گفتار بیست و هفتم

گفتار بیست و هفتم

(موانع شکرگزاری و ضرورت شکرگزاری از نعمت‌های معنوی)

موانع شکرگزاری از نعمت‌ها در کلام امام سجاد(علیه السلام)

به بهانه بررسی مناجات شاکرین، درباره اهمیت و ضرورت سپاسگزاری از خداوند سخن گفتیم و چنان‌که اشاره شد، شکر نعمت امری فطری است و وقتی نعمتی در اختیار انسان قرار می‌گیرد و انسان بدان توجه می‌یابد، فطرتاً درصدد شکر آن نعمت و سپاسگزاری از منعم برمی‌آید. البته باید در نظر داشت که توان شکرگزاری از همه نعمت­های خدا در ما فراهم نیست و بی­کرانگی نعمت­های الاهی باعث گردیده که فرصت شکرگزاری همه آنها برای ما میسور نگردد و شرایط زندگی هم، چنین مجالی را به ما نمی‌دهد. گذشته از آن، موانعی ما را از شکر نعمت‌های خداوند باز می‌دارد و برای اینکه توفیق شکرگزاری در ما پدید آید باید آن موانع را بشناسیم و در حد توان درصدد رفع آنها بکوشیم. دراین‌باره امام سجاد(علیه السلام) در فراز اول مناجات شاکرین می‌فرمایند:

اِلهى‏ اَذْهَلَنى‏ عَنْ اِقامَه شُکرِک تَتابُعُ طَوْلِک، وَاَعْجَزَنى‏ عَنْ‏ اِحْصآءِ ثَنآئِک فَیْضُ فَضْلِک، وَشَغَلَنى‏ عَنْ ذِکرِ مَحامِدِک تَرادُفُ‏ عَوآئِدِک، وَاَعْیانى‏ عَنْ نَشْرِ عَوارِفِک تَوالى‏ اَیادیک، وَهذا مَقامُ مَنِ‏ اعْتَرَفَ بِسُبُوغِ النَّعْمآءِ وَقابَلَها

بِالتَّقْصیرِ وَشَهِدَ عَلى‏ نَفْسِهِ‏ بِالْإِهْمالِ وَالتَّضْییعِ؛ «خدایا، بخشش پی‌درپی تو مرا از انجام وظیفه شکرگزاری غافل ساخت و ریزش مدام فضلت مرا از شمارش ستایشت عاجز گردانید و عطای پیوسته‌ات مرا از ذکر اوصاف ستودنی جمالت بازداشته و مرحمت‌های پیاپی‌ات مرا از نشر و بیان ستودگی‌هایت ناتوان ساخته است، و اینْ مقام کسی است که به نعمت‌های بی‌شمار تو معترف است و به ناسپاسی و کوتاهی در شکرگزاری از آنها پرداخته است و بر خود گواهی می‌دهد که به اهمال و تضییع نعمت‌هایت پرداخته است».

1. ریزش مدام نعمت‌ها و برکات

حضرت اولین عامل غفلت از شکرگزاری از نعمت‌های خدا را، از پی هم آمدن و ریزش مدام نعمت‌های الاهی معرفی می‌کنند. یعنی وقتی انسان در معرض بهره‌مندی از نعمت‌های خدا قرار گرفت و آن نعمت‌ها او را به خود جلب کرد و درصدد رفع نیازمندی‌های خود برآمد، توجه او از خالق نعمت‌ها منصرف گشته و به تأمین نیازها و لذت بردن از نعمت‌هایی که در اختیار او قرار گرفته معطوف می‌گردد. اکنون که بنده درباره شکرگزاری از نعمت‌های خداوند سخن می‌گویم و به تناسب موضوع بحث، به پاره‌ای از نعمت‌های خداوند توجه می‌یابم که چه­بسا در شرایط دیگر از آنها غافل بودم. یکی از آن نعمت‌ها این مکانی است که در آن از معارف الاهی سخن می‌گوییم و همچنین این مجلس و محضر شما عزیزان، نعمت خداست و نیز آنچه ما از اساتیدمان فرا گرفته‌ایم و نیز آنچه از آیات و روایات و کتاب‌های علما فرا گرفته‌ایم نعمت‌های بزرگ خدا هستند. وسایل صوتی که صدای مرا به گوش شما می‌رساند نیز نعمت خداست. همچنین فکر، حافظه و زبانی که با آن سخن می‌گویم نعمت‌های خدا هستند

که ما اغلب از آنها غافل هستیم و توجهی به آنها نداریم و در نتیجه، درصدد شکرگزاری از آنها برنمی‌آییم. بی‌تردید آن بخش از نعمت‌ها که جاذبه قوی دارند بیشتر انسان را از توجه به خداوند و تشکر از او غافل می‌سازند. مثلاً انسان گرسنه وقتی غذای لذیذ در اختیار او قرار می‌گیرد، چنان با ولع و حرص به خوردن آن غذا می‌پردازد که فراموش می‌کند آن غذا نعمت خداست و باید شکر آن را به جا آورد و صرفاً درصدد تأمین غریزه و نیاز گرسنگی خود برمی‌آید. یا وقتی غریزه شهوت بر انسان غالب می‌گردد و درصدد ارضای آن برمی‌آید، فراموش می‌کند که آن غریزه و وسایل ارضای آن، نعمت خداست و به‌علاوه از سایر نعمت‌های الهی نیز غافل می‌گردد و صرفاً در پی نیاز جنسی خود برمی‌آید و چه‌بسا در آن حال، از استفاده صحیح و مشروع از آن غریزه نیز غافل گردد و درصدد استفاده حرام و نامشروع از آن نعمت خدا برآید و نعمت خدا را به نقمت و ننگ و عار تبدیل سازد.

پس یکی از عوامل اساسی که ما را از شناخت و توجه به نعمت‌های خدا باز می‌دارد و در نتیجه مانع شکرگزاری خدا می‌گردد، نعمت‌های خداست که به وفور در اختیار انسان قرار گرفته است و به تعبیر امام سجاد(علیه السلام) در این مناجات، «توالی و تتابع نعمت‌ها»؛ یعنی از پی هم آمدن و ریزش مدام نعمت‌هاست. چه آنکه همه آنچه در اختیار انسان قرار گرفته و به‌وسیله آنها نیازهای ما برطرف می‌گردد، نعمت‌های خداست و هدف خداوند از بخشش آنها، تسهیل و تأمین بستر تکامل و تعالی انسان است؛ چون با استفاده به‌جا و صحیح از نعمت­های الاهی غایت اساسی آفرینش انسان که رسیدن به کمال و تعالی و قرب الهی است تأمین می‌گردد، اما ناسپاسی و غفلت موجب سوءاستفاده از نعمت‌های الاهی می‌شود و در نتیجه هدف و غایت آن نعمت‌ها تأمین نمی‌گردد و انسان به انحطاط و حضیض حیوانیت و لذت‌پرستی و هواپرستی مبتلا می‌شود.

پرواضح است که توالی و از پی هم آمدن نعمت‌ها ناشی از فضل و بخشش بی‌کران الهی است و نقص به شمار نمی‌آید. نقص و اشکال متوجه ماست که با بهره‌مندی از هر نعمتی از توجه به سایر نعمت‌ها و نیز از خداوند که آن نعمت‌ها را در اختیارمان قرار داده غافل می‌گردیم و نمی‌توانیم به توجه خود گسترش و وسعت بخشیم تا علاوه بر توجه به یک نعمت، نظرمان و توجهمان به سایر نعمت‌ها و به‌خصوص به خداوند نیز معطوف گردد و در نتیجه درصدد شکرگزاری از او برآییم. پس بایسته است که با تمرین و آموزش‌های دینی و معنوی درصدد رفع این نقیصه برآییم. برای رفع این نقیصه و توجه یافتن انسان به منعمی که پیوسته نعمت‌هایش را در اختیار ما می‌نهد ‌آدابی در شرع مقدس وارد شده که رعایت آنها به هنگام استفاده از نعمت‌های الاهی، انگیزه شکرگزاری و توجه به خداوند را در انسان پدید می‌آورد. یکی از آن آداب این است که انسان قبل از خوردن غذا بسم‌الله الرحمن الرحیم بگوید و یا در اثنای خوردن غذا و پس از دست کشیدن از آن الحمدلله بگوید. یا اینکه در دعای وضو به هنگام مشاهده آب می‌خوانیم: اَلْحَمْدُ للَّهِ‏ِ الَّذى‏ جَعَلَ الْمآءَ طَهُوراً، وَلَمْ یَجْعَلْهُ نَجِساً. توجه به این آداب و مستحبات و تکرار آنها باعث توجه بیشتر به نعمت‌های خدا و استفاده صحیح از آنها و شکرگزاری از خداوند می‌گردد.

2. بی‌شماری نعمت‌های خدا

عامل دومی که باعث غفلت از شکرگزاری از نعمت‌های خدا می‌گردد و در مناجات حضرت از آن یاد شده است، بیرون از شمار بودن نعمت‌های خدا و جوشش مدام آنهاست. بی‌حد بودن نعمت‌های الاهی انسان را از شمارش آنها عاجز ساخته است و در نتیجه، عدم توجه به آن نعمت‌های نامحدود باعث غفلت انسان از آنها و عدم امکان شکرگزاری همه آنها می‌گردد. واژه «فیض» که در آموزه‌های دینی فراوان به کار رفته و

ما به تعابیری چون «فیض الاهی» و یا «فیاضیت خداوند» زیاد برخورد می‌‌کنیم، به معنای سرازیر شدن و سررفتن است و «فاض الماء» به معنای سرریز شدن آب از ظرف است. کاربرد این واژه در دایره مادیات و محسوسات به معنای جوشش از درون، سرریز شدن و سررفتن است و ازاین‌روی، وقتی اشک فراوان از چشم سرازیر می‌شود، گفته می‌شود: «فاضت العین» و یا در قرآن در ارتباط با مسیحیان مؤمن که با شنیدن دعوت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به ایشان ایمان آوردند، می‌خوانیم:

وَإِذَا سَمِعُواْ مَا أُنزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرَى أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُواْ مِنَ الْحَقِّ یَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاکتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِینَ؛(1) «و چون آنچه را بر پیامبر فرو آمده بشنوند می‌بینی که دیدگانشان از آنچه از حق شناخته‌اند اشک می‌بارد، گویند: پروردگارا، ایمان آوردیم پس [نام] ما را با گواهی­دهندگان [به حق، یعنی با نام دیگر مؤمنان] بنویس».

اما در کاربرد واژه «فیض» درباره خدا و به‌عنوان نمونه، در این جمله که «عالم فیض خداست» به‌هیچ‌وجه معنای مادی آن اراده نشده و آن تعبیر به این معنا نیست که از درون خدا چیزی سرریز می‌شود و اساساً ما وقتی می‌خواهیم مفاهیم و صفاتی را که از مادیات انتزاع شده‌اند به خداوند نسبت دهیم، حیثیت‌های مادی را از آنها تجرید می‌کنیم و برداشتی صرفاً معنوی و مجرد از آنها داریم. مثلاً واژه «علیّ» که از «علو» به معنای بلندی گرفته شده وقتی درباره خداوند به کار می‌رود، معنای والایی و علو مادی از آن تجرید می‌شود و معنای علو معنوی خداوند را افاده می‌کند. یا اینکه واژه «عظیم» از «عظم، به معنای استخوان» گرفته شده و در این کاربرد، به حیوانی که بزرگ و دارای استخوان‌های بزرگ باشد، عظیم گفته می‌شود. اما وقتی این واژه درباره خداوند به کار می‌رود، به‌هیچ‌وجه معنای مادی آن لحاظ نمی‌شود چون خداوند مجرد است و دارای


1. مائده (5)، 83.

جسم نمی‌باشد، و از آن عظمت و شکوه معنوی اراده می‌گردد. همچنین «صانع» به صنعتگری گفته می‌شود که با ترکیب مواد و ایجاد تغییرات در آنها وسیله‌ای می‌سازد و مسلماً این معنا در کاربرد آن درباره خداوند منظور نیست و کاربرد آن درباره خداوند بدین معناست که خداوند اشیا را از کتم عدم خارج ساخت و لباس وجود و هستی به آنها پوشاند. ازاین‌روست که وقتی متکلمان این صفات و مفاهیم مشترک را درباره خداوند به کار می‌برند، می‌کوشند که آمیزه‌ها و شائبه‌های جسمانی را از آنها خارج و تجرید کنند، مثلاً می‌گویند اللهُ عالمٌ لا کَعِلْمُنا یا هُو قادرٌ لا کَقُدْرَتِنا.

روشن شد که یکی از عوامل غفلت از نعمت‌های الاهی و عدم شکر آنها، بی‌شمار بودن آنهاست و ریزش مدام و انبوه نعمت‌های الاهی باعث گردیده که انسان از شناخت آنها عاجز بماند و نتواند آنها را احصا کند؛ ازاین‌روی خداوند فرمود: وَآتَاکم مِّن کلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ وَإِن تَعُدُّواْ نِعْمَتَ اللّهِ لاَ تُحْصُوهَا إِنَّ الإِنسَانَ لَظَلُومٌ کفَّارٌ؛(1) «و از هرچه خواستید به شما داد، و اگر [بخواهید] نعمت خدا را بشمرید آن را شمار نتوانید کرد؛ به­راستی آدمی ستمگر و ناسپاس است».

در آیه دیگر می‌فرماید:

أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکم مَّا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ وَأَسْبَغَ عَلَیْکمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَه وَبَاطِنَه وَمِنَ النَّاسِ مَن یُجَادِلُ فِی اللَّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَلَا هُدًى وَلَا کتَابٍ مُّنِیرٍ؛(2) «آیا ندیده‌اید که خدا آنچه را در آسمان‌ها و آنچه را در زمین است مسخر شما ساخته و نعمت‌های آشکار و نهان خویش را بر شما گسترده و فراوان کرده است؟ و برخی از مردم درباره خدا بی‌[آنکه] دانش و رهنمود و کتابی روشن [داشته باشند] به مجادله برمی‌خیزد».


1. ابراهیم (14)، 34.

2. لقمان (31)، 20.

ما هر قدر درصدد شناسایی نعمت‌های خداوند برآییم، بخش اندکی از آنها را مورد شناسایی قرار می‌دهیم، تازه شناخت ما به آن بخش از نعمت‌ها نیز ناقص خواهد بود و به‌هیچ‌وجه نمی‌توانیم همه نعمت‌هایی که خداوند در پیرامون ما قرار داده و همچنین امکانات و نعمت‌هایی را که در بدن و وجود ما قرار داده بشناسیم و در نتیجه شکر آن نعمت‌های بی‌کران از ما ساخته نیست و ما در مقام شکر می‌توانیم از بخشی از نعمت‌های خدا که مورد شناسایی ما قرار گرفته، آن هم به نحو ناقص، شکرگزاری کنیم و از به جا آوردن حق شکرگزاری از یک نعمت نیز عاجزیم. بایسته است که در راستای شکرگزاری از نعمت‌هایی که امکان شناسایی آنها برای ما فراهم است، از علوم مربوطه استفاده کنیم و حتی­الامکان شناخت فعالیت‌های فیزیولوژیک بدن و فعالیت‌های اندام و تعاملات آنها با یکدیگر و فعالیت‌های روحی و روانی انسان و نیز شناخت ویژگی‌ها و خواص پاره‌ای از نعمت‌هایی را که مورد استفاده ما قرار می‌گیرد برای خود فراهم سازیم. در نظر داشته باشیم که دفع بلاها و حوادث ناگوار و فرشتگانی که خداوند آنان را مأمور کرده که از ما محافظت کنند نیز از نعمت‌های الاهی به شمار می‌روند و ما کمتر به آنها توجه داریم و بابت آنها از خداوند تشکر نمی‌کنیم و حضرات ائمه معصوم(علیهم السلام) در بسیاری از دعاها از جمله، در دعای جوشن صغیر، دعای افتتاح و دعای ابوحمزه ثمالی ما را به بلاهایی که خداوند از ما دفع کرده است توجه داده‌اند.

ضرورت توجه ویژه به نعمت‌های معنوی و شکرگزاری آنها

شایسته است که ما با فراغت بال و در محیطی آرام، لختی به تفکر درباره نعمت‌های خداوند بپردازیم و فهرستی از نعمت‌های خداوند تهیه کنیم و پیوسته در هر فرصتی که به هریک از آنها توجه یافتیم به حمد و سپاس خداوند بپردازیم. در این صورت ما ادب بندگی و شکرگزاری از معبود را به جا آورده‌ایم و اندکی از نعمت‌های خدا را پاس

داشته‌ایم. چنان‌که وقتی کسی به ما خدمت می‌کند و کاری برای ما انجام می‌دهد، ما خود را موظف می‌دانیم که از او تشکر کنیم و گاهی برای کاری که کسی برای ما انجام می‌دهد، چندین بار و در هر فرصتی که او را ملاقات می‌کنیم به تشکر و اظهار شرمندگی از او می‌پردازیم. با این تفاوت که آنچه دیگران در اختیار ما می‌گذارند از نظر کمی و کیفی محدود است، اما نعمت‌های خداوند حدی ندارد و امکان شکرگزاری از همه آنها و حتی ادای حق سپاس از یکی از آنها برای ما فراهم نیست، به‌خصوص نعمت‌های معنوی نظیر نعمت ایمان و دین که قابل ارزیابی نیستند و ما نمی‌توانیم به اهمیت و ارزش آنها واقف گردیم. در روایتی درباره سرمایه عظیم ولایت ائمه اطهار(علیهم السلام) آمده است:

عَنْ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ(علیه السلام) قَالَ إِنَّ رَجُلًا جَاءَ إِلَى سَیِّدِنَا الصَّادِقِ(علیه السلام) فَشَکا إِلَیْهِ الْفَقْرَ، فَقَالَ: لَیْسَ الْأَمْرُ کمَا ذَکرْتَ وَمَا أَعْرِفُک فَقِیراً. قَالَ: وَاللَّهِ یَا سَیِّدِی مَا اسْتَبَنْتَ، وَذَکرَ مِنَ الْفَقْرِ قِطْعَه وَالصَّادِقُ(علیه السلام) یُکذِّبُهُ إِلَى أَنْ قَالَ: خَبِّرْنِی لَوْ أُعْطِیتَ بِالْبَرَاءَه مِنَّا مِائَه دِینَارٍ کنْتَ تَأْخُذُ؟ قَالَ: لَا، إِلَى أَنْ ذَکرَ أُلُوفَ دَنَانِیرَ، وَالرَّجُلُ یَحْلِفُ أَنَّهُ لَا یَفْعَلُ، فَقَالَ: لَهُ مَنْ مَعَهُ سِلْعَه یُعْطَى هَذَا الْمَالَ لَا یَبِیعُهَا، هُوَ فَقِیرٌ؟؛(1) «امام موسی بن جعفر(علیه السلام) فرمودند: مردی نزد آقای ما، امام صادق(علیه السلام) آمد و نزد ایشان از فقر شکایت کرد، حضرت فرمودند: مطلب چنان نیست که تو می‌گویی و من تو را فقیر نمی‌دانم. او گفت: ای آقای من، به خدا قسم، به حال من واقف نشده‌ای و شمه‌ای از فقر خود را باز گفت و امام صادق(علیه السلام) تکذیب کردند، تا اینکه به او فرمودند: به من بگو اگر صد دینار طلا به تو دهند تا از ما بیزاری جویی می‌گیری؟ گفت: نه، حضرت تا هزاران دینار (در مقابل برائت و بیزاری از اهل‌بیت(علیهم السلام))


1. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج67، باب7، ص147، ح1.

فرمودند و آن مرد سوگند خورد که نه. حضرت فرمودند: آیا کسی که متاعی دارد که با این همه پول نمی‌فروشد فقیر است؟»

به‌هرحال نعمت‌های معنوی، چون نعمت اسلام، تشیع، ولایت اهل‌بیت، معرفت خدا، معرفت اهل‌بیت و امام حسین و امام زمان(عجل الله فرجه الشریف) بسیار باارزش‌تر از نعمت‌های مادی هستند و با هیچ مقیاسی قابل سنجش و ارزش‌گذاری نیستند و درک این نعمت‌ها از عهده ما خارج است و ما ناچاریم که در پیشگاه خداوند اعتراف کنیم که از شکر این نعمت‌های بزرگ عاجزیم و بر اساس برخی از روایات اعتراف به عجز از شکرگزاری نعمت‌های خداوند، خود شکر نعمت محسوب می‌گردد و از جمله امام صادق(علیه السلام) می‌فرمایند:

وَتَمَامُ الشُّکرِ اعْتِرَافُ لِسَانِ السِّرِّ خَاضِعاً لِلَّهِ تَعَالَى بِالْعَجْزِ عَنْ بُلُوغِ أَدْنَى شُکرِهِ، لِأَنَّ التَّوْفِیقَ لِلشُّکرِ نِعْمَه حَادِثَه یَجِبُ الشُّکرُ عَلَیْهَا، وَهِیَ أَعْظَمُ قَدْراً وَأَعَزُّ وُجُوداً مِنَ النِّعْمَه الَّتِی مِنْ أَجْلِهَا وُفِّقْتَ لَهُ، فَیَلْزَمُک عَلَى کلِّ شُکرٍ شُکرٌ أَعْظَمُ مِنْهُ إِلَى مَا لَا نِهَایَه لَهُ مُسْتَغْرِقاً فِی نِعْمَتِهِ، قَاصِراً عَاجِزاً عَنْ دَرْک غَایَه شُکرِه؛(1) «و شکر تمام و کامل این است که زبان دل و با خضوع در پیشگاه خداوند به عجز از انجام کوچک‌ترین شکر اعتراف کند، چه آنکه موفقیت در انجام شکر و سپاس خود نعمت تازه‌ای است که شکر آن لازم است و این موفقیت باارزش‌تر و پرقیمت‌تر از آن نعمتی است که موفق به شکر آن شده‌ای پس برای هر شکری شکری برتر از آن بایدت تا بی‌نهایت که انسان شکرگزار غرق در نعمت حق است و از رسیدن به غایت و نهایت شکر، قاصر و عاجز است».


1. همان، ج71، باب61، ص52، ح77.

قصور و کوتاهی انسان در شکرگزاری از خدا

حضرت در پایان فراز مزبور از مناجات خود به ریزش پیوسته نعمت‌ها و فراوانی آنها و عجز از شکرگزاری و نیز کوتاهی در قدردانی و شکر آنها اعتراف می‌کنند. ازآن‌روی که نعمت‌های خدا بی‌شمار است و همه جن و انس نمی‌توانند آنها را بشمارند، انسانْ قاصر و عاجز از ادای شکر آنهاست؛ اما ازآن‌روی که توجه به نعمتی و تلاش در بهره‌مندی از آن او را از توجه به خداوند غافل می‌سازد و در نتیجه نمی‌کوشد که در حد توان، سپاس خدای را به جا آورد، مقصر است. چراکه نباید توجه به برخی نعمت‌ها انسان را از سایر نعمت‌ها و نیز از خداوندی که آن نعمت‌ها را در اختیار انسان نهاده است غافل سازد و انسان درهر‌حال باید توجه اصلی خود را معطوف به خداوند کند و هیچ‌چیز او را از یاد خدا باز ندارد و در مقام بهره‌برداری از هر نعمتی، اول رو به‌سوی خداوند آورد و به پاس آن نعمت از خداوند شکرگزاری کند. آن‌گاه حضرت بر نفس خود که به اهمال و تضییع نعمت‌ها پرداخته شهادت می‌دهند. ما اگر در خویش بنگریم، درمی‌یابیم که در طول عمر و پیوسته از نعمت‌های بزرگ خدا برخوردار بودیم و قدر آنها را نشناختیم و استفاده بایسته و حتی گاهی استفاده صحیح از آنها نبردیم. کیست که از جوانی و سلامتی، این دو نعمت بزرگ خدا استفاده شایسته و بایسته برده باشد؟ پس ما علاوه بر آنکه احاطه به همه نعمت‌های خدا نداریم و نمی‌توانیم همه نعمت‌هایی را که خداوند در اختیارمان نهاده بشناسیم و در نتیجه از شکر همه آنها عاجزیم، از انجام سپاس و شکری که از عهده‌مان ساخته است نیز کوتاهی می‌کنیم.

حضرت در ادامه مناجات می‌فرمایند:

وَاَنْتَ الرَّؤُفُ الرَّحیمُ الْبَّرُ الْکریمُ، الَّذى‏ لا یُخَیِّبُ قاصِدیهِ، وَلا یَطْرُدُ عَنْ فِنآئِهِ آمِلیهِ، بِساحَتِک تَحُطُّ رِحالُ‏ الرَّاجینَ، وَبِعَرْصَتِک تَقِفُ آمالُ الْمُسْتَرْفِدینَ، فَلا تُقابِلْ آمالَنا بِالتَّخْییبِ وَالْأَیاسِ، وَلا تُلْبِسْنا سِرْبالَ الْقُنُوطِ وَالْإِبْلاسِ؛ «و

تو بسیار با رأفت و مهربان و با کرم و احسانی که هرکس را رو به تو آرد محروم نمی‌سازی و امیدواران به خویش را از درگاه خود دور نمی‌گردانی. به ساحت قدس تو امیدواران بار می‌افکنند و آرزوهای بخشش‌خواهان و کمک­جویان در پیشگاه تو بار بسته‌اند، پس امیدهای ما به خود را با نومیدی و یأس مواجه مگردان و جامه نومیدی و سرافکندی به ما مپوشان».

«فناء»، «ساحت» و «عرصه» به معنای پیشگاه است و برای هرکدام از آنها در فارسی واژه مستقلی وجود ندارد. تعبیر بساحتک تحط رحال الرّاجین کنایی است و این تعبیر در اصل برای توقف مسافران و کاروان‌ها در محلی که بدان منظور فراهم شده به کار می‌رود و «محط الرحال» به بارانداز و محلی گفته می‌شود که کاروانیان در آنجا توقف می‌کنند و باروبُنه‌های خود را در آنجا قرار می‌دهند و در فراز مزبور از مناجات، کنایه از پناه آوردن امیدواران به ساحت قدس ربوبی و آستان مهر و رأفت الاهی که یگانه پناهگاه بندگان است می‌باشد.

سپس حضرت می‌فرمایند: اِلهى‏ تَصاغَرَ عِنْدَ تَعاظُمِ الائِک شُکرى‏، وَتَضآئَلَ فى‏ جَنْبِ اِکرامِک اِیَّاىَ‏ ثَنآئى‏ وَنَشْرى؛ «خدایا، شکر و سپاس من در برابر نعمت‌های بزرگ تو بسیار ناچیز است و ثناگویی و بازگویی نعمت‌هایت در مقابل اکرام و عنایتت به من بی‌مقدار می‌باشد».

انسان در برابر خدمتی که به او شده و نعمتی که در اختیارش قرار گرفته باید بکوشد که شکر و سپاسِ درخور انجام دهد و درصدد جبران لطف و مرحمتی که در حق او شده برآید. مثلاً اگر کسی خانه‌ای را با تمام وسایل و امکانات در اختیار انسان قرار دهد و حتی سندش را به نام او بزند، اگر دریافت‌کننده این هدیه بزرگ به گفتن «متشکرم» بسنده کند،‌ شکر آن نعمت و هدیه بزرگ را به جا نیاورده است. وی در مقام تشکر و سپاس باید رفتار و خدمتی

متناسب با آنچه در اختیارش قرار گرفته انجام دهد و اگر امکان جبران آن خدمت بزرگ برایش فراهم نیست، سخنانی حاکی از سپاسگزاری و حق‌شناسی و تلاش برای جبران آن خدمت بزرگ بر زبان جاری سازد و اظهار محبت و شرمساری کند تا حق لطفی که به او شده انجام داده باشد. اما پرواضح است که ما نمی‌توانیم شکر بایسته و شایسته نعمت‌های خداوند را انجام دهیم و شکر ما هرچند از نظر کمیت و کیفیت زیاد به چشم آید، در برابر نعمت‌های الاهی بسیار حقیر و ناچیز است. حتی قدردانی و شکر نعمت‌هایی که به­ظاهر به چشم نمی‌آیند و در مقایسه با سایر نعمت‌ها کوچک جلوه می‌کنند از ما بر نمی‌آید و به‌هیچ‌وجه نمی‌توانیم قدر و ارزش آنها را بشناسیم. به‌عنوان نمونه یکی از نعمت‌های خدا که به­ندرت ما به آن توجه می‌یابیم، تارهای صوتی است که خداوند در حنجره ما قرار داده و امکان سخن گفتن را برای ما تسهیل می‌سازند. حال اگر به هر دلیلی این تارهای صوتی آسیب ببینند، انسان نمی‌تواند به­وضوح سخن گوید و تنها صداهای ناموزون و نامفهوم از دهان انسان خارج می‌شود و در نتیجه ارتباط کلامی انسان با دیگران برقرار نمی‌گردد. آن‌گاه هرکسی که تارهای صوتی‌اش آسیب دیده در حد وسع و توان مالی‌اش درصدد رفع آن ناراحتی برمی‌آید و برای مداوا و در صورت لزوم برای جراحی حنجره خود اقدامات لازم را انجام می‌دهد و گاه چندین بیمارستان عوض می‌کند و چندین میلیون تومان خرج می‌کند. حتی اگر از امکانات پزشکی و دانش پزشکی داخل کشور نتیجه نگرفت، اگر از سرمایه مالی مناسبی برخوردار باشد، برای ادامه معالجه به خارج سفر می‌کند و بدان امید که سلامتی خود را باز یابد و مشکل تارهای صوتی او مرتفع گردد، هر قدر که بتواند خرج معالجات خود می‌کند. اکنون که خداوند چنین نعمتی را رایگان در اختیار ما نهاده، ما باید بنگریم که چه وظیفه‌ای در قبال آن داریم. آیا سزاوار است که از این نعمت الاهی سوءاستفاده کنیم و مثلاً به پدر و مادر خود دشنام دهیم و با آنها تندی کنیم؟ آیا سزاوار است که دروغ بگوییم و تهمت بزنیم و غیبت کنیم و حرف‌های لغو و بیهوده بر زبان جاری سازیم؟