از آیات و روایات به روشنی برمیآید که انسان در این دنیا در حال حرکت به سوی مقصد نهایی، یعنی قرب الاهی است. او اگر راه رسیدن به این مقصد متعالی را بشناسد و عزم و همت خویش را به کار گیرد، بدان میرسد؛ اما اگر در شناخت آن کوتاهی کند و عزم و همتی برای رسیدن بدان مقصد برین نداشته باشد، بدان نخواهد رسید. خداوند متعال از سَرِ لطف و عنایت به بندگان خویش، نشانهها و علامتهایی برای آنان قرار داده تا به كمك آنها راهها و مسیرهای زندگی را بیابند. برای مثال، کوهها و بهویژه قلهها را نشانههایی قرار داده تا آدمی با آنها جهت خود را باز شناسد. محض نمونه قله دماوند از دهها کیلومتر دورتر قابل مشاهده است و کسی را که میخواهد به سمت آن کوه حرکت کند، راه مینماید؛ یا کسانی که شبهنگام راه گم کردهاند، به كمك ستارگان میتوانند جهت حرکت خود را باز شناسند. خداوند دربارة نشانههای روی زمین و از جمله علامت و نشانه بودنِِ ستارگان میفرماید:
وَأَلْقَــى فِی الأَرْضِ رَوَاسِیَ أَن تَمِیدَ بِكُمْ وَأَنْهَاراً وَسُبُلاً لَّعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ * وَعَلامَات
وَبِالنَّجْمِ هُمْ یَهْتَدُونَ؛(1) و در زمین کوههایی استوار افکند تا شما را نلرزاند، و رودها و راهها [قرار داد] تا شما راه خود را پیدا كنید، و نشانههایی [دیگر نیز قرار داد] و آنان به وسیله ستارگان راه مییابند.
همانگونه که خداوند در زمین برای انسانها علامتها و نشانههایی قرار داده تا راه خود را گم نکنند، برای سیر معنوی آنان نیز نشانههایی قرار داده تا با آنها به سوی کمال و مقصود متعالی خویش هدایت شوند. گفتنی است، پارهای روایات، آیة شانزدهم سورة نحل را، به نشانههای معنوی، تفسیر كردهاند که مسیر تعالی و کمال انسان را مینمایانند. از جمله داوود گچکار میگوید که امام صادق(علیه السلام) دربارة آیة وَعَلامَاتٍ وَبِالنَّجْمِ هُمْ یَهْتَدُون فرمود:
ألْنَّجْمُ رَسُولُالله(صلى الله علیه وآله) والْعَلَامَاتُ الأئِمَّةُ(علیهم السلام)؛(2) «مراد از ستاره رسول خدا(صلى الله علیه وآله) است و مراد از نشانهها امامان معصوم(علیهم السلام) هستند».
همچنین خداوند متعال دربارة عظمت و مقام متعالی اهلبیت(علیهم السلام) که مشمول عنایات ویژة او بودند و به مقام عصمت و کمال نهایی نایل آمدند و بندگان برگزیده معرفی شدند، میفرماید:
فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللهُ أَن تُرْفَعَ وَیُذْكَرَ فِیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَلْآصَالِ * رِجَالٌ لَّا تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَلا بَیْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلَاةِ وَإِیتَاء الزَّكَاةِ یَخَافُونَ یَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَالأَبْصَارُ؛(3) [آن چراغ] در خانههایی است که خدای رخصت داده است که بالا برده و بزرگ داشته شوند و نام وی در آنها یاد شود و او را در آنجا بامدادان و شبانگاهان به پاکی ستایند. مردانی که تجارت و خرید و فروش، ایشان
1. نحل (16)، 15، 16.
2. محمد بن یعقوب کلینی، اصول كافی، ج 1، ص 206، ح 1.
3. نور (24)، 36، 37.
را از یاد خدا و برپاداشتن نماز و دادن زکات به خود مشغول نمیدارد و از روزی میترسند که دلها و دیدگان در آن روز دگرگون شود.
معرفی بندگان برگزیدة خدا و ویژگیهای ممتاز آنان، راه تعالی را به انسان مینمایاند، و گرچه رسیدن به مرتبه و شایستگیهای ایشان برای ما ممکن نیست، شناخت آنان و ویژگیهای والایشان، به ما امکان تأسی به ایشان و گام نهادن و حرکت در مسیری را که آنان نمایاندند فراهم میآورد. بر این اساس، در سالهای اخیر، ما در مباحثی به ویژگیهای مؤمنان در سورة مؤمنون پرداختیم. سپس طی جلساتی صفات عبادالرحمن را در سورة فرقان بررسی كردیم؛ صفاتی که سمت و سوی حرکت به سوی الله و قرب الاهی را مشخص میسازند. برای مباحث امسال نیز خطبة 87 نهج البلاغه را در نظر گرفتیم که بخش اول آن به معرفی بندگان محبوب و برگزیدة خداوند اختصاص یافته است. بیشک شناخت ویژگیهای برجسته و ممتاز آنان انسان را برای شناسایی قلههای کمال و حرکت تکاملی یاری میرساند. از آن روی که انسان جستوجوگرِ حقیقت باید لغزشگاههای مسیر تعالی و آفتهایی که انسان را از رسیدن به کمال و تعالی بازمیدارند، بشناسد تا به ورطة هلاکت و بدبختی نیفتد، در ادامة مباحث، به بررسی بخش دوم خطبهای پرداختیم که در آن بدترین بندگان خدا به تصویر کشیده شدهاند. آنگاه به مناسبت بخش دوم آن خطبه، گزیدههایی از سخنان آن حضرت را در دیگر خطبهها مطرح کردیم.
با توجه به اینكه در مباحث گذشته محبوبترین و مبغوضترین بندگان خدا در نهج البلاغه معرفی شدند، جا دارد در این مقام ملاک محبوبیت و مبغوض گشتن نزد خداوند را بشناسیم. ملاک محبوب گشتن نزد خداوند ایمان است که خاستگاه عمل
صالح بهشمار میآید، و خداوند بندهای را دوست میدارد که با ایمان زندگی کند و با ایمان از دنیا برود. گاهی از کسانی هم که ایمان دارند لغزشهایی سر میزند، و از این منظر، ایمان دارای مراتب است و کسانی که از مراتب عالی آن برخوردارند، از لغزش و انحراف بهدورند. با توجه به تلازمی که بین محبوبیت نزد خدا و ایمان وجود دارد، محبوبیت نزد خداوند نیز دارای مراتب است. بر این اساس، محبوبترین بندگان خدا کسانی هستند که ایمان کامل دارند و افزون بر آنكه خود به مقام قرب الاهی نایل گشتهاند و از گناه و لغزش مصون ماندهاند، در پی اصلاح دیگران نیز هستند و مجرای فیض هدایت الاهی برای دیگراناند. آنان همان گروهی هستند که امیر مؤمنان(علیه السلام) در خطبة 87 ایشان را میستاید و در پارهای از آیات قرآن به مقام صبر، توکل و تقوا متصف شدهاند:
إِنَّ اللهَ یُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِینَ؛(1) خداوند توکلکنندگان را دوست میدارد؛
بَلَىٰ مَنْ أَوْفَىٰ بِعَهْدِهِ وَاتَّقَىٰ فَإِنَّ اللهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ؛(2) آری، هر که به پیمان خود وفا کند و پرهیزکاری ورزد، همانا خداوند پرهیزکاران را دوست میدارد؛
وَاللهُ یُحِبُّ الصَّابِرِینَ؛(3) و خداوند شکیبایان را دوست دارد.
خداوند کسی را دوست میدارد که ایمان ثابت داشته باشد و تا دم مرگ ایمانش را حفظ کند. خداوند با چنین کسی دشمنی نمیورزد و اگر گناهی از او سر زد و توبه کرد، توبهاش را میپذیرد، و اگر توبه نکرد و گناهش نیز در حدی نبود که ایمانش را زایل گرداند و او را در جرگة اهل شرک وارد سازد، مدتی متناسب با گناهی که مرتکب شده در عالم برزخ مجازات و کیفر میگردد و پس از پاک شدن از آن گناه و یا به
1. آلعمران (3)، 159.
2. آلعمران (3)، 76.
3. آلعمران (3)، 146.
واسطه شفاعت وارد بهشت میشود. به هر روی، مؤمنْ مخلّد در دوزخ نخواهد بود و اگر از گناه پاک نشود، سرانجام به شفاعت رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) و اهلبیت آن حضرت(علیهم السلام) بخشیده میشود. بر اساس روایتی که شیعه و اهلسنت به اتفاق نقل کردهاند، رسول خدا(صلى الله علیه وآله) فرمود:
إدَّخَرْتُ شَفَاعَتی لِأهْلِ الْکَبَائِرِ مِنْ أمَّتی؛(1) شفاعتم را بر گناهکاران از امتم ذخیره کردهام.
بر این اساس، ملاک محبوب گشتن نزد خداوند ایمان ثابت است، نه ایمانی متزلزل که پس از مدتی از بین میرود، و محبوبتر گشتن نزد خداوند به قوت ایمان انسان بستگی دارد. هرچه بر مراتب ایمان انسان افزوده شود، نزد خداوند محبوبتر میگردد، تا به مرحلهای برسد که هیچ گناه و لغزشی از او سرنزند و افزون بر آن، دیگران را نیز هدایت کند. در این صورت، وی برترین و محبوبترین بندگان نزد خداوند خواهد بود.
ملاک مبغوض گشتن نزد خداوند کفر و شرک است. اگر کسی سالها باایمان زندگی کند، اما سرانجام کفر ورزد و كافر از دنیا رود، مشمول عفو و بخشش خداوند نخواهد شد و همواره گرفتار عذاب الاهی خواهد بود:
إِنَّ اللهَ لا یَغْفِرُ أَن یُشْرَكَ بِهِ وَیَغْفِرُ مَا دُونَ ذٰلِكَ لِمَن یَشَاء وَمَن یُشْرِكْ بِاللهِ فَقَدِ افْتَرَىٰ إِثْمًا عَظِیمًا؛(2) خداوند این را که به او شرک ورزند نمیآمرزد، و آنچه را که فروتر از آن باشد (غیرشرک) بر آنكس كه بخواهد میآمرزد؛ و هرکه به خدا شرک آرد، پس با دروغی که بافته گناهی بزرگ مرتكب شده است.
1 . محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 8، باب 21، ص 30.
2 . نساء (4)، 48.
همانگونه که ایمان مراتبی دارد، کفر نیز ذومراتب است و همة کفار در یک سطح نیستند. گاهی کسی کفر ورزیده و خود را از هدایت محروم ساخته است، اما کاری به دیگران ندارد و درصدد گمراه ساختن آنان نیست. چهبسا او کارهای خوبی انجام دهد، و در این صورت خداوند در همین دنیا پاداش او را میدهد، و البته به جهت کفر، در جهان آخرت، برای همیشه در جهنم به سر خواهد برد و مشمول رحمت خداوند قرار نخواهد گرفت. در بین بندگان بد خداوند، بدترین و مبغوضترین بندگان کسانی هستند که افزون بر اینکه خود گمراه، و از هدایت الاهی محروم شدهاند، در پی آناناند تا دیگران را نیز گمراه سازند و راه هدایت را بر دیگران نیز ببندند.
در پارهای سخنان امیر مؤمنان(علیه السلام) دربارة بدترین و مبغوضترین مردمان، که در گفتارهای پیشین بدان پرداختیم، چند ویژگی تکرار و بر آنها تأکید شده است. یکی از آن ویژگیها بدعتگروی است. امیر مؤمنان(علیه السلام) نزدیك به بیست مورد در نهج البلاغه به اوصاف بدعتگذاران در دین میپردازند و آنان را سرزنش میكنند. از این روی، با توجه به تأکید امام(علیه السلام) بر نکوهش بدعت، باید مفهوم بدعت را روشن سازیم و عوامل گرایش به بدعتگذاری را معرفی كنیم. در این گفتار در پی آنیم تا پارهای سخنان آن حضرت را در اینباره، که برخی از آنها در گفتارهای پیشین نیز مطرح شد، یادآوری كنیم. حضرت در خطبة هفدهم در معرفی دستة اول از بدترین و دشمنترین آفریدگان در پیشگاه خداوند، فرمودند:
مَشْغُوفٌ بِكَلَامِ بِدْعَةٍ وَ دُعَاءِ ضَلَالَةٍ؛ آزمندانه سخن بدعت گوید و به گمراهی دعوت کند.
«مشغوف» و واژگان همخانوادة آن، شیفتگی، علاقه و محبت شدید را میرسانند.
«شغاف» غلاف قلب است و خداوند دربارة محبت و علاقة شدید زلیخا به حضرت یوسف، از قول زنانی که در خانة زلیخا گرد آمده بودند، میگوید: امْرَأَةُ الْعَزِیزِ تُرَاوِدُ فَتَاهَا عَن نَّفْسِهِ قَدْ شَغَفَهَا حُبًّا ...؛(1) زن عزیز از غلام خود کام خواسته و سخت خاطرخواه او شده است. گفتهاند فاعل «شغفها» حضرت یوسف است و معنای جمله آن است که محبت آن حضرت غلاف قلب زلیخا را پاره کرد و در درون قلب او جای گرفت.(2)
در خطبة هجدهم، امام(علیه السلام) پس از آنكه دربارة قضات ناصالح و اسیر هوا و هوس فرمودند آنان بر اساس رأی خود حکم صادر میکنند، با لحنی کوبنده در نکوهش آنان فرمودند:
أَ فَأَمَرَهُمُ اللَّهُ تَعَالٰـى بِالِاخْتِلَافِ فَأَطَاعُوهُ، أَمْ نَهَاهُمْ عَنْهُ فَعَصَوْهُ، أَمْ أَنْزَلَ اللهُ سُبْحَانَهُ دِیناً نَاقِصاً فَاسْتَعَانَ بِهِمْ عَلَىٰ إِتْمَامِهِ، أَمْ كَانُوا شُرَكَاءَ لَهُ فَلَهُمْ أَنْ یَقُولُوا وَ عَلَیْهِ أَنْ یَرْضَىٰ، أَمْ أَنْزَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ دِیناً تَامّاً فَقَصَّرَ الرَّسُولُ(صلى الله علیه وآله) عَنْ تَبْلِیغِهِ وَ أَدَائِهِ؛ آیا خداوند به اختلاف فرمانشان داده است و اینان خدا را فرمان بردهاند؟ یا خداوند از اختلاف نهیشان فرموده و اینان نافرمانیاش کردهاند؟ یا خداوند سبحان دین ناقصی فرستاده و از آنان برای اتمام آن کمک خواسته است؟ یا آنان انبازان خدایند که هرچه بخواهند بگویند و او میباید راضی شود؟ یا دین کاملی فرو فرستاده، ولی پیامبر(صلى الله علیه وآله) در تبلیغ و بیان آن کوتاهی کرده است؟
همچنین امام(علیه السلام) در خطبة 87 دربارة عالمنمای جاهل فرمودند:
قَدْ حَمَلَ الْكِتَابَ عَلَى آرَائِهِ، وَ عَطَفَ الْحَقَّ عَلَى أَهْوَائِهِ، یُؤْمِنُ النَّاسَ مِنَ الْعَظَائِمِ، وَ یُهَوِّنُ كَبِیرَ الْجَرَائِمِ، یَقُولُ أَقِفُ عِنْدَ الشُّبُهَاتِ وَ فِیهَا وَقَعَ، وَ یَقُولُ اَعْتَزِلُ الْبِدَعَ وَ بَیْنَهَا اضْطَجَعَ؛ کتاب خدای را به رأی و نظر خود تفسیر میکند و هوسهای خود را در
1. یوسف (12)، 30.
2. سید علیاکبر قرشی، قاموس قرآن، ج 3 4، ص 48.
پوشش حق بیان میكند. مردم را از بلایای عظیم رستاخیز ایمن انگارد و گناهان بزرگ را کوچک و حقیر جلوه دهد. گوید که از شبههها پرهیز کند، ولی در عمل بدان درافتد. نیز گوید که از بدعتها دوری کند، در حالی که در متن آنها منزل گزیند.
در گزیدهای از خطبة 104، حضرت مردم را از تکیه کردن بر نادانی و جهالت و پیروی از هوسها که زمینهساز بدعتاند برحذر میدارند و میفرمایند:
عِبَادَ اللهِ لَا تَرْكَنُوا إِلَى جَهَالَتِكُمْ وَ لَا تَنْقَادُوا لِأَهْوَائِكُمْ فَإِنَّ النَّازِلَ بِهَذٰا الْمَنْزِلِ نَازِلٌ بِشَفَا جُرُفٍ هَارٍ، یَنْقُلُ الرَّدَى عَلَى ظَهْرِهِ مِنْ مَوْضِعٍ إِلَى مَوْضِعٍ لِرَأْیٍ یُحْدِثُهُ بَعْدَ رَأْیٍ، یُرِیدُ أَنْ یُلْصِقَ مَا لَا یَلْتَصِقُ، وَ یُقَرِّبَ مَا لَا یَتَقَارَبُ؛ ای بندگان خدا، به نادانیتان تکیه نزنید و از هوسهاتان پیروی نکنید که بیتردید هرکس چنین کند، در لبة پرتگاهی سستپی جای دارد، با کولهباری از تباهی که با آرای شخصی و بیریشة خود جابهجاشان میکند. او میخواهد چیزهایی را که به تناسبی با هم ندارند به یکدیگر پیوند دهد و چیزهایی را كه یکدیگر نزدیک نیستند، نزدیک سازد.
کسی که در پی کسب علم برنمیآید و زحمت دستیابی به قلههای معرفت را بر خود هموار نمیسازد، اندیشه و باورهای خود را بر مدار نادانی و جهالت سامان میدهد. وی اگر در بین پیروان دین و قرآن موقعیتی بیابد، میكوشد با تکیه بر نادانیها، افکار پوچ و هوسهای خود، برداشتهای بدعتآمیز از آموزههای دینی ارائه دهد. وی با این کارْ خود را در معرض نابودی و بر لبة پرتگاه هلاکت قرار داده و خشم و غضب ابدی خداوند را برای خود فراهم آورده است. این فرجام برای او بسیار سخت و ننگین خواهد بود؛ فرجامی که در پی جهالتورزی، ارائة آرای پوچ و نادرست، انحراف در دین و برپا ساختن بنیان بدعت پدید آمده است:
أَفَمَنْ أَسَّسَ بُنْیَانَهُ عَلَى تَقْوَى مِنَ اللهِ وَرِضْوَانٍ خَیْرٌ أَم مَّنْ أَسَّسَ بُنْیَانَهُ عَلَى شَفَا
جُرُفٍ هَارٍ فَانْهَارَ بِهِ فِی نَارِ جَهَنَّمَ وَاللهُ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ؛(1) آیا کسی که بنای خود را بر پروای از خدا و خشنودی او بنیاد نهاده بهتر است یا آنكه بنای خویش را بر لبة پرتگاهی سست و فروریختنی بنیاد نهاده، پس او را به آتش دوزخ دراندازد؟ و خدا مردم ستمکار را راه ننماید.
چنین انسان نادان و جهالتپیشهای که گرفتار هوس است و هوای مطرح کردن خود را در سر میپروراند، با ابراز پیدرپی آرا و نظریات سست و بیپایهاش، پلشتیها و آلودگیها را بر پشت خود حمل میكند و از جایی به جای دیگر میبرد. او که از باورها و آموزههای اصیل، ثابت و ماندگار وحیانی بهرهای ندارد، در پی آن است که سخنان پراکنده و بیارتباط با دین را در کنار هم نهد و به خیال خودْ دین را به مردم معرفی کند.
حضرت در خطبة 176 در باب ثبات، استمرار احکام الاهی و تغییرناپذیری آنها و نیز نهی از انحراف و بدعت در دین میفرمایند:
وَ اعْلَمُوا عِبَادَ اللهِ أَنَّ الْمُؤْمِنَ یَسْتَحِلُّ الْعَامَ مَا اسْتَحَلَّ عَاماً أَوَّلَ، وَ یُحَرِّمُ الْعَامَ مَا حَرَّمَ عَاماً أَوَّلَ، وَ أَنَّ مَا أَحْدَثَ النَّاسُ لَا یُحِلُّ لَكُمْ شَیْئاً مِمَّا حُرِّمَ عَلَیْكُمْ، وَ لٰـكِنَّ الْحَلَالَ مَا أَحَلَّ اللهُ، وَ الْحَرَامَ مَا حَرَّمَ اللهُ... فَإِنَّ النَّاسَ رَجُلَانِ مُتَّبِعٌ شِرْعَةً، وَ مُبْتَدِعٌ بِدْعَةً، لَیْسَ مَعَهُ مِنَ اللهِ سُبْحَانَهُ بُرْهَانُ سُنَّةٍ وَ لَا ضِیَاءُ حُجَّةٍ؛ بدانید ای بندگان خدا، مؤمن (در پیوند با حلال و حرام خدا در نوسان نباشد.) آنچه را اکنون حلال میشمارد که سال نخست حلال میشمرده است، و امسال حرام میداند چیزی را که سال اول نیز حرام میدانست. بیتردید آنچه مردم پدید آورند و بدعتهایی که گذارند، برای شما حرامهای الاهی را حلال نکند. حلال همان است که خداوند
1. توبه (9)، 109.
حلال کرده است و حرام همان است که خدا حرام کرده است... . بیشک مردم دو گروهاند: یا پیرو شریعتاند و از دین دستور میگیرند، یا بدعتگذار و خودمحورند که نه از سنت الاهی برهانی دارند و نه نور هدایتی که حجت و راهنمای آنان باشد.