صوت و فیلم

صوت:
43

دین؛ معیار ارزیابی انقلاب اسلامی

در ديدار با آيت الله حيدری نماينده خبرگان و امام جمعه اهواز به همراه طلاب مدرسه علميه الغدير اهواز و مدیریت و طلاب مدرسه علمیه امام کاظم اصفهان
تاریخ: 
پنجشنبه, 13 دى, 1397

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم

الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ وَصَلَّى اللَّهُ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينَ

أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّه بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَه وَفِی کُلِّ سَاعَه‌ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً

با توجه به اینکه در آستانه چهلمین سال پیروزی انقلاب اسلامی هستیم به نظر بنده رسید که خوب است نگاهی به گذشته انقلاب، به‌ویژه در این چهل سال، ارزیابی‌ای از آنچه واقع شده، پیش‌بینی‌ای نسبت به آینده و بررسی وظایفی که برای آینده باید انجام دهیم داشته باشیم تا از همین حالا و حتی زودتر، خودمان را برای انجام آن وظایف آماده کنیم. در این خصوص چند جمله مطرح می‌کنم تا شما جوان‌ها، علما و بزرگان بیندیشید و راه چاره‌ای برای مشکلات پیدا کنید.

تفاوت جوهری انقلاب اسلامی با انقلاب‌های معاصر

تصور بسیاری این است که انقلابی که در ایران رخ داد مشابه انقلاب‌هایی است که در کشورهای دیگر، حتی در کشورهای اسلامی، اتفاق افتاده است. این تحولات کم‌وبیش در دنیا نیز دیده می‌شود؛ دولتی می‌رود و دولت دیگری سر کار می‌آید؛ گاهی کودتاست، گاهی انقلاب؛ تحولاتی رخ می‌دهد؛ یکی از یک جهت، بهتر است، دیگری از جهت دیگر. گاهی هم به امثال این آیه تمسک می‌شود که تِلْكَ الْأَيَّامُ نُدَاوِلُهَا بَيْنَ النَّاسِ.[1] سؤال اینجاست که آیا واقعاً انقلاب اسلامی ایران شبیه همان انقلاب‌هایی است که در بسیاری از کشورها، به‌ویژه در نیم‌قرن گذشته، اتفاق افتاده‌اند؟! در کشورهای مختلف، حتی در اروپا، آفریقا و آمریکای لاتین ده‌ها انقلاب مارکسیستی رخ داده است؛ آیا این هم یکی از آن‌هاست؟!

متأسفانه بسیاری از نوجوان‌های ما که تازه وارد عرصه می‌شوند با همین نگاه ساده به تحولات می‌نگرند و فکر می‌کنند این اتفاقات در همه‌ جا رخ می‌دهد، ایران هم یکی از آن‌هاست. این یک سؤال جدی است و خوب است پاسخ آماده‌ای برای آن داشته باشیم؛ سپس خودمان متعهد باشیم که به دیگران بفهمانیم که این تحول با سایر انقلاب‌ها تفاوت جوهری دارد.

تقریباً می‌توان گفت آنچه از انقلاب‌های قرن اخیر، به‌ویژه انقلاب‌های چپ و مارکسیستی دیده می‌شود، همه بر اهداف مادی ازجمله فقر، مشکلات اقتصادی و تضاد میان کارگران و کشاورزان با سرمایه‌داران، متمرکز هستند. گاهی هم میان انقلابی‌ها دعواهایی هست که بیشتر ریشه در حسادت و رقابت دارد تا اختلاف طبقاتی. درمجموع محور همه این‌ها مسائل دنیوی ازجمله پول، ریاست، تسلط و شهرت است. حالا بعضی حق هستند و بعضی باطل اما هدفشان درنهایت از دنیا فراتر نمی‌رود؛ هدف، رفاه زندگی است تا زمانی که زنده هستند.

اما این انقلاب یک تفاوت جوهری با سایر انقلاب‌ها دارد و آن، تفاوت در فکر، در اعتقاد، در ارزش‌ها و در اعتقاد به ماوراء طبیعت، به دین و به مقرراتی است که باید از سوی خدا برای بندگان نازل شود و باید اجرا گردد. درنهایت هم تلاش برای تحقق نظام نهایی به دست مبارک حضرت ولی‌عصرعجل‌‌الله‌‌فرجه‌‌الشریف. این اهداف با اهداف دیگر انقلاب‌ها بسیار متفاوت‌ هستند. البته ما معتقدیم که در سایه این هدف مقدس، اهداف دیگر نیز به‌طور تبعی حاصل می‌شوند اما اصل چیز دیگری است.

نهضت پیامبر اکرم‌صلی‌الله‌علیه‌وآله، نقشه راه انقلاب ما

الگوی همه ما در انقلاب - اگر برای برخی نبوده، باید باشد- انقلاب صدر اسلام به دست پیامبر اکرم‌صلی‌الله‌علیه‌وآله است. خداوند زندگی بشر را در این عالم به‌گونه‌ای قرار داده است که از نمونه‌های عینی و محسوس، بیشتر درس می‌گیرد تا از مطالب کلی و ذهنی؛ و وقتی نمونه‌ای را ببیند بیشتر تحت تأثیر قرار می‌گیرد. الگوی انقلاب ما، انقلاب پیامبر اکرم‌صلی‌الله‌علیه‌وآله در صدر اسلام است. ما برای اینکه بتوانیم انقلاب خود را بهتر هدایت کنیم، از دستاوردهای آن بهتر نگهداری کنیم، از آفات آن باخبر باشیم و پیشگیری کنیم و اگر آفاتی تحقق یافته، با آن‌ها مبارزه کنیم و آن‌ها را برطرف کنیم باید این انقلاب را هرچه بیشتر درک و تحلیل کنیم. هرچه علل، دستاوردها، آفات و مشکلات آن را بشناسیم برای ایجاد انقلابی مشابه، آمادگی بیشتری خواهیم داشت.

چالش‌های تحقق کامل انقلاب اسلامی در صدر اسلام

ما می‌دانیم که انقلابی که در صدر اسلام اتفاق افتاد کاملاً آن انقلاب ایده‌آلی نبود که پیغمبر اسلام طراحی کرده بودند. از همان اوایل، لااقل از زمان رحلت پیغمبر اکرم‌صلی‌الله‌علیه‌وآله انحرافاتی در کنار آن تحقق پیدا کرد، زاویه‌هایی ترسیم شد و مشکلاتی را به وجود آورد که آن اهداف انقلاب، صددرصد تحقق پیدا نکرد. اینجا یک سؤال ضمنی مطرح است که چرا خدا کمک نکرد تا همه آن اهداف، صددرصد تحقق پیدا کند؟!

خود خدا در آیات زیادی به این مطلب اشاره فرموده است که الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَيَاةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا.[2] خدا کمبودی نداشت؛ دست او بسته نبود که انسان را بیافریند یا پیغمبر را بفرستد تا به او کمک کنند تا یک جامعه خوب درست کند. خودش به‌تنهایی نمی‌توانست این کار را انجام بدهد از پیغمبر کمک خواست یا از مجاهدین کمک خواست. نه، خدا همه کاری می‌توانست بکند. این وضع زندگی که با امتحان و انتخاب توأم است و اینکه کسانی دستشان باز باشد، هم بتوانند خیانت کنند و هم بتوانند کمک کنند، حکمت الهی اقتضا می‌کرد برای اینکه موجودی که لیاقت خلافت الهی داشته باشد و مظهر اراده و مشیت الهی باشد، تحقق پیدا کند و رشد کند؛ لذا چنین موجودی می‌تواند اشرف مخلوقات باشد، فرشتگان هم بیایند خادم او شوند. او با انتخاب خودش این کار را می‌کند. او می‌تواند کارهای دیگر هم بکند ولی به خاطر اطاعت خدا این مسیر را برگزیده است.

فلسفه وجود انسان با این ویژگی‌ها، در این شرایط و در این کره خاکی، همان است که خود خدا بارها در قرآن فرموده است؛ إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَى الْأَرْضِ زِينَةً لَهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا؛[3] وَلَٰكِنْ لِيَبْلُوَ بَعْضَكُمْ بِبَعْضٍ.[4]

بنابراین ما باید بدانیم که آنچه باید اتفاق بیفتد طبق اراده تشریعی الهی برای ما بیان شده است که باید این کار را بکنیم اما اینکه عملاً چه می‌شود، اختیار آن با ماست؛ تا چه چیزی را انتخاب کنیم؛ یا راه بهشت و ارتقاء به درجه‌ای فوق درجه ملائکه؛ یا راه سقوط و تنزل به زیر درجه حیوانات؛ أُولَٰئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ.[5]

ما نباید توقع داشته باشیم حالا که پیغمبر آمده همه چیز خودبه‌خود درست شود. به طور مشابه، حالا که امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه چنین انقلابی کرده، همه چیز باید خودش درست شود؛ این‌گونه نیست. من و شما هرروز موظف هستیم که این راه صحیح را ادامه دهیم؛ اگر کمبودی دارد جبران کنیم؛ عمل کنیم؛ بدانیم وظیفه ما چیست و اگر وظیفه‌ای داریم، به آن وظیفه، خوب عمل کنیم چون اگر عمل نکنیم ضرر آن را خودمان می‌بینیم.

ارزیابی گذشته؛ فرصتی برای اصلاح حال و کسب آمادگی برای آینده

بنابراین جا دارد که ما هر از چندی برگردیم و نگاهی به گذشته بیندازیم و محاسبه‌ای کنیم. در روایات داریم که مؤمن هر شب باید محاسبه کند: لَيْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ يُحَاسِبْ نَفْسَهُ فِي كُلِّ يَوْمٍ.[6] ما هرروز باید ببینیم چه کردیم. اقلاً سالی یک مرتبه برای امور اجتماعی خودمان یک ارزیابی بکنیم و ببینیم سال گذشته چه کردیم؟! حالا بعد از چهل سال چه کردیم؟! آیا به آن‌چه وظیفه ما بود عمل کردیم؟! اگر عمل نکردیم، آیا مانع از ما بود یا از عوامل خارجی بود؟! اگر از ما بود خودمان را اصلاح کنیم؛ اگر از عوامل خارجی بود، خودمان را برای مبارزه با آن‌ها بیشتر آماده کنیم و بر اثر تجربه چهل‌ساله، پیش‌بینی آینده را بکنیم که در آینده، خودمان را برای چه چیزی باید آماده کنیم. این یک باب وسیعی است که مدت‌ها وقت می‌گیرد تا درست انجام بگیرد. نه از بنده برمی‌آید و نه این فرصت برای رسیدگی به آن کافی است. بنده فقط تیتر و مسئله آن را عرض کردم که جوان‌های باهمت دنبال کنند و در فرصت‌هایی که گه‌گاه پیش می‌آید، در تعطیلات، چه تعطیلات هفتگی و چه تعطیلات سالانه، مقداری از وقت خودشان را صرف مطالعه تاریخ انقلاب کنند تا ببینند چه شده، کجای آن کمبود داشته و احیاناً اگر باید جبران کرد از حالا آماده شویم.

ماهیت فرهنگی و ارزشی انقلاب اسلامی و ضرورت اصلاح باورها و ارزش‌ها

نکته دوم این است که همان‌گونه که گفتیم این انقلاب، یک انقلابی است که اصالتاً مربوط به باورها و ارزش‌هاست. حقیقت دین و معنای صحیح فرهنگ هم همین است. رکن فرهنگ، باورها و ارزش‌هاست وگرنه رفتارها و آداب‌ورسوم محلی و گویش‌ها و امثال این‌ها، این‌ها مسائل بسیار جزئی است. آنچه اصل فرهنگ را تشکیل می‌دهد این است که مردم چگونه فکر می‌کنند و دنبال چه ارزش‌هایی هستند. اساس فرهنگ این است؛ یعنی همان روح دین.

این انقلاب چون اصالتاً یک انقلاب دینی بود یعنی انقلابی در باورها و ارزش‌ها بود لذا باورهای غلطی که بود می‌بایست اصلاح شود و ارزش‌های کم‌ارزش، بی‌ارزش یا ضد ارزش که در اثر حکومت ستم‌شاهی و حکومت‌های دست‌نشانده کفار در جامعه رواج پیدا کرده بود می‌بایست این‌ها عوض شود و جای آن، ارزش‌های الهی و اصیل تحقق پیدا کند؛ اما آیا این کار انجام شد یا نه؟! آیا این کار به صورت کامل انجام شده یا بخشی از آن انجام شده و بخشی دیگر روی زمین مانده است؟!

معیار سنجش تحقق اهداف انقلاب اسلامی

اگر ما بخواهیم این انقلاب، درست تحقق پیدا کند، از یک طرف باید یک معیار داشته باشیم و با آن معیار بسنجیم و ببینیم آنچه واقع شده آیا با این معیار می‌خواند یا نمی‌خواند؟! این معیار را از کجا باید به دست آورد؟! معیار آن، دین و قرآن است؛ پس هرچه ما قرآن را بهتر بفهمیم، بهتر می‌توانیم انقلاب خودمان را ارزش‌یابی کنیم و بگوییم آنچه واقع شده با این معیار می‌خواند. این یک متر و یک مقیاس است که می‌توانیم با آن اندازه بگیریم.

چالش‌های امام زمان در مواجهه با دین‌داری تحریف‌شده

اگر کسانی ازجمله دشمنانی شیطان‌صفت آمدند و این معیار را از دست ما گرفتند یا بد تفسیر کردند؛ حالا بین پرانتز، حدیثی را نقل می‌کنم که حدیث معروف و معتبری است اما کمتر ذکر می‌شود. مرحوم صدوق در کمال‌الدین نقل فرموده‌اند که وقتی وجود مقدس ولی‌عصرعجل‌‌الله‌‌فرجه‌‌الشریف ظهور می‌فرمایند با مشکلاتی بیش از مشکلاتی که پیغمبر اکرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله در هنگام بعثت با آن‌ها مواجه شدند مواجه می‌شوند! راوی تعجب می‌کند و عرض می‌کند در آن زمان، مردم مشرک بودند و این همه جنگ راه انداختند؛ حالا که این همه مسلمان هستند چطور مشکلات بیشتر است؟!

حضرت توضیح می‌دهند که وقتی پیغمبر اکرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله مبعوث شدند مردم از سنگ و چوب بت می‌تراشیدند و می‌پرستیدند. با چنین مردمی گفتن اینکه این کار غلط است خیلی مشکل نبود. اینکه به آن‌ها بگویند این سنگی است که خودتان تراشیده‌اید و این چطور می‌شود خدای شما باشد، با این‌گونه مردمی بحث کردن و قانع کردن که این کار غلطی است خیلی مشکل نبود؛ اما وقتی امام زمان ظهور می‌فرمایند با کسانی مواجه می‌شوند که به ایشان می‌گویند: این قرآنی که شما این‌گونه معنا می‌کنید درست نیست، ما معنی دیگری داریم! حضرت با کسانی مواجه می‌شوند که به قرآن استناد می‌کنند و می‌گویند: آنچه ما می‌فهمیم درست است، شما اشتباه می‌فهمید! حضرت چگونه به این‌ها حالی کنند؟! اینجا دیگر صحبت سنگ و چوب نیست که بگویند این سنگ، نمی‌شود خدا باشد. آن‌ها می‌گویند قرآن درست است، روی سر ما هم هست اما آن چیزی که شما می‌فهمید نیست!

خطر بزرگ تفسیر غلط از ارزش‌ها و باورهای دینی

بزرگ‌ترین خطری که راه حق، اهداف انبیا و اهداف الهی را به خطر می‌اندازد تفسیر غلط از ارزش‌ها و باورهای دینی است. این کاری بود که از همان اوایل صدر اسلام شروع شد و تا امروز، شیاطین هرروز تجربه‌های جدیدی پیدا کرده‌اند. اگر ما می‌گوییم این وهابیون از سنخ همان خوارج هستند، این‌ها در این جهت شریک هستند اما بسیار استادتر شده‌اند چون این‌ها بیش از هزار سال تجربه دارند و هرروز بر تجربه‌هایشان افزوده شده و بهتر یاد گرفته‌اند که چگونه باید مردم را فریب بدهند. این است که ما هم در مقابل، باید آمادگی بیشتری برای مبارزه با آن‌ها را داشته باشیم. نمی‌توانیم بگوییم این شبهات، هزار سال پیش مطرح شده، جواب آن را هم علما داده‌اند، بروید بخوانید. نه، این‌گونه نیست.

اصل اشکال همین است؛ اصل اشکال، کفر است؛ اصل اشکال، خودپرستی است. آن‌ها می‌گویند: تو گفتی من جانشین پیغمبر هستم، حالا چرا تو باشی و چرا من نباشم؟! شما می‌خواهید حکومت کنید؟! چه کسی گفته شما باشید؟! ما باشیم، شما تابع ما باش!

اصل مسئله همین است اما هرروز با رنگ و لعابی تازه، به صورت یک سوژه جدید و با کیفیتی جدید، فریب‌کارانه‌تر و با شکل و شمایل جذاب‌تر مطرح می‌شود تا بتوانند دیگران را فریب دهند.

وظیفه ما این است که اولاً خودمان اسلام حقیقی را با تفسیر حقیقی قرآن که از اهل بیت‌صلوات‌الله‌علیهم‌اجمعین تلقی می‌شود بفهمیم و صددرصد باور کنیم. بعد هم سعی کنیم آن را دقیقاً به دیگران منتقل کنیم. هرجا شبهه‌ای هست شبهه‌ها را خوب بشناسیم و جوابی تهیه کنیم که بتوانیم یک آدمی که طالب حق باشد را قانع کنیم. البته انتظار اینکه هرچه ما می‌گوییم را دیگران قبول کنند نباید داشته باشیم. چه زمانی چنین چیزی بوده است؟! با کدام پیغمبر مردم این‌گونه رفتار کردند که هرچه تو می‌گویی درست است؟! هرجا پیغمبری بوده، کسانی هم ضد آن‌ها بوده‌اند.

همه ما می‌دانیم که در بین پیغمبران، کمتر پیغمبری موفق شد که به اندازه حضرت موسی به قوم خودش خدمت کند، آن‌ها را از شر فرعونیان نجات دهد، از بردگی آن‌ها رهایی بخشد - أَنْ عَبَّدْتَ بَنِي إِسْرَائِيلَ[7] - و آن‌ها را به آقایی برساند؛ ولی قدم بنی‌اسرائیل بعد از همه این‌ها آن‌قدر حضرت موسی را اذیت کردند که حضرت به قومشان فرمودند يَا قَوْمِ لِمَ تُؤْذُونَنِي وَقَدْ تَعْلَمُونَ أَنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ؟![8]

پیغمبر ما نیز فرمودند: ما أُوذِيَ نَبِيٌّ مِثْلَ ما أُوذِيتُ. این کلی درباره رهبران جانشین پیغمبر، یعنی ولی‌فقیه هم صادق است؛ ما أُوذِيَ وَلِيٌّ مِثْلَ مَا يُؤْذَى.

ما باید یاد بگیریم که چگونه آن‌هایی که طالب حق هستند را با منطق صحیح قانع کنیم و در مقابل آن‌هایی که دشمنی و شیطنت دارند، قدرت مقاومت داشته باشیم و بتوانیم با آن‌ها بجنگیم. این‌ها معیارهایی است که باید در نظر بگیریم که آیا در این چهل سال این کارها را کرده‌ایم یا نه؟!

فراموشی هدف؛ خطر تهدیدکننده انقلاب اسلامی

حقیقت این است که در بعضی از ساحت‌ها کارهای بسیار خوبی انجام داده‌ایم. حالا وقتی می‌گویم «انجام داده‌ایم» منظورم، منِ بنده نیست بلکه یعنی ملت اسلامی و انقلابی. در بعضی از قسمت‌ها موفقیت‌هایی داشته‌ایم که حتی امید آن را هم نداشتیم. الحمدلله همه شما جوان هستید. اگر چهل سال پیش به شما می‌گفتند روزی بیاید که این مردم پابرهنه، قدرت نظامی‌ای پیدا کنند که آمریکا از آن‌ها بترسد، می‌خندیدید و می‌گفتید: خواب دیدی؟! می‌فهمی چه می‌گویی؟! ما چه داریم؟! آن‌ها چه کم دارند؟! آن‌ها ثروت، علم، تکنولوژی، اختراعات، صنایع و ... دارند؛ ما بر آن‌ها پیروز شویم؟! آن‌ها از ما بترسند؟!

حالا بسم‌الله! چشم باز کنید و ببینید این ملت پابرهنه، بعد از چهل سال به کجا رسیدند! وقتی سیاست‌مداران آمریکا می‌خواهند کار خودشان را مقایسه و ارزیابی کنند می‌گویند: اگر این کار را بکنیم باعث پیروزی ایران می‌شود. نمی‌گویند پیروزی چین با بیش از یک میلیارد جمعیت؛ می‌گویند باعث پیروزی ایران می‌شود. مگر ایران چه بود؟! الآن رقابت بین آمریکا و ایران است! چه کسی باور می‌کرد ما به چنین قدرتی برسیم؟!

در این قسمت‌ها، موفقیت نظام اسلامی بسیار بیش از آن چیزی بوده که انتظار آن را داشتیم؛ اما متأسفانه در بعضی از قسمت‌ها هم آن‌گونه که می‌بایست پیشرفت نکردیم. اگر جای تأملی هست، در همان هدف اصلی انقلاب است. ما گفتیم این انقلاب، یک انقلاب مادی نیست؛ اختلاف سر ریاست نیست که حالا این برود، او بیاید. شاید کسانی بودند یا باشند که می‌گفتند یک دورانی درباریان شاه قدرت داشتند، ما زندان رفتیم، مبارزه کردیم، شکنجه دیدیم، حالا نوبت ماست، ما باید جای درباریان بنشینیم. شاید بعضی‌ها این‌گونه فکر کردند اما حقیقت غیر از این است. ما نیامدیم جای شاه بنشینیم؛ ما آمدیم باورها و ارزش‌های غلطی که آن‌ها ترویج کرده بودند را به باورها و ارزش‌های صحیح تبدیل کنیم و بر اساس آن، رفتار و برنامه‌های خودمان را تنظیم کنیم؛ یعنی اصل، دین بود.

وقتی امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه می‌خواستند بگوید خطر بزرگی در راه است و همه را به کار وادارند، می‌فرمودند: من احساس خطر برای اسلام می‌کنم. بالاترین خطر، خطر برای اسلام بود، نه برای نان‌وآب بنده.

نصرت الهی؛ پاداش استقامت مؤمنان

سنت الهی و تاریخ همه انبیا نشان می‌دهد که همه کسانی که در راه حق پیروز شدند، اول امتحانات خوبی برای تحمل سختی‌ها دادند و تا سختی‌ها را تحمل نکردند خدا نصرت خود را بر آن‌ها نازل نفرمود؛ وَلَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ بِبَدْرٍ وَأَنْتُمْ أَذِلَّةٌ؛[9] إِذْ تَسْتَغِيثُونَ رَبَّكُمْ.[10] پیغمبر اکرم‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله در جنگ بدر دست خود را به دعا بلند کردند و عرض کردند: خدایا! اگر این‌ها از بین بروند، دیگر انسانی روی زمین نیست که تو را پرستش کند و مسلمانی باقی نخواهد ماند. فَاسْتَجَابَ لَكُمْ أَنِّي مُمِدُّكُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلَائِكَةِ مُرْدِفِينَ؛[11] خدا تقریباً سه برابر جمعیت اهل بدر، فرشته نازل کرد. چه زمانی؟! آن وقتی که آنچه در توان داشتند را به کار گرفتند، آنچه خدا به آن‌ها داده بود یعنی چندتا اسب و چندتا شمشیر را صرف اسلام کردند اما بازهم کم آوردند. وقتی آن‌ها صادقانه به میدان آمدند خدا هم فرمود: فَاسْتَجَابَ لَكُمْ أَنِّي مُمِدُّكُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلَائِكَةِ مُرْدِفِينَ. حتی فرمود: اگر باز هم کم آوردید، چند هزار فرشته دیگر هم برای شما می‌فرستم. این سنت الهی است.

حالا اگر جای این‌ها کسانی بنشینند که وقتی نرخ فلان چیز یک مقدار گران می‌شود فریاد وااسلاما سر بدهند و بگویند: «دیگر نمی‌شود این وضع را تحمل کرد! فلان چیز پنجاه درصد گران شده!» این نمی‌تواند جای آن‌ها را بگیرد و کار آن‌ها را انجام دهد. اگر می‌خواهید جای بدریون بنشینید باید آن تحمل را در خودتان ایجاد کنید. البته باید هرچه وظیفه شما هست را انجام بدهید؛ هرجا خدا گفت «به پیش»، به پیش؛ هرجا گفت «توقف»، ایست؛ باید گوش به فرمان او باشید.

ما از کجا بفهمیم قرآن چه می‌خواهد؟! ولی‌فقیه، حجت بر ماست و امر، امر اوست. ما اگر این‌گونه شدیم امیدوار باشیم که پیروزی نزدیک خواهد بود نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ وَفَتْحٌ قَرِيبٌ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ؛[12] اما اگر این‌گونه نشدیم و مثل همان مردم بهانه‌گیر بنی‌اسرائیل شدیم که گفتند: فَاذْهَبْ أَنْتَ وَرَبُّكَ فَقَاتِلَا إِنَّا هَاهُنَا قَاعِدُونَ![13] آن وقت چه می‌شود؟! حالا که این‌قدر تنبل هستید اراده تکوینی خداوند متعال و قضا و قدر الهی اقتضا می‌کند که چهل سال در بیابان سرگردان بمانید؛ أَرْبَعِينَ سَنَةً يَتِيهُونَ فِي الْأَرْضِ.[14]

اگر آن‌گونه شدید که تَسْتَغِيثُونَ رَبَّكُمْ و هرچه در توان داشتید را به میدان آوردید و بااین‌وجود کم آوردید، خدا فرشتگان را می‌فرستد اما اگر تنبلی کردید خدا هم شما را رها می‌کند و می‌گوید بروید گم شوید!

تحقق عینی نصرت الهی در جنگ 33 روزه لبنان

من این داستان را چون راوی آن معتبر است و به حرف ایشان اعتماد دارم چند جا نقل کرده‌ام. نمی‌دانم شما هم شنیده‌اید یا نه؟ این‌که می‌خواهم عرض کنم را از دو لب آقای سید حسن نصرالله شنیده‌ام. خدا ان‌شاءالله بر توفیقات و تأییدات ایشان بیفزاید و امثال ایشان را برای خدمت به اسلام و مسلمین زیاد کند و موفق‌تر بدارد.

ایشان می‌فرمودند: ما داستان جنگ بدر را در جنگ ۳۳ روزه به چشم خودمان دیدیم؛ آن‌قدر کار بر ما سخت شده بود که عده زیادی از بچه‌های حزب‌الله در یک کوه، زیر یک شکاف پناه گرفته بودند. غذا به آن‌ها نمی‌رسید، از گرسنگی رنج می‌بردند، نان بخورونمیر هم نمی‌رسید. سلاح‌ها از بین رفته بود، توان مقابله با سلاح‌های اسرائیل را نداشتیم. اسرائیل هم مرتب بمباران می‌کرد. ما فقط یک دستگاه شنود داشتیم که حرف‌های فرماند‌هان آن‌ها را شنود می‌کردیم تا ببینیم در چه وضع و حالی هستند و چه نقشه‌ای دارند. در شنود آن‌ها شنیدیم که سربازهای اسرائیل یک‌باره عقب‌نشینی کردند. فرماندهانشان آن‌ها را توبیخ کردند که چرا عقب‌نشینی کردید؟! این‌ها که چیزی ندارند! برای این‌ها که چیزی نمانده! حمله کنید و کار آن‌ها را تمام کنید!

فرماندهان جزء به فرماندهان کل می‌گفتند: شما اینجا نیستید! ما سفیدپوشانی را می‌بینیم که با شمشیر به ما حمله می‌کنند و حتی فرصت فکر کردن را به ما نمی‌دهند! شما آنجا یک چیزی برای خودتان می‌گویید! این‌ها سفیدپوشانی هستند که ما تا کنون چنین کسانی را ندیده‌ایم! این‌ها با شمشیر آمده‌اند و به ما حمله می‌کنند!

ایشان می‌فرمودند طولی نکشید که یک هواپیمای اسرائیلی در هوا منفجر شد و اسرائیلی‌ها هم برگشتند.

خدا همان خداست، دین همان دین است، سنت‌های الهی همان سنت‌هاست. اگر من و شما هم بدری بودیم فرشتگان هم به کمک ما می‌آمدند اما اگر خودخواه و تنبل و وارفته و از قبیل فَاذْهَبْ أَنْتَ وَرَبُّكَ ... بودیم، نباید انتظاری داشته باشیم. این نکته دوم.

روحانیت؛ پرچم‌دار تحقق آرمان‌های انقلاب اسلامی

نکته سوم مربوط به وظیفه خاصی است که ما روحانیون داریم. آن وظیفه برای همه امت اسلامی هست؛ همه ما باید اتکایمان به خدا باشد و آنچه در توان داریم را برای خدمت به اسلام و انقلاب به کار بگیریم؛ اما ما به‌خصوص یک وظیفه‌ای داریم. به حسب تقسیم کار در یک جامعه انقلابی، همه نمی‌توانند یکسان رفتار کنند. آن ثروتمند باید از پول خود استفاده کند، جوان قدرتمند باید از بازوی توانمند خود استفاده کند، صنعتگر باید از صنایع خود برای ساختن سلاح و چیزهای دیگر استفاده کند. در زندگی اجتماعی تقسیم کار هست.

ما در جامعه اجتماعی چه‌کاره هستیم؟ اگر آن تحلیلی را داشته باشیم که ساده‌دل‌ها می‌گویند: بله، تِلْكَ الْأَيَّامُ نُدَاوِلُهَا بَيْنَ النَّاسِ؛ یک روز این‌ها هستند، یک روز ما؛ بالاخره یک روز شاه بود، یک روز هم امام است، حالا بعد هم چه شود، تا خدا چه می‌خواهد؛ اما اگر معتقدیم که حسابی در کار است و هدف اصلی دین خداست، لِتَكُونَ كَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيَا؛[15] اگر هدف این است، در تقسیم کار هم کسانی ممحضاً باید کارشان این باشد.

ما کشاورز نیستیم که کشاورزی کنیم؛ ما تاجر نیستیم که تجارت کنیم؛ ما عالم درس‌خوانده هستیم و لذا باید برای اعتقاد، فکر و ارزش‌های مردم کار کنیم؛ یعنی هدف اصلی. مگر نگفتیم هدف اصلی این است که لِتَكُونَ كَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيَا؟! مگر نگفتیم هدف اصلی، باورها و ارزش‌های اسلامی است؟! چه کسی می‌خواهد این‌ها را در جامعه ترویج دهد؟! بقال‌ها؟! عطارها؟! این کار، کار اختصاصی ماست؛ یعنی ما باید بهتر درس بخوانیم، بهتر شبهات را بررسی کنیم، جواب‌های قانع‌کننده‌تر و کیفیت بیان و کیفیت عرضه‌اش را یاد بگیریم. البته غیر از وظایف مشترکی که همه دارند. یک وظایفی هست که همه دارند؛ موقع رأی دادن باید رأی بدهیم، نماینده صالحی انتخاب کنیم و چیزهای دیگر که لوازم آن هست. آن‌ها سر جای خودشان هست. وظیفه خاص ما چیست؟! وظیفه خاص ما ترویج دین خداست.

نکند ما کوتاهی کرده باشیم!

این است که باید دین خدا را خوب یاد بگیریم. دین خدا فقط یک صدم آن نیست؛ نود و نه درصد دیگر هم در کنار آن هست که متأسفانه بسیاری از وقت‌ها آن نود و نه درصد فراموش می‌شود. حتی خودمان هم غافل می‌شویم که این هم جزو دین ماست و باید عمل کنیم و به‌این‌ترتیب، دین در نماز و روزه و تجوید منحصر می‌شود؛ اینکه نماز و قرائت ما درست باشد و شک سه و چهار بلد باشیم؛ اما آیا دین همین است؟!

شما همه این‌ها را لیست کنید و ببینید چند مسئله می‌شود. آن وقت این‌ها را کنار قرآن بگذارید و ببینید چندتا آیه قرآن برای این‌هاست. بقیه آن درباره چیست؟! ما برای این مسائلی که عمر تحصیلی خودمان را صرف آن می‌کنیم، چند آیه داریم؟! بقیه آیات برای چیست؟! ما چقدر برای آن‌ها کار کرده‌ایم؟! چقدر برنامه‌ریزی کرده‌ایم؟! چقدر فکر آن هستیم که نیروهایی برای آن کار تهیه کنیم؟! آیا آن آیه‌های قرآن برای ما نیست؟!

اگر روزی از ما این سؤال را بکنند، چه جوابی خواهیم داد که مگر این قرآن برای هدایت شما نبود؟! یک آیه آن برای شما بود یا همه آن برای شما بود؟! آیا باید فقط یکی، دو آیه آن را یاد بگیرید یا همه آن را باید یاد بگیرید؟! آیا فقط یکی، دو آیه آن را باید به مردم منتقل کنید آن هم با چندین واسطه؟! ما چند آیه درباره شکیات داریم؟! چند آیه درباره نجاسات داریم؟! چند آیه درباره مطهرات داریم؟! در حالی که عمده بحث‌های ما طهارت و صلاة است و کأنه دین اصلاً منحصر به همین است! پس بقیه آیات چه می‌شود؟! آیا عمر انبیا و ائمه اطهار فقط به همین چند آیه گذشت؟! نکند ما کوتاهی کرده باشیم!

جهان آماده است؛ آیا ما آماده‌ایم؟!

در همین دوران، اتفاقاتی برای بنده رخ داد و سفرهایی به خارج داشتم؛ با مراکز علمی، دینی، کلیساها و دانشگاه‌ها ارتباطاتی برقرار شد، بحث‌هایی داشتیم، سخنرانی‌هایی انجام شد، ملاقات‌ها و گفتگوهایی صورت گرفت. بنده برای اتمام حجت به شما عرض می‌کنم که ما نمی‌توانیم بگوییم این‌ها دشمن دین بودند و ما با این‌ها کاری نداشتیم! در میان این‌ها، هزاران و بلکه میلیون‌ها انسان وجود دارند که تشنه شناخت و عمل به اسلام‌ هستند اما نمی‌دانند و هنوز حجت بر آن‌ها تمام نشده است.

فقط از یک قسمت یک جمله نقل می‌کنم و دیگر همه را به خدا می‌سپارم. می‌دانید یکی از جنوبی‌ترین کشورها که به قطب جنوب نزدیک است کشور شیلی در آمریکای جنوبی است که بخش‌های جنوبی آن تا نزدیکی‌های قطب جنوب امتداد دارد. سفری پیش آمد و ما به شیلی رفتیم. در آنجا یک دانشگاه بود که در ساحل دریا و در یک منطقه کوهستانی واقع شده بود؛ منطقه‌ای جغرافیایی بسیار زیبا، سرسبز و خرم که هم کوهستانی بود و هم ساحلی. واقعاً جای بسیار زیبایی بود.

این دانشگاه ۴۰ هزار دانشجو داشت. از ما دعوت کرده بودند که در آنجا سخنرانی کنیم. آقای ربانی خراسانی هم همراه ما بودند. ایشان مترجم ما بودند و زبان اسپانیایی را بلد بودند. می‌توانید جریان را از ایشان بپرسید.

وقتی به آنجا رسیدیم نزدیک ظهر بود و شاید هم ظهر شده بود. ما گفتیم اول از این آقایان بخواهیم جایی را برای نماز معرفی کنند، نمازمان را بخوانیم و بعد برویم؛ چون اگر برویم بنشینیم با این‌ها غذا بخوریم یا بحث کنیم معلوم نیست چه زمانی به نماز برسیم. گفتیم اول برویم نمازمان را بخوانیم. یک جایی را معرفی کردند و ما نمازمان را خواندیم. خود این بنده خدا که معاون دانشگاه و مسئول پذیرایی هیئت ما بود ایشان باوجوداینکه مسیحی بود اما آمد و با ما نماز خواند. ایشان بعد از نماز گفت: این نماز شما از نماز ما مسیحی‌ها خیلی قشنگ‌تر است! گفتم چطور؟! گفت: نماز ما سجده ندارد. شاید دیده باشید که در کلیسا زانو می‌زنند اما سجده ندارند. گفت: این حالت سجده شما خیلی زیباست و از اینکه آدم در مقابل خدا این‌گونه اظهار خضوع کند خیلی خوشم آمد.

بعد هیئت‌رئیسه دانشگاه میزبان ما بودند و سر سفره آمدند. خلاصه حرف آن‌ها این بود که فرهنگ آمریکایی، فرهنگ اصیل ما را از بین برده است و ما نسبت به آینده جوانان خودمان هیچ امیدی نداریم. تنها امیدی که داریم این است که شنیده‌ایم یک کسی در کشور شما بوده به نام خمینی، او یک حرکت و یک انقلاب فکری ایجاد کرده و موفقیت‌هایی داشته است. درست هم نمی‌دانیم چه بوده و چه کار کرده اما فقط اگر امیدی داشته باشیم که بتواند در مقابل این فرهنگ آمریکایی کاری کند همین است که شما بیایید اینجا یک کاری کنید. اگر چنین چیزی هست ما دانشگاه را در اختیار شما می‌گذاریم تا هر برنامه تربیتی‌ای که دارید بیایید اینجا اجرا کنید و ما را از فرهنگ آمریکایی نجات دهید.

هیئت‌رئیسه دانشگاه سانتیاگوی شیلی عین این عبارت را گفتند. ما هیچ چاره‌ای نداشتیم جز اینکه سرمان را پایین بیندازیم و عرق پیشانی‌مان را خشک کنیم! ما با خودمان می‌گفتیم: ما چند نفر داریم که اصلاً بتوانند بیایند در دانشگاه شما صحبت کنند، آن‌هم به زبانی که شما بفهمید؟! چند نفر داریم که اصلاً با مشکلات فکری و فرهنگی شما آشنا باشند؟! چه برسد به اینکه پاسخ آماده‌ای داشته باشند و بتوانند با فرهنگی که از آمریکا نفوذ کرده مقابله کنند!

آن‌ها نام خمینی را شنیده‌اند و تنها امیدشان این است که یاران خمینی بتوانند بیایند و اینجا کاری انجام دهند؛ اما ما اینجا سرگرم چه هستیم؟! شب و روز ما به چه می‌گذرد؟! فردا جواب خدا و شهدا را چه خواهیم داد؟!

این‌ها را عرض کردم که شما فکر نکنید حجت برای ما تمام است. اینکه این‌ها کفار هستند و دشمن اسلام هستند و اصلاً به این‌ها کاری نداریم، این‌گونه نیست. من از این‌ها صدها نمونه دارم. در همین سفرهای محدودی که به خارج رفته‌ام چیزهایی دیده‌ام که حجت را بر من تمام کرده است. گفتند: ما حاضر هستیم بیاییم اسلام را یاد بگیریم و ببینیم چیست و هرجای آن را که فهمیدیم خوب است عمل کنیم؛ هیچ ابایی هم نداریم. نمونه‌هایی که خودم دیده‌ام را اگر بخواهم عرض کنم شاید چند ساعت طول بکشد.

حجت بر ما تمام است. دنیا آمادگی پذیرش حق را دارد. درست است که همه این‌گونه نیستند اما مگر دوره‌ای بوده که همه طالب حق باشند؟! هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ فَمِنْكُمْ كَافِرٌ وَمِنْكُمْ مُؤْمِنٌ؛[16] لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا؛[17] وظیفه ما این است که برای آن کسانی که استعداد و آمادگی آن را دارند راه را باز کنیم و چیزهایی که لازم است را در اختیارشان بگذاریم.

اما آیا ما باید همه کفار را مسلمان کنیم؟! نه خدا چنین تکلیفی کرده، نه چنین چیزی شدنی است و نه اصلاً با فلسفه وجود انسان سازگار است. ما باید برای آن‌هایی که بخواهند حق را بشناسند راه را باز کنیم. کلام در این است که آیا کسانی هستند که بخواهند؟! عرض می‌کنم بسیار بیش از آنچه ما احتمال می‌دهیم هستند ولی ما کم داریم.

حزب‌الله لبنان؛ نمونه‌ای از کار مؤمنانه، عمیق و بی‌ادعا

شما که جوان هستید همت کنید و از همین حالا نیازهای جامعه به معارف اسلامی را بشناسید و برای آن‌ها برنامه‌ریزی کنید. با همت، با تعقل، با تدبر و با پختگی، هیچ کاری نشدنی نیست. با سروصدا و شعار هم نمی‌شود کاری کرد بلکه گاهی مشکلاتی ایجاد می‌کند که مانع پیشرفت می‌شود. آرام فکر کنید، بحث کنید، با هم مشورت کنید، با بزرگانتان صحبت کنید، سؤال طرح کنید، جواب بشنوید، مقاله و کتاب بنویسید، خودتان بحث کنید تا برای شما مسلَّم شود که خدا چه تحولی را دوست دارد که در حوزه‌ها به وجود بیاید و ما چه تغییری باید در رفتار خودمان بدهیم که خداپسندتر باشد؛ چه در زمینه فکری و فرهنگی، چه در زمینه منش و رفتار خودمان و چه در زمینه مسائل اجتماعی و مبارزات، از مبارزات سیاسی گرفته تا نظامی و تا شهادت.

ما باید در هر زمانی آنچه وظیفه ما هست را درست بشناسیم و آماده عمل به آن باشیم. هیچ پیش‌بینی هم نشده که چه زمانی برای فلان جامعه‌ای چه تکلیفی معلوم شده است. شاید بدانید و شاید هم ندانید که این حزب‌الله لبنان که امروز در دنیا این‌همه سروصدا دارد و سید حسن نصرالله را به عنوان دومین یا سومین شخصیت عالم اسلام می‌شناسند، اول با اشاره امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه به چندتا طلبه لبنانی که آمده بودند در خوزستان می‌جنگیدند شروع شد.

همین سید حسن نصرالله با مرحوم آقای موسوی خدمت امام شرفیاب شده بودند و گفته بودند ما طلبه لبنانی هستیم و در سپاه ایران، داریم علیه عراق می‌جنگیم. امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه فرموده بود: شما به لبنان بروید و پایگاهتان را در آنجا قرار دهید. این‌ها رفتند، در لبنان ماندند و حزب‌الله را تأسیس کردند. چهارتا طلبه با چهارتا کشاورز بعلبک، امروز به حزب‌الله لبنان رسیده‌اند که تعیین‌کننده سیاست کشور لبنان و سیاست منطقه است. اگر حزب‌الله لبنان نبود معلوم نبود وضع سوریه چگونه می‌شد. ما و شما که آنجا ارتباط مستقیم نداشتیم، آن‌ها بودند که دائماً با اسرائیل مواجه بودند. کار از دو، سه طلبه و با اشاره امام شروع شد. این نشان می‌دهد که کار، شدنی است.

نصرت الهی، وعده‌ای مشروط به همت مؤمنان

خدا فرموده است: إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ،[18] اگر ما همت کنیم و آنچه را که خدا می‌خواهد انجام بدهیم؛ اول خوب بفهمیم خدا چه می‌خواهد، بعد هم کوتاهی نکنیم، بهانه نیاوریم، سستی نکنیم، حالا چه در زمینه علم باشد، چه در زمینه نظامی، چه در زمینه تبلیغ، چه در داخل، چه در خارج؛ اگر ما هرچه وظیفه‌مان هست را فهمیدیم و آماده عمل باشیم خدا هرگز تخلف نخواهد کرد؛ وَلَنْ يُخْلِفَ اللَّهُ وَعْدَهُ.[19] ما اگر إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ را درست کردیم، يَنْصُرْكُمْ را او عمل خواهد کرد.

بنابراین هیچ یأس و ناامیدی به خودمان راه ندهیم و بر همت خودمان، بر ایمان خود به راهی که خدا به ما شناسانده و بر تصمیممان بر عمل به این راه بیفزاییم. ان‌شاءالله عنایات آقا امام زمان‌عجل‌‌الله‌‌فرجه‌‌الشریف در درجه اول، عنایات حضرت معصومه‌سلام‌الله‌علیها در درجه دوم و دعاهای مقام معظم رهبری و سایر مخلصین این انقلاب هم در درجات بعد، یار و یاور همه شما خواهد بود.

از ما پیرمردهای ازکارافتاده که هیچ کاری برنمی‌آید. ما فقط بلد هستیم دعا کنیم و بگوییم: خدایا! این جوانان را برای اسلام حفظ کن و از صدقه‌سر آن‌ها ما را هم بیامرز!

وَصَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينَ


[1]. آل‌عمران، 140.

[2]. ملک، 2.

[3]. کهف، 7.

[4]. محمد، 4.

[5]. اعراف، 179.

[6]. الکافي، ج ۲، ص ۴۵۳.

[7]. شعراء، 22.

[8]. صف، 5.

[9]. آل‌عمران، 123.

[10]. انفال، 9.

[11]. همان.

[12]. صف، 13.

[13]. مائده، 24.

[14]. مائده، 26.

[15]. نهج‌البلاغه، حکمت 373.

[16]. تغابن، 2.

[17]. ملک، 2.

[18]. محمد، 7.

[19]. حج، 47.