وَ آخَرُ قَدْ تَسَمَّى عَالِماً وَ لَیْسَ بِهِ، فَاقْتَبَسَ جَهَائِلَ مِنْ جُهَّالٍ وَ أَضَالِیلَ مِنْ ضُلَّالٍ، وَ نَصَبَ لِلنَّاسِ أَشْرَاكاً مِنْ حَبَائِلِ غُرُورٍ وَ قَوْلِ زُورٍ، قَدْ حَمَلَ الْكِتَابَ عَلَى آرَائِهِ وَ عَطَفَ الْحَقَّ عَلَى أَهْوَائِهِ، یُؤْمِنُ النَّاسَ مِنَ الْعَظَائِمِ وَ یُهَوِّنُ كَبِیرَ الْجَرَائِمِ. یَقُولُ: أَقِفُ عِنْدَ الشُّبُهَاتِ وَ فِیهَا وَقَعَ، وَ یَقُولُ: أَعْتَزِلُ الْبِدَعَ وَ بَیْنَهَا اضْطَجَعَ. فَالصُّورَةُ صُورَةُ إِنْسَانٍ وَ الْقَلْبُ قَلْبُ حَیَوَانٍ، لَا یَعْرِفُ بَابَ الْهُدَى فَیَتَّبِعَهُ وَ لَا بَابَ الْعَمَى فَیَصُدَّ عَنْهُ، وَ ذَلِكَ مَیِّتُ الْأَحْیَاءِ؛
و دیگری كه خود را دانا و دانشمند نامد در حالی كه چنین نیست، بَل مجموعهای از نادانی جاهلان و گمراهی گمراهان را فراهم آورده و برای مردم دامهای نیرنگ و دروغ نهاده است؛ كتاب خدا را بر میلها و خواستههای خود تطبیق میدهد و حق را با هوسهای خویش تعبیر میكند؛ مردم را از بلایای عظیم رستاخیز ایمن انگارد و گناهان بزرگ را كوچك و حقیر جلوه میدهد؛ [او] گوید
كه از ارتكاب شبهات پرهیز دارد، اما در آنها غوطهور است؛ گوید كه از بدعتها بركنارم، ولی در آنها آرمیده است؛ صورت او صورت انسان است اما قلبش قلب حیوان است؛ نه راه رستگاری را میشناسد تا در آن گام بردارد و نه راه گمراهی را تا از آن باز گردد. پس او مردهای است در میان زندگان.
بررسی و شرح بخش اول خطبة امیر مؤمنان(علیه السلام) كه در آن برجستهترین ویژگیهای بندگان محبوب و برگزیدة خدا گرد آمده است، به انجام رسید. بدیهی است در برابر محبوبترین بندگان، بدترین و پستترین بندگان خدا قرار دارند كه حضرت در برخی خطبهها و از جمله در بخش دوم خطبهای كه محور مباحث ما را تشكیل میدهد، به بیان ویژگیهای آنها پرداختهاند. در این جلسه به بررسی این بخش از خطبه میپردازیم، و در دیگر جلسات، چند فراز از دیگر خطبهها را كه از نظر موضوع و پیام با بخش مزبور همسو است از نظر میگذرانیم.
وَ آخَرُ قَدْ تَسَمَّى عَالِماً وَ لَیْسَ بِهِ فَاقْتَبَسَ جَهَائِلَ مِنْ جُهَّالٍ وَ أَضَالِیلَ مِنْ ضُلَّالٍ وَ نَصَبَ لِلنَّاسِ أَشْرَاكاً مِنْ حَبَائِلِ غُرُورٍ وَ قَوْلِ زُورٍ.
جاهلان عالمنما كه بهرهای از علم ندارند و به دروغ خود را عالم میدانند برای اینكه در بین مردمْ صاحبنظر و عالم شمرده شوند، سخنان و آرای باطل و گمراهكنندهای را از دیگران برمیگیرند و آنها را كنار هم میچینند و در قالب نظریة علمی به مردم ارائه میدهند. آنان با ظاهرسازی و درهم آمیختن سخنان جاهلانه و پوچ در پی آناند كه موقعیت و جایگاهی در میان مردم بیابند، و مردم نیز تحت تأثیر ظاهر و
سخنان فریبنده آنان قرار میگیرند و نمیدانند كه ایشان بذر گمراهی میپراكنند و عقاید دیگران را تباه و فاسد میسازند. سخنان باطل اما فریبنده و بهظاهر علمی آنان، دامی است كه در برابر مردم بیاطلاع از حقایق و معارف راستین، گسترانده شده است.
روشن است كه منظور حضرت، عالمان و آشنایان به علوم تجربی، نظیر فیزیك، شیمی و زیستشناسی، نیست؛ بلكه منظور كسی است كه خود را دینشناس معرفی میكند و با تفسیرهای نابهجا و تحلیلهای نادرست و به بهانة هدایت و راهنمایی، مردم را میفریبد و چهرهای وارونه از دین و معارف قرآن را به آنان عرضه میکند. پس مخاطب این سخنان كسانی هستند كه خود را عالم و آشنای به دین و معارف قرآن میخوانند. آنان باید به واکاوی رفتار و اندیشههای خود بپردازند تا نكند تحت تأثیر خودپرستی، جاهطلبی و موقعیتخواهی، پندارهای پوچ و افكار باطل خود را بر قرآن تحمیل كنند و مصداق سخنان حضرت شوند. به خویش بنگرند كه آیا به زیور اخلاص و بندگی خدا آراسته شدهاند تا با تعهد و دقت و احتیاط در پی كشف حقایق و معارف دین برآیند و آنها را به دیگران عرضه كنند، یا آنكه تحت تأثیر هوسهای شیطانی، معارف قرآنی را بر خواستههای خویش تطبیق میدهند و بخشی را كه به سود خود مییابند، میپذیرند، و معارف و احكامی را كه با منافع و خواستههایشان سازگار نیست كنار مینهند یا تأویل میکنند؟ عالمِ شایسته از منظر امیر مؤمنان(علیه السلام) كسی است كه دلش به نور هدایت روشن شده و پیوسته نگران است كه نكند از مسیر حق منحرف گردد و میکوشد تا افكار و رفتارهای خود را با معیارهای قرآنی بسنجد.
قَدْ حَمَلَ الْكِتَابَ عَلَى آرَائِهِ وَ عَطَفَ الْحَقَّ عَلَى أَهْوَائِهِ یُؤْمِنُ النَّاسَ مِنَ الْعَظَائِمِ وَ یُهَوِّنُ كَبِیرَ الْجَرَائِمِ؛ كتاب خدا را بر میلها و خواستههای خود تطبیق میدهد و
حق را با هوسهای خویش تعبیر میكند؛ مردم را از بلایای عظیم رستاخیز ایمن انگارد و گناهان بزرگ را كوچك و حقیر جلوه میدهد.
در برابر كسانی كه به زیور اخلاص آراسته شده و كتاب خدا را پیشوای خود ساختهاند و با همة وجود در خدمت قرآن و اجرای دستورات آناند، عالمنمایان منحرف از این کتاب آسمانی سوء استفاده میكنند و با تفسیر به رأی و ارائة برداشتهای باطل از آموزههای آن، آیات را بر خواستههای خود تطبیق داده، آنها را همسو با هواهای نفسانی خویش معرفی میكنند. پیش از انقلاب و مدتی پس از آن، رهبران فكری گروهكهای التقاطی و منحرف، كه برخی از آنان روحانینما نیز بودند، در جلسات تفسیر، بر اساس افكار مادی و ماتریالیستی خود، از آموزههای قرآن و نهج البلاغه تفسیرهای مادی ارائه میدادند. مثلاً وَالْیَوْمِ الْآخِر(1) را به هنگامة انقلاب و شورش علیه حكومت شاه تفسیر میكردند. یا دربارة آیة إِنَّ السَّاعَةَ ءاَتِیَةٌ أَكَادُ أُخْفِیهَا...؛(2) «همانا قیامت فرارسنده است و میخواهم آن را پوشیده دارم» میگفتند منظور از «أَكَادُ أُخْفِیهَا» مخفی و پنهان داشتن طرح و ساعت حمله به نیروهای رژیم است! آنان به آیاتی كه دربارة كیفر گنهكاران در قیامت و عذابهای آخرت و احوال مرگ نازل شده اهمیت نمیدادند و میکوشیدند آنها را بر امور مادی تطبیق دهند، و در جهت مبارزه با رژیم و شكست آن، حتی ارتکاب گناهان و محرمات و مخالفت با شرع را مجاز و روا میدانستند. چنانكه امروزه دگراندیشان و روشنفكرنمایان احكام اسلام را تاریخمند میدانند و میگویند تاریخ مصرف آنها گذشته است، آن گروههای الحادی و منافق نیز احكام اسلامی را ناظر به صدر اسلام میشمردند و به رسالة عملیه و مسئلة تقلید اعتنایی نداشتند. ممكن است كسانی با چنین نگرشی، اوصافی را
1. بقره (2)، 62.
2 . طه (20)، 15.
كه امیر مؤمنان(علیه السلام) در این خطبه و دیگر خطبهها برای منافقان و انسانهای پلید برشمردهاند، مربوط به منافقان عصر آن حضرت بدانند و بر این باور باشند كه در زمانة ما مصداقی برای آن ویژگیها وجود ندارد و اساساً آموزههای قرآن و نهج البلاغه تاریخی و ناظر به گذشته است و امروزه تنها فصاحت و بلاغت و شاهكارهای ادبی نهج البلاغه برای ما قابل استفاده است. اما ما معتقدیم قرآن و نهج البلاغه جاودانهاند و پیامها، دستورات و آموزههای آنها زنده و پویاست و مؤمنان صادق و مسلمانان راستین باید آنها را در زندگی خود به كار گیرند و افكار، رفتار و گفتار خود را بر اساس آنها سامان دهند.
نباید از نظر دور داشت كه زمینة روحی و روانی تفسیر به رأی اینگونه فراهم میشود كه انسان از یك سوی به جهت ضعف روحیة بندگی نمیتواند از هوسها و خواستههای نفسانی خود بگذرد، و از سوی دیگر، شیطان از این فرصت استفاده میكند و با القائات خویش میکوشد تا ذهن و فكر چنین انسانی را در برداشت نادرست از قرآن جهت دهد و او را گمراه سازد. بهویژه اگر شخص موقعیت اجتماعی یا فرهنگیای داشته باشد، شیطان برای منحرف كردن او بیشتر طمع خواهد کرد؛ زیرا میداند كه با منحرف شدن او گروه پرشمارتری گمراه میگردند.
كسانی از هدایت قرآن بهرهمند میشوند كه بدان باور و ایمان داشته باشند و خود را پیرو آن بدانند. اما كسانی كه با سوابق ذهنی و پیشداوری درصدد برمیآیند كه برای خواستهها و هواهای نفسانی خود توجیه دینی و قرآنی فراهم آورند و به رأی خویش كلام خدا را تفسیر و توجیه كنند، به خدا ایمان ندارند. در این مقام به چند روایت در این زمینه اشاره میكنیم:
قَالَ رَسُولُاللَّهِ: قَالَ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ مَا آمَنَ بِی مَنْ فَسَّرَ بِرَأْیِهِ كَلَامِی؛(1) پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرمود كه خداوند میفرماید: هرگز به من ایمان نیاورده است کسی که با رأی خویش کلام مرا تفسیر کند.
در روایت دیگری حضرت میفرماید:
مَنْ فَسَّرَ الْقُرْآنَ بِرَأْیِهِ فَقَدِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ؛(2) كسی كه قرآن را به رأی و نظر خویش تفسیر كند هر آینه نابهجا به خداوند دروغ بسته است.
تفسیر به رأی و تفسیر نابهجای قرآن به قدری مذموم و خطرناك و موجب گمراهی است كه مرتكبان چنین گناهی در قیامت به سختترین عذابها دچار میشوند. رسول خدا(صلى الله علیه وآله) در این زمینه میفرماید:
مَنْ فَسَّرَ الْقُرْآنَ بِرَأْیِهِ فَلْیَتَبَوَّأْ مَقْعَدُهُ مِنَ النَّارِ؛(3) كسی كه قرآن را به رأی خویش تفسیر كند جایگاهش در قیامت در آتش خواهد بود.
انسان خواستهها و ذهنیتهایی دارد كه گاه با نظر قرآن موافق نیست و برحسب طبیعت انسانی خود دوست میدارد كه قرآن را با نظر و خواست خود هماهنگ كند، و گاه حتی ممكن است ناخودآگاه آن ذهنیتها و پیشداوریها، در برداشت و فهم او از قرآن تأثیر گذارد. چون در مقام تفسیر قرآن، چنین خطری انسان را تهدید میكند و شیطان نیز پیوسته درصدد است تا با فریب دادن شخصیتهای فرهنگی، كه داعیة فهم دین دارند، جمعی را از راه حق منحرف سازد، بجاست شخصیتهای فرهنگی و كسانی كه به تفسیر و استفاده از قرآن میپردازند، برای در امان ماندن از كجفهمی و پرهیز از انحرافهای احتمالی، به این فرمایش امیر مؤمنان(علیه السلام) توجه ویژه داشته باشند:
1. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 2، باب 24، ص 297، ح 17.
2. همان، ج 36، باب 41، ص 227، ح 3.
3. ابن ابیجمهور احسائی، عوالی اللئالی، ج 4، ص 104.
وَاتَّهِمُوا عَلَیْهِ آرَاءَكُمْ؛(1) [آنگاه كه در مقام فهم و تفسیر قرآن برمیآیید]، پیشداوریها و آرای خود را متهم ساخته و تخطئه كنید.
یُؤْمِنُ النَّاسَ مِنَ الْعَظَائِمِ وَ یُهَوِّنُ كَبِیرَ الْجَرَائِمِ.
عالم فاسد به جای آنكه مردم را متوجه خطرها و لغزشگاههایی سازد كه ایشان را از پیمودن راه بندگی خدا بازمیدارد، آنان را از این مخاطرات ایمن میگرداند. همچنین او گناهان بزرگ را سبك و كوچك جلوه میدهد و باعث میشود كه فساد و گناه در جامعه گسترش یابد. بیشك این رفتار با رفتار انبیای الاهی كاملاً در تعارض است؛ فرستادگانی كه به انذار مردم میپرداختند و اساساً یكی از اهداف بزرگ رسالتشان پرهیز دادن مردم از مفاسد و گناهانی بوده است كه موجب حرمان از سعادت دنیوی و اخروی میشوند. آنان برای آنکه مردم متوجه عمق زیان و خطر انحراف و طغیان در برابر خداوند شوند، پیوسته آنان را به یاد آخرت و حوادث سهمگین آن میانداختند. خداوند دربارة عظمت هنگامة قیامت میفرماید:
إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْءٌ عَظِیمٌ * یَوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَتَضَعُ كُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا وَتَرَى النَّاسَ سُكَارَى وَمَا هُم بِسُكَارَى وَلَكِنَّ عَذَابَ اللَّهِ شَدِیدٌ همانازلزلة رستاخیز چیزی است سهمگین. روزی که آن را را ببینید [از هول آن] هر شیردهندهای آن را كه شیر میدهد از یاد ببرد و هر زن بارداری بار خویش بنهد، و مردم را مست بینی و پنداری، حال آنكه مست نیستند و لیكن عذاب خدا سخت است.
1 . نهج البلاغه، خطبه 175.
2 . حج (22)، 1، 2.
امام همچنین میفرماید:
یَقُولُ: أَقِفُ عِنْدَ الشُّبُهَاتِ وَ فِیهَا وَقَعَ وَ یَقُولُ أَعْتَزِلُ الْبِدَعَ وَ بَیْنَهَا اضْطَجَعَ.
او شبهات را در بین مردم ترویج میدهد و برای اینكه اقبال مردم را از دست ندهد، خود را از گروه كسانی كه به جهت ورود در شبهات مورد عتاب خداوند قرار گرفتهاند بیرون میخواند و با این ادعا ذهن مردم را از خطر و تأثیر نامیمون شبهاتی كه میپراکند منصرف میسازد. او همچنین به بدعت و پیرایه بستن به دین میپردازد و با این حال خود را از آن رفتار زشت و ناپسند تبرئه میكند.
فَالصُّورَةُ صُورَةُ إِنْسَانٍ وَ الْقَلْبُ قَلْبُ حَیَوَانٍ لَا یَعْرِفُ بَابَ الْهُدَى فَیَتَّبِعَهُ وَ لَا بَابَ الْعَمَى فَیَصُدَّ عَنْهُ وَ ذَلِكَ مَیِّتُ الْأَحْیَاءِ.
او ظاهر و صورت انسان دارد، اما قلب و باطنش حیوانی است. قلب مركز درك، شعور، فهم، محبت و اراده است، و در فرهنگ و ادبیات قرآن و سنت، مركز ایمان و هدایت است. كسی كه قلبش حیوانی است، به جای افكار نورانی و خواستههای والا و انسانی، قلبش جولانگاه افكار و خواستههای پست حیوانی است. حتی انتخابها و رفتارهای چنین شخصی حیوانی است. بیشك عالمان گمراه و حیوانهای انساننما، كه گاه خود را از انسانهای حقیقی وارستهتر و مهذبتر مینمایانند، همواره سدّ راه جویندگان حقیقتاند كه در مراحل آغازین حركت خویش نمیتوانند صورت را از معنا و ظاهر را از باطن بازشناسند. صورتهای آراستة دیوسیرتان اینان را فریب میدهد، و بدین ترتیب از زمزم طهور هدایت و سعادتی كه در پی آن هستند محروم میشوند و زقّوم گمراهی و انحراف در كام و قلبشان مینشیند و سعیشان فرجامی جز بدبختی و سیهروزی ندارد.
حضرت، چنین تعبیر كوبندهای را دربارة دیگران به كار نبردهاند. همچنین نظیر این تعبیر در قرآن و سخنان دیگر معصومان یافت نمیشود، و این تعبیر تا حدی شبیه تعبیر خداوند دربارة گمراهان تهی از قلب و چشم باطن است؛ آنجا كه میفرماید:
أُوْلَـئِكَ كَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ؛(1) آنان همانند چارپایان و بلكه گمراهترند.
از منظر حضرت، عالمنمای فاسدی كه با فراهم آوردن شبهات و افكار جاهلانه بساط گمراهی گسترده است، چنان در غفلت غوطهور شده كه نمیتواند قوانین صلاح و رستگاری را بشناسد تا آنها را به كار بندد و به سعادت دست یابد. وی همچنین از شناخت مسیر باطل عاجز است؛ پس نمیتواند خود را از گمراهی و كوری دل نجات دهد. قرآن، منبع كامل و جامع هدایت است و كسی كه با اخلاص و تواضع سر بر آستان آن نهد و دل خویش را آمادة پذیرش معارف نورانیاش سازد، راه هدایت را یافته و زمینة سعادت خویش را فراهم آورده است. اما كسی كه هوای موقعیت و شهرت در سر دارد و در پی آن است كه با نیرنگ و نشخوار سخنان ظاهرفریب، مردم ناآگاه را گرد خود جمع كند و گمراه گرداند، نمیتواند از معارف ناب هدایتبخش قرآن بهره برد. او با ذهن خالی از هوسها و شبهاتی كه به او القا شده نزد قرآن نمیرود، بلكه با پیشداوریهایی به سراغ آن میرود و میكوشد تا آن را بر خواستهها و افكار باطل و شیطانی خود تطبیق دهد و محملی برای شبهات خود بسازد، تا آن شبهات در دل ناآگاهان بیشتر نفوذ كند و تأثیر گذارد.
این غارتگران اندیشه، چونان مردگان در میان زندگاناند؛ آن هم مردگانی موذی و خطرناك که بوی تعفن لاشة تفكراتشان مشام انسانهای در پی بوستان اندیشههای ناب را میآزارد. چهبسا جاهل گمراهی كه بر دیگران نفوذ ندارد خطری برای کسی نداشته باشد و دیگران را در گمراهی خود سهیم نگرداند، اما اگر عالمی كه بر دیگران نفوذ
1 . اعراف (7)، 179.
دارد و مردم تحت تأثیر سخنانش قرار میگیرند گمراه شود، آتش انحراف و گمراهی از درونش زبانه میكشد و جان انسانهای ناآگاه را فرامیگیرد و آنان را نیز از طریق حق گمراه میسازد. البته او با این كار بار گناه خود را سنگین میكند و در گناهان و انحرافات كسانی كه به دست او منحرف گشتهاند سهیم میگردد:
وَلَیَحْمِلُنَّ أَثْقَالَهُمْ وَأَثْقَالًا مَّعَ أَثْقَالِهِمْ؛(1) و البته بارهای گران خود و بارهایی را همراه بارهای خویش برمیدارند.
اگر كسی مردم را به راه درستی و سعادت هدایت كرد، در اعمال خیر كسانی كه به دست او هدایت شدهاند سهیم است. در برابر، اگر كسی با سخنرانی، مقاله و كتاب خود زمینة گمراهی و انحراف دیگران را فراهم آورد، تا زمانی كه از این طریق افكار باطل او در اختیار دیگران قرار میگیرد و آنان را گمراه میسازد، او در عذاب و كیفر آنان شریك است و پیوسته بر بار گناهان او افزوده میشود.
باید طالبان علم و اندیشه به هوش باشند و بكوشند تا از سرچشمة قرآن و اهلبیت(علیهم السلام) معارف الاهی را فرا گیرند و بدون مسامحه به آنچه از طریق صحیح از منابع اسلامی فرا گرفتهاند عمل كنند. آنان نباید دین خدا را بازیچه خود قرار دهند و آیات قرآن و آموزههای دین را آنگونه كه خود میخواهند و خوشایند مردم است تفسیر و تأویل كنند.
یكی از دگراندیشان منحرف افتخار میكرد كه در جمع كمونیستهای ایرانی در آلمان اسلام را به گونهای معرفی كرده كه خوشایند همة آنان بوده است و گفتهاند: اگر اسلام چنین است ما نیز مسلمانیم! طبیعی است اسلامی كه در آن هیچ تكلیف و قید و بند و محدودیتی نباشد و به مردم اجازه دهد كه هرچه خواستند بگویند و هر كاری خواستند انجام دهند، و فساد و بیبندوباری و حتی وطنفروشی را مجاز بداند، برای
1 . عنكبوت (29)، 13.
کافران و دشمنان اسلام اصیلْ قابل قبول خواهد بود، اما اسلامی كه آزادی بیحد و حصر را برنمیتابد و حتی برای تمام جزئیات رفتار انسان مقررات و قوانینی دارد و به انسان اجازه نمیدهد هر سخنی را بر زبان آورد یا هر سخنی را بشنود، برای منحرفان و كسانی كه از زیر بار بندگی خدا شانه خالی میكنند پذیرفتنی نیست. از همین روی، بندگان شایسته و محبوب خداوند كه كاملاً تسلیم اوامر و تكالیف الاهیاند و هدفشان تقرب به خداوند است، بسیار اندکاند. اما در برابر، كسانی كه تحت تأثیر هواهای نفسانی و شیطان قرار میگیرند و منافع پنداری خویش را بر مصالح واقعی ترجیح میدهند و در غفلت از حق به سر میبرند پرشمارند. همچنین فراواناند كسانی كه دانش خویش را در خدمت خواستهها و هوسهای خود قرار دادهاند و از علم به مثابة وسیلهای برای رسیدن به موقعیتهای اجتماعی و تأمین زندگی بهتر بهره میبرند؛ كسانی كه خداوند دربارة آنان میفرماید:
أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَن یَهْدِیهِ مِن بَعْدِ اللَّهِ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ؛(1) آیا دیدی كسی را كه هوس خود را معبود خویش ساخته و خدا او را دانسته گمراه گردانیده و بر گوش او و دلش مُهر زده و بر دیدهاش پرده افکنده است؟ پس از خدا چه كسی او را هدایت خواهد كرد؟ آیا پند نمیگیرید؟
نمونة آشكاری از این افراد بلعم باعور است كه خداوند دربارة او فرمود:
وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِیَ آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا فَانسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطَانُ فَكَانَ مِنَ الْغَاوِینَ وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَـكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَى الأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِن تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ یَلْهَث...؛(2) و بر آنان خبر آن كس (بلعم باعور) را برخوان كه
1. جاثیه (45)، 23.
2. اعراف (7)، 175، 176.
آیتهای خویش را به وی دادیم و او از آنها بیرون رفت، پس شیطان در پی او افتاد تا از گمراهان گشت؛ و اگر میخواستیم هر آینه او را بدانها [به جایگاهی بلند] برمیداشتیم، ولیكن او به زمین چسبید و كام و خواهش دل خود را پیروی كرد. پس داستان او چون داستان سگ است: اگر بر او بتازی زبان از دهن بیرون آرد، یا واگذاریاش باز زبان از دهان آویخته دارد.