درس‌چهل‌وسوم:از فضیلت تا رذیلت

 

درس چهل و سوم

 

 

از فضیلت تا رذیلت

 

 

 

اعتدال، معیار فضیلت‌

مفهوم حد اعتدال‌

مطلوبیت اعتدال در قرآن و حدیث‌

قصد در مقابل جوْر‌

اعتدال در آمال و آرزوه‌

 

 

 

 

از فضیلت تا رذیلت

بسم اللّه الرّحمن الرّحیم

مَنْ تَرَكَ الْقَصْدَ جَارَ، و نِعْمَ حَظُّ الْمَرْءِ الْقَنُوعُ، وَ مِن شَرِّ مَا صَحِبَ المَرْءَ الْحَسَدُ، وَ فِى القُنُوطِ التَّفْرِیطُ، وَالشُّحُ یَجْلِبُ؛

آن‌كه اعتدال و میانه‌روى را كنار نهاد، به ستم گرایید، و قناعت چه خوش بهره‌اى است براى انسان، و از بدترین همراهانِ آدمى، حسد است و در نومیدى، كوتاهى است و بخل ملامت آرد.

 

كلام اهل‌بیت(علیهم السلام) نور چشم و قوت قلب و توان بازوى اهل همّت است. تاكنون به قدر توفیقِ الهى، به استناره از پرتو فیض كلام قدسى امام متقین، على بن ابى‌طالب(علیه السلام)پرداخته‌ایم و به میزان ظرفیت وجودىِ خود به تقویت دل و دین نشستیم و از مواعظ و حكمت‌هاى آن بحر بى‌انتها فایده‌ها بردیم. اینك به مهر عنایت حضرتشان به شرح و بررسى گزیده‌اى دیگر از كلام امیر دو عالم مى‌پردازیم.

در این بخش از كلام ابتدا حضرت(علیه السلام) مى‌فرمایند: مَنْ تَرَكَ الْقَصْدَ جَار؛ كسى كه از حد اعتدال و میانه‌روى خارج شود ستم مى‌كند. بعد از این جمله كوتاه، حضرت(علیه السلام) چندین جمله دیگر نیز بیان مى‌كنند كه از نظر معنا، جزء مصادیق همین كلام كوتاه محسوب مى‌گردد. البته جملات بعدى در نهج‌البلاغه نقل نشده‌اند؛ چون مرحوم سید رضى سخنان امیرالمؤمنین(علیه السلام)را به صورت گزینشى گرد آورده است. به هر حال در نسخه بحارالانوار بعد از عبارت مَنْ تَرَكَ الْقَصْدَ جَارَ چند جمله دیگر نقل شده است كه در نهج البلاغه نیامده است. اینك قبل از پرداختن به جملات دیگر به شرح و تفسیر اصل اعتدال و میانه‌روى مى‌پردازیم.

اعتدال، معیار فضیلت‌

این قاعده در میان مردم معروف است كه مى‌گویند: خَیْرُ الْاُمُورِ اَوْسَطُهَا؛ در هر كارى حد وسط آن مطلوب است. در فلسفه اخلاق قاعده‌اى از قدماى یونان نقل شده است كه حكماى اسلام هم آن را پذیرفته‌اند. این قاعده مى‌گوید: هر فضیلت اخلاقى محدود به دو رذیلت است؛ یكى افراط و دیگرى تفریط. در كتاب‌هاى اخلاقى ما نیز همین قاعده معیار اعمال اخلاقى قرار گرفته است و كتاب شریف جامع السعادات(1) نیز همانند سایر كتب اخلاقى به این اصل پرداخته است كه، هر فضیلت و رفتار پسندیده‌اى محدود به دو رذیلت است: یكى حد افراط و دیگرى حد تفریط. پس افراط و تفریط موجب ناپسندى اخلاق مى‌شود؛ ولى رعایت اعتدال موجب فضیلت مى‌گردد. در مباحث فلسفه اخلاق معمولا این سخن را به عنوان یك قاعده اخلاقى مطرح مى‌كنند. اما آیا این سخن كلیت دارد؟ آیا در هر عملى افراط و تفریط مذموم است و حد اعتدال نیكو؟ چه دلیل منطقى بر این سخن وجود دارد كه فقط حد وسط مطلوب است و افراط و تفریط همیشه مذموم و ناپسند؟ با استناد به چه دلیلى این معیار پذیرفته مى‌شود؟ آیا این قاعده محصول استقراست، یا دلیلى منطقى دارد؟ البته مباحث فراوان دیگرى در این زمینه مطرح است كه مجال پرداختن به آنها نیست؛ اما به هر حال این قاعده از مسلّمات و مشهورات است؛ لذا كسانى كه همه مباحث اخلاقى را از قبیل مشهورات مى‌دانند بحث درباره این قاعده را بى‌مورد مى‌شمارند و معتقدند تمام قواعد اخلاقى در حد مشهورات است و مى‌توان مباحث اخلاقى را به همین صورت تبیین كرد. با چنین پیش‌فرضى این قضیه نیز از قضایاى مشهوره است و دیگر احتیاج به اقامه برهان و اثبات ندارد؛ چه همه پذیرفته‌اند كه از مقدمات مشهوره مى‌توان در اخلاق استفاده كرد و چون مبناى آنها این است كه مباحث اخلاقى از مشهورات است و این قاعده‌هم از مشهورات مى‌باشد، دیگر جایى براى بحث نمى ماند. به هر حال كسانى كه این مبنا را پذیرفته‌اند، در این قاعده هم بحثى ندارند؛ اما بر مبناى كسانى كه معتقدند در مسایل اخلاقى نیز مى‌باید مانند دیگر مباحث، برهان اقامه نمود و مقدمات آن باید به بدیهیات ختم گردد، بحث كمى دشوار مى‌شود؛ چون باید با برهان عقلىِ یقینى اثبات كنند كه میانه‌روى، ملاك فضیلت است و افراط و تفریط معیار رذیلت.


1. جامع السعادات، ج 1، ص 61.

از قرن‌ها قبل از میلاد این بحث در یونان مطرح بوده است كه: آیا همواره میانه‌روى و حد وسط فضیلت است و افراط و تفریط ناپسند مى‌باشد؟ مثلا آیا در تحصیل علم، حد وسط مطلوب است و افراط و تفریط ناپسند و مذموم؟ یا هر چه انسان بیشتر علم بیاموزد بهتر است؟ برخى كه این قاعده را قبول ندارند، مطلوبیت علم را به عنوان نقضِ این قاعده مطرح مى‌كنند و مى‌گویند: هیچ كس نمى‌گوید افراط در تحصیل علم مذموم است و این سخن حرف تازه‌اى نیست. پاسخ‌هایى نیز در این زمینه داده شده است كه مجال پرداختن به آنها نیست؛ ولى به هر حال این قاعده مى‌تواند یك تفسیر صحیح داشته باشد كه آن را تا مرز اعتبار برهانى پیش مى‌برد. این تفسیر نیازمند بیان مقدماتى است كه اینك به آن مى‌پردازیم:

در انسان، قواى مختلفى وجود دارد و این قوا در مقام عمل با هم تزاحم پیدا مى‌كنند. این واقعیت را هر كسى مى‌داند و مى‌تواند در خودش بیازماید كه گرایش‌هاى مختلفى در او وجود دارد و او نمى‌تواند همه را در عمل جمع كند؛ مثلا آدمى در حالى كه دوستدار تحصیل علم و تحقیق و مطالعه است، علاقه‌مند عبادت نیز مى‌باشد و از سوى دیگر، از هم‌نشین‌ى با خانواده و فرزندانش لذت مى‌برد. روشن است كه تمام این اعمال كم و بیش پسندیده است ولى در عمل نمى‌توان تمام این فعالیت‌ها را انجام داد و بین آنها جمع نمود. زمانى كه انسان مشغول نماز خواندن است، مطالعه ممكن نیست، یا وقتى درس مى‌خواند، دیگر نمى‌تواند تدریس نماید، و زمانى كه به مطالعه اشتغال دارد، بحث و گفتوگو و رسیدگى به مسایل خانواده و مسایل اجتماعى و سیاسى و اقتصادى ممكن نیست. این امور با هم تزاحم دارند و نمى‌توان آنها را با هم جمع كرد. یا باید براى هر كدام از این فعالیت‌ها زمانى مخصوص در نظر گرفت، یا این كه در تمام مدت عمر به یك عمل مشغول شد وهمه كارهاى دیگر را ترك كرد؛ مثل كسانى كه سابقاً در دِیر یا صومعه یا معبدى مشغول عبادت مى‌شدند و از همه فعالیت‌هاى دیگر كناره مى‌گرفتند. اینان مى‌پنداشتند كه فضیلت تنها همین است كه انسان به عبادت بپردازد و تنها مسأله مهم همین است. به هر حال چه باید كرد؟ آیا تنها باید به یك كار پرداخت، یا آن كه مى‌باید با برنامه‌ریزى صحیح، مسؤولیت‌هاى متعدد را پذیرفت؟

سیره پیغمبر اكرم(صلى الله علیه وآله) و ائمه اطهار(علیهم السلام) نشان مى‌دهد كه زندگى آنها یك‌بعدى نبوده است.

آیات و روایات نیز فضیلت را براى انسان منحصر در یك نوع فعالیت نمى‌دانند؛ بلكه كارهاى مختلف و فضایل متنوع و تكالیف واجب و مستحب متعددى مانند نماز، امر به معروف، نهى از منكر، تعلیم و تعلّم، فعالیت‌هاى سیاسى و اجتماعى و خانوادگى، مسایل تربیت فرزند و... براى آدمى بر شمرده شده است. پس مطابق تعالیم اسلام ما نمى‌توانیم خود را وقف یك نوع فعالیت كنیم؛ مثلا تنها به عبادت یا تحصیل علم بپردازیم و تمام فعالیت‌هاى دیگر را فراموش كنیم. اسلام هرگز یك‌سونگرىِ صرف و یك بعدى بودن را نمى‌پذیرد. مشاركت در فعالیت‌هاى متنوع براى زندگى انسانى یك ضرورت است و آدمى باید در حوزه‌هاى مختلف عبادى، سیاسى، فرهنگى، اجتماعى و فردى مشاركت داشته باشد. منتهى هر یك از این فعالیت‌ها براى خود حد و مرزى دارد؛ حد و مرز آن، دورى از افراط و تفریط است كه به مذموم بودن ختم نشود. هر كار، مثلا نماز خواندن، حد و مرزى دارد كه اگر كمتر یا بیشتر از آن میزان باشد به ترك فعالیت‌هاى واجب دیگر منتهى مى‌گردد و مذموم است؛ لذا پرداختن بیش از حد به نمازهاى مستحبى نیز مذموم است. پس باید حد وسط را رعایت كرد كه كمتر از آن نامطلوب و بیش از آن نیز ناپسند است. بنابراین رعایت اعتدال همیشه مى‌تواند معیار فضیلت باشد؛ چه، آدمى تنها یك وظیفه ندارد. براى بیشتر روشن شدن مطلب، ذكر یك مثال مفید است:

جهاد یكى از ارزشمندترین و پر فضیلت‌ترین تكالیف الهى است كه به نظر مى‌رسد از حد اعتدال استثنا شده است و به هنگام وجوبِ جهاد باید از سایر فعالیت‌ها، مانند تحصیل علم و فعالیت‌هاى اجتماعى و فرهنگى و سیاسى صرف نظر كنیم و تنها به جهاد بپردازیم؛ یعنى گاه جهاد آن چنان فوریّت مى‌یابد و جنگ شدیدى در مى‌گیرد كه مى‌باید براى مدتى همه فعالیت‌هاى دیگر را كنار بگذاریم. در این موقعیت، تنها و تنها جهاد اولویت مى‌یابد؛ چه بدون آن، انجام دیگر كارها ناممكن است. این در حالى است كه در شرایط عادى باید نسبت به فعالیت‌هاى دیگر غیر از جنگ، حد اعتدال را رعایت نمود.

بنابراین جهاد هم نیازمند رعایت حد اعتدال است و این حد اعتدال، هم مى‌تواند یك حد زمانى باشد و هم حد و مرز توانى؛ مثلا تا چه میزان نیرو باید صرف جهاد نمود، یا چه مقدار زمان باید به جهاد اختصاص داد. لذا جهاد هم براى خود حد و مرزى خواهد داشت.

به طور كلى وقتى انسان اعمال متنوع و تكالیف متزاحم دارد و چندین فعالیت را با هم نمى‌تواند انجام دهد خواه‌ناخواه باید براى انجام یكى، از دیگرى ـ تا حدى ـ صرف نظر كند. مقصود این است كه هر كارى یك مرز مطلوب دارد كه نه كمتر و نه بیشتر از آن شایسته نیست. در نتیجه اجمالا مى‌توان پذیرفت كه واقعاً در افعال ارزشى و اخلاقى و صفات ممدوح، حد وسط امرى است مطلوب و معیارى است براى پرهیز از رذیلت و كسب فضلیت.

 

مفهوم حد اعتدال‌

اینك باید به تعیین مرز مطلوبیت پرداخت. اگر در اعمال و رفتار و تكالیف مى‌باید حد وسط رعایت گردد، این حد وسط كدام است و بر حسب كمیت و مقدار، میزان آن تا چه حد است؟ روشن است كه تنوع فعالیت‌ها و تكالیف و ظرفیت‌هاى مختلف انسان‌ها و توانمندى آنها به ما اجازه نمى‌دهد تا عدد ثابتى را معین كنیم و بگوییم این میزان و مقدار، حد وسط و مرز مطلوبیت این فعالیت‌هاست. لذا تعیین حد وسط، كارى دشوار است و نیازمند بحث مى‌باشد و به سهولت نمى‌توان گفت كه حد وسط و مطلوب كدام است؛ مثلا حد وسط و مطلوب در خوردن آن است كه «نه چندان بخور كز دهانت بر آید، نه چندان كه از ضعف جانت بر آید.» اما این سخن بدین معنا نیست كه طى عملیات آمارى، میزان متوسط غذاى انسان‌ها را به دست آورده‌ایم و همان مقدار متوسطى از غدا كه انسان‌ها مى‌خورند ـ مثلا 5 كیلوگرم در روز ـ براى هر انسانى لازم است!

بى‌تردید تعیین چنین میزانى نه به‌جا و نه ممكن است؛ چه، حالات غذایى و مزاج اشخاص و نوع فعالیتى كه انسان‌ها انجام مى‌دهند و... از جمله عوامل مؤثر در تعیین میزان غذاى مصرفى است، كه این عوامل معمولا در یك نفر نیز ثابت نیست تا چه رسد به تمام انسان‌ها؛ لذا باید بگوییم هر كسى یك حد وسط متناسب با خودش دارد و حد وسط در این مقام یك پدیده كمّى ثابت نیست تا بگوییم براى همه انسان‌ها این مقدار غذا مطلوب است و كمتر و بیشتر از آن نامطلوب. حد وسط، مرز بین كم‌خورى و پرخورى است؛ ولى نمى‌توان گفت حد وسط یك كمیت خاص و معین است. حتى افرادى كه از قاعده حد وسط در اخلاق و

فضیلت سخن مى‌گویند، چنین برداشتى از این قاعده نداشته و ندارند و این‌گونه برداشت‌ها را غلط مى‌شمارند. منظور از حد وسط، یك كمیت خاص نیست. منظور آن است كه به هر كار خوب و پسندیده‌اى به میزانى بپردازیم كه از فعالیت‌هاى دیگر باز نمانیم، و از طرف دیگر نیز، حداقل باید به مقدارى آن را انجام داد كه مؤثر باشد؛ نه آن قدر كم و ناچیز كه هیچ تأثیرى نداشته باشد.

بنابراین «قاعده حد وسط»، به صورت اجمال مورد پذیرش است و ملاك فضایل و ارزش‌هاى اخلاقى مى‌باشد؛ اما در صورتى مفید است كه میزان و مقدار آن تعیین گردد و تعیین این مرز و مقدار كارى بس دشوار است و بر حسب مورد با ابزارهاى خاص مى‌توان میزان آن را مشخص نمود. در برخى موارد با استناد به دلیل عقلى مى‌توان این میزان را تعیین كرد. در برخى موارد دیگر با تجربه و آزمایش علمى مى‌توان این میزان را تشخیص داد. در مواردى نیز باید از ادله نقلى و تعبدى كمك گرفت و چه بسا مشاركتِ دلیل‌ها براى تعیین دقیق آن لازم آید؛ مثلا براى برخى سنین، با استفاده از آزمایش‌هاى پزشكى و بهداشتى مى‌توان میزان و كیفیت غذاى مورد نیاز كودك را معین كرد تا موجب ضرر نشود. در این گونه موارد علم مى‌تواند به ما كمك كند. در بسیارى از موارد نیز علم به كار نمى‌آید و باید به سراغ راه‌هاى عقلى و نقلى رفت؛ مثلا میزان عبادت لازم براى انسان را نمى‌توان از طریق یافته‌ها و استدلال‌هاى علمى تعیین كرد. در این‌گونه موارد باید معیار مطلوبیت را از وحى و شرع مقدس گرفت و شارع، تنها مقامى است كه لیاقت تعیین حد وسط را دارد.

بنابراین حد وسط، مى‌تواند معیار فضیلت باشد؛ ولى تعیین حد و مرز آن ساده نیست و غالباً نمى‌توان حد مطلوبیت را با استناد به كمیت‌هاى آمارى و امورى از این قبیل تشخیص داد. خلاصه سخن آن‌كه «قاعده حد وسط» قانونى تام است؛ ولى استثناهایى هم دارد. از طرفى نیز تعیین مرز و میزان مطلوبیت بر اساس این قاعده، بسیار مشكل است.

 

مطلوبیت اعتدال در قرآن و حدیث‌

در لابه‌لاى روایاتِ نقل شده از ائمه اطهار(علیهم السلام) به روایاتى بر مى‌خوریم كه ما را به میانه‌روى در

كار و امور معیشتى و عبادت سفارش مى‌كنند: در روایتى على(علیه السلام) به امام حسن(علیه السلام) توصیه مى‌فرمایند: اِقْتَصِدْ یَا بُنَىَّ فِى مَعِیشَتِكَ وَ اقْتَصِدْ فِى عِبَادَتِكَ.(1) در ضمن روایت دیگرى حضرت(علیه السلام) میانه‌روى را از جمله اخلاق اهل ایمان بر مى‌شمارند و مى‌فرمایند: اَلْمُؤْمِنُ سِیرَتُهُ الْقَصْدُ.(2) در قرآن كریم نیز تعابیرى مانند «قصد» وارد شده است كه حكایت از میانه‌روى مى‌كند. در سوره لقمان، در ضمن نصایح آن حضرت به فرزندشان مى‌فرماید: وَ اقْصِدْ فِى مَشْیِكَ...‌.(3)

واژه‌هاى قصد و اقتصاد كه هر دو از یك مادّه لغوى هستند در لغت عرب به معناى «میانه‌روى» است؛ البته براى «قصد» معانى دیگرى مانند اراده كردن و تصمیم گرفتن نیز بیان شده است؛ ولى در بین این معانى، معناى اصلى این مادّه همان میانه‌روى است. به هر حال حضرت لقمان(علیه السلام) در نصایح خود به فرزندش، او را به میانه‌روى در مشى توصیه مى‌فرمایند. البته باید بررسى نمود كه مقصود از مشى چیست؟ آیا تنها مشى فیزیكى یعنى راه رفتن با پا منظور است یا تمام رفتارهاى آدمى را در بر مى‌گیرد؟ به هر حال قدر یقینى این سفارش آن است كه بگوییم حضرت لقمان(علیه السلام) فرزند خود را به میانه‌روى در راه رفتن سفارش مى‌فرمایند؛ یعنى در راه رفتن حد اعتدال را رعایت كن؛ نه خیلى تند و شتاب‌زده راه برو و نه آن‌قدر آرام و آهسته و بى‌خیال كه از فعالیت‌هاى دیگر باز بمانى. لذا باید حد اعتدال را حتى در راه رفتن نیز رعایت نمود؛ همان‌گونه كه در مورد سخن گفتن نیز در همین سوره از قول حضرت لقمان نقل شده است كه صداى خود را نه زیاد بالا ببرید، كه مزاحم دیگران شود و نه آن‌قدر آهسته سخن بگویید كه غرض حاصل نشود و مخاطب، سخن شما را نشنود. با در نظر گرفتن وضعیت مخاطب و فاصله از او و هدفى كه از حرف زدن با او دنبال مى‌كنید، میزان بلندى و كوتاهى صوت خود را تنظیم كنید. در این‌جا با یك معیار عقلایى ـ كه همان اكتفا به تحصیل غرض مى‌باشد ـ مى‌توان میزان بلندى و كوتاهى صدا را تعیین كرد؛ یعنى نه آن‌قدر بلند صحبت كنید كه سرزنش عقلا را در پى داشته باشد و نه آن‌چنان آهسته حرف بزنید كه نتوانید غرض خود را


1. بحارالانوار، ج 71، ص 214.

2. میزان‌الحكمة، ج 8، ص 139.

3. لقمان (31)، 19.

به مخاطب برسانید و عقلا از سخن گفتن شما چیزى نفهمند. میزان متوسط و مقتضاى قاعده حد وسط، چنین اندازه‌اى است و این تشخیص، نیازى به دستگاه‌هاى سنجش میزان صوت ندارد.

از جمله واژه‌هاى دیگرى كه از مادّه قصد اخذ شده و در قرآن نیز به كار رفته است، واژه «مقتصِد» است. در یك معنا واژه مقتصد به فضیلت یا تمام فضایل اطلاق شده است؛ مانند این آیه مباركه كه مى‌فرماید: وَ مِنْهُمْ أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ وَ كَثِیرٌ مِنْهُمْ سَاءَ مَا یَعْمَلُونَ؛(1) از میان آنان (اهل كتاب) گروهى میانه‌رو هستند، و بسیارى از ایشان بدرفتارى مى‌كنند. در جایى دیگر خطاب به رسول مكرم(صلى الله علیه وآله) مى‌فرماید: وَ لاَ تَجْعَلْ یَدَكَ مَغْلُولَةً إِلَى عُنُقِكَ وَ لاَ تَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُومًا مَحْسُورا؛(2) هرگز دستت را بر گردنت زنجیر مكن، (و ترك انفاق و بخشش منما) و بیش از حد نیز دست خود را مگشاى كه مورد سرزنش قرار گیرى و از كار فرو مانى. هر دو نوع رفتار در بخشش مذموم است؛ نه آن‌قدر گشاده دستى كه براى خودت چیزى باقى نماند و نه آن‌قدر خسّت كه حتى پول سیاهى از تو به كسى نرسد.

خلاصه آن‌كه با استناد به آیات قرآن نیز مى‌توان گفت میانه‌روى یك اصل و قانونْ در فضایل اخلاقى است و میزانى براى تشخیص رفتارهاى خوب و بد به دست مى‌دهد و این حقیقت، در مجموع مورد پذیرش است.

 

قصد در مقابل جوْر‌

قرآن كریم در آیات اولیه سوره مباركه نحل به ذكر نعمت‌هاى الهى پرداخته، مى‌فرماید: وَالْخَیْلَ وَالْبِغَالَ وَالْحَمِیرَ لِیَرْكَبُوْهَا وَزِینَةً...؛(3) چهارپایان را براى شما قرار دادیم تا بر آنها سوار شوید و...‌.

قرآن كریم براى بیان بعضى مطالب از شیوه «گریز زدن» استفاده مى‌كند، كه در این آیات نیز این روش به كار گرفته شده است. در این شیوه، گوینده به مناسبتى از یك معنا و مطلب به معنایى عالى‌تر و مهم‌تر منتقل مى‌شود. حال در این جا نیز خداوند متعال ابتدا مى‌فرماید: ما


1. مائده (5)، 66.

2. اسراء (17)، 29.

3. نحل (16)، 8.

براى شما وسیله پیمودن راه‌هاى طولانى را در زمین قرار دادیم؛ حیوانات و چهارپایانى را مسخر نمودیم تا سوار شوید و از این شهر به آن شهر بروید و راه‌هاى طولانى را طى كنید. بعد مى‌فرماید: وَ عَلَى اللَّهِ قَصْدُ السَّبِیلِ وَ مِنْهَا جَائِرٌ؛(1) بر خداست كه راه صحیح را به شما معرفى كند و آن راه، راه میانه و مستقیم است؛ یعنى همان راهى كه شما را به مقصد مى‌رساند.

در ابتدا صحبت از راه رفتن و طى كردن مسیرهاى طولانى به وسیله مركب رهوار و چهارپایان قوى است؛ ولى یكباره با بیان این آیه كه عَلَى اللَّهِ قَصْدُ السَّبِیلِ وَ مِنْهَا جَائِر،(2) آدمى را متوجه این نكته مى‌كند كه سراسر زندگى سفر است و خداوند در سفر زندگى راه میانه و قصد را به شما معرفى مى‌كند؛ وگرنه روشن است كه هرگز خداوند مسیر حركت به سوى این شهر و آن شهر را به ما نمى‌نمایاند و راه رسیدن به فلان مكان را نشان نمى‌دهد. لذا اگر مى‌فرماید: وَعَلَى اللَّهِ قَصْدُ السَّبِیلِ...، منظور مسیر حركت زندگى است، كه آن را بر عهده خداوند مى‌نهد تا انسان‌ها با طىّ آن، راه هدایت پویند و به سعادت نایل آیند. اما افسوس كه برخى در برابر مسیر قصد و میانه، راه مقابل را بر مى‌گزینند؛ یعنى در برابر مسیر قصد، راه دیگرى انتخاب مى‌كنند: وَ مِنْهَا جَائِر. در این‌جا مفهوم جوْر در برابر مفهوم قصد قرار مى‌گیرد؛ یعنى یا باید مسیر قصد و میانه و اعتدال را پیش گرفت، یا به جوْر و تجاوز و ستم و انحراف تن سپرد؛ چه در برابر راه مستقیم و معتدل، راه‌هاى انحرافى قرار دارد. همان‌گونه كه در طىّ مسیر بین دو شهر باید مراقب مسیر باشید و از راه اعتدال خارج نشوید، در مسیر زندگى نیز همان راهى كه خداوند سبحان معرفى نموده پیش گیرید، وگرنه به راه جوْر پاى مى‌گذارید.

بنابراین در برابر مفهوم قصد، مفهوم جوْر قرار مى‌گیرد؛ همان‌گونه كه در فرمایش حضرت على(علیه السلام) آمده است: مَنْ تَرَكَ الْقَصْدَ جَارَ؛ هر كه میانه‌روى و اعتدال را رها كند، به سوى ستم منحرف شده است. بین این دو مفهوم در قرآن و در كلام على(علیه السلام) تقابل وجود دارد و كسى كه راه میانه را رها كند، منحرف مى‌شود و به جور و ستم و ظلم مبتلا مى‌گردد و از مسیر حق منحرف مى‌شود.

حضرت(علیه السلام) در ادامه، گویا برخى مصادیق انحراف از راه اعتدال را بر مى‌شمارند و


1. نحل (16)، 9.

2. نحل (16)، 9.

مى‌فرمایند: انسان خوشبخت كسى است كه قناعت ورزد. قناعت حد اعتدال بین ولخرجى و خسّت و حسدورزى است. به تعبیر بهتر انسانِ قناعت‌پیشه شخصى است كه از افراط و ولخرجى و تفریط و خسّت در رفتارهاى خود پرهیز مى‌كند و در واقع قَنُوع بودن لازمه رعایت اعتدال و حد وسط بین افراط و تفریط است و قناعت از مصادیق اعتدال و میانه‌روى است. چنین فردى به تعبیر على(علیه السلام) انسانى خوشبخت است و از فضیلت برخوردار مى‌باشد. روشن است كه اعتدال، وسط دو راه افراط و تفریط قرار گرفته و به تعبیرى اعتدال دو طرف دارد؛ یكى افراط و دیگرى تفریط. لذا مى‌فرماید یكى از زشت‌ترین و پلیدترین هم‌نشینان، كه انسان را احاطه مى‌كند حسادت است. حسدورزى و رشك بردن به دیگران تجاوز از جاده اعتدال است. خداوند براى هر شخصى بهره‌اى خاص از نعمت‌هاى خود مقرر فرموده و براى هر فردى روزى مخصوصى معین نموده است؛ اما شخص حسود این روزى معین شده را نمى‌پذیرد و اگر خود چیزى دارد، آرزو مى‌كند كه دیگران آن را نداشته باشند و نمى‌تواند برخوردارى دیگران را تحمل كند. او در واقع به نوعى تفریط در حق مبتلاست و این راه بى‌تردید مسیر قصد و میانه نیست؛ بلكه به یقین مسیر جور و ستم است.

 

اعتدال در آمال و آرزوها‌

آدمى نسبت به آینده خود سه روحیه و حالت ذهنى دارد: گاه به خیال‌پردازىِ افراط‌گونه مبتلا مى‌شود و كاملا در عالم خیال و توهّم زندگى مى‌كند؛ مثلا در عالم ذهن ساختمانى را مى‌سازد و آن را تزیین مى‌كند و فلان مقام و منصب را به دست مى‌آورد و ثروت و سرمایه‌اى به هم مى‌رساند و...؛ در حالى كه هیچ یك از این امور در خارج وجود ندارند. پرواضح است كه شخص عاقل نه‌تنها خود از این افكار پرهیز دارد؛ بلكه وقتى این افكار و رفتار را در دیگران نیز مشاهده مى‌كند سخت دچار تعجب مى‌شود و با خود مى‌گوید این شخص فردى متعادل و سالم نیست. در برابر این گروه، افرادى قرار مى‌گیرند كه هرگز به خود جرأت تصمیم‌گیرى نمى‌دهند، و حتى افكارى كه نمایان‌گر تصمیم جدید است به ذهن خود خطور نمى‌دهند. ذره‌اى امید به پیروزى و موفقیت در وجود آنها نیست تا به پشتوانه آن به سراغ فعالیت‌هاى

روزانه خود بروند. آنها در واقع مردگان هستند كه چون در لابه‌لاى زندگان زندگى مى‌كنند به‌ناچار حركت دارند و با تحریك و تصمیم دیگران جابه‌جا مى‌شوند و فعالیتى انجام مى‌دهند.

این دو گروه، مفرطان و مفرّطان هستند و سخت دچار افراط یا تفریط مى‌باشند؛ ولى حد اعتدال آن است كه آدمى با رعایت شرایط و بر اساس واقعیت‌هاى ملموس، امیدها و آرزوهاى معقولى داشته باشد و با توكل به خداوند منّان و با توجه به واقعیت‌هاى حاكم بر هستى كه در تمام جهان آفرینش دیده مى‌شود، تصمیم بگیرد. چنین كسى نه آن‌چنان خیال‌پردازى مى‌كند كه هرگز به مقصد نرسد و همیشه از واقعیت دور ماند، و نه آن‌چنان از همه چیز ناامید است كه هرگز به خود جرأت هیچ اقدامى را ندهد؛ بلكه راه اعتدال را پیش روى دارد.