درس هشتم :
از فراگیر انتظار میرود:
ـ با پرسشهای مهم مبحث محكم و متشابه آشنا شود؛
ـ مصداقهای آیات متشابه را بازگوید؛
ـ شبههٔ ناسازگاری تشابه بخشی از آیات با نور، بیان و مبین بودن قرآن را پاسخ دهد؛
ـ راه رفع تشابه آیات متشابه را بیان كند؛
ـ مقصود از اتباع متشابهات و تفاوت آن با تلاش برای رفع تشابه آیات را توضیح دهد.
عن الرضا(علیه السلام): من ردّ متشابه القرآن الی محکمه فقد هدی الی صراط مستقیم؛ امام رضا (علیه السلام) فرمود: هر كس آیات متشابه قرآن را به آیات محكم بازگرداند (و معنا كند) به صراط مستقیم راه یافته است. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج2، ص 185.
در بحث از ابعاد مختلفِ محكم و متشابه و منشأ قرآنی آن، در آیه هفتم سوره آل عمران نكات متعددی وجود داشت كه برخی از آنها در درسهای پیش بررسی شد. ادامه این نكات در این درس بررسی میشود.
برخی كه معتقدند همگان نمی توانند قرآن را بفهمند آیه مورد بحث را متشابه انگاشته و گفتهاند كه این آیه به اجمال، آیات قرآن را به دو دستهٔ محكم و متشابه تقسیم كرده و هیچ معیاری برای بازشناسی محكم از متشابه ارائه نكرده است؛ بنابراین این آیه نمیتواند بیانگر قاعده و راهكاری برای فهم و تفسیر آیات باشد؛ بلكه خود سبب متشابه شدن كل قرآن میشود. با توجه به توضیحی كه در باره مفهوم محكم و متشابه و انواع تشابه بیان كردیم، این آیه خود در زمرهٔ محكمات است و هیچ یك از علل تشابه در آن وجود ندارد. افزون بر این، اگر لازمه متشابه بودن این آیه، تشابه همه آیات قرآن باشد ـ علاوه بر آنكه این مدعا مورد پذیرش هیچ قرآنپژوهی نیست ـ بر خلاف صریح همین آیه است. همچنین تقسیم آیات به محكم و متشابه و امّ الكتاب بودن محكمات نیز، لغو و بیحاصل خواهد شد،
و این برخلاف دلالت اجمالی همین آیه خواهد بود و كسی بدان ملتزم نیست. افزون بر این، با اعجاز قرآن در فصاحت و بلاغت و با آیات و روایاتی كه به روشنی بر نور بودن و قابل فهم بودن قرآن دلالت دارند و با روایاتی كه مردم را به آن ارجاع داده و قرآن را معیار سنجش روایات میدانند، ناسازگار است.
بررسی آیات قرآن بر اساس روش فهم عقلایی متون كه مورد تایید قرآن و روایات است نیز، نشانگر آن است كه مفاد این آیه بر آنها قابل انطباق است؛ یعنی برخی آیات مفاد روشنی دارند كه جای بحث و مناقشهای در آنها نیست و برخی دیگر چند پهلو و دارای احتمالات مختلفند و افراد، درباره آنها دچار سوء فهم میشوند.
افزون بر آنچه گفتیم، روایاتی داریم كه قرآن را قابل فهم دانسته و بر ضرورت ارجاع آیات متشابه به آیات محكم (و وجود محكم و متشابه در روایات نیز) تأكید كرده است.(1)این روایات بیانگر آن است كه محكم و متشابه، معیار مشخصی دارد و بازشناسی آیات محكم از متشابه، ممكن است. نكتهٔ قابل توجه آنكه اگر امكان بازشناسی متشابه از محكم منتفی شود، دستیابی به مفاد روایات نیز، ناممكن است؛ زیرا بر اساس برخی روایات، در میان روایات نیز، محكم و متشابه وجود دارد و باید روایات متشابه را به روایات محكم بازگرداند.(2)
نكتهٔ دیگر اینكه هر آیه محكم، به تنهایی محكم است و ظاهر تعبیر «آیات محكمات» بلكه صریحِ آن همین است. ـ همانگونه كه آیات متشابه نیز هریك به تنهایی متشابه است ـ ولی در بارهٔ مرجع بودن آیات محكم گرچه تصریحی
1. به برخی از این روایات در بحث از امكان فهم قرآن اشاره كردیم و در ادامه این درس نیز، به برخی از آنها در پاورقی اشاره خواهیم كرد.
2. محمد باقر مجلسی، بحارالانوار ، ج2، ص185.
نشده است، نمیتوان گفت كه همه محكمات قرآن روی هم رفته مرجع هر آیه متشابه باشند؛ زیرا بسیاری از آیات محكم، ارتباط محتوایی با برخی از آیات متشابه نداشته و نمیتوانند مرجع آنها قرار گیرند. از سوی دیگر، ممكن است چند آیه خاص كه همه محكم هستند، مرجع آیهای متشابه قرار گیرند كه با آنها ارتباط محتوایی دارد.
برخی آیات قرآن ابعاد مختلفی دارد و ممكن است در برخی ابعاد صریح و روشن و در برخی دیگر چند احتمالی باشد. از طرف دیگر، مرجع بودن آیات محكم برای آیات متشابه اقتضا دارد كه آیات متشابه با ارجاع به آیات محكم رفع تشابه شده و به محكم تبدیل شوند؛ از این رو تشابه آیات قرآن نسبی است. افزون بر این، برخی روایات وارد شده در موضوع محكم و متشابه، بر نسبی بودن متشابه دلالت دارد؛ مانند روایاتی كه پیامبر(صلى الله علیه وآله) را برترین راسخ در علم و ایشان و امامان معصوم(علیهم السلام) را آگاه به تفسیر و تأویلِ همه آیات معرفی میكند(1) و روایاتی كه متشابه را وصف آیاتی میداند كه بر بعضی از كسانی كه بدان آگاهی ندارند، مشتبه شده است؛(2)یعنی ممكن است آیهای پیش از ارجاع به محكم، متشابه باشد
1. فرسول الله افضل الراسخین فی العلم قد علّمه الله عز وجلّ جمیع ما انزل علیه من التنزیل و التأویل و ما كان الله لینزل علیه شیئاً لم یعلمه تأویله و اوصیاءوه من بعده یعلمونه كله...» . همان، ج17، ص130.
2. «المتشابه ما اشتبه علی جاهله؛ متشابه مطلبی است كه بر فرد ناآگاه به آن مشتبه شود». محمد عیاشی، تفسیر العیاشی، ج1، ص162 و: «انما هلك الناس فی المتشابه لانهم لم یقفوا علی معناه؛ همانا مردم در باب آیات متشابه تباه شدند»؛ زیرا به معنای آن آگاه نشدند». محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج93 ، ص11 و 12
و پس از آن، از تشابه خارج شود یا آیهای برای فردی كه به تفسیر و تأویل آن آگاه است، محكم، و برای كسی كه بیخبر است، متشابه باشد. همچنین آیات و روایاتی كه فهم آیات را بر اساس درجات تكاملی افراد قابل تشكیك میداند، مؤیّد این سخن است.(1)
آیه مورد بحث، از تعیین مقدار آیات متشابه و محكم ساكت است و با توجه به نسبی بودن تشابه آیات، نمیتوان در مورد بیشتر یا كمتر بودن آیات متشابه نسبت به آیات محكم نظر مطلقی ارائه كرد؛ بلكه به لحاظ افراد و ابعاد آیات، تعداد متشابهات در نوسان است. شاید به همین دلیل در آیه شریفه نیز، از بیان مقدار محكمات یا متشابهات سخنی به میان نیامده و فقط به اصل وجود محكم و متشابه بسنده شده است، اگرچه با بررسی آیات و اوصاف قرآن (مانند نور، كتاب مبین، آیات بینات) و نیز اعجاز قرآن در فصاحت و بلاغت، كثرت محكمات را در عین نسبی بودن آن محتملتر میسازد.
ممكن است توهم شود كه وجود آیات متشابه در قرآن، با اوصافی مانند نور، بیان، تبیان و مبین بودن قرآن سازگار نیست؛ زیرا آیات متشابه، چگونه نورانی، روشنگر و روشن خواهد بود؟ در پاسخ باید گفت: قرآن نور است، حتی آیات متشابه آن نورانی است و به خودی خود ابهامی ندارد. نسبی بودن متشابه، مؤید سازگاری این ویژگیها با تشابه برخی آیات قرآن است. بدین ترتیب، اگر مخاطبان قرآن زمینههای لازم و شرایط علمی و روحی متناسب با دریافت آیات را داشته باشند، همه آیات قرآن قابل فهم است و هیچ ابهام و اجمالی در آن
1. برای آگاهی از این آیات و روایات، به مبحث «بطن قرآن» در همین كتاب بنگرید.
نمیماند. افزون بر این، نور بودن قرآن بدین معناست كه در فهم قرآن نیازی به غیر قرآن نیست و قرآن، خود روشنگر خود است؛ بنابراین اگر برای رفع تشابه آیات، راهی نمیبود یا آن راه در قرآن ارائه نشده بود، با نور بودن قرآن نمی ساخت؛ ولی راه فهم ـ مستقیم یا غیر مستقیم ـ آیات متشابه در خود قرآن آمده است و در ادامه همین درس بیان خواهد شد.
ظاهر آیه هفتم آل عمران آن است كه آیات قرآن در دو قسم محكم و متشابه خلاصه میشود و نوع سومی وجود ندارد. بر این اساس، حروف مقطعه نیز مدلولی دارند؛ ولی از آنجا كه مخاطب آن همه مردم نبودهاند و مصلحتی در تفهیم عمومی آن وجود نداشته است، فقط برای پیامبر(صلى الله علیه وآله) و كسانی كه از ایشان تعلیم گرفتهاند، قابل فهم است.(1) دانشمندان قرآنپژوه پیشین نیز، حروف مقطعه را از متشابهات میدانند؛ ولی علامه طباطبایی(رحمه الله) حروف مقطعه را دسته سومی میداند كه نه محكم است و نه متشابه. ایشان آیات منسوخ و آیات بیانگر معارف بلند را از متشابهات میدانند؛(2) ولی باتوجه به مطالبی كه دردرس گذشته درباره عوامل تشابه بیان كردیم، موارد دیگری نیز از مصادیق آیات متشابه است؛ زیرا با پذیرفتن
1. این نكته از برخی روایاتی كه در بارهٔ معانی حروف مقطعه رسیده استفاده میشود. برای آگاهی از این روایات ر.ك: محمد باقر مجلسی، بحارالانوار ، ج52، ص106 و ج71، ص26 و محمد صدوق، معانی الاخبار، ص22 باب معنی الحروف المقطعهٔ فی اوائل السور من القرآن.
2. ر.ك: محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج18، ص8 و ج3، ص68 ، ص21 ، 23، 36 و 62 و همو، قرآن در اسلام، ص 30. علامه در برخی موارد، حروف مقطعه را دارای معانی رمزیمیداندكهخداوندبهرسولخودالقاكردهاست. ر.ك: المیزان فی تفسیرالقرآن،ج 14،ص 127.
تشابه آیات منسوخ، ملاك دیگری برای متشابهات پدید میآید؛ چون آیات منسوخ از سنخ معارف بلند غیر قابل فهم همگان نیست؛ بلكه مصلحتی در كار بوده كه قید زمانی آن بیان نشود و پس از مدتی با نزول آیه ناسخ، سرآمدِ آن معلوم گردد.
راز تشابه آیه منسوخ، در این است كه وقتی فردی آن را مینگرد و اطلاعی از قید زمانی آن ندارد، آن را دائمی پنداشته و به مقصود خداوند از آن پی نمیبرد. همین ملاك درباره عام مخصَّصِ به تخصیص منفصل و درباره مشتركی كه قرینهٔ معینهٔ آن جدا بیان شده و دیگر اقسامی كه بیان كردیم نیز، وجود دارد؛ بنابراین در متشابه شدن كلام فرقی میان نسخ، تخصیص و تقیید وجود ندارد؛ بلكه تفاوت در نوع قید آن است كه یكی قید زمانی است و دیگری قید غیر زمانی است، و چنین تفاوتی سبب متشابه شدن یكی و محكم شدن دیگری نمیتواند باشد.
این نكته نیز قابل ذكر است كه موارد نسخ در كلام بشری و در قرآن نسبت به عام و خاص، و مطلق و مقید، و مجمل و مبین، كمتر است؛ ولی در مواردی كه دانسته شود جعل كننده منسوخ از آغاز حكم موقت را مد نظر داشته و بنا به مصالحی به صورت دائمی اعلام كرده است، ناسخ و منسوخ را مانند عام و خاص و مطلق و مقید میدانند و همان گونه كه عرف پس از پی بردن به خاص و مقید، عام و مطلق را حمل بر آنها میكند، در مورد آیه منسوخ نیز پس از پی بردن به ناسخ، منسوخ را حمل بر ناسخ و محدود به دوران پیش از ناسخ میكند. بدین ترتیب، میتوان موارد زیر را از اقسام آیات متشابه قرآن دانست:
1. آیات مشتمل بر معارف بلند و حقایق فراسوی ماده؛
2. حروف مقطعه «فواتح السور»؛
3. مجمله، عامه، مطلقها، منسوخها و موارد دیگری كه به سبب جدایی كلام از قیود و قراین، متشابه میشود.
ظاهر این آیه بر مرجعیّت آیات محكم در رفع تشابه آیات متشابه دلالت دارد و بر اساس آن، یكی از راههای رفع تشابه آیات متشابه، بازگرداندن آنها به آیات محكم است.(1) صرف نظر از این آیه، لزوم مراجعه به آیات دیگر برای رفع تشابه
1. چنانكه پیشتر گذشت، محكمات به «ام الكتاب» وصف شدهاند و اصل «ام» از مادهٔ «اَمّ»َ به معنای قصد است و «اُمّ» به معنای «ما یقصده الآخرون» است؛ یعنی موجودی كه دیگران آهنگ او میكنند. بنابراین امّ الكتاب آیاتی هستند كه آیات دیگر كتاب (كه متشابهاتند) به آنها باز گردانده میشود و (دیر یا زود و كم یا زیاد) بسته به استعداد و نورانیت معنوی افراد، تشابه آنها برطرف میشود و امكان باقی ماندن تشابه برای برخی از افراد نیز وجود دارد. راه عملی این كار نیز، در این است كه از آغاز قرآن، با بررسی تك تك آیات آنهایی را كه در مفهومشان آنها هیچ شكی نیست جدا كنیم (همچنین آیاتی را كه دارای دو وجه است، ولی یكی از آن دو روشنتر است، برمی گزینیم.) و همه قرآن را به این شكل بررسی كنیم، به گونهای كه اگر در قیامت از ما بپرسند كه از كجا این معانی را به قرآن نسبت دادید، بگوییم با آنچه از موازین عقلی و بشری در دست ما بود، معنای دیگری نمیتوانست داشته باشد. سپس این مفاهیم را رده بندی كرده و دوباره به قرآن مراجعه كنیم تا ببینیم با توجه به این مفاهیم یقینی تا چه اندازه میتوان مفاهیم دیگر را روشن كرد. در این صورت خواهیم دید كه بسیاری از مفاهیمی كه در مرحله اول برای ما مخفی بود و ابهام داشت، به كمك مفاهیم اصلی و محكم و عمیق كه به دست آوردهایم، روشن میشود.
این كار مشكل، ولی ممكن است و وقت فراوانی میطلبد و بسته به مراتب علمی افراد و آشنایی آنان با قرآن، قابل تشكیك است. ممكن است فردی در اولین مراجعه به قرآن، فقط به پنجاه یا صد آیه روشن برخورد كند؛ ولی برای كسی كه آشنایی بیشتری با قرآن دارد، دویست آیه روشن باشد. بنابراین اگر كسی بخواهد نسبت به آیه خاصی قضاوت كند و آن را از احكم محكمات بداند و آیات دیگری را در درجات بعد قرار دهد، كار بسیار دشواری است؛ زیرا مراتب آشنایی افراد با قرآن تفاوت دارد و او نسبت به درك خود چنین قضاوتی كرده است؛ اما
آیات، از سیره عقلا نیز فهمیده میشود؛ زیرا روش عقلایی در فهم كلام آن است كه اگر قراینی در كلام باشد كه بتوان با آن به معنایی دست یافت، باید به آنها مراجعه كرد. اكنون اگر ما آیاتی داشته باشیم كه مقصود از آن ـ با حدود و قیود مربوط به آن ـ روشن نباشد و بتوان با آیات دیگری به حدود و قیود آنها دست یافت، لازم است به آن آیات مراجعه كنیم؛ مثلاً اگر آیه عامی داشتیم كه مخصَّصِ منفصل داشت یا آیه منسوخی كه ناسخ داشت، یا مشترك لفظی بود كه قرینهٔ تعیین كننده در آیه دیگری برای او بود، وقتی به خاص یا ناسخ و یا آن قرینه مراجعه كردیم، مفهوم متشابه روشن میشود. این یك راه عقلایی است و دلیل تعبدی نمیخواهد؛ بلكه بنای عقلا بر این است كه در موارد پیشگفته، به بخشهای دیگری از همان كلام مراجعه كرده و مفهوم متشابه را از تشابه خارج میسازند.
از دیگر راههای رفع تشابه آیات، مراجعه به روایات معصومان(علیهم السلام) است كه در آن به بیان تفاصیل احكام، قیود و قراین آیات پرداختهاند. پرسشی كه در اینجا مطرح میشود، آن است كه آیا مراجعة به روایات با مرجعیت آیات محكم در رفع تشابه متشابهات، ناسازگار نیست؟
چنان كه گذشت، آیه هفتم آل عمران راه رفع تشابه را منحصر به ارجاع به
به هر حال هر كس میتواند در مسیر پیشگفته حركت كند؛ یعنی روشنترین مفاهیم قرآن را كه احتیاج به اعمال نظر و تخصص ندارد، به دست آورد و در مرحله دوم با توجه به این مفاهیم روشن، بسیاری از مفاهیم مبهم را روشن سازد. این كار وقتی به تدریج به صورت فنی در آمد، (یعنی در جایی كه باید قاعدهای اعمال كرد). دشوار خواهد شد؛ زیرا نمیدانیم آیا اینجا مصداق فلان قاعده است یا نه؟ بنابراین تخصص و ورزیدگی میخواهد. پس استفاده از قرآن نیز، به نوبهٔ خود نیاز به تخصص دارد.
محكمات ندانسته است. افزون بر اینكه امّ بودن محكمات، دو معنا دارد: 1. مستقیم و بدون واسطه رفع تشابه میكند؛ 2. منبع و مرجعی برای رفع تشابه معرفی میكند؛ بنابراین آیاتی كه پیامبر(صلى الله علیه وآله) و امامان(علیهم السلام) را معلّم و مفسّر قرآن معرفی كرده و پیروی از آنان را واجب میداند،(1) مرجع بسیاری از آیات متشابه است كه به طور غیر مستقیم تشابه آیات را دفع میكند. بر این اساس، روایات معصومان(علیهم السلام) نیز، مرجع رفع تشابه آیات متشابه خواهد بود.(2)
پیشتر گفتیم كه مقصود از اتباع متشابهات در این آیه، اتباع فكری است. انگیزه بحث و پیجویی از این آیات نیز متفاوت است. اگر كسی با هدف فهم مقصود خداوند از آیات متشابه و رفع تشابه از آنها با ارجاع به محكمات در صدد پیجویی آیات متشابه بر آید، این كار نه تنها نكوهشی ندارد، بلكه دارای ارزش
1. مانند آیه: «أَنزَلْنَا إِلَیْكَ الذِّكْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ؛ (نحل 44) ما ذكر (قرآن) را بر تو فرو فرستادیم تا برای مردم آن چه را به سویشان فرود آمده، روشن سازی»؛ اأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنكُمْ؛ (نساء59) ای كسانی كه ایمان آوردهاید از خداوند فرمان برید و از پیامبر و اولوالامر (اوصیای پیامبر) فرمان برید»، : «َوما آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا؛ (حشر،7)؛ و آنچه را پیامبر به شما داد بگیرید و از آنچه شما را بازداشت باز ایستید»؛ و: «وَیُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ؛ (بقره، 129 و جمعه،2) و كتاب و حكمت بدیشان میآموزد».
2. افزون بر آنچه بیان كردیم، بر اساس برخی روایات، همه سخنان معصومان(علیهم السلام) به نوعی برگرفته از قرآن است؛ مانند: «اذا حدثتكم بشیء فاسئلونی (عنه) من كتاب الله تعالی؛ هرگاه سخنی در باره چیزی به شما گفتم از من در باب (مستند) آن از قرآن سوال كنید». محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج46، ص303. بنابراین باز هم مرجع اصلی، قرآن خواهد بود.
مثبت بوده و باعث هدایت و راهیابی به صراط مستقیم الاهی است؛(1) ولی اگر با انگیزههای نادرست ـ كه در آیه به دو مورد از آن (فتنه انگیزی و دستیابی به تأویل قرآن) اشاره و به شدت نكوهش شده است ـ به سراغ آیات متشابه رود، كاری نادرست و مورد نكوهش است؛ چنانكه در آیه شریفه به شدّت از آن نكوهش شده است.
در این آیه در برابر «الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ» عبارت «وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْم» قرار گرفته كه یكی حالت روحی و مرتبط با تمایلات است و دیگری مسئله فكری و ذهنی است كه با عقل پیوند دارد. این نوع بیان، به ارتباط و تأثیر و تأثّرِ بعد فكری انسان با بعد گرایشی و قلبی او اشاره دارد. افرادی كه از نظر تمایلات قلبی منحرف باشند، به طور طبیعی به دنبال شناخت حقیقت نیستند و برای آنان دستیابی به هواها و منافع شخصی و گروهی و سوژههای مختلف و مخالفت با مخالفان خود، اهمیت دارد و به این صورت، نقطهٔ مقابل راسخان در علم قرار میگیرند. از سوی دیگر، راسخان در علم كه برای دریافت حقایق، چنان كه باید، میكوشند و با ابزارهای شناخت و دریافتهای خود به دقت برخورد میكنند، به طور طبیعی حقیقت طلبی و دقت علمی را بر تمایلات خویش حاكم ساخته و تمایلات خود را در جهت كشف حقایق به كار میبندند و تابع حقایق قرار میدهند.
1. «من ردّ متشابه القرآن الی محكمه فقد هدی الی صراط مستقیم؛ هركس (آیه) متشابه قرآن را به (آیه) محكم آن بازگرداند، به راه راست هدایت شده است». همان، ج2، ص185.
رسوخ در علم، شناخت دقیق مرز ابزارهای شناخت، لوازم معرفتهای به دست آمده و ملزومات آنهاست. راسخان در علم، خود دو گروهند: گروهی از آنان كه به فهم حقایق قرآنی نایل شده و حقانیت و درستی آنها را دریافتهاند، با این شناخت درمییابند كه بالاترین دلیل حقانیت مقاصد قرآنی آن است كه از سوی حقّ مطلق (خدای متعال) كه سخنش عین حقیقت است، نازل شده: «وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ حَدِیثًا»(1) و به این حقیقت دست مییابند كه ایمان به آن به عنوان ما انزل الله، ضروری است و علم بدون ایمان برای رسیدن به سعادت حقیقی، كافی نیست. پس هم ایمان آوردن آنان، لازمهٔ شناخت كامل ایشان است و هم تكیهٔ بر «كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا»(2) مبتنی بر راسخ بودن آنان، در علم است. گروهی دیگر كه به همه حقایق قرآنی و فهم همه آیات نایل نشدهاند و برخی آیات برای آنان متشابه است، لازمهٔ رسوخ در علمشان اعتراف و ایمان است؛ یعنی ایشان به مفاد آیات و دریافت حقیقت آنها به طور مستقیم دست نیافته اند؛ ولی با توجه به شناخت دقیقی كـه از ابـزارهای شناخت و مـرزهای دانش خـود دارنـد،(3)
1. نساء، 87 .
2. آل عمران، 7.
3. كسی كه راسخ در علم است، مرز دانش انسانی خود را میداند و چشمداشت فهم حقایق فراتر از فهم و درك انسان را ندارد؛ مثلاً در بارهٔ وجود خدا تا آن اندازه كه عقل اثبات میكند، میپذیرد و میداند كه شناخت حقیقتِ وجود خدا در توان او نیست و در بارهٔ امور غیبی مانند بهشت و دوزخ و ... ایمان میآورد؛ زیرا میداند حقایقی كه مربوط به عالم غیب است، قابل فهم او نیست؛ چون یا باید با چشم ببینیم و یا با عقل اثبات كنیم. چشم آدمی كه توان دیدن آن امور غیبی ـ در این عالم ـ را ندارد؛ عقل نیز مفاهیمی كلی را درك میكند و نمیتواند حقیقت آن را در یابد و به ما نشان دهد.
میدانند همه حقایق مطرح شده در قرآن در تیررس ابزارهای شناخت همگانی انسان نیست و بنابراین نباید توقع داشت كه به همه آن حقایق با این ابزارها دست یافت. در چنین مواردی، از سوی خدا بودن قرآن، بالاترین گواه حقانیت آن است و چنین نیست كه هر چه را نفهمند، فاقد حقیقت باشد؛ بنابراین اعتراف میكنند كه هر چند ما این حقایق را نمیفهمیم، چون از سوی خداست، حقّ است و به آن ایمان داریم.(1)
1. امیرالمؤمنین(علیه السلام) میفرماید: وَاعْلَمْ أَنَّ الرَّاسِخِینَ فِى الْعِلْمِ هُمُ الَّذِینَ أَغْنَاهُمْ عَنِ اقْتِحَامِ السُّدَدِ الْمَضْرُوبَةِ دُونَ الْغُیُوبِ، الاِْقْرَارُ بِجمله مَا جَهِلُوا تَفْسِیرَهُ مِنَ الْغیْبِ الْـمَحْجُوبِ، فَمَدَحَ اللهُ ـ تَعَالَی ـ اعْتِرَافَهُمْ بِالْعَجْزِ عَنْ تَنَاوُلِ مَا لَمْ یُحِیطُوا بِهِ عِلْماً، وَسَمَّی تَرْكَهُمُ التَّعَمُّقَ فِیمَا لَمْ یُكَلِّفْهُمُ الْبَحْثَ عَنْ كُنْهِهِ رُسُوخاً؛ آگاه باش كه راسخان در علم، فقط آنها هستند كه خداوند آنان را با اقرار به بیدانشی خود نسبت به تفسیر امور پوشیده و نهان، از فرو رفتن در آنچه بر آنان پوشیده است، بینیاز ساخته و آنان را به خاطر اعتراف به ناتوانی خود از دستیابی به آنچه بدان عالم نیستند، ستوده است و ترك ژرفنگری آنان نسبت به آنچه بر آنان واجب نكرده را رسوخ (در علم) نامیده است». نهج البلاغه، خطبه 90.
1. آیه هفتم آل عمران، از محكمات قرآن است. بازشناسی آیات محكم از متشابه، ممكن است و باید متشابهات را به محكمات بازگرداند؛
2. ظاهر آیه هفتم آل عمران بر محصور بودن آیات قرآن در دو نوع محكم و متشابه دلالت دارد و حروف مقطعه نیز، دارای مدلولی است كه پیامبر(صلى الله علیه وآله) و اوصیای ایشان(علیهم السلام) آن را میدانستهاند؛
3. آیات محكم و متشابه، هر یك به تنهایی محكم یا متشابه است و نمیتوان گفت كه همه محكمات روی هم رفته یك اُمّ هستند؛ زیرا ارتباطی میان بسیاری از متشابهات و محكمات وجود ندارد؛ ولی میتوان گفت كه ممكن است چند آیه محكم كه ارتباط محتوایی با آیهای متشابه دارند، مرجع آن باشند؛
4. تشابه آیات قرآن نسبی است. ممكن است آیهای برای فردی، محكم و برای دیگری متشابه باشد و یا آنكه در ابتدا آیهای متشابه باشد؛ ولی پس از ارجاع به محكم از تشابه خارج شود؛
5. با توجه به نسبی بودن آیات متشابه، تعیین شمارگان آن ممكن نیست؛
6. تشابه آیات با نور، بیان و مبین بودن قرآن منافاتی ندارد؛ زیرا در صورت وجود زمینههای لازم و شرایط علمی و روحی مناسب در افراد، همه آیات قرآن قابل فهم است و هیچ ابهام و اجمالی در آنها وجود ندارد. راه فهم متشابهات در خود قرآن ـ مستقیم یا غیر مستقیم آمده است.
7. حروف مقطعه، آیات مشتمل بر معارف بلند و حقایق فراسوی ماده، آیات منسوخ، مجملها، عامها و مطلقها، از مصادیق متشابهات به شمار میآیند؛
8. ارجاع به آیات محكم، ارجاع به آیات دیگری كه قید یا خاصی را بیان كرده است و ارجاع به روایات معصومان(علیهم السلام)، از راههای رفع تشابه متشابهات است؛
9. اتباع متشابهات به هدف فهم مقصود خداوند با رعایت شرایط و قواعد فهم، باعث هدایت و راهیابی به صراط مستقیم الاهی است؛
10. مقصود از اتباع نكوهیدهٔ متشابهات در آیه هفتم آل عمران، اتباع با هدف فتنه انگیزی و دستیابی به تأویل قرآن است؛
11. تفاوت اصلی راسخان در علم با كژدلان؛ حقیقت طلبی، دقت علمی، فهم مرز دانش خود و دوری از تحمیل تمایلات شخصی و گروهی بر آیات است؛
12. راسخان در علم دو گروهاند:
الف) آنان كه به فهم حقایق قرآن دست یافته و با شناخت خود در مییابند كه بالاترین دلیل حقانیت قرآن، از سوی خدا بودن آن است و ایمان به آن ضرورت دارد؛
ب) آنان كه به فهم همه آیات نایل نشدهاند؛ ولی لازمهٔ رسوخ آنان در علم، اعتراف به عجز از دستیابی به همه محتوای آیات و ایمان به همه آیات به دلیل از سوی خدا بودن آن است.
1. ملاك اِحكام و تشابه آیات قرآن چیست؟
2. چرا حروف مقطعه از متشابهات قرآن است؟
3. آیا همه توان ارجاع آیات متشابه به محكمات را دارند؟
4. نسبی بودن آیات متشابه را با ذكر مثالی تبیین كنید.
5. راز غیر ممكن بودن تعیین آمار متشابهات در چیست؟
6. وجه جمع میان نور بودن قرآن و متشابه بودن برخی آیات آن چیست؟
7. آیا دانشمندان قرآنپژوه در مصادیق متشابهات وحدت نظر دارند؟ چرا؟
8. دلیل ارجاع متشابه به محكم، عقلی است یا شرعی؟
9. تفاوت اتباع متشابه مذموم با ممدوح در چیست؟
10. تفاوتهای رسوخ در علم با كژدلی را بر اساس آیه مورد بحث بیان كنید.
1. تفاسیر قرآن، ذیل آیه هفتم آل عمران.
2. التمهید فی علوم القرآن، محمدهادی معرفت، ج3، ص36ـ49، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، 1416 ق.
3. حقائق التاویل فی متشابه التنزیل، محمد رضی موسوی، ترجمه محمود فاضل، ص122ـ137، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوی، 1366 ش.
4. قرآن در قرآن، عبدالله جوادی آملی، ص402ـ419، قم،مركز نشر اسراء، 1378 ش.
5. المیزان فی تفسیر القرآن؛ سید محمد حسین طباطبایی، ج3، ص31ـ67، قم، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم.