قَدْ أَبْصَرَ طَریقَهُ وَسَلَکَ سَبِیلَهُ وَعَرَفَ مَنَارَهُ وَقَطَعَ غِمَارَهُ، وَاسْتَمْسَکَ مِنَ الْعُرَی بِأَوْثَقِها وَمِنَ اِلْحبَالِ بِأَمْتَنِهَا، فَهُوَ مِنَ الْیَقِیِن عَلیَ مِثْلِ ضَوْءِ الشَّمْسِ. قَدْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلّهِ سُبْحَانَهُ فیِ أَرْفَعِ الأُمُورِ مِنْ إِصْدَارِ کُلِّ وَارِدٍ عَلَیْهِ وَتَصْیِیرکُلِّ فَرْعٍ إِلَی أَصْلِهِ. مِصْبَاحُ ظُلُمَاتٍ کَشَّافُ عَشَوَاتٍ مِفْتَاحُ مُبْهَمَاتٍ دَفَّاعُ مُعْضِلاَتٍ دَلیِلُ فَلَواتٍ، یَقُولُ فَیُفْهِمُ وَیَسْکُتُ فَیَسْلَمُ؛ راه هدایت را با روشندلی دید و از همان راه رفت و نشانههای آن را شناخت و از امواج سرکش لغزشها و سختیها گذشت. او از میان همة دستاویزها به مطمئنترین آنها، و از میان همة ریسمانها به محکمترینشان دست یافته و آن را فراچنگ آورده است. پس او از یقینی به روشنی آفتاب بهرهمند است. نفس خود را در خطیرترین و بزرگترین امور فقط برای خداوند گماشته است: از صادر کردن هرچه بر او وارد شود و در بازگرداندن هر فرعی به اصل خود. او چراغ
تاریکیها، روشنیبخش تیرگیها، کلید درهای بسته، برطرفکنندة دشورایها و راهنمای گمراهان در بیابانهای سرگردانی است. سخن که گوید، آگاهی افزاید، و سکوت او سلامت و امنیت آرد.
در گفتارهای پیشین پارهای از ویژگیهای بندگان برگزیدة خدا را در کلام امیر مؤمنان(علیه السلام) از نظر گذراندیم و به تبیین و بررسی آنها پرداختیم. اکنون به بررسی و تفسیر بخش دیگری از خطبة آن حضرت که شماری از ویژگیهای متعالی بندگان برگزیدة خداوند در آن گرد آمده است، میپردازیم. حضرت در ادامة خطبه میفرمایند:
قَدْ أَبْصَرَ طَریقَهُ وَسَلَکَ سَبِیلَهُ وَعَرَفَ مَنَارَهُ وَقَطَعَ غِمَارَهُ وَاسْتَمْسَکَ مِنَ الْعُرَیْ بِأَوْثَقِها وَمِنَ اِلْحبَالِ بِأَمْتَنِهَا.
از جمله ویژگیهای بندة سالکْ زینت یافتن به نور بصیرت است، که به مدد آن، آگاهانه و هشیارانه تمام مسیر سعادت خویش را میپیماید. حضرت در این عبارت از واژة «أبصر» استفاده میکنند که بیانگر نگاهی ژرف و عمیق به همة ابعاد و زوایای مسیر کمال و سعادت است.
پیشتر در راهها و مسیر کاروانها بُرجهایی میساختند و شبها بر بالای آن چراغی مینهادند یا آتش میافروختند تا کاروانها راه را گم نکنند. در زبان عرب به این بُرجها که بر بلندای آن آتش روشن میکردند و نیز به فانوس دریایی که علامت و نشانه و وسیلة تشخیص راه در مسیر کشتیهاست، و به طور کلی به هر نوع نشانهای که برای راهنمایی رهگذران در راهها نصب میشود، «مَنار» میگویند. حضرت در کلام بلند خود میفرمایند بندة محبوب خدا برای گذر از مسیر پر پیچ و خم زندگی و نشیب و فرازهای راه و درهها و لغزشگاههای خطرناکی که پیش روی دارد و برای رسیدن به
مقصد نهایی، باید به سلامت از آنها بگذرد، از نشانههایی استفاده میکند که با آنها مسیر گمراهی از مسیر سعادت باز شناخته میشود. این نشانهها پیشوایان معصوماند که اگر سالک الیالله آنها را بشناسد و پیروی از آنان را سرلوحة افکار و رفتار خود سازد از گمراهی مصون میماند و به سعادت و قرب الاهی نایل میآید.
آویختن به مطمئنترین دستاویز هدایت و محکمترین ریسمان نجات، ویژگی دیگر بندة برگزیدة خداست. قرآن نیز دربارة این ویژگی میفرماید:
فَمَنْ یَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىَ لَا انفِصَامَ لَهَا...؛(1) پس هرکس به طاغوت کفر ورزد و به خدا ایمان آورد، به یقین به دستاویزی استوار که آن را گسستن نیست چنگ زده است.
یکی از معانی «عروة» دسته و دستگیرهای است که بر روی ظروف تعبیه میشود تا آن ظروف به راحتی حمل شوند و به آسانی از دست انسان جدا نگردند. اما در این آیه منظور از «عروة الوثقی» ظاهراً ایمان به خداوند و کفر به طاغوت است و در باطن به ولایت امیر مؤمنان و فرزندان معصوم ایشان(علیهم السلام) تفسیر شده است. رسول خدا(صلى الله علیه وآله) در اینباره فرمودهاند:
مَنْ أَحَبَّ أَنْ یَسْتَمْسِكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى الَّتیِ لاَ انْفِصَامَ لها فَلْیَسْتَمْسِكْ بِوِلَایَةِ أَخِی وَ وَصِیّی عَلیِّ بْنِ أَبِیطَالِبٍ فَإِنَّهُ لاَ یَهْلِكَ مَنْ أَحَبَّهُ وَ تَوَلاَّهُ وَ لا یَنْجُو مَنْ أَبْغَضَهُ وَ عَادَاهُ؛(2) به ولایت برادر و جانشین من، علی بن ابیطالب(علیه السلام)
1 . بقره (2)، 256.
2 . محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 67، باب 4، ص 132، ح 1.
را دوست بدارد و ولایتش را بپذیرد هلاک نمیگردد، و کسی که به او کینه ورزد و با او دشمنی کند نجات نمییابد.
گرچه ممکن است انسان در موقعیتهای آرام زندگی، به خود و رفتارهای خوبش اطمینان داشته، خود را بهدور از انحرافات و لغزشها بیابد، و در نتیجه، خویش را نیازمند وسیلة نجات نبیند، اما واقعیت این است که انسان همواره در معرض سقوط و لغزش است. او گاهی در مسیر تندبادهای زندگی و در موقعیتهای بحرانی همچون کسی است که بین زمین و آسمان رها شده است، یا چون کسی که در میان امواج سهمگین گرفتار آمده و یا بر لب گودالی از آتش یا درهای عمیق قرار گرفته است که اگر دستاویزی نیابد، سقوط میکند و نابود میشود. پس حتماً باید دستگیرهای استوار و ریسمانی محکم و ناگسستنی در اختیارش قرار گیرد تا خود را از سقوط و هلاکت برهاند. این دستگیره و ریسمان همان ایمان به خداست که انسان را در حصن مستحکم خویش نگاه میدارد و مانع سقوط او در گرداب انحراف و گناه میشود.
ما بر لب پرتگاه جهنم قرار داریم، و گناه، آستانة سقوط به جهنم است. گناهانی که با زبان، چشم و دیگر اعضا انجام میشوند، موجب سقوط ما به آتش جهنم میگردند و برای رهیدن از دام گناهان و نجات از سقوط باید دل خویش را به نور ایمان روشن کنیم و با آویختن به این دستگیرة مستحکم الاهی، زمینة سعادت و نیل به رضوان حقتعالی را فراهم آوریم. چنانكه کوهپیمایان و صخرهنوردان به وسیلة طنابهایی که به کوه و صخره نصب میكنند، مانع سقوط و نابودی خویش میشوند، ما نیز باید به حبلالمتین الاهی، یعنی قرآن، چنگ زنیم و رفتار و باورهای خویش را به زیور آموزهها و دستورات قرآن بیاراییم تا ما را از خطر سقوط در جهنم باز داشته، به ساحل امن و آرامشبخش سعادت و صراط مستقیم الاهی رهنمون شود. عمل به قرآن و اعتصام به خداوند پیوسته انسان را از سقوط و تباهی باز میدارد و وی را به راه مستقیم سعادت و نیکبختی هدایت میکند:
وَ منْ یَعْتَصِم بِاللّهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ؛(1) و هرکس به خدا تمسک جوید، قطعاً به راه راست هدایت شده است.
ما اغلب از نیاز و تمسک به خداوند و عوامل هدایتی که برایمان در نظر گرفته است غافلیم؛ اما حقیقت آن است که نیاز به خداوند، نیازی واقعی، دایمی و حتی حیاتیتر از نفس کشیدن است، و از این روی، مؤمنان وارسته و بهویژه اولیای خداوند که چشم دلشان روشن و به سوی حقایق گشوده است، لحظهای از خداوند غافل نمیشوند و پیوسته به او توسل مییابند و از او میخواهند که آنان را در حریم حمایت خویش قرار دهد و به خودشان وانگذارد.
بنابراین روشن شد که مسیر سعادت و کمال انسانی هموار، و پیمودن آن آسان نیست؛ بلکه راهی است دشوار و پرپیچ و خم. حکمت سختیها و فراز و نشیبهای این راه طولانی نیز وجود مراتب و درجات بینهایت برای انسانهایی است که در مسیر کمال و قرب الیالله حرکت میکنند. باید راه خداوند بیکرانه و دارای مراتب بینهایت باشد تا در یک سوی آن افراد معمولی و با ظرفیت محدود قرار گیرند و در حد استعداد و ظرفیت محدود وجود خویش بخشی از آن را بپیمایند و از مواهب معنوی و مراتب خویش بهرهمند شوند، و در سوی دیگرِ آن شخصیتی چون امیر مؤمنان(علیه السلام) قرار گیرد تا متناسب با استعداد و ظرفیت نامحدود وجودی خویش به مراحل نهایی مسیر تقرب به خداوند راه یابد. همچنین این راه باید پرپیچ و خم و پرفراز و نشیب باشد تا راحتطلبان و عافیتجویان از حرکت در آن باز مانند و انسانهای بلندهمت و مقاوم در آن گام بردارند و بتوانند از گردنهها و سراشیبیهای این راه پرخطر بگذرند و سالم به مقصد سعادت برسند. همچنین وجود سختیهای این راه ارزش عبادتهای انبیا و اولیای خدا را آشکار میسازد.
1 . آلعمران (3)، 101.
در مسیر قرب الهی، شخصیت عظیمی چون امیر مؤمنان(علیه السلام) به عالیترین مقام و منزلت دست یافت؛ منزلتی که نه فقط رسیدن به آن برای دیگران ممکن نیست، بَل اگر ما صد سال عمر میداشتیم و آن را صرف شناخت و معرفت مقام و منزلت آن حضرت میکردیم، نمیتوانستیم به مقامی که ایشان در دوران کودکی و در طلیعة بعثت رسول خدا(صلى الله علیه وآله) بدان دست یافتند معرفت یابیم، چه رسد که به مراتب نهایی معرفت و منزلت آن حضرت شناخت پیدا کنیم. آن حضرت از دوران کودکی و شیرخوارگی در آغوش پیامبر(صلى الله علیه وآله) جای گرفت و در دامان ایشان پرورش یافت تا اینکه در بزرگسالی به چنان مقام و منزلتی رسید که رسول خدا(صلى الله علیه وآله) فرمود:
ضَرْبَةُ عَلیٍّ یَوْمَ الْخَنْدَقِ أَفْضَلُ مِنْ عِبَادَةِ الثَّقَلَیْن؛(1) ضربة شمشیر علی(علیه السلام) در جنگ خندق (که بر فرق عمرو بن عبدود فرود آورد) از عبادت همة آدمیان و جنیان(2) برتر است.
چنین شخصیتی با آنهمه مجاهدت و جانفشانی در راه خدا و عبادتهای بیشمار، که نقل کردهاند روزی هزار رکعت نماز میخواندهاند، و نیز با آن همه احسان و دستگیری از فقرا و یتیمان، نیمهشبان از ترس عذاب الاهی به خود میلرزیدند و ناله سر میدادند. یکی از اصحاب آن حضرت به نام «ضرار» نزد معاویه بود و او از وی میخواهد که دربارة امیر مؤمنان(علیه السلام) سخن بگوید. ضرار در پاسخ میگوید: من به چشم خود وی را در موقعیتهایی دیدم که پردة سیاه شب همهجا گسترده بود و او در محراب عبادت ایستاده، در حالی که محاسن خویش را به دست گرفته بود و مانند مارگزیدهای به خود میپیچید و اندوهمندانه میگریست و میگفت:
1. حسن بن محمد، دیلمی، ارشاد القلوب، ج 2، ص 215.
2. «الثقلین» در این حدیث شریف، ناظر به پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) و دیگر امامان معصوم(علیهم السلام) نیست و آنان را دربر نمیگیرد، بهویژه با توجه به اینکه پیامبر(صلى الله علیه وآله) از امیر مؤمنان(علیه السلام) برتر است.
یَا دُنْیَا یَا دُنْیَا إِلَیْكِ عَنِّی! أَبِی تَعَرَّضْتِ أَمْ إِلَیَّ تَشَوَّقْتِ؟ لَا حَانَ حِینُكِ هَیْهَاتَ! غُرِّی غَیْرِی لَا حَاجَةَ لِی فِیكِ، قَدْ طَلَّقْتُكِ ثَلَاثاً لَا رَجْعَةَ فِیهَا. فَعَیْشُكِ قَصِیرٌ وَ خَطَرُكِ یَسِیرٌ وَ أَمَلُكِ حَقِیرٌ. آهِ مِنْ قِلَّةِ الزَّادِ وَ طُولِ الطَّرِیقِ وَ بُعْدِ السَّفَرِ وَ عَظِیمِ الْمَوْرِدِ؛(1)شیفتة من شدهای؟ نه، هنوز نتوانی که علی را بفریبی، هرگز، هرگز. جز مرا بفریب. من به تو نیازی ندارم و با سه طلاق تو را از خود راندهام تا بازگشتی نباشد. روزگارت کوتاه است و ارزشت اندک و آرزویت ناچیز. آه از کمی توشه و درازی راه و دوری سفر و سختی منزل.
حبّة عرنی میگوید: شبی را با نوف بکالی در صحن دارالامارة کوفه خوابیدیم. پس از نیمهشب امیر مؤمنان(علیه السلام) آهسته از داخل قصر به طرف صحن حیاط آمد در حالی که وضعی غیرعادی و دهشتی فوقالعاده بر او مستولی بود، به طوری که نمیتوانست تعادل خود را حفظ کند. با قامتی خمیده، دست به دیوار گرفته بود و با کمک دیوار راه میرفت و این آیات را با خود زمزمه میکرد:
إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَاخْتِلاَفِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ لآیَاتٍ لِّأُوْلِی الألْبَابِ * الَّذِینَ یَذْكُرُونَ اللّهَ قِیَامًا وَقُعُودًا وَعَلَىَ جُنُوبِهِمْ وَیَتَفَكَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذا بَاطِلاً سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ؛(2) همانا در آفرینش آسمانها و زمین و آمدوشُد شب و روز خردمندان را نشانههاست. همان کسان که ایستاده و نشسته و بر پهلوها خفته خدای را یاد میکنند و در آفرینش آسمانها و زمین میاندیشند [و گویند:] پرودگارا، این را به گزاف و بیهوده نیافریدی، تو پاکی [از اینکه کاری به گزاف و بیهوده کنی] پس ما را از عذاب آتش دوزخ نگاه دار.
1 . نهج البلاغه، حکمت 74.
2 . آل عمران 190، 191.
آن حضرت پیوسته این آیات را تلاوت میکرد، در حالی که از خود بیخود شده بود و گویی هوش از سرش پریده بود. پس به من فرمود:
أَرَاقِدٌ أَنْتَ یَا حَبَّةَ أَمْ رَامِقٌ؟؛ حبه، خوابی یا بیداری؟
گفتم: بیدارم. تو که از هیبت و خشیت خدا چنین میکنی، پس وای به حال ما. آن حضرت چشمها را پایین انداخت و گریست و سپس فرمود:
یَا حَبَّةُ إِنَّ لِلّهِ مَوْقِفاً وَ لَنَا بَیْنَ یَدَیْهِ مَوْقِفٌ لَا یَخْفَى عَلَیْهِ شَیْءٌ مِنْ أَعْمَالِنَا. یَا حَبَّةُ إِنَّ اللّهَ أَقرَبُ إِلَیَّ وَ إِلَیْكَ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ. یَا حَبَّةُ إِنَّهُ لَا یَحْجُبُنِی وَ لَا إِیَّاكَ عَنِ اللَّهِ شَیْءٌ؛(1) ای حبه، همانا برای خداوند توقفگاهی است و ما روزی در برابر خداوند نگاه داشته خواهیم شد و هیچ عملی از اعمال ما بر او پوشیده نمیماند. ای حبه، خداوند به من و تو از رگ گردن نزدیکتر است و همانا هیچ چیز نمیتواند بین ما و خدا حایل شود.
چنانكه گذشت، امیر مؤمنان(علیه السلام) روزی هزار رکعت نماز مستحبی میخواندند. ممکن است برای کسانی که تصور میکنند هر نمازی را باید با شرایط و رعایت آداب خواند، این پرسش مطرح شود که چطور آن حضرت با آنهمه اشتغال و فعالیت، هر روز و شب در محراب عبادت میایستادند و هزار رکعت نماز به جای میآوردند؟ پاسخ این است که رعایت شرایط و آداب نماز، مانند ایستادن رو به قبله، در نمازهای واجب لازم است، و رعایت آنها در نمازهای مستحبی واجب نیست. بنابراین نمازهای مستحبی را میتوان هنگام حرکت و کار کردن خواند، و رکوع و سجدة آن نمازها را میشود با اشاره به جای آورد. پس آن حضرت اگر کار خاصی نداشتند، نمازهای مستحبی خود را با رعایت شرایط میخواندند، وگرنه همزمان با کار در مزرعه و در هنگام دستگیری از فقرا و مستمندان و... نماز مستحبی نیز میخواندند، چنانكه برخی علما هنگام حرکت و راه رفتن، نمازهای نافله یا قضای آنها را میخواندند.
1 . محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 41، باب 101، ص 22، ح 13.
در منابع روایی شیعه و اهل سنت آمده است که رسول خدا(صلى الله علیه وآله) آنقدر میایستادند و نماز میخواندند که پاهای ایشان ورم میکرد. در روایتی امیر مؤمنان(علیه السلام) دربارة عبادتهای بیشمار رسول خدا(صلى الله علیه وآله) میفرمایند:
وَلَقَد قام رسولالله(صلى الله علیه وآله) عَشْرَ سِنِینَ عَلَى أَطْرَافِ أَصَابِعِهِ حَتَّى تَوَرَّمَتْ قَدَمَاهُ وَ اصْفَرَّ وَجْهُهُ یَقُومُ اللَّیْلَ أَجْمَعَ حَتَّى عُوتِبَ فِی ذَلِكَ فَقَالَ اللّهُ عَزَّ وَ جَلَّ «طه *مَا أَنزَلْنَا عَلَیْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى»(1) بَلْ لِتَسْعَدَ بِهِ؛(2) همانا رسول خدا(صلى الله علیه وآله) در طی بیست سال برای عبادت و نماز آنقدر برپا ایستادند که پاهایشان تاول زد و رُخسارشان زرد گشت. آن حضرت تمام شب را به عبادت میپرداخت تا اینکه مورد عتاب قرار گرفت و خداوند به ایشان فرمود: «طه، قرآن را بر تو نازل نکردیم تا خود را به رنج و زحمت افکنی» بلکه آن را نازل کردیم تا بِدان به سعادت برسی.
خانة سادة پیامبر چندین اتاق داشت که هرکدام از آنها متعلق به یکی از همسران ایشان بود و آن حضرت هر شب را در اتاق یکی از همسران خود سپری میکردند. یکی از شبهایی که پیامبر در اتاق عایشه به سر میبردند، آنقدر به عبادت و قیام پرداختند که عایشه گفت: ای رسول خدا، با اینکه خداوند در گذشته و آینده گناهی را برای شما ثبت نکرده چرا اینقدر خود را به زحمت میافکنید؟ آن حضرت پاسخ دادند:
یَا عَایِشَةُ ألَا أَکُونُ عَبْداً شَکُوراً؛ای عایشه آیابندة سپاسگزار خدا نباشم؟
ما جز در مواردی که کمبودی در زندگی خود مشاهده کنیم، به نیاز خود به خداوند توجه نداریم و از اینکه دربارة حیات مادی و نیز حیات معنویمان و هدایت به تعالی و
1. طه (20)، 1 2.
2. محمدباقر مجلسی، همان، ج 71، باب 61، ص 26، ح 3.
3. محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج 2، ص 95، ح 6.
کمال سراپا نیاز به خداوندیم غافلیم. اما اولیای خدا و بهویژه رسولالله(صلى الله علیه وآله)، که در عالیترین مرتبة انسانیت و قرب الاهی قرار دارد، با همة وجودْ خود را نیازمند هدایت و دستگیری خداوند میدیدند و با آنهمه مناجات و عبادت، با ناله و زاری از او میخواستند که لحظهای ایشان را به خودشان وانگذارد و از هدایت خود محروم نسازد. امام صادق(علیه السلام) میفرمایند رسول خدا(صلى الله علیه وآله) شبی در خانة همسر خود، ام سلمه، به سر میبردند. نیمهشب ام سلمه رسول خدا(صلى الله علیه وآله) را در بستر خود نیافت. حس حسادت زنانه در درونش شعله کشید و برخاست و به جستوجوی آن حضرت پرداخت تا اینکه ایشان را در گوشهای از خانه یافت که ایستاده و دستها را به سوی آسمان بلند کردهاند و میگریند و میگویند:
أَللّهُمَّ، لا تَنْزَعُ مِنِّیِ صَالِحَ ما أَعْطَیْتنیِ أَبَداً، أَللَّهُمَّ لا تُشْمِتْ بِی عَدُوّاً وَ لا حَاسِداً أَبَداً، أَللّهُمَّ وَ لا تَرُدَّنیِ فیِ سُوءٍ اسْتَنْقَذْتَنیِ مِنْهُ أَبَداً، أَللّهُمَّ وَ لا تَكِلْنیِ إِلىَ نَفْسِی طَرْفَةَ عَیْنٍ أَبَداً؛ خدایا، هرگز نعمتهای شایستهای که عطایم کردهای از من نستان. خدایا، هرگز مرا خار نساز تا دشمن و حسود، بر من شاد گردد. خدایا، هرگز مرا گرفتار بدی و مصیبتی که از آن نجاتم دادهای باز مگردان. خدایا، هرگز به قدر چشم برهمزدنی نیز مرا به خود وامگذار.
ام سلمه با شنیدن سخنان رسول خدا(صلى الله علیه وآله) گریهکنان برگشت. رسول خدا نیز با شنیدن صدای گریة او نزد وی آمد و فرمود: ام سلمه، چه چیز تو را گریانده است؟ او گفت: پدر و مادرم فدای تو باد. ای رسول خدا چرا نگریم، با اینکه مینگرم به منزلت و مقام متعالی شما نزد خداوند و اینکه گناهان گذشته و آینده شما را خداوند بخشیده، ولی با این حال شما از خداوند میخواهید دشمنتان را بر شما شاد مگرداند و شما را به بدی و مصیبتی که از آن نجاتتان داده گرفتار نسازد و نعمتهای شایستهای که ارزانیتان ساخته از شما نستاند و شما را یک چشمبرهمزدن نیز به خود وانگذارد. آن حضرت فرمود:
یَا أَمَّ سَلَمَةِ وَمَا یُؤْمِنُنِی؟ وَإِنَّمَا وَكَّلَ اللَّهُ یُونُسَ بْنِ مَتى إِلَى نَفْسِهِ طَرْفَةَ عَیْنِ وَکَانَ مِنْهُ مَا كَانَ؛(1) ای ام سلمه، چگونه من به خود مطمئن شوم، و حال آنکه خداوند یک چشم برهمزدن یونس را به خود وانهاد و آنچه نمیبایست انجام دهد مرتکب شد.
وقتی رسول خدا(صلى الله علیه وآله) که مقامات و کمالات نامتناهی دارد و سرآمد همة ملائکه و پیامبران و انسانهاست، لحظهای نمیتواند بر خود تکیه کند و از خداوند میخواهد که در راه دشوار قرب به خویش لحظهای وی را به خود واننهد، ما چطور با عبادتهایی اندک به خود میبالیم و فراموش میکنیم که در آغاز راهیم؟ و فراموش میکنیم که مسیر سعادت و هدایت الاهی، راهی پرپیچ و خم است، و تنها با موفقیت در آزمونهای سخت الاهی و صبر و استقامت میتوانیم به مقصد دست یابیم؟
بیش از پنجاه سال پیش که ما تازه به قم آمده بودیم، یکی از دوستان که در فاجعة هفتم تیر شهید شد، در تهران خدمت مرحوم آیتالله شیخ محمدتقی آملی رسیده بود و از ایشان درخواست توصیه و دستورالعمل اخلاقی کرده بود. آن مرحوم به دوست ما فرموده بودند: آیا میدانی پیمودن راهی که در نظر داری چقدر دشوار است؟ آیا خودت را برای پیمودن این راه دشوار آماده کردهای؟ پیمودن و حرکت در این راه چون کندن کوه با مژه چشم است!
ما باید دشواریها و سختیهای راه طولانی بندگی خدا را بشناسیم تا اولاً، در آغاز راه مغرور نشویم؛ و ثانیاً، بر این باور نباشیم که در راهی کوتاه و آسان قرار داریم که وقتی برخلاف باور و انتظارمان دشواریهای راه و طولانی بودن آن را دریافتیم، سرخورده و ناامید شویم. البته سختی راه نباید ما را از حرکت باز دارد و باید با عزمی راسخ و با یاری خواستن از خداوند در مسیر بندگی معبود خویش حرکت کنیم و باور داشته باشیم که خود نمیتوانیم آن راه را بپیماییم، اما با یاری خداوند آن راه برای ما هموار و آسان میگردد.
1 . محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 16، باب 9، ص 217، 218، ح 6.
فَهُوَ مِنَ الْیَقِینِ عَلَى مِثْلِ ضَوْءِ الشَّمْسِ قَدْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلّهِ سُبْحَانَهُ فِی أَرْفَعِ الْأُمُورِ مِنْ إِصْدَارِ كُلِّ وَارِدٍ عَلَیْهِ وَ تَصْیِیرِ كُلِّ فَرْعٍ إِلَى أَصْلِهِ؛ پس او از یقینی به روشنی آفتاب بهرهمند است. او نفس خود را در خطیرترین و بزرگترین امور فقط برای خدا برپا داشته است، از صادر کردن هرچه که بر او وارد شود و در گرداندن هر فرعی به اصل خود.
مطالعه و کسب دانش، عقل انسان را میپرورد و بر اندوختههای او میافزاید، اما او را به ساحت یقین نمیرساند و سرگردانیها و شبهات را از دل او نمیزداید. سرگردانیها و شبهات در پرتو افاضة نور یقین و به مدد خداوند از جان و دل مؤمن زدوده میشوند. چنانكه با تابش نور خورشید همهجا روشن میشود و نقطهای تاریک در زمین باقی نمیماند، خورشیدِ یقین، دل مؤمنِ واصل به معرفت خدا را از حیرتها و ابهامها و تاریکیهایی که دیگران را از حرکت باز میدارد، میرهاند و در اعماق دل او آرامش و اطمینان به مسیری که در پیش روی دارد پدید میآورد؛ وسوسهها و تردیدها به نهانخانة نورانی دل او راه نمییابند؛ و خورشید بصیرت الاهی همة حقایق را بر او آشکار میسازد و راه حق و سعادت را به روشنی به او مینمایاند. گاهی حوادثی سهمگین رخ میدهد که آرامش را از افراد میستاند و آنان را آشفتهخاطر و پریشان میسازد؛ اما سالکان راه خدا که دلشان به نور یقین روشنی یافته است، در برابر این حوادث کاملاً آرام و خونسردند و واکنش خاصی نشان نمیدهند. شاید برخی گمان کنند که آنان از حوادث پیرامون خود اطلاعی ندارند، و از این روی، به آنها بیاعتنایند؛ اما چنین نیست، و آرامش و اطمینان خاطر آنها برخاسته از آگاهی به سیر حوادث و فرجام کارهاست. نگرانی و اضطراب در دیگران برخاسته از آن است که نمیدانند چه رخ داده و فرجام کار چه خواهد بود؛ اما برای کسی که حقایق پیرامون خود را
میشناسد و به زنجیرة حوادث و فرجام آنها آگاهی و یقین کامل دارد، دلیل منطقی برای اضطراب و نگرانی وجود ندارد.
از میان شخصیتهای بزرگی که ما با آنان برخورد داشتیم، مرحوم آیتالله بهاءالدینی، رضوان الله علیه، از این ویژگی کاملاً برخوردار بودند. ایشان در برابر حوادث و رخدادهای سخت خم به ابرو نمیآوردند و با آرامش و اطمینان خاطری ستودنی با حوادث روبهرو میشدند. همچنین حضرت امام(رحمه الله) که در سختترین حوادثی که برای مردم ایران رُخ میداد، از جمله در واقعة پانزده خرداد، چون کوه استوار بود و آن حوادث ذرهای اضطراب، ترس و نگرانی در ایشان پدید نمیآورد، و با ایمان مستحکمی که داشتند با آرامشخاطرِ بسیار با رخدادها برخورد میکردند. پس از فاجعة پانزده خرداد و کشتارهای رژیم سفاک پهلوی در قم و تهران و سایر شهرها، مأموران رژیم شبانه به خانة امام ریختند و ایشان را دستگیر کردند. پس از آن ماجرا، امام فرموده بودند: در آن وقایع، من لحظهای نترسیدم و حتی افسران و مأموران رژیم که ما را به تهران میبردند، از ترس میلرزیدند ولی من هیچ نگرانی و ترسی از فرجام کار نداشتم.
کسی که به سختیها و فراز و نشیبهای راه خدا آشناست و خداوند نور یقین را بر قلبش تابانده و او از دام وسوسههای شیطانی رهیده است، میتواند مشعل فروزانی برای هدایت دیگران شود و راهگشای دیگران در مسیر کمال و نیل به سعادت گردد و در پرتو حقایقی که برایش آشکار شده، به شبهات و پرسشها پاسخ گوید و نیازهای معرفتی و علمی دیگران را برطرف سازد. اگر مردم در گزینش راهنمای خویش دقت نکنند، چه بسا به دام شیاطین و شبههافکنان افتند، و آنان به جای راه هدایت، مسیر گمراهی و هلاکت را به ایشان معرفی کنند و کاخ اعتقادات و باورهای صحیح آنان را ویران سازند. پس باید در شناسایی کسانی کوشید که با حیات انسانی آشنایند و با معیارهای صحیح و در پرتو نور یقین، مسیر هدایت را میشناسند و نیز از کژراهههایی
که بر سر راه سعادت وجود دارند، آگاهاند؛ زیرا آنان با تکیه بر توانمندیهای معرفتی خویش و با اطمینان کامل، به پرسشهای دیگران پاسخ میگویند و آنان را از خطورات و الهامات الاهی که بر قلبشان تابیده برخوردار میسازند و با شناخت اصول و قواعد کلی دین، به استخراج فروع، احکام و مسائل جزئی میپردازند.
امیر مؤمنان(علیه السلام) در پایان این فراز از خطبه، در مقام بیان شمار دیگری از ویژگیهای بندگان برگزیدة خدا میفرمایند:
مِصْبَاحُ ظُلُمَاتٍ كَشَّافُ عَشَوَاتٍ مِفْتَاحُ مُبْهَمَاتٍ دَفَّاعُ مُعْضِلَاتٍ دَلِیلُ فَلَوَاتٍ یَقُولُ فَیُفْهِمُ وَ یَسْكُتُ فَیَسْلَمُ؛ او چراغ تاریکیها، روشنیبخش تیرگیها، کلید درهای بسته، برطرفکنندة دشواریها و راهنمای گمراهان در بیابانهای سرگردانی است. سخن که گوید، آگاهی افزاید و سکوت او سلامت و امنیت آرد.
سالک و رمیده از دام علایق مادی، که خداوند قلبش را با نور یقین روشن گردانیده است، نمیتواند به روشنایی درون خویش بسنده کند و به زدودن تاریکی از دل دیگران نپردازد. بنابراین او مشعل فروزانی است که انوار علم را بر دلهای تاریک میتاباند و تیرگیها و شبهات را از ضمیر جاهلان میزداید و راههای پنهان و پوشیدة معارف و احکام مبهم و ناشناخته را نشان میدهد و میگشاید. چنانكه سطح کویر یکنواخت و بینشانه است و تشخیص راه اصلی دشوار، و با وزش طوفانی گرد و خاک سطح جاده را میپوشاند و اثری از آن باقی نمیگذارد. همچنین در بیابان، تشخیص راههای فرعی و نیز بیراههها از راه اصلی دشوار است و رهپیمایان برای اینکه به سلامت از آن بگذرند، نیازمند راهنمایی هستند که کاملاً به مسیرها آشنا باشد و آنان را برای گذر از بیابان یاری کند. در غیر این صورت راه را گم میکنند و بر اثر گرسنگی، تشنگی و گرما از
پای درمیآیند. تشخیص مسیر سعادت و نیل به کمال نیز همچون یافتن راه کویری دشوار است و گرداگرد آن را راههای انحرافی و شبهاتی فرا گرفتهاند که انسان را به گمراهی و غفلت از حق میافکنند. با توجه به وجود همین راههای انحرافی و شبهات فرارویِ جویندة سعادت است که برخی مکاتب فلسفی، شکگرایی و نسبیتگروی را ترویج میکنند و بر این باورند که انسان نمیتواند به یقین دست یابد و راه صحیح را تشخیص دهد و همواره در شک و حیرت باقی میماند. بنابر آنچه گفتیم، انسانهای عادی و ناآگاه از دشواریها و بیراهههایی که سر راه مقصد نهایی وجود دارند، نیازمند راهنمای راهآشنایی هستند که دست آنان را بگیرد و از میان شبهات، انحرافات و وسوسههای رهزنان اندیشه، به نور هدایت و حق رهنمون سازد. نکتة آخر نیز اینکه بندة شایسته و برگزیدة خدا چنان سخن نمیگوید که مخاطبانش نفهمند. او مقصود خود را در لفاظیها، اصطلاحات و شطحیاتی که فهم آنها برای مخاطبان دشوار است نمیپوشاند. او هرگاه سکوت را وظیفه و موجب نجات از لغزشهای زبان تشخیص دهد، سکوت میکند.