بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
الْحَمْدُ للهِ رَبِّ العَالَمِین والصَّلوةُ والسَّلامُ عَلَی سَیِّدِالأنْبِیَاءِ وَالمـُرْسَلِین حَبِیبِ إِلهِ الْعَالَمین أَبِیالْقَاسِمِ مُحَمَّد وَعَلَی آلِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ المـَعْصُومِین
أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً
تشریففرمایی عزیزان، بزرگواران و سروران را که بعد از طی طریقی طولانی و مبارک، وارد خانهای شدهاند که به امامرضواناللهعلیه تعلق دارد و به نام مبارک ایشان مزین است خوشآمد عرض میکنم. با کمال صداقت عرض میکنم که بنده افتخار میکنم که امروز خدمت شما عزیزان رسیدهام. آرزو میکنم ایکاش جوان بودم و توانی داشتم و برای کفشجفتکنی شما، همراه شما شرفیاب میشدم. درعینحال، به استناد فرمایش امیرالمؤمنینصلواتاللهعلیه در نهجالبلاغه، از اینکه در ثواب شما شریک باشم ناامید نیستم.
امیرالمؤمنینصلواتاللهعلیه میفرمایند: إِنَّما يَجمَعُ النَّاسَ الرِّضا وَالسُّخْطُ.[1] انسانهایی که به امر واحدی راضی باشند در ثواب آن امر شریک هستند؛ کسانی هم که نسبت به امری ناراضی و از آن دلخور باشند در پیامدهای آن شریک هستند. بعد خود حضرت پی کردن ناقه ثمود را مثال میزنند. همانگونه که میدانید حضرت صالحعلینبیناوآلهوعلیهالسلام وقتی برای هدایت قوم ثمود مبعوث شدند مردم از ایشان خواستند که شتری را از دل کوه بیرون بیاورد تا بفهمند که ایشان از طرف خدا هستند و دعوت ایشان را قبول کنند. حضرت صالح از خدا درخواست کردند و خداوند متعال با اعجاز از دل یک سنگ صخرهای، شتری را بیرون آورد. بعد فرمود: از این شتر نگهداری کنید؛ آب چشمه یک روز برای این شتر است و یک روز برای شما؛ مبادا به این شتر آسیبی برسد که عذاب بر شما نازل میشود!
آن مردم بدبخت تصمیم گرفتند که شتر را پی کرده و آن را بکشند؛ و همین کار را کردند. این داستان در پایان سوره شمس آمده است. یک نفر از آن مردم شتر را پی کرد ولی خداوند متعال همه آن مردم را مشمول عذاب قرار داد و هلاک کرد. امیرالمؤمنینصلواتاللهعلیه میفرمایند درست است که پیکننده شتر یک نفر بود ولی چون دیگران هم به این امر راضی بودند آنها هم مشمول عذاب واقع شدند. به همین ترتیب، متقابلاً کسانی که به حضور ما در جنگها ازجمله جنگ صفین و جنگهای دیگری که حضرت امیر در آن جنگها حضور داشتند، راضی باشند در ثواب آن با ما شریک هستند و به تعبیر رساتر، در این جنگها شرکت کردهاند. کسانی که از دنیا رفتهاند و کسانی که هنوز متولد نشدهاند ولی دلشان با ماست، آنها هم در این جنگ با ما شریک هستند.
بههرحال بنده هم چون دلم با شماست، همه شما را دوست دارم، دوست دارم دستوپایتان را ببوسم و در این افتخار شریک باشم، امیدوارم که خدا از صدقه سر شما به من هم عنایتی بفرماید.
سال گذشته که شما به اینجا تشریف آوردید من جملهای گفتم، کسانی یا از روی کجفهمی و یا از روز غرضورزی، مدتی آن را سوژه قرار دادند و علیه ما مطالبی مطرح کردند. من در آن جلسه گفتم که بعید نمیدانم که بهواسطه اینکه شما به زیارت امامرضواناللهعلیه مشرف میشوید خداوند متعال ثواب زیارت سیدالشهداصلواتاللهعلیه را به شما بدهد؛ برای اینکه این راه را به عشق امام حسینصلواتاللهعلیه میروید. شما امام را دوست دارید برای اینکه خادمی از خادمان سیدالشهداصلواتاللهعلیه بود و راه او را زنده کرد. شما او را به خاطر امام حسینصلواتاللهعلیه دوست دارید. من بعید نمیدانم اینکه شما به زیارت مرقد ایشان میروید خداوند متعال ثواب زیارت سیدالشهداصلواتاللهعلیه را به شما عنایت بفرماید.
کسانی یا از روی نادانی و یا از روی غرضورزی مدتی برای ما سوژه درست کردند و گفتند فلانی ادعا کرده که زیارت امامرضواناللهعلیه ثواب زیارت سیدالشهداصلواتاللهعلیه را دارد! این ادعا بر اساس میزانهایی است که برای ما نقل شده و نظایر آن را درباره زیارت حضرت عبدالعظیمصلواتاللهعلیه داریم. از جمله اینکه أَمَا إِنَّكَ لَوْ زُرْتَ قَبْرَ عَبْدِ الْعَظِیمِ عِنْدَكُمْ لَكُنْتَ كَمَنْ زَارَ الْحُسَینَ بْنَ عَلِیعلیهالسلام.[2] بنده که عقلم نمیرسد و نمیدانم کس دیگری بتواند قضاوت کند یا نه که آیا مقام امام خمینیرضواناللهعلیه بالاتر است یا مقام حضرت عبدالعظیمصلواتاللهعلیه. من نمیتوانم بگویم. شاید روزی چشم باز کنیم و ببینیم که مقام امام خمینیرضواناللهعلیه در بهشت از مقام حضرت عبدالعظیمصلواتاللهعلیه بالاتر است. شما چه میدانید؟! چه دلیلی داریم بر اینکه چنین نیست؟! بنده نمیگویم اینچنین است، میگویم اگر خدا چنین ثوابی بدهد بعید نیست.
امروز هم عرض میکنم بهواسطه این حرکت شما که برای زنده کردن نهضت امامرضواناللهعلیه و یاد شهدای دفاع مقدس و در حمایت از جانشین و خلف صالح امامرضواناللهعلیه، مقام معظم رهبریایّدهاللهتعالی، پای پیاده از استان اصفهان به راه میافتید و شهرهایی را طی میکنید، من بعید نمیدانم که خدا شما را در ثواب کسانی که در انقلاب یا در دفاع مقدس به شهادت رسیدند شریک کند؛ برای اینکه دل شما با آنهاست و شما با این کارتان، دارید راه آنها را زنده میکنید.
مؤید این سخن، فرمایش مقام معظم رهبریحفظهاللهتعالی است که فرمودند کسانی که یاد شهدا را زنده کنند کمتر از خود شهیدان نیستند. عین عبارت ایشان این است که «گاهی رنج و زحمتِ زنده نگهداشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست».[3] رحمت خدا هم که آنقدر فراوان است که هرچه به هرکس بدهد کم نمیآید. وقتی شما آن آمادگی را دارید که اگر زمان امامرضواناللهعلیه بودید یا امروز اگر جانشین امامرضواناللهعلیه بفرماید «بهپیش!» همه با دلوجان حرکت میکنید، با آن کسانی که برای دفاع مقدس حرکت کردند چه فرقی دارید؟!
در این کشور که محل نزول برکات الهی است، خداوند متعال برکات خاصی را بر شما نازل کرده و این افتخار، سعادت و توفیق بزرگ را به شما عنایت فرموده که از زندهکنندگان یاد امامرضواناللهعلیه، یاد انقلاب، یاد رهبری، یاد اسلام و یاد خدا باشید. لذا جا دارد که خدا را بر این نعمت، بسیار شکر کنید.
با روحیهای که من در شما سراغ دارم، حدس میزنم که شما نهتنها منتی بر خدا ندارید که پیاده میروید، بلکه افتخار میکنید و از خدا بسیار ممنون هستید که توفیق انجام این حرکت نصیبتان شده است و شاید ثواب این حالت از آن حرکتتان کمتر نباشد. انسان باید بداند هر عبادتی که انجام میدهد خدا توفیق آن را به او داده است و بعد از انجام آن بگوید خدایا! چگونه شکر این نعمت را به جا آورم که توفیق انجام این عبادت را به من دادی؟! شاید ثواب این شکر از خود آن عبادت بیشتر باشد.
دستگاه خدا دستگاه عظیمی است و سروکار آن عمدتاً با دل است. کارهای بیرونی تا آنجا که نمایانگر حالات قلبی هستند ارزش دارند. اگر از روی تظاهر و ریاکاری و اغراض دنیوی باشند از ارزش میافتند. پس اساس، دل است. آنچه ارزش کار شما را تعیین میکند این است که دل شما به کجا تعلق دارد، به عشق چه کسی و برای چه چیزی حرکت میکنید و چه هدفی دارید؛ بنابراین بنده بعید نمیدانم که به خاطر این حرکتی که برای احیای نام خدا و احیای شعائر دین انجام میدهید، خداوند متعال ثواب شهادت و ثواب زیارت سیدالشهداصلواتاللهعلیه را به شما عنایت بفرماید.
این فرصتی که برای ما حاصل شده به برکت امامرضواناللهعلیه است. اگر حرکت امامرضواناللهعلیه نبود من و شما الآن کجا بودیم؟! با آن شیبی که اسلام و نظام اسلامی در زمان ستمشاهی به سوی سقوط پیدا کرده بود، اکنون با گذشت پنجاهودو سال از شروع نهضت امامرضواناللهعلیه اصلاً معلوم نبود که برای ما چیزی از اسلام باقی مانده باشد! ما هرچه داریم به برکت نهضت حضرت امامرضواناللهعلیه و اخلاص یاران مخلص ایشان است. جا دارد در این فرصت سعی کنیم بر بهرهمان از معرفت، ولایت و محبت خدا و اهلبیتصلواتاللهعلیهماجمعین بیفزاییم و بصیرت خودمان را نسبت به مصالح اسلام و نظام اسلامی و رهبر اسلام بالا ببریم. هرچه بر معرفت ما افزوده شود میتواند بر اخلاص ما بیفزاید. هرچه بر نیت و اخلاص ما افزوده شود ارزش کار ما بالاتر میرود و تأثیر آن بر بقای اسلام و نظام اسلامی و نزدیک شدن ظهور ولی عصرعجلاللهفرجهالشریف بیشتر خواهد شد.
مقدمهای عرض میکنم که شاید جاهای دیگر هم برای شما بیفایده نباشد. مطلبی است که همه میدانید و با اندکی توجه و تأمل درمییابید که خود شما هم به آن معتقد هستید؛
زمانی که خداوند متعال انبیا را برای اقوام مختلف مبعوث میفرمود، بر اساس نقل قرآن که در آن تردیدی نداریم ابتدا یک دسته با کمال جدیت مخالفت میکردند و کار عمومیشان هم تمسخر و استهزا و درواقع ترور شخصیت انبیا بود. در این زمینه آیات متعددی در قرآن داریم. ازجمله آیه 30 سوره یس که میفرماید يَا حَسْرَةً عَلَى الْعِبَادِ مَا يَأْتِيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ؛ ای دریغ از این انسانها! پیامبری به سوی اینها نیامد مگر اینکه او را به استهزا گرفتند! این دسته از افراد، پیامبر را مسخره میکردند تا مردم به او توجه نکنند. وقتی میخواهند کسی مورد بیاعتنایی قرار بگیرد سوژهای پیدا میکنند و او را مسخره و هو میکنند تا مردم به حرف او گوش ندهند. با تمام انبیا به همین شیوه رفتار میکردند. مَا يَأْتِيهِمْ مِنْ رَسُولٍ؛ هیچ پیامبری نیامد إِلَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ. اگر در این کار پیش میرفتند و کار آن پیامبر نمیگرفت و کسی به او توجه نمیکرد، خیالشان راحت میشد وگرنه مبارزات دیگر را شروع میکردند؛ ابتدا تهمت زدن و افترا بستن، سپس کارهای فیزیکی نظیر گرفتن، کتک زدن و تبعید کردن و درنهایت کشتن.
غالباً قدرتمندان و زورمندان جامعه بودند که این کار را شروع میکردند و دیگران هم از آنها تبعیت میکردند. وقتی سرشناسان قوم این کار را شروع میکردند عوام و دارودستههای دیگر هم از آنها تبعیت میکردند. قرآن نقل میفرماید که اینها در روز قیامت در جهنم با رؤسایشان بحث و گفتوگو میکنند. میگویند خدایا! عذاب اینها را زیاد کن! ما دنبال اینها رفتیم که به جهنم کشیده شدیم؛ إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَكُبَرَاءنَا؛[4] ما از بزرگان و سرکردهها و سرشناسانمان اطاعت کردیم و آنها ما را به این روز کشاندند، پس عذاب آنها را دو برابر کن! آنها هم جواب میدهند ما که بهزور شما را نکشاندیم؛ ما گفتیم بیایید! شما هم آمدید؛ میخواستید نیایید! این دعوایی است که جهنمیان دارند. دعوای جهنمیان با یکدیگر حداقل در دو جای قرآن نقل شده است.
پس یک دسته کسانی بودند که در مقابل انبیا بودند و بیحساب و بدون اینکه ببینند آنها چه میگویند و حرفشان چیست و آیا دلیلی دارند یا ندارند و یا درست میگویند یا نادرست، شروع به هو کردن و مسخره کردن میکردند و درنهایت هم این بلاها را سر انبیا درمیآوردند.
عده قلیلی که سراغ انبیا میرفتند غالباً از مستضعفان، کارگران، بردگان و کسانی بودند که در جامعه، چندان اهمیتی به آنها داده نمیشد. در اسلام هم کسانی مثل عمار و دیگران که ابتدا سراغ پیامبر رفتند از این تیپ افراد بودند؛ بلال حبشی یک برده سیاه بود که شکنجهاش دادند. عمار و یاسر و سمیه را آنقدر شکنجه دادند که یاسر و سمیه به شهادت رسیدند. عمار از دستشان فرار کرد و به مدینه آمد. بههرحال کسانی که دنبال انبیا میرفتند غالباً از طبقات پایین جامعه بودند. البته «پایین» ازنظر دنیاپرستان، وگرنه آنها گل سرسبد بودند.
کسانی که ایمان میآوردند غالباً بخشهایی از دعوت انبیا را میشنیدند و چون برای آنها جاذبه داشت ایمان میآوردند. مثلاً اینکه انبیا میگفتند سیاهوسفید نزد خدا فرقی نمیکند، دارویی برای درد بردهها بود. آنها میگفتند این دین خوبی است که بین سیاهوسفید و برده و مولا فرقی نمیگذارد و همه نزد خدا عزیز هستند؛ إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ.[5]
در بین این اقلیتی که ایمان میآوردند یک اقلیت، تسلیم محض بودند و هرچه انبیا میگفتند اطاعت میکردند. دیگران کمیابیش إن قُلت و سؤالی داشتند، اشکالی میکردند، ته دلشان نمیپذیرفتند و گاهی هم به زبان میآوردند. داستانهای مفصلی هست که همه شما کمیابیش نمونههایش را شنیدهاید اما شاید با این نگاه نبوده است. مخصوصاً اگر انبیا چیزی میگفتند که خلاف آدابورسوم قومی و عاداتشان بود زیر بار نمیرفتند.
بنده اطلاع دارم که امروز در بعضی از شهرها قومیتهایی داریم که هنوز معتقدند دخترعمو بیاذن پسرعمو نمیتواند ازدواج کند. بعد از هزار و چهارصد سال از اسلام و بعد از انقلاب و استقرار جمهوری اسلامی، با این همه تعالیم پیامبر و اوصیا و فرمایشهای امامرضواناللهعلیه و علمای دیگران، برخی هنوز چنین اعتقادی دارند و این جزو آدابورسومشان است! شاید هنوز در گوشهکنار، زنانی باشند که زیر بار تعدد زوجات نروند و این حکم را درست ندانند. بالاخره در صدر اسلام هم اینها بوده است.
بنابراین صرفنظر از کفار و کسانی که با انبیا مبارزه میکردند، کسانی که دعوت انبیا را قبول میکردند، ایمان میآوردند، نماز میخواندند و روزه میگرفتند با وجود همه اینها به لحاظ اطاعت از دستورات انبیا با هم خیلی اختلاف داشتند؛ یک دسته میگفتند ما فقط حرف انبیا را از این جهت قبول میکنیم که به جای بتها، خدا را بپرستیم، برای الله نماز بخوانیم، به سمت کعبه سجده کنیم و ماه رمضان روزه بگیریم. از بین اینها برخی که خیلی همت میکردند زکات را هم میپذیرفتند. برخی که زیر بار زکات هم نمیرفتند. وقتی پیغمبر اکرمصلیاللهعلیهوآله کسی را برای جمعآوری زکات میفرستادند میگفتند مگر از ما باج میخواهی؟! تازه آنهایی هم که دعوت انبیا را قبول میکردند آخرش این بود که میگفتند آنچه مربوط به خدا و آخرت است را قبول میکنیم اما اموری نظیر اینکه در اموالتان چهکار کنید و چهکار نکنید، چگونه معامله کنید، ربا نگیرید، چه مقدار خمس و زکات بدهید، این معامله باطل است و آن صحیح، یا در آدابورسوم و مدیریت جامعهتان کدخدا و رئیس چه کسی باشد و... به خدا و انبیا چه ارتباطی دارد؟! در این زمینه نمونهای را به نقل از قرآن عرض میکنم.
یکی از پیغمبران معروف خدا که نام و داستان ایشان چندین بار در قرآن ذکر شده جناب شعیب هستند. داستان ازدواج حضرت موسی با دختر ایشان هم در قرآن آمده است. ایشان از همان ابتدا که به رسالت مبعوث شدند سرلوحه دعوتشان این بود که بتها را نپرستید! گرانفروشی نکنید! وَزِنُواْ بِالقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِیمِ![6]
در میان قوم حضرت شعیب کمفروشی رایج شده بود و آنها بلد بودند سر مشتریها کلاه بگذارند. آنها ترازویشان را بهگونهای تنظیم میکردند که جنس کم بدهند. حرکات ناموزون نادرستی هم در جلساتشان انجام میدادند. جناب شعیب بر این سه مسئله تأکید داشتند و میفرمودند خدا فرموده که برای خدای واحد نماز بخوانید، شرک نورزید، معاملاتتان را تصحیح کنید، کمفروشی نکنید، حق مردم را نخورید، با مردم بر اساس عدالت رفتار کنید، اجتماعاتتان هم اجتماعات سالمی باشد که موجب فساد اخلاقی نشود.
قوم حضرت شعیب میگفتند ما نمازخواندنت را میپذیریم اما أَصَلَاتُكَ تَأْمُرُكَ أَنْ نَتْرُكَ مَا يَعْبُدُ آبَاؤُنَا أَوْ أَنْ نَّفْعَلَ فِی أَمْوَالِنَا مَا نَشَاء؛[7] به تو چه که ما در اموالمان چه کار کنیم؟! تو میخواهی نماز بخوانی برو بخوان! أَصَلاَتُكَ...؛ آیا نماز تو میگوید که ما هر کاری دلمان میخواهد در اموالمان نکنیم و هرگونه دلمان میخواهد معامله نکنیم؟! مال خودمان است، هرگونه که بخواهم معامله میکنیم! چه ربطی به نماز تو دارد؟! تو برو نمازت را بخوان! این قصه حسین کُرد نیست؛ این عین عبارت قرآن است که أَصَلَاتُكَ تَأْمُرُكَ أَنْ نَتْرُكَ مَا يَعْبُدُ آبَاؤُنَا أَوْ أَنْ نَّفْعَلَ فِی أَمْوَالِنَا مَا نَشَاء. ما هرگونه که دلمان میخواهد در مالمان عمل میکنیم! به تو چه که میگویی کمفروشی نکنید و وَزِنُواْ بِالقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِیمِ؛[8] ترازوی راست بگذارید! تو برو نمازت را بخوان! اگر خیلی بخواهی در کار ما دخالت کنی تو را از شهر بیرون میکنیم!
از ابتدای بعثت انبیا تا زمان پیغمبر خاتمصلیاللهعلیهوآله کسانی بودند که حاضر بودند نماز بخوانند، روزه بگیرند، جهاد هم بروند و جانشان را به خطر بیندازند اما کسی به رفتار اقتصادیشان، معاملاتشان و روابط زناشویی و خانوادگیشان کاری نداشته باشد. میگفتند در آنچه مربوط به خداست اطاعت میکنیم اما در اموری که مربوط به دنیای خودمان است هرگونه که دلمان میخواهد رفتار میکنیم. البته بعضیها میگفتند سجده را از ما نخواه، ما نماز میخوانیم اما نمازی باشد که سجده نداشته باشد! این یکی از پیشنهادها بود. میگفتند ما ایمان میآوریم، نماز میخوانیم، جهاد هم میکنیم اما اینکه بخواهیم روی خاک بیفتیم در شأن ما نیست. این کار برای ما سخت است، آن را بردار!
بنابراین یک دستهبندی کلی این است که گروهی میگفتند تو پیغمبر هستی و از طرف خدا آمدهای، آنچه مربوط به خدا و آخرت است حق توست، ما هم اطاعت میکنیم اما آنچه مربوط به زندگی ماست را به خودمان واگذار و دخالت نکن! این طرز فکر همان است که در ادبیات امروز به آن سکولاریزم میگویند و به معنای جدایی دین از دنیاست. دین میگوید خدا را عبادت کن و روزه بگیر؛ چشم! اما دنیای ما چه ربطی به دین دارد؟! ما هرگونه که دلمان بخواهد رفتار میکنیم، هرگونه که دلمان بخواهد ازدواج میکنیم، مالمان را هرگونه که دلمان بخواهد معامله میکنیم! اینکه سود 20 یا 30 درصد میخواهیم بگیریم به شما چه ربطی دارد؟! مال خودمان است! بهزور که نمیخواهیم از کسی بگیریم! او دلش میخواهد میدهد، ما هم میگیریم! به شما چه ربطی دارد که میگویید یک درصد سود هم ربا و حرام است و یک درهم ربا از هفتاد زنای محصنه بالاتر است؟! اقتصاد، سیاست، جنگ و صلح، مسائل خانوادگی و... امور دنیوی است و به دین ربطی ندارد. نماز و عبادت و امثال اینها و حتی جهاد و جنگ را هم قبول داریم و جانمان را هم میدهیم اما دیگر در این کارها دخالت نکنید!
این فکر، تازه پیدا نشده است. اصطلاح سکولاریزم تازه پیدا شده اما اصل این فکر از زمان انبیای سابق یا لااقل از زمان شعیب هست؛ أَصَلَاتُكَ تَأْمُرُكَ أَنْ نَتْرُكَ مَا يَعْبُدُ آبَاؤُنَا أَوْ أَنْ نَفْعَلَ فِي أَمْوَالِنَا مَا نَشَاءُ. حضرت شعیب میفرمود وَزِنُواْ بِالقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِیمِ؛ با ترازوی مستقیم معامله کنید و حق مردم را بدهید! آنها میگفتند به شما چه؟! مال خودمان است و هرگونه که بخواهیم معامله میکنیم! تازه آنهایی که این حرفها را میزدند مؤمنین به انبیا بودند نه آن کسانی که از اول میگفتند تو دروغ میگویی و افترا میبندی، خدا چیزی نازل نکرده است و وحیای در کار نیست. بسیاری از آنها که ایمان میآوردند میگفتند در امور راجع به خدا و قیامت، حرف دین را میپذیریم اما امور دنیایمان ربطی به دین ندارد، هرگونه که دلمان بخواهد رفتار میکنیم، هرگونه که مصلحت بدانیم خودمان میدانیم، به شما مربوط نیست!
اسلام یکی از این ادیان و بلکه به اعتقاد ما کاملترین ادیان است و تمام اموری که برای سعادت دنیا و آخرت انسان لازم است را در خود دارد. بله، اسلام نگفته چطور آش بپزید، چطور ساختمان بسازید، چطور بتونآرمه بسازید و...؛ برای اینکه اینها به سعادت دنیا و آخرت ما ربطی ندارد. آدم میتواند در خانه خشت و گلی زندگی کند و بهشتی شود یا در یک ساختمان بتونآرمه زندگی کند و جهنمی شود. این مسئله در بهشت و جهنم رفتن ما دخالتی ندارد. البته اینکه پولش را از کجا میآوریم، آیا حق سازندهاش را میدهیم یا نه، آیا حق همسایه را رعایت میکنیم یا نه بحث دیگری است اما درباره اینکه چگونه ساختمان بسازیم و ساختمانها چه شکلی باشند اسلام چیزی نگفته است. یا درباره اینکه چگونه آش بپزیم و چند نوع حبوبات در آن بریزیم اسلام دستوری نداده است و هرگونه دلمان بخواهد میتوانیم بپزیم. بله، اسلام گفته بعضی گوشتها نظیر گوشت خوک و گوشت سگ حرام است و نباید بخوریم اما اسلام درباره نحوه آش پختن چیزی نگفته است به خاطر اینکه در شقاوت و سعادت ما دخالتی ندارد.
ما مِن شَیءٍ یُقَرّبُكُم مِن الجَنّةِ و یُباعِدُكـُم مِن النّارِ إلاّ و قَـد نَهَیتُكُم عَنـهُ و أَمَرْتُكُم بـهِ؛[9] من شما را به هرچه که شما را به بهشت نزدیک میکرد امر کردم و از هرچه که شما را از بهشت و سعادت دور میکرد نهی کردم اما در اموری که در سعادت و شقاوت و آخرت شما تأثیری ندارد هرگونه دلتان میخواهد عمل کنید، دین در اینجا امرونهیای ندارد. پس دین در آنچه موجب سعادت دنیا و آخرت ما باشد دستور دارد. ما از کجا بفهمیم که چه اموری در سعادت ما دخالت دارند و چه اموری دخالت ندارند؟! سادهترین راهش این است که ببینیم خود قرآن چه فرموده است. به اصطلاح ما طلبهها، با دلیل إنّی میفهمیم و میگوییم اینکه قرآن به چیزی امر فرموده کشف میکند از اینکه در سعادت ما دخالت داشته است. اگر نفرموده بود که گوشت خوک نخورید ما میخوردیم؛ چون میگفتیم گوشت خوک با گوشت گاو چه فرقی دارد؟! اما وقتی میگوید هر گوشتی برای شما حلال است بهجز گوشت خوک، از اینجا میفهمیم که این گوشت، خصوصیتی دارد. این را هم بدون دلیل نمیگوید؛ چون در سعادت و شقاوت ما دخالت دارد امرونهی میکند. برای خدا که نفعی ندارد. دین آمده ما را به چیزی که خیر ما در آن هست هدایت کند.
حالا ببینیم قرآن، انبیا، پیغمبر و ائمه اطهار در چه اموری دخالت کردهاند؛ یکی از مطالبی که در قرآن مکرر مورد تأکید قرار گرفته این است که مردم علاوه بر دستورات خدا باید از دستورات پیغمبر هم اطاعت کنند أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ.[10] آنچه را خدا حکم کرده که حلال است یا حرام مصداق أَطِیعُوا اللَّهَ است. پیغمبر کجا امرونهی میکند؟ امرونهی پیغمبر در امور روزمره است که تغییر میکند؛ امروز جنگ است و فردا صلح؛ امروز باید این کار را بکنید و .... بهطورکلی در امور اجتماعیای که امروز با عنوان امور سیاسی مطرح میشود پیغمبر دستور میدهد که این کار را بکنید یا نکنید و باید از دستورات ایشان اطاعت کرد.
همه مسلمانان قبول دارند که همانگونه که باید از خدا اطاعت کرد، پیغمبر هم هر جا امر فرموده باید اطاعت کرد. کلام در بعد از پیغمبر است. دوران رسالت پیغمبر 23 سال بود. بعد که ایشان به ملکوت اعلی پیوستند و از دنیا رفتند مردم باید چهکار کنند؟ اوامر خدا که سر جای خودش هست. واجبات و محرماتی که پیغمبر بیان کرده همان اطاعت از خداست و باید انجام داد؛ اما آیا موضوع اطاعت از پیغمبر، منتفی میشود و در امور اجتماعی، دیگر نباید از کسی اطاعت کرد یا پیغمبر جانشین دارد؟!
آیه میفرماید أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْكُمْ.[11] در روایات هست که به پیغمبر اکرمصلیاللهعلیهوآله عرض کردند منظور از اطاعت خدا و اطاعت پیغمبر را فهمیدیم، این أُولِی الْأَمْرِ چه کسانی هستند که اطاعتشان واجب است؟! حضرت اسم دوازده امام را بردند و فرمودند اینها یکی پس از دیگری أُولِی الْأَمْرِ هستند و اطاعتشان واجب است. این یعنی چه؟! آیا این یعنی فقط نماز؟! آیا یعنی فقط روزه؟!
در قرآن آیهای هست که میفرماید رباخواری را ترک کنید؛ فَإِن لَّمْ تَفْعَلُواْ فَأْذَنُواْ بِحَرْبٍ مِّنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ.[12] ربا خوردن حتی در ادیان سابق امر شایعی بود. قرآن بیان میفرماید که ازجمله کارهای علمای بزرگ یهود و نصاری رباخواری بود. یکی از راههای سوءاستفادهشان از مردم همین بود که به آنها ربا میدادند. اسلام با رباخواری بهسختی مبارزه میکند و خطاب به کسانی که ربا دادهاند میگوید فقط حق پس گرفتن سرمایهتان را دارید، حق ندارید هیچ سودی بگیرید. فَإِن لَّمْ تَفْعَلُواْ؛ اگر این را قبول نکنید با خدا اعلان جنگ بدهید! در هیچ موردی چنین تعبیری نداریم. اسلام نمیگوید اگر نماز نخواندید یا روزه نگرفتید اعلان جنگ با خدا بدهید. در خصوص این موارد سفارش و تأکید میکند اما این تعبیر فقط مخصوص رباست. میگوید اگر از رباخواری دست برندارید با خدا اعلان جنگ بدهید؛ فَأْذَنُواْ بِحَرْبٍ. حرب یعنی جنگ و فَأْذَنُواْ بِحَرْبٍ مِّنَ اللّهِ یعنی اعلان جنگ با خدا بدهید! آیا کسی که اعلان جنگ با خدا میدهد مسلمان است؟! آیا مسلمان اعلان جنگ با خدا میدهد؟! مسلمان یعنی چه؟! مسلمان یعنی تسلیم خدا. آیا تسلیم خدا بودن با اعلان جنگ دادن با خدا میسازد؟!
از همان صدر اسلام کسانی دنبال این رفتند که به هر نحو ممکن یک کلاه شرعی درست کنند تا این رباخواری ترک نشود. بالاخره در عصر ما یک عده روشنفکر واقعنگر که به دنبال اصلاح امور جامعه هستند گفتند این حرفها به درد امروز نمیخورد، امروز ما اگر بخواهیم ربا را از اقتصاد حذف کنیم باید از اقتصاد پیشرفته صرفنظر کنیم و به اقتصاد هزار سال قبل برگردیم، ما با کشورهای دیگر معاملاتی داریم و با هزار زحمت از آنها قرض میگیریم، آنها میخواهند در کشور ما سرمایهگذاری کنند و به ما قرض بدهند، ما میخواهیم از صندوق بینالملل و جاهای دیگر قرض بگیریم، آنها تا سود نگیرند که به ما قرض نمیدهند، در خود جامعه هم بانکها اگر سود نگیرند باید در بانک را ببندند؛ اگر بانک بسته شود اقتصاد کشور چه میشود؟! لذا ترک رباخواری که شدنی نیست. این است که میآییم به جای ربا اسمش را کارمزد میگذاریم. کارمزد که اشکالی ندارد.
آیا میدانید کارمزد یعنی چه؟ پیشترها که دفتر اسناد رسمی نبود وقتی معامله میکردند قبالهای مینوشتند و آن را پیش یک آقایی میبردند که مهر کند. وقتی پیش آن آقا میرفتند که قباله را مهر کند، قند یا چیزی را به عنوان هدیه میبردند برای اینکه زحمت کشیده و قباله را امضا کرده است. کمکم این موضوع رسمیت پیدا کرد که برای هر قباله باید فلان مبلغ پول بدهند و به آن کارمزد میگفتند. کارمزد یعنی مزد نوشتن قباله که کار دفتر اسناد رسمی است. بالاخره دفتر اسناد رسمی کارمند دارد، کارمندان حقوق میخواهند، زندگیشان باید اداره شود. این مزدی که اینها میگیرند برای این است که بتوانند زندگیشان را اداره کنند و در ازای آن، قرضهای شما را یادداشت میکنند و برای شما سند صادر میکنند. فرض کنید در یک معامله یک میلیارد تومانی ده هزار تومان یا صد هزار تومان برای ثبت دریافت کنند، این میشود کارمزد؛ اما اگر در صد میلیون سرمایه، سی میلیون سود بگیرند، آیا سود، کارمزد میشود؟! صد میلیون سرمایه قرض بدهند سی میلیون سود بگیرند! البته الآن قرضهایی که میدهند گاهی کل سودی که به آنها تعلق میگیرد از اصل سرمایه بیشتر میشود! آیا این کارمزد میشود؟! اسمش را کارمزد میگذاریم برای اینکه حلال شود!
شبیه این کار در بنیاسرائیل اتفاق افتاد. قرآن این داستان را چند جا نقل میفرماید. میفرماید عدهای از بنیاسرائیل کنار یک دریا زندگی میکردند و زندگی عادیشان از صید ماهی میگذشت. خداوند متعال به آنها دستور داد که در روز شنبه[13] که مخصوص عبادت است معامله و صید ماهی نکنند. در یزد محلهای به نام محله یهودیها هست. ما آنجا زندگی یهودیها را میدیدیم. روز شنبه مطبخشان تعطیل بود و دود از آن بلند نمیشد. اگر مریض میشدند و احتیاج داشتند به اینکه مثلاً آشی یا چیزی بپزند یا دوایی تهیه کنند و باید آتش روشن میکردند، همسایههای مسلمان میرفتند برای آنها روشن میکردند. آتش روشن کردن برای آنها حرام بود. تا همین زمانهای اخیر هم همینگونه بود و یهودیها به این دستور عمل میکردند.
ازجمله کارهای حرام در روز شنبه صید ماهی بود. خدا میخواست آنها را امتحان کند. خدا همه را امتحان میکند، من و شما و بزرگتر از من و شما را هم امتحان میکند. امتحان استثنا ندارد. از یک طرف خدا به آنها فرمود روز شنبه صید نکنید، از طرف دیگر ماهیها روز شنبه کنار ساحل میآمدند. شاید چون مدتی روزهای شنبه صید انجام نمیشد، ماهیها یاد گرفته بودند که خطری نیست. بههرحال اینها داستانهایی است که خود قرآن جزئیات آن را نقل کرده است. اینها تاریخ نیست؛ إِذْ تَأْتِيهِمْ حِيتَانُهُمْ يَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَيَوْمَ لَا يَسْبِتُونَ لَا تَأْتِيهِمْ؛[14] روز شنبه ماهیها دستهدسته کنار ساحل میآمدند اما روزهای دیگر اینگونه نمیآمدند. آنها گفتند عجب کاری شد! امروز که ماهیها کنار ساحل میآیند و وقت صید کردن و درآمد ماست، خدا میگوید صید نکنید. روزهای دیگر که ما میرویم، ماهیها نمیآیند و بهزحمت چهارتا ماهی میگیریم. چه کنیم؟! آمدند کنار ساحل حوضچههایی کندند. روز شنبه از دریا به این حوضچهها راه باز میکردند تا آب وارد این حوضچهها شود. ماهیها هم همراه آب وارد حوضچهها میشدند. بعد راه را میبستند و نمیگذاشتند ماهیها بیرون بروند. آنها را نگه میداشتند و روز یکشنبه میآمدند صید میکردند. این کار چه طور است؟! اشکال شرعی که ندارد؛ اینکه روز شنبه آب وارد حوضچه شود که اشکال شرعی ندارد. صید کردن هم که ما روز شنبه صید نکردیم.
مردم در مقابل این دستور سه دسته شدند: یک دسته برای اقتصاد، حیله کردند و با زرنگی صید را انجام دادند؛ یک دسته آنها را نهی کردند و گفتند چرا این کار را میکنید؟! با دین خدا بازی نکنید! روز شنبه روز عبادت است، خدا گفته دنبال عبادت بروید ولی شما دارید نصف کار صید را انجام میدهید، این هم نوعی کاسبی است که دارید میکنید، روز شنبه نباید این کارها را بکنید! یک دسته هم ساکت ماندند و گفتند ولشان کنید! شما اگر نمیخواهید نکنید! چهکار به آنها دارید؟! تعداد نفرات هر دسته هم در روایات ذکر شده است که چند هزار صیدکننده بودند، چند هزار نهیکننده و بقیه ساکت. خداوند متعال آنها را عذاب کرد. صبح که بیدار شدند دیدند دو دسته به شکل میمون مسخ شدهاند؛ یک دسته آنهایی که صید میکردند و یک دسته آنهایی که ساکت بودند. فقط آنهایی که نهی میکردند سالم مانده بودند.
قرآن قصه حسین کُرد نقل نکرده است. خود قرآن دلیل نقل این داستانها را اینگونه بیان میفرماید؛ لَقَدْ كَانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِّأُوْلِی الأَلْبَابِ؛[15] داستانهایی که ما برای شما میگوییم افسانهسرایی نیست، اینها را میگوییم که شما چیز بفهمید، یاد بگیرید، از اینها درس بگیرید، عبرت بگیرید. نتیجه بازی کردن با دین خدا مسخ شدن است! اینکه اسمش را عوض کنید ماهیت آن که تغییر نمیکند. سر خدا کلاه نمیرود! وقتی میگویم نکن، بگو چشم!
روشنفکرانی که آن روز آن راه را پیش پای بنیاسرائیل گذاشتند و گفتند گفتهاند صید نکنید، نگفتهاند که آب در حوضچه نیندازید، امروز هم در مورد اقتصاد و جنگ و معامله با بیگانگان و دشمنان همین نسخهها را برای ما میپیچند. قرآن میفرماید وَلَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلًا،[16] اینها میگویند اسلام دین صلح و آشتی با همه است! قرآن میفرماید أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ،[17] اینها میگویند حالا یک جا یک چیزی گفته، شما اینقدر سخت نگیرید! شما با همه مهربان باشید! وقتی میگوییم این آیه است، این حدیث است، میگویند اصلاً دین چهکار به این کارها دارد؟! برو نمازت را بخوان! حمد و سورهات را درست کن! قرائت قرآن با لحن مصری یاد بگیر! در معامله 20 درصد بگیرند یا 30 درصد چه فرقی میکند؟! بگذارید اقتصاد رونق بگیرد! یک عده میگویند میخواهیم به ضعفا و کارمندان و پاسداران وام بدهیم چون گرفتار هستند؛ پس چرا اینقدر سود میگیرید؟! اگر خیلی دلتان میسوزد وام قرضالحسنه بدهید!
این تفکری است که میگوید امور دنیا را به خودمان واگذار کنید، ما هرگونه که خودمان مصلحت دانستیم خودمان بلدیم. ما نمیدانستیم نماز باید بخوانیم، شما گفتید بخوانید، چشم! نمیدانستیم ماه رمضان باید روزه بگیریم، عقلمان نمیرسید که ماه رمضان با ماههای دیگر چه فرقی دارد، شما گفتید كُتِبَ عَلَیكُمُ الصِّیامُ،[18] شَهْرُ رَمَضَانَ،[19] چشم! اما این به شما چه ربطی دارد که ما 20 درصد بگیریم یا 30 درصد؟! کجای عالم خراب میشود؟! ما با رضا و رغبت خودمان قرارداد مینویسیم، آن طرف هم راضی است که در ازای وامی که میگیرد این مقدار سود بدهد. کجای این اشکال دارد؟! اینها خشکهمقدسی است. حالا یک وقتی امام عصبانی شد و فرمود آمریکا چنین و چنان است و هرچه داد دارید سر آمریکا بزنید؛ دیگر این را وحی منزل نکنید که ما الیالابد نباید با آمریکا رابطه داشته باشیم. آن روز یک روز بود، امروز روز دیگری است. امروز روز تعامل با دنیاست، روزی است که ما باید روی گذشتهها خط قرمز بکشیم. امام رفت، حرفهایش هم برای همان زمان خودش بود!
طرفداران این تفکر یکی، دو نفر و ده نفر نیستند. باید آمار دقیقی بگیریم که این فکر در جامعه ما و بهخصوص در بین خواص چقدر طرفدار دارد. برای عوام بیچاره خیلی فرقی نمیکند، حاضر هستند سختیها را تحمل کنند، گرسنگی بکشند، ویرانیها را ببینند، بمبارانها و موشکبارانها را تحمل کنند، تحمل کردهاند و هنوز هم تحمل میکنند؛ اما در بین خواص و سیاستمداران فقط چند درصد هستند که میگویند هرچه خدا گفت همان است. من آمار دقیقی ندارم، ادعایی هم نمیکنم اما بدانید و میدانید که عده کسانی که طرفدار سکولاریزم، به همین معنایی که گفتم، هستند کم نیست. شاید اکثریت باشند و شاید ....
این یک واقعیت است. اگر مشکلات زندگی ما را از بعد از انقلاب تا به امروز دنبال کنید بخش عظیمی از آن ناشی از این تفکر است. ما عوامها میگوییم امامرضواناللهعلیه که نائب امامزمانارواحنافداه است اینگونه فرمود، هرچه گفت بر سر و چشم. طبق فرموده امام صادقصلواتاللهعلیه مخالفت با امام و با رهبر در حد شرک است؛ إذا حَكَمَ بِحُكمِنا فلم يَقبَلْهُ مِنهُ، فإنّما استَخَفَّ بِحُكمِ اللّهِ، وعلَينا رَدٌّ، والرّادُّ علَينا الرّادُّ علَى اللّهِ، وهُو علَى حَدِّ الشِّركِ بِاللّهِ.[20] ما عوامها اینگونه میگوییم؛ ولی روشنفکران میگویند این حرفها چیست؟! اینها را آدمهای بیسواد میزنند! حالا یک حرفی زده، او که پیغمبر نیست، ممکن است اشتباه کرده باشد!
عزیزان من! امیدوارم در این حرکتتان که حرکت جسمانی است و از شهری به شهری میروید، برای هر قدمی که برمیدارید خدا ثواب عظیمی برای شما بنویسد. من دلم با شماست و مثل شما عوام هستم نه جزو خواص و روشنفکران. ما فقط خدا و پیغمبر و دین و قرآن و مرجع تقلید و رهبر و... را میشناسیم؛ ولی همه اینگونه نیستند. برخی روشنفکر هستند، با مسائل سیاسی آشنایی دارند و تحصیلکرده خارج هستند. ما نرفتهایم و بلد نیستیم. اول مواظب باشید که شما جزو آنها نشوید. دین و ایمان خودتان را حفظ کنید. عوامل برای گمراه کردن مردم زیاد است. اول مواظب باشید دین خودتان را نگه دارید. دوم در مورد همسر، فرزندان، دوستان، نزدیکان و کسانی که از شما حرفشنوی دارند و شما با منطق قوی دینی و دل پاک میتوانید در آنها اثر بگذارید، سعی کنید با رفتار یا گفتوگوی خصوصی و چهرهبهچهره یا جلسات مذهبی این کار را ادامه بدهید. هر قدمی که بردارید برای اینکه دین ثابت بماند، حقایقش تحریف نشود و دشمنان دین به نام روشنفکر آن را تحریف نکنند، ثواب شهادت دارد و این در احادیث ما آمده است.
طبق حدیث مسلَّمی که به طرق مختلف نقل شده پیغمبر اکرمصلیاللهعلیهوآله امیرالمؤمنینصلواتاللهعلیه را به عنوان نماینده خودشان به یمن فرستادند تا مردم را هدایت کند، شورشهای به وجود آمده را آرام کند و اوضاع را سامان بدهد. پیغمبر اکرمصلیاللهعلیهوآله وقتی امیرالمؤمنینصلواتاللهعلیه را به یمن میفرستادند به ایشان سفارشهایی کردند. ازجمله سفارشهایی که به سندهای معتبر نقل شده این است که حضرت فرمودند یا علی... لَأَنْ يَهْدِيَ اللَّهُ عَلَى يَدَيْكَ رَجُلًا خَيْرٌ لَكَ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَيْهِ الشَّمْسُ وَغَرَبَتْ.[21] فرمودند یا علی! آنجا که میروی اول آنها را تهدید به جنگ نکن! سعی کن هرچه میتوانی آنها را هدایت کنی. اگر بتوانی یک نفر را هدایت کنی از آنچه آفتاب بر آن تابیده برای تو بهتر است. چرا؟! چون اگر یک نفر را هدایت کنی او الیالابد بندگی خدا را میکند، جانش از عذاب نجات مییابد، اهل بهشت میشود و به سعادت ابدی میرسد.
شما هم سعی کنید هرچه میتوانید دیگران را با زبان نرم و منطق قوی و با استناد به فرمایشهای پیغمبر و ائمه اطهارصلواتاللهعلیهماجمعین و بعد با استناد به فرمایشهای امامرضواناللهعلیه و رهبر معظماطالاللهبقائهالشریف آرام و بیسروصدا مردم را هدایت کنید. وقتی که فهمیدید رهبر معظم انقلاب اشاره فرمودهاند که حرکت جمعی انجام بدهید یا دانستید که ایشان به این کار راضی هستند، مثل 9 دی، وظیفه اجتماعیتان را انجام بدهید.
خداوند متعال را به حق همه دوستانش، به حق همه انبیا و اولیا، به حق همه شهدا، به حق امام عزیزمان، به حق شهدای انقلاب و شهدای دفاع مقدس و شهدایی که این روزها برای حفظ ارزشهای اسلامی در سوریه و جاهای دیگر به شهادت رسیده و میرسند قسم میدهیم ایمان ما را از دستبرد شیاطین حفظ بفرماید؛ سایه مقام معظم رهبری را تا ظهور ولی عصرارواحنافداه بر سر ما مستدام بدارد؛ توفیق خدمتگزاری به ایشان که درواقع توفیق خدمت به امام زمان است را به همه ما عنایت بفرماید؛ دشمنان اسلام و رهبری را اگر قابل هدایت هستند هدایت کند وگرنه شرشان را به خودشان برگرداند.
وصلّ علی محمّد وآله الطّاهرین
[1]. نهجالبلاغه، خطبه 201.
[2]. کاملالزیارات، ص 338.
[3]. بیانات مقام معظم رهبری در دیدار جمعی از خانوادههای شهدا در تاریخ 17/02/1376.
[4]. احزاب، 67.
[5]. حجرات، 13.
[6]. اسراء، 35.
[7]. هود، 87.
[8]. اسراء، 35.
[9]. المحاسن، ج 1، ص 278.
[10]. نساء، 59.
[11]. همان.
[12]. بقره، 279.
[13]. روز شنبه روز عبادت و روز تعطیل یهودیهاست، روزی است که برای آنها محترم است؛ مثل روز جمعه برای ما.
[14]. اعراف، 163.
[15]. یوسف، 111.
[16]. نساء، 141.
[17]. فتح، 29.
[18]. بقره، 183.
[19]. بقره، 185.
[20]. الکافی، ج 1، ص 67.
[21]. الکافی، ج 5، ص 28.