فَاسْتَشْعَرَ الْحُزْنَ وَ تَجَلْبَبَ الْخَوْفَ، فَزَهَر مِصْبَاحُ الْهُدَى فِی قَلْبِهِ وَ أَعَدَّ الْقِرَى لِیَوْمِهِ النَّازِلِ بِهِ، فَقَرَّبَ عَلَى نَفْسِهِ الْبَعِیدَ، وَ هَوَّنَ الشَّدِیدَ؛ پس اندوه را شعار خود سازد و لباس خداترسی در پوشد. پس دلش در پرتو چراغ هدایت روشن شود و سازوبرگ روزی که بر او دررسد آماده سازد. پس مرگی را که دور انگارند نزدیک بیند و سختیهای زندگی را آسان گیرد.
چنانكه گذشت، خداوند حکیم حالاتی را در وجود انسان قرار داده که همة آنها برای او سودمندند؛ چه، اگر فایده و تأثیر مثبتی نداشتند، خداوند آنها را در نهاد ما قرار نمیداد. لیکن میباید موارد کاربردشان را بدانیم و آنها را در جای خود به کار گیریم و در استفاده از آنها نیز افراط و تفریط پیشه نسازیم. معمولاً حالاتی چون غم، غصه،
ترس و اندوه خوشایند انسان نیست، ولی این حالات آثار مفیدی دارند، و اگر بجا از آنها استفاده شود، میتوانند سازنده باشند. مشکل اساسی ما این است که از حالات و غرایز خود به درستی بهره نمیگیریم و در استفاده از آنها دچار افراط و تفریط میشویم. ما معمولاً از شهوات و امور غریزی مانند خوردن، آشامیدن و شهوت جنسی که خواستنی و باب طبعمان هستند، خوشمان میآید، اما در اینکه آنها را از کجا برآوریم و در چه راهی به کار بریم و نیز در چه حدی از آنها استفاده کنیم، دچار اشتباه میشویم. اما از حالات ناملایم با طبع، نظیر غضب که مقابل شهوتاند، خوشمان نمیآید. در صورتی که حالت غضب نیز در نهاد انسان زاید نیست بلکه خود نعمتی است که باید جای کاربرد آن را شناخت و حد استفاده از آن را رعایت کرد. آیا پسندیده است کسی که دشمن به او حمله برده و به او هتاکی و فحاشی کرده است، خونسرد و بیاعتنا باشد و هیچ واکنشی نشان ندهد؟ آیا میتوان کسی را که به مال یا ناموسش تجاوز میکنند و او ناراحت و خشمگین نمیشود، انسان نامید؟ انسان در مقام دفاع و در برابر خطرات باید از قوة غضب خود استفاده کند و واکنش نشان دهد؛ اما افزون بر آنکه باید بداند در کجا از این قوه استفاده کند، باید از افراط نیز بپرهیزد.
از جمله مواردی که باید غضبناک و ناراحت شد و واکنش نشان داد، جایی است که به ناموس انسان جسارت کنند یا شرف او را پایمال سازند، و مهمتر از اینها، جایی است که به دین بیحرمتی کنند. در این موارد نباید بیاعتنا بود.
شادی و سرور، که در برابر امور خوشایند و مطبوع به انسان دست میدهد، خود نعمتی الاهی و منشأ تحول، امید و تحرک انسان است. اگر نعمت شادی و نشاط از انسان گرفته شود، دل او پیوسته افسرده میماند و دیگر نه انگیزة تلاش برای دنیا خواهد داشت و نه آخرت؛ و کسی نیز رغبت نمیکند با او معاشرت داشته باشد. در
مقابل شادی، غم و اندوه نیز لازم و نعمت است؛ زیرا اگر انسان در برابر سرمایههایی که از دست داده اندوهگین نشود، درصدد جبران برنمیآید. افزون بر این، اگر در برابر آنچه به سبب کوتاهی از دست داده غمگین و ناراحت نشود، برای حفظ و استفاده از نعمتها و سرمایههایی که دارد نمیکوشد و قدر آنها را نمیداند.
انسان در حد معرفت و شناخت خود، از آنچه منفعت یا ضرر تشخیص میدهد، شاد یا اندوهگین میشود. بر این اساس، کسانی که معرفتشان به امور دنیایی معطوف است و با این امور اُنس یافتهاند و از دین بهرة چندانی ندارند، منفعت و نعمت را منحصر در امور دنیایی میدانند و اگر بهرهای از دنیا به آنها برسد یا آنان را بستایند و احترام کنند، خوشحال میشوند. در برابر، اگر سرمایه و مالی را از دست بدهند یا به آنها توهین کنند ناراحت میشوند. ما باید بیندیشیم که در برابر از دست دادن چه منفعتهایی و تا چه حد باید اندوهگین شویم، و در برابر چه کوتاهیهایی و تا چه حد باید ناراحت شویم. انبیا و فرستادگان خداوند کوشیدند تا به انسانها بفهمانند که از تمایلات و حالات خود در چه زمینههایی بهره گیرند. مثلاً در چه مواردی از غریزة شهوت، و در چه مواردی از غریزة غضب استفاده کنند؛ در چه مواردی شاد شوند و در چه مواردی غمگین. ما مسلمانان، با توجه به کتاب آسمانیمان، باید بنگریم که آیا شادیها، ناراحتیها و اِعمال غرایزمان با منطق قرآن سازگار است؟ به تعبیر دیگر، باید از منظر آموزههای قرآنی منافع و زیانهای خود را تعریف کنیم و شادی و ناراحتی و اِعمال غرایزمان با آموزهها و دستورات قرآن هماهنگ باشد. قرآن به ما میگوید که بیش از هرچیز باید از زیانهای اخروی ترسید؛ زیرا چه بسا قابل جبران نباشند و برای همیشه انسان را بدبخت و بیچاره سازند، و همة زیانهای دنیوی در برابر ضرر اخروی چیزی به شمار نمیآید.
انسان بیشتر باید در برابر نعمتهای اخروی که از کف داده اندوهگین باشد و از ضررهای دنیوی که بر او وارد آمده چندان ناراحت نباشد.
بسیار شایسته است که انسان حساب کند در یک روز چه منفعتهای ابدیای را میتوانسته کسب کند و نکرده و چه کارهای خیری را میتوانسته انجام دهد و نداده و چه فرصتهای ارزشمندی را میتوانسته به کار گیرد و به کار نگرفته است. یا در یک روز چه کارهای زشتی را انجام داده که کیفر آنها آتش جهنم است و اگر مشمول عفو و آمرزش خداوند نشود، تیرهبخت میگردد. گاه آدمی از اینکه فرصت به دست آوردن منفعت مادی چشمگیری را از دست داده یا میتوانست معاملة سودآوری انجام دهد و از فرصت استفاده نکرده، مدتها غمگین و ناراحت است و افسوس میخورد؛ اما در برابر گناهی که مرتکب شده و کیفری که در انتظار اوست، اندوهگین نمیشود. بهراستی آیا پشیمان نشدن از معصیت خدا، ناشی از ضعف باور به عذابها و کیفرها و انذارهای الاهی که در قرآن و روایات آمده، نیست؟ و ناراحت نشدن از گناه به معنای تغافل از سخنان خداوند و پیشوایان معصوم(علیهم السلام) نیست؟
چه بسا انسان این حقایق را باور دارد و منکر آنها نیست، اما غفلت و وسوسههای شیطانی باعث میشود که به آنها پایبند نباشد و از زیر بار اطاعت دستورات الاهی شانه خالی کند. در این صورت، انسان باید به خود آید و نفس سرکش خود را ملامت و سرزنش کند که چرا به اعتقادات و باورهای دینی خود پایبند نیست.
ما با آنکه آیات نازل شده دربارة گناهان و آثار آنها را باور داریم و میدانیم پارهای گناهان عذابهای دهشتناک و خوارکننده در پی دارند که اگر انسان یکی از آنها را مجسم کند، چه بسا شب از ترس خوابش نبرد، باز گناه میکنیم. تصور کنید کسی را که
در جمعی نشسته است و ناگهان فردی وارد میشود و ریش یا موی سر او را میگیرد و از جا بلند میکند و با درشتی و عصبانیتِ بسیار او را سرزنش میکند که تو چرا فلان کار را انجام دادی؛ یا فیلمی را که از کارهای زشت او تهیه کردهاند، نشان دیگران میدهد و او را رسوا میسازد. چه بسا او در چنین وضعیتی آرزوی مرگ کند و از اینکه آبرویش نزد دیگران ریخته، دیگر نتواند سر بلند کند. چنین صحنههایی، در قیامت، برای گناهکاران و در برابر میلیاردها انسان رخ میدهد و مأموران عذاب، به دستور خداوند، گنهکاران را غل و زنجیر میکنند و با تحقیر فراوان آنان را به جهنم میافکنند و عذاب میکنند و آنان افزون بر شکنجههای جهنم، در برابر بهشتیان و جهنمیان رسوا میشوند، که البته این عذاب سختتر از هر عذاب دیگری است:
خُذُوهُ فَغُلُّوهُ * ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ * ثُمَّ فِی سِلْسِلَةٍ ذَرْعُهَا سَبْعُونَ ذِرَاعًا فَاسْلُكُوهُ؛(1) بگیرید او را و در غُل کنید. آنگاه میان آتشش اندازید. پس در زنجیری که درازی آن هفتاد گز است وی را در بند کشید.
از بعضی از نیکان نقل شده که از سن تکلیف تا پایان عمر از سر عمد و علم هیچ گناهی نکردهاند؛ اما اغلب افراد مرتکب گناه میشوند. اگر کسی گناه میکند و آیات ناظر به بهشت و جهنم و کیفر گنهکاران را انکار میکند، کافر، و تکلیفش نیز مشخص است؛ اما کسی که قرآن، قیامت و کیفر گنهکاران را باور دارد چرا گناه میکند و زمینة عذاب خود را فراهم میسازد؟! پاسخ این است که دلبستگی به دنیا و توجه تام به لذت گناه و غلبة شهوت، به هنگام گناه، همچون پردهای در برابر گنهکار قرار میگیرد و باعث میشود که او زشتی و پلیدی گناه را احساس نکند و از کیفر و زیانی که برای او در پی دارد غافل بماند. پس او در حال گناه فقط به فکر لذت گناه است و به پیامدهای آن نمیاندیشد. کسی که در هشیاری و توجه به سر میبرد و شهوت یا غضب بر او
1 . حاقه (69)، 30 32.
غلبه نکرده است، وقتی اندیشه گناه به ذهنش راه مییابد، به خوبی پیامدهای بد آن فرارویش نمایان میشود. اما کسی که شهوت و غضب بر او غلبه کرده، به عواقب کردار زشت خود نمیاندیشد. رسول خدا(صلى الله علیه وآله) فرمودند:
رُبَّ شَهْوَةِ سَاعَةٍ أَوْرَثَتْ حُزْناً طَوِیلاً یَوْمَ الْقِیَامَةِ؛(1) چه بسا چند لحظه شهوترانی که در روز قیامت اندوهی طولانی در پی دارد.
پس آنچه سبب انجام گناه و مانع توجه به آثار و پیامدهای آن میشود علاقه به دنیا و انس با لذتهای مادی است که همچون پردهای روی چشم و دل انسان قرار میگیرد تا حقایق را درک نکند و خود را به ننگ گناه بیالاید. در برابر، آنچه مانع آلوده شدن به گناه و دلبستگی به دنیا میشود، ترس و اندوه اخروی است: اگر انسان بیندیشد که گناه چه فرصتها و توفیقاتی را از او میگیرد و چه عذابهایی به بار میآورد و سبب میشود انسان از چشم خداوند و امام زمان(عجل الله تعالی فرجه شریف) و اولیای خدا بیفتد، چه بسا مقهور هوسها و لذتهای دنیا نشود و خود را در دام گناه گرفتار نسازد. ترس و هراس از عذابها و گرفتاریهایی که گناهان درپی دارند و اندوه از فرصتها و توفیقات معنوی که انسان از دست داده، دلبستگی به دنیا و پردهها را از میان برمیدارد و توجه او را به آخرت و معنویات افزونتر میکند و موجب انس با خداوند میشود. چنین ترس و اندوهی جلوی سرمست گشتن از لذتهای دنیوی و غفلت را میگیرد. به دلیل همین آثار ارزشمند «ترس» از خداوند و عذابهای اخروی، و «اندوه» بر فرصتهای معنوی از دست رفته است که امیر مؤمنان(علیه السلام) آنها را میستاید وگرنه در شأن آن حضرت نیست که به ستایش ترس و اندوه بر دنیا بپردازند. دنیا با همة نعمتهایش، در برابر آخرت چه ارزشی دارد که انسان خود را به ترس و اندوه دربارة آن مبتلا کند؟ و از همین روی، آموزههای دینی نیز سفارش کردهاند که سمت و سوی ترس و اندوه انسان، خدا و آخرت باشد و نباید از غیر خداوند ترسید.
1 . محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 70، باب 58، ص 321، ح 38.
برای روشنتر شدن آثار خوف و اندوه اخروی و نقشی که توجه به آنها میتواند در خودداری از گناه داشته باشد، کسی را در نظر بگیرید که عزیزی را از دست داده، و مثلاً به داغ فرزند مبتلا شده است. در چنین موقعیتی او چنان اندوهگین، محزون و سر در گریبان است که هیچ خوشی و لذتی برایش مفهوم ندارد. او در اوج گرسنگی نیز به غذا میل ندارد و لذت آن را درک نمیکند و با اکراه غذای اندکی میخورد؛ چه رسد که به لذتهای دیگر توجه داشته باشد. یا کسی را در نظر بگیرید که دشمنْ او را تعقیب میکند و جانش در خطر است، و تنها دغدغهاش این است که از مهلکه بگریزد. چنین کسی در آن حال به خوردن و آشامیدن و دیگر لذتها هیچ تمایلی ندارد. او سردی و گرمی هوا یا گرسنگی و تشنگی را اصلاً احساس نمیکند.
باری، اندوه و خوف دربارة آخرت را باید چنان در خودمان زنده و برجسته نگاه داریم که لذتها و امور دنیایی نتوانند ما را مجذوب خویش سازند. طبیعی است وقتی توجه به لذتهای دنیا کاسته شد، میل و علاقه به آنها نیز کاهش مییابد و زمینة سرمست شدن از لذتهای دنیا از بین میرود. از این روی، برخلاف کسانی که وقتی میخواهند شادی و خوشحالی خود را نشان دهند، قهقهه سرمیدهند، اولیای خدا در اوج شادی، تبسم میکنند. برای مثال، ابراهیم بن عباس در شمار ویژگیهای متعالی اخلاقی و رفتاری امام رضا(علیه السلام) میگوید:
وَلَا رَأَیْتُهُ یُقَهْقِهُ فِی ضِحْكِهِ بَلْ كَانَ ضِحْكُهُ التَّبَسُّمَ؛(1) هرگز ندیدم که آن حضرت در خندهاش قهقهه زند؛ بلکه خندة ایشان تبسم بود.
بنابراین باید بکوشیم که فریفته و سرمست لذتهای دنیا نشویم و آنها را اصیل ندانیم؛ زیرا در این صورت لذتجوییهای دنیوی حجاب دل ما میشوند و باعث کورگشتن
1 . همان، ج 49، باب 7، ص 91، ح 4.
چشم دل انسان و قطع ارتباط باطن انسان با حقایق برین میشوند. طبیعی است که فرجام کوری دل، غفلت از سرنوشت و افتادن در ورطة هلاکت و نابودی است. وقتی انسان با خوف و حزن از تعلقات دنیوی خود کاست و از دام دلبستگیهای مادی رهید، چشم دلش باز میشود و فضای پیش روی خویش و آستان سرنوشت خود را شفاف و روشن مینگرد، و در نتیجه، با هشیاری و توجه کامل در مسیر رسیدن به کمال و سعادت گام برمیدارد و موانع راه نمیتوانند او را از رسیدن به هدف متعالیاش باز دارند. مَثل حجاب گشتن تعلقات و دلبستگیهای دنیوی فراروی دل انسان و جلوگیری آنها از مشاهدههای باطنی و درک حقایق معنوی، مَثل ابرهای تیره و متراکمی است که آسمان را فرا گرفته و حتی مانع مشاهدة خورشید تابان و فروزان گشته است. یا مَثل طوفانی است که بهویژه در مناطق خشک و کویری ذرات گرد و غبار و شن را در هوا میپراکند و روز را چون شب تاریک میگرداند و مانع میشود که انسان حتی پیش پای خود را ببیند، چه رسد که فضای دورتر را مشاهده کند. در چنین وضعیتی که گرد و غبار مانع دیدن انسان گشته، اگر پیش پای انسان چاهی باشد و او گامی به سوی آن بردارد، در آن فرو میافتد.
برای آنکه دریچة نور و روشنایی در دل انسان گشوده شود و او بتواند فضای پیش روی خود را ببیند و موقعیت خویش را دریابد و راه درست را تشخیص دهد جز این چارهای ندارد که محیط پیش روی خود را تلطیف سازد و حجابها و پردهها را از برابر چشمان خود بردارد. مؤثرترین عوامل برای رسیدن به این منظور خوف و حزناند که خداوند با آنها نور و چراغ هدایت را در دل مؤمن رهیده از دام غفلت روشن میسازد. از این روی، حضرت بازتاب خوف و حزن را اینگونه معرفی میکنند: فَزَهَرَ مِِصْبَاحُ الْهُدَی فِی قَلْبِهِ.
کسی که چراغ هدایت در قلبش فروزان گردد و آلودگیها و تیرگیها از دلش زدوده شوند، محیط زندگی خویش را به روشنی میبیند و راه را میشناسد و میداند مقصد کجاست و با چه توشهای و از چه راهی باید بدان رسید. او سرمایههای حقیقی و پایدار را میشناسد و برای کسب آنها میکوشد و از گذران عمر و فرصتهای طلایی خویش برای امور پوچ و بیهوده میپرهیزد. او چون کسی نیست که در فضای مهآلود و غبار گرفته قدم میزند که به زحمت پیشپای خویش را میبیند و نمیتواند فاصلههای دورتر را مشاهده کند. کسی که چشم دلش بیفروغ گشته، نمیتواند مقصد اصلی حیات را بنگرد تا به سوی آن گام بردارد. نگاه و توجه وی تنها معطوف پدیدهها و لذتهای زودگذر است. او فقط به چرب و شیرین دنیا میاندیشد و در این فکر است که چه بخورد و با چه چیزی و چگونه شهوت خویش را ارضا کند و لذت ببرد. او از گرفتاریها و پیامدهای بدِ سرمستیها و کامجوییهای بدفرجام غافل است.
وَأعَدَّ القُریَ لِیَوْمِهِ النَّازِلِ بِهِ فَقَرَّبَ عَلَی نَفْسِهِ البَعیِد وَهَوَّنَ الشَّدِید.
وقتی خداوند چشم دل انسان را گشود، او باور میکند که دنیا ماندنی و جای دل بستن نیست. نیز باور میکند که آخرت سرای ابدی اوست. پس تمام سرمایه و نیروی خود را برای تهیة توشه و سازوبرگ زندگی ابدی خویش در عالم آخرت به کار میبندد. وی چون غافلان نیست که مرگ را دور میبینند و در پی آناند که تا میتوانند از لذتها و شهوتهای مادی بهره بردارند؛ بَل او مرگ و گاهِ رفتن از دنیا و قیامت را نزدیک میبیند و هر لحظه منتظر آن است و کاملاً خود را آماده سفر به دیار باقی ساخته است:
إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیدًا * وَنَرَاهُ قَرِیباً؛(1) آنها آن (روز قیامت) را دور میپندارند، و ما آن را نزدیک میبینیم.
1 . معارج (70)، 6، 7.
بدیهی است وقتی آدمی خود را در آستانة مرگ دید و توجه داشت که برای ورود سعادتمندانه به دیار آخرت میباید توشة کافی فراهم ساخته باشد و از انجام آنچه باعث هلاکت ابدی و محروم گشتن از سعادت میشود، بپرهیزد، ترک گناهان بر وی آسان، و بلکه لذتبخش میگردد. او چون طالبان دنیا و دلباختگان لذتهای مادی نیست که لحظهای از امور دنیایی فارغ نمیشوند و اندیشة آخرت و کار برای آن، برایشان بسیار دشوار است و حتی نماز را که عالیترین سرمایة اخروی است، با اکراه و به سختی میخوانند؛ و از این روی، خداوند میفرماید:
وَاسْتَعِینُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ وَإِنَّهَا لَكَبِیرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِینَ؛(1) و از شکیبایی و نماز یاری جویید، و این [کار] هر آینه گران و دشوار است، مگر بر فروتنان خداترس.
کسی که خداوند دلش را به نور ایمان روشن کرده، ارزشمندترین و شورانگیزترین اوقاتش، همان ساعتهایی است که به نماز مشغول است. او نماز را فرصت انس با معشوق میداند و بدان عشق میورزد و از آن خسته نمیشود. میگویند شیخ انصاری در یکی از روزهای گرم نجف، پس از درس، هنگام ظهر به خانه آمدند و چون تشنه بودند آب خنکی خواستند. پیش از اینکه آب آماده شود، ایشان فرصت را غنیمت شمردند و مشغول نماز شدند. آب خنک را آوردند و کنار ایشان نهادند؛ اما ایشان چون سورهای طولانی را آغاز کرده بودند، نمازشان بسیار طول کشید و در این فاصله آب خنک کاملاً گرم شده بود. پس از نماز قدری از آن آب گرم را نوشیدند و باز مشغول نماز شدند.
1. بقره (2)، 45.