إِلَى اللَّهِ أَشْكُو مِنْ مَعْشَرٍ یَعِیشُونَ جُهَّالاً وَ یَمُوتُونَ ضُلَّالاً، لَیْسَ فِیهِمْ سِلْعَةٌ أَبْوَرُ مِنَ الْكِتَابِ إِذَا تُلِیَ حَقَّ تِلَاوَتِهِ، وَ لَا سِلْعَةٌ أَنْفَقُ بَیْعاً وَ لَا أَغْلَى ثَمَناً مِنَ الْكِتَابِ إِذَا حُرِّفَ عَنْ مَوَاضِعِهِ، وَ لَا عِنْدَهُمْ أَنْكَرُ مِنَ الْمَعْرُوفِ وَ لَا أَعْرَفُ مِنَ الْمُنْكَر؛ به خدا شکوه میکنم از جماعتی که نادان میزیند و گمراه میمیرند. هیچ کالایی در بازارشان خوارتر و بیرونقتر از کتاب خدا آنگاه که بهحق و شایسته تلاوت شود ـ نیست و چون با تغییر و تحریف خوانده شود، هیچ کالایی سودآورتر و ارزشمندتر از آن نباشد، و در نزد آنان چیزی زشتتر از معروف و نیکوتر از منکر نیست.
در گفتار پیشین به تفسیر و بررسی فرازهای آغازین خطبة هفدهم پرداختیم که حضرت در آن، دو گروه عالمنما را خشمانگیزترین و مبغوضترین بندگان نزد خداوند معرفی کردند. در این گفتار به بررسی فراز پایانی این خطبه میپردازیم.
هنوز چند سال از رحلت پیامبر(صلى الله علیه وآله) نگذشته و خاطرة آن حضرت از ذهنها محو نشده بود، و هنوز کسانی که فداکاریهای ایشان را در راه ترویج اسلام و دعوت به قرآن به چشم خود دیده بودند در جامعة اسلامی حضور داشتند که امیر مؤمنان(علیه السلام) از جماعتی شکوه میکند که با نادانی و غفلت زندگی میکنند و در گمراهی میمیرند؛ کسانی که ادعای مسلمانی و پیروی از قرآن و سنت رسول خدا(صلى الله علیه وآله) میدارند، اما حقایق و معارف اصیل کتاب خدا را برنمیتابند، و در عوض، برای رسیدن به اغراض پلید و منافع دنیوی خویش دست به تحریف معنوی قرآن میزنند. در بازار مکارة این جماعت، برداشتهای نادرست از قرآن و قرائتهای مردمپسند اما بیگانه با حقایق ناب آن، گرانبها و پرخریدار است، و برداشتهای درست و قرائت معصومانه از کتاب خدا خریدار ندارد. در جامعة اسلامی، مؤمنان، به برکت تربیت اولیای خدا و تعالیم الاهی حقایق را میشناسند و خوبیها را پاس میدارند و بدیها را زشت میشمارند، اما این گروه خودپرست، چون ملاک خوبی را موافقت با هوسها و اهداف پلید خود میدانند و ملاک بدی نزد آنان مخالفت با ایشان است، در نظرشان چیزی ناشناختهتر و بدتر از نیکوییها و شناختهتر و بهتر از بدیها وجود ندارد.
روشن است که حضرت از کفار شکایت نمیکند؛ زیرا آنان به اسلام و قرآن اعتقادی نداشتند و انتظار نمیرفت که حقایق قرآنی در میان ایشان رواج داشته باشد. همچنین آن حضرت از یک جامعة خیالی و فرضی شکایت نمیکند، بلکه شکوه آن
حضرت از کسانی است که در زمانة ایشان میزیستند و ادعای مسلمانی و پیروی از قرآن و سنت رسول خدا(صلى الله علیه وآله) میکردند، اما با این حال به قرآن واقعی توجهی نداشتند و به مخالفت با اهلبیت رسول خدا(صلى الله علیه وآله)، میپرداختند. آنان با برداشتهای نادرست از قرآن میکوشیدند رفتار زشت خود را تطهیر کنند و موجّه جلوه دهند.
میتوان بخش پایانی خطبه را تکملة بخش آغازین آن به شمار آورد؛ با این توضیح که حضرت در آغاز خطبه به معرفی مبغوضترین خلایق نزد خداوند و عالمنمایانی پرداختند که از حقیقت علم بیبهرهاند، اما با گردآوری مجموعهای از اصطلاحات و لفظپردازی و فضلفروشی میکوشند تا خود را عالم معرفی کنند، و جاهلان بیمایه نیز ایشان را دانشمند میشمارند و گردشان جمع میشوند. سپس حضرت در پایان خطبه از این گروه عالمنما و خودپرست شکوه میکند و آنان را متهم میسازد که قرآن واقعی و معارف ناب آن را کنار نهاده و به تحریف کتاب خدا و استفادة نابجا از آن میپردازند. بنابراین چنانكه از سیاق خطبه، بهویژه تعبیر إِلَى اللَّهِ أَشْكُو مِنْ معْشَرٍ یَعِیشُونَ برمیآید، چنین کسانی در زمان آن حضرت وجود داشتهاند، یا دستکم باید احتمال داد حضرت خبر قطعی میدهد که پس از ایشان کسانی به تحریف قرآن و انحراف در مسیر اسلام دست مییازند.
اکنون باید پرسید چه عواملی در صدر اسلام پدید آمد که طی چند دهه پس از رحلت رسول خدا(صلى الله علیه وآله) موجب چنین دگرگونیهایی شد. همچنین باید از تاریخ و آنچه در صدر اسلام رخ داد و انحرافهایی که سرنوشت جامعة اسلامی را دگرگون ساخت عبرت گیریم و بههوش باشیم تا از مسیر قرآن منحرف نشویم و در زمرة کسانی که امیر مؤمنان(علیه السلام) نزد خداوند از آنان شکایت میکنند، در نیاییم. طبیعی است غریزة حب ذات
موجب میشود که انسان خود را از انحراف و لغزش بهدور بداند، و اگر از بدی و زشتیها سخن به میان آید، آنها را به دیگران نسبت دهد و خود را از هر گناه و عیب و نقصی پاک بداند. اما شایسته است ما نیز احتمال آلوده شدن به انحراف و گناه، یا امکان آلوده شدنمان را در آینده، منتفی ندانیم. مگر برخی کسانی که سالها در رکاب رسول خدا(صلى الله علیه وآله) در جنگها شرکت کردند و مدتها در صف اول نماز جماعت پیامبر حاضر شدند و اموالشان را در راه خدا انفاق کردند، پس از رحلت آن حضرت منحرف نشدند و به مخالفت با جانشین ایشان و دشمنی با قرآن و معارف راستین آن برنخاستند؟ یا در گذر تاریخ، کسان بسیاری پس از آنکه عمر خویش در راه خیر صرف کردند، با خذلان و سوء عاقبت از دنیا نرفتند؟
نمونههای فراوانی از منافقان و گروههای سیاسی منحرف را میتوان سراغ داد که ابتدا سالم بودند، اما رفتهرفته به انحراف کشیده شدند، تا آنجا که در برابر اسلام و انقلاب قد برافراشتند. هرکسی در میان دوستان و همصنفان خویش افرادی را میشناسد که موقعیتی شایسته و چهرهای مقبول داشتند و مردم به آنان اعتماد میکردند، اما در پایان عمر منحرف شدند و از چشم مردم افتادند و با ذلت و خواری از دنیا رفتند. بنده کسی را سراغ دارم که درس اخلاق میگفت و ویژگیهای ارزشمندی داشت، اما در پایان عمر همة آن فضایل را از دست داد و با فرجامی بد از دنیا رفت. با توجه به اینکه احتمال دارد آن دگرگونیها در ما نیز پدید آید، باید همواره مراقب اندیشهها و رفتارهای خود باشیم تا از مسیر اسلام راستین منحرف نشویم؛ چنان درگیر نفسانیات و خودپرستیها و منفعتخواهیها نشویم كه خواست و پسند مردم ملاک رفتارمان شود و تابع افکار آنان گردیم و خوب و بد را از دریچة خواست مردم بنگریم، و در نتیجه، در پی انجام کارهایی باشیم که مردم میپسندند و از انجام کارهای درستی که مردم نمیپسندند خودداری کنیم.
چگونه فردی که در خانوادهای سالم تربیت یافته و به آداب و اخلاق اسلامی آراسته شده است، منحرف میگردد و از اصول و ارزشهای متعالی خویش دست میکشد؟ چگونه جامعهای که با آهنگ انقلاب و در سایة نظام و حکومت اسلامی رشد یافته است، از اهداف انقلابی و اسلامی خود دور میشود و به انحطاط میگراید؟
مهمترین عاملی که به تدریج، و پنهان از نگاه افراد سطحینگر، موجب انحطاط و انحراف انسان میشود، خوددوستی و خودخواهی است. این عامل موجب میشود انسان در پی اموری برآید که خوشایند و دلخواه اوست و اگر آنچه دلخواهش است با عقاید و ارزشهای دینی و اجتماعیاش ناسازگار باشد، به توجیه و تطهیر رفتار و گزینة مورد پسند خویش میپردازد؛ زیرا از یک سوی نمیتواند از آنچه دلش میخواهد دست کشد، و از سوی دیگر، نمیتواند بپذیرد که به گناه آلوده شده است. همچنین اگر آلوده گشتن به گناه را بر خویش هموار سازد، نمیخواهد در بین مردم، گناهکار و متخلف از قانون اسلام شناخته شود. او گاه برای اینکه نشان دهد به دین و قوانین اسلام پایبند است مجبور میشود زنجیرهای از توجیهات را سر هم کند. مثلاً وقتی میبیند کاری که میخواهد انجام دهد در توضیحالمسائل حرام معرفی شده است، در موضوع آن حکم شرعی تشکیک، و چنین وانمود میکند که موضوعْ بر کار او صدق نمیکند، و در نتیجه، حکم شرعی در رساله بر کار او منطبق نمیشود. برای نمونه، رسالههای عملیه برخی آرایشها یا نگاه به نامحرم را حرام دانستهاند و او با این توجیه که آرایشهای مزبور یا نگاه حرامِ ذکرشده در رسالهها، بر آرایش مورد نظر او و نگاه وی به نامحرم تطبیق ندارد، درصدد موجّه و مشروع جلوه دادن رفتار خود برمیآید. اگر دریافت که کارش توجیهبردار نیست و مطمئن شد که کارش مصداق حکم شرعی حرام
است، در فهم و فتوای مرجع صاحب رساله تشکیک میکند و میگوید مرجع تقلید معصوم نیست و در این فتوا اشتباه کرده است.
بهویژه کسی که با منابع و مدارک فقه آشناست، بیشتر با چنین توجیههایی در پی تصحیح رفتار خود برمیآید. آنگاه اگر با تحقیق و بررسی یا بحث علمی به او ثابت کردند که منبع و سند آن فتوا روایت صحیحی است که به آن حکم تصریح دارد، چهبسا برای توجیه رفتار خود، عصمت امام(علیه السلام) را مخدوش شمارد. وی برای نفی عصمت امامان(علیهم السلام) مستنداتی همچون برخی تعابیر دعای کمیل را پیش میکشد که در ظاهر، حضرت علی(علیه السلام) خویش را به کوتاهی و قصور متهم میکنند، یا برخی تعابیر امام سجاد(علیه السلام) را در دعای ابوحمزة ثمالی برمیشمارد که در نگاه بدوی از آنها صدور گناه از ایشان استظهار میشود؛ نظیر:
فَمَنْ یكون أَسْوَء حالاً مِنّیِ إِنْ نُقِلْتُ عَلى مِثْلِ حَالیِ إِلَى قَبْرِی لَمْ أُمَهِّدْهُ لِرَقْدَتیِ وَ لَمْ أَفْرُشْهُ بِالْعَمَلِ الصَّالِحِ لِضَجْعَتیِ؛ پس از من بدحالتر و تیرهروزتر کیست آنگاه که با این حال به سوی قبری روانه شوم که آن را محل آرامش و آسایش خود نساختهام و در آن عمل صالح نگستراندهام.
او حتی با استناد به برخی آیات در عصمت رسول خدا(صلى الله علیه وآله) خدشه وارد میکند؛ نظیر آیة:
فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَاسْتَغْفِرْ لِذَنبِكَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ بِالْعَشِیِّ وَالْإِبْكَارِ؛(1) پس شکیبایی ورز که وعدة خدا راست است و برای گناهت آمرزش بخواه و پروردگارت را شبانگاه و بامداد همراه با سپاس و ستایش به پاکی یاد کن.
ممکن است کسانی برای اینکه آزادانه و به گمان واهی خود بدون منع شرعی به خواستههای شیطانیشان برسند، با استناد به سخن برخی متکلمان، که تخلف از وعده
1 . غافر (4)، 55. ساحت رسول خدا(صلى الله علیه وآله) از هر گناه و مکروهی منزه است و منظور از «ذنب» در این آیه ترک اولاست که نه گناه به شمار میآید و نه مکروه.
را برای خداوند محال و ناپسند، و تخلف از وعید را جایز میشمرند،(1) انذارهایی را که در قرآن وارد شده تهی از واقعیت و صرفاً برای ترساندن مردم و دعوت آنان به کار خیر و خودداری از گناه قلمداد کنند. اگر این راه ادامه یابد و آدمی همواره در پی رسیدن خواستههای نفسانی خود برآید، سرانجام به انکار دین و مقدسات میرسد:
ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِینَ أَسَاؤُوا السُّوأَى أَن كَذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّهِ وَكَانُوا بِهَا یَسْتَهْزِؤُون؛(2) پس سرانجام کسانی که کارهای بد کردند این شد که آیات خدا را دروغ انگاشتند و آنها را مسخره میکردند.
امیر مؤمنان(علیه السلام) از گروهی خودپرست شکوه میکند که قرآن و معارف اصیل آن، نزد آنان کسادترین کالا و چون زمین بایری است که کسی به آن اعتنا و توجهی ندارد. این جماعت مشتری و مروج قرآنی هستند که در آن تحریف صورت میپذیرد و برداشتها و تفسیرهای آن هماهنگ با پسند مردم و خواستههای نفسانی آنان است. حال اگر ما نگران باشیم که در این راه بدفرجام افتیم و در پی فهم قرآن و روایات و احکام دین باشیم، باید زمینههای علمی لازم را در خود فراهم آوریم و روش صحیح تحقیق در قرآن و روایات را بیاموزیم. بر این اساس، میباید پس از شناسایی قواعدی که در فهم قرآن و روایات کارسازند، نظیر ناسخ و منسوخ، عام و خاص، حاکم و محکوم، وارد و مورود و عناوین اولی و ثانوی به فراگیری شیوة صحیح انطباق آنها بر احکام و معارف قرآن و روایات بپردازیم و بدین شیوه بر فهم صحیح و عقلایی معانی از الفاظ کتاب
1. بر اساس این قول بر خداوند جایز است که پس از تهدید بندهاش به عذاب در قبال معصیتی که مرتکب شده، از تهدید خود صرف نظر کند و او را به عذاب گرفتار نسازد.
2. روم (30)، 10.
الاهی و روایات معصومان(علیهم السلام) فایق آییم. در غیر این صورت به بیراهه میرویم و به فرجام کسانی گرفتار میشویم که به تشکیک در قانون قصاص، اختلاف ارث زن و مرد و دیگر احکام دین پرداختند.
پس شرط اول برای فهم صحیح و استفادة درست از قرآن و سنت این است که روش تحقیق در آن دو منبع را فراگیریم، و شرط دوم آن است که در مقام فهم و استنباط از آن منابع دینی، ذهنیتها و هواهای نفسانی خود را دخالت ندهیم. در زمینة اخلاصورزی و دخالت ندادن خواستههای نفسانی، داستانهای فراوانی دربارة فقهای راستین نقل کردهاند؛ از جمله دربارة یکی از فقهای بزرگ گفتهاند چون ایشان میخواستند به استنباط احکامِ آب چاه بپردازند، برای اینکه منافع شخصی باعث آسانگیری ایشان در ارائه فتوا نشود، دستور دادند چاه آب منزلشان را پر کنند و سپس به استنباط آن احکام پرداختند. هوای نفس، موقعیتخواهی و شهرتطلبی فهم انسان را از منابع دین تغییر میدهد و موجب انحراف انسان، بدعت در دین و استفادههای نابجا از قرآن و روایات میشود. از این رو، کسب مقام فقاهت و فتوا نیاز به تزکیة نفس و تهذیب اخلاق دارد.