فهرست مطالب

جلسه سى و هشتم:قرائت‌هاى مختلف از دین (5)

 

 

 

جلسه سى و هشتم

قرائت‌هاى مختلف از دین (5)

1. مرورى بر مطالب پیشین

موضوع بحث «حقوق متقابل حكومت و مردم» از دیدگاه اسلام است. مهم‌ترین وظیفه حكومت اسلامى نسبت به مردم، و متقابلا مهم‌ترین حق مردم بر حكومت اسلامى، احیا و اجراى ارزش‌هاى اسلامى و سنّت‌هاى الهى در جامعه است. نیز حكومت اسلامى مى‌بایستى با انحرافات و بدعت‌ها مبارزه كرده زمینه رشد اخلاقى و معنوى را براى همه مردم فراهم سازد. در این میان، برخى امور مانع دولت اسلامى در اجراى صحیح احكام اسلامى است و در بعضى موارد موجب توقف و تعطیلى حدود الهى و احكام جزایى اسلام مى‌شود. یكى از عوامل مهم در این زمینه كه در یكى دو دهه اخیر مطرح گشته است مسأله «قرائت‌هاى مختلف از دین» است. وقتى گفته مى‌شود: باید تعالیم اسلام احیا گردد، یا دانشگاه باید اسلامى باشد و یا مواردى از این قبیل؛ در جواب مى‌گویند: كدام اسلام؟! اسلام به كدام قرائت؟! ما نمى‌دانیم كدام قرائت معتبر است تا بدان عمل كنیم؟! این سخن در واقع عذرى است براى كسانى كه در اجراى احكام اسلامى در كشور سهل‌انگارى مى‌كنند. به این مناسبت بحثى نسبتاً مفصل را در باره قرائت‌هاى مختلف از دین مطرح كردیم. در این زمینه، معناى این اصطلاح و خاستگاه و ریشه این اندیشه مورد توجه قرار گرفت. در نهایت متذكر شدیم كه اندیشه «تعدد قرائت‌ها» و اصطلاحات مشابه آن، مانند: «نظریه پلورالیسم و كثرت‌گرایى دینى» و اعتبار چند دین در كنار یكدیگر بدون ترجیح یكى بر دیگرى، از سوغات‌هاى فرهنگ غربى است كه از طرف غرب‌زدگان مخصوصاً در دوران پس از انقلاب ترویج گشته است. البته قبل از انقلاب، زمینه‌هاى چنین افكارى وجود داشت. حتى از اوایل صدر اسلام این‌گونه انحراف‌ها وجود داشته است و عده‌اى، از متون دینى و حتى از قرآن كریم سوء استفاده كرده و تفسیرهایى غلط از آن ارائه داده‌اند كه اصطلاحاً از آن به «تفسیر به رأى» یاد مى‌شود.

2. تعدد قرائت‌ها از نگاه امیرالمؤمنین على(علیه السلام)

از صدر اسلام از طرف شیطان‌هاى انس و جن افكارى در جامعه اسلامى مطرح گشته است كه موجب گمراهى مردم و تعطیل احكام و سنّت‌هاى اسلامى شده است. در بسیارى از روایات در باره این پدیده شوم هشدار داده شده است. روایاتى از پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) در مذمت «تفسیر به رأى» و بزرگى گناه و تبعات آن وارد شده است كه در جلسه پیش به بعضى از آن موارد اشاره كردیم. امام امیرالمؤمنین(علیه السلام) در یكى از خطبه‌هاى شریف نهج البلاغه در این باره چنین مى‌فرمایند:

وَ آخَرُ قَد تَسَمّى عالِماً وَ لَیْسَ بِهِ، فَاقْتَبَسَ جَهائِلَ مِنْ جُهّال، و أَضالیلَ مِنْ ضُلاّل، وَ نَصَبَ لِلنّاسِ أشراكاً مِن حَبائِلِ غُرُور وَ قَوْلِ زُور. قَد حَمَلَ الكِتابَ عَلى آرائِهِ، وَ عَطَفَ الحَقَّ عَلى أهوائِهِ، یُؤَمِّنُ النّاسَ مِن العَظائِمِ، وَ یُهوِّنُ كَبیرَ الجرائِمِ. یَقولُ أقِفُ عِندَ الشُّبُهاتِ وَ فیها وَقَعَ، وَ یَقُولُ أَعْتَزِلُ البِدَعَ وَ بَیْنَها اضْطَجَعَ، فَالصُّورةُ صُورَةُ إنسان وَالقَلبُ قَلبُ حَیَوان، لا یَعْرِفُ بابَ الهُدى فَیَتَّبِعَهُ، وَ لا بابَ العَمى فَیَصُدَّ عَنهُ، وَ ذلِكَ مَیِّتُ الأَحیاء(1)= و دیگرى كه او را دانشمند نامند اما از دانش بى‌بهره است. یك دسته از نادانى‌ها را از جمعى نادان گرفته، و مطالب گمراه‌كننده را از گمراهان آموخته، و به هم بافته، و دام‌هایى از طناب‌هاى غرور و گفته‌هاى دروغین بر سر راه مردم گسترده است. قرآن را بر امیال و خواسته‌هاى خود تطبیق مى‌دهد، و حق را بر وفق هوس‌هاى خود تفسیر مى‌كند. مردم را از گناهان بزرگ ایمن مى‌سازد، و جرایم بزرگ را سبك جلوه مى‌دهد. ادعا مى‌كند از ارتكاب شبهات پرهیز دارد، اما در آنها غوطه مى‌خورد. مى‌گوید: از بدعت‌ها دورم، ولى در آنها غرق شده است. چهره ظاهر او چهره انسان، و قلبش قلب حیوان است، راه هدایت را نمى‌شناسد كه از آن سو برود، و راه خطا و باطل را نمى‌داند كه از آن بپرهیزد، پس مرده‌اى است در میان زندگان.

در این خطبه حضرت مى‌فرمایند: عده‌اى از مردم راه حق را شناخته و بدان عمل مى‌كنند. در مقابل، برخى دیگر از راه راست منحرف گشته و در صدد گمراه ساختن دیگران برآمده‌اند. فرد یا دسته‌اى خود را عالم مى‌نامند؛ ولى واقعاً عالم نیستند. این «عالم‌نما» مطالبى را از نادانى‌ها، شبهات و امور گمراه‌كننده گردآورده است. در مثل آمده: «آنچه خوبان همه دارند تو تنها دارى»؛ ولى وضعیت این شخص بر عكس است. در مورد او باید گفت: آنچه بدها همه دارند تو تنها دارى! بعد از جمع‌آورى مطالب پراكنده از گمراهان، دام‌هایى را سر راه مردم قرار


1. نهج البلاغه، ترجمه و شرح فیض‌الاسلام، خطبه 86.

داده تا آنان را در این دام‌ها گرفتار سازد و فریب دهد. این دام‌ها از نوع آن دام‌هایى كه حیوان یا پرنده‌اى را اسیر كند نیست، بلكه از نوع دام‌هاى فكرى است كه ذهن و دل انسان‌ها را به دام انداخته و آنان را گمراه مى‌كند.

قَدْ حَمَلَ الْكِتابَ عَلـى آرائِهِ وَ عَطَفَ الْحَقَّ عَلـى اَهْوائِهِ؛ ویژگى این عالم‌نماها كه مطالب جاهلانه را از دیگران جمع كرده و احیاناً به نام خودشان عرضه مى‌كنند این است كه قرآن را بر طبق آراى خویش تفسیر مى‌كنند و آن‌گاه مى‌گویند: منظور آیه همین مطلبى است كه من مى‌گویم! چنین كسى آن جا كه باید حق را از باطل تمیز دهد، حق را به هوس‌هاى خویش منعطف مى‌كند و به جاى آن‌كه حق را كاملا آشكار و شفاف سازد تا با باطل آمیخته نشود، حق را به گونه‌اى بیان مى‌كند كه بتواند از آن براى هوس‌هاى خویش سود جوید. فَالصّورَةُ صورَةُ انسان، وَالْقَلْبُ قَلْبُ حَیَوان...؛ این شخص در ظاهر انسان است، صورتش صورت انسان است، اما قلبش قلب جانور است. نه راه هدایت را مى‌شناسد تا از آن پیروى كند و نه از راه كورى و گمراهى آگاهى دارد تا مردم را از گرفتارى در گمراهى باز دارد. این مرده‌اى است در میان زندگان.

امیرالمؤمنین(علیه السلام) به كسانى كه قرآن را تفسیر به رأى نموده و مطالب آن را به گونه‌اى بیان مى‌كنند كه با هوس‌هایشان سازگار باشد دو لقب داده است: 1. اینان آدم‌نماهاى حیوان‌صفت هستند. صورتشان صورت انسان، ولى قلبشان قلب حیوان است؛ 2. اینان مرده‌اى در میان زندگان هستند و قدرت تشخیص حق را ندارند و حتى خود نیز بدان معترفند. یكى از افتخارات برخى از روشن‌فكران ما این است كه مى‌گویند، اصولا به یقین و معرفت واقعى نمى‌توان رسید و از دست‌یابى به واقعیت بى‌بهره‌ایم! نه تنها ما واقعیت را نمى‌دانیم بلكه هیچ كس دیگر هم نمى‌داند و هیچ فردى نمى‌تواند به علم و یقین دست یابد! آنان مى‌گویند: ادعاى یقین و معرفت واقعى یك ادعاى پوچ و گزاف است كه نادانان مدعى آن هستند و ما تحصیل‌كرده‌هاى آمریكا و اروپا به این مطلب پى برده‌ایم كه اصلا علم و معرفت واقعى وجود ندارد! ادعاى دست‌یابى به علم و حقیقت چیزى جز وهم و خیال نیست! از نظر آنان تنها چیزى كه وجود دارد این است كه فردى از یك امر خوشش مى‌آید و فرد دیگر از چیز دیگر، و حقیقت چیزى جز این نیست! بشر نباید به دست‌یابى به معرفت واقعى طمع ورزد، چه این‌كه راه براى كسب علم واقعى و معرفت یقینى مسدود است! بنابراین، اینان به جهل و نادانى

خویش اعتراف دارند. از این رو، امام امیرالمؤمنین(علیه السلام)مى‌فرماید: لاَ یَعْرِفُ بابَ الهُدى فَیَتَّبِعَهُ؛ واقعاً حقیقت را نمى‌شناسد و نیز متقابلا ضلالت و گمراهى را تشخیص نمى‌دهد. نتیجه این فرآیند آن است كه مى‌گوید: فرقى نمى‌كند چه این دین و چه آن دین! نمى‌دانیم دین حق كدام است و باطل چیست؟!

خداى متعال در آیاتى از قرآن كریم مى‌فرماید: بر دل بعضى از گمراهان مُهر مى‌زند و اینان قدرت فهم و درك ندارند. این كیفر، نتیجه اعمال بد ایشان و سزاى گمراه ساختن مردم است: خَتَمَ اللّهُ عَلى قُلوبِهِمْ وَ عَلى سَمْعِهِمْ وَ عَلى أبصارِهِمْ غِشاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظیم(1)= خدا بر دل و گوش‌هاى آنان مُهر نهاده، و بر چشم‌هایشان پرده‌اى افكنده شده، و عذابى بزرگ در انتظار آنها است.

در بعضى موارد به جاى تعبیر «ختم الله» تعبیر «طبع اللّه» آمده است: أُولئِكَ الَّذِینَ طَبَعَ اللّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ سَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ وَ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُون(2)= آنان كسانى‌اند كه خدا بر دل‌ها و گوش و دیدگانشان مُهر نهاده و آنان خود غافلانند.

در قرآن كریم تصریح شده كه اگر پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) نیز سال‌هاى طولانى تلاش كند تا این افراد را هدایت كند، نخواهد توانست: إِنَّ الَّذِینَ كَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُون(3)= كسانى كه كافر شدند، براى آنان تفاوت نمى‌كند كه آنان را از عذاب الهى بترسانى یا نترسانى؛ ایمان نخواهند‌آورد.

به دلیل كج‌روى‌هایشان به حالى مبتلا شده‌اند كه دیگر قدرت شناخت ندارند. آرى، وقتى تلاش ایشان در جهت گمراه ساختن مردم و باز داشتن آنان از راه حق باشد، خدا نیز این مجازات را در حق آنها روا خواهد داشت. به هر حال، علامت این عدّه آن است كه قرآن را بر اساس رأى خویش تفسیر مى‌كنند و آیات خدا را به گونه‌اى بیان مى‌كنند كه با هوس‌هاى خویش و نیز با هوس‌هاى مردم سازگار باشد. این عدّه به تعبیر امیرالمؤمنین(علیه السلام) مرده‌اى در میان زندگان هستند.

در موارد متعدد در نهج البلاغه راجع به این اشخاص بحث شده است. سخن حضرت راجع به كسانى است كه در همان زمان امیرالمؤمنین(علیه السلام)زندگى مى‌كردند. در آن زمان، هنوز


1. بقره (2)، 7.

2. نحل (16)، 108؛ آیات دیگر به این مضمون از این قرار است: نساء (4)، 155؛ توبه (9)، 87 و 93؛ محمد (47)، 16؛ اعراف (7)، 100 و 101؛ یونس (10)، 74؛ روم (30)، 59؛ غافر (40)، 35؛ منافقون (63)، 3.

3. بقره (2)، 6.

بسیارى از اصحاب پیامبر اكرم(علیه السلام) حیات داشتند و بیش از دو سه دهه از وفات رسول اكرم(صلى الله علیه وآله) نگذشته بود. امیرالمؤمنین(علیه السلام)از كسانى مى‌نالد كه در پى تفسیر به رأى هستند و در واقع، قرآن را تحریف معنوى مى‌كنند و مردم را از شناختن حقایق بازمى‌دارند. آرى، وقتى تفاسیر مختلف عرضه گشت و راه صحیح معلوم نشد، مردم گمراه شده و مى‌گویند: كدام اسلام؟ كدام قرائت؟ بنابراین، در صدر اسلام نیز چنین امورى وجود داشته، ولى در آن زمان «تفسیر به رأى» نامیده مى‌شد و امروزه نام جدید پیدا كرده و با نام «قرائت‌هاى متعدد» و «پلورالیسم دینى» معرفى مى‌شود.

 

3. پیش‌گویى امیرالمؤمنین(علیه السلام) درمورد ظهور قرائت‌هاى نو از قرآن!

امام امیرالمؤمنین(علیه السلام) مى‌فرماید: وَ إنَّهُ سَیَأْتى عَلَیْكُم مِنْ بَعدى زمانٌ لَیْسَ فیه شَىءٌ أَخفى مِنَ الحَقِّ وَ لا أظْهَرَ مِنَ الْباطِلِ... وَ لَیْسَ عِنْدَ أَهلِ ذلِكَ الزَّمانِ سِلعَةٌ أَبوَرَ مِنَ الكِتابِ إِذا تُلِىَ حَقَّ تِلاوَتِهِ وَ لا أَنفَقَ مِنْهُ إذا حُرِّفَ عَن مَواضِعِهِ؛(1)= همانا پس از من روزگارى بر شما فرا خواهد رسید كه چیزى پنهان‌تر از حق، و آشكارتر از باطل نباشد... و نزد مردم آن زمان كالایى زیان‌مندتر از قرآن نیست اگر آن را درست بخوانند و تفسیر كنند، و متاعى پرسودتر از قرآن یافت نمى‌شود آن‌گاه كه آن را تحریف كنند و معانى دل‌خواه خود را رواج دهند.

امام امیرالمؤمنین(علیه السلام) مى‌فرماید: در آینده زمانى خواهد آمد كه افرادى كه قرآن را به صورت صحیح بفهمند و براى دیگران بیان كنند، قدر و قیمتى در جامعه نخواهند داشت. هرگاه قرآن به صورت صحیح خوانده شده و تفسیر گردد ارجى نخواهد داشت. اما برعكس، همین قرآن چنانچه به گونه تحریف شده بیان گردد و معانى غلط بر آن تحمیل گردد ارزش زیادى خواهد داشت! سَیَأْتى عَلَیْكُمْ مِنْ بَعْدى زمانٌ لَیْسَ فیهِ شَىءٌ أَخْفى مِنَ الْحَقِّ...؛ این سخن حضرت از روى مبالغه نیست. آن حضرت مى‌فرماید، زمانى خواهد آمد كه هیچ كالایى كسادتر و بى‌مشترى‌تر از حقیقت قرآن نخواهد بود. وقتى قرآن درست قرائت گردد و به‌طور صحیح معنا گردد بسیار كساد و بى‌رونق است؛ اما آن گاه كه قرآن به صورت غلط معنا و تفسیر گردد بسیار گران‌بها و پرمشترى خواهد بود! براى این‌چنین قرآن و تفسیر قرآنى هورا مى‌كشند و كف مى‌زنند! اگر قرآن به همان معنایى كه خداى متعال، پیغمبر و ائمه اطهار(علیهم السلام)اراده كرده‌اند بیان گردد، كالایى بى‌مشترى خواهد بود.


1. نهج البلاغه، ترجمه و شرح فیض‌الاسلام، خطبه 147.

این تعبیر حضرت با تعبیرى كه امروزه در مورد «قرائت‌ها» به كار مى‌رود خیلى شبیه است. «تلاوت» از نظر معنا خیلى نزدیك یا مترادف با «قرائت» است و منظور از «حق تلاوت» همان قرائت صحیح است. مراد از تحریف قرآن نیز تحمیل معانى غلط، تفسیر به رأى، ارایه معناى مدرن(!) و قرائت‌هاى جدید است كه در این حالت مشترى فراوان براى آن یافت مى‌شود!

 

4. قرائت‌هاى مختلف، تیشه به ریشه دین

البته تتبع و بررسى بنده كامل نیست، اما در حدى كه توان داشته‌ام در این باره تحقیق و بررسى نموده‌ام و بارها تأكید داشته‌ام كه از آن روزى كه خدا آدم را روى زمین آفرید و شیطان براى وسوسه و گمراه كردن بنى‌آدم كمر بست تا به امروز، هیچ خطرى براى دین مهم‌تر از «خطر تعدد قرائت‌ها» به بازار نیامده است. این خطر آن‌قدر عظیم است كه تمام اهداف پیامبران و كتاب‌هاى آسمانى را دود كرده و به هوا مى‌برد! با پذیرش این نظریه، وضعیت به گونه‌اى درمى‌آید كه نه فقط ما مسلمان‌ها، بلكه حتى یهودى‌ها و مسیحى‌ها نیز نمى‌توانند به كتاب تورات و انجیل استناد جویند. ما معتقدیم كه در تورات و انجیل مطالب حقى وجود دارد؛ نظیر بشارت‌هایى كه نسبت به ظهور پیغمبر اكرم(صلى الله علیه وآله) در این كتاب‌ها آمده است. هرگاه یهودى بخواهد به آیه‌اى از تورات استناد كند، به او خواهند گفت: این قرائت شما است و در این میان، قرائت دیگرى نیز در كار است! هم‌چنین هر گاه یك مسیحى بخواهد از انجیل استفاده كند و معنایى براى آن بیان دارد، به او خواهند گفت: این قرائت تو است و قرائت دیگرى نیز در كار است! بنابراین، نه تنها قرآن كریم، بلكه كتاب تورات و انجیل و سایر متون دینى نیز قابل استناد نخواهند بود. در این زمینه، اظهارات یك كشیش كانادایى در مورد هم‌جنس بازى قابل توجه است. این كشیش در كانادا یك فرقه جدید مسیحى را ایجاد نموده است. هدف اصلى او از تأسیس این فرقه مذهبى حمایت از انجیل(!) و استفاده از مطالب آن است. تلویزیون كانادا با او مصاحبه‌اى ترتیب داد. یكى از پرسش‌هایى كه از او شد این بود كه بر اساس مذهب جدید شما هم‌جنس‌بازى چه حكمى دارد؟ او در جواب گفت: در حال حاضر نمى‌توانم اظهار نظر قطعى كنم، ولى اجمالا به شما بگویم كه باید انجیل را از نو قرائت كرد!!

همان‌طور كه مى‌دانید كتاب‌هاى آسمانى دیگر مانند: تورات و انجیل نیز همانند قرآن این عمل زشت و ضد انسانى را تقبیح مى‌كنند؛ همان عملى كه موجب نزول عذاب بر قوم لوط

گشت. اما این آقاى كشیش مى‌گوید: باید انجیل را از نو قرائت كرد! به عبارت دیگر، از نظر او مى‌توان انجیل را به گونه‌اى معنا كرد كه با هم‌جنس بازى سازگارى داشته باشد! یكى از چیزهایى كه امروزه در بسیارى از كشورهاى غربى رایج است همین عمل زشت است. برخى از آنان ازدواج را براى رجال دینى جایز نمى‌دانند و اساساً ازدواج را یك عمل حیوانى تلقى مى‌نمایند!! در عوض به عادت زشت هم‌جنس بازى مبتلا گشته‌اند.

به هر حال، بر اساس شبهه تعدد قرائت‌ها یك آیه چند معنا خواهد داشت و این معناها بدون ضابطه و ملاك است و هیچ كدام از معناها بر معناى دیگر ترجیح و برترى نخواهد داشت، چون هر كدام یك قرائت است! بنابراین، هیچ امر ارزشى، هیچ كتاب آسمانى، هیچ دین و حتى هیچ كتاب اخلاقى جایگاه و منزلت نخواهد داشت؛ چون هر معنایى كه ذكر شود، خواهند گفت: این معنایى است كه شما مى‌گویید، معناى دیگر و قرائت دیگرى نیز در كار است كه ممكن است آن معنا ضد معناى اول باشد! اگر بگویید: این عمل حرام است، با معنایى كه او در مقابل شما ارائه مى‌دهد حلال خواهد شد! اگر بگویید: فلان امر واجب است، او با معنایى كه ذكر مى‌كند، معلوم مى‌شود نه تنها واجب نیست بلكه حرام است! ما امروزه شاهد مصادیق و نمونه‌هاى روشن این موارد در جامعه اسلامى خودمان هستیم. اگر این چیزها را در كشور خودمان نمى‌دیدیم واقعاً باور نمى‌كردیم.

چگونه یك انسان عاقل چنین فرضیه‌اى را مى‌پذیرد كه یك كلام، دو معناى متضاد داشته باشد و هر دو هم صحیح بوده و هیچ یك بر دیگرى ترجیحى نداشته باشد. یك معنا حلّیت است و معناى دیگر حرمت است و هر دو هم درست است! امروزه كار مدعیان قرائت‌ها به جایى رسیده است كه وقتى یك آیه را تفسیر به رأى مى‌كنند خود را ملتزم نمى‌بینند براى آن مستند ادبى ذكر كنند؛ مثلا بگویند، بر اساس فلان كتاب لغت، فلان شعر شاعر و یا فلان مطلب علمى مى‌توان این معنا را براى این آیه ذكر كرد. در گذشته هرگاه كسى مى‌خواست تفسیر به رأى كند، آسان نبود و نمى‌توانست دست در آستین كرده و معنایى را به عنوان قرائت جدید ارائه دهد. هرگاه مى‌خواست تفسیر به رأى كند و دیدگاهى خاص را بر قرآن تحمیل كند، سعى مى‌كرد توجیه و دلیلى براى آن ارائه دهد؛ مثلا مى‌گفت: این معنا در فلان شعر شاعر عرب به كار رفته است؛ ولى امروزه مدعیان قرائت‌ها حتى این‌گونه ضوابط و ملاك‌ها را معتبر نمى‌دانند! كسى كه «مسلك بابیت» را اختراع كرد، در ابتدا ادّعاى ارتباط با امام زمان را مى‌كرد، بعد گفت

خودِ امام زمانم و در آخر هم ادعاى پیامبرى و سپس ادّعاى خدایى كرد! این شخص كه فارسى زبان بود كتابش را به زبان عربى نوشته بود كه پر از غلط‌هاى فاحش ادبى بود! او خطبه‌اى به زبان عربى خواند و در بخشى از آن گفت: «خَلَقَ السّمواتَ وَالارضَ» و حرف «تا» در كلمه سماوات را به فتحه خواند، در حالى كه صحیح آن: «خلق السّمواتِ والارضَ» به كسر «تا» است؛ چون كلمه «السموات» با «ات» جمع بسته شده است و بنا بر قواعد ادبیات عرب به هنگام نصب، باید به «تا» كسره داد. به قول ابن مالك:

و ما بتاء وَ الف قد جُمِعا *** یُكسَرُ فِى الجَرِّ وَ فى النَّصبِ معا

یعنى: آنچه با الف و تا جمع بسته شده است، هنگام جر و نصب، كسره داده مى‌شود.

به هر حال، آن شخص خطبه را غلط خواند و آن‌گاه كه به او اعتراض شد، در پاسخ گفت: ما آمده‌ایم الفاظ عربى را از قید این قواعد آزاد سازیم!

آرى، آن شخص آمده است تا ادبیات عرب را از قواعد عربى آزاد سازد؛ در حالى كه این مفسران نواندیش پا را از این فراتر نهاده مى‌گویند: ما نه تنها قواعد ادبى، لغت، نحو و صرف را در قرائت رعایت نمى‌كنیم، بلكه از نظر آنان عرف محاوره و زبانى كه مردم كوچه و بازار با آن صحبت مى‌كنند نیز در فهم متون دینى هیچ اعتبارى ندارد! آنان به سادگى معنایى را براى آیه و روایتى ذكر مى‌كنند كه به روشنى برخلاف ضوابط و قواعد ادبى و فهم عرفى یا برهان عقلى است. این افراد در توجیه كار خود مى‌گویند: اسلام دو قرائت دارد؛ یك قرائت سنّتى و یك قرائت مدرن. قرائت سنّتى اسلام این است كه از طرف خدا كتابى نازل شده و موجودى به نام جبرئیل این كتاب را كه حاوى دستوراتى است بر پیغمبر نازل كرده است و بر مردم واجب است این دستورات را مو به مو در زندگى فردى، اجتماعى، خانوادگى و روابط بین‌الملل اجرا كنند. به عبارت دیگر، اگر كسى بگوید، باید این كار را انجام دهیم چون خدا گفته، این قرائت سنّتى است! این كج‌اندیشان، قرائت جدید خود را به یك یا چند آیه و روایت خاص محدود نمى‌كنند، بلكه «كل اسلام» از نظر آنان قرائت خاص دارد. آن قرائت هم از این قرار است كه خدا هیچ تكلیفى براى انسان ندارد! به هر حال، این هم قرائتى از اسلام است!

بنابراین از نظر آنان، این قرائت كه خدا دستوراتى به آدمیزاد داده و انسان موظف به رعایت آن در زندگى فردى اجتماعى و خانوادگى است، قرائت سنّتى است و باید كنار گذاشته شود! این عده در قرائت مدرن(!) كارى به آیه یا حدیث ندارند. كدام آیه؟! كدام حدیث؟! بلكه

طبق قرائت جدید، خدا به انسان گفته هر كارى دلت مى‌خواهد انجام بده!! این هم یك اسلام است!!

شاید شما باور نكنید كه این حرف‌ها را یك عمامه به سر در كتابش نوشته باشد! او مى‌گوید: قرائت سنّتى همین است كه علما مى‌گویند و در ذهن توده مردم متدین است؛ باید نماز خواند، روزه گرفت، جهاد رفت، حج رفت، احكام ازدواج و طلاق و غیره؛ اما قرائت دیگرى از دین وجود دارد و آن این‌كه، خدا كه مبدأ و مُبدع جهان و انسان است انسان و تمدن‌سازى او را قبول دارد! از نظر او، خدا كه با آفرینش انسان به خود «احسن الخالقین» مى‌گوید،بدین معنا است كه اى انسان تو را آفریدم و تلاش تو را براى تمدن‌سازى قبول دارم! یعنى او را به گونه‌اى آفریده است كه با احساسات، عقل و منطق خویش مشكلات زندگى‌اش را حل كند و بى‌نیاز از وحى و تعالیم آسمانى است! این خود انسان است كه باید روابط زن و مرد، مسایل خانواده، روابط ملت و دولت، تدبیر جامعه، احكام حقوقى، روابط بین‌الملل، مسایل اعتقادى و ارزش‌هاى اخلاقى را حل كند و اصلا خدا كارى به انسان ندارد! هر آنچه تحت مقوله «فرهنگ و تمدن» قرار مى‌گیرد، از جمله: احكام حقوقى، احكام جزایى، روابط بین‌الملل، مسایل اعتقادى و ارزش‌هاى اخلاقى و هر آنچه باید در راه تدبیر زندگى انسان به كار گرفته شود، همه اینها بر عهده خود انسان است و خدا خود این‌گونه خواسته است! یعنى هیچ حكمى براى زن و مرد و مسایل ازدواج و طلاق و... تشریع نكرده است و خدا فرموده اى انسان هرگونه كه خودت مى‌خواهى همان باش! مرد حق دارد چند زن بگیرد و زن نیز مى‌تواند چند شوهر داشته باشد!! خدا هیچ چیز را براى انسان تعیین نكرده است، بلكه گفته آنچه تو در تمدن خویش به كار مى‌گیرى مورد قبول‌من‌است!!

اما انسان‌ها از جهات مختلف با یكدیگر تفاوت دارند و تمدن، فرهنگ و آداب و رسوم مردم در گوشه و كنار جهان با یكدیگر متفاوت است و بنابراین احكام و قوانین آنان با یكدیگر متضاد است؛ از این رو این پرسش مطرح مى‌شود كه كدام یك از اینها، ملاك و مبنا بوده و درست است؟ مدعیان قرائت مدرن مى‌گویند: همه اینها درست است؛ چه این كه خدا انسان را به گونه‌اى آفرید كه با احساسات، عقل و منطق خویش به نتایج مورد قبول خویش برسد و از این رو تمامى این آثار و نتایج مورد قبول خدا است!

نویسنده مذكور در جایى دیگر از كتابش مى‌گوید، مسأله این است كه در حال حاضر واقعاً

اثبات قطعىِ حقانیت یا بطلان یك دین غیر ممكن گشته است! هیچ راهى وجود ندارد كه بگوییم اسلام حق است یا باطل! و بین اسلام و مسیحیت و یهودیت و مذاهب دیگر كه اختراع شده است، نمى‌توان تفاوتى گذاشت! در این میان عده‌اى نیز در صدد رسمى كردن این مذاهب اختراعى در ایران هستند!

اما به راستى در این فرض كه اثبات حقانیت خود اسلام ممكن نیست، پس این قرآنچه اعتبارى دارد؟! اگر مطالب قرآن از نظر این گروه نقدپذیر است و همه مطالبش قابل تجدید نظر است، پس نزول قرآن و ارسال پیامبران براى چیست؟! اگر هر سخنى كه گفته شود، قرائت‌هاى مختلف و معانى متعدد دارد و معلوم نیست كه كدام یك درست است و اساساً درست و غلط ندارد، پس چه نیازى به پیامبران بوده است؟! چون بالأخره خود مردم قانونى مى‌گذراندند و آن را ملاك عمل قرار مى‌دادند.

آیا باید دست دزد را بُرید یا نه؟ قرائت سنّتى مى‌گوید: آرى. قرائت مدرن كه مورد نظر این عده است، مى‌گوید: ابداً این كار درست نیست. این كار، زشت و شرم‌آور است و در دنیاى مدرن موجب شرمسارى ما مى‌شود. این هم یك قرائت جدید از اسلام است! حال كدام قرائت درست است؟ طبعاً آنان قرائت مدرن را مى‌پسندند.

با این حساب و این‌طور كه آقایان مى‌گویند، پس قرآن فقط براى خواندن در مجالس فاتحه و سر قبر مردگان كاربرد دارد! آیا واقعاً این‌گونه است؟ پس آیه «وَ السّارِقُ وَ السّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُما»(1) براى چه نازل شده است؟! این آیه اگر نازل هم نشده بود شما همان كارى را انجام مى‌دادید كه هم‌اكنون انجام مى‌دهید. پس نزول این قرآن به چه كار مى‌آید؟!

قرآن مى‌فرماید: الزّانِیَةُ وَ الزّانِی فَاجْلِدُوا كُلَّ واحِد مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَة وَ لا تَأْخُذْكُمْ بِهِما رَأْفَةٌ فِی دِینِ اللّهِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ لْیَشْهَدْ عَذابَهُما طائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِین(2)= به هر زن زناكار و مرد زناكارى صد تازیانه بزنید، و اگر به خدا و روز بازپسین ایمان دارید، در كار دین خدا، نسبت به آن دو دلسوزى نكنید، و باید گروهى از مؤمنان در كیفر آن دو حضور یابند. اگر ایمان به خدا دارید و قیامت را قبول دارید باید در حضور مردم، زن و مرد زناكار را صد تازیانه بزنید و نباید تحت تأثیر عواطف قرار گیرید (إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ الاخِرِ)؛ نباید بگویید: حفظ آبروى این


1. مائده (5)، 38.

2. نور (24)، 2.

جوان لازم است. زیرا یك بار كه حدّ خدا اجرا شود جلوى هزاران گناه گرفته مى‌شود. این حكم خدا است. امّا عده‌اى مى‌گویند: ما از اجراى حدّى كه خدا تعیین فرموده است خجالت مى‌كشیم و نزد كشورهاى پیشرفته شرمنده مى‌شویم! عجبا! اینان در واقع از اسلام خودشان خجالت مى‌كشند! از این كه تابع این دین و پیرو احكام قرآن باشند عار دارند! آیا چنین كسانى واقعاً ایمان دارند؟! قرآن مى‌فرماید: «إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ الاخِرِ». چرا در احكام دیگر مثل نماز، زكات و غیره نفرمود: «إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ الاخِرِ»؟ چون مى‌خواهد در اجراى احكام جزایى اسلام تحت تأثیر عواطف و احساسات قرار نگیریم. در این موارد ممكن است عواطف بر انسان غلبه پیدا كند و مانع اجراى حدود الهى شود. بنابراین اگر با این عواطف مبارزه كند و بر احساسات خویش چیره گردد، روشن مى‌شود كه به خدا ایمان دارد.

اگر قرائت‌هاى متعدد معتبر است و هر كس بدون ضابطه و رعایت قواعد ادبى و عرفى مى‌تواند معنایى را بر قرآن تحمیل كند، پس اصلا دین چه فایده و ثمرى دارد؟! آیا انقلاب اسلامى براى چه هدفى ایجاد شد؟ آیا به این منظور كه بگوییم: روزى و روزگارى در شبه جزیره عربستانِ دور از تمدن و فرهنگ، این احكام مى‌بایستى اجرا شود، اما امروزه نیازى به احكام و تعالیم اسلام نیست؟! آیا براى ملت‌هاى پیشرفته و متمدن نباید احكام اسلام را اجرا كرد؟ آیا انقلاب ما براى همین امر بود؟! خدا پیامبر را فرستاد و قرآن را بر او نازل كرد و فرمود ما این قرآن را تا قیامت حفظ مى‌كنیم؛ آیا حاكمیت قرآن با سخن این گروه سازگارى دارد كه مى‌گویند: تاریخ مصرف احكام اسلام گذشته و دیگر به درد نمى‌خورد؟! در این صورت، ایمان به قرآن كریم با ایمان به تورات چه فرقى مى‌كند؟ مگر ما قبول نداریم كه تورات كتابى است كه از طرف خدا نازل گشت و مى‌بایستى احكام آن تا مدتى در میان بنى‌اسراییل اجرا گردد؟ آیا معناى قبول داشتن قرآن این است كه بگوییم، تعالیم و دستورات قرآن فقط براى عرب‌ها، آن هم فقط براى 1400 سال پیش بوده و عمل به آن براى ما لازم نیست؟!

پذیرش اسلام و قرآن به این معنا است كه احكام و دستوراتش امروز نیز باید اجرا گردد. این از ضرورى‌ترین مسایل دین است و تشكیك در آن به معناى تشكیك در اصل اسلام است. اگر كسى بگوید كه احكام اسلام تاریخ‌مند بوده و تاریخ مصرف آن سپرى گشته است؛ این سخن به معناى نسخ اسلام است و در واقع یعنى: اسلام بى‌اسلام! اسلام به عنوان دین منسوخ، دینى كه نباید دستوراتش اجرا گردد و دینى كه تاریخ مصرفش تمام گشته، با دین

یهود چه فرقى مى‌كند؟! در این صورت، دین اسلام چه ارزشى خواهد داشت كه برایش سینه چاك كرده و جان فدا كنیم؟! فرزندان ما شهید گشتند تا احكام و تعالیم نورانى و نجات‌بخش اسلام اجرا گردد.

البته در برخى احكام به دلیل ظنى بودن، اختلاف فتوا وجود دارد. در این موارد، وظیفه هر مسلمان این است كه طبق فتواى مرجع تقلید خویش عمل كند. اما این كج اندیشان در ضروریات و قطعیات دین تردید و شبهه‌افكنى مى‌كنند! اگر تاریخ مصرف قطعیات و ضروریات اسلام گذشته است، براى اسلام چه باقى مى‌ماند؟! پس ما طرفدار چه چیزِ اسلام هستیم؟! آیا حقیقت و محتواى اسلام را طالبیم یا تنها در پى نام آن هستیم؟!

حقیقت این است كه عده‌اى جز نام اسلام چیز دیگرى نمى‌خواهند. البته آن نام را هم براى فریب من و شما مى‌خواهند. ما باید از دادگاه ویژه روحانیت گله كنیم كه در نظام جمهورى اسلامى كه براى آن صدها هزار شهید براى دین اسلام فدا گشته‌اند، به افرادى اجازه داده شده است كه از لباس روحانیت سوء استفاده كنند و این سخنان كفرآمیز را مطرح سازند كه امروزه تشخیص حقانیت و بطلان این دین یا آن دین غیر ممكن است!! گوینده این سخن كسى است كه به جاى رفتن به حج و عمره براى تصفیه روح خویش به دیر مسیحیان اتریش مى‌رود. آن‌گاه شخصیت‌هاى مسؤول كشور به چنین كسى احترام گذاشته و وى را تأیید مى‌كنند!! چه بگوییم غیر از إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَیْهِ راجِعُونَ؟!

 

5. مشكل تعدد قرائت‌ها در زمان امام زمان(علیه السلام)

امروز روز میلاد فرخنده امام زمان(علیه السلام) است. ضرورى بود كه ما در این باب سخن بگوییم، اما چگونه سخن بگوییم؟! آرزوى ما این است كه خداى متعال در ظهور آن حضرت تعجیل كند تا آن بزرگوار این مشكلات را حل كند. مسأله تعدد قرائت‌ها براى امام زمان(علیه السلام)هم مشكل و بلاى بزرگى خواهد بود. به این مناسبت یك روایت از كتابى به نام «الغیبه» بیان مى‌كنم. نویسنده این كتاب نعمانى یكى از علماى بزرگ شیعه است كه در زمان قدیم مى‌زیسته است. این كتاب حكم كتاب مرجع را دارد و كتاب‌ها و مجموعه‌هاى روایى دیگر كه در احوالات امام زمان(علیه السلام) نوشته شده است، از این كتاب نقل روایت مى‌كنند.

عن فضیلِ بن یَسار سمعتُ أباعبداللّه(علیه السلام) یَقولُ: إنَّ قائِمَنا إِذا قام استَقبلَ مِن جَهَلَةِ النّاسِ أشَدَّ مِمَّا

اسْتَقبَلَهُ رَسولُ اللّه(صلى الله علیه وآله) مِن جُهّالِ الجاهلیة، قلتُ: وَ كَیف ذاك؟ قال: إنّ رسولَ اللّهِ أَتَى النّاسَ وَ هم یَعْبُدونَ الْحِجارةَ والصُّخورَ والعیدانَ و الْخُشُبَ المنحوتة، و إنّ قائِمَنا إذا قامَ أَتَى النّاسَ وَ كُلُّهُم یَتَأوَّلُ عَلیه كتابَ اللّهِ و یَحْتَجُّ عَلَیْهِ بِه(1)= فضیل بن یسار از امام صادق(علیه السلام) نقل مى‌كند كه آن حضرت فرمود: زمانى كه قائم ما حضرت مهدى(علیه السلام) قیام مى‌كند با مشكلاتى از طرف مردم جاهلْ مواجه مى‌شود كه به مراتب سخت‌تر و شدیدتر از مشكلاتى است كه پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) با آنها روبه‌رو گشت. فضیل با تعجّب از امام صادق(علیه السلام)پرسید: چگونه این قضیه اتفاق مى‌افتد؟ حضرت فرمود: پیامبر اكرم(علیه السلام) به سوى مردم آمد در حالى كه مردم سنگها و صخره‌ها و چوب‌هاى تراشیده شده را پرستش مى‌كردند، ولى زمانى كه قائم ما قیام كند به سوى مردمى مى‌آید كه همه آنان علیه آن حضرت كتاب خدا را تأویل كرده و با تمسك به آیات آن بر علیه آن حضرت احتجاج و استدلال مى‌كنند!!

فضیل بن یسار از اصحاب امام صادق(علیه السلام) است كه این روایت را از آن بزرگوار نقل مى‌كند. حضرت مى‌فرماید: زمانى كه قائم ما قیام مى‌كند از جهل، نادانى و نابخردى مردم آن‌چنان با سختى‌ها مواجه مى‌گردد كه حتى پیغمبر اكرم(صلى الله علیه وآله) با این مشكلات روبه‌رو نگشت. حدیث معروفى وجود دارد كه شیعه و سنّى آن را نقل كرده‌اند كه پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله) فرمود: ما اُوذِىَ نبىٌّ مثلَ ما اُوذیت(2)= هیچ پیامبرى همانند من اذیت نشد. امام صادق(علیه السلام) مى‌فرماید آزار و اذیتى كه امام زمان(علیه السلام) از دست مردم زمان خویش خواهد كشید، بیش از آزارى است كه پیغمبر از كفار تحمّل كرد! این مطلب براى فضیل عجیب مى‌نماید و تصور آن برایش سخت است؛ از این رو با تعجب از امام صادق(علیه السلام)مى‌پرسد: چگونه چنین امرى واقع مى‌شود؟! آن حضرت در پاسخ مى‌فرماید: آن‌گاه كه پیغمبر اكرم(صلى الله علیه وآله)مبعوث گشت، مردم سنگ و چوب‌هاى تراشیده را مى‌پرستیدند. سخن گفتن با مردم زمان جاهلیت مبنى بر غیر قابل پرستش بودن سنگ، چوب و بت‌هاى دیگر مشكل نبود؛ چون هر عاقلى با اندكى تأمل درمى‌یابد سنگ و چوبى كه به دست خویش تراشیده است، نمى‌تواند خدا باشد. در عمل هم ممكن است بت را امتحان كند و از او درخواست كمك و یارى كند تا عجز و ناتوانى بت‌ها روشن گردد. بنابراین براى نبى مكرّم اسلام، اثبات حقانیت خویش و بطلان بت‌پرستى و مذاهب خرافى چندان مشكل نبود؛ اما آن‌گاه كه امام زمان(علیه السلام)ظهور فرماید با مردمى روبه‌رو خواهد شد كه بسیارى از


1. نعمانى، كتاب الغیبه، ص 296؛ بحارالانوار، ج 52، باب 27، ح 131.

2. بحارالانوار، ج 39، باب 73، ح 15.

آنان خود را عالِم به قرآن مى‌دانند و آن را به رأى و دیدگاه خویش تفسیر مى‌كنند و مى‌گویند: قرائت ما از قرآن این است نه آنچه تو مى‌گویى!! اگر آن حضرت براى ایشان از قرآن استدلال كند در پاسخ مى‌گویند: این قرائت شما است و قرائت ما غیر از این است! بسیارى از مردم قرآن را تأویل كرده و قرائت جدیدى براى آن عرضه مى‌كنند. آنان به این امر اكتفا نمى‌كنند، بلكه با امام زمان(علیه السلام)به بحث و مجادله مى‌پردازند و مى‌گویند: سخن تو و قرائت تو درست نیست، بلكه تنها قرائت ما صحیح است! ممكن است امام زمان(علیه السلام) براى ایشان هزار دلیل اقامه كند و طبق ضوابط، ملاك‌ها و قواعد لغت و عرف، معانى الفاظ قرآن را به آنان گوشزد نماید؛ اما آنان در مقابل خواهند گفت: تو مى‌گویى قرآن ما را به نماز، روزه، حج، جهاد، اجراى احكام جزایى، قطع دست دزد و مجازات محارب امر كرده است؟ اینها قرائت تو از قرآن است امّا قرائت ما این است كه خدا بشر را آفرید و كار انسان را به خودش واگذاشت و به او گفت: تمدن و فرهنگ تو را قبول دارم، هر تمدنى مى‌خواهى ایجاد كن و هر فرهنگى مى‌خواهى بپذیر! امام زمان(علیه السلام) با اینان چگونه استدلال كند؟! هرگاه به آیه‌اى استدلال و استناد جوید در پاسخ خواهند گفت: این قرائت شما است و قرائت ما غیر از این است! بنابراین، راه بحث و استدلال مسدود مى‌گردد. این خون دلى است كه امام زمان(علیه السلام) از دست عالِم نماهاى زمان خویش خواهد خورد، و این مصیبت از خون دلى كه پیامبر اكرم(صلى الله علیه وآله)از مشركان زمان خویش خورد بالاتر است.