بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلاَةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّیِبِینَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین
أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً
تقدیم به روح مطهر امام راحلرضواناللهعلیه و همه شهدای والامقام اسلام، صلواتی اهدا میکنیم.
به عزیزان، نورچشمان و سروران خیرمقدم عرض میکنم. خدا را شکر میکنم که ما در زمانی، در کشوری و در شهری زندگی میکنیم که چنین میوههای گوارایی از درخت نظاممان به عمل میآید. امیدواریم انشاءالله خداوند متعال از کرم خودش به همه عزیزان و به همه کسانی که در اینگونه کارها نقشی دارند پاداشی در خور کرم خودش عنایت بفرماید و به واماندههای امثال ما هم توفیق پادویی و دعاگویی عنایت کند.
در میان نعمتهایی که خداوند متعال در وجود همه انسانها قرار داده بالاترین آنها نعمت عقل است. در کتابها و مجموعههای روایی ما، مثلاً در کتاب کافی شریف که بزرگترین مجموعه و معتبرترین کتاب روایی شیعه است اولین بخش کتاب درباره عقل است، کتاب العقل و الجهل، در بحار نیز همینطور است و این روایت مکرر نقل شده که أَوَّلَ مَا خَلَقَ اللَّهُ الْعَقْل.... این نعمتی است که خدا در درون هر کسی آفریده است؛ اما در میان نعمتهایی که در بیرون از وجود ما خلق کرده، بالاترینش نعمت انبیاست. اگر دستگاه نبوت و بهخصوص چهارده معصوم نبود، شاید آفرینش انسانها چیزی شبیه لغو میبود. سعادتی که در سایه اطاعت از انبیا برای انسانها پیدا میشود آنقدر بزرگ است که حتی فدا شدن خود انبیا نیز در این راه حکمت دارد و صحیح است.
ما میدانیم که بسیاری از انبیا در راه ابلاغ رسالتشان به شهادت رسیدند، بعضیهایشان را سر بریدند، بعضیهایشان را در چاه دفن کردند، بعضیهایشان را در دیگ آب جوش جوشاندند و تا میرسد به اوصیایشان و داستان کربلا، همه اینها برای چه بود؟ در خود زیارتها آمده است و شما انشاءالله میخوانید و حتماً خواندید که وَبَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیكَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَحَیْرَةِ الضَّلَالَة؛[1] سیدالشهدا خون قلب خودش را فدا کرد برای اینکه مردم را از گمراهی نجات بدهد. حالا اینکه چگونه نجات داد، بحث گستردهای میطلبد که حالا وقت شما را نمیگیرم. بههرحال شهادت سیدالشهدا باعث این شد که میلیونها انسان و شاید تا قیامت میلیاردها انسان راه هدایت را پیدا کنند و درنتیجه، لیاقت دریافت رحمتهای بیپایان الهی را پیدا کنند که اگر شهادت سیدالشهدا نبود این لیاقت برای اینها پیدا نمیشد. پس بزرگترین نعمتی که خدا در خارج از وجود ما قرار داده، وجود انبیا و جانشینانشان است وگرنه انسان بود و همین قیافه را داشت و همین زندگی و صنایع و علوم و پیشرفتها و این حرفها را داشت ولی به قضاوت قرآن از چهارپایان هم پستتر بود؛ إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِندَ اللّهِ الَّذِینَ كَفَرُواْ فَهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ،[2] أُوْلَـئِكَ كَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ.[3] انسانهایی هستند که ظاهرشان با انسانهای دیگر فرقی ندارد و شاید ازلحاظ نعمتهای ظاهری هم بهرهشان بیشتر از دیگران باشد ولی قرآن میگوید اینها از چهارپاها و از الاغ هم بدترند! چرا؟ برای اینکه از دستورات انبیا استفاده نکردند. پس وجود انبیاست که انسان را درواقع انسان میکند و به وجود انسان ارزش انسانی میبخشد. اگر آنها نبودند انسانها گمراه میشدند و مثل حیوانات میشدند و حالا میبینیم انسانهایی هستند که در علم، در اقتصاد، در صنایع، در تکنولوژی، بهاصطلاح خیلی پیشرفته هستند و همه ما میفهمیم که اینها از هر حیوانی پستترند. این جنایاتی که دارند مرتکب میشوند و دنیا را به فساد میکشند کدام حیوانی اینقدر فساد دارد؟! ولی ظاهرشان هم آراسته است و علم و صنعت و اقتصاد و ساختمانها و کاخهای صد طبقه دارند. پس بالاترین نعمتی که خدا در خارج از وجود ما قرار داده وجود انبیا و جانشینان آنهاست.
روشن است که برای استفاده از انبیا، از کلمات و از سیرهشان استفاده میشود و باید استفاده بکنیم. در میان همه انبیا و اولیا یکی از این اولیای خدا، ویژگی بسیار ممتازی دارد و دیگر در عالم مثل او پیدا نشده و پیدا هم نخواهد شد و آن وجود مقدس سیدالشهداست. برکات او به قدری زیاد است که افرادی که از هیچ راهی و با هیچ وسیلهای نمیتوانند با خدا ارتباط پیدا کنند و لیاقت رحمتهای ابدی را پیدا بکنند اما با یک رابطه ضعیفی که با امام حسین برقرار کنند مشکلشان حل میشود. این برکات آنقدر وسیع است که حتی کفار و مشرکین هم از آن بیبهره نیستند. یکی از شخصیتهای معروفی که همه شما شنیدید و در دنیا معروف است گاندی است که رهبر هندوستان است و باعث شد هندوستان از استعمار انگلیس آزاد شود. ایشان میگوید من رفتارم، شیوه زندگیام و انرژیام را از امام حسین گرفتم.
در بین هندیها یک نظام طبقاتی برقرار است که شنیدید، میگویند آدمهایی که به وجود میآیند از اول تولدشان جزو یک طبقهای هستند و تا آخر عمر از آن طبقه خارج نمیشوند. یک طبقهای از رهبران روحانی، سلاطین و بزرگان هستند که کارهای شریف را در جامعه عهدهدار میشوند، به اینها برهمن میگویند. یک عده دیگر طبقه تجار و بازرگانان و صنعتگران و اینها هست تا میرسد به طبقه پایین اجتماع، طبقهای است که در ادبیات ما به آنها میگویند نجسها. رفتار آن طبقات با اینها، حالا تشبیه خوبی نیست، مثل رفتاری است که ما با یک حیوان نجسالعین میکنیم. آن کسی که از طبقه پایین است اگر در ظرفی غذا بخورد کسانی که در طبقه بالا هستند دیگر از آن ظرف، غذا نمیخورند و لذا اگر بخواهند اینها را پذیرایی کنند مثلاً مهمانی به آنها بدهند یا صدقاتی به آنها بدهند غذا را در برگ درخت موز میریزند و به آنها میدهند که دیگر بعد از خوردن غذا برگش را دور بیندازند. آنوقتها هنوز ظرفهای یکبارمصرف نبود، وقتی طبقات عالیشان میخواستند به این نجسها صدقه بدهند از برگ درخت موز استفاده میکردند. درخت موز برگهای پهنی دارد، غذا را در این برگها میریختند و به آنها میدادند بخورند که بعد آن ظرفها را دور بیندازند چون ظرفی که اینها در آن غذا بخورند دیگر نجس میشود و قابل شستن نیست و شاید اکثریت مردم هند جزو این طبقه هستند. من از نزدیک دیدم که چگونه با اینها رفتار میکنند و چه شغلهایی دارند. ازجمله شغلهایشان این است که همانطور که ما اسب به گاری میبندیم اینها به جای اسب، آدم به گاری میبندند. دیدید که گاهی الاغ یا اسب و معمولاً یابو به گاری میبندند، آنها آدم از همین طبقه نجسها به گاری میبندند، داخلش بار میگذارند و این باید بکشد، عیناً مثل حیوان و حتی پستتر از حیوان عادی، حیوان نجسالعین که دیگر اصلاً قابل تطهیر نیست. الآن هم همینطور است. بنده خودم با همین چشمهایم دیدم که در هندوستان با اینها چه طور رفتار میکنند.
طبقه عالی آنها طبقه برهمنها هستند. یک گروهی از این برهمنهایی که بتپرستاند از روحانیین بتپرستها هستند، حالا تعبیر مناسبی هم نیست آخوندهای بتپرستان هستند، رهبران بتپرستها هستند. اینها افتخار خودشان را این میدانند که اسمشان را حسینی برهمن گذاشتند یعنی برهمنهای منسوب به امام حسین. علیرغم اینکه بتپرست هستند میگویند ما امام حسین را دوست میداریم و حالا این بتپرستها چه کارهایی در عزاداریها میکنند و چه موقوفاتی برای امام حسین دارند!
اینها برکاتی است که خدا در وجود امام حسین قرار داده که قابل شمارش و دستهبندی نیست که چند نوع است و چه کسانی چگونه استفاده میکنند و معنای همه اینها این است که عامترین رحمت الهی در وجود امام حسین ظاهر شد، یعنی خدا برای اینکه به انسانها لیاقت بدهد که از آن رحمت خاصش استفاده کنند امام حسین را وسیله قرار داده که بهوسیله او بتوانند این لیاقت را کسب کنند. چه قدر کسب میکنند؟ هر کسی به اندازه ظرفیت خودش، به اندازه تلاش خودش، اقل اقلش این است که محزون بشود و یک قطره اشکی بریزد، همین بیحساب نیست و بیاجر نمیماند و در وجودش اثر میگذارد تا برسد به آن کسانی که هستیشان را فدای راه سیدالشهدا میکنند.
پس اول ما باید خدا را شکر کنیم که چنین وسیلهای را آفرید. اگر خدا امام حسین را نیافریده بود ما چه کار میکردیم؟! به چه چیزی دل میبستیم؟! چه امیدی برای نجاتمان داشتیم؟! اولش این است که آدم شکر بکند که خدا اصلاً وجود امام حسین را آفرید. دوم اینکه امام حسین را به ما معرفی کرد؛ فرضاً آفریده بوده و ما نمیدانستیم، آنوقت چگونه میتوانستیم از برکات وجود ایشان استفاده کنیم؟!
این معرفی کردن یعنی شناختی که ما نسبت به امام حسین پیدا میکنیم مراتبی دارد. فکر میکنید این شناخت چند درجه دارد؟ دو درجه؟ سه درجه؟ ده درجه؟ اگر کسی بگوید مراتب شناخت امام حسین قابل شمارش نیست تعجب نکنید؛ از آن شناختی که یک بتپرست پیدا میکند، تا شناختی که زهیر پیدا میکند، تا شناختی که ابوالفضل نسبت به امام حسین داشت، چه قدر فرق دارد؟ با هیچ محاسبهای نمیشود نشان داد.
نتیجهای که میگیریم این است که هرقدر معرفت ما به امام حسین بیشتر باشد ارزش کار ما و تقرب ما بیشتر خواهد بود. اظهار ارادت کردن ظاهرش یکسان است، میروند زیارت میکنند، در و دیوار را میبوسند، ضریح را میبوسند و دست میکشند و به خودشان تبرک میکنند، اطعام میکنند و از این کارها. درست است که ظاهر این کارها ازنظر ارزش مساوی است ولی قیمت یک کار، زمین تا آسمان تفاوت دارد! یک سلام، یک سلامی که به سیدالشهدا میشود گاهی یک درجه ارزش دارد و گاهی هزار درجه. حالا هزار میگویم برای اینکه به فهم ما نزدیکتر است ولی از این هم بالاتر است. یک سلام، ظاهرش هم سلام است، فرقش چیست؟ معرفت ما چه قدر فرق دارد، امام حسین را چه جوری میشناسیم. ما کمترین مرتبهای از معرفت که نسبت به امام حسین داشته باشیم ارزشش از هر گوهری در این عالم بیشتر است اما بالاترین مرتبهاش چی؟ آن بستگی دارد که همت ما چه قدر باشد، چه اندازه امام حسین را بشناسیم، پایه عقل و معرفت ما چه قدر ترقی کند تا مقامات امام حسین را درک بکنیم. البته آن کسانی هم که خوب درک کردند آنوقت فهمیدند که تازه مقام امام حسین یک قطره از دریای معرفت الهی است؛ خدا بینهایت از امام حسین بالاتر است، آن یک حساب دیگری است. در آنهایی که ما میشناسیم معرفت آدم ممکن است از یک قطره توسعه پیدا کند و دریا و اقیانوس بشود و به همان اندازه کارش بیشتر ارزش پیدا کند. حالا چه کسی است که نمیخواهد کارش پرارزشتر باشد؟!
شما یک کالایی دارید که در یک بازار آن را یک ریال میخرند و در یک بازار دیگر یک میلیون دلار میخرند، چه کسی است که نخواهد به آن قیمت بفروشد؟ درست است که یک ریالش هم خیلی ارزش دارد، حالا من گفتم یک ریال است، ارزش همان قطره کم آنهم از همه نعمتهای دنیا بیشتر است ولی وقتی با آن مقاماتی که بزرگان رسیدند مقایسه بشود آنوقت آدم خیلی حسرت میخورد که چرا بیشتر معرفت پیدا نکردیم تا کار ما هزاران بار ارزش بیشتری داشته باشد؟!
چگونه این معرفت را پیدا کنیم؟ چیزی که ما بلدیم همین است که کتابها و مقالات را بخوانیم و مطالعه کنیم و از سخنان بزرگان و وعاظ استفاده کنیم، این راه طبیعیاش هست، صحیح هم است، باید هم این کار را کرد اما آن معرفتی که آن مقامات را دارد یک چیز دیگری است. این معرفتهایی که ما اینطوری از این خواندنیها و شنیدنیها پیدا میکنیم مثل یک کور مادرزادی است که از رنگ گلها برای او تعریف کنند؛ میگویند گل بنفشه چند رنگ است، چه رنگهای زیبایی دارد، گل رز چه طور است، چند رقم است ولی او اصلاً سر درنمیآورد که بنفش یعنی چه؟ اصلاً ندیده، همین اندازه میفهمد که زیبایی اینها مراتبی دارد اما اینکه چیست و چه طور است سر درنمیآورد یا به یک کسی که مثلاً هیچوقت عسل نچشیده یا اصلاً شیرینی نخورده بروند بگویند عسل خیلی شیرین است، خیلی لذیذ است، او نمیفهمد لذیذ یعنی چه؟ میداند یک چیز خوبی است، یک چیز خواستنی است اما اینکه طعم و عطرش چیست نمیفهمد، مگر یک بار یک قطرهاش را چشیده باشد. اگر قطرهای از آن معرفت را به ما بچشانند آنوقت میفهمیم که چه گوهر زیبایی است. آن معرفت با خواندن کتاب و مطالعه و اینها پیدا نمیشود، آن معرفت را خودشان باید بدهند، خدا باید عنایت کند و آن نور را به دل ما بتاباند یا بفرمایید یک گوشه پرده را بالا ببرد تا ببینیم و الا با این مفاهیمی که در کتابها میخوانیم و تعریف میکنیم آن حقیقتش پیدا نمیشود یک چیز مبهم و تاریکی درک میکنیم، یک چیزی است خوب است، خواستنی است، اما اینکه چه طور است و چه مزهای میدهد آنهایی که میچشند میفهمند. انشاءالله که خدا قسمت شما و بنده هم بکند. حالا اسم هم ببرم بد نیست، آقای صدیقی میفرمودند که من از زیارت هیچ امامی خسته نمیشوم. اگر چند ساعت بروم در حرم زیارت بکنم از خستگی بیرون نمیآیم مگر اینکه کار واجبی داشته باشم و بیرون بیایم. هیچوقت نشده حرم که میروم سیر بشوم. حالا شاید کسانی باشند که مرتبه معرفتشان از آقای صدیقی هم بیشتر باشد و حتماً هستند اما باید بدانیم این معرفت یک گوهر دیگری است.
اینها را گفتم برای اینکه شما از روزی که از این جا حرکت میکنید قصد کنید آقا! ما داریم میآییم گدایی، یک چیز میخواهیم و آن معرفت خودتان است. حالا ما چه قدر راه رفتیم، چه قدر خستهایم، اگر ما صد سال هم راه برویم و حاصل آن صد سال، آن معرفت باشد ضرر نکردیم، اینکه حالا چند روز بیشتر نیست.
از اول نیت کنید خواستهمان این است، از راه دور هم آمدیم، برای گدایی آمدیم، هیچ چیز دیگری هم نیست، فقط برای گدایی آمدیم اما آن چیزی که از شما میخواهیم نه آب است و نه نان است و نه همسر است و نه خانه است و نه شغل است و نه مقام است، معرفت خودتان است. اگر از اول این نیت را بکنید خیلی برد کردید و بهترین نتیجهای که میتوانستید از این سفرتان بگیرید گرفتید. هر چیز دیگری که بخواهید، در مقابل این رنگ میبازد. اگر ثروت دنیا را به شما بدهند بالاخره آدم وقتی از این دنیا رفت چه میشود؟ وقتی از این دنیا رفت و او را در قبر گذاشتند ثروت به چه دردش میخورد؟! پست و مقام داشته باشیم تمام میشود، اگر از ما زودتر نگیرند. همسر خوب داشته باشیم، بالاخره آنجا که رفت همه اینها تمام میشود، اولاً قبل از اینکه ما برویم همسر رنگ خودش را میبازد و دیگر آنطور مطلوبیت را ندارد، اگر هم باشد بالاخره وقتی مُرد دیگر تمام میشود اما این معرفت، گوهری است که تا ابد همراه آدم است و بیشترین لذتها را برای انسان ایجاد میکند. اگر کسی چشید آنوقت میفهمد چه لذتی دارد!
آن اندازه که از اساتید و بزرگان و اینها یاد گرفتم همین است که به شما توصیه میکنم سعی کنید تنها خواستهتان از سیدالشهدا همین باشد که از خدا بخواهد آن معرفت را به شما بدهد و بعید میدانم کسانی که با اخلاص از اینجا حرکت میکنند و سختیها را تحمل میکنند امام حسین اینها را ندیده بگیرد و توجهی به آنها نکند، خیلی بعید است، چنین چیزی نمیشود.
برای اینکه کمک بشود به اینکه شما لیاقت کسب آن معرفت را پیدا کنید سعی کنید چیزی که امام حسین نمیپسندد را انجام ندهید چون آن گوهر باید در یک ظرف پاک تمیزی گذاشته بشود. اگر ظرف آلوده باشد در آن نمیگذارند؛ یک گل زیبایی را در یک ظرفی که متعفن است، کثیف است، بدبو است، نجس است نمیگذارند، میگذارند؟! یک گل زیبا را در یک گلدان زیبا میگذارند. برای اینکه شما آن گل زیبای معرفت را داشته باشید باید یک گلدان پیدا کنید، گلدانی که آلوده نباشد. گناه، آلوده میکند، متعفن میکند، آنوقت دیگر آن گل زیبا را در این گلدان نمیگذارند، حالا هزاری شما بگویید، هیچ عاقلی میآید در اتاقش، در اتاق پذیراییاش، در اتاق مهمانیاش یک گلدانی بگذارد که بدبو و کثیف و متعفن باشد و نزدیکش نمیشود آمد؟! آن گل را در یک گلدانی میگذارند که خودش هم تمیز و متناسب باشد.
تمرین کنید از اینجا که راه میافتید هر حرکتی میخواهید انجام بدهید ببینید امام حسین از این کار خوشش میآید یا نه؟ اگر میبینید خوشش نمیآید به توفیق الهی از خدا کمک بگیرید که آن را دیگر انجام ندهید آنوقت یک گلدان تمیزی پیدا میکنید و وقتی از امام حسین میخواهید که آقا! یک گل زیبا در این گلدان بگذارید، فوراً اجابت میکند اما اگر گلدان ندارید میگوید برو گلدانش را پیدا کن من گل آماده دارم، تو گلدانش را بیاور.
ما هم که هیچ کاری از دستمان برنمیآید، نه میتوانیم راه برویم، نه کارهایمان اجازه میدهد و نه تنبلیمان، ما فقط دعا میکنیم که خدا انشاءالله به همه شما توفیق بدهد و امثال شما را برای خدمت به اسلام موفق بدارد و همهتان را مشمول عنایت آقا امام زمان قرار بدهد و آنجا هم از زیر قبه سیدالشهدا دست پر برگردید انشاءالله. به گناهکارهای امثال بنده هم دعا کنید، این نتیجهاش به خودتان هم میرسد. انشاءالله که هم خدا اعمال شما را قبول کند و هم دعاهایتان را در حق دیگران و ازجمله در حق این گنهکار مستجاب کند.
و صلّی الله علی محمد و آلهالطاهرین