درس‌چهارم

 

درس چهارم

 

 

از دانشجو انتظار می‌رود با فراگیری این درس:

1. با راه‌های تحصیل ارزش‌های اخلاقی و ایمان آشنا شود؛

2. بتواند رابطة‌ علم و ایمان را به خوبی تبیین كند؛

3. نیرومند‌ترین انگیزه‌های كار شایسته را بازشناسد.

 

 

 

 

 

راه تحصیل ارزش‌های اخلاقی

در درس‌های گذشته به این نتیجه رسیدیم كه اساس ارزش از دیدگاه مكتب اسلام، ایمان و تقواست. در واقع ایمان مانند چشمه‌ای از قلب می‌جوشد، به سوی اعضا و جوارح جریان می‌یابد و به صورت اعمال نیك ظاهر می‌شود. پس ریشة تقوا در قلب است، از ایمان تولید و تغذیه می‌شود و آثار و ثمرات آن در رفتار انسان ظاهر می‌گردد؛ از این رو، می‌توان گفت ریشة اخلاق و ارزش اخلاقی از دیدگاه اسلام ایمان است و برای به دست آوردن تقوا وآراسته شدن به اخلاق شایسته، نخست باید به تحصیل ایمان مبادرت شود.

البته در زمینة هر یك از ارزش‌های ویژه و صفات و افعال مورد پسند اسلام، بحث و بررسی جداگانه لازم است تا روشن شود كه آن ارزش خاص چگونه پدید می‌آید و برای تحصیل آن، چه تدبیری باید بیندیشیم و به كار بندیم؛ ولی قبل از همه لازم است ریشة ارزش‌ها یعنی ایمان را به طور كلی محور بحث قرار دهیم تا روشن شود از چه راهی می‌توان به تحصیل و تقویت و تكمیل آن همّت گمارد. همچنین از آنجا كه ایمان تحت تأثیر عوامل مخرّب قرار می‌گیرد، آفات آن را بشناسیم و ببینیم برای حفظ سلامت و رشد و باروری آن چگونه باید با این آفات مبارزه كرد.

اساس ارزش این است كه انسان چیزی را كه تشخیص می‌دهد، بر اساس موازین صحیح انتخاب كند. بنابراین، اولین اصل موضوع در اخلاق، انتخاب و اختیار

انسان است و اختیار در جایی تحقق می‌یابد كه انسان به دو یا چند طرف یك موضوع توجه یابد و پس از مقایسه و سنجش آنها با یكدیگر، آگاهانه یكی را برگزیند. بنابراین، شرط اساسی انتخاب صحیح این است كه انسان به پیرامون موضوع توجه داشته باشد.

غفلت، نخستین آفت

كسانی هستند كه به سبب پیروی از غرایز حیوانی خود به پیرامون موضوع توجه نمی‌كنند. انگیزه‌های غریزی، آنان را به كارهایی وا می‌دارد و اصلاً توجه نمی‌كنند كه راه دیگری هم وجود دارد و هدف‌هایی هست كه باید آن راه را پیمود و به آن هدف‌ها رسید، حقی هست كه باید پذیرفت و باطلی كه باید رها كرد، راه صحیحی هست كه باید برگزید و بیراهه‌ای كه از آن باید كناره‌ گرفت. غافلان به این حقایق توجه نمی‌كنند؛ بلكه غرایز با كمك اوضاع خارجی، انگیزه‌هایی برای آنان پدید می‌آورد و در پیِ آن انگیزه‌ها حركت می‌كنند و در واقع زندگیشان زندگی حیوانی است.

قرآن از این گروه با عنوان غافلان یاد می‌كند و آنان را در حكم چارپایان به حساب می‌آورد:

وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِیراً مِّنَ الْجِنِّ وَالإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لاَّ یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لاَّ یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لاَّ یَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَـئِكَ كَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَـئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ؛(1) و محققاً برای جهنم بسیاری از جن و انس را نهاده‌ایم كه برای ایشان دل‌هایی است كه با آنها نمی‌فهمند و چشم‌هایی كه با آنها نمی‌بینند و گوش‌هایی كه با آنها نمی‌شنوند. آنان چون چارپایان بلكه از آنها پست‌ترند، آنان همان غفلت‌زدگان‌اند.


1. اعراف (7)، 179.

نقطة آغاز

انسانیت انسان از این نقطه آغاز می‌شود كه از غفلت خارج شده، قدم به مرحلة آگاهی بگذارد و متوجه شود كه سرنوشتی دارد و راه‌های مختلفی پیش پای او هست كه لازم است از میان آنها راه درست را بشناسد و از آن پیروی كند. بنابراین، تا انسان از غفلت خارج نشود، در واقع هنوز وارد محدودة انسانیت نشده، بلكه مسیر انحطاط و سقوط را می‌پیماید و ممکن است از هر حیوانی پست‌تر شود.

قرآن غفلت را ریشة انحرافات دیگر می‌داند:

یَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِّنَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَهُمْ عَنِ الآخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ؛(1) ظاهری از زندگی دنیا را درك می‌كنند و ایشان از آخرت غافل‌‌اند.

همین زندگی دنیا را كه بین حیوان و انسان مشترك است و لذاید محسوس مادی را درك می‌كنند و چیز دیگری جز آن نمی‌فهمند. در جای دیگر می‌خوانیم:

بَلِ ادَّارَكَ عِلْمُهُمْ فِی الآخِرَةِ بَلْ هُمْ فِی شَكٍّ مِّنْهَا بَلْ هُم مِّنْهَا عَمِونَ؛(2) بلكه دانش آنان دربارة آخرت پایان یافته است، بلكه در مورد آن در شك و تردیدند، بلكه از [دیدن] آن كورند.

نخستین مرحلة توجه

بنابر آنچه تاكنون گذشت، گام نخست به سوی انسانیت، خارج شدن از این غفلت و تاریكی محض و توجه به این حقیقت است كه غیر از پاسخ گفتن به امیال غریزی، حقایق دیگری هم هست كه انسان در برابر آنها مسئول و ناگزیر از پذیرش و تسلیم و پایبندی به لوازم آنها خواهد بود؛ چراكه این امور خارج از محدودة قدرت و اختیار او نیستند.


1. روم (30)، 7. ر.ك: ملافتح‌الله كاشانی، منهج الصادقین، ج 7، ص 185؛ سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 16، ص 163.

2. نمل (27)، 66.

دومین مرحله توجه

بعد از اینكه انسان توجه پیدا كرد در عالم ممکن است چنین حقایقی وجود داشته باشد، در گام نخست برای او تردید پیدا می‌شود و از خود می‌پرسد آیا آنچه انبیا می‌گویند حقیقت دارد یا ندارد؟ برای پاسخگویی به این پرسش بر انسان لازم است تحقیق كند؛ ولی در این مرحله بسیاری از افراد به ظنّ اكتفا می‌كنند و زحمت حلّ قاطعانة مسئله را به خود نمی‌دهند؛ بلكه همین كه گمانشان به یك طرف چربید روی همان نقطه می‌‌ایستند، حال آنكه توقف در این مرحله اصلاً درست نیست و نمی‌تواند در كشف حقیقت برای انسان آرامش‌بخش و اطمینان‌آور باشد؛ بلكه چه‌بسا انسان را از حقیقت دور سازد و سبب گمراهی وی شود. از اینجاست كه قرآن با پیروی از گمان به مبارزه برخاسته، وی را به طلب علم و یقین، ترغیب می‌كند.

آیات بسیاری تأكید دارند بر اینكه باید اساس كار انسان علمی و یقینی باشد، نه ظنّی و غیر یقینی:

وَمَا یَتَّبِعُ أَكْثَرُهُمْ إِلاَّ ظَنًّا إَنَّ الظَّنَّ لاَ یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئًا؛(1) و بیشتر آنان جز از گمان پیروی نمی‌كنند [در صورتی كه] محققاً گمان، [انسان را] ذره‌ای از حق بی‌نیاز نمی‌سازد.

ـ وَإِن تُطِعْ أَكْثَرَ مَن فِی الأَرْضِ یُضِلُّوكَ عَن سَبِیلِ اللّهِ إِن یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلاَّ یَخْرُصُونَ؛(2) و اگر از بیشتر كسانی كه در زمین‌اند پیروی كنی، ترا از راه خدا گمراه كنند كه جز گمان را دنبال نمی‌كند و جز تخمین نمی‌زنند.


1. یونس (10)، 36.

2. انعام (6)، 116. ر.ك: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان. ج 7، ص 349؛ ابوجعفر محمد الطوسی، التبیان، ج 4، ص 248.

بنابراین، پس از توجه و پیدایش تردید، بر انسان لازم است با تلاش آن را به یقین تبدیل كند.

در آیة دیگر می‌فرماید:

وَلاَ تَقْفُ مَا لَیْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ؛(1) و دنبال نكن آنچه را به آن علم نداری.

طبیعی است كه برای ورود در این مرحله و پیدایش علم و یقین، تلاش لازم است و به آسانی علم به حقایق برای انسان پیدا نمی‌شود. بنابراین، اگر كسی دربارة اصول ایمان، یعنی توحید و نبوت و معاد شك دارد، باید با تلاش و تحقیق، در آنها به دانش و یقین دست یابد.

رابطة علم و ایمان

علم و ایمان رابطه‌ای تنگاتنگ دارند و علم مقدمه و علّت ناقصة ایمان است و بدون آن، ایمان كه معلول است تحقق نمی‌‌یابد. از این رو، خداوند در قرآن می‌فرماید:

إِنَّمَا یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاء؛(2) از [میان] بندگان خدا، فقط علما خشیت خدا دارند.

چراكه خشیت خدا از آثار ایمان به خداست و ایمان به او بدون علم و شناخت تحقق نمی‌یابد. پس وجود علم در وجود خشیت مؤثر است.

اكنون پرسش این است كه آیا پس از مراجعه به این ادلّه و حصول یقین به موارد و متعلقات ایمان، آیا ایمان به طور جبری و صددرصد حاصل می‌شود؟ در پاسخ به این پرسش پیشتر گفتیم كه علم، مقدمة ایمان است. اكنون می‌افزاییم ایمان پس از علم و یقین به متعلقات آن به طور جبر برای انسان حاصل نمی‌گردد؛ بلكه حتی در این صورت هم


1. اسراء (17)، 36.

2. فاطر (25)، 28.

هنوز در دایره اختیار انسان قرار دارد و انسان در این مرحله نیز با اختیار خود، می‌تواند ایمان بیاورد و می‌تواند ایمان نیاورد و ممكن است، آنچه را از این حقایق كه ذهن قبول كرده، دل نیز بپذیرد و به آن پایبند شود یا نپذیرد و پایبند نشود. خداوند در قرآن از كسانی نام می‌برد كه عالم بوده، ولی ایمان نداشته‌اند؛ مثل شیطان، فرعون و فرعونیان كه دربارة آنها فرموده است:

وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَیْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا؛(1) و به سبب ستم و برتری‌جویی بدان انكار ورزیدند، حال آنكه خودشان به آن یقین داشتند.

پس اگر راه صحیح كسب علم را پیمودیم، به حق رسیدیم و یقین به آن پیدا كردیم، تازه نوبت آن است كه به آن ایمان بیاوریم.

شرایط ایمان

چنان‌كه پیشتر گفتیم، نخست لازم است علم صحیح را كسب كنیم؛ ولی علم به تنهایی برای تحصیل ایمان كافی نیست، بلكه علاوه بر آن، شرایط روانی ما نیز باید برای پذیرش حق مساعد باشد؛ چون اعمال اختیاری انسان در واقع از دو مایه سرچشمه می‌گیرد: یكی شناخت و بینش، دیگری میل و گرایش، كه اینها از دو مقولة متفاوت‌اند.

بنابراین، بر ماست كه برای فراهم آوردن ایمان در دو زمینه تلاش كنیم: نخست: در زمینة تقویت شناخت خویش، دوم در زمینة انگیزش میل فطری خویش به ایمان آوردن و اجرای كارهای شایسته.

البته بین شناخت و میل نیز یك نحو ترتّب وجود دارد؛ چراكه برانگیخته شدن امیال مسبوق به نوعی شناخت است؛ چون انسان تا چیزی را نشناسد، نمی‌تواند به آن شوق


1. ق (50)، 37. ر.ك: ملافتح‌الله كاشانی، منهج الصادقین، ج 9، ص 24.

پیدا كند. پس در واقع علم، متمّم علت شوق است؛ زیرا اصل انگیزة فطری نسبت به متعلّق شوق و میل‌هایی بالقوه چه در لذایذ مادّی و چه در امور معنوی و حتی لقاءالله تعالی در نهاد انسان وجود دارد؛ البته شكوفا و برانگیخته شدنش مشروط به علم است. پس در واقع، علم دو نقش را بازی می‌كند: نخست آنكه حقیقت را برای ما روشن می‌كند و حق و باطل را به ما می‌شناساند، دوم آنكه میل‌هایی كه به طور فطری در ما هست پس از علم و آگاهی، مصداق خود را پیدا می‌كند و بدین ترتیب، علمْ به شكوفایی آن میل‌ها و تأثیر عملی آنها كمك خواهد كرد.

ایمان، منشأ تقوا

تاكنون دریافته‌ایم كه ایمان مقتضی عمل صالح است و ما را به آن وامی‌دارد. اكنون این نكته را یادآوری می‌كنیم كه ایمان در صورتی می‌تواند منشأ تقوا شود كه زنده و فعّال باشد و در غیر این صورت بود و نبودش یكی خواهد بود و نمی‌تواند انگیزة نیرومندی در ما برای انجام دادن كارهای خوب و ترك كارهای زشت پدید آورد و به دست غفلت سپرده خواهد شد. آگاهی و تنبّه همواره باید زنده باشد تا منشأ اثر شود. اگر توجه به مسائل مادی بیش از حدِّ لازم باشد، توجه به معنویات فراموش و از ذهن خارج می‌شود و در این صورت است كه ایمان به بار نمی‌نشیند و آثار مطلوب از آن به دست نمی‌آید. چنین انسانی به مصلحت و مفسدة كار خویش نمی‌اندیشد؛ بلكه ماهیّت وی مسخ و از انسانیت خارج می‌شود و به تعبیر قرآن، در زمرة چارپایان قرار می‌گیرد:

     أُوْلَـئِكَ كَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ؛(1) آنها همچون چارپایان‌اند،‌ بلكه گمراه‌تر.

حقیقت مسخ انسانی همین است كه كمالات انسانی خویش را فراموش كند. چون


1. اعراف (7)، 179.

ممكن است انسان دربارة منافع مادی خویش خوب بیندیشد و دقت كند، ولی از سرانجام كار خویش و از خدا و قیامت غفلت ورزد و در حقیقت خود را فراموش كند كه خداوند دربارة اینان فرموده است:

     نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ؛(1) خدا را فراموش كردند و خدا نیز آنها را به «خود فراموشی» گرفتار كرد.

فراموشی خدا و غفلت از مبادی ایمان سبب می‌شود كه انسان خود را فراموش كند و در واقع به حیوان تبدیل شود. سیر در آفاق و انفس و مطالعة تاریخ زندگی گذشتگان، انسان را از چنین غفلتی خارج و نینا و شنوا می‌كند؛ چنان‌كه قرآن می‌فرماید:

أَفَلَمْ یَسِیرُوا فِی الأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ یَسْمَعُونَ بِهَا فَإِنَّهَا لاَ تَعْمَى الأَبْصَارُ وَلَكِن تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ؛(2) آیا در زمین گردش نكرده‌اند تا دل‌هایی‌ داشته باشند كه حقیقت را با آن درك كنند، یا گوش‌هایی كه با آن [ندای حق را] بشنوند؟ چراكه چشم‌های ظاهر نابینا نمی‌شود، بلكه دل‌هایی كه در سینه‌هاست كور می‌شود.

آری، اگر انسان در پیِ شهوات خود باشد، چنان‌كه قرآن فرموده است:

یَتَمَتَّعُونَ وَیَأْكُلُونَ كَمَا تَأْكُلُ الأَنْعَامُ؛(3) كام می‌جویند و می‌خورند، آن گونه كه چارپایان می‌خورند.

یعنی پیوسته در این فكر باشد كه چه بخورد، چه بپوشد، چه بنوشد و چه لذّتی


1. حشر (59)، 19. ر.ك: ابوعلی فضل بن حسن طبرسی،‌ مجمع البیان، ج 5، ‌ص 264؛ سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 19، ص 253.

2. حج (22)، 46.

3. محمد (47)، 12.

كسب كند؛ چنین شخصی چشم و گوش انسانی ندارد و دل انسانی برایش باقی نمانده است. قرآن در توبیخ اینان می‌گوید:

ذَرْهُـمْ یَأْكُلُـواْ وَیَتَمَتَّعُواْ وَیُلْهِـهِمُ الأَمَلُ فَسَـوْفَ یَعْلَمُونَ؛(1) بگذارشان بخورند و كام جویند و آرزوها[ی بلند] مشغولشان دارد كه به‌زودی [بدی كار خویش را] می‌فهمند.

برای آنكه چنین كسی بتواند دل خویش را انسانی كند، باید از این لذت‌پرستی و كامجوییِ افراطی خارج شود، به خود برگردد و دربارة زندگی و آینده‌اش در اندیشه فرو رود تا راه درست زندگی را باز یابد. بنابراین، معنای گردش در زمین ـ كه در قرآن بسیار تكرار و بر آن تأكید شده ـ صرفاً گردش جسمانی و حركت با خودرو و هواپیما نیست؛ بلكه خواستة قرآن از انسان، رهسپاری و گردشی است كه همراه اندیشه‌ورزی، عبرت‌گیری و پندآموزی باشد تا دلِ رفته باز آید، گوش شنوا، چشم بینا و زنگار از جان زدوده شود؛ كه خداوند خود در این باره فرموده است:

فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ یَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ یَسْمَعُونَ بِهَا فَإِنَّهَا لاَ تَعْمَى الأَبْصَارُ وَلَكِن تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ؛(2) تا دل‌هایی داشته باشند كه حقیقت را با آن درك كنند، یا گوش‌هایی كه با آن [ندای حق را] بشنوند؟ چرا كه چشم‌های ظاهر نابینا نمی‌شود، بلكه دل‌هایی كه در سینه‌هاست كور می‌شود.

از این رو، قرآن پیوسته ما را هشدار می‌دهد تا به خود آییم و به جای فرو رفتن و غرق شدن در رخدادها و اشخاص و اشیا، قدری هم دربارة خویش بیندیشیم (علیكم انفسكم)(3)؛


1. حجر (15)، 3.

2. حج (22)، 46.

3. مائده (5)، 105.

اندیشه‌ای كه ما را به والاترین قله‌های تعالی و معرفت پرواز دهد، بر بلندترین شاخه‌های توحید بنشاند، و از حیوانیت بِرَهاند.

افكار عملی و نتایج كارها

در پاسخ به این پرسش كه «در مقام عمل به چه چیزی باید بیندیشیم؟» می‌گوییم یك مرحله از اندیشة عملی عبارت است از دقت برای تشخیص كار «خوب» از كار «بد» تا آنچه را در این زمینه عقل می‌فهمد از عقل، و آنچه را نمی‌فهمد از شرع دریافت كنیم و بدانیم چه كاری را باید انجام دهیم و كدام را باید ترك كنیم. افزون بر این، لازم است دربارة آثار فعل و ترك كارهای نیك و بد نیز به‌دقت بیندیشیم ـ چنان كه دربارة آثار ایمان و كفر لازم بود بیندیشیم ـ و آثار دنیایی و آخرتی كارهای خوب و بد را با دقت بررسی كنیم.

قرآن دربارة برخی از آثار دنیایی كارها، برای نمونه، به انسان آگاهی‌هایی می‌دهد كه البته آثار اعمال انسان منحصر در آنها نیست؛ بلكه ظهور آنها از الطاف الهی است و سبب هشیاری و بیداری وی می‌شود تا خود را از آثار زیانبارتر برهاند و به آثاری شیرین‌تر و چشمگیرتر نزدیك كند:

ـ ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ لِیُذِیقَهُم بَعْضَ الَّذِی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ؛(1) به دلیل كارهایی كه دست‌های مردم انجام داده‌اند، فساد در زمین و دریا ظاهر شد تا [خداوند، آثار] بعضی از كارهایشان را به آنان بچشاند، باشد كه آنان [به راه درست] بازگردند.

ـ وَمَا أَصَابَكُم مِّن مُّصِیبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَیْدِیكُمْ وَیَعْفُو عَن كَثِیرٍ؛(2) آنچه از


1. روم (30)، 41. ر.ك: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 16، ص 206.

2. شوری (42)، 30.

مصیبت به شما می‌رسد، به سبب كاری است كه دستانتان انجام داده است و [خداوند] از بسیاری [دیگر از آنها می‌گذرد و آنها را] می‌بخشد.

ـ وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُواْ وَاتَّقَواْ لَفَتَحْنَا عَلَیْهِم بَرَكَاتٍ مِّنَ السَّمَاء وَالأَرْضِ وَلَـكِن كَذَّبُواْ فَأَخَذْنَاهُم بِمَا كَانُواْ یَكْسِبُونَ؛(1) و اگر مردم آبادی‌ها ایمان آورده و تقوا [پیشه] كرده بودند، بركاتی از آسمان و زمین بر [روی] ایشان گشوده بودیم، ولكن تكذیب كردند، پس آنان را به سبب آنچه كرده بودند [بر] گرفتیم.

ـ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُم فِی الأَرْضِ؛(2) خداوند كسانی را كه ایمان آورده و كارهای شایسته انجام دهند، وعده داده است كه آنان را جانشین خود در روی زمین قرار دهد.

ـ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ اسْتَعِینُوا بِاللّهِ وَاصْبِرُواْ إِنَّ الأَرْضَ لِلّهِ یُورِثُهَا مَن یَشَاء مِنْ عِبَادِهِ وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ؛(3) موسی به قوم خود گفت: از خدا یاری بجویید و شكیبا باشید كه زمین از آنِ خداوند است و آن را به هر كه از بندگانش بخواهد ارث می‌دهد و سرانجام از آنِ پرواپیشگان خواهد بود.

در اینجا لازم است به مقایسة نعمت‌ها و نقمت‌های دنیای و آخرتی و سنجش لذایذ و آلام مادی و معنوی بپردازیم و شدت و ضعف و كمال و نقص آنها را بشناسیم؛ زیرا در زندگی عملی ما تأثیری عمیق خواهد داشت و زشتی‌ها و آلودگی‌ها را از رفتار ما خواهد زدود.

نیرومندترین انگیزة كار شایسته

زمینه‌های دیگر نیز برای اندیشه وجود دارد و بر انسان‌هایی كه در پیِ تعالی هستند لازم


1. اعراف (7)، 96.

2. نور (24)، 55.

3. اعراف (7)، 128.

است درباره آنها بیندیشند. كسانی كه معرفتشان كامل‌تر و روحشان لطیف‌تر است باید به حضور خداوند و این حقیقت بیندیشند كه او ناظر و به همة كارهای ما آگاه است؛ چنان‌كه او خود فرموده است:

     وَاللّهُ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ؛(1) خدا به آنچه می‌كنید، آگاه است.

همچنین لازم است دربارة نعمت‌های بزرگ و بی‌شمار خداوند بیندیشیم تا محبّت خود را در دل‌هایمان ایجاد كند و بر آن بیفزاید.

محبّت خدا و اولیای خدا نیرومندترین انگیزه‌ای است كه در برابر همة گناهان و جاذبه‌های انحرافی، به انسان شكیبایی و پایداری می‌دهد تا بر آنها پیروز و مسلط شود. راه سادة دستیابی به این محبّت‌ها اندیشیدن دربارة نعمت‌ها و لطف‌هاست. در حدیثی قدسی آمده است كه خدای متعال خطاب به حضرت موسی فرمود:

   «یا مُوسی حَبِّبْنی اِلی خَلْقی.»(2)

مرا در دل خلق محبوب و چنان كن كه مرا دوست بدارند. موسی از خداوند پرسید چگونه؟ خداوند در پاسخ فرمود: نعمت‌های مرا یادآوریشان كن و مورد توجهشان قرار بده.

این فطری است كه هر كس به انسان احسان كند، در دل خویش به او محبّت ورزد؛ زیرا انسان بندة احسان است و احسان فطرت انسان را بیدار می‌كند و محبّت خدا را ـ كه در فطرت وی ریشه دارد ـ برمی‌انگیزد. انسان آن كس را كه در وقت گرفتاری به داد او رسیده باشد هرگز فراموش نخواهد كرد و پیوسته خویش را مدیون او می‌داند؛ ولی با وجود نعمت‌های بی‌شمار و گوناگون كه سراسر زندگی و پیرامون انسان را پر كرده ـ نعمت‌هایی كه از جهت كمّی و كیفی قابل مقایسه با كمك‌ها و هدایای كوچك


1. آل عمران (3)، 53.

2. میرزا حسین نوری، مستدرك الوسائل، ج 17، ص 319؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 2، ص 4.

انسانی نیستند ـ چرا انسان خدا را فراموش می‌كند و توجه چندانی به ولیّ نعمت خود، خدای مهربان، ندارد؟ در پاسخ باید گفت كه این فراموشی و بی‌توجهی به سبب غفلت از نعمت‌های بزرگ خداوند است و اگر دربارة این همه نعمت در اندیشه فرو رویم و عمق و عظمت و نقش اساسی آنها را درك كنیم، محبّت خدا كه مالك اصلی آنهاست در دل ما زنده و انگیزه شكرگزاری خداوند و اطاعت از وی در ما فعّال خواهد شد و در این صورت است كه بسیاری از مشكلات شخصی و اجتماعی انسان حل می‌شود.

چكیده‌

ـ ریشة اخلاق و ارزش اخلاقی از دیدگاه اسلام، ایمان است و برای به دست آوردن تقوا و اخلاق شایسته، نخست باید ایمان آورد.

ـ نخستین اصل در اخلاق، انتخاب و اختیار انسان است.

ـ غفلت، نخستین آفت ایمان و اختیار است و خروج از غفلت، نقطة آغاز انسانیت می‌باشد.

ـ دومین ‌گام در جهت اصلاح نفس، كسب شناخت و معرفت یقینی است.

ـ علم و ایمان ملازمة عقلی طرفینی ندارند،‌ بلكه علم مقدمه و علّت ناقصة ایمان است و بدون آن، ایمان تحقق نمی‌یابد.

ـ ایمان پس از علم به صورت جبری حاصل نمی‌شود، بلكه با وجود علم نیز ایمان در دایرة اختیار باقی می‌ماند.

ـ اعـمال اختیاری انسـان در واقع از دو مایه سرچشمه می‌گیرد: یكی شناخت و بینش،دوم گرایش یا میل.

ـ ایمان در صورتی می‌تواند منشأ تقوا شود كه زنده و فعّال باشد، در غیر این صورت نمی‌تواند انگیزه‌ای نیرومند در ما برای انجام دادن كارهای خوب و ترك كارهای زشتبه وجود آورد.

ـ انسان باید دربارة نتایج اعمال و افكار خود خوب بیندیشد. همچنین نعمت‌ها و نقمت‌ها و لذاید و آلام مادی و معنوی را بسنجد و شدت و ضعف و كمال و نقص آنها را بشناسد.

ـ از نیرومند‌ترین انگیزه‌های كار شایسته، توّجه به حضور همیشگیِ خداوند و نیز تفكر دربارة نعمت‌های اوست.

پرسش

1. نخستین آفت ایمان و انتخاب چیست و چگونه می‌توان با آن مبارزه كرد؟

2. رابطه‌ علم و ایمان را چگونه ارزیابی می‌كنید؟

3. آیا حصول ایمان پس از حصول علم، جبری است؟‌ توضیح دهید.

4. برای انجام دادن اعمال نیك به چه چیزهایی باید توجه كرد؟

5. نیرومند‌ترین انگیزه‌ای كه می‌تواند انسان را در برابر انحرافات حفظ كند، چیست؟