فهرست مطالب

جلسه سى و هفتم:قرائت‌هاى مختلف از دین (4)

 

 

 

جلسه سى و هفتم

قرائت‌هاى مختلف از دین (4)

1. مرورى بر مطالب پیشین

موضوع بحث «نظریه حقوقى اسلام» بود. بخشى از آن، مربوط به «حقوق حكومت بر مردم» و «حقوق مردم بر حكومت» است. غیر از وظایف مشتركى كه براى هر حكومتى شمرده مى‌شود، از دیدگاه اسلام مهم‌ترین وظیفه حكومت اسلامى از آن جهت كه «اسلامى» است، احیاى سنّت‌هاى اسلام و مبارزه با بدعت‌ها است. اجراى این وظیفه مهم امروزه با مشكلاتى مواجه است كه به‌طور عمده به وسیله القاى شبهات فراهم مى‌شود. یكى از این شبهه‌ها، شبهه اختلاف قرائت‌ها است كه در چند دهه گذشته، مخصوصاً در این دهه اخیر رواج پیدا كرده است. این روزها این مسأله در ادبیات سیاسى و دینى ما وارد گشته و حتى برخى از مسؤولان كشور این واژه را به كار برده بدان استناد مى‌جویند. بنابراین، براى روشن شدن زوایاى این مطلب، لازم است بحثى تفصیلى در این زمینه انجام گیرد.

قرائت‌هاى مختلف براى مردم ما اصطلاحى آشنا است. این آشنایى به بحث قرائت‌هاى مختلف در برخى آیات قرآن كریم بازمى‌گردد. با توجه به قواعد علم تجوید، بعضى از قاریان قرآن كریم یك آیه را چند گونه قرائت مى‌كنند؛ قواعدى مانند: اشمام، اماله، تخفیف همزه و غیره. هر یك از اینها، نوعى قرائت از قرآن كریم محسوب مى‌شود. علاوه بر این، برخى كلمات قرآن از نظر حروف یا اِعراب داراى اختلاف قرائت است؛ مانند: «یَطْهُرْنَ» كه «یَطَّهَّرْن» نیز قرائت شده، و نیز «مالِكِ یَوْمِ الدِّینِ» كه «مَلِكِ یَوْمِ الدِّینِ» نیز قرائت شده است. عده‌اى با سوء استفاده از این مفهوم آشنا در ادبیات دینى ما، مفهوم غربى آن را وارد ادبیات ما كرده‌اند، در حالى كه این مفهوم یك اصطلاح خاص بوده و جایگاه ویژه آن، همان مغرب زمین است. غرب بعد از رنسانس با پاره‌اى مشكلات دینى مواجه گشت و اختلافاتى، به خصوص میان «كاتولیك‌ها» و «پروتستان‌ها» در نحوه تفسیر متون مقدس به وجود آمد. این اختلافات به

جنگ‌هاى متمادى و نزاع‌هاى خانمان‌سوز تبدیل گشت، كه هنوز هم این‌گونه نزاع‌ها كمابیش در اروپا وجود دارد. عده‌اى براى رفع این اختلافات به مسأله تعدد قرائت‌ها متوسل شدند. گفته شد، دو قرائت گوناگون از دین مسیحیت وجود دارد؛ یكى قرائت كاتولیكى و دیگرى قرائت پروتستانى؛ هر دو قرائت، معتبر و درست است. البته این قرائت مربوط به «الفاظ» نیست (نظیر آنچه در مورد قرآن اشاره كردیم) بلكه به «مفهوم كتاب مقدس» بازمى‌گردد. عده‌اى از دشمنان اسلام و غرب‌زده‌ها این مطلب را از فرهنگ غرب گرفته و به قرآن نیز سرایت دادند. به اعتقاد آنان، ما نیز در قرآن قرائت‌هاى مختلف داریم و یك آیه ممكن است چند گونه معنا شود و هر یك از آن معانى نیز صحیح است! قرائت‌هاى مختلف، زمینه را براى گرایش پلورالیسم دینى فراهم ساخت؛ یعنى این كه چند مذهب در كنار یكدیگر صحیح بوده و هیچ یك بر دیگرى ترجیحى ندارند. از نظر آنان شیعه بر سنّى و سنّى هم بر شیعه ترجیحى ندارد و حتى اسلام بر بت‌پرستى ترجیح ندارد! بت‌پرستى نیز بر اسلام ترجیحى ندارد!

 

2. جاودانگى احكام اسلام

عده‌اى از مدت‌ها پیش، حتى پیش از انقلاب، این نغمه را ساز كرده‌اند كه احكام اسلام تاریخ‌مند است؛ از جمله آنها گروه «منافقین» هستند كه آن روزها «مجاهدین خلق» نامیده مى‌شدند. به اعتقاد این عده امروزه دیگر نمى‌توان به احكام اسلام عمل كرد و تاریخ مصرف آن گذشته است! متأسفانه بعد از انقلاب این فكر انحرافى در میان بسیارى از گروه‌ها شایع شد و حتى بعضى از خواص نیز تحت تأثیر قرار گرفتند.

به هر حال، براى برخى افراد این پرسش مطرح است كه به چه دلیل احكام اسلام همیشگى و جاودانه است. اهمیت این پرسش هنگامى روشن مى‌شود كه توجه كنیم كه انكار جاودانگى احكام اسلام در واقع به معناى انكار اسلام و كفر صریح است. این مثل آن است كه ما بپذیریم كه احكام تورات زمانى حق و از طرف خدا بوده است و باید اجرا شود، ولى براى این زمان نفعى ندارد؛ چون تاریخ آن گذشته است. اگر بنا باشد كه احكام اسلام همانند احكام تورات باشد، پس اسلام نیز همانند دین یهود منسوخ بوده و با سایر ادیان منسوخ تفاوتى نخواهد داشت. منسوخ نبودن دین اسلام در صورتى است كه بپذیریم در زمان كنونى نیز احكام و تعالیم اسلام باید اجرا شود. اگر تاریخ مصرف احكام اسلام همانند احكام تورات و

انجیل گذشته باشد، پس اسلام با یهودیت و مسیحیت چه فرقى دارد؟! چه این‌كه در این حالت، احكام اسلام قابل اجرا نیست. پذیرش اسلام به معناى پذیرش تمام احكام آن و لزوم اجراى دستورات آن است. در اسلام فقط موارد بسیار محدودى، از جمله در مورد مسأله قبله، نسخ حكم واقع شده است. سایر احكام اسلام محدود به زمان خاصى نبوده و قابل نسخ نیست. جاودانگى تعالیم اسلام، امرى قطعى و از ضروریات اسلام است. بنابراین، انكار جاودانگى احكام اسلام مساوى با انكار اسلام، انكار ضروریات و ارتداد است.

 

3. سوء استفاده‌هاى مدعیان قرائت‌ها

غیر از مسأله قرائت‌هاى متعدد لفظى، كه مفهوم آشنایى در ادبیات ما است، زمینه‌هاى فرهنگى دیگرى نیز براى پذیرش این شبهه وجود دارد. قرآن مشتمل بر «آیات محكم» و «آیات متشابه» مى‌باشد و آیات متشابه قابل تفاسیر گوناگون است: مِنْهُ آیاتٌ مُحْكَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهات(1)= پاره‌اى از قرآن، آیات محكم (صریح و روشن) است. آنها اساس كتابند؛ و پاره‌اى دیگر متشابهاتند.

هم‌چنین مسأله «تأویل» آیات قرآن نیز مورد توجه این عده بوده است. برخى آیات قرآن و بلكه همه آیات قرآن داراى تأویل است.

موضوع «ظاهر و باطن قرآن» نیز در این زمینه مورد توجه بوده است و از آن براى تعدد قرائت‌ها سود مى‌جویند. در روایات مى‌خوانیم كه قرآن كریم غیر از «ظاهر» داراى «بطن» یا «بطون» است و حتى تا هفت بطن براى آیات قرآن ذكر شده است.

كسانى كه با فرهنگ قرآنى آشنا هستند، مى‌دانند این‌گونه امور، یعنى تعدد تفسیر، تأویل، و ظاهر و باطن داشتن قرآن پذیرفته شده است، ولى عده‌اى مغرض از این واژه‌ها براى ترویج عقاید باطل و اغراض شیطانى خویش سوءاستفاده مى‌كنند. آنان مى‌گویند: ظاهر و باطن هر دو پسندیده و صحیح است. آیات قرآن مى‌تواند معانى متعدد و متضاد داشته باشد و همه آنها صحیح است. یك معناى آن را «جبرى‌ها» مى‌پذیرند، و معناى دیگر را«تفویضى‌ها» ، یك معنا را «سنّى‌ها» مى‌پذیرند و معناى دیگر را «شیعیان» قبول دارند. از نظر آنان همه این معانى متعدد درست است و دلیل آن هم وجود فرقه‌هایى است كه همیشه وجود داشته‌اند!


1. آل عمران (3)، 7.

آیا این امر عجیب نیست كه عده‌اى كه خود را اهل فضل دانسته و گاهى نیز لقب «حجة‌الاسلام» و «آیة الله» را یدك مى‌كشند، دلیل پذیرش قرائت‌هاى مختلف را وجود نحله‌هایى مى‌دانند كه از صدر اسلام وجود داشته است؟ آیا این‌كه یك عده «جبرى» مسلك و عده‌اى دیگر «تفویضى» بوده‌اند، نشان مى‌دهد كه مسأله قرائت‌هاى مختلف مورد پذیرش بوده است؟! عجیب است! آیا وجود چند فرقه كه همه آنان باطل بوده‌اند، یا یكى از آنان حق بوده و بقیه باطل بوده‌اند، دلیل آن است كه همه اینها صحیح هستند؟! مثلا آیا هم قرائت امیرالمؤمنین(علیه السلام) از اسلام و هم قرائت «خوارج» كه مقابل آن حضرت ایستادند، هر دو مقبول است؟! امام امیرالمؤمنین(علیه السلام)فرمودند: مَا اخْتَلَفَتْ دَعْوَتان إلاّ كانَتْ إحْدیهُما ضَلالَةٌ؛(1)= دو دعوت اختلاف ندارند، مگر این‌كه یكى از آن دو گمراهى است.

یعنى دو دعوت مختلف، هر دو حق نمى‌شود. البته ممكن هم هست كه هر دو گمراهى باشند، اما حداقل آن این است كه اگر بین دو فرقه اختلاف‌نظر باشد، یكى از آن دو گمراهى است. قرآن كریم مى‌فرماید: فَذلِكُمُ اللّهُ رَبُّكُمُ الْحَقُّ فَما ذا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلالُ فَأَنّى تُصْرَفُون(2)= این است خدا، پروردگار حقیقى شما، و بعد از حقیقت جز گمراهى چیست؟ پس چگونه از حق بازگردانیده‌مى‌شوید؟

اگر یكى حق بود، بعد از حق، جز گمراهى چه خواهد بود؟! چگونه ممكن است دو فكر متضاد هر دو صحیح و قابل قبول باشد؟!

 

4. پاسخى به شبهه تعدد قرائت‌ها

به هر حال عده‌اى، از «تعدد معانى» و «تعدد بطون» سوء استفاده كرده‌اند. به اعتقاد آنان این امر نشان مى‌دهد قرائت‌هاى مختلف به همین اصطلاحى كه امروزه در غرب رایج است صحیح و مورد قبول‌مى‌باشد.

یك پاسخ كلى كه در این‌جا مى‌توان بیان كرد این است كه چگونه ممكن است دو فكر متضاد هر دو صحیح و قابل قبول باشد؟! همان‌گونه كه در گذشته اشاره كردیم، وقتى مى‌گوییم قرآن داراى ظاهر، باطن، تفسیر و تأویل است، در صورتى بطون متعدد و تفسیرها و


1. بحارالانوار، ج 2، باب 32، ح 14.

2. یونس (10)، 32.

تأویل‌هاى گوناگون مى‌تواند مورد قبول باشد كه با یكدیگر در تضاد نباشد. اگر قرآن داراى ظاهر و بطن است، و آن بطن داراى بطن دیگر است، تا هفت بطن ( إنَّ لِلْقرآنِ ظَهْراً و بَطْناً و لِبَطْنِهِ بَطْنٌ إلى سَبْعَةِ أَبْطُن(1)= همانا براى قرآن ظاهر و باطن است و براى بطن آن هم بطن است تا هفت بطن) این بطون در طول هم هستند و با هم تضادى ندارند. امّا این كه یك لفظ چگونه ممكن است چند معناى طولى داشته و همه آنها صحیح بوده و با یكدیگر تضادى نداشته باشد، بحثى است كه در فرصت مناسب باید بدان پرداخت.

به هر حال، آنچه مورد قبول است آن تعدد معانى است كه با هم تضاد نداشته باشند؛ اما اگر با یكدیگر متضاد باشند هیچ عاقلى نمى‌تواند هر دوى آنها را بپذیرد، مگر این‌كه ریگى در كفش داشته باشد و بخواهد دیگران را فریب دهد. ماست نمى‌تواند هم سفید باشد هم سیاه! زغال نمى‌تواند هم سیاه باشد هم سفید! حقیقت یكى است و هر آنچه غیر از آن است باطل است. سوغاتى كه از مغرب زمین با نام «تعدد قرائت‌ها» وارد فرهنگ ما گشته است چیزى است كه نه به تعدد قرائت‌هاى لفظى ربط دارد و نه به تعدد مفاهیم طولى مربوط مى‌شود. قرائت‌هاى مختلف غرب به این معنا است كه یك كلام مى‌تواند چند معناى متضاد داشته باشد به گونه‌اى كه همه آن معانى قابل قبول بوده، هیچ كدام ترجیحى بر دیگرى نداشته باشد!! این سخن را نه عقل مى‌پذیرد و نه هیچ دینى آن را قبول دارد.

 

5. تفسیر به رأى، پیشینه قرائت‌هاى مختلف

این شگرد شیطانى چیز تازه‌اى نیست و از زمان صدر اسلام سابقه دارد. همان شیطنت‌هاى سابق روز به روز تكامل پیدا كرده و به صورت شبهه‌هاى جدید درمى‌آید. در صدر اسلام هم چنین چیزى وجود داشته، ولى نامش «قرائت‌هاى متعدد» نبوده است، بلكه «تفسیر به رأى» نامیده مى‌شده است. عده‌اى در آن زمان آیات قرآن را به دل‌خواه خویش معنا مى‌كردند و تلاش داشتند براى آیات معناى جدیدى عرضه كنند. ناگفته نماند كه «تفسیر به رأى» با آنچه امروزه به نام «تعدد قرائت‌ها» نامیده مى‌شود یك تفاوت دارد. كسانى كه آیات قرآن را «تفسیر به رأى» مى‌كردند هر كدام مدعى بودند كه تفسیر ما درست، و تفاسیر دیگر نادرست است؛ اما داعیه‌داران جدیدِ تفسیر به رأى، درسشان روان‌تر شده است؛ اینان مى‌گویند: همه تفاسیر


1. عوالى اللئالى، ج 4، ص 107، ح 159.

درست است! هر چه ما مى‌گوییم درست است، هر آنچه هم دیگران بیان مى‌كنند درست است! آنان این سخن را به منظور پرهیز از برخوردها، تنش‌هاى اجتماعى و در نهایت جلوگیرى از جنگ‌ها و خون‌ریزى‌ها و موضع‌گیریهاى حادّ بر ضدّ خودشان اظهار مى‌كنند! در واقع این امر، یكى از عوامل پذیرش قرائت‌هاى مختلف است.

به هر حال، اگر بخواهیم به‌طور ریشه‌اى این مسأله را در فرهنگ اسلام بررسى كنیم، باید به مسأله «تفسیر به رأى» نظرى بیفكنیم و ببینیم تعدد قرائت‌ها یا تفسیر به رأى در فرهنگ اهل بیت(علیهم السلام) چه جایگاهى دارد. در این‌باره به سه حدیث اشاره مى‌كنیم:

1. قال رسول اللّه(صلى الله علیه وآله): قالَ اللّهُ جَلَّ جَلالُه ما آمَنَ بى مَنْ فَسَّرَ بِرَأْیِهِ كَلامى(1)= رسول گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) نقل مى‌كند كه خداى متعال مى‌فرماید: كسى كه بر اساس رأى خویش كلام من را تفسیر نماید، به من ایمان نیاورده است.

ایمان به قرآن متوقف است بر این كه انسان همان معنایى را كه عرف محاوره از كلام مى‌فهمد و مورد تأیید خود پیغمبر اكرم(صلى الله علیه وآله) و ائمه اطهار(علیهم السلام) و علماى اسلام است، بپذیرد. اگر معنایى غیر از آن را بیاورد، علامت آن است كه حقیقتاً ایمان نیاورده است و با الفاظ بازى مى‌كند. مى‌گوید: آیه را قبول دارم، اما معناى آن چیز دیگرى است! معنایى كه نه خدا گفته، نه پیغمبر، نه امام و نه هیچ عالمى آن را بیان داشته است! معنایى است كه تنها من آن را مى‌فهمم! معناى معقولى را كه خود خدا و پیامبر براى كلام خویش بیان داشته‌اند، نمى‌پذیرد و با ادعاى ایمان به قرآن و قبول آن، معنایى را كه از پیش خود ساخته به آن نسبت مى‌دهد. او دل‌خواه خویش را پذیرا گشته و هوس‌هاى نفسانى خود را حاكم گردانیده است. ایمان به پیامبر متوقف بر این است كه قرآن را همان‌گونه كه پیغمبر(صلى الله علیه وآله)، ائمه اطهار(علیه السلام)و علماى وارسته و بى‌غرض معنا كرده‌اند، بپذیرد. جعل معنایى بى‌اساس و ادعاى این‌كه این معنا برداشتى نو و قرائتى جدید است، ایمان به خدا و پیغمبر نیست، بلكه ایمان به هوس‌هاى خویش است!

2. مَن فَسَّرَ القرآنَ بِرَأْیِهِ فَقَدِ افْتَرى عَلَى اللّهِ الْكَذِب(2)= هر كس قرآن را به رأى خویش تفسیر كند، در واقع به خدا دروغ بسته است.

از آن‌جا كه او معنایى را كه خدا و پیغمبر فرموده‌اند قبول ندارد و معنایى دیگر را آورده كه


1. توحید صدوق، ص 68.

2. بحارالانوار، ج 36، باب 41، ح 3.

مورد نظر خدا و پیغمبر اكرم(صلى الله علیه وآله) نیست، پس بر خدا دروغ بسته است. تفسیر قرآن بر اساس رأى خویش، برداشت‌هاى سلیقه‌اى و قرائت‌هاى خودساخته، دروغ بستن به خدا است.

3. مَنْ قالَ فِى الْقرآنِ بِغَیْرِ عِلْم فَلْیَتَبَوَّأْ مَقعَدَهُ مِنَ النّار(1)= هر كس در مورد (تفسیر) قرآن بدون علم و آگاهى سخن بگوید (و آن را بر اساس رأى خویش تفسیر كند) جایگاهش آتش است.

شخصى پیش از انقلاب این روایت را این‌گونه معنا مى‌كرد كه مقعدش پر از آتش مى‌شود! البته از او بیش از این نمى‌توان توقع داشت. معلومات این اسلام‌شناس(!) بیش از این نبود. «فلیتبوّأ مقعده من النّار» یعنى باید جایى از آتش اتّخاذ و انتخاب كند؛ چون او قرآن كریم را بر خلاف مقصود خداوند و به رأى خویش تفسیر نموده است.

به هر حال، این سه روایت، نمونه‌اى از برخورد پیغمبر اكرم(صلى الله علیه وآله) و اهل بیت(علیهم السلام) با كسانى است كه قرآن را بر اساس رأى خویش تفسیر مى‌نمایند. این همان چیزى است كه امروزه با نام «قرائت‌هاى جدید» یا «برداشت‌هاى نو» از قرآن مطرح مى‌شود! كسانى كه در پى این مسایل هستند و آیات را از مسیر خود منحرف ساخته و معنایى جدید براى آن بیان مى‌كنند واقعاً چه انگیزه‌اى دارند؟!

 

6. انگیزه غرب از طرح نظریه قرائت‌هاى مختلف

همان‌طور كه پیش‌تر گذشت غرب براى طرح قرائت‌هاى جدید دو انگیزه نسبتاً معقول داشت، اگر چه رفتارشان نامعقول بود. یكى از آن عوامل، كشفیات جدید در علوم و فنون بود كه بعد از دوران رنسانس بهوجود آمد. این اكتشافات علمى مخصوصاً در علوم طبیعى و فلكى با ظواهر تورات و انجیل سازگار نبود و به قول خودشان یك نوع تضاد بین «علم و دین» پدید آمد. رشد و ترقى علوم تجربى، تئورى‌هاى گذشته، مثل «هیأت بطلمیوسى» را ابطال نمود، در حالى كه این گونه تئورى‌ها مورد قبول ارباب كلیسا بود. كسانى در صدد برآمدند تا راهى براى آشتى بین به اصطلاح «كتاب مقدس» و «اكتشافات علمى» بیابند. راهى كه آنها پیشنهاد كردند این بود كه گفتند آیات كتاب مقدس داراى چند گونه معنا است. آنچه تصور مى‌شود كه با اكتشافات علمى ناسازگار است، تنها یك قرائت از آیات است و قرائت یا قرائت‌هاى دیگرى نیز وجود دارد.

بنابراین یكى از انگیزه‌هاى ابداع قرائت‌هاى متعدد این بود كه تنافى متون مقدس با


1. بحارالانوار، ج 3، باب 6، ح 14.

اكتشافات علمى را از بین ببرند. به عبارت دیگر، از نظر آنان آیات متون مقدس داراى معناى دیگرى است كه آن معنا با پیشرفت‌هاى علمى تنافى ندارد. این انگیزه، یعنى «آشتى بین علم و دین» انگیزه معقولى بود، گرچه راهى كه براى ایجاد این آشتى انتخاب كردند اشتباه بود، چون این كار شدنى نبود.

انگیزه دیگر براى طرح نظریه قرائت‌هاى مختلف در غرب، یك انگیزه سیاسى ـ اجتماعى بود. یكى از مشكلات اجتماعى كه در غرب وجود داشت این بود كه طرفداران مذاهب مختلف با یكدیگر درگیرى و جنگ داشتند به گونه‌اى كه هنوز هم این نوع نزاع‌ها كمابیش ادامه دارد. هر گروه ادعا داشتند كه كتاب مقدس نظر آنان را تأیید مى‌كند. تنش بین گروه‌هاى مذهبى به اوج خود رسید و خیراندیشان و مصلحان به دنبال راهى براى آشتى بین مذاهب برآمدند. این عده، طرفداران مذاهب را به ترك نزاع و دعوا دعوت كرده و گفتند، كتاب مقدس نظر هر دو گروه را تأیید مى‌كند! چه این‌كه كتاب مقدّسْ قرائت‌هاى متعدّدى را برمى‌تابد.

بنابراین انگیزه دوم نیز انگیزه‌اى معقول بود. اصلاح‌طلبان به منظور جلوگیرى از جنگ و خون‌ریزى مسأله قرائت‌ها را مطرح ساختند، گو این‌كه عملكرد آنان، نامعقول بود؛ چون جمع بین قرائت‌هاى متضاد عملى نیست. چگونه مى‌توان براى یك كلام دو معناى متضاد را پذیرفت؟!

 

7. انگیزه طرح «قرائت‌ها» در ایران

آیا انگیزه طرح این مسأله در كشور ما نیز همان انگیزه‌هایى است كه در غرب وجود داشته یا انگیزه دیگرى در كار است؟ همان‌طور كه پیش‌تر گفتیم با توجه به آشنایى كه با تاریخ خویش داریم، در كشور ما هیچ گاه بین شیعه و سنّى و یا سایر فرقه‌هاى اسلامى جنگ آن چنانى وجود نداشته است. حتى ما با اقلیت‌هاى دینى، مانند: یهودى‌ها، مسیحى‌ها و زرتشتى‌ها جنگ نداشته‌ایم و آنان در كمال امنیت و آرامش مى‌زیسته‌اند و زندگى و روابط آنان با مسلمانان دوستانه بوده است. هم در سابق و هم در حال حاضر، تعدادى از كسبه یهودى و زرتشتى در بازار تهران به كسب و تجارت مشغولند و روابط آنان با مسلمانان دوستانه و صمیمى است. بنابراین هیچ گاه جنگ دینى و مذهبى در میان نبوده تا براى آشتى آنان به تئورى «تعدد قرائت‌ها» متوسل شویم. ما محتاج این سخن نبوده‌ایم كه بگوییم: هم قرائت مسیحیان درست

است و هم قرائت یهودیان و هم قرائت مسلمانان، تا با این فرضیه نامعقول بخواهیم رفع مشكل نماییم. لااقل اطلاعات تاریخى بنده چنین جنگ مذهبى را در دو قرن اخیر نشان نمى‌دهد. كشور ایران دست‌كم در دو سده اخیر داراى تاریخ مدون و مشخص است كه بر اساس آن، بین اقلیت‌ها یا گروه‌هاى مذهبى چنین جنگى را سراغ نداریم. از این رو، این انگیزه كه براى طرح مسأله قرائت‌ها در غرب بوده، در كشور ما منتفى است.

انگیزه دوم مسأله «تضاد علم و دین» است. ما در قرآن و منابع اصیل اسلامى حتى یك امر قطعى كه با مطالب علمى قطعى تنافى داشته باشد سراغ نداریم. برخى مطالب دینى قطعى نیست (یا از آن جهت كه سندش غیر قطعى است یا از آن جهت كه دلالتش قطعى نیست) در این حالت ممكن است ظاهر یك مطلب دینى با یك قانون و نظریه علمى سازگارى نداشته باشد.

در مورد اختلاف فتاواى فقها نیز همان‌طور كه پیش‌تر گذشت این مسأله امر قابل انكارى نیست و البته مسأله جدیدى هم نیست؛ اما این امر بدان معنا نیست كه دو قرائت قطعى یا دو معناى قطعى هر دو معتبر باشد؛ بلكه چون ما به امام معصوم(علیه السلام) دست‌رسى نداریم حكم قطعى مسأله را نمى‌دانیم. به عبارت دیگر، اختلاف دو فقیه در واقع اختلاف دو معناى مشكوك یا مظنون است. مثل نسخه دو پزشك كه با یكدیگر اختلاف نظر دارند؛ هر كس كه پزشكى را حاذق‌تر بداند به نسخه او عمل مى‌كند؛ اما این بدان معنا نیست كه بگوییم در این مسأله دو قرائت وجود داشته و هر دو هم درست‌است!

پس انگیزه طرح مسأله «قرائت‌ها» در كشور ما چیست؟ برخى بر اساس حسن نیت و از روى خیرخواهى این مسأله را مطرح ساخته‌اند. پیش‌بینى این عده آن است كه در آینده ممكن است برداشت‌هاى متضادى از منابع دینى صورت گرفته و بین مسلمانان و انقلابیون اختلاف نظر و تفرقه ایجاد شود. از نظر آنان راه چاره در مطرح ساختن تئورى قرائت‌ها است، تا بر اساس آن گفته شود هر دو گروه مسلمان و انقلابى درست مى‌اندیشند و اعتقاد هر دو گروه درست است! این از همان حسن نیت‌هایى است كه غربى‌ها در كار خویش داشتند، كه گرچه نیت و انگیزه خیر است اما راه قطعاً اشتباه‌است.

در این میان، انگیزه دیگرى نیز وجود دارد. جهان‌خواران در صدد جهانى ساختن فرهنگ خویش هستند. از این رو، به ایادى خویش در كشورهاى مختلف توصیه مى‌كنند تا زمینه

فرهنگى چنین امرى را فراهم ساخته مردم جهان را آماده پذیرش افكار متضاد كنند. چه «توحید» باشد چه «تثلیث» خیلى مهم نیست! یقه چاك نكنید، هم این درست است و هم آن!

چرا این اندیشه را ترویج مى‌كنند؟ چون مادامى كه اعتقادهاى متضاد رویاروى یكدیگر قرار گیرند و هر كدام بر اثبات حقانیت دین و مذهب خویش اصرار داشته باشند، زمینه جهانى شدن فرهنگ آمریكایى فراهم نخواهد شد. از این رو به تدریج مردم را به تولرانس، پذیرش افكار دیگران و بى‌تفاوتى نسبت به عقاید دینى خویش عادت مى‌دهند. چه فرق مى‌كند كه بگوییم، حضرت على(علیه السلام)جانشین پیغمبر بوده است یا ابوبكر؟! چه فرق مى‌كند كه بگوییم، پیغمبرِ خاتم حضرت موسى(علیه السلام) یا حضرت عیسى(علیه السلام) یا حضرت محمد(صلى الله علیه وآله) است؟! مخصوصاً اگر ما نمى‌خواهیم به هیچ دینى عمل كنیم، دیگر فرقى نمى‌كند كه دین موسى حق باشد یا دین عیسى یا دین اسلام! آقایان مى‌گویند، تاریخ مصرفش گذشته است، پس چه انگیزه‌اى وجود دارد كه ما با دیگران بر سر حقانیت اسلام دعوا كنیم؟! اگر هم اسلام حق باشد احكامش براى این زمان قابل عمل نیست! این تعالیم مربوط به 1400 سال پیش بوده كه افراد مجرم را در آن زمان چوب یا تازیانه مى‌زدند؛ اما در این دوران كه دوران مدرن یا پُست مدرن است دیگر نباید كسى كتك بخورد! این عمل خلاف اعلامیه جهانى حقوق بشر است! ما كه نمى‌خواهیم به احكام دین عمل كنیم؛ پس چه اسلام باشد چه یهودیت و چه مسیحیت تفاوتى نمى‌كند! اگر بنا بود به احكام اسلام عمل كنیم، سزاوار بود تعصب به خرج دهیم و بگوییم احكام اسلام درست است و برنامه‌هاى دیگر نادرست.

این عده وقتى با تمسك به این سخنان، تعالیم و احكام نورانى اسلام را تعطیل كردند طبعاً ملاك و مبنا خواست و رأى مردم خواهد بود. هر چه مردم بدان رأى دهند قانون همان است و خواسته و حكم خدا هم همین است !

بنابراین، پشتوانه مسأله تساهل و تسامح یك سیاست جهانى است و آن، عبارت است از جهانى شدن فرهنگ آمریكایى. هر قدمى كه ما به طرف فرهنگ آمریكایى نزدیك شویم به نفع ارباب است و هر چه به دستور او بیشتر عمل كنیم نزد او محبوب‌تر خواهیم شد و از جوایز و بخشش‌هاى او بیشتر استفاده خواهیم كرد!

ناگفته نماند كه عده‌اى فریب این‌گونه شعارها را خورده‌اند كه البته حساب آنها از مغرضان و دشمنان آگاه جدا است؛ گرچه نتیجه كار هردو دسته محو اسلام است. افرادى كه به معارف

اسلامى آشنا نیستند، تحت تأثیر تبلیغات واقع مى‌شوند، به گونه‌اى كه در جاودانى و ابدى بودن احكام قطعى و مسلّم اسلام هم شك مى‌كنند و آن را قابل نسخ مى‌دانند! حتى برخى خواص نیز در مسایل بدیهى اسلام تردید مى‌كنند. همه اینها آثار سوء عملكرد ایادى شیطان و غرب‌زده‌ها است. این عده براى محو اسلام، به خصوص پس از پیروزى انقلاب اسلامى، دست به كار شده‌اند و متأسفانه در نهادهاى حكومتى نیز نفوذ پیدا كرده‌اند.

 

8. پیوند نظریه قرائت‌هاى مختلف با بحث هرمنوتیك

این سخن كه یك كلام داراى چند معناى متضادِ قابل پذیرش باشد نه معقول است، نه مقبول و نه مشروع. بار دیگر تأكید مى‌كنم كه متون دینى براى كسانى كه بدان ایمان دارند از میان معانى متضاد و غیر قابل جمع، تنها یك معنا بیشتر ندارد. البته معانى طولى متعدد كه با یكدیگر تضادى نداشته باشند قابل قبول است؛ از قبیل ظاهر و باطن و تفسیر و تأویل، اما دو معناى غیر قابل جمع، دو معناى متقابل، دو معناى متضاد و متعارض براى یك متن معقول نیست؛ مگر بر اساس تئورى جدیدى به نام هرمنوتیك كه از مغرب زمین به ارمغان آورده شده است. بر اساس این تئورى، متون مقدس خود به خود هیچ معنایى ندارد! تعجب نكنید، این حرف‌هایى است كه آنان در كتاب‌هاى خویش نوشته‌اند. چه بسا اگر در سابق این حرف‌ها را مى‌شنیدیم، آن را فكاهى تلقى كرده و مى‌خندیدیم، اما این نظریه‌ها را كسانى ابراز كرده‌اند كه در غرب به نام فیلسوف شناخته مى‌شوند و در مجامع علمى روى حرف آنها حساب مى‌كنند! امروزه گرایش‌هایى در زمینه فلسفه در دانشگاه‌هاى مهم دنیا براى این تئورى وجود دارد و صدها تز در این باره نوشته شده است؛ تئوریى كه بر اساس آن متون دینى خود به خود هیچ معنایى ندارد! از نظر آنان لفظ آبستن معنا نیست بلكه لفظ فقط زمینه‌اى است كه معنا در آن مى‌روید و این خود اشخاص هستند كه روح معانى را در كالبد الفاظ مى‌دمند!

این سخن آن‌قدر ضعیف و سخیف است كه اصلا براى اذهان كسانى كه با نور دین و ایمان آشنا هستند قابل توجّه نیست. براى آن كه اصل نظریه هرمنوتیك تا حدودى روشن شود ابتدا یكى دو مثال ذكر مى‌كنیم:

شاید از موزه هنرهاى مدرن و مراكز هنرى بازدید كرده باشید. براى بعضى از این كارهاى هنرى هزاران ساعت وقت صرف شده است. وقتى دو نفر از یك اثر هنرى بازدید مى‌كنند چه

بسا قضاوت یكسانى نداشته باشند و دو معناى گوناگون به ذهن آنان بیاید. یكى از آن دو مى‌گوید: این اثر هنرى شبیه سلاح جنگى است، و آن دیگرى مى‌گوید: شبیه یك آلت موسیقى است. این دو دیدگاه بسیار با هم متفاوتند. كسى كه ذهنش با مسایل موسیقى و آلات موسیقى آشنا بوده، فكر مى‌كند این اثر هنرى شبیه آلات موسیقى است، و دیگرى چون ذهنش با ابزار و وسایل نظامى و جنگى آشنا است آن اثر هنرى را شبیه یك ابزار نظامى مى‌بیند. در این میان ممكن است فرد سومى كه نه موسیقى‌دان است و نه با مسایل نظامى آشنا است، در برخورد با این اثر هنرى دیدگاه سومى را مطرح سازد.

یا در تست‌هاى روانشناسى وقتى بخواهند یك نفر را مورد آزمایش قرار دهند، گاهى لكه‌هاى مركّب را روى كاغذ ریخته و نشان او مى‌دهند و از او مى‌خواهند كه بگوید این شكل شبیه چیست. پزشك روان‌شناس از این طریق روحیات فرد و مشكلات روانى او را تشخیص مى‌دهد. در این حالت، پزشك روان‌شناس كه لكه‌هاى جوهر را روى كاغذ ریخته است هیچ قصد خاصى نداشته و شكل معیّنى را در نظر نگرفته است، بلكه لكه‌ها را به طور تصادفى روى كاغذ پخش كرده تا ببیند قضاوت افراد چیست و چه تصورى را از آن نزد خود مجسّم مى‌كنند. بنابراین، لكه‌هاى جوهر به خودى خود مبیِّن هیچ معنایى نیست.

مدعیان افراطى هرمنوتیك دینى مى‌گویند: متون دینى همانند این لكه‌هاى جوهر، خود به خود هیچ معنایى ندارد! گفت: شعر مى‌گویم و معنا ز خدا مى‌طلبم! برخى از شاعران خودشان هم نمى‌دانند چه مى‌گویند! بعد كسانى كه این شعرها را مى‌خوانند معانى متعددى براى آن بیان مى‌دارند. یا گاهى به كتاب حافظ فال مى‌زنند و معناهایى براى آن بیان مى‌شود، در حالى كه منظور حافظ نبوده است. در فال غزل حافظ، افراد مختلف یك غزل را مى‌خوانند و چند معناى گوناگون از آن استفاده مى‌كنند و حال آن كه حافظ هیچ كدام از این معانى را اراده نكرده است. یكى مى‌گوید: مسافرى از سفر مى‌آید، یكى مى‌گوید: مریضى بهبود پیدا مى‌كند و دیگرى مى‌گوید: عاشقى به معشوقش مى‌رسد.

اكنون عده‌اى مى‌گویند: ـ العیاذ بالله ـ قرآن كریم هم این‌گونه است و هر كسى طبق ذهنیت خودش چیزى از آن درك مى‌كند!

هر كسى از ظن خود شد یار من *** وز درون من نجست اسرار من

بلكه آنها مى‌گویند، اصلا اسرارى وجود ندارد، تنها الفاظى است كه به گونه‌اى تنظیم شده

تا هر كس از آن معنایى را بفهمد! آیا فكر مى‌كنید براى محو دین از دل‌هاى مؤمنان هیچ راهى بهتر از این وجود دارد كه بگویند كه قرآن خودش هیچ معنایى ندارد و براى هر كس همان معنایى كه از آن به دست مى‌آورد درست است؟!! براساس این نظریه، حلال و حرام معنایى بوده كه در قرائت سنّتى به قرآن و اسلام نسبت داده مى‌شده و در قرائت مدرن، دیگر اصلا تكلیف و حلال و حرام وجود ندارد! اگر بگوییم، اسلام دستور به جهاد با كفار داده و فرموده: فَقاتِلُوا أَئمَّةَ الكُفر؛ مى‌گویند: این حرف‌ها مربوط به 1400 سال پیش است و امروزه باید از صلح سخن گفت، لبخند زد و اهل گفتگو بود. مى‌گویند: جنگ مربوط به دوران وحشى‌گرى است كه دوران آن گذشته است! آیات جنگ و جهاد قرآن امروزه دیگر بى‌معنا است و تاریخ مصرف آن سپرى شده است! این زمان، زمانِ تولرانس، تساهل، تسامح، صلح‌طلبى، لبخند، گفتگو، مهربانى، صفا و صمیمیت، و پرهیز از جدال و ستیزه‌جویى است! دشمنان هر بلایى هم كه به سر شما آوردند شما با آنها مهربانى كنید و مبادا دست به سلاح ببرید! شما خلع سلاح شوید تا دشمن هر چه مى‌خواهد، انجام دهد!

آیا براى محو دین و اسلام و قرآن ابزارى بهتر از این وجود دارد؟! آیا ساده‌لوحى بیشتر از این مى‌شود؟! بحمدالله به بركت خون شهدا هنوز اكثریت قریب به اتفاق مردم ما فریب این افسون‌ها را نخورده‌اند و ان‌شاءاللّه نخواهند خورد؛ اما با كمال تأسف مى‌بینیم كه برخى از خواص در دامن این افسون‌ها گرفتار آمده‌اند.