بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
الْحَمْدُ للهِ رَبِّ العَالَمِین وَ صَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ و آلِهِ الطَّاهِرِین
أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً
باید بکوشیم وظایف خود را بهتر بشناسیم و بهترین راه عمل کردن به آنها را پیدا کنیم. هر یک از ما به عنوان یک انسان، وظایف خاصی داریم که کمابیش در رساله عملیه و امثال آن آمده است، مانند آنکه نماز بخوانیم، روزه بگیریم، گناهان را ترک کنیم، دروغ نگوییم و غیبت نکنیم. اگر از چیزی هم غفلت کردیم و به چیزی عمل نکردیم از خدای متعال میخواهیم تا به وظایفمان درست عمل کنیم و اگر از محرمات دوری کردیم، دستکم از مشتبهات هم پرهیز کنیم. این مسایل را هر انسان مکلفی باید بداند، بشناسد و عمل کند. همانطور که میدانیم وظایف منحصر به اینها نیست، و سلسله وظایف دیگری نیز وجود دارد که افراد در آنها مساوی نیستند و نمیشود یک دستورالعمل کلی برای همه ارائه کرد. همه نماز صبح را باید در اول وقت تا قبل از طلوع آفتاب بخوانند. این امر را در رساله عملیه نوشتهاند و ما یاد میگیریم و باید به آن عمل کنیم؛ اما درس خواندن، منبر رفتن و شرکت در کارهای اجتماعی، سیاسی، اخلاقی و ارشاد دیگران چیزهایی نیست که برای همه یکسان ثابت باشد؛ بلکه تابع امکانات و نعمتهایی است که خدا به افراد داده است و بر اساس نعمتها و امکانات، تکالیف خاصی نیز به عهده افراد میباشد. تکلیفی که مراجع تقلید دارند ما نداریم. تکلیفی هم که ما داریم سایر مردم ندارند؛ همچنانکه تکلیفی که اغنیا دارند فقرا ندارند.
بنابراین، تکالیف تابع امکاناتی است که خدای متعال بهصورت تکوینی یا اکتسابی در اختیار اشخاص گذاشته است. ما باید ببینیم که خدای متعال چه چیزهایی را به ما داده و در مقابل چه چیزهایی از ما میخواهد. حال، اندکی که از تکالیف فردی فراتر میرویم، باید دید وظیفه ما نسبت به خانواده و همسر و فرزندانمان چیست؟ قدری فراتر، تکلیف ما نسبت به همسایهها و خویشاوندان چیست؟ کمکم در مسئولیتهای اجتماعی باید دید معلم نسبت به شاگردان چه تکلیفی دارد؟ در این موارد، هم امکانات افراد دخالت دارد و هم افق دید آنان. گاهی توجه نداریم كه کارهایی وجود دارد که میشود انجام داد ولی به دلیل غفلت از آنها، نه خود را برای آنها آماده میكنیم، و نه به فكر انجام آنها میافتیم. اگر میدانستیم و توجه داشتیم، میتوانستیم خود را آماده کنیم و تکالیفی در آن زمینهها را عهدهدار شویم. البته علت این غفلت قابل بحث است.
گاهی تعلقات قلبی و دلبستگیهای انسان به چیزهایی بیشتر است و نسبت به آنها بیشتر توجه پیدا میکند. وقتی این تعلقات و دلبستگیها به چیزی کمتر باشد ممكن است از دایره افکار انسان خارج شود. یکی از آسیبهای شناخت تکالیف اجتماعی و انجام آنها این است که برخوردهایی که در اجتماع اتفاق میافتد و مشکلی اعم از ضرر مالی، عرضی و آبرویی برای ما ایجاد میکند، ذهن ما را به خود مشغول میکند. اگر کسی در کوچه به ما فحش دهد یا به آخوندها بد بگوید، یا مقالهای بنویسد یا مثلا کاریکاتوری بکشد که گوشهی ما را نیز بگیرد، ناراحت میشویم و توجه ما به آن معطوف میشود؛ تا جایی كه حتی وقتی نماز میخوانیم فکر همین هستیم که چرا با ما اینگونه رفتار شده است، باید چه کار کنیم و چگونه با او برخورد کنیم. گاهی مدتی طولانی میگذرد و اکثر وقت و نیروی انسان صرف میشود که احمقی حرفی زده و من باید با او چه کار کنم، در حالی که این ضرر قابل توجه نیست و صرف وقت برای آن کار غلطی است.
اولا این حساسیت نوعی خودخواهی است. اگر به مؤمنی دیگر یا مثلا به شخصیتهای مهم دینی یا سیاسی بد گفته بودند، آنقدر به من برنمیخورد، ولی چون به من بد گفته این قدر حساسیت از خودم نشان میدهم. در سالهای دور، در سفری از قم به تهران با آقای بزرگواری که از همان سالهای اول که به قم آمدم خدمت ایشان ارادت داشتم، در اتوبوس همصندلی بودیم. به نظرم راننده موسیقی رادیو را روشن کرد و ایشان اوقاتش تلخ شد و گفت: چه زمانهای شده، چه قدر مردم بیادب شدهاند و رعایت نمیکنند و کمکم ادامه داد که حتی همسایگان ما نیز با صدای موسیقیشان ما را اذیت میکنند. در آن زمان من جوان بودم و شاید سنم بیشتر از بیست، یا بیست و یک سال نبود. گفتم: آقا اگر اجازه بفرمایید من سؤالی بکنم. گفت: خب بفرمایید! گفتم: گناه موسیقی بیشتر است یا غیبت؟ گفت: روایاتی که درباره غیبت است خیلی بالاتر از اینهاست. گفتم: حالا اگر این راننده غیبت میکرد شما این قدر ناراحت میشدید؟ گفت: آخر اینها بیاحترامی به دین است. گفتم: غیبت هم یک گناه دینی است. ایشان در فکر فرو رفت.
این نشان میدهد كه همه این ناراحت شدنهای ما از گناه دیگران، به خاطر گناه بودن آنها نیست. برخی از این ناراحتیها به خاطر بیاحترامی به «من» است؛ چون اینجا «من» معمم هستم و جلوی اتوبوس نشستهام و در حضور من گناه میکند، دارد به من دهنکجی میکند، لذا برآشفته میشوم. اگر این احساس نبود، این قدرها ناراحت نمیشدم. این مسأله حب نفس است. حساسیت من نیز بهخاطر جسارت به من است، نه به دین، خدا و اولیای خدا. بنابراین باید سعی کنیم در برخوردهای اجتماعی، جاهایی که به ما جسارت یا توهین میشود، این حیثیتها را از هم تفکیک کنیم و جاهایی که مربوط به شخص ماست، اصلا اعتنا نکنیم. همانطور كه اگر کودکی در کوچه به انسان فحش بدهد، خیلی ناراحت نمیشود، زیرا میگوید: او بچه است و عقلش نمیرسد، به کسی هم كه کلام یا رفتار نامربوطی از او سر میزند باید بیاعتنایی کرد.
این مسایل تا آن جایی که مربوط به شخص من است اهمیتی ندارد، مخصوصا اگر وقت انسان صرف این کار بشود و مانع از کارهای دیگرش شود. مگر ما چه قدر وقت داریم؟ ما برای انجام یک صدم تکالیفی که روی زمین مانده نداریم، پس چگونه وقتمان را صرف این کنیم که به ما چه گفتند و دنبال پاسخ آن باشیم؟! اما گاهی مسأله این است که این فرد با این کلام یا رفتار، دین را خراب میکند، در حکم خدا تشکیک كرده، یا به نظام اسلامی بیاحترامی میکند، اینجا باید حساس باشیم. اگر پای دین درمیان است، حقی در حال ناحق شدن است، بدعتی در دین درحال شکلگیری است، یا از احقاق حق و اقدام برای احیای دین جلوگیری میشود باید انسان تحقیق کند، وقت بگذارد، و نیتش را برای دفاع از دین خالص کند. اما آن جایی که بحث شخص است نباید خیلی اهمیت داد؛ البته نمیگویم حرام است؛ لَا يُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلَّا مَنْ ظُلِمَ؛[1] وقتی به کسی ظلم شد، حق دارد از خودش دفاع کند. حق دارد که داد هم بزند، ولی داشتن این حق به معنای آن نیست که انسان تکلیف واجبی در این زمینه داشته باشد و وظیفهاش بداند که حتما باید این کار را بکند. اینگونه نیست که در صورت اقدام برای احقاق حق شخصی خودش، انسان هر قدمی که برمیدارد یا هر حرفی که میزند، اجری پیش خدا داشته باشد. بله اگر برای خدا و دفاع از خدا کاری کرد عبادت است. این یکی از آسیبهاست که باید به آن توجه داشته باشیم.
مسأله دیگر تعیین حوزه فعالیت است. در عالم کار بسیار است و البته کارهای مهمی وجود دارند، و همه ما دلمان میخواهد همه آنها را انجام دهیم، اما توان، ظرفیت، معلومات، قدرت بدنی و قدرت فکری برای انجام همه آنها را نداریم. خداوند از هر کس به اندازهای که توان دارد تكلیف میخواهد؛ لاَ یُكَلِّفُ اللّهُ نَفْسًا إِلاَّ وُسْعَهَا؛[2] ولی گاهی ما از برخی کارها غفلت میکنیم. با این كه کار مهمی است، و برکت و فضلیتش خیلی زیاد است، اما غافل هستیم؛ زیرا کار دیگری توجه ما را بهخود جلب کرده و مانع از توجه به این شده است. تفاوت این نکته با نکته اول در این است که اینجا امر دائر بین اهم و مهم است، درحالی كه در نکته اول امر دائر بین مباح و واجب بود. اینجا امر دایر است بین تکالیف واجبی که مراتب مختلفی از لحاظ فضلیت و وجوب دارند.
اولا فکر کردن درباره این وظایف و شناختن آنها، خود یک جهاد است. اینکه انسان ببیند چه کارهایی میشود کرد، چه کارهایی باید کرد و چه وظایفی ممکن است متوجه ما بشود، و سپس با توجه به امکانات، ظرفیتها و قدرتهای خدادادی گزینهای را انتخاب کند، و درنهایت برای رعایت اولویتها در مقام عمل تلاش کند، خود نوعی جهاد است. یکی از نکتههایی که مقام معظم رهبری ایدهاللهتعالی بر آن تأکید دارند این است که مواظب باشید دشمنان کاری نکنند که شما را از کار مهمتر باز بدارند؛ افق دیدتان را باز کنید و مصالح کلان را در نظر داشته باشید. خیلیها هستند که واقعا انگیزه پیدا میکنند که کار خوبی انجام بدهند؛ آن کار نیز کار خوبی است و نیرو نیز صرف میکنند، اما توجه ندارند که پرداختن به این کار آنها را از کار مهمتر باز میدارد. البته صورت بدتر جایی است که پرداختن به این کار، مانع کار بزرگتر حتی از طرف دیگران شود؛ البته تکیه مقام معظم رهبری بیشتر روی اختلافات مذهبی و مطرح کردن بعضی از مطالب اختصاصی شیعه، توهین به مقدسات سایر مذاهب و امثال آن است، ولی منحصر به این موارد نیست و ما باید توجه داشته باشیم و واقعبینانه به دنبال این باشیم ازمیان کارهایی که از ما ساخته است کدام مهمتر است.
حتی در این شناخت فقط به دنبال این نباشیم که با نیروی فعلی که امروز داریم چه کاری میتوانیم بکنیم؛ بلکه باید به نیروهای بالقوه هم توجه داشته باشیم؛ باید ببینیم چه کارهایی از آنها برمیآید و میتوانند استعداد و قدرتش را کسب کنند. برای مثال ما چندین سال زحمت کشیدیم، غربت سفر و سختیها را تحمل کردیم تا درس بخوانیم و بعضی از مسائل فقهی را درک کنیم. در آن زمان آن قدر شرایط کار دینی سخت بود که ما مدتها فکر میکردیم که غیر از کارهای معمول، چه کاری دیگر میشود کرد؟ آن زمان فضلای جوان و خوشفکر کار مهم و خلاقانهای که انجام دادند این بود که مجلهای راه انداختند که در آن زمان کار برجستهای بود. در آن زمان آن قدر مشکلات زیاد بود که در مقابل هر کار قابل انجامی مانع میتراشیدند. برای مثال اگر آخوندی میخواست برای بچهها درس کودکانه بگوید، اجازه نمیدادند؛ مگر در مسیر آنها حرکت کند. در دانشگاهها نیز وضع بدتر بود.
امروز به برکت انقلاب آن قدر زمینه انجام کار فراهم شده که هر چه آدم بدود به گردش نمیرسد. هر زمینهای که انسان وارد میشود میبیند چه قدر کار نکرده وجود دارد. اینکه ما فقط ذهن خود را به دور و بر خود متوجه کنیم افتادن در دام شیطان است. اینکه مقام معظم رهبری میفرمایند نظر کلان داشته باشید، افق باز را ببینید و مصالح کلان اسلام را در نظر داشته باشید، برای همین است که کارهای کوچک و محدود مانع نشود از اینکه انسان قدمی بردارد که هزارها برکت از آن نتیجه میشود. برای مثال فرض کنید مردم روستایی حمد و سورهشان را درست کردهاند و شکیات برایشان گفته شده است. این کار خوبی است و به یک معنا واجب است. باید به روستاها رفت و حمد و سوره آنها را هم درست کرد، اما این کجا و آن اقدامی که بهسبب آن هزاران دانشمند در سراسر دنیا میتوانند از آن بهره ببرند و در صدها نفر دیگر اثر بگذارند کجا؟
کارهایی که امثال مرحوم آقای طباطبایی و شهید مطهری رضواناللهعلیهما در عصر ما انجام دادند، از همین گونه است. آنها کار و رفتاری را انتخاب کردند و چیزی را تولید کردند که در تمام مناطق عالم کاربرد دارد. در زمان حیات علامه طباطبایی تفسیر المیزان در اندونزی به زبان اندونزیایی ترجمه شد. هیچکس در هر منطقهای در دنیا وقتی میخواست درباره مسألهای اسلامی تحقیق کند، بینیاز از تفسیر المیزان نبود. مرحوم آقای مطهری میفرمودند که هیچ مشکلی برای من پیش نیامد مگر اینکه کلید حلش را در تفسیر المیزان یافتم. آنزمان که ما آقای طباطبایی را میدیدیم، عمامه کوچکی بر سرش بود و قبایش هم سورمهای رنگ بود. تازه از تبریز آمده بود. سرش را زیر میانداخت و آرام میآمد و درس تفسیری میگفت و آرام میرفت. نه میکروفونی بود و نه ضبطی. آن قدر باید همه سکوت میکردند تا صدای ایشان به مستعمین برسد و چون صدا نمیرسید ایشان را وادار میکردند وسط مسجد بنشیند که اطرافیان بیشتر استفاده کنند. ایشان مدتها در مسجد سلماسی وسط مسجد مینشست و درس میگفت و هر چه اصرار میکردند که صندلیای بگذارند، قبول نکرد و میگفت آنوقت من دیگر نمیتوانم حرف بزنم! وضع مالی ایشان بهگونهای بود که برای تهیه کتابی که خودش میخواست درس بگوید پول نداشت.
اشاره به این داستان خالی از لطف نیست: مرحوم آقای دوانی از فضلای سرزنده، فعال و جوانی بود که از اصحاب مکتب اسلام و از شاگردان درس اسفار آقای طباطبایی بود. من از ایشان شنیدم که گفت بعد از اینکه چند سالی درس ایشان رفته بودم، یک سال تابستان که حضرت علامه در مشهد بودند ما خدمت ایشان رفتیم و عرض کردیم که آقا شما میدانید بحثهای عقلی برای پاسخگویی به شبهات روز بسیار مورد نیاز جامعه است و راه آن نیز برای طلبهها آشنایی با منظومه و اسفار است. ما خواهش میکنیم که شما همت کنید و این کتاب را تلخیص کنید تا همه بتوانند آن را بخوانند. ایشان این مسأله شنیدند و اصل آن را تصدیق کردند که این کار خوب است و باید انجام بگیرد، ولی قولی برای عملش ندادند. ما میخواستیم از ایشان قول بگیریم که چون تابستان است و کارتان کمتر است در مشهد این کار را انجام بدهید. ایشان به صورتی نشان دادند که حاضر نیستند این کار را بکنند. من اصرار کردم. ایشان گفتند: این کارها هزینه میبرد. گفتم: حالا این یک کتاب اسفار را شما انجام دهید. ایشان گفت: پول باید باشد که من بتوانم یک کتاب اسفار بخرم، آن را مطالعه و گزینش کنم؟! ایشان نگفت ندارم؛ بلکه گفت باید باشد. خدا رحمت کند آقای دوانی را و خداوند درجات آقای طباطبایی را عالیتر کند. آقای دوانی میگفت که من تجربه کرده بودم آقای طباطبایی وقتی عصبانی میشدند رنگشان کمی تغییر میکرد و پرههای بینیشان میلرزید. وقتی علامه طباطبایی میخواست بگوید پول همین یک جلد کتاب باید باشد، رنگشان تغییر کرده بود. شرایط برای کسی مثل آقای طباطبایی این طور بود که حتی پول خرید یک کتاب اسفار را نداشت!
فرد دیگر نقل میکرد که زمانی در خدمت مرحوم علامه درباره مسائل مادی صحبت شد و بعضی پیشنهاد کردند که اگر شما با بعضی مراجع ارتباط بیشتری داشته باشید، میتواند برای زندگیتان مؤثر باشد. در اینجا حضرت علامه فرمود که من اگر تمام روز کار کنم و روزی سه تومان مزد بگیرم، برای من مطلوبتر از این است که به خانه یک مرجعی بروم و او تصور کند که من نیازی به او دارم و میخواهم از او کمک بگیرم! چنین کسی با این منش و با این فقر توانست چنین تحولی در علوم اسلامی ایجاد کند، و خدا میداند که سهم ایشان در کل حوزه و تحولات حوزه چه قدر بوده است.
بنابراین، کارهای بسیاری است که ما فکر نمیکنیم که کار مهمی باشد، ولی مهم است. کار طلبگی درس گفتن و کتاب نوشتن است، ولی اگر آدم درست محاسبه کند و خدا توفیقش بدهد، کاری انجام میدهد که اثرش بسیار وسیع است. من ایشان را به عنوان نمونه عرض کردم؛ وگرنه بزرگان و علمای ما کم نبودند که اینطور برکات عالمگیر داشتند. مرحوم مجلسی رضواناللهعلیه چه خدمت عظیمی کرده، و چه سهم بزرگی در گسترش فرهنگ تشیع در ایران داشت؟! من و شما غافلیم. ایشان تقریباً تمام معارف شیعه را با قلم خود به زبان فارسی نوشته است. تاریخ انبیا، تاریخ پیغمبر اسلام، تاریخ کربلا و حلیة المتقین از جمله آثار ایشان است. کسی که اهتمام کرد تا تمام معارف شیعه را به زبان فارسی درآورد ایشان بود.
سخن این است که ما فکر کنیم که چه کارهایی میشود کرد و از نظر گستره، دوام و ژرفای کار کدام اهمیتش بیشتر است. آثار چه کارهایی بنیادی است که میتواند تحولات عظیم و طولانیمدت را در جامعه به وجود بیاورد و از انحرافات و اشتباهات جلوگیری کند. یک بعد این کار در بخش علمی است، بعد دیگر آن در بخش تربیتی است، و بعد دیگر نیز که مسائل سیاسی و اجتماعی است که به برکت حضرت امام رضواناللهعلیه امکاناتش برای جامعه فراهم شده است. ما باید حساب کنیم نیروی محدودی که داریم را در جایی صرف کنیم که روزی پشیمان نشویم. کاری کنیم که پیش خدا و اولیای خدا سرفراز باشیم. اما باید مسائل فردی را دخالت ندهیم، در کارمان به دنبال منافع یا دفاع شخصی نباشیم و ببینیم برای دفاع از دین در چه مقولهای میشود کار کرد که اهمیت و نیاز جامعه بیشتر است و احتمال خطا و انحراف در آنجا وجود دارد و در حد توان سعی کنیم نیرویمان را در آنجا صرف کنیم تا آثار بهتری داشته باشد. دیدمان وسیع باشد و فقط پیش پای خود را نگاه نکنیم و درنتیجه، در زمینه علمی مقاله و کتابی بنویسیم و تدریس کنیم که آثار ماندگار داشته باشد، در مسائل سیاسی هم در بعدی باید وارد شویم و کاری را انتخاب کنیم که در این راستا باشد. اگر مسئولیتی داریم بازتر نگاه کنیم و به دقت آینده را بنگریم تا بدانیم چه کارهایی انجام دهیم تا در آینده آثارش بیشتر باشد.
البته نباید غافل باشیم که موفقیت ما در همه این مراحل مرهون عنایات اهلبیت صلواتالله علیهم اجمعین و به خصوص وجود مقدس ولیعصر ارواحنافداه است. باید با توسلات رابطه خود را با ایشان تقویت کنیم و مطمئن باشیم که این از بهترین راههایی است که میتواند برای موفقیت به ما کمک کند و ما را از آفات و اشتباهات و لغزشها حفظ کند.
وفقناالله و ایاکم لما یحب و یرضی
والسلام علیکم و رحمهالله