گفتار هفدهم

گفتار هفدهم

(گستره و نظام سازنده خوف‌ورجا در مؤمن)

سنت استدراج پیامد استکبار و سرپیچی از خدا

عامل خوف‌ورجا در همه کارهای اختیاری دنیوی و اخروی نقش‌آفرین و تأثیرگذار است و انسان هر کار اختیاری عقلایی و حساب‌شده را به امید رسیدن به خیر و نفع و یا از ترس ضرر و خطر انجام می‌دهد. چیزی که هست مؤمنان به خدا در اندازه معرفتشان به توحید و به‌خصوص توحید افعالی می‌کوشند که امید و ترسشان جهت الاهی پیدا کند. آنان به امید آنکه خداوند به آنان ثواب و پاداش خیر عنایت کند و گناهانشان را بیامرزد و از توفیقات خویش بهره‌مندشان سازد، به کارهای مختلف می‌پردازند. همچنین از ترس آنکه دچار غضب و خشم الاهی گردند و خداوند در دنیا نعمت‌هایی را از آنها بازستاند و در آخرت به عذاب گرفتارشان گرداند، کارهایی را انجام می‌دهند. البته برخی که به مراتب عالی‌ ایمان و تقرب به خدا ره‌یافته‌اند، بیش از هرچیز از اینکه از لقا و جوار الاهی محروم گردند ترسناک و بیمناک هستند.

یکی از اموری که انسان سخت باید از آن بیمناک باشد، گرفتار شدن به سنت استدراج الاهی است که بر اساس آن خداوند به کافران و گنهکارانی که از طغیان و گناه دست برنمی‌دارند و هدایت و موعظه در آنان اثری نمی‌بخشد، مهلت می‌دهد تا

بر گناه خود بیفزایند و سرانجام به عذاب ابدی گرفتار شوند. بر اساس این سنت الهی‌، گاهی نعمت‌های ظاهری و مال فراوانی در اختیار گنهکاران قرار می‌گیرد و پیوسته بر آنها افزوده می‌شود و چه‌بسا این پندار در آنها پدید می‌آید که آن امکانات، وسایل رفاه، آسایش و لذت‌جویی به پاس شایستگی آنان فزونی یافته است؛‌ درحالی‌که خداوند بدین‌وسیله می‌خواهد آنان غرق گناه و غفلت گردند و بار گناه خود را سنگین گردانند تا در نهایت با عذابی سخت و خوارکننده مواجه شوند. توضیح آنکه وقتی بندگان خدا قدر نعمت‌های الاهی را نمی‌دانند و ناسپاسی می‌کنند، برای اینکه متنبه و بیدار شوند در همین دنیا آنان را گوشمالی می‌دهد و با بلا و گرفتاری مواجه می‌گرداند. ازاین‌روی، خداوند در دو آیه قرآن می‌فرماید که ما وقتی بر قومی پیامبری می‌فرستیم آنها را به سختی‌ها و بلاها گرفتار می‌سازیم تا راه توبه و تضرع به درگاه الاهی را پیش گیرند. در آیه اول خداوند می‌فرماید: وَلَقَدْ أَرْسَلنَآ إِلَى أُمَمٍ مِّن قَبْلِک فَأخَذْنَاهُمْ بِالْبَأسَاء وَالضَّرَّاء لَعَلَّهُمْ یَتَضَرَّعُونَ؛(1) «و به‌راستی [پیامبرانی] به‌سوی امت‌های پیش از تو فرستادیم و آنان را به تنگی و سختی و رنج و گزند بگرفتیم تا شاید زاری کنند».

در آیه دوم خداوند می‌فرماید: وَمَا أَرْسَلْنَا فِی قَرْیَه مِّن نَّبِیٍّ إِلاَّ أَخَذْنَا أَهْلَهَا بِالْبَأْسَاء وَالضَّرَّاء لَعَلَّهُمْ یَضَّرَّعُونَ؛(2) «و ما هیچ پیامبری را در هیچ آبادی و شهری نفرستادیم مگر آنکه مردم آن را به‌سختی و تنگی و رنج گرفتار کردیم تا شاید زاری کنند».

اما برخی از مردم حکمت سختی‌‌ها و گرفتاری‌ها را درنیافتند و به جهت قساوت قلب راه انحراف و گمراهی پیش گرفتند و متنبه و بیدار نگشتند و به تضرع و زاری به درگاه خدا و پیروی از فرستادگان او نپرداختند. وقتی گوشمالی الاهی در آنها اثر


1. انعام (6)، 42.

2. اعراف (7)، 94.

نبخشید و آنان کماکان در غفلت و سرپیچی از حق باقی ماندند، خداوند سنت مهلت و استدراج را برای آنان رقم زد و در اثر این سنت الاهی رفته‌رفته بر نعمت‌ها و اموال آنان افزوده شد و چنان غرق نعمت‌های ظاهری دنیا و وسایل رفاه و خوش‌گذرانی گشتند که پنداشتند از عذاب الاهی مصون هستند و پیش خود گفتند اگر وعده انبیا راست بود ما باید عذاب می‌شدیم، نه‌اینکه این‌همه نعمت در اختیارمان قرار گیرد. خداوند درباره قساوت و سرپیچی از حق و پیامد آن سنت استدراج می‌فرماید:

فَلَوْلا إِذْ جَاءهُمْ بَأْسُنَا تَضَرَّعُواْ وَلَـکن قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ مَا کانُواْ یَعْمَلُونَ* فَلَمَّا نَسُواْ مَا ذُکرُواْ بِهِ فَتَحْنَا عَلَیْهِمْ أَبْوَابَ کلِّ شَیْءٍ حَتَّى إِذَا فَرِحُواْ بِمَا أُوتُواْ أَخَذْنَاهُم بَغْتَه فَإِذَا هُم مُّبْلِسُونَ؛(1) «پس چرا هنگامی که عذاب ما به آنها رسید زاری نکردند؟ ولی دل‌هایشان سخت شد و شیطان کارهایشان را در نظرشان بیاراست. پس چون آنچه را بدان پند داده شدند فراموش کردند؛ درهای همه‌چیز را بر آنان بگشودیم تا چون بدانچه داده شدند شادمان گشتند ناگهان بگرفتیمشان پس همان دم [از نجات و رحمت] نومید شدند».

در آیه دیگر خداوند دراین‌باره که مهلت و فرصتی که در اختیار کافران قرار گرفته به سود آنان نیست، بلکه برای آن است که به گناه خود بیفزایند تا سرانجام با عذابی سخت مواجه گردند می‌فرماید: وَلاَ یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کفَرُواْ أَنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِّأَنفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدَادُواْ إِثْمًا وَلَهْمُ عَذَابٌ مُّهِینٌ؛(2) «و کسانی که کافر شدند مپندارند مهلتی که به آنان می‌دهیم خیر آنهاست، همانا مهلتشان می‌دهیم تا بر گناهِ [خود] بیفزایند و آنان را عذابی است خوارکننده».


1. انعام (6)، 43‌ـ 44.

2. آل‌عمران (3)، 178.

همچنین در آیات دیگر خداوند می‌فرماید:

لاَ یَغُرَّنَّک تَقَلُّبُ الَّذِینَ کفَرُواْ فِی الْبِلاَدِ*مَتَاعٌ قَلِیلٌ ثُمَّ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمِهَادُ*لَکنِ الَّذِینَ اتَّقَوْاْ رَبَّهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا نُزُلاً مِّنْ عِندِ اللّهِ وَمَا عِندَ اللّهِ خَیْرٌ لِّلأَبْرَارِ؛(1) «رفت‌وآمدِ [سودجویی و کامیابی] کافران در شهرها تو را نفریبد، [این] برخورداریِ اندک است، پس جایگاهشان دوزخ است و بد آرامگاهی است. اما کسانی که از پروردگارشان پروا می‌کنند ایشان را بهشت‌هایی است که از زیر [درختانِ] آنها جوی‌ها روان است. در آنجا جاودانه باشند، پذیرایی‌ای است از نزد خدا و آنچه نزد خداست برای نیکوکاران بهتر است».

ضرورت تعادل خوف و رجا در مؤمن

به‌هرحال، انسان صرف‌نظر از خوشی‌‌ها و نعمت‌های دنیایی و امکاناتی که برایش فراهم است، باید نگران آخرت خود باشد و از آن بیم داشته باشد که گناهان او بخشوده نشود و گرفتار عذاب آخرت گردد. و اگر مشاهده کرد که به موازات ارتکاب گناه نه‌فقط از نعمت‌های در اختیار او کاسته نشد، بلکه آنها افزایش نیز یافتند، باید به خود آید و بترسد از اینکه مشمول سنت استدراج الاهی گردیده باشد. از سوی دیگر باید به فضل و رحمت الاهی امیدوار باشد و امید داشته باشد که با کسب لیاقت، مشمول عنایات و تفضلات الاهی گردد و از ثواب و پاداش الاهی بهره‌مند شود.

با توجه به ضرورت وجود هم‌زمان خوف‌ورجا در مؤمن، در برخی از روایات حالت خوف‌ورجا از شرایط ایمان به شمار آمده است؛ دراین‌باره امام صادق(علیه السلام)می‌فرمایند: لَا یَکونُ الْمُؤْمِنُ مُؤْمِناً حَتَّى یَکونَ خَائِفاً رَاجِیاً وَ لَا یَکونُ خَائِفاً رَاجِیاً حَتَّى یَکونَ


1. همان، 196‌ـ 198.

عَامِلًا لِمَا یَخَافُ وَ یَرْجُو؛(1) «مؤمن مؤمن نمی‌گردد تا آنکه ترسان و امیدوار باشد و ترسان و امیدوار نمی‌گردد مگر آنکه درصدد عمل به مقتضای آنچه از آن می‌ترسد و آنچه بدان امیدوار است برآید».

در روایت دیگر، امام باقر(علیه السلام)می‌فرمایند:إنَّهُ لَیْسَ مِنْ عَبْدٍ مُؤمِنٍ إلاّ [وَ] فِى قَلْبِهِ نُوَرانِ: نُورُ خِیفَه، وَنُورُ رَجَاءٍ، لَوْ وُزِنَ هَذَا لَمْ یَزِدْ عَلَیَ هَذاَ، وَلَوْ وُزِنَ هَذَاَ لَمْ یَزِدْ عَلَی هَذَا؛(2) «هیچ بنده مؤمنی نیست، مگر آنکه در دلش دو نور است: نور ترس و نور امید، اگر این وزن شود از آن افزون نباشد و اگر آن وزن شود از این افزون نباشد».

ضرورت تعادل و همسانی بین خوف‌ورجا از آن روست که اگر ترس انسان از حد بگذرد و فراتر از امید گردد باعث یأس از رحمت الاهی می‌شود و بالعکس اگر امید انسان از حد بگذرد، باعث امن از مکر الاهی می‌گردد. نباید از نظر دور داشت که کسب حالت خوف‌ورجا و رعایت تعادل بین آن‌دو کاری اختیاری و مورد رضای خداوند است و عبادت به‌حساب می‌آید. چون عبادت دارای دو اطلاق است: یکی عبادت به معنای خاص که تنها شامل عبادات توقیفی نظیر نماز، روزه و خمس می‌شود و دیگری عبادت به معنای عام که هر عمل نیکی که برای رضای الاهی انجام پذیرد مصداق آن به شمار می‌آید. بر این اساس، همان‌طور که مطالعه قرآن و روایات عبادت به‌حساب می‌آید، ترس از خدا و امید به او و حفظ تعادل بین این‌دو حالت که مرضیّ خداست عبادت می‌‌باشد و مراتب و درجات عبادت در این مورد نیز تطبیق پیدا می‌کند.

در روایات برای عبادت اقسام و مراتبی ذکر شده؛ از جمله در روایتی امام صادق(علیه السلام) برای عبادت و عبادت‌گزاران سه مرتبه برمی‌شمارند و می‌فرمایند:

الْعِبَادَه ثَلَاثَه: قَوْمٌ عَبَدُوا اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ خَوْفاً فَتِلْک عِبَادَه الْعَبِیدِ، وَقَوْمٌ عَبَدُوا


1. کلینی، کافی، ج2، ص71، ح11.

2. همان، ح13.

اللَّهَ تَبَارَک وَتَعَالَى طَلَبَ الثَّوَابِ فَتِلْک عِبَادَه الْأُجَرَاءِ، وَ قَوْمٌ عَبَدُوا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ حُبّاً لَهُ فَتِلْک عِبَادَه الْأَحْرَارِ وَ هِیَ أَفْضَلُ الْعِبَادَه؛(1) «عبادت سه گونه است: گروهی از ترس خداوند را عبادت می‌کنند، این عبادت بردگان است. گروهی برای ثواب و پاداش خدا را عبادت می‌کنند، این عبادت مزدگیران است و گروهی به جهت محبت به خدا وی را عبادت می‌کنند، این عبادت آزادگان و برترین عبادت است».

بر اساس این روایات، عالی‌ترین مرتبه عبادت مربوط به کسانی است که به عالی‌ترین مرتبه معرفت به خدا نایل آمده‌اند و دلشان مالامال از محبت و عشق به خدا گردیده و محرک و انگیزه آنها در همه کارها از جمله انجام عبادات، محبت و عشق به خداست. بی‌شک سرآمد این گروه، پیشوایان معصوم ما هستند که دارای عالی‌ترین مراتب معرفت و کمال انسانی هستند و با توجه به معرفت حقیقی آنان به خداوند، از روی ترس و یا طمع در پاداشْ خدای را عبادت نمی‌کنند؛ بلکه چون خداوند را مجلای محبت و عشق کامل و شایسته عبادت یافته‌اند به عبادتش می‌پردازند. بر این اساس، امیر مؤمنان علی(علیه السلام) می‌فرمایند:إِلَهِی مَا عَبَدْتُک خَوْفاً مِنْ عِقَابِک، وَلَا طَمَعاً فِی ثَوَابِک، وَلَکنْ وَجَدْتُک أَهْلًا لِلْعِبَادَه فَعَبَدْتُک؛(2) «خدایا، من از ترس عقاب و به طمع پاداشت تو را عبادت نکردم، بلکه تو را شایسته پرستش و عبادت یافتم، و آن‌گاه به عبادتت پرداختم».

گستره خوف‌ورجا در اولیای خدا

مسلماً اولیای خاص خدا که عبادت و رفتارشان ناشی از محبت و عشق به خداست و ترس از عذاب و امید و طمع در پاداشْ محرک آنان نیست، به‌حسب مرتبه‌ای که دارند،


1. حر عاملی، وسائل الشیعه، ج1، باب 9، ص62، ح 134.

2. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج 41، باب 101، ص14، ح 4.

دارای خوف‌ورجا می‌باشند. آنان در مقام بندگی از آن می‌ترسند که حق محبت و شکرگزاری خدا را به ‌جا نیاورند و در انجام وظیفه بندگی کوتاهی کنند و درعین‌حال، با توجه به سعه وجودی و ظرفیت‌هایی که در خویش می‌یابند، امیدوار به رعایت حق بندگی خدا و شکرگزاری او هستند. البته چنان‌که از برخی روایات استفاده می‌شود، برخی از اولیای خاص خدا که مصداق بارز آنها رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و اهل‌بیت آن حضرت هستند، سراسر زندگی‌شان تجسم عبادت و بندگی خداست و ازاین‌روی دارای عالی‌ترین مرتبه خوف‌ورجا هستند و آن خوف‌ورجا به تبع اراده خداوند تحقق می‌یابد، و هرجا خداوند اراده کند صفت خوف در آنان برانگیخته می‌شود و همچنین بااراده و خواست خدا حالت امید در آنان پدید می‌آید، و بی‌تردید متعلق خوف و امید آنان نیز تابع اراده الاهی است. این ازآن‌روست که آنان اختیار و تدبیر خویش را یک‌سر به خدا سپرده‌اند و در قلمرو وجودی آنان، خداوند به‌جای آنان اراده و تدبیر می‌کند و خود از خداوند خواسته‌اند که به‌جای آنان تدبیر کند و برگزیند و آنان را بی‌نیاز از تدبیر، اراده و اختیار خودشان سازد.

إِلَهِی أَغْنِنِی بِتَدْبِیرِک لِی عَنْ تَدْبِیرِی وَبِاخْتِیَارِک عَنِ اخْتِیَارِی‏؛(1) «خدایا، با تدبیر و اختیار و گزینش خود مرا از تدبیر و اختیار خویش بی‌نیاز گردان».

دراین‌باره در حدیث قدسی چنین آمده است:

لا یزالُ عَبدی یَتَقَرَّبُ إلیَّ بالنوافلِ مُخْلصاً لی حَتّی أحبّه، فإذا اَحْبَبْتُهُ کُنْتُ سَمْعُهُ الذی یَسْمَعُ به، وبَصَرَهُ الَّذی یُبْصِرُ به، وَیَدَهُ الَّتی یَبْطِشُ بها إنْ سألَنی أعْطَیْتُهُ، وإنِ اسْتَعاذَنی أعَذْتُه؛(2) «پیوسته بنده به انجام مخلصانه نوافل و مستحبات به من تقرب می‌جوید تا آنکه او را دوست می‌دارم


1. مفاتیح الجنان، دعای عرفه.

2. ابی‌محمدالحسن الدیلمی، ارشاد القلوب، ج 1، ص83.

و چون او را دوست داشتم، گوش او می‌گردم که بدان می‌شنود و چشم او می‌گردم که بدان می‌نگرد و دست او می‌گردم که بدان برمی‌گیرد، او اگر چیزی از من درخواست کند بدو می‌بخشم و اگر به من پناه آورد به‌ او پناه می‌دهم».

وقتی بنده به مرتبه‌ای از قرب الی‌الله رسید که خداوند تدبیر و اداره جوارح و اعضا و دل او را در اختیار گرفت و او نشنود مگر آنچه را خدا بخواهد و ننگرد مگر به آنچه خداوند بخواهد و تمام حرکات و سکنات او در مسیر رضایت الاهی باشد، خوف و امید او نیز جهت الاهی دارد و خداوند این دو صفت را در دلش پدید می‌آورد. پس دل آن بنده تربیت شده دربست در اختیار خداست و خطورات و اندیشه‌ها از مسیر اراده و مشیت الاهی بدان راه می‌یابد و نه‌فقط چنان دلی چراگاه شیطان و جولانگاه اندیشه‌های باطل و هواهای نفسانی نمی‌گردد، بلکه استقلالاً نگرش و گرایش حلال به ماسوی‌‌الله نیز ندارد و تنها آنچه خواست خدا و مورد رضایت و صلاحدید اوست بدان راه می‌یابد و از جمله، با ولایت و تدبیر الاهی خوف و امید بدان راه می‌یابد و متعلق این دو حالت نفسانی را نیز خداوند مشخص و تعیین می‌کند. در زیارت پنجم جامعه درباره اهل‌بیت عصمت و طهارت(علیهم السلام) آمده است:وَلَکمُ الْقُلُوبُ الَّتِی تَوَلَّى اللَّهُ رِیَاضَتَهَا بِالْخَوْفِ وَ الرَّجَاءِ وَ جَعَلَهَا أَوْعِیَه لِلشُّکرِ وَ الثَّنَاء؛(1)«شما را قلب‌هایی است که خداوند عهده‌دار و متصدی تمرین دادن آنها به خوف‌ورجا گردیده و آنها را ظرف‌های شکر و ثنای خویش قرار داده است».

در روایت دیگر از امام رضا(علیه السلام)، دراین‌باره که ائمه معصومین(علیهم السلام) تسلیم خواست و مشیت الاهی هستند و آنچه را خداوند اراده کند و مورد مشیت او قرار می‌گیرد، می‌خواهند و می‌طلبند، آمده است.


1. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج 102، باب 57، ص164، ح 6.

قُلوبُنا أوعِیَه لِمشیه اللهِ فاِذا شاءَ شِئْنا؛(1) «دل‌های ما ظرف‌های مشیت و خواست خداست، پس آنچه را او بخواهد و اراده کند ما اراده می‌‌کنیم و می‌‌خواهیم».

آری، آن‌ ره‌یافتگان به عالی‌ترین مراتب قرب الاهی و مقام بندگی خدا چنان محو جمال و جلال الاهی می‌شوند که اراده و مشیت خدا جای‌گزین اراده و مشیت آنها می‌گردد و خداوند خوف و امید در دلشان پدید می‌آورد، و هرگاه خداوند صلاح دانست، به اموری که موجب خوف می‌گردد توجه می‌کنند، ازآن‌جهت که خداوند بخواهد توجهشان به عقوبت‌های الاهی جلب می‌گردد. آنان در پی آن هستند که هرچه را خداوند در وجودشان قرار داده در راه بندگی خدا صرف کنند و حقیقت بندگی چنین اقتضایی دارد. در جایی که خدا می‌خواهد شاد می‌شوند و هرگاه خدا بخواهد غمگین می‌شدند، هرجا که خداوند بخواهد ترسان می‌شوند و چون خداوند بخواهد که به آتش و عذاب الاهی توجه یابند، بدان توجه می‌کنند و از لهیب و شراره‌های نابودگرش ضجّه می‌زنند و فریاد می‌کشند و درواقع، رفتار آنان نمایانگر این واقعیت است که بهترین مورد ظهور و بروز امکانات و حالات و نعمت‌هایی که خداوند در اختیار انسان نهاده، همان مواردی است که در ایشان ظهور یافته است.

خوف‌ورجای بایسته در روایات

اگر ما درصدد آن باشیم که خوف‌ورجا را در خودمان ایجاد و یا تقویت کنیم تا بدین‌وسیله به انجام واجبات و ترک گناهان موفق گردیم،‌ برای این منظور باید به مطالعه آیات و روایات و مباحث اخلاقی و بهره‌بردن از دریافت‌‌های عقلی روی آوریم. ضمناً بکوشیم تا تعادل بین دو حالت خوف‌ورجا حفظ گردد. خوف از عذاب الاهی، بر امید به ثواب و آمرزش الاهی غلبه نیابد و بالعکس امید و ثواب و پاداش الاهی، بر


1. همان، ج 25، باب 9، ص336، ح 16.

خوف از عذاب غلبه نیابد. گرچه ما مدعی هستیم که از خداوند و عذاب او می‌ترسیم و به بهشت و رضوان الاهی امیدواریم، اما آیا این ادعا با واقعیت تطبیق دارد و ما واقعاً از عذاب جهنم می‌ترسیم و به پاداش و ثواب الاهی امید داریم؟ به‌جاست که دراین‌باره چند روایت ذکر کنیم تا حقیقت امر برای ما روشن گردد.

در طلیعه یکـی از حکمت‌های نهج البلاغه که در پاسخ به شخصی که از امیر مؤمنان علی(علیه السلام) درخواست موعظه کرد ایراد شده و دربردارنده نصایح و موعظه‌های ارزشمند و تأثیرگذار است، تا آنجا که در پایان آن حکمت، مرحوم رضی می‌نگارد: «اگر در نهج‌البلاغه جز این حکمت وجود نداشت، همین حکمت برای اندرز دادن کافی بود، این سخن حکمتی رسا و عامل بینایی انسان آگاه و عبرت‌آموز صاحب اندیشه است». ـ امیر مؤمنان علی(علیه السلام)می‌فرمایند:لَا تَکنْ مِمَّنْ یَرْجُو الْآخِرَه بِغَیْرِ عَمَلٍ، وَ یُرَجِّی التَّوْبَه بِطُولِ الْأَمَلِ، یَقُولُ فِی الدُّنْیَا بِقَوْلِ الزَّاهِدِینَ، وَیَعْمَلُ فِیهَا بِعَمَلِ الرَّاغِبِینَ...؛(1) «همچون کسی مباش که بدون عمل صالح آرزوی آخرت کند و با آرزوی دراز توبه را به تأخیر اندازد. درباره دنیا چون پارسایان سخن گوید، ولی بسان دنیاپرستان عمل کند».

مؤمنان راستین به رضوان الاهی و بهشتْ امید دارند و برای دستیابی به این امید و آرمان، عمل صالح انجام می‌‌دهند و از کارهای ناشایست که مانع دستیابی به رضوان الاهی و گرفتار شدن به خشم و غضب الاهی است باز می‌ایستند. اما افراد سست‌عنصر که ایمان در جانشان ننشسته است، آرزوی رسیدن به سعادت و بهشت را دارند، اما به عمل صالح که آن آرزو را محقق می‌سازد دست نمی‌یازند و خود را به گناه می‌آلایند و درعین‌حال آرزوی بخشش دارند. پیوسته با پیش کشیدن آرزوهای پی‌درپی و درازْ توبه را به تأخیر می‌اندازند و بدین‌وسیله خود را از آلودگی‌‌ها پاک نمی‌سازند و از رضوان الاهی محروم می‌گردند.


1. نهج البلاغه، حکمت 150.

همچنین امام صادق(علیه السلام) در پاسخ به کسی که از آن حضرت درباره گروهی از مدعیان دروغین دوستی آن حضرت که به گناهان دست می‌یازند و می‌گویند که به بخشش خداوند امیدواریم، فرمودند: کذِبُوا، لَیْسُوا لَنَا بِمُوَالٍ، أُولَئِک قَوْمٌ تَرَجَّحَتْ بِهِمُ الْأَمَانِیُّ مَنْ رَجَا شَیْئاً عَمِلَ لَهُ، وَمَنْ خَافَ مِنْ شَیْ‏ءٍ هَرَبَ مِنْهُ؛(1) «دروغ گفته‌اند، آنان دوستان ما نیستند، آنان مردمی هستند که آرزوها بر آنان چیره گشته و آنان را به این‌سووآن سو می‌برد. هرکس به چیزی امیدوار باشد، برای رسیدن به آن تلاش می‌کند و هرکس از چیزی بترسد از آن می‌گریزد».

در جای دیگر، امیر مؤمنان علی(علیه السلام) در بیانی کوبنده و هشدار دهنده درباره کسی که در پی بندگی خدا نیست و ادعا می‌‌کند که به خدا امید دارد، می‌فرمایند:

یَدَّعِی بِزَعْمِهِ أَنَّهُ یَرْجُو اللَّهَ! کذِبَ وَالْعَظِیمِ. مَا بَالُهُ لَا یَتَبَیَّنُ رَجَاؤُهُ فِی عَمَلِهِ؟! فَکلُّ مَنْ رَجَا عُرِفَ رَجَاؤُهُ فِی عَمَلِهِ وَ کلُّ رَجَاءٍ إِلَّا رَجَاءَ اللَّهِ تَعَالَى فَإِنَّهُ مَدْخُولٌ وَکلُّ خَوْفٍ مُحَقَّقٌ إِلَّا خَوْفَ اللَّهِ فَإِنَّهُ مَعْلُولٌ. یَرْجُو اللَّهَ فِی الْکبِیرِ وَیَرْجُو الْعِبَادَ فِی الصَّغِیرِ، فَیُعْطِی الْعَبْدَ مَا لَا یُعْطِی الرَّبَّ. فَمَا بَالُ اللَّهِ جَلَّ ثَنَاؤُهُ یُقَصَّرُ بِهِ عَمَّا یُصْنَعُ بِهِ لِعِبَادِهِ. أَ تَخَافُ أَنْ تَکونَ فِی رَجَائِک لَهُ کاذِباً، أَوْ تَکونُ لَا تَرَاهُ لِلرَّجَاءِ مَوْضِعاً؟! وَکذَلِک إِنْ هُوَ خَافَ عَبْداً مِنْ عَبِیدِهِ أَعْطَاهُ مِنْ خَوْفِهِ مَا لَا یُعْطِی رَبَّهُ فَجَعَلَ خَوْفَهُ مِنَ الْعِبَادِ نَقْداً وَ خَوْفَهُ مِنْ خَالِقِهِ ضِمَاراً وَوَعْداً؛(2) «به گمان خود ادعا می‌کند که امیدش به خداست، سوگند به خدای عظیم که دروغ می‌گوید. چه می‌شود او را که [اگر راست گوید چرا] امیدش در کردارش نمایان نیست؟ پس هرکس به خدا امید داشته باشد، امیدش در کردارش آشکار گردد. هر امیدی جز امید به خدا ناخالص است و هر ترسی جز ترس از خدا نادرست است.


1. کلینی، کافی، ج 2، ص68، ح 6.

2. نهج البلاغه، خطبه 160.

در کارهای بزرگ به خدا امید دارد و در کارهای کوچک به بندگان، اما حق بندگان را ادا کند و حق خدا را بر زمین گذارد. پس چگونه است شأن خدا که بزرگ و ستودنی است و در حق او کوتاهی می‌شود و حق او کمتر از حق بندگان رعایت می‌شود؟ آیا می‌ترسی امیدت به خدا دروغ باشد، یا او را سزاوار امید بستن نمی‌دانی؟ امیدوار دروغین، اگر از بنده خدا ترسناک باشد، حق او را چنان رعایت کند که حق پروردگار خود را آن‌گونه رعایت نمی‌کند. بدین‌گونه ترس از بندگان را نقد و آماده، و ترس از خداوند را وعده و نسیه پندارد».

چگونه است که افراد غافل و بی‌بهره از معرفت ناب توحیدی امید به خداوند و نعمت‌های لایزال بهشتی و سعادت ابدی دارند و برای تحقق این امید و خواسته تلاش نمی‌کنند؛ اما برای رسیدن به خواسته‌های ناچیز دنیوی سر از پا نمی‌شناسند و آرام نمی‌گیرند. به‌عنوان نمونه، برای دریافت وام ناچیزی چقدر رفت‌وآمد می‌کنند و وقت صرف می‌‌کنند و دنبال ضامن می‌روند و با خواهش و تمنا و صرف آبروی خویش و زحمت فراوان بدان دست می‌یابند. اما برای دستیابی به خواسته‌های عظیمی چون نعمت‌های ابدی آخرت و رهایی از عذاب‌های سهمگین آخرت اقدامی نمی‌کنند و همت و عمل آنان برای این خواسته اندکْ است و قابل مقایسه با همت و تلاشی که صرف رسیدن به خواسته‌های ناچیز دنیوی می‌کنند نیست. آنان برای گرفتن وام آن همه تلاش و رفت‌‌و‌آمد می‌‌کنند و تازه ممکن است بدان دست نیابند، اما برای دریافت نعمت‌های ابدی آخرت اقدامی نمی‌کنند و بی‌تفاوت‌اند و شاید به‌زحمت نماز واجبشان را بخوانند. در این صورت، ادعای امیدواری به خدا دروغ و عاری از حقیقت است. چون اگر به‌راستی به خدا امید می‌داشتند، متناسب با آن امید تلاش می‌کردند و با دعا، تضرع، عبادت، عمل صالح و پالایش درون از پلشتی‌ها و آلودگی‌‌ها می‌کوشیدند تا بدان امید دست یابند.