین جدیدى باید آورد اینهایى كه مى گویند اسلام احتیاج به یك پروتستانتیسم دارد اینها تازه كافر شده اند یا اینها همیشه كافر بوده اند؟ اینها از یك نقطه اى شروع شده است. شروع نقطه كفر، شنیدن سخن كفرآمیز است. این كه این همه دنیا اصرار دارد كه حرف هاى كفرآمیز شایع بشود براى این كه یك حرفى ده ها بار و صدها بار گفته شد در روزنامه ها نوشته شد در فیلم ها نمایش داده شد كم كم قبح آن مى ریزد و عادى مى شود در آن جایى كه عادى نشده، یك نویسنده به پیغمبر اسلام اهانت مى كند مردم چند شهر قیام مى كنند صدها نفر كشته مى شوند در یك كشور اسلامى (در نیجریه در آفریقا) براى این كه یك نفر اهانت كرده مى خواستند جشن دختر شایسته در آن جا برگزار كنند.
یك كتابى در انگلستان نوشته و ترجمه به فارسى شد صحبتش كه آمد امام حكم تكفیر آن را داد. فرمود بر مسلمان ها واجب است این را به قتل برسانند. هنوز هم این حكم به قوت خودش باقى است و نهادهاى انقلابى جایزه معین مى كنند براى كسى كه سلمان رشدى را به هلاكت برساند. اكنون امام«ره» كجاست كه ببیند در مركز انقلاب اسلامى جهان در مركز تشیع، به دین، مقدسات دینى به ائمه شیعه جسارت بشود و كسانى حتى در بعضى از لباس هاى مقدس از آن طرفدارى كنند؟ این مورد با سلمان رشدى چه فرق دارد؟ چقدر تلاش كردند تا این حكم قرآن را عوض كنند این حكم امام را عوض كنند هیچ كس تا به حال هنوز جرأت نكرده تمام علماى شیعه و سنى متفق اند بر این كه مجازات این شخص اعدام است هیچ راه دیگرى ندارد. سلمان رشدى با این كه در هیچ دادگاهى هم محاكمه نشده بود. امام وقتى شنید چنین جسارتى شده حكم ارتداد او را داد حكم اعدام او را داد. مسؤولین كشور جایزه تعیین كردند الان هم آن جایزه به قوت خودش باقى است براى كسى كه او را به قتل برساند. آن وقت در مركز انقلاب اسلامى به مقدسات دینى و به ائمه دین جسارت بشود و در دادگاه محاكمه بشود و محكوم به اعدام بشود آن وقت كسانى این حكم را ننگین بنامند شرم كجا رفته دین كجا رفته؟ اگر این حكم شكسته بشود چه راهى مانده تا این كه حكم امام هم شكسته بشود فردا مى گویند در كشور خودتان شما مرتد را تبرئه كردید آن وقت توقع دارید یك كسى از یك كشور دیگرى محاكمه نشده اعدام بشود؟ دادگاه كشور خودتان حكم اعدام صادر مى كند براى كسى كه به دین اهانت كرده این را تبرئه مى كنید آن وقت توقع دارید یك كسى كه در هیچ دادگاهى محاكمه نشده این اعدام بشود و این حكم به قوت خودش باقى باشد این یك بام و دو هوا چطور قابل توجیه است. آغاز این نفاق ها از شنیدن و خواندن شروع مى شود. مگر روز اول انقلاب مگر در زمان حیات امام كسى جرأت داشت از این حرف ها بزند. در یك مصاحبه رادیویى یك نفر گفت الگوى ما اوشین است امام فوراً تلفن را برداشت به رادیو تلویزیون كه این حرف ها چیست كه گفته مى شود؟ اگر طرف فهمیده چه گفته است خونش هدر است، مرتد است آن وقت صریحاً كسى بیاید بگوید: دین نه تنها افیون توده هاست بلكه افیون حكومت ها هم هست. زشت ترین توهین ها را به مقدسات دینى بكند آن وقت كسانى در این كشور اسلامى در پست هاى مختلف رسمى و غیر رسمى از این متهمِ كافر مرتد مهدور الدم حمایت كند، آن وقت جواب حكم امام را چه خواهند داد زبان دنیا به روى ما باز نمى شود كه این شخص با سلمان رشدى چه فرق دارد؟! با این كه این شخص در دادگاه كشور خود شما محكوم به اعدام شده اما سلمان رشدى، هیچ جا محاكمه هم نشده اقلاً یك فرصت دفاع به او مى دادید. این كفر و نفاق ها از كجا پدید آمد؟ از شنیدن ها «ان اذا سمعتم آیات الله یكفر بها و یستهزء بها» نشنوید این حرف ها را،اجازه ندهید این حرف هاى كفر آمیز به گوشتان وارد بشود كم كم اثر مى كند. كم كم قبح این حرف ها مى ریزد فردا كسانى جرأت مى كنند بگویند انسان حق دارد هر وقت خواست دینش را عوض كنند. فردا كسانى جرأت پیدا خواهند كرد كه بگویند (چنانچه گفتند) دموكراسى باید به جایى برسد كه هر وقت مردم خواستند هر حكومتى را خواستند عوض كنند [هر چند حكومت اسلامى باشد].