بسم الله الرحمن الرحیم
گفتوگوی غیرحضوری دوهفتهنامه سروش با آیتالله محمدتقی مصباحیزدی پیرامون انقلاب و چهل سال مبارزه
اشاره
به مناسبت 40 سالگی انقلاب اسلامی، برآن شدیم تا پرسشهایی را با آیتالله مصباح یزدی مطرح كنیم كه از پیش از انقلاب اسلامی تاکنون، بسیاری از مردم در ارتباط با نظریه سیاسی اسلام و انقلاب اسلامی با آنها مواجه بودهاند. متاسفانه امكان مصاحبه حضوری مهیا نشد، به همین دلیل به مصاحبهای غیرحضوری اکتفا شد. متن گفتوگوی ویژهنامه مجله سروش به مناسبت چهلمین سال پیروزی انقلاب اسلامی ایران را از نظر میگذرانید.
نشریه سروش: در طول تاریخ، انقلابهای فراوانی در كشورهای مختلف با مبانی و اهداف متفاوت اتفاق افتاده است. ویژگی انقلاب اسلامی ایران چیست و چه تمایزی با سایر انقلابها دارد؟
علامه مصباح: در این زمینه دو دیدگاه عمده وجود دارد. کسانی معتقدند و هنوز هم اصرار دارند که عامل اقتصاد نقش اصلی را در ایجاد انقلاب داشته است. این یک گرایش مارکسیستی است که عامل اصلی همه تحولات اجتماعی را اقتصاد میداند. توجیه آنها این است که در سایه دیکتاتوری شاه، دربار و اطرافیان، گلوگاه اقتصاد کشور و منافع مالی در اختیار عده خاصی بود که به دربار انتساب داشتند و مردم کمکم دریافتند که این ضررها و عقبافتادگیهای اجتماعی و اقتصادی در اثر وجود این دستگاه شاهنشاهی است. به همین دلیل، افکار، گرایشها و ایدئولوژیهای مختلف، همه با این انقلاب موافق بودند.
برخی گروههای مارکسیستی در انقلاب مشارکت داشتند و خیلی هم خوشحال بودند. بخشی از آنها منافقین بودند که میگفتند ایدئولوژی ما مارکسیسم است. گاهی هم اصطلاح «مارکسیسم اسلامی» را بهکار میبردند. حزب توده و دیگر حزبهای مارکسیستی نیز مخالف دستگاه پهلوی بودند. آنها که واقعا مارکسیسم را پذیرفته بودند ـ غیر از افرادی که مزدور بودند و فقط اسم خودشان را مارکسیست گذاشته بودند ـ به دستگاه شاهنشاهی تمایلی نداشتند و میخواستند این دستگاه سرنگون شود؛ حال این که بهجای آن چه سیستمی روی کار آید، آنها میپنداشتند حکومتی پرولتاریا در ایران بهوجود میآید و ایران یکی از واحدهای اردوگاه کمونیسم میشود. تصورشان این بود که همه چیز در سیر تکاملی یک حرکت جبری تاریخ به سوی کمونسیم نهایی پیش میرود. به هرحال، عامل اصلی را اقتصاد میدانستند. از نظر ایشان، مردم از بس از تنگدستی و فقر و عقب ماندگی مادی به ستوه آمده بودند، بر شاه شوریدند و دستگاه را ساقط کردند تا بتوانند زندگی مرفهتری داشته باشند. برخی از آنها برای تکمیل، این را اضافه میکنند که رفاه تنها عامل اقتصادی نیست، بلکه عامل روانشناختی نیز هست؛ یعنی چون حس میکردند به استعباد و بردگی گرفته شده، و نوکر شدهاند، میخواستند خودشان آقایی کنند و این هم زمینه این هدف بود؛ اما بههرحال از سنخ انگیزههای مادی بود.
در مقابل، گروه دیگری که از ابتدا چنین برجستگیای نداشتند و عوامل ظاهری هم خیلی با آنها مساعد نبود و برخلاف پیشبینیهای متخصصان و کارشناسان، آنها پیشرفت کردند، چند روحانی بودند که نه حزب و ثروتی داشتند و نه کار ایدئولوژیک جدی و تشکیلاتی در جامعه انجام داده بودند. استادی در حوزه علمیه قم که جزو مراجع آن زمان نبود و خودش نمیخواست و در میدان مرجعیت نمیآمد، بیانیهای داد و یک سخنرانی کرد و عدهای خیلی علاقهمند شدند و حرکت او را جدی گرفتند؛ عده آنها ابتدا کم بود، ولی خیلی جدی بودند و بهتدریج به دلایلی که عمدتا عوامل مذهبی بود موج برداشت و این افکار منتشر شد؛ جریانی فکری که مایههای فکری غنی هم از داستان کربلا و جریان ولایت و تشیع در طول تاریخ داشت.
این عوامل و کمکهای غیبی بسیاری کمک کرد. البته متخصصان جامعهشناسی اینها را باور نمیکنند، اما میگویند به «اعتقاد اینها! این عوامل هم کمک کردند.» پس بیشترین عامل موثر، عامل معنوی بود. برخلاف گرایشهای مارکسیستی یا حتی لیبرال یا ملیگرا که با شاه مخالف بودند، کار هم میکردند، اما انگیزه آنها، هویت ملی و عوامل اقتصادی بود؛ یعنی جزو عوامل مادی بود. افزون بر این، حامیانی از کشورهای خارجی هم داشتند. درحالی که طیف مقابل، نه تشکیلاتی داشتند و نه از طرف کشوری حمایت میشدند.
پس دو نوع نگرش نسبت به این مساله وجود دارد و حقیقت آن است که هر دو عامل موثر بود. اینطور نبود که فقط یک عامل اثر داشته باشد. بالاخره افزون بر حرکت محرومین و قشر پرولتاریا، همین کارهای ملیگراها نیز به سرنگونی دیکتاتوری شاه کمک میکرد. اما مساله این است که کدام عامل تعیینکننده بود. از نظر ما، این حرکت حاصل کمکهای غیبی و خدایی است؛ اگرچه جامعهشناسان این را نیز از منظر مادی تفسیر میکنند و میگویند منافع آخوندها در خطر بود و آنها از مفاهیم دینی بهمنزله ابزاری برای کار خود استفاده کردند. به هرحال، این دو نگرش مطرح است که عامل تعیینکننده در پیروزی انقلاب، عوامل اقتصادی، ملیگرایی و مانند اینها بود، یا عامل اعتقادی و ارزشهای دینی و بهطور کلی عوامل معنوی بود. از نظر ما، عامل دوم تعیینکننده بود و شواهدی هم داریم که خیلی به بیان آن نیازی نیست. اگر ارزشهای معنوی در کار نبود، اگر صدها سال ملیگرایان با احزاب خود تلاش میکردند، به جایی نمیرسیدند و در نهایت مجبور میشدند با کدخدا بسازند؛ ولی گروه دوم از روز اول گفتند «نه شرقی نه غربی»؛ این بود که امام میفرمود: «آمریکا از انگلیس بدتر، انگلیس از شوروی بدتر، این از آن بدتر». بر این اساس، عامل تعیینکننده پیروزی انقلاب، عوامل معنوی بود. البته شواهد تاریخی نیز همین مساله را نشان میدهد. اگر عوامل دیگر تعیینکننده بودند، مارکسیستها حاکم شده بودند، درحالیکه الان نامی از مارکسیستها باقی نمانده است؛ وضعیت ملیگراها نیز به همین شکل بود؛ البته آنها به کلی نابود نشدند، ولی حذف شدند.
عامل تعیینکننده در این تحول سریع، دین و مسایل معنوی بود. از این رو به این حرکتی که در طول حداکثر 15 سال، از 1342 تا 1357، به نتیجه رسید، انقلاب میگویند که در زمانی کوتاه رخ داد و در تحولات تاریخی، این بازه زمانی زیاد نیست. از میان اشخاص و رهبران، رهبری دینی این پرچم را برافراشت و به پیروزی رساند. به همین دلیل، انقلاب ما انقلاب اسلامی میشود؛ اما دیگران بهگونهای دیگر تفسیر میکنند و برای دین چنین ارزشی قایل نیستند؛ بلکه آن را عاملی جنبی و کمکی و آن هم مبتنی بر خرافات و نگاه ابزاری به دین در نظر میگیرند. پس عامل اصلی وقوع این انقلاب در ایران چه بود؟ فرض مورد قبول ما این است که مهمترین عامل ـ البته عوامل دیگر را انکار نمیکنیم ـ که این حرکت را به ثمر رساند، دین بود؛ شخصی هم که محور این کار بود، حضرت امام رضوانالله علیه بود؛ اگر ما همه این دین را میداشتیم، اما [رهبری] مثل امام نبود، به هیچجا نمیرسیدیم. آن شخصیت و آن ویژگیهای شخصیتی ـ که پرداختن به آنها مجال دیگری میطلبد ـ موثر بود. پس این انقلاب یک انقلاب دینی و اسلامی بود و برکاتی که از آن ناشی شد و باقی ماند، پرتوی از انوار دین است.
البته تفسیر شاذّ دیگری نیز وجود دارد که میگوید این کار به نام دین انجام گرفت، اما ربطی به دین نداشت! اما این را نمیتوان انکار کرد که وقتی امام سخنرانی میکرد یا بیانیه میداد، تکیه کلام او در سخنرانیهایش اسلام بود؛ دشمنان ما از اسلام سیلی خوردند، ما برای اسلام میجنگیم، محور همه سخنها اسلام بود؛ این تفسیر شاذ میگوید امام این کار را انجام داد، اما این انقلاب به اسلام ربطی نداشت. او زرنگی کرد و نام اسلام را بر آن گذاشت! علت این تفسیر هم یک زمینه فکری و فرهنگی غلطی است که از دوران ستمشاهی در افکار عمومی جا افتاده بود. هفتاد سال روی این مساله کار شده بود که زندگی انسانی دو بخش دارد: یک بخش عینی و مادی است (آنها عینیت و مادیت را مساوی میدانند) کار، کوشش، کارگر، کشاورز، صنعتگر، سرباز، جنگ و صلح، بخشی از واقعیتهای زندگی است؛ در كنار این امور، چیزهای دیگری هم مربوط به درون و فکر خود افراد وجود دارد؛ مانند اینکه آیا خدا هست یا نیست؟ اما خدا باشد یا نباشد، چه آنها که میگویند خدا هست و چه آنها که میگویند خدا نیست، باید دانهای بکارند، محصولی برداشت کنند و بپزند و بخورند؛ زندگی همین است. براساس این دیدگاه زندگی یک بخش عینی، واقعی و ملموس دارد که اسم آن را دنیا میگذارند و یک بخش فکری، قلبی، معنوی و فرهنگی، که جنبه شخصی دارد و تاثیر مستقیمی در زندگی ما ندارد، بلکه بهطور غیرمستقیم تاثیر میگذارد؛ زیرا از شئون زندگی انسان است و شئون زندگی میتوانند در همدیگر تاثیر و تاثر داشته باشند؛ مثلا چون در محرم لباس سیاه میپوشند، کسانی که پارچه سیاه تولید کردهاند، بازارشان رونق پیدا میکند. این تاثیر وجود دارد، ولی اعتقادات واقعیت زندگی را تغییر نمیدهد.
بنابراین دیدگاه هنگام جنگ، اگر توان جنگ و سلاح داشتید و آموزش دیدید، پیروز میشوید، وگرنه شکست میخورید. حالا چه بگویید خدا ما را پیروز کرد یا اینکه بگویید خودمان پیروز شدیم؛ واقعیت این است.
به طور خلاصه در پاسخ به سوال درباره ویژگی انقلاب اسلامی و وجه تمایز آن با سایر انقلابها میتوان گفت هرچند غالب تحولات اجتماعی در عالم به خاطر تغییرات و پیشرفتهای مادی، رفاهی و اقتصادی بوده است، اما انقلاب اسلامی برای امری فراتر از مسایل مادی تحقق یافت و آن امر، زنده کردن حقیقت «کلمه الله هی العلیا» است. آنچه انقلاب ما را از تمام انقلابهای عالم متمایز میسازد این است که معیار انقلاب اسلامی پیروزی حق، رشد انسانیت، مبارزه با ظلم و بیعدالتی، فراهم کردن زمینه برای تقرب به خدا و بهرهمندی انسان از زندگی بینهایت و ابدی آخرت است.
نتیجه سایر انقلابها به زندگی مادی و رفاه دنیایی محدود میشود؛ اما ثمرات انقلاب اسلامی مرز مادی ندارد و به دنیا محدود نمیشود. نتیجه این انقلاب به سعادت انسان و زندگی بیپایان او ختم میشود.
برای رسیدن به این هدف باید همه افراد جامعه حق و باطل را بشناسند، در تمام شئون زندگی خود دین و معارف اسلامی را مبنا قرار دهند، مسیر اجتماعی، سیاسی خود را بر اساس آن پیریزی کنند و تابع حق باشند.
نشریه سروش: با توجه به تجربه 40 ساله جمهوری اسلامی آیا چالشها و مسایل پیش آمده، تفصیلا قابل پیشبینی بودند و آیا میشد پیش از بروز آسیبها، کاری کرد؟ در نهایت وضع امروز چقدر با آنچه در طرح و ذهن و هدف رهبران فکری انقلاب بوده، منطبق است؟
علامه مصباح: ما انسانها وقتی اهمیت کاری را درک کنیم و براساس منافع شخصی یا حزبی و گروهی یا اجتماعی و الهی قصد انجام آن را داشته باشیم، سعی میکنیم برنامهای را تنظیم کنیم که با اجرای آن برنامه، به طور صد درصد به اهداف خود برسیم؛ انقلاب اسلامی نیز براساس ادراکی که رهبران فکری انقلاب در سالهای پیش از پیروزی انقلاب داشتند، از این قاعده مستثنی نبود. ولی تجربه تاریخی همه انسانها در همه زمانها و همه اقوام نشان میدهد این هدف ایدهآل بسیار کم و شاید اصلا تحقق پیدا نکند؛ یعنی اینگونه نیست که هر طور برنامهریزی و پیشبینی کنیم، صد درصد آن محقق شود.
جدای از متون تاریخی، قطعیات قرآن هم همین مساله را تایید میکند. اراده خدا بر این تعلق گرفته که انسانها به وسیله انبیا هدایت شوند و زندگی خوبی در دنیا داشته باشند تا مقدمهای باشد برای سعادت ابدی در آخرت اما در طول تاریخ، قرآن کجا را نشان میدهد که یک پیغمبر یا رهبر یا جامعهای به طور صد درصد به خواستههای خودش رسیده باشد؟ بنده که سراغ ندارم؛ برعکس غالبا هر جا صحبت از انبیا و نهضت و قیام انبیا هست، از مخالفت اقوام و شخصیتها با آن پیغمبر سخن گفته است. در قرآن تعبیراتی دارد که واقعا انسان تعجب میکند. مثلا درباره قوم حضرت موسی میگوید: إِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ یَا قَوْمِ لِمَ تُؤْذُونَنِی وَقَدْ تَعْلَمُونَ أَنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ؛ بعد از اینکه بنیاسرائیل به تعبیر قرآن از بردگی نجات پیدا کردند و فرعونیان در دریا غرق شدند و میخواستند برگردند به وطن آبا و اجدادی خود، در راه عدهای را دیدند که بتپرستی میکردند، همه آن الطاف الهی را فراموش کردند و به موسی گفتند: بتی هم برای ما درست کن؛ اجْعَل لَّنَا إِلَهًا کَمَا لَهُمْ آلِهَهٌ. بعد به وطنشان که رسیدند به جای اینکه دشمنان را بیرون کنند تا در آسایش باشند، به پیغمبر خود گفتند: ما کاری نداریم، تو و خدایت بروید با آنها بجنگید ما اینجا نشستهایم؛ فَاذْهَبْ أَنْتَ وَرَبُّکَ فَقَاتِلَا إِنَّا هَاهُنَا قَاعِدُونَ. در ادامه هم تهمتهای زشت اخلاقی به پیغمبر خود زدند و در نهایت کار به جایی رسید که حضرت موسی به صراحت گفت: یَا قَوْمِ لِمَ تُؤْذُونَنِی وَقَدْ تَعْلَمُونَ أَنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ. چرا در حالی که میدانید من پیغمبر خدا هستم مرا اذیت میکنید و آزار میدهید؟
این یکی از اقوام است که در قرآن به آن اشاره شده است؛ خداوند، طراح، مجری هم پیغمبر خدا و بهترین انسان است؛ اما قوم موسی عین خیالشان نیست و دنبال هوسرانی خود هستند. همین اتفاقات ادامه دارد تا به پیغمبر اسلام میرسد که فرمود: مَا أُوذِیَ نَبِیٌّ مِثْلَ مَا أُوذِیت. در جامعه اسلامی هم تحولاتی که از روز تشکیلش در شهر مدینه تا الان اتفاق افتاده را اگر ببینیم، بنده سراغ ندارم در یک برههای به طور کامل مطابق آنچه خدای متعال طراحی کرده و دوست داشته، تحقق یافته باشد. پیغمبری که دوست و دشمن عاشقش بودند، مهربان، خیرخواه، اهل خدمت به مردم بود، همین پیروان، فرزندانش را به فجیعترین شکل به شهادت رساندند؛ نه مشركین و یهودیها! همین مسلمانان و مدعیان پیروی پیامبر چنین کردند.
بنابراین اینکه انتظار داشته باشیم یک پدیده اجتماعی شایستهای در صورت داشتن طرح صحیح و اجرای درست حتما و صد درصد به نتیجه مطلوب برسد، انتظار واقعبینانهای نیست و تاکنون هم در طول تاریخ چنین چیزی محقق نشده است.
نشریه سروش: در سالهای گذشته، قبل از پیروزی انقلاب و بعد از آن ملت ما دشواریها و زحمات زیادی را متحمل شدند و ازخودگذشتگی فراوانی از خود نشان دادند، با این وجود هنوز اشكالات و نقایص زیادی در جامعه و نظام دیده میشود. آیا وجود این نقصها باعث دلسردی و ناامیدی نیست؟
علامه مصباح: اگر در حکومت اسلامیای که برای آن شهید دادهایم و یاران امام برای پیروزیاش تلاشها و جانفشانیها کردهاند و فداکاریها و از خودگذشتگیهای زیادی صورت گرفته است، وقتی در چنین حكومتی نقصی پیدا شود، آیا باید تعجب کنیم؟ نه؛ تعجب ندارد کار انسان و دنیا همین است. اتفاقا اگر موفقیتی پیدا شده باید تعجب کنیم؛ مخصوصا با توجه به نقصها و کمبود امکانات و کمبود معلومات و کمبودهای علمی و تکنولوژی اگر پیروزیای بهدست آمد، جای تعجب دارد. وگرنه اگر جامعهای به هدفی که برایش ترسیم شده است نرسد، تعجبی ندارد. تاریخ بشر همیشه همینطور بوده است.
این انتظار که ممکن است در افرادی که کمتجربه هستند وجود داشته باشد که وقتی انقلاب کردیم باید پس از 40سال تمام خواستههایمان به طور کامل تحقق پیداکند، نابجا است و خیال است؛ عالم اینگونه نیست و خدا هم اینگونه نیافریده است. ما باید در راستای اهدافمان تلاش کنیم و خدا هم حکمت و سر این نوع آفرینش را گفته است؛ عالم را برای این نیافریده است که ما در اینجا زندگی آرامی داشته باشیم؛ اینجا یک آزمایشگاه است و جلسه امتحان: الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاهَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا. اساسا خدا میگوید جهان را برای همین آفریده است. خداوند میگوید جهان را درست نکردیم که انسان بیاید زحمت بکشد و یک زندگی آرامی درست کند و خوش بگذراند؛ این درست نقطه اختلافی است که میان اذهان ما و بیانات خدا و پیغمبر وجود دارد. چقدر ما در آیات قرآن این مساله امتحان را داریم؛ وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ؛ رَفَعَ بَعْضَکُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِیَبْلُوَکُمْ فِی مَا آتَاکُمْ؛ إِنَّا جَعَلْنا ما عَلَى الْأَرْضِ زینَهً لَها لِنَبْلُوَهُمْ. ما باید این را بدانیم که اساسا این دنیا یک دوره محدودی از زندگی انسان است که باید در آن آزمایش بدهیم، در جلسه امتحان هستیم یا نمره قبولی میگیریم یا مردود میشویم.
این دنیا هم یک عالم محدود و کوتاه است که قریب هیچ در مقابل بینهایت حساب میشود، کل زندگی ما 60، یا 70 سال خواهد بود و اگر خیلی هنر کنیم 100سال؛ حتی اگر همین صد سال را هم در نظر بگیریم، در مقابل بینهایت چه نسبتی دارد؟ هیچ. این دنیا یک جلسه امتحان است منتها 100سال آن با یک چشم بر هم زدن ما تمام میشود در مقابل عمر بی نهایت. باید امتحانمان را بدهیم و نمرههایمان را بگیریم و برویم دنبال نتیجهاش. نباید تعجب کنیم که چرا فلان جا فلان طور شد، فَمَنْ شاءَ فَلْیُؤْمِن؛ یا هُوَ الَّذی خَلَقَکُمْ فَمِنْكُم کافِرٌ وَ مِنْکُمْ مُؤْمِنٌ.
این نکته را بنده کمتر دیدم در نوشتهها و بیانات بهش توجه شود؛ همه ناراحتاند که چرا فلان جور شد؟ مثلا چرا انقلاب آنگونه که باید به اهدافش نرسید؟ آیا در برنامه اشکالی بود؟ یا در مجری اشکالی بود؟ آیا برنامهای بهتر از قرآن میشود پیدا کرد؟ مجریای هم بهتر از پیغمبر و امیرالمؤمنین میتوان یافت؟ اما چقدر اهداف اسلامی در زمان حضور پیغمبر و امیرالمؤمنین تحقق پیدا کرد؟ پس باید همیشه این نکته را در نظر گرفت که اساسا این دنیا برای این نیست که همه اهداف تحقق صد درصدی پیدا کند، اینجا برای امتحان است. برخی شاید بپرسند اگر اینگونه است، چرا شما وعده دادید؟ وعده را خود خدا داده است؛ خودش گفته اینجا شما باید امتحان بدهید بعد در آن دنیا پاداشتان را بگیرید. اصلا انسان را برای آن پاداش خلق کرده است. بدون امتحان میشود پاداش داد؟ بدون امتحان ملاکی نیست. ما به دلیل اینکه عادت کردیم بعد از دنیا را نیستی حساب کنیم، میگوییم بعد از این دنیا مرگ است، مرگ که نیامده باشد، میگوییم حالا زندهایم و میخواهیم زندگی کنیم. یادمان رفته که اساسا این زندگی یک بخش بسیار کوچکی از زندگی ماست، همانطور که پیش از این عرض کردم؛ عمر صد میلیون سالی هم در مقابل زندگی اصلی ما حکم صفر را دارد. اما همین زندگی محدود هم به گونهای خلق شده که شرایط متغیری وجود داشته باشد تا امتحانات مختلفی بدهیم.
حکمت الهی و زیبایی کار خدا هم همین است. به گونهای این آدم را آفریده که هر لحظه در هر گوشهای صدها گزینه در مقابل او قرار میدهد. این گزینهها هم آنقدر در هم تنیده است و سلسله علل و معلولات در هم پیچیده شده که اگر در هر لحظه هر کسی درست فکر کند صدها گزینه در مقابلش وجود دارد که یکی را باید انتخاب کند. زیبایی آفرینش خداست که هر کس در هر لحظه میتواند گزینههای مختلفی را در مقابلش ببیند. معمولا آن گزینههایی که آگاهی ما به آن تعلق میگیرد و بالفعل میشود دو سه تا گزینه هست، بالاخره ما باید حسن انتخاب داشته باشیم بین این گزینههایی که هر لحظه برایمان اتفاق میافتد.
علاوه بر این حکمتی که گفته شد، خداوند یک سنتهایی هم دارد که ناشی از رحمتش است. از جمله این سنتها این است که کسانی که انتخاب خوب داشته باشند خداوند وعده داده در قدم بعدی کمکشان کند. اگر خوب انتخاب کردیم در لحظه دوم، انتخاب بعدی خیلی آسانتر میشود، موفقتر خواهیم بود. وَلَیَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن یَنصُرُهُ اگر شما خدا را یاری کنید خدا حتما کمکتان خواهد کرد. این سنت الهی ناشی از رحمت فوقالعاده الهی است که در کنار آن حکمت، افراد را مساوی قرار نداده است: مَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَهً نَزِدْ لَهُ فیها حُسْناً؛ نگفته هر کسی هر کاری کند ما باید به او کمک کنیم، میفرماید اگر کار خوب کنید شما را کمک میکنیم و بر حسناش میافزاییم. و نگفت اگر کار بد کنیم بر بدیاش میافزاییم. همچنین، مَن جاءَ بِالحَسَنَهِ فَلَهُ عَشرُ أَمثالِها یا فَلَهُ خَیرٌ منها، وَ مَن جاءَ بِالسَّیِّئَهِ فَلا یُجزی إِلاّ مِثلَها این سنت الهی مبتنی بر رحمت و لطف خداست و برای ما امیدوارکننده است.
نشریه سروش: به نظر شما کدام بخش از اهداف انقلاب اسلامی محقق شده و کدام اهداف کمتر مورد توجه قرار گرفته است؟
علامه مصباح: وقتی انسان طبق روایات باید روزانه، اعمال خود را مورد محاسبه قرار دهد، حتما امت اسلامی برای عمر چهل ساله انقلاب خود، باید محاسبه و ارزیابی داشته باشد؛ ببینیم خدا به ما چه نعمتی داده و از ما چه خواسته است. آیا به وظیفهمان عمل کردهایم و نقطه ضعف و قوت ما کدام است؟ سپس در صدد جبران ضعفها برآییم و برای ارزیابی وضع موجود باید ابتدا به این سوال پاسخ داده شود که چرا انقلاب شد؟ آیا هدف از انقلاب پیشرفت علمی و رفاه مادی بود یا هدف از انقلاب، شامل دین و فرهنگ نیز میشد؟ امروز از سوی برخی به گونهای وانمود میشود که خواسته ما، تنها رفاه مادی است؛ همان خواستهای که در کشورهایی که با خدا هیچ رابطهای ندارند نیز مطرح است! مگر مارکسیستها چه میخواستند؟ آیا انقلاب اسلامی با انقلابهای مارکسیستی هیچ تفاوتی ندارد؟ آیا فقط دغدغه ما این بود که به جای شاه، فرد دیگری حکومت کند یا این انقلاب با هدف اصلی احیای ارزشهای دینی در کنار حل مشکلات معیشتی تحقق یافت؟ امام(ره) وقتی خیلی احساس خطر میکرد و میخواست خطر عظیمی را به مردم گوشزد کند، میفرمود من برای اسلام احساس خطر میکنم. اما نهایت خطری که ما احساس میکنیم، تورم و گرانی است! آیا تقدیم این همه شهید برای همین مساله بود که مقداری رفاه بیشتر شده و تورم کمتر شود؟ هر چند وظیفه حکومت، قطعا رسیدگی به وضع معیشتی مردم هست، اما سخن در این است که هدف اصلی هم همین بود؟
متاسفانه برخی از ما هدف اصلی از انقلاب را فراموش کردهایم، به هر حال اگر باور داریم، هدف اصلی از انقلاب، احیای ارزشهای اسلام بود، در وهله اول باید اسلام را به خوبی بشناسیم تا شیادان، چیز دیگری را به نام اسلام، به خوردمان ندهند. اگر اسلام وضو و تیمم بود که در مکتبخانههای قدیم هم گفته میشد و نیازی به انقلاب و این همه هزینه نبود؛ آنچه از اسلام تاثیر بیشتری بر سعادت افراد و جامعه دارد، این است که ببینیم نظام اجتماعی اسلام چیست؟ حرف چه کسی را باید گوش کنیم و به کدام جهت باید حرکت کنیم؟
جمهوری اسلامی از جمله حرکتهای اجتماعی است که برای جدی گرفتن مساله دین به وجود آمد، والا شاه نیز مکه میرفت و در کاخ خود روضه میگرفت؛ اما امام(ره) قیام کرد تا بگوید، مساله دین، تعارفبردار نیست و محدود به چند امر ظاهری نمیشود، بلکه تمام شئون زندگی را در برمیگیرد. اعتقاد به دین در سراسر زندگی ایشان نمود عینی داشت و در این راه حتی از دست دادن جگرگوشهاش را لطف خفیه الهی دانست. برای او فرقی نمیکرد در زندان، تبعید یا آزاد است. او فقط به دنبال انجام وظیفه بود.
همگان با هر دین و آیینی متوجه لزوم وجود دستگاههایی برای تامین معیشت، امنیت، آموزش و نظایر آن در جامعه میشوند. اما براساس مطالعه تاریخ میبینیم افرادی آمدهاند و خود را فرستاده خدا دانستهاند و چیزهایی فراتر از مسایل مادی مطرح کرده و مردم را به توحید دعوت کردهاند؛ اما اگر از بسیاری از کسانی که سخن انبیا را پذیرفته و دیندار هستند، بپرسید که فایده دین چیست، تامین امنیت، کم شدن جنایات و دزدیها، خدمت به محرومین و... را به عنوان فایده دین ذکر خواهند کرد؛ حال آنکه از برخی آیات قرآن فهمیده میشود که دینداری صرفا تامین مادیات و داشتن زندگی خوب، نیست؛ سعادت اخروی نیز از دیگر فایدههای دینداری است که در قرآن ذکر شده است.
نشریه سروش: تاکید شما بر اهمیت دینداری جامعه در حالی است که طی سالهای اخیر رهبر انقلاب برای تعیین شعار سال که اولویت مسئولان و نظام را تعیین میکند، از شعارهای اقتصادی استفاده کردهاند؛ در صورت امکان این مساله را توضیح دهید.
علامه مصباح: مشکلات معیشتی مردم و لزوم رسیدگی به آنها و تاکید مقام معظم رهبری بر فوریت داشتن حل مسایل معیشتی مردم منافاتی با آنچه گفته شد، ندارد. ضمن اینکه ما باید خود را برای پاسخ به چنین شبهاتی آماده کنیم که در آیندهای نزدیک درباره همین مسایل مطرح خواهد شد. همانطور که امروز هم شنیده میشود عدهای شبهه میکنند که زمانی رهبر عظیمالشأن انقلاب، حضرت امام خمینی(ره)، مهمترین مساله را اسلام میدانست، اما امروز بر همگان مشخص شده و حتی رهبری هم به این نتیجه رسیدهاند که مسایل اقتصادی باید در اولویت باشد، و این یعنی سخنان مارکسیستها صحیح بوده که محور و زیربنای همه چیز را اقتصاد میدانستند! زیرا نابسامانیهای اقتصادی حتی سبب بروز فسادهای متعدد دیگری هم شده است. روح بسیاری از شبهاتی مانند شبهه فوق، كه در آینده بیشتر مطرح خواهد شد، این است که آیا اسلام میتواند جهات مادی و معنوی انسانها را با هم تامین کند؟ ما باید بتوانیم به خوبی تبیین کنیم که اولویتها، همواره ثابت نیستند و گاهی به خاطر شرایطی، برخی امور در اولویت قرار میگیرند؛ مثلا اگر ویروسی در حال انتشار باشد، در بین داروها، اولویت با دارویی است که بتواند با بیماری ناشی از آن ویروس مقابله کند؛ اما به این معنا نیست که این دارو، همیشه مهمترین دارو است. امروز هم جامعه ما به بیماری اقتصادی مبتلا شده که اولویت استفاده از داروی خاص خود برای درمان را ایجاب میکند؛ ولی این به معنای محور بودن اقتصاد و ترجیح آن بر دین و مسایل فرهنگی نیست.
هرچند در سالهای اخیر به خاطر اشتباهات و سواستفاده برخی افراد و مسئولان، مشکلاتی پدید آمده که فعلا رسیدگی به آنها ضروری است و حل مشکلات اقتصادی کشور فوریت پیدا کرده است، ولی اولویت رسیدگی به اقتصاد امر ثابتی نیست. از نظر اسلام، مهمترین غایت زندگی انسان، بندگی و قرب به خداست و البته این منافاتی با لزوم رسیدگی به مشکلات اقتصادی جامعه ندارد.
باید بفهمیم رهبری لازم است در فلان موقعیت فلان شعار را بدهد تا آن شعار را از دست دشمن بگیرد. مساله معیشت واقعا نیاز مردم است و اکثر مردم تا حداقلهای زندگیشان تامین نشود کار نمیکنند. این میشود مقدمه لازم؛ اما این هدف نیست. اصلا هدف زندگی چیز دیگری است برای چه انقلاب کردیم؟ اینها فراموش میشود؛ بعد کسانی هم که کمتر تجربه دارند یک جمله از فرمایشات رهبری را یکجا میشنوند فکر میکنند اول تا آخر داستان همین است؛ در حالی که همین رهبری حرفهای دیگری هم بیان کرده است. چرا آن حرفها فراموش میشود؟
بنابراین وقتی هدف فراموش میشود و جامعهای نداند مقصد کجاست، سر هر چهارراهی که رسید ممکن است از هدف فاصله بگیرد. همیشه باید قله را ببینیم و یادمان باشد کجا میخواهیم برویم. هدف اصلی چیست؟ همه اینها مقدمه است برای آن هدف؛ هر کجا با آن هدف تطبیق کرد باید برویم.
لذا باید عملکرد ما در این چهل سال براساس اهداف اصلی انقلاب مورد ارزیابی قرار گیرد و آفات و مشکلات و ضعفهای آن شناسایی شود تا بتوان برای جبران آن قدم برداشت. همانگونه که انقلاب پیامبر صلیاللهعلیهوآله به مرحله ایدهآل مدنظر پیامبر نرسید و اهداف به صورت کامل تحقق پیدا نکرد و بعد از رحلت آن حضرت به صورت علنی انحرافاتی ایجاد شد، تضمینی برای مصون ماندن این انقلاب نیز از انحرافات وجود ندارد. نسل امروز باید تاریخ انقلاب و اهداف آن را بشناسند تا بتوانند آن را بهتر تحلیل کنند. هدف اصلی انقلاب فرهنگ یا همان باورها و ارزشها و به عبارت بهتر، دین بوده است. انقلاب ما، انقلابی فرهنگی بود و باید ببینیم این انقلاب تا چه حدی در این زمینه موفق بوده است. از اینرو معیار در ارزیابی انقلاب، دین است.
نشریه سروش: درباره این معیار تفاسیر غلط و مغالطههایی بیان شده، در این خصوص چه باید کرد؟
علامه مصباح: باید مراقب باشیم تا شیطانصفتان موجب فراموشی این معیار در ارزیابی انقلاب نشوند یا در این معیار با تأویلها، مغالطهها و تفسیر غلط از ارزشها و باورهای دینی، انحراف ایجاد نکنند. این شیاطین در طول تاریخ تجربههای فراوانی کسب کردهاند و راههای فریب مردم را به خوبی میدانند و هر روز فریب جدیدی به صورت جذابتر مطرح میکنند. ما باید اسلام ناب و تفسیر حقیقی آنکه از اهل بیت علیهمالسلام رسیده است را خوب بفهمیم و باور کنیم. همچنین سعی کنیم آن را به دیگران منتقل کنیم؛ شبهات را نیز به خوبی بشناسیم و پاسخ قانعکنندهای برای آنها داشته باشیم. البته قرار نیست که همه افراد قانع شوند؛ حتی پیامبران هم نتوانستند همه مردم را قانع کنند؛ چرا که بالاخره انگیزهها و تمایلاتی در افراد وجود دارد که مانع پذیرش حق میشود. برای مثال بعد از اینکه حضرت موسی علینبیناوآلهوعلیهالسلام که بالاترین خدمتها را به بنیاسرائیل کرد و آنها را از بردگی فرعون رهانید و به آقایی رسانید، همین قوم بنیاسرائیل به قدری حضرت موسی را اذیت کردند که به تصریح قرآن ایشان اعتراض کرد که چرا با اینکه میدانید من از طرف خدا آمدهام، مرا این قدر اذیت میکنید؟ طبق روایت، پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله حتی از حضرت موسی نیز بیشتر مورد آزار قرار گرفت. این قضیه کلی، درباره رهبران جانشین پیامبران یعنی ولی فقیه هم صادق است.
باید کسانی که به دنبال حق هستند را با منطق و دلیل، با خود همراه کنیم و در مقابل شیاطین و خناسان، قدرت مقاومت داشته باشیم. باید ببینیم آیا در این 40 سال، این کار را انجام دادهایم یا خیر؟ حقیقت این است که این ملت، در برخی از ساحتها، کارهای بسیار خوبی انجام دادهاند و موفقیتهایی حاصل شده که امید آن نبوده است. به عنوان نمونه اگر روزی به این مردم پابرهنه میگفتند که چند دهه آینده، از نظر نظامی به جایی میرسید که به دلیل ایمان راسختان آمریکا از شما میترسد، کسی باور نمیکرد یا حتی مورد تمسخر قرار میگرفت؛ اما امروز قدرت نظامی ایران به اندازهای است که در منطقه، رقابت بین ایران و آمریکا است و به دفعات آمریکاییها از جمهوری اسلامی شکست خوردهاند. البته در برخی جاها کم کاریها و ضعفهایی نیز وجود دارد که باید شناسایی و اصلاح شوند و مهمترین آنها انحراف برخی مسئولان از هدف اصلی انقلاب که پیاده کردن خواست خدا در جامعه می باشد، است.باور داشته باشیم که «إِنْ تَنْصُرُوا اللهَ یَنْصُرُکُم»؛ در همه زمینهها حتی در زمینه علمی، تبلیغی یا نظام، اگر همت کنیم تا بفهمیم خدا چه میخواهد و در انجام آن، کوتاهی نکنیم، خداوند در وعده خود تخلف نخواهد کرد. پس یاس و ناامیدی به خود راه ندهیم و به دنبال انجام وظیفه باشیم.
شاید برخی بگویند این سخنانی که درباره نگاه الهی به زندگی و فعالیت اجتماعی سیاسی بیان شد برای انبیا و اولیا است؛ در زمان ما نمیشود بدون در نظر گرفتن اسباب ظاهری و دنیایی مبارزه و تلاش کرد. یک مثال خیلی خوب که میتوان زد، خود حضرت امام است؛ ببینید پیروزی انقلابی که به دست حضرت امام شروع شد یکی از معجزات تاریخ انسانیت است. از نظر اسباب ظاهری اگر نگاه کنیم تقریبا اسباب ظاهری برای پیروزی حرکت امام در حد صفر بود. امید معقولی هم برای پیش بینی موفقیت این انقلاب نبود. اما امام پیشنهاد کرده بود مراجع یک شب در هفته دور هم بنشینند یک چای بخورند و بعد هم بروند؛ اصلا هم نیازی نیست با هم صحبتی کنند؛ همین برای پیشرفت اسلام مفید است. دشمن که این تجمع را ببیند میگوید اینها با هم متحدند. امام خیلی انتظار نداشت که الان بقیه علما و مراجع به کمکش بیایند؛ این عین تعبیر امام است که به مراجع فرمود بیایید هفتهای یک شب جلسه تشکیل بدهید چای بخورید. در واقع آن اخلاصی که امام داشت و آن اعتمادی که به سنت های الهی داشت موجب شد این معجزه عظیم رقم بخورد.
این برای ما درس است. اگر آن روز شخصیت امام را ترسیم میکردند و یک بیوگرافی از زندگی امام مینوشتند اینگونه بود که یک آخوندی است که از نظر مادی به زحمت نان و آب زن و بچه خودش را میتواند تامین کند. امام در همان زمان به شهریه آقای بروجردی محتاج بود، و اگر شهریه آقای بروجردی نمیرسید واقعا در زندگی گرفتار بودند. امام آدمی نبود که دنبال این باشد که ریاست درست کند. می گفت من وظیفهام را انجام می دهم. بعد از 15 سال که به ایران برمیگشتند در هواپیما از ایشان پرسیدند چه احساسی دارید؟ گفت وظیفهای دارم که در حال انجامش هستم. پرسیدند احتمال نمیدهید خطری در ورود به فرودگاه تهران شما را تهدید کند؟ گفت ممکن است؛ من وظیفهام این است که بروم بعد هم راحت خوابید. وجود امام و زندگی امام بهترین درس آموزنده برای هر مسلمانی است که میخواهد به وظیفهاش عمل کند.
نشریه سروش: با گذشت 40 سال از پیروزی انقلاب، هنوز دشمنان بسیاری برای نابودی آن تلاش میكنند؛ با این وجود تا چه اندازه میتوان به آینده انقلاب و پیشرفت آن امیدوار بود؟
علامه مصباح: این مساله جدید نیست. از همان ابتدای پیروزی انقلاب، دشمنان مقاطع زمانی چندماهه و چندساله را برای پایان یافتن این انقلاب پیشبینی کرده بودند، اما همه پیشبینیهایشان اشتباه از آب درآمد. برخی از جامعهشناسان معتقدند که انقلاب نیز یکی از پدیدههای دنیاست که روزی به دنیا آمده و کمکم رشد میکند و به مرور نیز از بین میرود. براساس این نظریه، حیات انقلاب اسلامی نیز تدریجا به پایان خواهد رسید. اما ما براساس آیات قرآن كریم معتقدیم این امر کلیت ندارد؛ زیرا خداوند متعال وعده داده است که اسلام عالمگیر خواهد شد و همه دنیا تحت پوشش اسلام قرار خواهد گرفت. البته باید توجه داشته باشیم كه تحقق وعدههای خدا، شروطی نیز دارد؛ ایمـــان، عمل صالــح و صبر و استقامت از جمله ایــــن شـــروط هستند که با رعایت آنها، وعده الهی نیز محقق میشود؛ بقا این انقلاب نیز در گرو رعایت همین شروط است، و بدون آنها ضمانتی برای بقا انقلاب وجود ندارد. همچنان که زمانی مسلمانان تا اندلس نیز پیشروی كرده و آنجا را فتح کردند، اما بعد از مدتی به خاطر غفلت ایشان از شروط لازم، مسیحیان اندلس را پس گرفتند و این امر تا جایی ادامه یافت که در برخی مقاطع مسلمانان تبدیل به نوکرهایی برای کشورهای سلطهگر شدند، به گونهای که لیست نمایندگان مجلس شورای ملی ایران توسط سفیر آمریکا تعیین میشد.
هیچ دلیل مستحکمی بر نظریه جامعهشناسان مبنی بر مرگ انقلابها وجود ندارد. بر اساس آیات قرآن كریم تنها تئوری بدون استثنا این است که «لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزیدَنَّکُمْ وَ إِنْ کَفَرْتُمْ اِنَّ عَذابی لَشَدیدٌ». اگرقدردان نعمتهای الهی باشیم، قطعاً این نعمتها روز به روز بیشتر میشود؛ اما اگر کفران نعمت کردیم، باید نگران عذاب الهی باشیم. بنابراین تا زمانی که به این شروط عمل کنیم، انقلاب نیز با عزت و مستحکم باقی خواهد ماند و هر زمان عمل به شروط کمرنگ شد، ضمانت بقا انقلاب نیز کمرنگ میشود.
نشریه سروش: افزون بر توجه به نعمتها، و دلگرم و امیدوار بودن از وجود آنها، لازم است خطرات، آفات و آسیبها هم مورد توجه قرار بگیرد. شما آسیبها و آفات انقلاب اسلامی را چه میدانید؟
علامه مصباح: توجه به این مساله از اهمیت بسیاری برخوردار است؛ تا جایی كه در قرآن کریم، انذارها بیش از بشارتهاست؛ لذا نباید فقط به زمینههای مثبت دل خوش کرد.
همچنانكه گفته شد، ویژگی و وجه امتیاز این انقلاب نسبت به سایر انقلابهای دنیا، دین اسلام است. اهمیت و ارزش انقلاب ما به خاطر این است که این انقلاب برای احیای ارزشهای الهی محقق شد؛ حال اگر این هدف در آن ضعیف شود و شروطی مثل ایمان، عمل صالح، صبر و استقامت کمرنگ شود، دیگر ضمانتی برای بقا انقلاب وجود نخواهد داشت.
اگر زمانی برسد که اهداف اصلی انقلاب را به فراموش سپرده شده و فقط به مسایل اقتصادی و رفاه و معیشت که در انقلابهای مارکسیستی نیز مطرح بوده، مشغول شدیم، از خط اصلی انقلاب انحراف پیدا کردهایم. البته هر دولتی از جمله دولت اسلامی نسبت به تامین معیشت مردم، وظیفه دارد و نباید از رسیدگی به وظایف خود در این زمینه غافل شود؛ اما باید توجه داشته باشیم كه آنچه سبب عزت و اقتدار ملت ما شد و هدف اصلی این انقلاب نیز بود، دین است و اگر دین در جامعه ضعیف شد، آن عزت نیز از بین میرود.
عامل تمایز انسان از حیوان و اساس فرهنگ باورها و ارزشها است و حقیقت فرهنگ، در یک کلمه دین است؛ اعتقاد به توحید و اینکه این عالم خدایی دارد که عالم را تدبیر میکند و مسایلی از این قبیل كه لازمه پذیرش وجود خداست، مربوط به بخش اول فرهنگ، یعنی باورها است؛ بخش دیگر فرهنگ نیز رفتار براساس سنتهای الهی و خدمت به خلق خدا در جهت رضای الهی است كه جز ارزشها است؛ اگر این دو عامل در جامعه ما رو به ضعف نهاد، باید نگران شویم.
اگر دیدیم دیگر افرادی مانند حسین فهمیده تربیت نمیشوند، اگر خیابانهای شهرهای ما رنگ و بوی کشورهای بیدین را به خود گرفت، اگر دیدیم بر خلاف گذشته كه رباخواری كاری زشت و ناپسند بود، در بازار مسلمانان و بانکهای کشور، روز به روز رباخواری بیشتر میشود، اینها نشانه این است كه فرهنگ ما در حال افول است و باید به فکر چاره باشیم. این از عنایتهای الهی بود که انقلاب به پیروزی رسید؛ اما آیا این انقلاب مقدستر از انقلاب شخص پیغمبر اکرم(ص) است؟ انقلابی که پیغمبر اکرم اول در جزیره العرب ایجاد کرد و بعد همه عالم را گرفت، مهمتر بود یا این انقلاب؟ این شعاعی از آن انقلاب است. انقلاب پیغمبر اکرم تا چند سال سالم ماند؟ کسانی که صفحه انقلاب را عوض کردند، از یهودیها و نصرانیها بودند؟ کسانی که سیدالشهداء را به شهادت رساندند، از کفار و مشرکین بودند یا ازدستپروردگان خود پیغمبر بودند؟ بعضی از آنها سالها پای منبر پیغمبر اکرم و امیرالمؤمنین علیهالسلام بودند؛ بعضی از اینها که در جنگ صفین در رکاب علی علیهالسلام شرکت داشتند؛ یعنی واقعا امام حسین را نمیشناختند؟ فکر میکردند ایشان بر حکومت اسلامی خروج کرده است و میخواهد نظام را براندازی کند؟ پس انقلاب اسلامی ابعاد مختلفی دارد؛ مهمترین بعد آن فرهنگ اسلامی است؛ هدف آن نیز برقراری نظام اسلامی، اجرای احکام اسلامی و احیای ارزشهای اسلامی است. همه این را نمیگفتند؛ اما آن عامل تعیینکننده که به دست امام تحقق پیدا کرد و علما و متدینین و توده مردم کمک کردند تا انقلاب به پیروزی رسید، براساس این فکر بود.
نشریه سروش: این مسئولیت متوجه چه کسانی است؟
علامه مصباح: مسئول رسیدگی به فرهنگ جامعه، روحانیت و مسئولان فرهنگی هستند و باید با شناسایی عوامل ضعف فرهنگی، آنها را از میان برداشت و در جهت تقویت فرهنگ، برنامهریزی و حركت كرد؛ اگر چنین کردیم، وعده افزایش نعمتها و بقاء انقلاب نیز شامل حالمان میشود؛ اما اگر پست، مقام، درآمد و منافع شخصی و حزبیمان ترجیح یافت، شامل وعید عذاب الهی میشویم.
همه ما باید از خدا بخواهیم، کمکمان کند تا اشتباهاتمان را بفهمیم و گمان نکنیم هر چه انجام میدهیم، صحیح است؛ مسئولان نیز باید احتمال بدهند که در برخی برنامهریزیها و امضا کردن برخی قراردادها اشتباه كردهاند؛ با چنین احتمالی ممكن است كه در صدد جبران خطاهای خود برآیند. اما اگر مسئولان کشور به سادگی از کنار ارزشها گذشتند و گفتند كه دین ربطی به ما ندارد و كار ما فقط رسیدگی به امور دنیای مردم است، این تكرار كلام مارکسیستها است و نشانه آن است که در حال دور شدن از هدف انقلاب هستیم؛ در این صورت تفاوت انقلاب ما با انقلابهای مارکسیستی چیست؟
گاهی برخی از نهادها چنین وانمود میکنند که هدف اصلی انقلاب، فقط رفع فقر و محرومیتی بوده که رژیم گذشته برای مردم ایجاد كرده بود، و میگویند: ما انقلاب کردیم كه رژیم پهلوی را بیرون کنیم و خودمان به جای آنها بنشینیم! اگر چنین است، پس تفاوت انقلاب اسلامی با انقلابهای دیگر در چیست؟ مگر انقلاب ما از انقلاب پیامبر صلیاللهعلیهوآله سرچشمه نگرفت؟ مگر مسلمانان سه سال در شعب ابیطالب زجر نکشیدند تا انقلابشان را به ثمر برسانند؟ سرانجام نیز همین صبر و مقاومت سبب شد تا خداوند آنها را پیروز کند.
از امیرمؤمنان علیهالسلام در نهجالبلاغه نقل شده که فرمود: زمانی كه خداوند دید مسلمانان در انجام وظیفهشان پایدار هستند، رحمت و نصرت خود را بر آنها نازل کرد و اسلام پیروز شد. ما هم باید راهی را برویم که پیامبر اكرم صلواتاللهعلیه رفت و همان برنامهای را اجرا کنیم که او برای ما بیان کرده است؛ نه برنامهای که لنین و مارکس یا لیبرالهای غربی گفتند. بر همین اساس بود كه امام راحل(ره) با دوراندیشی «شعار نه شرقی، نه غربی» را سر داد.وقتی مسلمانان حاضر در جنگ بدر در نهایت ضعف، به وظیفه خود عمل کردند، خداوند فراتر از اسباب عادی با نزول هزار ملائکه آنها را یاری و نصرت بخشید؛ خدا، همان خداست و هنوز هم به وعدهاش عمل میکند. ما چنین دین، عقیده و نظریهای داریم؛ اگر این دین را باور داریم و براساس آن عمل کردیم، به پیروزی نهایی نیز خواهیم رسید. اما اگر در پی این باشیم كه به هر چه هوی و هوسمان تمایل دارد، برسیم و با راحتطلبی نتیجه بگیریم، خداوند نیز ما را به حال خود رها خواهد کرد؛ همانگونه که قوم بنیاسرائیل که بر همه اقوام برتری یافته بودند، را چهل سال در بیابانها رها کرد.
اگر ما نیز فقط به دنبال راحتطلبی، تنبلی و سیر كردن شکم باشیم، نمیتوانیم ادعا كنیم كه انقلابمان، اسلامی است. نشانه اسلامی بودن انقلاب ما چیست؟ آیا وضعیت داخلی كشور و اوضاع حاكم بر شهرها و بازار، و نیز روابط خارجی و نحوه رفتارمان با دشمنان، اسلامی بودن این كشور را تایید میكند؟ نظام ما در صورتی اسلامی است و اسلامی باقی خواهد ماند که تقوا، عمل صالح، استقامت و در یک کلمه عمل به وظیفه بر جامعه ما حاكم باشد و هیچگاه این اصول را فراموش نکنیم.
نشریه سروش: خطر تفکر سکولار در جامعه بهخصوص در میان عالمان، چقدر میتواند به رواج این امر منجر شود؟
علامه مصباح: همچنانكه گفته شد، از دوران ستمشاهی این فکر غلط در افکار عمومی جا افتاده بود که زندگی انسانی دو بخش دارد: بخشی كه مربوط به احوال درونی و فکر خود افراد است؛ مانند اینکه آیا خدا هست یا نیست؛ این یک واقعیت است که انسانها همیشه به خدا، فرشتگان و عالم غیب اعتقاد داشتهاند و حتی حاضر بودهاند در راه عقاید خود فداکاری کنند؛ اینها واقعیتی است که نمیتوان آن را انكار كرد؛ اما واقعیت فرعی و عینی دیگری نیز وجود دارد که همین زندگی دنیاست. بر اساس این دیدگاه زندگی دنیا را باید با قواعد خود دنیا اداره کرد؛ این مردم هستند که این زندگی را اداره میکنند؛ صنعتگرها برای صنعت، و تجار برای منافع خود تجارت و بازاریابی میکنند. پس یک سلسله امور عینی یا به تعبیری امور مادی دنیوی داریم که ربطی به دین ندارد. یکسری اعتقادات قلبی هم داریم که معتقدیم خدا هست و کمک میکند؛ اینها مربوط به قلب انسان و رابطه او با خدای خود است. پس زندگی از دو بخش تشکیل میشود: یک زندگی عینی مادی که اسم آن دنیاست؛ یکی هم امور قلبی و اعتقادی که مربوط به ماورای این عالم است و جنبه فردی داشته و خیلی در زندگی عینی ما تاثیری ندارد. این هم دین است و حالا اگر کسی به دین هم احترام بگذارد، ما نفی نمیکنیم؛ ما به افکار مردم احترام میگذاریم و دین هم باید باشد. هر کس هر دینی می خواهد داشته باشد. به هرحال زندگی ما دو بخش دارد: دین و دنیا. به همین دلیل، از زمان روی کار آمدن دولت پهلوی، با عوامل مختلف فرهنگی، آموزشی و هنری سعی شد که این دو بخش از هم تفکیک شود؛ این همان چیزی است که امروز به آن، سکولاریسم میگویند؛ یعنی ما باید زندگی عینی و کار خود را با امور دنیا و قواعد خودش تشخیص دهیم و این ربطی به دین ندارد! اگر دین دارید، شب برای خدا نماز بخوانید، سجده و گریه کنید و جای آن هم در مسجد، معبد و مناجاتگاههاست؛ اما بازار، مزرعه و کارخانه مربوط به امور دنیاست؛ قواعد آن نه به دین ربطی دارد و نه دین تاثیر مستقیمی در آنها دارد.
این مساله بهتدریج در اذهان مردم جای گرفت. البته قبل از ما، این کار از دوران رنسانس در اروپا شروع شده و آنجا جای خود را باز کرده بود. بعد از اینکه اروپاییها از طریق رضاشاه کودتا کردند و حکومت پهلوی را سر کار آوردند، کوشیدند این فرهنگ را در کشور ما حاکم کنند و تا حدود زیادی هم موفق بودند. متاسفانه این نوع فکر کمابیش در خود ما هم اثر گذاشت؛ یعنی برخی علما که باید مدافع دین باشند و بگویند دین و دنیا از هم جدا نیست و دین برای سعادت دنیا و آخرت است، اینها نیز عملا طوری شدند که حساب دین را از دنیا جدا کردند. از نظر ایشان، دین همان چیزهایی است که نشانه احترام به خدا و وابستگان به خدا بود و بهترین نمونه آن در کشور ما، عزاداری برای سیدالشهداء بهمنزله نشانه دینداری شمرده میشود؛ اما سایر امور و مدیریت جامعه از امور دنیا تلقی شد که به دین ربطی ندارد و بلکه باید از آن احتراز کنیم و فاصله بگیریم. شاهد این برداشت هم مذمتهایی است که در قرآن از دنیا شده است! چقدر در قرآن از دنیا مذمت شده است! «لَا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَیَاهُ الدُّنْیَا» به همین معناست! یعنی دنیای قرآن را با دنیایی که جامعهشناسان میگویند تطبیق کردند و گفتند این دنیایی که آنها میگویند این همان است که قرآن آن را مذمت میکند! پس ما عالمان باید با این مبارزه کنیم و اصلا دور دنیا نرویم! اینکه همه در این کلام صادق بودند یا نه، بحث دیگری است؛ ولی افرادی بودند که از روی صداقت به این معتقد بودند که عالم دینی باید صبح و سحر به مسجد برود، نماز و تعقیبات را بخواند و بعد عبای خود را بر سر بکشد، تسبیح بگوید و به خانه برود و اگر کسی آمد و مسالهای پرسید، آن را جواب دهد، وگرنه تا ظهر منتظر باشد تا دوباره وضو بگیرد، به مسجد برود و نماز بخواند. ایام محرم هم باید عزاداری، گریه و سینهزنی داشته باشیم. کار ما این است، اما اینکه حکومت چه باشد، جمهوری یا سلطنتی باشد، مدیران چگونه باید انتخاب شوند و بر چه اساسی باید کار کنند، اینها به دین ربط ندارد! اهل دنیا باید خودشان این امور را تنظیم کنند! بخواهیم یا نخواهیم آنها کار خودشان را میکنند و به دین هم ربطی ندارد؛ ما باید سعی کنیم به این امور آلوده نشویم! متاسفانه این فکر کمابیش در جامعه روحانیت و مدافعین اسلام هم سرایت کرده است.
نشریه سروش: مهمترین آفتی که انقلاب را تهدید میکند، چیست؟
علامه مصباح: انقلاب اسلامی ایران نیز مانند هر پدیده دیگر اجتماعی آفاتی دارد؛ این قانون جبری نیست که حالا که انقلاب شده است، تا ابد و روز قیامت باقی خواهد ماند؛ نه، انقلاب خود پیغمبر هم در معرض آفت قرار گرفت و این هم مستثنا نیست و آفت دارد. اینکه مقام معظم رهبری می فرمایند حوزه باید انقلابی باشد، یعنی جلوی آفتهای آن گرفته شود؛ آن فکری که منشا پیدایش انقلاب شد، در حوزه زنده باشد؛ یعنی دین از دنیای مردم جدا نیست؛ وظیفه ما منحصر به امور فردی و عبادی نیست؛ ما تا آنجا که میتوانیم نسبت به همه امور اجتماع مسئول هستیم؛ البته خارج از قدرت، تکلیف نداریم؛ اما همانطور که امام بهتنهایی راه خود را شروع کرد و بعد هم پابرهنگان حمایت کردند و بالاخره به پیروزی رسید، راه این کار بسته نیست؛ ادامه آن مشکلتر از احداث آن نیست. اگر این انقلاب به دست امام انجام گرفت ـکه گرفتـ کسانی که امروز حامی و شاگرد امام و ادامهدهنده راه ایشان هستند و آن نهادی که مثل را امام میپروراند ـیعنی حوزهـ باید انقلابی باشد تا این فکر و ارزشها باقی بماند. بزرگترین آفت این است که این کرم در بعضی مغزها پیدا شود که «حساب دین از دنیا جداست، دین با سیاست کاری ندارد، اسلام طرحی برای حکومت ندارد» این بزرگترین آفتی است که این انقلاب را تهدید میکند؛ یعنی از آفت امریکا و انگلیس برای این انقلاب این خطرناکتر است؛ چون آن انقلاب از فکر شروع شد و هر کار انسانی مبدا فکری دارد و ماهیت دین، ماهیت فکری و اعتقادی است؛ اگر بخواهد اسلامی باشد، باید باورها و ارزشهای اسلام در آن حاکم باشد. ریشه تغییر این نوع تفکر بهوسیله روحانیت بود و ادامه آن هم باید بهوسیله روحانیت باشد.
پس اگر تفکر جدایی دین از سیاست در حوزه پیدا شد ـ مثل آن آفتی که بهوسیله بنیامیه در صدر اسلام آورده شد و از روز اول وفات پیغمبر خودش را نشان داد تا به شهادت سیدالشهداء رسید ـ همان مسیر را ادامه خواهد داد و باید منتظر باشیم روزی خدایناخواسته افرادی مانند شیخ فضلالله نوری را در مدرسه فیضیه به دار بزنند و دیگران هم کف بزنند که «شما آخوندهای مرتجع مانع پیشرفت کشور هستید! اسلام برای 1400سال پیشتر بود، مگر میشود مملکت را بدون ربا اداره کرد. آخوندها یک چیزی میگویند» در صحنههای دیگر نیز همینطور است. «علما نماز شب و نماز جعفر طیار را بخوانند! اما با اینها نمیشود ممکلت را اداره کرد! با رساله عملیه نمیتوان مملکت را اداره کرد!» بعضی از کسانی که در عداد مراجع هستند این تعبیر را فرمودند که با رساله عملیه نمیتوان مملکت را اداره کرد. اینکه میفرمایند حوزه باید انقلابی بماند، یعنی همین که ما اسلام را فقط در امور فردی خلاصه نکنیم؛ تاثیرگذاری در امور سیاسی اجتماعی کشوری از وظایف واجب ماست که گاهی واجبتر از وظایف فردی هم میشود.
نشریه سروش: در مجموع با توجه به گذشت 40 سال از انقلاب اسلامی، آیا نظام جمهوری اسلامی را بهعنوان محصول این انقلاب کارآمد و کامیاب و موفق میدانید؟
علامه مصباح: اگر بگوییم کارآمدی صفر و صدی است، یا هست یا نیست، خب در جواب یا باید بگوییم بله یا نه؛ ولی پاسخ این سوال اینطوری نیست، کارآمدی یک امر نسبی است. مابین صفر تا صد، همین که از نصف بیشتر باشد این یک موفقیتی است. بنابراین کارآمدی یک چیزی که مضبوطا معین باشد و این اندازه درجهاش مشخص باشد و اگر بود، بگوییم کارآمد هست و اگر نبود، کارآمد نیست، اینطوری نیست. شاید الان دشمن اینگونه دوست داشته باشد که القا کند که نظام جمهوری اسلامی کارآمد نیست و به گونهای مطرح میکنند که پاسخش بله یا خیر باشد و با تصویرسازی غلط بگویند ناکارآمد است. درست این است که بگوییم بله، نسبت به بعضی از نظامها کارآمد بود نسبت به آن چیزی که ما انتظار داریم، مثلا 70درصد کارآمدی را داشت؛ ضمن اینکه در بخشهای مختلف هم تفاوت دارد. در یک بخشی ما موفق بودیم یک بخشی نبودیم. اما سرجمع کارآمدی میشود آن 70، یا 75 یا 80 درصدی که گفتیم. اما اگر بخواهیم یکجا بگوییم کارآمد است یا ناکارآمد، به نظر من صحیح نیست.
البته برای تبیین کارآمدی نظام ابتدا باید ببینیم هدف ما از تشکیل این نظام چه بوده است. البته آنچه در جامعه عینیت و واقعیت دارد این است که نه همه افراد خواستار لذایذ محض مادی و حیوانی دنیا هستند، و نه همه مانند انبیا، اولیا، سلمانها و ابوذرها، خالص هستند؛ مردم مراتب مختلفی دارند؛ تعلقات به دنیا تفاوت میکند؛ نه لباس، نه پست، و نه سوابق و محیط زندگی ـاعم از شهری، استانی، بخشی و روستاییـ تعیینکننده نیست؛ هیچیک از اینها دخالت ندارد؛ انسانها با هم فرق میکنند و این به معرفت و ایمان آنها بستگی دارد و اینکه انسان و هستی را چگونه میشناسند، چه هدفی را ارزشمند میدانند و نظام ارزشی آنها چیست؛ بر این اساس با هم تفاوت دارند و همه جور انسانی نیز داریم. برای جامعه ما که مرکب از افراد گوناگون با بینشهای مختلف و درجات متفاوت از معرفت و ایمان است، کارآمدی نظام چه معنایی دارد؟ اگر بگوییم کارآمدی نظام فقط این است که اهداف معنوی و ابدی را تامین کند ـ ولو لازمه آن این باشد که انسان در صحرای کربلا شهید، بدن او قطعهقطعه و زیر پای اسبها له شودـ چند نفر از اینگونه افراد در جامعه سراغ دارید؟ هدف آنها این بود که دنبال نظامی بگردند که این هدف را تامین کند؟ از سوی دیگر، افراد کمی هستند که فقط اهداف مادی داشته باشند و به هر قیمتی و با انجام دادن هر جنایتی بخواهند به اهداف و لذایذ خود برسند؛ انصاف این است که در جامعه ما اینگونه افراد هم خیلیکم هستند؛ ولی در جوامع دیگر چنین انسانهایی وجود دارند. مثلا امروزه برخی شخصیتهای اول جهانی چه فکرها و رفتارهایی دارند! اگر کسی به ما میگفت اینها چنین آدمهایی هستند، تا این روزگار پیش نیامده بود، نمیتوانستیم باور کنیم؛ افرادی که از هر درندهای درندهترند، نه یک ذره عاطفه و عقل در وجود آنهاست، و نه از انسانیت بویی بردهاند؛ فقط فکر شهوت و پول هستند. الحمدلله در کشور ما این چیزها خیلی کم است؛ بهگونهای که با اندکی مسامحه میتوان گفت در کشور ما وجود ندارد و اگر هم باشد، بسیار محدود است. پس خواسته ما از این نظام چیست؟ کارآمدی را با چه بسنجیم؟ شاید تعریف قابلقبول برای کارآمدی نظام، با توجه به واقعیات جامعه، این باشد: نظامی که اگر درست اجرا شود، اکثریت مردم در حد متوسط، به خواستههای خود برسند؛ البته نه خواستههای مادی صرف و نه نیازهای معنوی محض، بلکه مخلوطی از خواستههای مادی و معنوی که بتوانند با آن زندگی کنند. نمیتوان توقع داشت که همه مردم مثل سلمان باشند.
انتظار اینکه ما نظامی داشته باشیم که همه را به جایی برساند که اولیا کاملین در زندگی به آن رسیدند، توقع بهجایی نیست. یک نظام عینی باید بهگونهای باشد که متوسط مردم بتوانند بدان نایل شوند. پس معیار چیست؟ با چه شاخصی بسنجیم که آیا این نظام کارآمد است یا خیر؟ حداقل این است که تاثیر برنامههای آن در سعادت ابدی لحاظ شود. اگر کارها صرفا بهخاطر آخرت نیست، اما تاثیر آن در آخرت فراموش نشود. گاه میبینیم برخی بهگونهای عمل کنند که گویا اصلا آخرتی نیست؛ برخی مسئولان هم خودشان را مسئول نمیدانند که برای آخرت مردم کار کنند یا به زور مردم را بهشت ببرند؛ میگویند اینها با خود مردم است؛ کار ما این است که زندگی دنیای مردم را مدیریت کنیم؛ یعنی کاری کنیم که فقط کسانی که در جامعه نقش مهمی دارند سیر شوند، و افرادی را که اعتراض میکنند آرام کنیم تا اغتشاشی درست نکنند؛ اما اینکه همه مردم سیر و حداقل زندگی آنها تامین شود، کار مشکلی است؛ اینکه عدالت برقرار و احکام اسلام اجرا شود، مربوط به آخرت است که خود مردم باید این کار را انجام دهند! ما خیلی هنر کنیم همین که زندگی مادی آنها را در همین حد تامین کنیم که سرجنبانهایی نیایند باعث زحمت شوند و کارها به هم بخورد، کفایت میکند. نظام کارآمد نیز همین است!
چهبسا کسانی این چنین فکر کنند، اما همه ما اینگونه نیستیم. همه این مردم که 22 بهمن تظاهرات کردند و آنهایی که نهم دی به صحنه آمدند، اینگونه فکر نمیکنند. اگر دل همه را میشکافتید ـ به غیر از برخی استثناهای شاذ ـ قریب به اتفاق میگفتند ما سختیها را تحمل میکنیم، اما تبعیض نباشد و حق طبیعی که خدا حداقل آن را برای ما منظور کرده فراموش نشود.
نشریه سروش: چه چیزی باعث شده مساله کارآمدی مطرح و به صورتهای مختلف در رسانهها، نشستها و جلسات مختلف برجسته شود؟ چه انگیزهای این مساله را برجسته کرده؟ چه شبههای در ذهن مردم بوده؟ آیا مردم توقعی بیش از داشتن یک زندگی متوسط داشته که در نهایت به سعادت آخرت آنها بیانجامد؟
علامه مصباح: به گمان بنده، آنچه موجب شده است این مساله بهصورت پیچیده مطرح شود، این است که کسانی فکر میکنند اگر نظام به معنای ایدهآل، نهاد و مفهوم انتزاعی آن و به تعبیر سادهتر، بهمعنای قانون و مقرراتـ درست باشد، باید حتما اهداف آن تحقق پیدا کند؛ زیرا این قوانین اسبابی برای تحقق آن هدف هستند. اگر به هدف نرسیدیم، معلوم میشود این اسباب ناقص هستند و این مقررات درست نیست. دشمنان از این مغالطه استفاده میکنند و میخواهند به جوانهای ما القا کنند که این نظامی که شما سرپا آوردید و 40سال به زحمت نگهداری کردید، شما را به همان خواسته و هدف متوسط، معقول و معمول شما هم نمیرساند. این گرفتاریهایی که دارید، برای این است که نظام شما غلط است؛ یعنی فکر و مقررات و قوانین شما درست نیست و چون شما میگویید اینها از اسلام است. پس معلوم میشود اسلام نمیتواند کار شما را درست کند؛ به اشتباه بهدنبال دین رفتید تا نظامی برای شما درست کند! معتدلهای آنها میگویند دین سر جای خودش در مسایل فردی حضور داشته باشد، اما مسایل اجتماعی را باید از راه علوم و تجربیات مدیریت کرد؛ یعنی ره چنان رو که رهروان رفتند؛ ببینیم کشورهای پیشرفته چه کار کردند، ما هم باید همانطور عمل کنیم. آیا این را از کلمات مسئولین استشمام نکردید که ما اگر بخواهیم پیشرفت کنیم، باید ببینیم کشورهای پیشرفته چه کار کردند؟
رفتار آنها نشان میدهد که دل آنها میخواهد و آرزو میکنند ای کاش ما یکی از ایالتهای آمریکا بودیم! آیا این آرزو را در سخنان آنها نمیخوانید؟ پس این نظام اسلامی ما چه عیبی داشت؟ میگویند میبینید چهل سال گذشت، اما نتوانست ما را به آنجایی که میخواستیم برساند! آنجایی که میخواستیم کجا بود؟ این یک مقدار ابهام دارد. آن چیزی که انقلابیون و شهیدان خواستند غیر از آن چیزی بود که این آقایان میخواهند. اینها میخواهند وقتی از یک شهر دیگر میآیند و وارد تهران میشوند، بهگونهای باشد که گویا وارد نیویورک و پاریس شدهاند. مردم آزادانه هرگونه دلشان میخواهد زندگی کنند! رییس جمهور آن هم به هر شکل که میخواهد با دیگران ارتباط برقرار کند و مانعی هم نباشد! معاملات آنها هم موجب این میشود که چند [تن از] ثروتمندها، ثروتمندتر شوند و آمار میدهند امسال پیشرفت اقتصادی ما نیز چند درصد بوده و چقدر درآمد ملی بیشتر شده است و پیشرفت کردهایم! حالا اگر 22 میلیون نفر هم گرسنه داریم، اینها فدای سر آن چند نفر! اگر آنها بخواهند ترقی کنند، اینها باید از بین بروند! مگر شما گوسفند نمیکشید؟ اینها مثل گوسفندها هستند! معیار، نخبههای ثروتمند و علمی و کسانی هستند که تکنولوژی در دست آنهاست! آنها پیشرفت کنند تا ما بتوانیم آمار دهیم که درآمد ملی ما چقدر از سال گذشته بیشتر بوده است؛ حالا در جیب چه کسی رفته است، هر کس باشد. درآمد ملی ملاک است!
ما باید اینجا حساب خود را تسویه کنیم که ما چهکاره هستیم؟ دنبال چه چیزی میگردیم؟ در بحثها گاهی الفاظ لغزنده هستند؛ یعنی ما را از یک حوزه به حوزهای دیگر میاندازد و متوجه نیستیم که دنبال چه میگشتیم و وارد چه چیزی شدیم. برای چه انقلاب کردیم؟ حالا دنبالهرو چه کسی هستیم؟ چه آرزویی داریم؟ آرزویی که دشمن انقلاب ما دارد؟ میخواهیم مثل او شویم؟
الان کسانی در دانشگاهها با ادعای کار آکادمیک و علمی، حلقههایی برای ترویج اندیشههای دورکیم و مانند او تشکیل میدهند. دورکیم كه به عنوان پدر جامعهشناسی معرفی میشود، کیست؟ ایشان میگفت اینکه هزاران سال مردم گفتند خدا عالم را خلق کرده است، اینها اشتباه کردند؛ خدا را بردارید و بهجای آن جامعه را بگذارید؛ جامعه همان خدایی است که مردم میگویند! این یک اصل فکری آقای دورکیم است که اکنون اساتیدی از دانشگاههای ما این رویکرد را استراتژی خودشان قرار دادهاند و میگویند کار ما این است که میخواهیم فکر دورکیم را در قالب فعالیت آکادمیک علمی در جامعه توسعه دهیم؛ ما کار به سیاست نداریم! امروز فکر افراد جامعه ما، بهویژه نوجوانها با چه چیزی ساخته میشود؟ آیا با سخنان امام و دیدن صحنههایی از شهدا و دفاع مقدس؟ نوجوان ما دین، فکر، شخصیت و هویت خود را از معلم، استاد، رسانهها و فیلمها میگیرد؛ ما برای اینها چه کار کردهایم؟ چه توقعی داریم که اینها مثل فلان شهید و فلان شخصیت شوند و حاضر باشند همه چیز خود را برای خدا، دین، مصلحت مردم و کمک به مستضعفین فدا کنند؟ چه چیزی به آنها دادهایم که توقع داریم اینگونه شوند؟ میگویند ما به برکت تعالیم امام، هفت سال دفاع مقدس و به برکت هزاران عواملی که در انقلاب موثر بودند، اینگونه شدیم؛ پس شما هم مثل ما باشید! شما آنها را داشتید و اینگونه شدید! این نوجوانها چه چیزی دارند که آنگونه شوند؟ آیا توقع دارید فقط با دستور شما اینگونه شوند؟ عزیزان من! این کار معلول صدها عامل است؛ چند مورد از آن عوامل الان وجود دارد؟ پس ما باید فکری کنیم تا عواملی بهوجود آوریم که زمینه را فراهم سازد تا نسل بعد لااقل در این حد بمانند. سخن در این است که این نظام، یعنی مقررات الهی و اسلامی، بهگونهای هست که بتواند چنین نسلی را پرورش دهد و در نتیجه جامعه آینده ما یک جامعه خداپسند و امام زمانپسند باشد؟ آیا این توقع بهجایی است یا برای 1400 سال پیشتر بود و تمام شد؟ ته دل بسیاری از مسئولین ما همین است؛ میگویند: احکام اسلام نمیتواند جامعه را اداره کند! دین بسیار خوب است، ولایت فقیه هم سر جایش محترم است و ما به مقام معظم رهبری هم احترام میگذاریم، نماز جمعه هم میخوانیم، اما حساب سیاست از دین جداست! کشورداری آیین خاصی دارد! با نماز جمعه و نافله خواندن و برای سیدالشهدا گریه کردن نمیتوان کشور را اداره کرد! این را باید از استادهای خودش فراگرفت! این تفکری است که امروزه در ادبیات ما سکولاریسم نامیده میشود و براساس آن، حساب دین از مدیریت جامعه و سیاست جداست. وقتی اعتراض میکنیم که فلان رفتار شما خلاف احکام شرعی است؛ برای مثال، بانک 20 یا 30درصد سود به سپرده بدهد، همان است که قرآن میگوید: «فَأْذَنُواْ بِحَرْبٍ مِّنَ اللّهِ»؛ میگویند این برای 1400سال پیش بود، امروز اقتصاد بدون این نمیچرخد! کجای دنیا اقتصاد بدون نرخ بهره سراغ دارید؟ بخواهیم زندگی کنیم، باید این را بپذیریم! ما که دیوار دور خودمان نکشیدهایم، با همه دنیا سروکار داریم؛ آنها زندگیشان این است و ما هم باید همین باشد و راه دیگری هم نیست! تازه وقتی دولت بخواهد به مردم خدمت کند، نرخ بهره را یک مقدار پایین میآورد، مثلا میگویند در بازار نرخ بهره بیست درصد است؛ ما میگوییم دوازده درصد، و به زلزلهزدگان و محرومین ارفاق میکنیم و چهار درصد میگیریم. اگر شما بگویید اسلام ربا را حرام کرده است، میگویند این به درد این زندگی نمیخورد! یعنی ته دل آنها این است. کسانی پیش از انقلاب این سخنان را میگفتند، اما الان بر زبان نمیآورند، ولی در عمل همین است. سایر مسایل اسلامی نیز کمابیش همینطور است. با شاخص دین میفهمیم دیدگاه آنها در این مسایل با دیدگاه اسلام فرق دارد؛ اما مسایل دیگر هم کمابیش همینگونه است؛ سیاست اقتضا میکند در لفافه سخن بگویند، وگرنه ته دل آنها همین چیزهاست. اصل مساله اینجاست که چنین وانمود میکنند که اگر قانونی قانون درستی باشد، نتیجه آن صددرصد درست خواهد بود؛ پس اگر به آن نتیجه مطلوب نرسیدید، قانون غلط است. این یک مغالطه است؛ قانون بهتنهایی خودش نمیتواند جامعه را اداره کند؛ مجری قانون هم باید صالح باشد؛ مهمتر از این، اگر فرهنگی که در جامعه حاکم است، این قانون را نپذیرد، مانند گربهای است که آن را به هوا بیندازید و چهار دستوپا پایین میآید. این راهی برای خواستههای خودش پیدا میکند؛ اگر مردمی که این قانون میخواهد درباره آنها اجرا شود، آن را نخواهند، چه میشود؟ اگر شما بگویید قانون اینگونه میگوید، اسلام چنین گفته است که خلوت مرد با نامحرم حرام است، جواب میدهد آزادی است! مسئولین ما از همین کلمه آزادی سو استفاده میکنند. به یاد دارم که چند دوره قبل، به یکی از وزرا گفته بودند این کارهایی که شما میکنید، خلاف اسلام است؛ شما چرا ارزشهای انقلاب و اسلام را رعایت نمیکنید؛ درحالیکه اسم وزارتخانه شما هم پسوند اسلامی دارد؛ چرا رعایت نمیکنید؟ گفته بود بالاترین ارزشها آزادی است! مگر بالاتر از آزادی هم ارزشی داریم؟ ما آزادی را ترویج میکنیم! او گفته بود شما اگر در کشور لبنان بروید، کموبیش همینطوری است؛ یک خانم چادری حتی با نقاب حرکت میکند و کنار او دختر نیمه عریان هم هست؛ نه به او میگویند چرا نقاب زدهای و نه به این میگویند چرا لخت هستی! آزادی است! ما میخواهیم کشور ما مثل لبنان شود! این سخن را یک وزیر گفته بود! گفته بود ما میگوییم ما دلمان میخواهد حجاب باشد، اما اجبار نمیکنیم؛ اگر کسی هم دلش خواست لخت باشد، اشکالی ندارد و آزادی است! اگر او را تعقیب کنید که چرا لخت بیرون آمدهای، آزادی را زیر پا گذاشتهاید و بالاترین ارزشها زمین خورده است! میدانید معنای این چیست؟ یعنی بالاترین ارزشها وحشیگری در جنگل است؛ حیوانات جنگل هیچ کدام لباس ندارند و از هم خجالت نمیکشند؛ شهوتشان هم تحریک شود، اشکالی ندارد و هر که را دوست داشته باشند، میتوانند با او باشند. از منظر این افراد، وقتی آزادی تحقق پیدا کرد، بدان افتخار میکنند که ما در کشوری زندگی میکنیم که هرکس هرگونه دلش میخواهد زندگی میکند! مگر ما انقلاب نکردیم برای استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی؟ این آزادی همان آزادی است! با اینکه همه میدانیم که کلمه آزادی چند مفهوم دارد؛ گاه مفهومهای متغایر را بهجای هم به کار میبرند و مغالطه میکنند؛ آزادی یعنی زیر بار ظلم دیگران نمانیم، ارزشهای خودمان را حفظ کنیم، انسان آزادهای باشیم، نه به معنای اینکه بیبندوبار وحیوان وحشی باشیم! برای اینکه بفهمیم نظام ما کارآمد است یا نه، اولا باید روشن کرد که ملاک کارآمدی چیست. برخی میگویند نظام هنگامی کارآمد است که هر کس هرگونه دلش خواست رفتار کند؛ اگر این آزادی را برای همه مردم تامین نکرد، این نظام کارآمد نیست! پس ابتدا باید بگوییم ملاک درست کارآمدی چیست. ثانیا این مغالطه را که اگر قانون کامل باشد، حتما دستاورد و نتایج آن مطلوب خواهد بود، باید جواب دهیم. تنها قانون علت صددرصد برای تحقق اهداف نیست؛ قانون فکری در اذهان یا نوشتهای روی کاغذ است؛ مهمترین عامل در کنار خود قانون، مجری قانون است که باید آن را درست اجرا کند؛ نه مسامحه کند و نه به نفع شخص و گروهی اجرا کند. افزون بر این، باید شرایطی برای پذیرش اعمال قانون در جامعه فراهم شود که لااقل متوسط قابل قبول افراد جامعه، این ارزشها را بخواهند و بپذیرند و دنبال آن باشند، نه اینکه با مغالطهها، تعلیمات غلط و آموزههایی که متاسفانه الان در آموزش و پرورش ما هست، فرزندان ما دوباره با گرایشهای لیبرالیستی، سکولاریستی و ارزشهای غربی و الحادی پرورش یابند و ارزشهای اسلامی را به بهانه تحجر، عقبماندگی و چیزهایی از این قبیل فراموش کنند. ما باید برای تصحیح این مفاهیم و ساختن این فرهنگ در جامعه و تعیین آن هدفی که دنبال آن هستیم، تلاش کنیم. مشخص کنیم که چه جامعهای ایدهآل است و چرا میگوییم اسلام ضامن تحقق اهداف فطری و انسانی ماست. زمانی این احکام و قوانین میتواند نقش خود را ایفا کند و جامعه را بسازد که متصدیان صالحی داشته باشد؛ متصدیان هم باید ساخته شوند و هم ما در انتخابات باید آنها را انتخاب کنیم؛ درحالی که در هر دو بخش با مشکلاتی مواجه هستیم. گاهی برای کارهای ساده کارمند خوب پیدا نمیشود، چه برسد به کارها و مسئولیتهای نظام. ما در مسایل فرهنگی کم کار کردهایم. بههرحال، مهمترین وظیفهای که بدون استثنا روی دوش همه ما هست، این است که برای شناساندن و ترویج فرهنگ اسلام در سطوح مختلف تلاش کنیم تا اصل ارزشها شناخته شوند؛ ملاک ارزشیابی برای کارآمدی نظام درست شناخته شود؛ تحت تاثیر مغالطات واقع نشویم که ناخودآگاه ما را به غربستان بفرستند. ما باید راه اسلامستان را پیدا کنیم و ارزشهای اسلامی باید در بین مردم در سطوح مختلف از دبستان و پیشدبستانی تا دانشگاه و پس از تحصیلات عالیه، ترویج و برتری آن بر سایر ارزشها اثبات و زمینههایی برای اجرای آن فراهم شود.
نشریه سروش: با توجه به وجه تمایز انقلاب اسلامی با انقلابهای دیگر، آیا کشور تحول لازم را در زمینه ارزشها داشته است؟ به نظر شما چه میزان در راه رسیدن به هدف انقلاب موفق بودهایم؟
علامه مصباح: وقتی هدف انقلاب اسلامی احیای «حق» شد، باید ببینیم طی چهل سال گذشته در این زمینه چقدر پیشرفت کردهایم و آیا پیشرفت ما متناسب با سایر جهات بوده است یا خیر. امروز در زمینههای علمی و تکنولوژی، پیشرفتهای قابل توجهی به دست آمده، در زمینه دینی نیز آثار ظاهری آن را کم و بیش در جامعه میبینیم؛ اما اگر سوال شود که آیا این پیشرفت مطلوب بوده، احتمال دارد جواب قاطع مثبتی نداشته باشیم. امروز مشکلاتی مانند قانونشکنی، تخلف، رانتخواری و... در جامعه ما دیده میشود، اگرچه این مشکلات در همه کشورها وجود دارد، اما پس از گذشتن چهل سال از پیروزی انقلاب، وجود این مشکلات در جامعه اسلامی مطلوب نیست. این تخلفات ثمره عدم پایبندی به فرهنگ دینی و شعائر دینی است؛ زیرا ما هر قدر بگوییم فلان نهاد باید نظارت کند، یا فلان بخش باید جلوگیری کند، افراد این نهادها نیز از همین جامعه و از همین مردم هستند و اگر فرهنگ دینی نهادینه نشده باشد، ممکن است از این افراد نیز تخلفی صادر شود و روشن است كه نمیتوان برای هر ناظری ناظر دیگر قرار داد تا مشکلات برطرف شود. دین، بزرگترین عامل برای جلوگیری از فساد در جامعه است؛ زیرا موجب اصلاح سایر ابزار کنترلی جامعه میشود. کسی که متعهد به فرهنگ دینی است و خدا و معاد را در لحظه لحظه زندگیاش مورد توجه قرار میدهد، در شئون اجتماعی، سیاسی نیز دست به تخلف نمیزند و قانونمدار میماند. اگر دین در جامعه رواج پیدا کند دزدی کم میشود، تخلف از بین میرود، مشکلات کمرنگ میشود و مردم نسبت به قانون جامعه اسلامی متعهدتر میشوند. باید بُعد دینی و فرهنگی جامعه تقویت شود. دین، اصالت دارد و مکمل ابعاد دیگر جامعه است و میتواند جلوی تخلفات را بگیرد.