بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم
الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلاَةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّيِبِينَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین
أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً
انگیزه برگزاری این همایش، فرهنگسازی درباره سخنان مقام معظم رهبری پیرامون سبک زندگی است. خداوند را بسیار شاکرم که رهبری به ما عنایت كرد که به همه جنبههای زندگی و نیازهای جامعه توجه کافی دارد و اقدام بهموقع انجام میدهد. احساس من این است که یکصدم آن حقی را که بر گردن ما دارند، نمیتوانیم ادا کنیم. به هرحال، موضوع مورد بحث، سبک زندگی اسلامی است. طبق روال معمول، نخست به توضیح مفردات عنوان «سبك زندگی اسلامی» میپردازم و بعد مطالبی را درباره این عنوان بیان میکنم. به طور اجمال، منظور از سبک زندگی، نخست سبک زندگی اجتماعی است که همه یا بیشتر مردم یا قشر مؤثری از جامعه بدان عمل میکنند و در رفتارشان منعکس میشود. البته عواملی که موجب اختلاف سبکهای زندگی میشود، گاهی طبیعی و اقلیمی است، و در مواردی طایفهای، قومی و نژادی، و گاهی عوامل دیگری است که از ارزشهای خاصی سرچشمه میگیرد. در سبک زندگی اسلامی، مسائلی مورد نظر است که اسلام در آنجا نظر دارد؛ یعنی موضوعهایی كه مورد قبول اسلام، و یا مورد انتقاد، طرد و نفی اسلام است. به عبارت دیگر، این مسائل شأنیت آن را دارد که اسلام درباره آنها اظهارنظر کند. مراد از سبك زندگی نیز همین موارد است که قابل تقسیم به اسلامی و غیراسلامی است.
حال سؤال این است كه چرا در این شرایط حساس مملکت که بسیاری از عوامل در امور اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و بینالمللی مؤثرند، مقام معظم رهبری این عنوان را مطرح، و با دقت و دغدغهای خاص، پرسشهایی را مطرح ساختند؛ مانند اینکه چرا دروغ در جامعه ما رواج دارد؟ چرا تقلید حاکم است؟ چرا روابط اجتماعی خانوادگی و اختلافات خانوادگی زیاد شده است؟چرا طلاق زیاد است؟ پیداست که انگیزه ایشان برای طرح این مسئله، نگرانی از رفتارهای اجتماعی است که با بینشها و ارزشهای اسلامی سازگار نیست، و در نتیجه به ضرر جامعه خواهد بود. به همین دلیل، ایشان این مسئله را مطرح كردند تا همه کسانی که به نوعی میتوانند برای اصلاح این نقیصهها، کمبودها و ضعفها تلاش کنند، احساس وظیفه، و فعالیت بیشتری داشته باشند تا بتوانند از این مشکلات بکاهند.
امكان ورود به این بحث و مشارکت در آن، به دو شکل کلی امكانپذیر است؛ یکی اینکه فهرستی از مشکلات و کمبودهای اجتماعی ناظر به سبک زندگی را تهیه كنیم و بعد هر کس متناسب با معلومات، موقعیت اجتماعی و تجربیاتش، برای رفع آن مشکل خاص، چارهای بیندیشد. البته چون همه آنها با هم قابل بررسی و اصلاح نیست، باید اولویتها را رعایت کنیم؛ یعنی مورادی را برگزینیم كه نقش بیشتری در زندگی، و سعادت و شقاوت ما دارند. پس یک سبک کار این است که موضوعهای خاص، بررسی، و برای رفع آنها چارهجویی شود. روش دیگر آن است كه ریشه این مشكلات را بیابیم؛ یعنی براساس این قاعده که همه رفتارهای انسان برخاسته از شناخت و ارزش است، شناختهایی را که موجب این رفتارها میشود یا کمبود شناختهای صحیحی که موجب ترک روشهای مطلوب میشود، شناسایی، و سعی کنیم آنها را در جامعه گسترش دهیم و مردم را با آن معارف بیشتر آشنا سازیم تا سطح زیرین این ساختار محکم شود. پس باید بر اساس شناختها، بینشها و ارزشهایی را که برخاسته از آن شناختهاست شناسایی و معرفی کنیم و تقریباً به شکل هرموار مشكلات و مسائل جزئی موجود در جامعه را دستهبندی کنیم. برخی از مشکلات شاخه خاصی دارد و همه اینها در نهایت به یك تنه واحد منتهی میشود. این تنه نیز به ریشههایی متصل است. ما باید این ریشهها را اصلاح کنیم تا پس از آن، بهتدریج، تنه و شاخهها اصلاح شود و در نهایت میوهای صحیح به بار آورد. در واقع، این یك روش تحلیلی و ترکیبی است؛ یعنی باید علت عیوب و نقایص را تحلیل، و منشأ آنها را پیدا، و آن را حل كنیم.
البته هیچکدام از این دو راه بهطور کامل جایگزین دیگری نمیشود؛ یعنی اگر فقط بخواهیم روش تحلیلی را برگزینیم و ریشهها را اصلاح کنیم، زمانی طولانی نیاز است تا تحلیل عقلانی صحیحی ارائه شود. بعد از آن، شناسایی راههایی برای محكم كردن این ریشهها نیز به زمان زیادی نیاز دارد.
البته اینگونه نیست كه بهسادگی بتوان در مدت چند روز یا چند ماه یا حتی چند سال، آنهم در سطح کلی جامعه، ریشهای را مستحكم كرد. بههرحال، این حقیقتی است که نمیتوان آن را نادیده گرفت. برای نمونه، برخی از مشکلاتی که در سبک زندگی فعلی ما هست، به مالدوستی و زراندوزی بازمیگردد. این مسئله در شاخههای فرعی مختلفی ظاهر میشود؛ مانند: رانتخواری، رشوهخواری، تقلب، کمکاری، رعایت نكردن انضباط و چیزهایی مانند آنها؛ علت همه اینها آن است که میخواهد پول بیشتری نصیبش شود؛ کمتر کار میکند، برای اینکه از وقت کمتر پول بیشتری دریافت کند؛ تقلب و رانتخواری و ... نیز به همین صورت است؛ یعنی منشأ اصلی به زراندوزی، ثروتاندوزی و حرص بازمیگردد. بخشی دیگر از مشکلات بهطور مستقیم به مال مربوط نمیشود؛ برای مثال، حتی فرد ثروتمند حاضر است مالش را صرف کند تا به چیز دیگری برسد؛ مانند ریاستطلبی، جاهطلبی، محبوبیت اجتماعی، شهرتطلبی و چیزهایی از این قبیل؛ اینها نیز یک شاخه دیگری است. اگر آن ریشههای اصلی را اصلاح نکنیم، به فرض آنکه شاخه فرعی را ببریم، از یک شاخه دیگر سربرمیآورد. برای نمونه، اگر مانع دزدی و رانتخواری فردی شوید، رشوهخواری، تقلب و احتکار را در پیش میگیرد. به هر حال، عشق به مال را باید بهگونهای ارضا كند. تا زمانی كه این عشق پابرجاست، اصلاح این سرشاخه نتیجه چندانی ندارد. با زحمت فراوان شما این راه را برای او مسدود میکنید؛ اما او راههای دیگری پیدا خواهد کرد. بهقول معروف، گربه را به هر صورت به آسمان بیندازید، چهار دست و پا به زمین میآید؛ یعنی راه خودش را پیدا میکند. اگر واقعاً به ریشه این مفاسد توجه نکنیم و برنامهای برای اصلاح آنها نداشته باشیم، ریشهكن كردن یا كم شدن آنها عملی نخواهد شد.
خاطرهای را برای شما بیان میكنم؛ به یكی از بزرگان كه احاطهای بر نفوس داشت گفتم عیبهای مرا به من بگویید. ایشان گفت تا نفس باقی است، همه عیوب باقی است؛ امروز از یك مجرا ببندی، از مجرای دیگر سردرمیآورد. راه اصلی این است که نفس را رام کنی. این یک حقیقت است؛ این مفاسد ریشههای بنیادی دارد كه تا آنها وجود دارد، مفاسد نیز باقی خواهد ماند؛ یك قسمت آن را اصلاح کنید، از جای دیگر سربرمیآورد. بنابراین، ما باید برنامهای برای روش تحلیلی داشته باشیم. خوشبختانه انبیا و اولیای خدا این راه را به ما نشان دادهاند. نقطههای ضعف و قوت نفس و راههای معالجه آن را با دستورهای اخلاقی و فقهیشان بیان کردهاند؛ اما اگر بخواهیم فقط به آن راه اکتفا کنیم و به مسائل خاص نپردازیم، چهبسا تا زمان به دست آوردن راههای اصولی، فرصت از دست برود و تا آن هنگام مریضها از دنیا رفته باشند. از اینرو، در کنار آن باید به مسائل خاص نیز توجه کرد و لااقل برای مواردی كه اولویت دارند، راه علاجی پیدا كرد.
برای مثال، موضوع تحریم کالاهای دشمنان و کفار، بهویژه لباس، مسئلهای است که در همه دنیا وجود دارد و مصلحان جامعه در بسیاری از کشورها و در بسیاری از مقاطع، از همین راه استفاده کردهاند. شاید مهمترین نمونه آن در عصر ما، کاری است که گاندی در هندوستان انجام داد. مبارزه گاندی از همین نوع بود كه با پیگیری او و ضمیمه شدن عوامل دیگر، در نهایت موفق شد قدرت بریتانیای کبیر را در هندوستان شکست دهد و این كشور مستقل شود. گاندی با همین مبارزه نرم و تحریم کالاهای انگلیسی و چیزهایی مانند آن این كار را انجام داد ـ این داستان خواندنی است، جوانها آن را مطالعه کنند ـ این یك راه موفقیتآمیز است؛ هرچند اسم آن سبک زندگی اسلامی نیست. این روش مربوط به گاندی هندو بود. البته انسان منصفی بود و به اسلام و بهویژه به مكتب تشیع و حضرت سیدالشهداءعلیهالسلام علاقه داشت. اما مذهبش هندوئیسم بود و این روش را نیز از اسلام نگرفته بود؛ یعنی نگفت در مقام یک مسلمان یا روش اسلامی، کالاهای خارجی را تحریم کنید؛ بلكه یک روش عقلایی است و همه کشورها میتوانند از آن استفاده كنند. افرادی نیز در عصرهای گذشته چنین اقداماتی انجام دادهاند و بهطور نسبی نتایج خوبی هم گرفتهاند؛ اما این یك روش عقلایی است، نه سبک اسلامی؛ یعنی همه عقلا میپسندند و میگویند این کار خوبی است. برای عملی شدن این روش، از یک انگیزه ملی و ناسیونالیستی استفاده میشود. در همین مثال، گاندی میخواست هندوستان مستقل شود، نه برای اینكه بخواهد مذهب هندوئیسم رواج پیدا کند؛ بلكه برای اینکه هندوستان از زیر یوغ استعمار انگلیس خارج شود. این یک انگیزه ملی بود. خود او هم نگفت من میخواهم مذهب یا ارزشهای خاصی را ترویج کنم؛ گفت ما ملتی هستیم كه میخواهیم آزاد باشیم؛ چیزی که در همه دنیا یک ارزش پذیرفتهشده است. لااقل وقتی آزادی بهمنزله یک شعار سیاسی مطرح میشود، همه این جنبه آن را قبول دارند كه زیر سلطه دیگری نباشند و دیگران بر آنها به ناحق حکومت نکنند. پس این یک ارزش عام عقلایی است. البته معتقدیم همه ارزشها میتوانند قیود و حدودی داشته باشند؛ بهویژه وقتی با ارزش دیگری تعارض پیدا میکنند. بههرحال، یک ارزش عام عقلایی است و همه کشورها برای مبارزه با دشمنانشان، بهخصوص مبارزه با استعمار و استکبار جهانی، میتوانند از این حس ناسیونالیسم استفاده کنند. وقتی میخواهیم سبک زندگی اسلامی را اجرا كنیم، یك روش این است كه با همین انگیزه بگوییم ما ملت مستقلی هستیم و نمیخواهیم زیر سلطه دیگران باشیم. چرا دیگران باید بر ما ظلم کنند؟ ما ایرانی هستیم و فرهنگی دیرپا و سابقه تاریخی چند هزار ساله داریم؛ پس ما باید مستقل باشیم. این یک راه موفق است و در بسیاری از کشورهای دنیا نیز از آن استفاده، و آثاری نیز بر آن مترتب شده است و ما نیز آن را نفی نمیکنیم.
اما پرسش این است كه آیا این روش، استفاده از ارزشهای اسلامی برای ایجاد یک سبک زندگی مطلوب است یا اسلامی بودنش لازمه دیگری دارد؟ پس از آن، این پرسش مطرح است که اگر دو راه در پیشرو داشته باشیم، یکی با استفاده از انگیزهها، تعصبات، غرور ملی و حس ناسیونالیسم و دیگری روشهایی كه دین و اسلام ارائه میدهد، كدامیك ترجیح دارد؟ چهبسا شما بگویید از راه معارف اسلامی، ارزشهای اسلامی و اعتقاد به خدا، قیامت و ترویج آنها استفاده شود و دیگری بگوید از موضوعهایی كه بیشتر مردم درک میکنند، استفاده شود؛ زیرا این روش تجربه شده است و در کشورهای دیگر نیز همین کار را میکنند. در اینجا یک مسئله جدی مطرح است که الان در مسائل روزمره اجتماعی و سیاسی خودمان نیز کاربرد دارد و آن اینكه، ترویج گرایشهای ناسیونالیستی و ملیگرایی که میتواند منشأ بسیاری از خوبیها برای کشور باشد و موجب میشود انسان تسلط دیگران را نپذیرد و برای خود شخصیت و هویت ملی و اجتماعی قائل شود، در کنار معارف اسلامی، بهمنزله ابزاری برای رفع این مشکلات، چه نسبتی با آنها دارد؟ آیا این دو ابزار مساوی و هم عرضاند؟ آیا کارآیی یکی بیش از دیگری است؟ ارزش و اهمیت آنها مساوی است یا با هم فرق دارند؟ كدامیك ارزش بیشتری دارد؟ این مسئله به این بازمیگردد كه بینشمان نسبت به اسلام و معارف اسلامی چگونه باشد و در نهایت اینكه، نگاهمان به هستی و جایگاه انسان در این عالم و فرجام او ـ هم فرجام فردی و هم اجتماعی ـ چگونه است. یک نوع نگرش این است که فقط به زندگی مادی دنیوی و منافع آن توجه كنیم؛ البته لازم نیست خدا و آخرت هم نفی شوند؛ برای نمونه، بعد از انقلاب كارهای عمرانی زیادی در كشور انجام شده، و سطح زندگی مردم ارتقا یافته است یا كارخانجات زیادی تأسیس شده یا پیشرفتهای علمی و تکنولوژیک زیاد داشتهایم. اینها نتایج انقلاب، از همین منظر مادی است. در این نگرش، با اینکه ما انسانهای مادیگرا و ماتریالیست نیستیم؛ بلكه خدا و قیامت را قبول داریم؛ اما این اعتقادات در متن زندگی ما خیلی مؤثر نیست؛ بلكه جنبه حاشیهای دارد. چنین تصور میشود که باید مملکت ما آباد، و صنعتمان پیشرفته باشد و بتوانیم ماهواره هم بسازیم؛ و در ضمن، اسلام هم خیلی خوب است؛ نماز هم بخوانید، سینه هم بزنید، عزاداری هم بکنید؛ خیلی هم خوب است؛ اما ما میخواهیم زندگی خوبی داشته باشیم! یک نگرش دیگر اسلام را اصل میداند. این دو نگرش است؛ آیا این دو نگرش در عرض هم قرار دارند یا مساویند یا ضد هم هستند؟ ما این دو را در طول هم میدانیم؛ یعنی اصالت با اسلام است. مسائل مادی و انگیزههای مادی، هرچند خودش اصالت نداشته باشد، میتواند ابزاری برای پیشرفت اسلام باشد؛ اما توجه داشته باشیم که هدف اصلی آن است. برای مثال، سیدالشهداءعلیهالسلام در روز عاشورا به دشمنان خود فرمود اگر اسلام ندارید، مسلمان نیستید، آخرت را قبول ندارید، فَکونوا أحْرارًا فی دُنْیاکُم،[1] لااقل آزادمرد باشید؛ یعنی آزادگی را که یک ارزش انسانی است، رعایت کنید. استفاده کردن از این ارزش، بدین معنا نیست كه یا باید خدا را انتخاب کرد یا آزادگی را؛ بلكه آزادگی در خدمت به اسلام و در راه پیشرفت به سوی اهداف اسلامی است؛ یعنی یك ابزار است. گاهی نیز ممکن است از آن سوءاستفاده شود. صدام نیز به سپاه خود میگفت عراقی باشید، برای کشورتان کار کنید و با ایرانیها بجنگید تا کشورتان آباد شود؛ الاهواز از ماست و شما بروید آنجا را بگیرید و چاههای نفت را تصاحب كنید. او نیز همین حس ناسیونالیستی را تبلیغ میکرد. پس ناسیونالیسم اصالت ندارد؛ ولی میتواند در شرایطی خاص، برای هدف عالیتر ابزار قرار بگیرد؛ ولی نباید فراموش کنیم که هدف آن است؛ اینها وسیله است، و وسیله در حدی که برای آن هدف مفید باشد، مطلوب است. اگر از حد خودش تجاوز کند، چهبسا اثر منفی داشته باشد. پس اینکه ایرانیگری را بهجای اسلام قرار دهیم، پذیرفتنی نیست؛ اما میتوانیم از ایرانی بودن بهمنزله یك ابزار استفاده كنیم؛ زیرا ما ایرانیها اسلام را پذیرفتیم؛ اسلامی که باعث سعادت دنیا و آخرت است. این برای ایرانیها یك افتخار بوده است كه بیش و پیش از دیگران، این دین و حقیقت را پذیرفتند. ما نیز باید همین سبك را ادامه دهیم و آن را در خودمان تقویت کنیم. در این صورت، استفاده از ناسیونالیسم میتواند بهمثابه وسیلهای برای تحقق هدف عالیتر مقبول باشد؛ کما اینکه امیرالمؤمنینعلیهالسلام میفرمود اگر ایمان ندارید، عروبت را رعایت کنید. عِرق عربی بودن با بخل و تنگنظری منافات دارد. عربها مهماندوست هستند و تعصب دارند. شما از عربیت استفاده کنید و لااقل نگذارید دشمن بر ناموستان مسلط بشود. عرب حاضر نمیشود ناموسش در اختیار دشمن قرار گیرد. هدف این است که ناموس در پناه اسلام و ارزشهای اسلامی حفظ شود؛ اما استفاده از عروبت برای حفظ ناموس قابل قبول است؛ اما اینكه به جای اسلام و ارزشهای اسلامی، فقط بر اساس اقتضای عروبت عمل کنید، نه معقول، و نه مورد تصدیق و عمل بزرگان دین است؛ بلکه در مواردی كه در این جهت قرار نمیگیرد، مذمت، و با آن هم مبارزه شده است: الأعْرَابُ أَشَدُّ كُفْرًا وَنِفَاقًا وَأَجْدَرُ ألا یَعْلَمُواْ حُدُودَ ما أنْزَلَ اللهُ عَلَى رَسُولِه.[2] البته «الاعراب» به معنای عربها نیست؛ یعنی اعراب بیابانی و دور از فرهنگ. بههرحال، در سبك زندگی اسلامی، باید معیار ارزشیابی ما باورها و ارزشهای اسلامی باشد.
وقتی گفته میشود در جامعه طلاق زیاد شده است، عدهای میگویند این موضوع اشكالی ندارد؛ زیرا برخی مردم تنوع همسر را دوست دارند؛ همجنسبازی در کشورهای غربی شایع شده است و حتی یکی از شعارهایی که نامزدهای ریاست جمهوری برای جلب آرای همجنسبازان از آن استفاده میکنند، طرفداری از همجنسبازی است. این مسئله چه عیبی دارد؟ یک روزی مردم خوششان نمیآمد و حالا خوششان میآید! چه كسی گفته همجنسبازی بد است؟ معیار ارزشیابیمان چیست؟ بر چه اساسی بگوییم سبک زندگی فعلی ما مطلوب است یا نیست؟ باید برای تشخیص این موضوع معیاری داشته باشیم. نخست باید بدانیم معیار سبک زندگی اسلامی چیست؛ سپس آنچه را كه مخالف این سبک زندگی است، اصلاح كنیم. اگر سبک زندگی اسلامی را بهدرستی نشناسیم، چگونه میتوانیم بگوییم این سبك زندگی مطلوب یا نامطلوب است؟ نهایت آن این است که بر اساس فرهنگ عام جهانی نظرخواهی کنند و هر چه را اکثریت مردم گفتند، بدان عمل كنند. امروزه بسیاری از مسائل وجود دارد ـ مانند همجنسبازی ـ كه ما نام آنها را هم با شرمندگی بیان میكنیم؛ اما در بسیاری از کشورهای دنیا، مراکزی برای ترویج این فرهنگ وجود دارد. بنده با یكی از مسئولین فعلی كشور، برای سخنرانی در واشنگتن دعوت شده بودیم. در یکی از ایالتهای امریکا، نبش خیابانی در كنار یك میدان بزرگ، ساختمان بزرگی با یک تابلوی کتابخانه وجود داشت. به همراه خود گفتم خوب است اینجا بایستیم و از كتابهای این کتابخانه مهم استفاده کنیم. ایشان گفت: نه، نه؛ اینجا پیاده نشوید! پرسیدم چرا؟ گفت چند لحظه صبر كنید به شما میگویم. یک مقداری که جلوتر رفتیم، چند نفر با شورت و آرایش كرده در حال رفتن به آن مركز بودند. گفت اینها مرد هستند و اینجا محل همجنسبازان است؛ اینها کتابخانه، فلسفه، فیلم و نشریات خاص مربوط به خود دارند و بهطور علنی افتخار میکنند و به دولت هم میگویند و بر آنها منت نیز میگذارند که ازدواج میکنیم. ازدواج مرد با مرد هزینهای برای دولت ندارد؛ اما افرادی که با غیرهمجنس ازدواج میکنند و بچهدار میشوند، مخارج زیادی دارند كه دولت باید آنها را تأمین كند. به همین دلیل، منت هم سر دولت دارند که زندگیشان کمهزینه است. اینها فلسفهای مربوط به قرون قبل از میلاد دارند و با استفاده از تجارب علمی، و حتی زیستشناسی و روانشناسی به نتایجی رسیدهاند که انسانها دو نوع گرایش دارند؛ برای مثال، برخی افراد به طور ذاتی به همجنس گرایش دارند. چه كسی گفته این بد است! پس باید مقیاسی برای سنجش سبك زندگی اسلامی داشته باشیم. نخست باید سبک زندگی اسلامی را درست بشناسیم و این مقدور نیست، مگر اینكه باورها و ارزشهای اسلامی درست شناخته شود و مورد توجه قرار گیرد. آیا واقعا ما هم باید دنیا زده باشیم یا نه؟ آیا باید در طول 24 ساعت، دقایقی را هم برای دین، آخرت و خدا در نظر بگیریم یا نه؟ حتی گاهی كار به جایی میرسد که از منظر برخی، ارزشهای اسلامی تاریخمند است؛ یعنی آموزههای اسلامی برای 1400 سال پیش مفید بوده است و امروز تاریخ مصرفش گذشته است؛ امروز ارزشهای دیگری باید در جامعه اجرا شود؛ ارزشهایی که دنیا میپسندد! یعنی ملاک این است که دنیا چه میپسندد.
بههرحال، تحقق سبك زندگی اسلامی مراحلی دارد. نخست باید سبک زندگی فعلیمان را مشخص کنیم. بعد سبك زندگی اسلامی را بشناسیم. در ادامه این دو را با هم مقایسه، موارد افتراق را مشخص، و برای رفع این افتراقها تلاش كنیم. بخشی از این كار مربوط به مسائل معرفتی و شناختی است؛ اول، اثبات اینکه این رفتارها موافق با اسلام یا ضداسلام است. باید این مطلب را به مردم باوراند كه برخی کارهایشان با اسلام موافق نیست. دوم اینکه، وقتی این رفتارها موافق اسلام نیست، باید آنها را تغییر داد. باید بگوییم ارزشهای اسلامی مطلق و دائمی است، نه تاریخمند و مربوط به زمانی خاص؛ بلكه باید همیشه این ارزشها رعایت شود. این دو مسئله به شناخت مربوط میشود. مسئله سوم، پیدا کردن راهی برای تغییر این سبك است. چه برنامههایی باید تهیه کرد تا بتوان این سبک و رفتار را تغییر داد. تغییر در رفتار، همیشه معلول شناخت نیست. خودمان بارها مسائلی را تجربه كردهایم؛ یعنی میدانیم برخی كارها بد است و برای آن دلیل هم میآوریم؛ اما آنها را انجام میدهیم. برای نمونه، کسی که در اداره کمکاری میکند، آیا نمیداند كمكاری عمل بدی است؟ كسی دیر میآید، زود میرود، فرد دیگری برای او ساعت كاری ثبت میكند، به بهانههای مختلف سر کار نمیرود، در اداره وقتی پشت میز نشسته مشغول انجام دادن امور شخصی خود است، آیا این فرد نمیداند كار بدی انجام میدهد؟ آیا اگر خود این فرد به اداره دیگری برود و با کارمندی مواجه شود که اینگونه رفتار میکند، خوشش میآید؟! به تعبیر دیگر، آیا كسی هست كه نداند، دزدی بد است؟ آیا افرادی نیستند كه از بیتالمال، حقوق دیگران، وقت و موقعیتشان میدزدند؟ پس تنها شناخت کافی نیست؛ باید بررسی کرد كه چه عواملی با هم جمع میشوند تا رفتاری شکل گیرد و در جامعه رواج پیدا کند. یکی از این عوامل، مسائل معرفتی و شناختی است؛ اما مسائل دیگر آن، به برنامهریزی عملی جامع نیاز دارد. اگر فقط به یك بخش آن ـ برای مثال گرانی نان ـ بپردازیم، این مسئله حل نخواهد شد. این موضوع در بخشی از سلسله مسائل مختلف اقتصادی، که عوامل شناختی و گرایشی هم در آن مؤثر است، مطرح میشود. در این زمینه، برخی مسائل مدیریتی نیز باید اعمال شود. بعضی از امور نیز باید با قوه قهریه اعمال شود، متخلفان نیز باید مجازات شوند؛ مجازات نیز باید در ملاء عام باشد تا بازدارنده باشد؛ وَلْیَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِّنَ الْمُؤْمِنِینَ.[3] مجازات و اعدام كردن در زندان فایدهای ندارد؛ باید در حضور مردم باشد تا بازدارنده باشد و البته همه اینها باید تابع دستورهای اسلام باشد. از سوی دیگر، بین مسائلی که اصل حرمت و حلیت یا وجوب و حرمت چیزی را بیان میکنند با مسائلی که روشهای اجرایی را تعلیم میدهند، تفاوت وجود دارد. در مقام عمل نیز مدیران باید برای اجرای ارزشها در جامعه از این روشها استفاده کنند.