بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم
الْحَمْدُ للهِ رَبِّ العَالَمِین وَصَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وآلِهِ الطَّاهِرِین
أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً
تقدیم به روح مطهر امام راحلرضواناللهعلیه و همه شهدای والامقام اسلام صلواتی اهدا بفرمایید.
در میان مخلوقاتی که میشناسیم، انسان دارای ویژگیای است که دو جنبه متفاوت، و در عین حال مرتبط با هم دارد؛ همه ما معتقدیم انسان بدنی خاکی، و روحی الهی دارد. خدای متعال میفرماید «من روحی»، این روح من است. مفسران گفتهاند این اضافه تشریفیه است؛ یعنی شرف این روح، انتساب آن به خداوند است. بههرحال، این دو عنصر تفاوتهای زیادی با هم دارند؛ اما اراده الهی این دو را با هم آشنا، و به یک معنا در هم ادغام کرده است. انسان نیز در اثر داشتن این دو ساحت متفاوت، میتواند انگیزهها و اهداف مختلفی داشته باشد. بهطور کلی، یا جنبه جسمانی، مادی و بدنی را ترجیح میدهد و به قطب مادیت گرایش پیدا میکند و یا اینكه گرایش روحی، معنوی و الهی را برمیگزیند و سمتوسوی حرکتش به این طرف میشود. لااقل این یك بیان شایع، و کمابیش مورد قبول همه است.
طبق فرهنگ قرآنی، انسان در ابتدا خودبهخود از فضائل و رذائل اخلاقی بهرهای ندارد؛ بلكه باید به وسیله اختیار خود این فضائل را کسب، و یا رذائل را محو كند. محور کسب فضائل، سیر الی الله، و محور کسب رذائل، سیر به دوزخ و سقوط است. هاویه در قرآن، اسم جهنم، و تهویه، حرکت به پایین است. در مقابل آن نیز تعالی، ترقی، تقرب، قرب به خدا پیدا کردن، معراج و عروج پیدا کردن است. اینها مفاهیمی است که در سیر تکاملی انسان بهکار میروند. این موجودی که دو بعد متفاوت و مرتبط دارد، باید بفهمد که نهایت کمال و سعادت او در چیست و زندگیاش تا چه زمانی و در چه ساحتی میتواند گسترش داشته باشد.
افرادی که به بعد بدنی و مادی تمایل دارند، زندگی را همین دوره حدود صد سال ـ اندکی کمتر یا بیشتر ـ میدانند؛ از این منظر، انسان یعنی همین که روزی متولد میشود و بعد از حدود صد سال هم میمیرد و تمام میشود. بر اساس این بینش، افراد میكوشند تا آنجا كه میتوانند، در این مدت از زندگی لذت ببرند. این گروه، ابتدا فکر خوشی خود هستند. بعد هم وقتی میبینند امكان ندارد فقط هر کس به فکر خوشی خودش باشد، کمی هم به دیگران كمك میكنند تا زمینه برای پیشرفت خودشان فراهم شود؛ زیرا اگر دنیا ناامن باشد، هیچکس خوشی نخواهد داشت؛ پس یک مقدار هم باید به فکر امنیت دیگران بود؛ اگر همه فقیر باشند، پولدارها جنسشان را کجا و به چه کسی بفروشند؟ در نتیجه، کمی هم باید به فکر فقیران بود تا آنها نیز بتوانند خرید كنند و در نهایت دوباره سودش برای همان افراد سرمایهدار باشد. بههرحال، محور این لذتها، زندگی مادی است. اگر هم گاهی چیزهای دیگری میگویند، یا جنبه دکور دارد که خودشان بدان اعتقادی ندارند یا نقش آن در زندگیشان بسیار کمرنگ است؛ یعنی اگر اعتقادی هم به خدا، قیامت، حساب و کتاب، معنویات و ارزشهای انسانی داشته باشند در حاشیه است؛ ممکن است منکر این مسائل نباشند، اما نقش آنها خیلی کمرنگ است. این گروه طیفی را تشکیل میدهند و همه آنها در یک سطح واحد نیستند و تفاوتهای زیادی با هم دارند؛ اما جنبه مشترکشان، اهتمام به بدن، خوشیهای بدنی، زندگی مادی و دنیوی است. قرآن نیز همین تقسیم را مورد توجه قرار داده است.
هدف اصلی گروهی دیگر، دستیابی به كمالات معنوی است؛ این گروه بهاندازه ضرورت، به نیازها و لذتهای مادی توجه میكنند. در قرآن كریم، آیات فراوانی وجود دارد كه انسانها را به دو دسته و در مقابل هم معرفی میكند؛ مانند: مَّن كَانَ یُرِیدُ الْعَاجِلَهَ عَجَّلْنَا لَهُ فِیهَا مَا نَشَاء لِمَن نُّرِیدُ ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ یَصْلاهَا مَذْمُومًا مَّدْحُورًا؛[1] بر اساس این آیه، هدف عدهای همین زندگی زودگذر دنیاست. گروه دیگری نیز هستند كه به دنبال آخرتاند: وَمَنْ أَرَادَ الآخِرَهَ وَسَعَى لَهَا سَعْیَهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئِكَ كَانَ سَعْیُهُم مَّشْكُورًا،[2] و در ادامه میفرماید: كُلاًّ نُّمِدُّ هَـؤُلاء وَهَـؤُلاء.[3] خداوند میفرماید ما به هر دو دسته کمک میکنیم؛ یعنی هر کس در این عالم هدفی را انتخاب کرد، ما زمینه را برای رسیدن به هدفش فراهم میسازیم و به او كمك میكنیم؛ حتی افرادی که دنبال زندگی مادی دنیا میروند، كمابیش به خواستههایشان میرسند؛ البته مَا نَشَاء لِمَن نُّرِیدُ؛ به همه خواستههایشان نمیرسند؛ بلكه به آن اندازهای که حکمت اقتضا میکند، زمینه را برایشان فراهم میکنیم. همچنین برای افرادی نیز كه میخواهند به کمالات معنوی، انسانی و الهی برسند، زمینه را فراهم میکنیم: كُلاًّ نُّمِدُّ؛ یعنی به همه کمک میکنیم: هَـؤُلاء وَهَـؤُلاء مِنْ عَطَاء رَبِّكَ وَمَا كَانَ عَطَاء رَبِّكَ مَحْظُورًا. پس قرآن انسانها را به دو دسته تقسیم میکند: دنیاطلبان و آخرتطلبان. محور این تقسیمبندی نیز توجه به زندگی مادی یا ارزشهای معنوی و الهی است.
تاریخ نشان میدهد كه در هر گوشه جهان، در هر قوم و ملتی تحولاتی رخ داده است كه احیاناً به حالتهای حاد و جهشی منتهی شده است؛ یعنی حركتهای تدریجی شكل گرفته كه در نهایت به انقلاب ختم شده است؛ مانند انقلاب بلشویکی که در روسیه اتفاق افتاد و روسیه تزاری از بین رفت و کشور کمونیستی شوروی به وجود آمد؛ در انقلاب کبیر فرانسه، حکومتهای دیکتاتوری از بین رفت و حکومتهای ملی و دموکراسی سر کار آمدند؛ و نیز انقلاب صنعتی اروپا و تحولاتی که در جاهای مختلف جهان اتفاق افتاد. در زمان ما نیر نمونههای بارزی از این مسائل وجود دارد؛ مانند انقلابی كه در ایران رخ داد؛ انقلابی كه شاید بسیاری از ما بهطور شایسته اهمیت آن را درک نمیکنیم؛ شاید صد سال بگذرد و آنگاه جامعهشناسان آن را تحلیل کنند و دریابند كه این انقلاب چه تفاوتی با انقلابهای دیگر داشته است.
یک تفاوت اساسی آن این است که در همه انقلابهای دیگر، محور تحولات مادیات بوده است؛ انقلاب اکتبر، انقلابی علیه نظام سرمایهداری بود تا سرمایهداران از بین بروند و طبقه کارگر و کشاورز سر کار بیایند. در این انقلاب، از مفاهیم ظلم، عدالت و... نیز استفاده میکردند و اینكه این سرمایهداران ظالماند و باید عدالت برقرار شود و ما نظام بلشویکی را حاکم میکنیم؛ اما در نهایت انقلاب آنها به برقراری نظام شوروی مارکسیستی برای رفع ظلم از کارگران و کشاورزان انجامید؛ ولی هدف این بود که تعداد بیشتری از مزایای مادی بهرهمند شوند. انقلاب فرانسه و سایر انقلابهایی که میشناسیم، همه به همین شكل بودند؛ البته همه آنها چاشنی مسائل اخلاقی، حقوقی، حقوق بشر، مساوات و عدالت را به همراه داشتند؛ اما از همه اینها بهمنزله ابزار استفاده كردهاند و هدف این بوده است كه بیشتر به مزایای مادی برسند.
تفاوت انقلاب ما با انقلابهای دیگر این بود که در اینجا، یک عنصر قوی معنوی وجود داشت؛ البته نمیگویم كه همه بهخاطر این امر معنوی قیام کردند و حركتهای دیگری وجود نداشت؛ بلكه گروههای مختلف با سلیقهها و ایدئولوژیهای مختلف وجود داشتند؛ ولی در نهایت، آن چیزی كه غالب شد و حركتهای دیگر را تحتالشعاع قرار داد، انقلاب اسلامی، با هدف حاكمیت ارزشهای اسلامی و الهی در جامعه بود. اما اینكه چه قدر به نتیجه رسیدهایم، مسئله دیگری است؛ ولی بههرحال، با انقلابهای دیگر این تفاوت اساسی را داشت كه سران انقلاب، بهطور رسمی در رسانهها، سخنرانیها، کتابها و مقالات روی مسائل اسلام تأكید میکردند و اینكه میخواهند احکام اسلام احیا شود؛ بهویژه آنچه شهیدان انقلاب و جنگ تحمیلی، در وصیتنامهها، سخنرانیها و آثارشان بر آن تأكید ویژه داشتهاند، احیای اسلام و احیای ارزشهای اسلامی و مسائلی مانند این است.
البته انسان از دو بعد روح و بدن درست شده است و برای زندگی به این بدن احتیاج دارد. شاید نتوانیم انقلابی پیدا كنیم که صرفاً معنوی باشد و هیچ عنصر مادی در آن دخالت نداشته باشد؛ یك انقلاب زمانی میتواند ایدهآال باشد و خواستههای فطری انسانهای شركتكننده در آن را برآورده سازد که هر دو عرصه زندگی را دربرگیرد؛ اما اینكه کدامیك ترجیح دارد و اصالت با کدام است، موضوع دیگری میباشد. بههرحال، انقلاب نباید محدود به عرصه مادی و زندگی دنیا باشد؛ اگر اینطوری شد، چندان تفاوتی با انقلابهای دیگر نخواهد داشت.
بههرحال، شما بهمنزله نسل جوان كشور باید فکر کنید که میخواهید جزو کدام دسته از انقلابیون عالم باشید؛ یک انقلابی در 1400 سال پیش اتفاق افتاد كه بعد از شصت سال به داستان كربلا انجامید ـ البته این ایام نیز اربعین است و فضای کشورهای اسلامی، بهویژه ایران و عراق تحتالشعاع داستان اربعین سیدالشهداست ـ این یک نوع انقلاب بود كه در آن کمتر مسئله پول، ریاست، مقام و مزایای مادی و بهرهمندیهای زندگی مادی مطرح بود. رهبر این انقلاب وقتی میخواهد مردم را به همراهی دعوت کند، در سخنرانی خود میگوید آیا نمیبینید احکام اسلام تعطیل شده است؛ آیا نمیبینید حق در جامعه فراموش شده است؛ آیا نمیبینید منکر جای معروف را گرفته است؛ وقتی میخواهد هدف خودش را از انقلاب بیان کند، میگوید: إنّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الإصلاح فی أُمّهِ جَدّی ص أُریدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أَسِیرَ بِسِیرَهِ جَدِّی و أبی عَلیّ بن أبیطالب.[4]
هدف از انقلابهای فرانسه و اکتبر نیز معلوم است و هیچ سخنی درباره احکام خدا و ارزشهای الهی در آن مطرح نیست؛ البته همانطور كه پیشتر بیان شد، گاهی از عدالت و ظلم سخن به میان میآورند كه آن نیز جنبه مادیاش مورد نظر است و بیشتر جنبه دکور دارد. بنابراین، ما باید برای خود روشن سازیم كه در این راهی که در پیشرو داریم، و در ادامه طرفداری از انقلابیون 57، میخواهیم در کدام جناح واقع شویم؛ به تعبیر دقیقتر، میخواهیم انقلاب را در کدام جهت سوق دهیم؛ زیرا مسئولیت ادامه این مسیر با ماست؛ گذشتگان وظیفه خود را انجام دادند و رفتند: تِلْكَ أُمَّهٌ قَدْ خَلَتْ.[5] كسانی که انقلاب کردند، شهیدانی که به شهادت رسیدند ـ چه در صحنههای انقلاب و چه در صحنههای دفاع مقدس و چه بعد از آن ـ کارشان را انجام دادند و رفتند؛ اینك نوبت نسل فعلی است که برای آینده چه خواهد کرد؛ آیا میخواهد این انقلاب را دنباله انقلاب امام حسین علیهالسلام قرار دهد یا دنباله انقلاب اکتبر و یا انقلاب کبیر فرانسه. دو انقلاب اخیر، با همه اختلافاتی که داشتند، در یک جبهه قرار داشتند و آن جبهه دنیاپرستان بود.
اما جبههای که انقلاب سیدالشهداصلواتاللهعليه بود، از جنس دیگری بود؛ ما میخواهیم جزو کدام دسته باشیم؟ توقع اینکه همه ما مانند امام حسینعلیهالسلام یا خاندان ایشان مثل حضرت ابوالفضل، علی اکبر و قاسم باشیم، ظاهراً توقع واقعبینانهای نیست. ما نمیتوانیم مانند سیدالشهداصلواتاللهعليه خالص شویم؛ اما ثقل کار و هدف اصلیمان چیست. بیشك هدفهای طبیعی داریم و میخواهیم تحریمها برداشته شود، کارها رونق گیرد و اقتصادمان پیشرفت کند؛ اما هدف اصلی کدام است؟ آیا فقط در همین مسائل منحصر میشود؟ در اینصورت، چه تفاوتی با انقلاب کبیر فرانسه، و چه شباهتی با انقلاب سیدالشهداصلواتاللهعليه داریم؟
اگر همه اهدافمان این است كه پیشرفت اقتصادی، توسعه علمی و تکنولوژی، برداشتن تحریمها، اشتغالزایی و دیگر اهداف مادی دنیوی فراهم شود، جوهر انقلابی که میخواهیم ادامه دهیم، چه فرقی با انقلاب کبیر فرانسه یا انقلاب اکتبر دارد؟ آنها نیز همین مسائل را بیان میكردند. البته گاه چیزهای دیگری هم اضافه میکردند و آن اینكه میخواهیم عدالت برقرار شود و سرمایهداران ظالم از صحنه اجتماع کنار بروند. ما خیلی هنر کنیم، اینها را نیز به آن ضمیمه کنیم. اینکه میگوییم پیشرفت اقتصادی، آیا همان پیشرفتی را که امریکا پیشرفت میداند هدف ماست که حتی اگر بیش از نصف جمعیتش در حد فقر، و بسیاری از آنها زیر خط فقر باشند پیشرفت حساب میکنند؟ آیا ما فقط همین اهداف را داریم یا اینكه چیز دیگری نیز وجود دارد كه اصالت با آن است. انتخاب این مسیر در دست من و شماست؛ زیرا گذشتگان كار خود را انجام دادند و رفتند: تِلْكَ أُمَّهٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا كَسَبَتْ وَلَكُم مَّا كَسَبْتُمْ.[6] شما در چه جایگاهی هستبد و چه اهدافی دارید؟ شما میخواهید تابع انقلاب سیدالشهدا ع باشید یا انقلاب لنین؟ انتخاب، رفتار و فکر شما مشخص میکند كه جزو کدام طایفهاید. آیا اینكه دیگران كارهای خوبی انجام دادند و رفتند، و ما فقط بگوییم آنها را دوست داریم، كفایت میكند؟ امام باقر ع فرمود اگر صرف ادعای دوست داشتن کافی بود، مردم بهجای اینکه میگویند ما علی علیهالسلام را دوست میداریم، بگویند ما محمد ص را دوست میداریم: فرسول اللهصلیاللهعلیهوآله خيرٌ من عليّعلیهالسلام.[7] اگر صرفاً بگوییم پیرو امام علی و امام حسینیم، سینه هم بزنیم، پیاده هم تا کربلا برویم، اما از اهداف، رفتار، روش و منش آنها بهدور باشیم، چرا نگوییم پیغمبر را دوست میداریم؛ ایشان كه کاملتر از علی علیهالسلام بود، چرا میگویید علی علیهالسلام را دوست میدارید؟ اگر صرف گفتن است، بگویید كسی را كه كاملتر از علی علیهالسلام است، دوست میدارید؛ همان که سنیها هم میگویند. شما بر اساس چه حقی خودتان را گروه ممتازی پیرو علی و حسینعلیهماالسلام معرفی میکنید؟ چه نمونهای از فکر، اهداف و ایدههای امام حسینعلیهالسلام در زندگی شما وجود دارد؟ یک نقطه محوری وجود دارد و آن اینکه دیگران فکر منافع دنیوی و مادی بودند. ارزشهای معنوی و الهی چه جایگاهی در زندگی شما دارند؟ اگر ثقل و نقطه كانونی اهداف و تلاشهای شما درباره مسائل الهی و معنوی بود، آنگاه میتوانید بگویید ما پیرو امام حسینیم؛ اما اگر شما هم مانند دیگران دنبال شکم بودید، چه حقی دارید كه بگویید ما به سیدالشهدا و امام علی علیهما السلام نزدیكتر هستیم. در اینصورت چه فرقی با دیگران دارید؟
آنچه مشخص میکند جزو كدام طایفهایم، اراده خود ماست. پس اول باید امتیاز هر گروه را بشناسیم؛ دوم اینكه بخواهیم آنطور شویم و عمل کنیم. اگر درست نشناسیم، چهبسا فریب بخوریم. برای مثال، داعشیها همینطورند؛ بسیاری از آنها، جوانهایی هستند كه واقعاً دنبال اسلام بودند و میخواستند حکومت و خلافت اسلامی برقرار شود و بر همین اساس عملیاتهای انتحاری انجام میدهند؛ زیرا در انتحار که نان و حلوا پخش نمیکنند؛ بلكه فرد برای کشته شدن میرود، نه برای پول. وگرنه اینكه امریكا به آنها پول میدهد، با کشته شدنشان پول چه فایدهای برای آنها دارد؟! بیشك اینها فریبخورده هستند؛ افرادی که اینها را بهکار میگیرند، شیاطینی هستند كه فریبشان میدهند؛ اما با چه فریبشان دادند؟ با ظاهر اسلام و اسم طرفداری از خلافت اسلامی، اینها را نابود میكنند تا خودشان بهره ببرند.
در این میان، باید ببینیم جایگاه ما چیست، ما را برای چه چیزی و برای کجاها ساختهاند، در چه حالی هستیم و به کجا میرویم. برای روشن شدن این مسائل، به مجموعهای از معلومات نیاز داریم. افرادی كه بیش از شصت یا هفتاد سال در مسائل شناخت اسلام و ارزشهای اسلامی زحمت كشیدهاند، به این نتیجه رسیدهاند که میتوان خلاصه این شناختها را در چند بخش تنظیم کرد؛ اگر بهدرستی این شناختها را بشناسیم، بخش معرفت ما آسیب نمیپذیرد. بعد از آن، فقط به اراده ما بستگی دارد که خودمان چه میخواهیم. این مجموعه همان است كه شما در دورههای طرح ولایت با آن آشنا میشوید؛ یعنی حاصل تلاش علمی کسانی که بیش از پنجاه سال در این حوزهها، از امثال امام خمینی و مرحوم علامه طباطبایی و دیگران استفاده کردند، این است که تشخیص دادند این مجموعه برای جامعه لازم است. پس باید این مجموعه فکری را بدانیم تا بخش شناختمان تأمین شود؛ باید بدانیم از کجا آمدهایم، به کجا میرویم، چه باید بکنیم و چه ارزشهایی بر زندگیمان ـ اعم از فردی و اجتماعی ـ حاکم است.
البته این یک مجموعه مرتبط و اندامواره است؛ چیزهای مختلفی نیست که آنها را کنار هم گذاشته باشیم. برای مثال، در یك دسته گل ـ اعم از مصنوعی یا طبیعی ـ هر گلی بهصورت جداگانه گلبرگ و شاخهای دارد كه همه اینها در كنار هم قرار گرفتهاند و آنها را با هم بستهاند تا این دسته گل بهوجود آمده است؛ یعنی هر گل تأثیری در گل دیگر ندارد، بلكه بهوسیله نخی در كنار گلهای دیگر قرار گرفته است. اگر یك گل را هم بردارند، به دیگر گلها آسیبی نمیرساند؛ اما اسلام اینطور نیست. مجموعه معارف اسلام، درختواره است؛ بخشی از آن حکم ریشه درخت را دارد؛ از این ریشه، تنه درخت میروید؛ از تنه درخت، شاخههای اصلی سبز میشود؛ از شاخههای بزرگ و اصلی، شاخههای کوچک بهوجود میآید؛ از این شاخه كوچك، برگ، گل و میوه به دست میآید. اگر ریشه خراب شود، همه اینها میخشکند. ممکن است چند روزی باقی بمانند، ولی بالاخره پژمرده میشوند و بعدش هم خشک میشوند. یك درخت وقتی باقی میماند که ریشهاش سالم باشد؛ پس از آن، تنه درخت و شاخههای آن سالم باشد. در اینصورت، میتوان در فصل بهار انتظار داشت، این درخت سبز و خرم باشد و گل، شکوفه و میوه بدهد؛ اما اگر ریشه آن را ببرند یا بخشکد و یا آفت و سمی به آن برسد، و آن را آفتزده كند، هر چه به شاخ و برگ آن آب دهید، فایده ندارد و بعد از چند روز میخشکد و از بین میرود.
ما باید مجموعه اسلام را به همین صورت که هست، از ریشه و شاخ و برگش بشناسیم، تا به میوه آن، كه برقراری نظام و حکومت اسلامی است، دست یابیم. اینكه فكر كنیم میتوان با ریشه خراب حکومت اسلامی تشکیل داد یا با انگیزههای مادی میتوان حکومت اسلامی درست کرد، اشتباه محض است. ریشه باید شناخت خدا و ارزشهای الهی باشد. اگر از اینجا شروع، و آن را تقویت كنیم، میتوانیم به آن هدف برسیم؛ اما اگر این ریشه خشکید، اگر شاخهها هم چند صباحی دوام بیاورند، بالاخره خشک میشوند. برای اینکه این مجموعه معارف نهادینه شوند، باید هر کدام از این بخشها جایگاه خود را در ذهن و عقل ما پیدا كنند و ارتباطش با سایر بخشها برایمان روشن شود تا بتوانیم از این مجموعه به شکلی صحیح حفاظت کنیم.
امتیاز طرح ولایت به این است که مجموعه معارف اسلامی را در شش بخش تنظیم کرده است؛ بخشهایی که به هم مربوطاند؛ یعنی هر کدام، ثمره بخش دیگری هستند و سعی شده است در دورهای كوتاه، همه این بخشها لحاظ شود. البته ما سرفصلهای معارف اسلامی را یاد میگیریم، وگرنه هر کدام از آنها علوم مختلفی را میطلبد؛ ولی اگر این هنر را داشته باشیم که از مجموعه باغها و بوستانها، گلهایی را بچینیم یا درختی را انتخاب کنیم و بپرورانیم که از هر باغی ثمرهای در آن باشد، و این یک مجموعه نمادی باشد از کل این درختها و نعمتها، در این صورت كار بزرگی انجام دادهایم. شاید هنوز هم ما درست نشناختهایم که این کار چه عظمتی دارد؛ اینكه مجموعهای ازمعارف در ارتباط با یكدیگر و در مدت کوتاهی قابل آموزش باشند. دستكم عدهای در مدت بیست سال برای تنظیم این برنامه و اجرایش تلاش کردهاند. این به برکت توفیق الهی، توجه آقا امام زمان و تشویقها و تأییدهای مقام معظم رهبری ایدهالله تعالی است. امروز هم این امانتی در دست شماست. برخی از افرادی كه این زحمتها را کشیدند، از دنیا رفتند؛ برخی از آنها نیز امروز یا فردا میروند. این امانت در دست شماست؛ بنابراین، باید آن را حفظ، آبیاری و تغذیه كنید تا روزبهروز رشد کند؛ هم رشد کمّی و هم رشد کیفی، تا بتوانید رسالت خودتان را در این جهان انجام دهید و دینی را که به اسلام، انقلاب، انقلابیون و شهدا دارید، ادا کرده باشید.
خدا همه شما را موفق و مؤید بدارد.
والسلام علیکم و رحمهالله
[1] بقره، 18.
[2] بقره، 19.
[3]. بقره، 20.
[4] بحار الانوار، ج 44، ص 329.
[5]. بقره، 134.
[6]. بقره، 134.
[7] بحار الانوار، ج 67، ص 98.