فهرست مطالب

گفتار چهارم:جلوه حیات انسانی در دوستان خدا

 

گفتار چهارم:

جلوه حیات انسانی در دوستان خدا

 

نَظَرَ فَأَبْصَرَ وَ ذَكَرَ فَاسْتَكْثَرَ وَ ارْتَوَى مِنْ عَذْبٍ فُرَاتٍ سُهِّلَتْ لَهُ مَوَارِدُهُ فَشَرِبَ نَهَلاَ وَ سَلَكَ سَبِیلاً جَدَداً؛ با دیدة بصیرت بنگرد؛ پس بینش و بینایی یابد. به یاد خدا باشد و همواره بر آن بیفزاید؛ و از آب شیرین وگوارای دانش و حق نوشد که راه آبشخورهای آن ‌چونان اویی را هموار است و از آن آب سیراب می‌شود و گام در راهی روشن می‌نهد.

 

بصیرت دوستان خدا

در گفتارهای پیشین به برخی از ویژگی‌هایی که امیر مؤمنان(علیه السلام) برای دوستان برگزیدة خداوند برشمرده‌اند، پرداختیم. در ادامة آن ویژگی‌ها، حضرت با عبارت نَظَرَ فَأَبْصَرَ، نگاه و تفکر در ملک و ملکوت و یافتن بصیرت دربارة باطن و حقیقت اشیا را از جملة ویژگی‌های دوستان خدا برمی‌شمارند. شاید با نگاهی سطحی و ابتدایی، این گمان به

ذهن آید که چون واژة «نظر» به معنای دیدن و نگاه کردن است، واژة «فأبصر» پس از آن زاید است. اما باید توجه داشت که «فَأبصر» به نگاه فیزیکی و ظاهری که در آن نمود‌های اجزای هستی مشاهده می‌شوند معطوف نیست، بلکه منظور از آن، نگاه بصیرتی است که پس از برافروخته شدن نور هدایت در دل سالک پدید می‌آید؛ نوری که همة حواس را در اختیار می‌گیرد و همة حواس از مسیر آن نور به جریان می‌افتند؛ نوری که گوش را از شنیدن هر سخنی جز سخن حق باز می‌دارد و چشم را از مشاهدة حرام، بلکه نگاه سطحی به جلوه‌های هستی که همچون لمس کوران بر سطح جسم است منع می‌کند و نگاه انسان را به درک حقیقت و باطن اشیا ‌و مشاهده شکوه و جلال هستی معطوف می‌دارد.

از آموزه‌های قرآن و روایات چنین برمی‌آید که انسان جز چشم ظاهری، چشم دیگری نیز دارد. همچنان‌که غیر از گوش ظاهری گوش دیگری نیز دارد که بِدان حقایق را می‌شنود و به آنها هدایت می‌شود. انسان در برخورداری از چشم و گوش ظاهری با دیگر حیوانات مشترک است؛ به گونه‌ای که حتی این دو عضو در برخی حیوانات از انسان قوی‌تر است. مثلاً چشم عقاب از چشم انسان بسیار تیزبین‌تر است و آن حیوان از فاصله‌های دور شکار را به وضوح می‌بیند، که این‌گونه دیدن برای ما ممکن نیست. یا برخی از حیوانات صداهای با فرکانس‌های بسیار پایین یا بالا را که شنیدنش برای ما ممکن نیست می‌شنوند. انسان همچنین حیات حیوانی دارد که منشأ رشد، رفتار و حرکات و گسترش نسل است و از این جهت نیز با دیگر حیوانات مشترک است. پس داشتن حیات حیوانی و اعضا و جوارح و آثاری که بر آنها مترتب می‌شود، امتیازی برای انسان به شمار نمی‌آید؛ زیرا برخی حیوانات در این جهات از انسان برترند. ملاک امتیاز انسان برخورداری از حیات انسانی است که خداوند بندگان لایق و مؤمن خویش را از آن برخوردار ساخته و آنان با داشتن این حیات مبارک و الاهی، همة استعدا‌دها و

توانمندی‌های خود را در مسیر هدایت، انجام وظایف و عمل به خواست خداوند به کار می‌گیرند. با برخورداری از این حیات، که نُمود حیات برین، شرافت انسان، و بلکه مقام خلافت انسان از سوی خداست، انسان از چشم و گوش باطن، که با آنها درک حقایق و معارف الاهی ممکن می‌شود، بهره‌مند می‌گردد.

 

زندگان و مردگان حقیقی از منظر قرآن

با توجه به اینکه ملاک انسانیت، برخورداری از حیات انسانی و رهیافت‌های این حیات نورانی است، در آموزه‌های دینی کسانی که عَلَم طغیان و سرکشی بر‌افراشته و در حیله‌گری گوی سبقت از روباه ربوده‌اند و در ددمنشی و تجاوز به حریم دیگران و آزار آنان از هر درنده‌ای، درنده‌خوتر شده‌اند و به شیطنت، فتنه‌انگیزی و وسوسه‌گری بین بندگان خدا مشغول‌اند، مُرده به شمار می‌آیند؛ گرچه از حیات ظاهری و حیوانی برخوردارند. از منظر قرآن، این افراد، که از آنچه پیرامونشان می‌گذرد عبرت نمی‌گیرند و حقایق را نمی‌بینند و نمی‌شنوند و در غفلت به سر می‌برند، کور و کرند:

وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِیراً مِّنَ الْجِنِّ وَالإِنسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَّا یَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْیُنٌ لَّا یُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَّا یَسْمَعُونَ بِهَا أُوْلَـئِكَ كَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلَـئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ؛(1) و هر آینه بسیاری از پریان و آدمیان را برای دوزخ بیافریدیم [زیرا] دل‌هایی دارند که با آن [حق را] در نمی‌یابند و چشم‌هایی دارند که با آن [حق را] نمی‌بینند و گوش‌هایی دارند که با آن [حق را] نمی‌شنوند. اینان بسان چارپایان‌اند، بلکه گمراه‌ترند، آنان همان غافلان‌اند.

پس انسان افزون بر حیات حیوانی، دارای حیات انسانی است که مقوماتی خاص خود دارد، و این حیات، مرگی متناسب با خویش دارد. قرآن در برخی آیات به این


1 . اعراف (7)، 179.

مرگ اشاره می‌کند و کسانی را که حیات حیوانی دارند، اما از فضائل انسانی، تفکر و تعقل در حقایق و دیگر مقومات حیات انسانی بی‌بهره‌اند، مرده می‌خواند. برای نمونه، در آیه‌ای می‌فرماید:

فَإِنَّكَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَى وَلَا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاء إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ؛(1) تو مردگان (کافران مرده‌دل) را شنوا نمی‌گردانی و این دعوت را به کران نتوانی شنو‌اند، آن‌گاه که پشت‌ کرده برگردند.

در آیة دیگر دربارة تفاوت اساسی انسانِ بی‌بهره‌ از حیات انسانی و انسان برخوردار از آن، و ثمرة حیات انسانی در زندگی می‌فرماید:

أَوَ مَن كَانَ مَیْتاً فَأَحْیَیْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُوراً یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ كَمَن مَّثَلُهُ فِی الظُّلُمَاتِ لَیْسَ بِخَارِجٍ مِّنْهَا كَذَلِكَ زُیِّنَ لِلْكَافِرِینَ مَا كَانُواْ یَعْمَلُونَ؛(2) آیا کسی که مرده[دل و گمراه] بود و [به نور ایمان] زنده‌اش گردانیدیم و به او نوری (بینش و معرفت) دادیم که بدان در میان مردم راه برود، چون کسی است که گویی گرفتار در تاریکی‌هاست و از آن بیرون‌شدنی نیست. این‌گونه برای کافران آنچه انجام می‌دادند آرایش یافته است.

از دیدگاه قرآن کسانی که حیات انسانی دارند از هدایت الاهی انبیا بهره‌مند می‌شوند، و کسانی که از این حیات بی‌بهره، و به تعبیر دیگر دل‌مرده‌اند، نمی‌توانند از هدایت الاهی و نورانیت قرآن، به مثابة تجلی تام این هدایت، بهره‌ برند. خداوند دربارة نقش هدایت قرآن و کسی که سزاوار بهره‌مندی از این هدایت است می‌فرماید:

إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ وَقُرْآنٌ مُّبِینٌ * لِیُنذِرَ مَن كَانَ حَیّاً وَیَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَى الْكَافِرِینَ؛(3) این


1. روم (30)، 52.

2. انعام (6)، 122.

3. یس (36)، 69 70.

[کتاب] نیست مگر پندی و قرآنی روشن و روشنگر، تا هر‌که را [دلی] زنده‌ است بیم دهد و گفتار [خدا] دربارة کافران محقق شود.

از منظر قرآن، دل‌مردگان و بی‌بهره‌گان از حیات انسانی کسانی‌اند که روزنه‌های فهم و تعقل حقیقت و شناخت مسیر کمال و سعادت به رویشان بسته شده است؛ زیرا آنان به جای خالق و پروردگار عالم، هوای خود را معبود خویش ساخته‌اند و تنها در‌صدد تأمین خواسته‌های دل برآمده‌اند:

أَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ أَفَأَنتَ تَكُونُ عَلَیْهِ وَكِیلاً * أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَكْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلَّا كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلاً؛(1) آیا کسی که هوای [نفس] خود را معبود خویش گرفت دیدی؟ پس آیا تو بر او گماشته و کارگذاری؟ یا می‌پنداری که بیشترشان [حق را] می‌شنوند یا درمی‌یابند؟ آنها جز مانند چهارپایان نیستند بلکه گمراه‌ترند.

 

چرایی فروتر بودن گمراهان از چارپایان از منظر قرآن

خداوند از آن روی گمراهان را از حیوانات پست‌تر می‌خواند که حیوان هیچ‌گاه به خود زیان نمی‌رساند، و از خوردن غذا یا علفی که برای او ضرر دارد خودداری می‌کند. حتی برخی از حیوانات وقتی بیمار می‌شوند، به حکم غریزه با خوردن بعضی از گیاهان خود را مداوا می‌کنند. اما انسانِ گمراه با انحراف از مسیر حق و آلوده و بیمار ساختن قلب خویش، به خود زیان می‌رساند. همچنین حیوان در چارچوب غرایز خدادادی‌اش گام برمی‌دارد و از آن تخطی نمی‌کند. اما انسان از عقل و نیروهایی برخوردار است که او را به سوی مطلوب و کمال خاصش هدایت می‌کنند، و چون از حکم عقل و فطرت که او را به سوی کمال فرا می‌خوانند سر پیچد و از امکاناتی که سعادت ابدی او را تأمین


1 . فرقان (25)، 43 44.

می‌سازند بهره‌ نگیرد، از حیوان پست‌تر می‌شود. از مرحوم شیخ غلام‌رضا یزدی که یکی از روحانیان پارسا و روشن‌ضمیر یزد بود، نکته‌های جالب و آموزنده‌ای نقل می‌کنند؛ از جمله اینکه روزی برای شرکت در مجلسی سوار الاغ می‌شود. در بین راه الاغ در گل فرو می‌رود و زمین می‌خورد و در نتیجه مرحوم شیخ غلام‌رضا نیز بر زمین می‌افتد و لباس و بدنش کثیف می‌شود و مردم ایشان را به خانه می‌برند و شیخ بدن خود را می‌شوید و لباسش را عوض می‌کند. ایشان می‌گوید: یک سال بعد وقتی با همان الاغ از آن مسیر می‌گذشتم، حیوان در بین راه ایستاد، و هرچه کوشیدم حرکت نکرد. من متحیر ماندم که چرا الاغ حرکت نمی‌کند. یادم آمد که سال قبل در همین محل الاغ در گل فرو رفت و حال به حکم غریزه از اینكه دوباره در گل فرو رود از حرکت خودداری می‌کند. پس آن مرحوم به مخاطبان خویش می‌گوید آیا هدایت الاغ بیشتر است که حاضر نمی‌شود برای بار دوم در گل فرو رود یا ما که مرتب در زندگی خود فریب می‌خوریم و زیان می‌بینیم، اما باز همان راه انحرافی را طی می‌کنیم؟

اگر خداوند از حیات انسانی سخن می‌گوید و برخی افرادی را که از حیات حیوانی برخوردارند، اما چون گمراه‌ و از حیات انسانی بی‌بهره‌اند، مرده و در مواردی کور و کر معرفی می‌کند، نباید این سخنان را تخیلی و شعرگونه پنداشت؛ بلکه اینها واقعیت‌هایی انکار‌ناپذیر، و برای افراد خودساخته و دارای معرفت، قابل فهم و درک‌اند. مگر جز این است که حقایق و واقعیت‌هایی وجود دارند که برخی درک نمی‌کنند و نمی‌بینند؟ این از آن‌ روست که آنان خود را در حصار محسوسات گرفتار ساخته‌اند و آنچه با چشم و گوش سر قابل شنیدن و دیدن است درمی‌یابند، ولی بر چشم و گوش دلشان حجاب افکنده شده و از شنیدن و دیدن واقعیت‌ها و حقایقِ ورای حجاب‌های ظلمانی و ظاهری عاجزند. برای تقریب به ذهن می‌توان از یک مثال مادّی بهره برد. شعاع دید انسان‌ها محدود است و آنان از فاصله‌ای مشخص، ظاهر اشیا و اشخاص را مشاهده

می‌کنند. اما بر اساس آنچه گفته‌اند و در برخی کتاب‌ها آمده است، افراد بسیار نادری هستند که قدرت مشاهدة درون اشیا و درون بدن دیگران را نیز دارند. حتی برخی افراد که برای عکس‌برداری از اندام‌های درونی خود به رادیولوژی مراجعه می‌کنند، برای حصول اطمینان به آنان مراجعه می‌کنند تا آن عکس‌ها را تأیید یا رد کنند. تصور کنید خداوند چه نور مادی‌ای در چشمان این افراد قرار داده که می‌توانند درون دیگران را ببینند، و از ظاهر بدن به درون آن نفوذ کنند.

 

راهنمایی‌های انبیا و اولیا؛ بسترساز هدایت باطنی و درونی

خداوند به انسان گوش و چشم باطن داده است، اما این اعضا در سایة هدایت انبیا و پیروی از دستورات الهی فعال می‌شوند و می‌توانند آنچه ورای حجاب مادیات است ببینند و بشنوند، و در غیر این صورت کور و کر می‌شوند. چنان‌كه ما چشم داریم، اما در صورتی که این عضو سالم و آفت‌زده نباشد می‌توانیم با آن ببینیم. همچنین چشم ما در تاریکی محض چیزی را نمی‌بیند؛ زیرا برای دیدن، افزون بر آنکه چشم باید سالم باشد، باید نوری به شیء مرئی و مورد مشاهده بتابد تا امکان دیدن فراهم آید. در مشاهده‌های باطنی و معنوی نیز نخست انسان باید چشم دل داشته باشد، که خداوند استعداد برخورداری از آن را در همة انسان‌ها نهاده است، و چون برخی از این استعداد استفاده نمی‌کنند، چشم دلشان کور می‌شود. سپس، باید نور هدایت بیرونی از جانب خداوند و توسط فرستادگان او بر محیط حقایق و معارف باطنی و معنوی بتابد تا در پرتو آن، امکان مشاهدة معنوی برای چشم دل فراهم آید. از این روی، در جملات آغازین این خطبه، حضرت دربارة خداباوران و خداترسان می‌فرمایند چراغ هدایت در دلشان روشن می‌شود و در پرتو آن، پرده‌ها و حجاب‌های ظلمانی کنار می‌روند و چشم دل آنان به حقایقی که برای کوردلان ناپیداست روشن می‌گردد و آنان چیزهایی را می‌بینند که خیل بی‌شمار گمراهان نمی‌بینند.

ما را به مقام انبیا و اولیای خاص خدا که به تمام اسرار و حقایق عالم آگاه‌اند، راهی نیست، و توقع رسیدن به مراتب آنان را نیز نباید داشته باشیم؛ اما دست‌کم بکوشیم فروتر از چهارپایان نشویم و از مرتبة حیوانی فراتر رویم و به مقام انسان گام نهیم و نگذاریم نور فطرتمان خاموش گردد. بکوشیم تا عنایت الاهی را به خویش جلب کنیم و در سایة محبت او، از فریفتگی به جنبه‌های مادی حیات بپرهیزیم و نگاهمان را به عمق و باطن آنچه پیرامونمان است معطوف سازیم. نگاهمان انسانی، الاهی و منشأ فهم و درک هدفی باشد که برای آن آفریده شده‌ایم و نیز در پی فهم ارتباط با خویش و ارتباطمان با خدا و ارتباطمان با آنچه گرداگرد ما وجود دارد باشیم. با چنین تصویری از زندگی و چنین برنامه‌ای برای آن، به کمال مقصود، سعادت و رضوان الاهی نایل می‌آییم، و در غیر این صورت مشمول این فرمودة خداوند می‌شویم که فرمود:

فَأَعْرِضْ عَن مَّن تَوَلَّى عَن ذِكْرِنَا وَلَمْ یُرِدْ إِلَّا الْحَیَاةَ الدُّنْیَا * ذَلِكَ مَبْلَغُهُم مِّنَ الْعِلْمِ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِیلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اهْتَدَى؛(1) پس از هرکس که از یاد ما روی می‌گرداند و جز زندگی این جهان را نمی‌خواهد روی بگردان. این است منتهای دستیابی آنان به دانش. همانا پروردگار تو داناتر است به آن‌کس که از راه او گمراه شده و هم او داناتر است به آنکه راه‌یافته است.

 

فرجام پیروی از هوای نفس

آنچه فطرت انسان را پایمال خویش می‌سازد و چون پرده‌ای بر چشم و گوش دل‌ قرار می‌گیرد و مانع هدایت آدمی و در نتیجه رسیدن او به کمال می‌شود، پیروی از هوای نفس و رفتن در پی امیال و خواهش دل است. خداوند در این‌باره می‌فرماید:


1 . نجم (53)، 29، 30.

أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَن یَهْدِیهِ مِن بَعْدِ اللَّهِ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ؛(1) آیا دیدی کسی را که هوای نفس خویش را معبود خود قرار داد و خدا از روی دانش گمراهش کرد و بر گوش و دلش مُهر نهاد و بر چشمش پرده افکند؟ پس کیست که او را پس از [فرو گذاشتنِ] خدا راه نماید؟ آیا پند نمی‌گیرید؟

مرحوم علامه طباطبایی(رحمه الله) در تفسیر این آیه می‌فرمایند:

تقدیم داشتن واژة «الهه» بر واژة «هواه»، در جملة مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاه گویای این است که آن شخص می‌دانسته اله و خدایی دارد که باید او را بپرستد. اما او به جای خداوند سبحان، هوای خود را می‌پرستد... . پس چنین کسی دانسته به خدای سبحان کافر گشته است. از این روی، به دنبال آن جمله، خداوند فرمود: «و خدا از روی دانش گمراهش کرد... .

ایشان دربارة جمله دوم می‌فرمایند: این شخص با اضلال خداوند متعال گمراه شده و گمراه ساختن او به عنوان مجازات صورت گرفته است. برای اینکه او از هوای خود پیروی کرد و خدا او را گمراه کرد، با اینکه او عالم بود و می‌دانست که راه را عوضی می‌رود».(2)

در آیة دیگری خداوند دربارة دنیاپرستان و کسانی که قلب خود را از یاد و توجه به خدا و آخرت برکنده و به لذت‌های دنیا و زندگی حیوانی سپرده‌اند، می‌فرماید:

ذَرْهُمْ یَأْكُلُواْ وَیَتَمَتَّعُواْ وَیُلْهِهِمُ الأَمَلُ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ؛(3) واگذارشان تا بخورند و برخوردار شوند و آرزو سرگرمشان سازد؛ پس به زودی خواهند دانست.


1. جاثیه (45)، 23.

2. سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 18، ترجمة سیدمحمدباقر موسوی همدانی، ص 279، 280.

3. حجر (15)، 3.

همچنین خداوند دربارة دل‌مشغولی‌ها و مرتبه و فرجام کافران و دنیا‌پرستان می‌فرماید:

وَالّذین کفروا یَتَمَتَّعُونَ وَیَأْكُلُونَ كَمَا تَأْكُلُ الْأَنْعَامُ وَالنَّارُ مَثْوًى لَّهُمْ؛(1) و کسانی که کافر شدند [از دنیا] کام و بهره می‌گیرند و همانند چارپایان می‌خورند و آتش دوزخ جایگاهشان است.

برای گذر از مرز حیوانیت و رسیدن به مقام انسانی، باید فطرت خویش را زنده نگهداریم و نگذاریم هوس‌های حیوانی دلمان را فرا گیرد تا هم فطرتمان را پایمال خویش سازد و هم عقلمان را سرکوب کند و قدرت تفکر و اندیشه را از ما بستاند و در حد یک حیوان بلکه پست‌تر از آن تنزلمان دهد. کسانی که فطرتشان زنده و پویا و اندیشه و عقلشان بالنده و شکوفاست، و به تعبیر دیگر، کسانی که چشم و گوش دلشان فعال است و حجاب‌ها و پرده‌ها از آن برداشته شده، آنچه دیگران را برنمی‌انگیزاند، آنان را به اندیشه و تفکر فرو می‌برد و سبب عبرت‌آموزی آنان می‌شود. آنان به آنچه می‌شنوند و می‌بینند توجه کامل دارند و از رخدادها عبرت می‌گیرند و پیوسته دربارة اسرار آفرینش تفکر می‌کنند. آنان چون در مراحل تکامل انسانی گام برداشته‌اند و رفتار خویش را هشیارانه زیر نظر دارند، از سرنوشت دیگران عبرت می‌گیرند، و اگر لغزشی از آنان سر زد، می‌کوشند که تکرار نشود و درصدد جبران آن برمی‌آیند. آنان با باور به ساختار حکیمانة نظام تکوین و تشریع و اهدافی که خالق حکیم برای آنان در نظر گرفته، می‌کوشند از یاد خدا و تفکر در صنع او غافل نمانند و همواره این نجوا را در دل و این زمزمه را بر زبان دارند که:

إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ لَآیَاتٍ لِّأُوْلِی الألْبَابِ * الَّذِینَ یَذْكُرُونَ اللّهَ قِیَاماً وَقُعُوداً وَعَلَىَ جُنُوبِهِمْ وَیَتَفَكَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلاً سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ؛(2) همانا در آفرینش


1. محمد (47)، 12.

2. آل‌عمران (3)، 190، 191.

آسمان‌ها و زمین و آمدوشُدِ شب و روز خردمندان را نشانه‌هاست. آنان که ایستاده و نشسته و بر پهلو‌ها خفته خدای را یاد می‌کنند و در آفرینش آسمان‌ها و زمین می‌اندیشند [و می‌گویند:] پروردگارا، این را به گزاف و بیهوده نیافریدی، تو پاکی [از اینکه کاری به گزاف و بیهوده انجام دهی] پس ما را از عذاب آتش دوزخ نگاه‌دار.

آنان که به زندگی حیوانی خو گرفته‌‌اند و فقط به فکر خوردن و کام‌جویی و لذت ‌بردن هستند و حتی برای ارضای هوای نفس و رسیدن به خواسته‌های خود به حقوق دیگران دست‌اندازی می‌کنند، وقتی با مشکلات و تنگناها روبه‌رو شوند و حوادثی چون سیل و زلزله رخ دهد، از خداوند شکایت می‌کنند؛ اما کسانی که بر مدار انسانیت می‌اندیشند، این حوادث بیشتر توجهشان را برمی‌انگیزد و با نگاهی عمیق‌تر به این حوادث و آنچه در عالم رخ می‌دهد به حکیمانه بودن نظام آفرینش و هدفمندی آن و تدبیر الاهی بیشتر پی می‌برند.

 

نعمت ذکر خدا و بهره‌مندی از معرفت او

حضرت پس از بیان بصیرت و بینش، به منزلة یکی از ویژگی‌های دوستان برگزیدة خدا، به ویژگی برجستة دیگری اشاره می‌کنند و می‌فرمایند: وَذَکَرَ فَاسْتَکْثَر. در این جمله هم اصل ذکر و یاد خدا، و هم تکرار و تداوم آن، کانون نظر قرار گرفته است. در این مقام دو دلیل برای اهمیت و نقش ذکر خداوند و تداوم آن برمی‌شماریم:

1. یکی از عواملی که موجب آشفتگی، دگرگونی و نابسامانی زندگی و روان انسان می‌شود، احساس پوچی، بی‌پناهی و نداشتن تکیه‌گاه است. ذکر و یاد خدا، باور به وجود خالق و تکیه‌گاه مستحکم و مطمئنی را در انسان پدید می‌آورد که می‌توان در پناه آن به آرامش و اطمینان رسید و بر همة خطرات و مشکلات فایق آمد. بر این اساس خداوند می‌فرماید:

الَّذِینَ آمَنُواْ وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِكْرِ اللّهِ أَلاَ بِذِكْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ؛(1) همان کسانی که ایمان آورده‌اند و دل‌هایشان به یاد خدا آرام می‌گیرد. آگاه باش که با یاد خدا دل‌ها آرامش می‌یابد؛

2. از دیگر دلیل‌های سفارش به یاد و ذکر خدا و تداوم بر آن، زدودن غفلت و دور داشتن انسان از رذایل و کاستی‌های اخلاقی، و در نتیجه، رسیدن به سعادت و خوشبختی است؛ زیرا اگر آدمی اهل ذکر نباشد یا به ذکر اندک بسنده کند، دچار غفلت می‌شود و در غیاب توجه به خداوند، وسوسه‌های شیطانی بر او هجوم می‌برند. پس اگر انسان همواره به یاد خدا باشد و خود را در پیشگاه حضرت حق حاضر بیند، از غفلت و رفتاری که خلاف رضای اوست دوری می‌گزیند و نفسش از سرکشی باز می‌ایستد.

بر این اساس، خداوند نیز دربارة اهمیت تکرار ذکر می‌فرماید:

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْراً كَثِیراً؛(2) ای کسانی که ایمان آورده‌اید، خدای را بسیار یاد کنید.

حضرت در ادامه می‌فرمایند:

وَارْتَوی مِنْ عَذْبٍ فُرَاتٍ سُهِّلَتْ لَهُ مَوَارِدُهُ فَشَرِبَ نَهَلاً وَسَلَکَ سَبِیلاً جَدَداً؛ و از آب شیرین و گوارای دانش و حق نوشد که راه آبشخورهای آن چونان اویی را هموار است و از آن آب سیراب می‌شود و گام در راهی روشن می‌نهد.

فطرت هر انسانی تشنة حقیقت، معرفت، شهود الاهی و محبت به معشوق است، و این عطش تا رسیدن به مقصود و جوار معبود و آرامش ابدی در پناه او فرو نمی‌نشیند. عدم درک این عطش به جهت سرکوب و تخدیر شدن فطرت و روح بلند انسانی و فرو غلطیدن در مرتبة حیوانی است؛ مقامی که در آن فقط عطش شهوت قابل فهم و درک


1. رعد (13)، 28.

2. احزاب (33)، 41.

است. اما در درون انسان الاهی و ازخود‌رسته و به کمال پیوسته، عطش فطری معرفت و محبت الاهی زبانه می‌کشد. چنین کسی وقتی گمشده‌اش را باز یافت و جام طهور محبت او را به دست گرفت، با نوشیدن هر جرعه، بخشی از حجاب‌های ظلمانی و جسمانی از پیش چشمانش برداشته می‌شود و در نتیجه، عشقی پایدار و وصف‌ناپذیر روحش را به اوج می‌برد و حالتی روحانی بدو دست می‌دهد که سکون و پایان نمی‌پذیرد. اینجاست که پی‌درپی و با عطش سیری‌ناپذیر خود به نوش مدام از زمزم زلال و نامتناهی محبت محبوب می‌پردازد و بر مراتب کمال و تقرب خویش به معشوق می‌افزاید. البته رسیدن به این مرحله و درک عطش عشق به معبود، بی‌تحملِ سختی‌ها و ناگواری‌ها و دست شستن از دلبستگی‌های دنیوی و لذت‌های حیوانی، تحقق نمی‌یابد؛ اما رسیدن به کمال نهایی، مقصد ابدی، همة سختی‌ها و تلاش‌های مسیر را برای سالکی که در آستان رضوان معبود قرار گرفته است، آسان و قابل تحمل می‌سازد.