گفتار دوم

گفتار دوم

(جلوه‌های رضوان الهی و مناجات خدا با انسان)

مناجات خدا با بندگان خویش

الف) مناجات خدا با انبیا

در جلسه پیشین در ارتباط با مناجات انسان با خدا، این پرسش را مطرح کردیم که چرا با توجه به اینکه عالی‌ترین توفیق‌ها و فرصت‌ها برای انسان در مناجات و گفت‌وگوی خصوصی با خداوند و بهره‌مند گشتن از لذت مناجات با اوست، کسانی انگیزه و میلی برای مناجات با خدا ندارند و اساساً چه عاملی باعث حرمان از مناجات با خدا می‌گردد؟ در پاسخ گفتیم: از روایات استفاده می‌شود که اساسی‌ترین عامل حرمان از مناجات و رازگویی با خدا و عدم درک لذت گفت‌وگوی با خدا، تعلق و وابستگی به دنیا و لذت‌های آن است. پس راه نایل آمدن به شرف و افتخار درک لذت مناجات با معبود، گسستن از تعلقات دنیوی و عدم دل‌بستگی به لذت‌های فانی دنیاست. اینک وقت آن رسیده که به مسئله مناجات خدا با انسان‌های برگزیده و بندگان مخلِص خود بپردازیم.

از روایات فراوانی استفاده می‌شود که خداوند با برخی از بندگانش مناجات و رازگویی می‌کند. بی‌شک انبیای الاهی در مرتبه نخستِ کسانی هستند که خداوند به مناجات با آنها می‌پردازد و برخی از وحی‌های او به آنها، مناجات به‌حساب می‌آیند.

دراین‌بین، حضرت موسی بن عمران(علیه السلام) که به صفت کلیم‌الله و هم‌سخن خدا اختصاص یافته کراراً‌ مخاطب نجواهای الاهی بوده است. آن حضرت که فراوان برای عبادت خدا به کوه طور می‌رفت و روزهای متوالی و گاهی چهل روز در آنجا به عبادت و گفت‌وگوی با خدا می‌پرداخت، بهره فراوانی از مناجات الاهی داشت که برخی از آنها در احادیث قدسی مربوط به آن حضرت گرد آمده‌اند، و در قرآن نیز خداوند درباره توقف چهل روزه آن حضرت در کوه طور جهت عبادت و مناجات متقابل بین او و خداوند، می‌فرماید: وَوَاعَدْنَا مُوسَى ثَلاَثِینَ لَیْلَه وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَه؛(1) «و با موسی سی شب وعده نهادیم و آن را به ده شب دیگر کامل کردیم، پس هنگام وعده پروردگارش به چهل شب تمام شد».

ب) مناجات خداوند با غیرانبیا

اما گفت‌وگوی خداوند با غیرانبیا را به دو صورت می‌توان تصویر کرد: صورت اول که با مسامحه مناجات خدا با انسان در آن فرض می‌شود، گفت‌وگوی خدا با همه انسان‌ها‌ست، با این توضیح که خداوند به همه انسان‌ها عقل داده و عقل، حقایقی را درک می‌کند و انسان را به برخی از خوبی‌ها و بدی‌ها هدایت می‌کند و بر اساس درکی که دارد، احکامی را متوجه انسان می‌کند. انسان را به کارهایی فرمان می‌دهد و از کارهایی باز می‌دارد و درواقع خداوند به‌وسیله عقل با انسان سخن می‌گوید و تشخیص و دریافت‌های فطری عقل، راهنمایی‌های الاهی است که از طریق عقل در اختیار انسان قرار می‌گیرد. این نحو گفت‌وگوی الاهی برای همه عقلا حاصل است و اختصاص به افراد خاصی ندارد. اما صورت دوم که از روایات استفاده می‌شود، مناجات و گفت‌وگوی خداوند با بندگان خاص و نمونه است که به جهت شایستگی‌ها و


1. اعراف (7)، 142.

ظرفیت‌هایی که آنان در خود پدید‌ آورده‌اند، خداوند آنان را برای خلوت خویش و نجوای عاشقانه‌ برگزیده است. بی‌تردید این دسته از بندگان خاص که خداوند آنان را برای نجوا و گفت‌وگوهای خصوصی خویش برگزیده، دارای مراتب هستند و هرکدام از آنها به تناسب درجه و مرتبه‌ای که در پیشگاه خداوند دارد، به خداوند مقرب‌تر و بهره بیشتری از گفت‌وگوی با خداوند دارد.

امیر مؤمنان(علیه السلام) در خطبه خود که مشتمل بر معارف ناب و ارزشمندی است و پس از تلاوت آیه رِجَالٌ لَّا تُلْهِیهِمْ تِجَارَه وَلَا بَیْعٌ عَن ذِکرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلَاه وَإِیتَاء الزَّکاه؛(1) «مردانی که نه تجارت و نه دادوستدی آنان را از یاد خدا و بر‌پا داشتن نماز و دادن زکات، به خود مشغول نمی‌دارد»، می‌فرمایند:

وَمَا بَرِحَ لِلَّهِ عَزَّتْ آلَاؤُهُ فِی الْبُرْهَه بَعْدَ الْبُرْهَه وَفِی أَزْمَانِ الْفَتَرَاتِ عِبَادٌ نَاجَاهُمْ فِی فِکرِهِمْ وَکلَّمَهُمْ فِی ذَاتِ عُقُولِهِمْ؛(2) «همواره خداوند که نعمت‌های او گران‌قدر است، در طول تاریخ و در دوران‌های گوناگون و در دوران جدایی از رسالت [تا آمدن پیامبری پس از پیامبر دیگر] بندگانی داشته که با آنان در گوش جانشان نجوا می‌کرده و در درون عقلشان با آنان سخن می‌گفته است».

بر اساس سخن امیر مؤمنان(علیه السلام) خداوند از درون عقل بندگان خاص خود با ایشان نجوا و گفت‌وگو می‌کند. عموم مردم گرچه از عقل بر‌خوردارند و مسائل و حقایقی را به‌وسیله آن درک می‌کنند و درواقع خداوند آنها را به‌وسیله عقل به دریافت‌های عقلانی راهنمایی می‌کند، اما از الهامات الاهی و اشراقات ربانی بهره‌ای ندارند. برای توضیح نحوه گفت‌وگوی خصوصی خداوند از راه عقل بندگان خاص خود، بایسته گفتن است


1. نور (24)، 37.

2. نهج البلاغه، خطبه222.

که همه ما در پرتو نیروی عقل خداداد، در ذهن خود، توانایی تنظیم یک سری مقدمات و استنتاج از آنها را داریم. اما در همه موارد تنظیم مقدمات ذهنی و استنتاج از آنها برای همه افراد مقدور نمی‌باشد و گاهی برخی با ترتیب مقدماتی که برای دیگران نیز معلوم هستند، استدلالی را تنظیم و شکل می‌دهند که از دیگران ساخته نیست و آن استدلال و نتیجه‌ای که آنان به دست آورده‌اند مورد تصدیق همگان قرار می‌گیرد. این ازآن‌روست که تنظیم مقدمات ذهنی از راه‌‌های مشخص و معهود و با استفاده از اندوخته‌های پیشین و مثلاً تداعی معانی انجام می‌پذیرد و در فرایند مشخصی به کسب نتیجه منجر می‌گردد. اما گاهی ذهن انسان از تنظیم مقدمات و کسب نتیجه از آنها باز می‌ماند و ناگهان، بدون آمادگی قبلی نکته‌ای به ذهن انسان راه می‌یابد و راه را برای استدلال و کسب نتیجه‌ای علمی هموار می‌سازد.

به‌هرروی، خداوند از طریق الهامات، خطورات و اشراقات خود با بندگان خاص خود سخن می‌گوید و این الهامات و خطورات در قالب دریافت‌های ویژه معنوی، علمی و عقلانی در اختیار آنان قرار می‌گیرند و رمز بهره‌برداری و دریافت این ویژگی‌های معنوی و علمی که از راه‌های عادی به دست نمی‌آیند، یادکرد دایمی خدا و توجه خاضعانه، خالصانه و بی‌شائبه به معبود است. این معنا، یعنی توفیق برخورداری از عنایت خاص الاهی و گفت‌وگوی عاشقانه معبود در مناجات شعبانیه نیز به روشنی تبیین گردیده است. آنجا که امیر مؤمنان(علیه السلام) می‌فرمایند: الاهی وَاجْعَلْنی مِمَّنْ نادَیْتَه فأجابَک ولاحَظْتَهُ فَصَعِقَ لِجَلالِک فَناجَیْتَهُ سِرًّا وَعَمِلَ لَک جَهْراً؛(1) «خدایا، مرا در شمار کسانی قرار ده که چون ایشان را ندا دادی تو را اجابت می‌کنند و وقتی به آنان توجه کردی از تجلّی جلال و عظمتت مدهوش می‌گردند. پس تو در باطن با ایشان راز می‌گویی و آشکارا به کار تو مشغول می‌گردد».


1. مفاتیح الجنان، مناجات شعبانیه.

بازتاب مناجات خدا با انسان و تجلی عظمت او ‌

در فراز مزبور از مناجات شعبانیه، آمده است که خداوند بندگان خود را ندا می‌کند. «ندا» در جایی به کار می‌رود که دو نفر از هم دور باشند و از راه دور همدیگر را صدا زنند. پس با لحاظ فاصله بین خدا و بندگان، خداوند با تعابیری چون یا أَیُّهَا النّاسُ و یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا بندگان خود را فرا‌ می‌خواند و آنان را به اطاعت خویش دعوت می‌کند. در این صورت وقتی مخاطبان به ندای الاهی لبیک گفتند و درصدد انجام دستورات الاهی برآمدند، عنایت و نظر خاص خداوند شامل آنان می‌گردد و آنان در مسیر بندگی خدا به مراتب عالی‌تری راه می‌یابند. معصوم(علیه السلام) می‌فرماید: خدایا، مرا در شمار کسانی قرار بده که آنان را ندا دادی و به‌سوی خود دعوت کردی، آنان نیز ندای تو را لبیک گفتند و در نتیجه، مشمول عنایت و توجه خاص تو گردیدند و لایق بار یافتن به محضر تو شدند و تجلی جلال و عظمت تو و درک حضور تو آنان را مدهوش و ازخودبی‌خود کرد. همه ما می‌دانیم که خدا ناظر ماست و ما در محضر او هستیم و او به ما نگاه می‌کند، اما تفاوت بسیاری وجود دارد بین اینکه انسان احساس کند کسی از دور و یا از ورای چندین حجاب به او نظر می‌کند، یا اینکه احساس کند کسی در کنار اوست و چشم در چشم او دوخته است. اگر این معرفت در انسان پدید آید که درک کند خداوند عنایت و نظر خاصی به او دارد، از عظمت درک توجه الاهی و لذت بار یافتن به محضر الاهی مدهوش می‌گردد. چنان‌که حضرت موسی(علیه السلام) بر اثر تجلی پروردگار مدهوش گشت و خداوند درباره او فرمود:

وَلَمَّا جَاء مُوسَى لِمِیقَاتِنَا وَکلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِی أَنظُرْ إِلَیْک قَالَ لَن تَرَانِی وَلَـکنِ انظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِی فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکا وَخَرَّ موسَى صَعِقًا فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَک تُبْتُ إِلَیْک وَأَنَاْ أَوَّلُ

الْمُؤْمِنِینَ؛(1) «‌و چون موسی به وعده‌گاه آمد و پروردگارش با او سخن گفت،‌ گفت: پروردگارا، خود را به من بنمای تا به تو بنگرم. گفت: هرگز مرا نخواهی دید ولیکن به این کوه بنگر، پس اگر در جای خود قرار و آرام داشت مرا خواهی دید. و چون پروردگارش بر آن کوه تجلّی کرد، آن را خُرد و پراکنده ساخت و موسی مدهوش بیفتاد؛ و چون به خود آمد، گفت: [بارخدایا،] تو پاک و منزّهی [از اینکه با چشم دیده شوی] به تو بازگشتم و من نخستین باوردارنده‌ام».

آری، کسی که سرسپرده فرمان خداست و با همه وجود تسلیم خداوند است، خداوند نظر خاصی به او می‌افکند و وقتی او عنایت و توجه خاص معبود خویش را دریافت از شدت انبساط خاطر مدهوش و ازخود‌بی‌خود می‌گردد. در این مرحله که او لایق درک مقام جلال و عظمت الاهی گشت و در پرتو این معرفت، ما سوی‌الله را فراموش کرد، خداوند به رازگویی و نجوای با او می‌پردازد. او نیز با همه وجود درصدد حفظ رازها و نجواهای الاهی برمی‌آید و آنها را از کف نمی‌دهد و به افشای زوایای خلوت خویش با معبود نمی‌پردازد، اما جلوه‌های نجواها و تعالیم خاص الاهی را در رفتارش ظاهر می‌سازد و به آنها نمود عینی می‌بخشد.

گفت‌وگوی خداوند با بنده محبوب خود در بهشت

در حدیث معراج که حاوی نجواها و سخنان خداوند با عزیزترین بنده و محبوب خویش، پیامبر خاتم(صلى الله علیه وآله) است، خداوند درباره مقام و شأن مخاطبان خویش و کسانی که از نظر و عنایت خاص الاهی، در بهشت، بهره‌مند شده‌اند می‌فرماید:

یا أحمد إنّ فی الجنه قصراً مِنْ لُؤلُؤٍ فَوْقَ لُؤلُؤٍ ودُرّه فوقَ درّه لَیِسَ فیها قصمٌ


1. اعراف (7)، 143.

ولا وصلٌ فیها الخواصُّ أَنظُرُ إلَیْهِمْ کلَّ یَوْمٍ سَبْعینَ مَرّه وأُکلِّمُهُمْ کلَّما نَظَرْتُ إلَیْهِمْ وأَزیدُ فی مُلْکهِمْ سَبعینَ ضِعْفاً. وإذا تَلَذَّذَ أهلُ الجنّه بِالطّعامِ وَالشَّرابِ تَلَذَّذُوا اُولئک بِذِکْری وَکَلامی وَحَدیثی؛(1) «ای احمد، در بهشت قصری است که از لؤلؤ و دُر و مروارید ساخته شده و آنها روی هم انباشته شده‌اند و شکستگی و گره‌ای ندارند. در این قصر خاصان درگاه من به سر می‌برند و هر روز هفتاد بار به آنها می‌نگرم و به وسعت و گستره ملکشان هفتاد برابر می‌افزایم، و آن‌گاه که اهل بهشت از طعام و شراب بهشتی لذت می‌برند، آنان از یاد و کلام من لذت می‌برند».

شکی نیست که حقایق جهان آخرت با حقایق این عالم متفاوت می‌باشند و ازاین‌‌رو ما نمی‌توانیم از حقایق آن جهان تصویر دقیق و روشنی داشته باشیم و تصورات، ادراکات و تخیلات ما نمی‌توانند ما را به حقیقت آن جهان واقف سازند. به‌تعبیردیگر، ما می‌توانیم از طریق حواس پنج‌گانه خود با برخی از موجودات این جهان ارتباط برقرار کنیم و تصوری از رنگ‌ها، شکل‌ها و خواص آنها به دست آوریم. اما نمی‌توانیم حقایق آن جهان را احساس کنیم، چون حقایق آن عالم دور از دسترس است و حواس ما را به قلمرو آنها راهی نیست. بااین‌وجود ویژگی‌ها و خصوصیاتی که از جهان آخرت در روایات و آیات بیان شده، تنها نمای مبهمی از آن عالم را برای ما ترسیم می‌کنند و از شباهت‌های محدودی که آن عالم با جهان ما دارد و از مقایسه نعمت‌های آن عالم با جهان خاکی، تصویر مبهمی از آن عالم به دست می‌آوریم.

یکی از ویژگی‌هایی که خداوند برای بهشتیان در این حدیث ذکر می‌کند که درک آن برای ما ممکن نیست، این است که آنان در بهشت کاخی دارند که هر طبقه آن از گوهر (لؤلؤ) یک‌پارچه ساخته شده است و این گوهر بی‌اندازه شفاف است و هیچ لکه


1. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج77، باب2، ص23، ح6 .

و گره‌ای بر روی آن مشاهده نمی‌شود و بندبند نمی‌باشد. همه بهشتیان از چنین قصری برخوردار نمی‌باشند، بلکه بندگان خاص بهشتی خدا که به عالی‌ترین مراتب معرفت و قرب الی الله نایل آمده‌اند از چنین نعمتی برخوردار می‌گردند. شاید دلیل برخورداری از آن قصر یک‌پارچه، وجود ایمان خالص و خالی از شائبه شرک، تردید و ریا باشد.

در ادامه خداوند می‌فرماید که من هر روز هفتاد بار به آنها نظر می‌کنم و با آنان سخن می‌گویم. نظر خداوند به انسان عالی‌ترین نعمت الاهی و نیاز فطری هر انسانی است و بدترین عذاب انسان، حرمان از توجه و نظر خداوند است. چنان‌که بالاترین نیاز بچه توجه پدر و مادر است و بی‌اعتنایی و قهر آنان عذاب بزرگی برای اوست. رفتارها، شیرین‌کاری‌ها و حرف زدن بچه برای جلب توجه پدر و مادر است. ما در دنیا به‌دلیل توجه به امور دنیوی و نیازهای مادی، نمی‌توانیم به‌درستی نیاز واقعی به توجه و نظر الاهی را درک کنیم و اشتغالات مادی ما را از درک چنین نیازی باز می‌دارند، اما در عالم آخرت که نیازهای پنداری و پوچ دنیوی رخت برمی‌بندند و نیازهای واقعی و ابدی انسان رخ می‌نمایانند، ما عظمت و شکوه بی‌نهایت نیاز به عنایت، توجه و نظر خداوند را درک می‌کنیم و در مقابل درمی‌یابیم که حرمان از نظر و توجه خداوند بالاترین عذاب الاهی است که به‌مراتب از عذاب جهنم و سوختن در آتش آن سخت‌تر می‌باشد. ازاین‌روی خداوند در ترسیم عذاب شدید و سخت پیمان‌شکنان می‌فرماید: وَلاَ یُکلِّمُهُمُ اللّهُ وَلاَ یَنظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیَامَه وَلاَ یُزَکیهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ؛(1) «و خدا در روز رستاخیز با آنان سخن نگوید و به آنها ننگرد و [از آلودگی گناهان] پاکشان نسازد و ایشان را عذابی است دردناک».

در بهشت هر نوع نعمتی که بهشتیان آرزو کنند در اختیار آنها قرار می‌گیرد و آنان از خوردنی‌ها و نوشیدنی‌های بی‌شمار بهره‌مندند و پیوسته از الطاف و تفضلات الاهی


1. آل عمران (3)، 77.

سرشار هستند و لذت می‌برند، اما بندگان برگزیده خدا در بهشت که عظمت توجه و نظر خداوند و سخن گفتن با او را درک کرده‌اند و حرمان از آن را بزرگ‌ترین عذاب الاهی به‌حساب می‌آورند، در هنگامه‌ای که اهل بهشت به طعام و شراب بهشتی دل‌خوشند و از آنها لذت می‌برند، آنان از سخن گفتن با خدا لذت می‌برند و به‌قدری از هم‌سخنی با خدا لذت می‌برند که سایر لذت‌های بهشتی را فراموش می‌کنند. آنان در دنیا نیز به مرتبه‌ای از تقرب الی الله رسیده‌اند که بی‌درنگ دعای آنان به عرش می‌رود و پذیرفته می‌شود. چنان‌که آنان شیفته و شیدای شنیدن سخن خداوند هستند، خداوند نیز سخت علاقه‌مند شنیدن سخن آنان است. خداوند خود دراین‌باره می‌فرماید: یُحِبُّ الربُّ أن یَسْمَعَ کلامَهُمْ کما تُحِبُّ الوالِدَه وَلَدَها؛(1) «خداوند دوست می‌دارد سخن آنان را بشنود، آن‌سان که مادر طفل خود را دوست می‌دارد».

مفاد جمله فوق از وجود تلازم و ارتباط وثیق بین محبت بنده نسبت به خدا و محبت خدا به بنده خویش حکایت می‌کند و این ارتباط دوسویه در تمام مظاهر و جلوه‌های محبت به خدا نمود و ظهور می‌یابد و بر این اساس خداوند در برخی از آیات قرآن از تلازم بین توجه و یادکرد بنده از خویش و توجه و یاد خود از بنده‌اش خبر می‌دهد و می‌فرماید: فَاذْکرُونِی أَذْکرْکمْ...؛(2) «پس مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم».

فرجام نیک جست‌وجوی رضوان الاهی

در آیه دیگری از ره‌یافتگان به رضوان الاهی که خالصانه درصدد انجام تکالیف الاهی برآمدند و هدفی جز جلب رضایت معبود نداشتند و چنان‌که آنان از خدا راضی بودند، خداوند نیز از آنان راضی گشت، سخن می‌گوید و می‌فرماید: رَضِیَ اللّهُ عَنْهُمْ وَرَضُواْ


1. محمدباقر مجلسی، همان، ص24.

2. بقره (2)، 152.

عَنْهُ ذَلِک الْفَوْزُ الْعَظِیمُ؛(1) «خدا از آنان [ره‌یافتگان به بهشت و رضوان الاهی] خشنود است و آنان از خدا خشنودند. این است کامیابی و رستگاری بزرگ».

در آیه دیگر خداوند می‌فرماید: یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّه ارْجِعِی إِلَى رَبِّک رَاضِیَه مَّرْضِیَّه فَادْخُلِی فِی عِبَادِی وَادْخُلِی جَنَّتِی؛(2) «ای جان آرام و اطمینان‌یافته، به‌سوی پروردگارت بازگرد، درحالی‌که تو از او خشنودی و او از تو خشنود است. پس در میان بندگان [ویژه] من درآی، و در بهشتِ [ویژه] من درآی».

ما گاهی با انگیزه نیل به ثواب و بهشت، کارهای نیک و شایسته انجام می‌دهیم. اما بندگان خالص خداوند تنها برای رضایت خدا و از آن جهت که خداوند کاری را دوست می‌دارد، آن را انجام می‌دهند. حتی اگر خداوند به آنان پاداش ندهد، چون می‌دانند که خداوند کاری را دوست می‌دارد و با انجام آن به رضایت الاهی نایل می‌گردند بدان اقدام می‌کنند و چشمداشت به پاداش الاهی و یا ترس از عذاب خداوند محرک آنان نمی‌گردد.

شکی نیست کسی که به دنبال جلب رضایت خداست و هر کاری را برای خداوند انجام می‌دهد، علاوه بر آنکه در آخرت از نعمت‌ها و مواهب جاودانه الاهی بهره‌مند می‌گردد، خداوند در دنیا نیز به او پاداش می‌دهد و او را به خصلت‌های ارزشمند و متعالی آراسته می‌سازد. در حدیث معراج خداوند درباره خصلت‌های سه‌گانه‌ای که به ره‌یافتگان به رضای خویش عنایت می‌کند می‌فرماید:

فَمَنْ عَمِلَ بِرِضائی أُلْزِمُهُ ثَلاثَ خِصالٍ: أُعَرِّفُهُ شکراً لا یُخالِطُهُ الْجَهْلُ وَذِکراً لا یُخالِطُهُ النِّسیانُ ومَحَبّه لا یُؤْثِرُ عَلى مَحَبّتی مَحَبّه الْمَخلوقین. فَإذا أَحَبَّنی أحْبَبْتُهُ وأَفْتَحُ عَیْنَ قَلْبِهِ إلى جَلالی. فَلا أُخْفی عَلَیْهِ خاصَّه خَلْقی، فأُناجیهِ فی


1. مائده (5)، 119.

2. فجر (89)، 27ـ30.

ظُلَمِ اللّیلِ وَنُورِ النَّهارِ حَتّى یَنْقَطِعَ حَدیثُهُ مَعَ المَخْلوقینَ وَمُجالِسَتُهُ مَعَهُمْ؛(1) «هرکس به خواست و رضای من عمل کند سه خصلت به او عطا می‌کنم: به او سپاسگزاری و شکری می‌آموزم که آمیخته با جهل نباشد و ذکری که با فراموشی همراه نگردد، و محبتی به او می‌دهم که با آن هیچ محبتی را بر محبت من ترجیح ندهد. پس آن‌گاه که او مرا دوست داشت، من نیز او را دوست می‌دارم و چشم دلش را برای نظاره به جلالم می‌گشایم. بندگان خاص و برگزیده‌ام را از او پنهان نمی‌کنم. در تاریکی شب و روشنی روز با او مناجات می‌کنم، تا از سخن گفتن با مردم و هم‌نشینی با آنان جدا شود».

شکر نعمت کاری پسندیده و وظیفه‌ای فطری و انسانی است و هرکس باید سپاسگزار کسانی باشد که به او خدمت می‌کنند. حال با توجه به اینکه خداوند متعال نعمت‌های بی‌شماری به ما ارزانی داشته، بایسته است که ما در مقام شکرگزاری او برآییم؛ گرچه ما از شمارش نعمت‌های الاهی و در نتیجه سپاسگزاری از همه نعمت‌هایی که به ما ارزانی شده عاجز و ناتوانیم:وَإِن تَعُدُّواْ نِعْمَه اللّهِ لاَ تُحْصُوهَا إِنَّ اللّهَ لَغَفُورٌ رَّحِیمٌ؛(2) «و اگر نعمتهای خدا را شماره کنید، آن را نمی‌توانید بشمارید. قطعاً خدا آمرزنده مهربان است».

ما از نعمت‌هایی که خداوند به ما عنایت کرده غافلیم و حتی از شکر زبانی نعمت‌های الاهی خودداری می‌کنیم و گاهی چندین ساعت می‌گذرد و به نعمت‌هایی که خداوند به ما عنایت کرده نمی‌اندیشیم و توجه نداریم که در نعمت‌های خداوند غرق گشته‌ایم و وظیفه انسانی ما شکرگزاری از آنهاست. درصورتی‌که هر قدر ما درصدد شکرگزاری و سپاسگزاری نعمت‌های خداوند برآییم، خداوند نعمت‌های


1. محمد‌باقرمجلسی، همان، ص28، 29.

2. نحل (16)، 18.

فزون‌تری به ما عنایت می‌کند و تلاش خالصانه برای خدا و سپاسگزاری از او باعث فزونی یافتن عنایت و توجه خداوند به انسان و بهره‌مندی بیشتر او از نعمت‌های بی‌شمار مادی و معنوی می‌گردد. با توجه به اینکه درک نعمت‌های خداوند و شکر آگاهانه از آنها کمال و مقام بزرگی است که خداوند به بنده خودش عنایت می‌کند، اولین خصلتی که خداوند به بنده خالص خود که در جهت کسب رضای معبود، گام برداشته عنایت می‌کند، شناخت مقام حقیقی سپاسگزاری از خداست که همراه با آگاهی و باور است و عاری از جهل به عظمت نعمت‌های الاهی می‌باشد. ما چون به همه نعمت‌هایی که خداوند به ما عطا کرده واقف نیستیم، شکرگزاری ما محدود است و در کنار آن ناسپاسی و ناشکری فراوانی از ما سر می‌زند. در همان حال که پی به نعمتی برده‌ایم و از آن شکرگزاری می‌کنیم، از نعمت‌های فراوان دیگر غافلیم و در نتیجه، شکرگزاری ما همراه با غفلت و جهل به سایر نعمت‌های خداست. اما خداوند چنان به ظرفیت وجودی بندگان خالص خود گسترش بخشیده و چنان معرفتی نسبت به خویش و نعمت‌های بی‌شمارش به آنها عنایت کرده، که همواره به نعمت‌های مادی و معنوی خدا توجه دارند و درصدد شکرگزاری آنها برمی‌آیند.

دومین خصلتی که خداوند به مؤمن ره‌یافته به رضوان خویش عنایت می‌کند، توجه و یادکرد همیشگی خداست و آنان در این دنیا پیوسته غرق یاد و توجه به خداوند هستند. برای ما بسیار دشوار است که به یاد خدا باشیم. حتی در شبانه‌روز که برای چند دقیقه به نماز می‌ایستیم، یا به ظاهر مشغول گفتن ذکر می‌گردیم، دلمان با خدا نیست و از یاد و توجه واقعی به او غافلیم و هرچه تلاش می‌کنیم نمی‌توانیم غفلت را از دلمان بزداییم و خالصانه خدا را یاد کنیم. برعکس، مؤمنی که رهین لطف و عنایت خداوند گشته و دلش سرشار از عشق و محبت به خداست، نمی‌تواند خدا را فراموش کند و از کمند مهر او خارج گردد. خدا یاد و توجهی به او داده که خالی از نسیان و فراموشی است، ازاین‌روی او

هیچ‌گاه از یاد معبود غافل نمی‌گردد. او عاشق خداست و عاشق هیچ‌گاه معشوقش را فراموش نمی‌کند.

سومین خصلت و ویژ‌گی که خداوند به رضادهنده به خواست خود عنایت می‌کند، این است که نسبت به خود محبتی در دل او ایجاد می‌کند که هیچ‌گاه محبت دیگری را بر محبت خدا ترجیح نمی‌دهد. شعاع محبت خدا سراسر دل او را فرا می‌گیرد و جایی برای محبت به دیگران در دل او باقی نمی‌گذارد. درک محبت کامل به خداوند دشوار است و برای ما بسیار دشوار است تصور اینکه جز خدا کس و چیز دیگری را دوست نداشته باشیم، چه رسد که حقیقتاً خدا را دوست داشته باشیم و به غیر او محبت نداشته باشیم. این موهبت و مقام رفیع تنها برای دوستان و اولیای خداست که در ورای تعلقات و دل‌بستگی‌های حقیری که دیگران دارند، آنان به محبت اصیل و بی‌بدیل الاهی دست یافته‌اند و عظمت و فراخنای بی‌نهایت آن، مانع دل سپردن آنان به محبت‌های حقیر و محدود غیرالاهی می‌گردد.

وقتی بنده مؤمن ره‌یافته به رضای حق این‌سان به معبود خویش محبت و عشق ورزید، متقابلاً خداوند نیز او را دوست می‌دارد و عاشق او می‌گردد و چشم دلش را به تماشای جلال و عظمت خویش وامی‌دارد و بر اثر تجلی جلال الاهی او مدهوش می‌گردد. آن‌گاه خداوند بندگان برگزیده و خاص خود را که برای دیگران ناشناخته مانده‌اند به او می‌شناساند و توفیق رفاقت و هم‌نشینی با آنها و استفاده از معارف، فضایل و کمالات آنها را به او عنایت می‌کند. چنین بنده‌ای در عالی‌ترین درجه تعالی و عروج به کمال انسانی، به مرتبه‌ای می‌رسد که خداوند پیوسته به نجوا و گفت‌وگوی با او می‌پردازد و چنان طعم و لذت گفت‌وگوی خویش را به دلش می‌نشاند که دیگر رغبتی به گفت‌وگوی با انسان‌ها و هم‌نشینی با آنها را ندارد، مگر در مواردی که خداوند بخواهد و او را موظف و مکلف کند که با دیگران معاشرت کند و با آنان سخن گوید و درصدد رفع نیازهای آنان برآید.