بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلَوةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیدِ الأنْبِیاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّیبِینَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین
أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَینَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً
تقدیم به روح ملکوتی امام راحل و شهدای والامقام اسلام صلواتی اهدا میکنیم.
قبل از هر چیز، فرارسیدن دهه مبارک فجر که حقاً باید آن را از ایامالله بزرگ دانست را تبریک عرض میکنم. امیدوارم خداوند متعال ما را شاکر و قدردان این نعمت قرار دهد و در انجام وظایفمان در قبال این نعمت عظیم، موفق بدارد.
مرسوم است که اول یا آخر جلسه، ریشسفیدی میآید، ریشی میجنباند و آقایان هم از باب «وَقِّروا کِبارَکُم[1]» احترامی میگذارند. البته بنده خودم را لایق نمیدانم اما به دلیل مناسبتهایی که هست به چند نکته اشاره میکنم.
اول اینکه در طول سی و سه سال بعد از انقلاب، همه ما درباره اهمیت انقلاب و عظمت نعمتی که خداوند متعال مرحمت فرموده و آثار و برکاتی که داشته و میتواند داشته باشد مطالب زیادی گفتهایم، شنیدهایم، خواندهایم و نوشتهایم؛ اما در بعضی موارد کوتاهی کردهایم! درباره تأثیری که انقلاب بر پیشرفت اقتصادی، صنعتی، علمی و سیاسی گذاشته و نیز درباره افتخارات اجتماعی و بینالمللی و چیزهایی از این قبیل، مطالب زیادی گفته شده و البته هنوز هم جای گفتن مطالب بسیار دیگری هست؛ اما به نظر بنده یک نکته را باید بیشتر تأکید و تبیین میکردیم.
با توجه به آیه شریفه وَعَدَ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنکُم وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُم فِی الْأَرْضِ ... وَلَیُمکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَى لَهُمْ...[2] خداوند متعال به مؤمنان وعده میدهد که اگر ایمان واقعی داشته باشید و عمل صالح انجام دهید، یعنی به وظایف شرعی و الهی خود عمل کنید، خداوند در همین دنیا به شما پاداش میدهد. پاداشهای اخروی که معلوم است و محفوظ. یکی از پاداشهایی که در این دنیا به شما میدهد این است که وَلَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَى لَهُمْ. این یعنی چه؟!
خدا در ابتدا میفرماید: وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ؛ بنابراین پیداست که این جامعه، جامعه صالحی است که افراد آن، اهل ایمان و عمل صالح هستند. حالا بعد از ایمان و عمل صالح میفرماید: وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَى لَهُمْ! آنچه به عقلم میرسد و البته مصون از اشتباه هم نیستم این است که منظور آیه، یک مسئله اجتماعی است. اینکه آدم در قلبش ایمان داشته باشد و عمل صالح انجام دهد، مسئلهای شخصی و وظیفه اوست. اگر میتواند باید همه اعمالش را به جا بیاورد و اگر نمیتواند، باید آن اندازهای که میسر است و عسر و حرج و تقیه نیست را عمل کند؛ اما با توجه به قرائنی که در آیات دیگر هست، خصوصاً با همین تعبیر «مَکَّنّا» و «نُـمَكِّـنَّ» و امثال اینها، بنده یقین دارم که منظور این است که جامعه شما جامعهای دینی میشود که دین در آن حاکم است؛ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ؛ یعنی دین را تمکین میبخشد. این تمکین، مسئلهای اجتماعی است، نه فردی. اینکه هر کسی در خانه خود اعمال دینیاش را انجام دهد، اگر به زندان هم برود آنجا به وظیفهاش عمل میکند، همه اینها خوب است اما «لَیُمَکِّنَنَّ» چیز دیگری است؛ نعمت و پاداش بزرگی است که خدا به آن مردمی میدهد که تکتک آنها به وظایفشان عمل میکنند و به خدا ایمان دارند و با دین او بازی نمیکنند. اگر مجموعهای اینگونه شد، آن وقت خدا بر سرشان منت میگذارد و این نعمت را به آنها مرحمت میفرماید که جامعهشان یک جامعه دینی میشود، یعنی دین در آن حاکم میشود. تمکین دین، یک تمکین اجتماعی است نه توانِ عمل فردی. عمل فردی اینجا مفروض است؛ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ. برای چنین کسانی، تازه خدا میفرماید: وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَى.
اگر با یک دید کلان به تاریخ اسلام نگاه کنیم، از هزار و چهارصد سال پیش تا الآن، چند مورد پیدا میکنیم که مصداق «وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ» باشند؟! در دوران بنیامیه، بنیعباس و بعد هم سلسلههای سلاطین و ملوکی در ایران و سایر کشورها، چند مورد را میتوانید نشان بدهید که مصداق «لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ» باشد؟! اگر هم باشد، فکر نمیکنم تعداد آنها از تعداد انگشتان یک دست بیشتر باشد.
اگر همه را هم مقایسه کنیم، هیچ کدام از آنها به عظمت انقلاب اسلامی ایران نبودهاند. امکاناتی که در سایه پیروزی انقلاب، ابتدا برای این جامعه شیعی و سپس برای جامعه اسلامی و بعد برای کل جامعه جهانی به دست آمد بینظیر است. انقلاب اسلامی برکات بالقوهای داشته که بهتدریج دارد به فعلیت میرسد؛ این بیداریهای اسلامی نمونه حرکت جهشواری است که دارد به سوی کمال پیش میرود. اینها میتواند مصداق «وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ» باشد؛ البته مصداق کامل و واقعی آن که از هر جهت، کامل باشد و نقصی در آن نباشد، بدون شک در گرو ظهور حضرت ولیعصرعجلاللهفرجهالشریف است. «لَيُمَكِّنَنَّ» واقعی و کامل، قطعاً آن است اما اگر مراتب نازلتری هم وجود داشته باشد هیچ منافاتی با آن ندارد.
وقتی انقلاب اسلامی با دوران حکومتهای کفر و شبه کفر مقایسه میشود، باید گفت در آن دوران، دین حاکمیت نداشت و اگر به بعضی از شعائر دینی هم احترام گذاشته میشد، بهانهای برای ساکت کردن دینداران بود. در زمان ستمشاهی هم در ایام عاشورا در دربار (کاخ گلستان) روضه سیدالشهداصلواتاللهعلیه گرفته میشد؛ رادیو هم از همانجا سخنرانی را پخش میکرد. در آن زمان قرآن چاپ میکردند؛ اما همان وقت تاریخ اسلام را به تاریخ شاهنشاهی تغییر دادند! احکام ضروری اسلام متروک شد! در شهرهای بزرگ، شرابفروشیها بیش از کتابفروشی بود! فاحشهخانهها و امثال آن وجود داشت! البته برای اینکه مسلمانان آرام بمانند و شورش نکنند اسمی از اسلام هم بود؛ ولی چیزی که نبود حقیقت دین بود!
اما برکات پیروزی انقلاب را میبینید؛ یک نمونه آن همین شما هستید که اینجا نشستهاید. آن وقتی که بنده به قم آمدم، بعد از چند ماه دربهدری، به همراه یکی از دوستان همشهری که حالا مرحوم شده، در راهروی نموری در مدرسه فیضیه ساکن شدیم. خادم مدرسه دلش به رحم آمد و آنجا را بهعنوان حجره به ما داد که تا سقفش نم بود؛ هیچ تجهیزاتی هم نداشت و پر از کثافت بود. درواقع یک انباری در گوشه مدرسه فیضیه بود که خادم مدرسه، سر ما منت گذاشت و ساعت چهار که برق قطع میشد، به قول خودش قاچاقی ما را به این حجره برد و ما چقدر خدا را شکر کردیم که حجره گیرمان آمده است! اما حالا ملاحظه میفرمایید مدارسی ساخته شده، امکانات فراوانی فراهم آمده، انواع وسایل و منابع کمکآموزشی در اختیار است و مؤسساتی به محققان و پژوهشگران خدمات ارائه میدهند و آنان را پشتیبانی میکنند. اینها نمونههایی از برکات انقلاب اسلامی است. آثار دیگری هم وجود دارد که نمیخواهم وقت شما را بگیرم و بیان کنم.
بههرحال نباید این نعمت عظیم را نادیده بگیریم و فقط به بعضی از نقاط ضعفی که در گوشهوکنار هست چشم بدوزیم و بگوییم اگر این حکومت، اسلامی است پس چرا فلان جای آن اینگونه است؟! شاید بالاتر از این نقطهضعفها در زمان امیرالمؤمنینعلیهالسلام هم وجود داشت؛ پس لابد حکومت علی هم اسلامی نبود که آن عامل امیرالمؤمنین، پولهای بیتالمال را برداشت و نزد معاویه رفت! این تخلفات، اجتنابناپذیر است. انشاءالله ظهور حضرت ولیعصرعجلاللهفرجهالشریف را درک کنیم و همه ببینیم که چه خواهد شد. اکنون تصوری از آن دوران نداریم و نمیدانیم چگونه خواهد بود اما تا پیش از آن، از این مسائل و وضعیتها گریزی نیست و نمیتوان از آنها اجتناب کرد.
اگر نقطههای مثبت را نبینیم قطعاً مصداق ناسپاسی و کفران نعمت است؛ لَئِن شَکرْتُمْ لأَزِیدَنَّکمْ وَلَئِن کفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ؛[3] بنابراین اگر ما این روز را بزرگترین ایامالله بدانیم، سخن گزافی نیست. همه آنچه درباره اهمیت این روز و برکاتی که خداوند متعال در سایه این انقلاب نصیب ما کرده گفته و نوشته شده یک طرف و آن نکتهای که کمتر روی آن بحث میشود یا اصلاً مغفولٌعنه هست طرف دیگر. وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَى لَهُمْ یعنی برقراری نظام اسلامی؛ و این بزرگترین نعمتی است که خدا پاداش صالحان قرار میدهد.
آن وقت اگر آدم چشمش را ببندد و بگوید چه نظامی؟! چه نعمتی؟! آیا نباید در پیشگاه خداوند متعال پاسخ کفران چنین نعمتی را بدهیم؟! نعمتی که در سایه فداکاریهای مجاهدین و صدها هزار شهید بهدست آمد؛ شهدایی که هر کدامشان به تمام نعمتهای دنیا میارزد. این شهدا داده شده تا این نظام برقرار شود. خدا به پاداش آن فداکاریها این تمکین دین را نصیب ما کرد؛ آنوقت ما چشم ببندیم و بگوییم چه نظامی؟!
شکر این نعمت هم به این است که سعی کنیم در تقویت پایههای این نظام تلاش کنیم؛ خصوصاً در تقویت ولایت فقیه که مهمترین پایه و عمود این نظام است. ولایت فقیه بهمنزله بزرگترین رکنی است که قوام این نظام به آن است. آنوقت کسانی از روی غفلت یا از روی انگیزههای دیگر، اصل ولایتفقیه را زیر سؤال میبرند! میگویند اصلا اسلام کجا گفته حکومت اسلامی؟! کجا گفته ولایت فقیه؟! این حرفها چیست؟! اینها را سیاستمداران درآوردهاند! درباره چیزی که قرآن بالاترین پاداش برای مؤمنین صالح میداند یعنی «وَلَیُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِینَهُمُ الَّذِی ارْتَضَى لَهُمْ» بگوییم اسلام اصلا چیزی ندارد! چه حدیثی درباره حکومت اسلامی داریم؟!
به گمان بنده کسانی که اینگونه فکر میکنند باید در فکرشان تجدیدنظر کنند؛ باید بترسند از اینکه کفران نعمت الهی کنند و نعمت از آنها سلب شود و دوباره آن روزی بیاید که شوفرها میگفتند ما دو گروه را سوار نمیکنیم؛ از نکبتشان ماشین میشکند؛ یکی فاحشهها و یکی آخوندها. آخوند نکبت دارد؛ اگر سوار ماشین بشود ماشین میشکند.
وقتی نعمت عزت اسلامی، عزت حکومت اسلامی و عزت ولایتفقیه از بین برود اینها جانشین میشود. اگر اینگونه شد آن وقت چه خاکی به سر کنیم؟! عالَم از اینجور پستیوبلندیها زیاد دیده است. خدا از این تحولات هیچ نگران نمیشود. شما مروری در تاریخ کنید ببینید چه تحولات عظیم و چه فجایعی اتفاق افتاده است؛ مؤمنینی به انحراف کشیده شدند؛ منحرفینی مستبصر شدند. این همه تحولات در طول تاریخ نشان میدهد که هیچ دلیلی وجود ندارد آدم خاطرجمع باشد که این نظام در آینده هم باقی خواهد ماند.
دعای عرفه فرازی دارد که مضمونش این است: تحولاتی که در عالم اتفاق میافتد، برای هیچکس اطمینانی به آینده باقی نمیگذارد. هیچکس نمیتواند مطمئن باشد و بگوید من فردا هم در صراط مستقیم هستم. این نگرانی را باید داشته باشیم. بزرگترین عامل آن هم کفران نعمت است: وَلَئِن كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ.
پس باور کنیم که مهمترین اثر این انقلاب، حاکمیت دین است و بقیه مسائل، فرعی هستند. امامرضواناللهعلیه هم بارها تصریح میکردند که ملت ما برای اسلام انقلاب کرد نه برای نان و شکم. این یعنی چه؟! یعنی احکام اسلامی اجرا گردد و ارزشهای اسلامی در جامعه حاکم شود.
حالا بعد از این باور، مسئله دوم این است که بدانیم برای حاکمیت دین و ارزشهای دینی مجموعهای از عوامل، مؤثر است. کار یک نفر و یک گروه و یک قشر از جامعه نیست. یک کار همگانی ملی است که اقشار مختلف باید در آن مشارکت داشته باشند. بخشی از آن هم مربوط به بنده و شما میشود. ما بلدیم از دیگران خُرده بگیریم و بگوییم فلان قشر وظیفهاش را انجام نمیدهد؛ فلان شخص دولتی فلان عیب را دارد؛ فلان وزیر چه کار کرد. البته بسیاری از این انتقادات هم وارد است. خود بنده هم بارها در طول این مدت، حالا از روی هوای نفس یا از روی احساس وظیفه چیزهایی گفتهام؛ اما چقدر فکر کردهایم که ما خودمان بهعنوان روحانی، آیا وظیفهمان را انجام دادهایم؟! ما هم در اینکه اسلام در جامعه حاکم شود سهمی داریم. شناساندن اسلام به جامعه و فراهم کردن زمینه شناخت صحیح اسلام و تشیع و مذهب حقه اهلبیتصلواتاللهعلیهماجمعین تلاش میخواهد. دشمنان این همه دارند تلاش میکنند؛ هزاران سایت در حال پخش مطلب بر ضد اسلام هستند و صدها شبکه تلویزیونی و رادیویی دائماً ضد اسلام تبلیغ میکنند؛ صریحاً یا تلویحاً. أُمّالقرای اسلام چند سایت یا شبکه تلویزیونی برای تبلیغ اسلام احداث کرد؟! حالا میگویید این کارها، سرمایه و امکانات میخواهد؛ ما هم انکار نمیکنیم؛ اما مواردی مانند تحقیق، نوشتن و بیان کردن دین به زبان روز، به زبانی که جوانها بفهمند، مانند زبان هنر، وظیفه ماست و باید انجام شود. عالم دارد با اینها اداره میشود. دشمنان ما دارند با این ابزارها کار میکنند. ما هم باید از همه اینها استفاده کنیم. آیا پیغمبر اکرم و ائمه اطهارصلواتاللهعلیهماجمعین یا سیدالشهداعلیهالسلام در صحرای کربلا از شعر استفاده نکردند؟! آیا قرآن شعر را آورده بود؟! آیا اسلام شعر را ابداع کرده است؟! این رجزخوانی در جنگها چیست؟! در همان صدر اسلام، کسانی علیه اسلام حرف میزدند که پیغمبر با آنها مبارزه میکرد. کسانی در مدح اسلام شعر میگفتند که آنها را تشویق میکرد. ائمه اطهار چقدر صله میدادند به شاعرانی که مدح اهلبیت و مدح اسلام میکردند. در قرآن شاید یک آیه هم نداشته باشیم که از شعر تعریف کرده باشد. هر چه هست لسان مذمت است: وَالشُّعَرَاء يَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ.[4] اما خود پیغمبر و اهلبیت از شعری که نتیجه مفید داشت استقبال میکردند؛ تشویق میکردند و حتی صله میدادند. شعر، هنری رایج در آن روز بود. میشد برای ترویج اسلام از آن استفاده کرد.
امروز هم هنرهایی هست مانند سینما، تئاتر و... که اسلام آنها را نیاورده و ما نباید توقع داشته باشیم که آیهای نازل شده باشد که دنبال سینما بروید. اینها ابزاری است که میشود از آن برای اسلام استفاده کرد اما به شرط اینکه انگیزه ما واقعاً ترویج اسلام باشد نه بهانهای باشد برای ارضای هوسهایمان که متأسفانه بسیاری از حرکتهایی که انجام شده به اینجا منتهی شده است. ابتدای کار اسمش ترویج هنر برای اسلام بوده اما درنهایت از سقوط در همان درههای هولناکی که دیگران ساقط شدند سر درآورده است! «شد غلامی به جوی کآب آرَد، آبِ جوی آمد و غلام بِبُرد»؛ اما بههرحال هرقدر هم که انحراف واقع شده باشد دلیل نمیشود که اصل کار غلط است.
ما باید از شعر، خطاطی، نقاشی، تئاتر، سینما و... برای تبلیغ دین استفاده کنیم؛ اما همه اینها آن وقتی است که محتوای دین را درست تحقیق کرده باشیم؛ کار ما اصالتاً همین است. حالا ما خودمان هستیم و بیگانهای هم بین ما نیست؛ ببینیم در طول این سی و سه سال، با این امکانات و بودجهای که اصلاً قابل مقایسه با بودجه روحانیت قبل از انقلاب نیست و با این عزتی که روحانیت پیدا کرده، آیا سطح تحقیقات ما در اصلیترین کار خود یعنی فقاهت رشد کرده یا تنزل؟! حوزه امروزِ ما فقیههای عمیقتر و برجستهتر میپروراند یا حوزههای قبلی؟! جوابش با شما.
علاوه بر این، نسبت به قبل، دهها رشته علمی دیگر داریم که باید در آنها تحقیق کنیم. کار در بعضی از آنها شروع شده و پیشرفتهای نسبتاً خوبی هم داشته اما تا به سر حد مطلوب برسد بسیار فاصله دارد. خدا را شکر میکنیم که تحولاتی در حوزه پیدا شده که خوابش را هم نمیدیدیم. الحمدلله پیشرفتهایی که در بعضی از شاخههای علوم حوزوی شده بسیار چشمگیر است؛ اما اولاً این پیشرفتها فقط در بعضی از رشتههاست؛ ثانیاً هنوز تا حد مطلوب، بسیار فاصله داریم؛ آخر کار هم باید خلاصه و عصاره این تحقیقات را دستهبندی و آماده کرده و با زبانی که جوانها بفهمند و بپسندند و جاذبه داشته باشد به آنها تحویل بدهیم؛ این کاری است که همه مکاتب دنیا کردهاند. یک نمونهاش کارهایی است که واتیکان برای مسیحیت کرده است. بد نیست یک وقت بر تاریخ واتیکان و فعالیتهای آنها مروری کنیم و از افرادی که آنجا بودهاند و دیدهاند بپرسیم که آنها چه کار میکنند؟ چه فعالیتهایی دارند؟ نمونهاش را یاد بگیریم. یاد گرفتن کار خوب از دیگران عیب ندارد.
یکی از کارهایی که کردهاند و بالأخره اثرهای خودش را داشته و دارد، کاری است که مبلغینشان در کشورهای عقبافتاده میکنند. بنده در جنگلهای آفریقا به جایی رفتم که قبیلههای آدمخوار زندگی میکنند؛ جایی که همراهان ما میگفتند اینجا خطرناک است، اصلاً پیاده نشوید. در چنین جایی که پیاده شدن خطرناک بود، با همین چشمهایم یک خانم مبلغه مسیحی دیدم. یک پیرزن بود. میگفتند این پیرزن، جوان بیست و چند سالهای بود که از هلند آمده اینجا و الآن پیر شده است. ایشان بین این مردم زندگی کرده بود و بچهداری و بهداشت و... را به مردم یاد میداد.
ما هم الحمدلله از این نمونهها در مبلغین مخلصمان در زمان ستمشاهی زیاد داشتیم. برادرانی بودند که تبلیغ میرفتند اما هیچ چشمداشتی نداشتند. آنجا برای مردم کار میکردند؛ بنایی میکردند؛ کارگری میکردند. بزرگانی هستند در حوزه که اسمشان را نمیبرم. الآن هم زنده هستند. ایام عاشورا کارگری میکردند و برای مردم مسجد و حسینیه میساختند. خودشان آستینها را بالا میزدند و کار میکردند. آیا این طرز تفکر که در فرهنگ امروز به آن تفکر بسیجی میگوییم، الآن نیز در جامعه ما حکمفرماست؟! یا بیشتر دنبال عکس آن هستیم و بهجای انجام وظیفه، دنبال تجمل و رفاه هستیم؟! البته همیشه نمونههایی از هر گروهی وجود دارد. سعی کنیم اول خودمان و بعد دیگران را به این ارزشهای مقدسی که اصلاً قابل مقایسه با ارزشهای مادی و امتیازات دنیوی نیست تشویق کنیم.
روایتی است که دهها بار خواندهام و شاید خود شما هم بارها از من شنیده باشید؛ یک بار دیگر هم میخوانم. المِسْكُ كُلَّمَا كَرَّرْتَهُ يَتَضَوَّعُ .[5] پیغمبر اکرمصلیاللهعلیهوآله وقتی که امیرالمؤمنینصلواتاللهعلیه را به یمن میفرستادند به ایشان فرمودند: «يا عَلِيُّ، لأَن يَهدِيَ اللّهُ عَلى يَدَيكَ رَجُلاً خَيرٌ لَكَ مِمّا طَلَعَت عَلَيهِ الشَّمسُ[6]»؛ یعنی اگر یک نفر را بتوانی هدایت کنی برای تو بهتر از همه آن چیزی است که خورشید بر آن میتابد. خورشید بر چه میتابد؟ اگر همه نعمتهای زمین را در یک کفه ترازو بگذارند و پاداش هدایت یک نفر را در کفه دیگر، پاداش هدایت بر آنها میچربد. این را پیغمبرصلیاللهعلیهوآله به علیعلیهالسلام فرمودند. گویندهاش یک شیخک عقبافتاده مرتجع نبود. گوینده پیغمبر اکرم بود و مخاطبش هم علی. برای علی چنین است که «لأَن يَهدِيَ اللّهُ عَلى يَدَيكَ رَجُلاً خَيرٌ لَكَ مِمّا طَلَعَت عَلَيهِ الشَّمسُ». من همیشه در ذهنم هست که نسخهای دیگر از این روایت یا روایت دیگری هم دیدهام که «خَيْرٌ لَكَ مِنْ مِلْءِ الْأَرْضِ ذَهَبًا تُنْفِقُهُ فِي سَبِيلِ اللَّه»؛ یعنی اگر یک نفر را هدایت کنی برای تو بهتر از این است که همه کره زمین پر از طلا باشد و تو که علی هستی همه را در راه خدا انفاق کنی.
امروز در سایه انقلاب اسلامی که به برکت رهبری امام راحلرضواناللهعلیه محقق شده و با رهبری جانشین شایستهشان، مقام معظم رهبری -ادام الله ظله الشریف- ادامه یافته و نیز به برکت فداکاریهای شهدا و مخلصینی که سختیها را تحمل کردند، شرایطی برای ما فراهم شده که بتوانیم در اتاق خود پشت دستگاه بنشینیم و کار علمی کنیم. نه نیاز است به جنگلهای آفریقا برویم و نه به قطب شمال و جنوب و مناطق استوایی؛ در خانه بنشینیم و کار علمی کنیم؛ برنامه آموزشی آماده کنیم و در دنیا پخش کنیم. اگر در این جهت هم تنبلی کنیم آیا جوابی برای خدا داریم؟!
یکی از مراجعی که الآن زنده هستند برای خود من نقل میکردند که در جوانی میخواستیم برای تبلیغ به روستاهایی که فکر میکردیم احتیاج دارند برویم. سراغ گرفتیم و استان و شهرش را گفتند. زمستان بود و هوا سرد. رفتیم که ده روز محرم را قربةً الی الله تبلیغ دین کنیم. وقتی رسیدیم محرم بود؛ دیدیم اصلاً هیچ خبری از محرم نیست. کمی در روستا گشتیم و از این و آن پرسیدیم که آیا اینجا روضه یا مجلسی برقرار نیست؟ من آمدم اینجا روضه بخوانم و چیزی از شما نمیخواهم؛ میتوانم امشب جایی استراحت کنم؟ یک نفر داوطلب نشد که آن شب ما را به خانهاش ببرد که تا فردا صبح آنجا بمانیم! گفتم آیا اینجا مسجدی دارد؟! دو سه نفر به هم نگاه کردند و جایی را گفتند. رفتیم و رسیدیم به یک خرابه کوچکی که در آن هم بسته بود. یک زیلوی پر از خاک هم آنجا انداخته بود. مدتها بود کسی آنجا نرفته بود. بالأخره چون شب جایی نداشتیم که برویم، به این مسجد رفتیم. برف هم آمده بود و هوا سرد بود. زیلو را باز کردیم و لای آن خوابیدیم و به دور خودمان پیچیدیم که سرمازده نشویم. بالأخره چند روز آنجا ماندیم. خودمان آمدیم قند و چایی خریدیم و به کسی دادیم که شما یک چایی راه بیندازید و چند نفر اینجا بیایید، ما هم برای شما مسئله بگوییم و از امام حسینعلیهالسلام صحبت کنیم.
ما چند روزی را به این صورت گذراندیم. دراینبین، یکی از اهالی روستا مرحوم شد. بالأخره پیش ما آمدند که تو تجهیز و تدفین بلد هستی. وظیفه واجبی بود و ما برای تجهیز رفتیم و نماز میتی هم خواندیم. بعد به روستای کناری خبر رسید. آنجا هم یک نفر از دنیا رفت و سراغ ما آمدند. ما در این مدت، دو تا نماز میت خواندیم که در مقابلش هدیهای به ما دادند! کرایه برگشت ما از آن سفر همان پولی بود که در مقابل خواندن نماز میت به ما دادند که البته مزد ندارد. این را یکی از مراجع فعلی برای خود من نقل کرده است. وضع ما اینگونه بود؛ اما الآن دانشگاه از شما دعوت میکند؛ یعنی آن جایی که اصلاً طلبه را راه نمیدادند حالا التماس میکنند که آقا! شما بیا سخنرانی کن! البته بعضی عکسالعملها در مقابل این دعوت هم نگفتنی است؛ از بعضی برخوردها خبر دارم اما نمیگویم.
بههرحال این موقعیت که اساتید دانشگاه و دانشجویان سطح بالا بیایند پای سخنرانی یک طلبه بنشینند را با زمان قبل از انقلاب مقایسه کنید که اگر با طلبه مواجه میشدند برنامهای غیر از خنده و متلک و هو کردن نبود. اگر این عزتی که خدا به ما داده را ندیده بگیریم و فقط به فکر زندگی خودمان باشیم چه جوابی به خدا خواهیم داد؟!
پس عرض دوم بنده این شد که ما به عنوان قشری از این جامعه که مشمول برکات الهی شده، در رفتار خودمان دقت کنیم که آیا وظیفه خود را انجام میدهیم یا کوتاهی میکنیم؟! اگر کوتاهی میکنیم تجدیدنظر کنیم و اگر کوتاهی نمیکنیم هم که خوشا به حال ما! طُوبَى لَنَا، ثُمَّ طُوبَى لَنَا!
ما روحانیها وظایف اجتماعی زیادی داریم اما یکی از وظایف روحانی، از آن جهت که روحانی است و با قرآن و حدیث و منابع دینی سروکار بیشتری دارد این است که نیازهای نظام اسلامی درباره امور دینی را برطرف کند. خب خیلی راحت میشود انتقاد کرد که چرا فلان دستگاه فلان کار را کرده که از لحاظ شرعی شبههناک است یا اشکال دارد؟! البته او هم میگوید آقا! ما دهها بار دستمان را پیش شما دراز کردیم که شما راه و مطلب صحیح را به ما ارائه بدهید که ما پخش کنیم! اگر ما توان و آمادگی همکاری را نداشته باشیم آیا پاسخی پیش خدا داریم؟! آیا وظیفه ما نیست که نیازهای دینی نظام اسلامی را آماده کنیم و ارائه دهیم؟! حالا آنها عمل کنند یا نکنند مسئله دیگری است. ما لااقل برای اتمام حجت هم که شده باید این کار را بکنیم حتی اگر هم بدانیم که عمل نمیکنند؛ لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ.[7] ما باید اتمام حجت کنیم و بگوییم که ما احکام دین را بیان کردیم، معارف دین را بیان کردیم، زمینهها را روشن کردیم، تحقیقاتمان را ارائه دادیم ولی شما استفاده نکردید؛ اما اگر آنها بر ما حجت داشتند و گفتند که ما دستمان را بهسوی شما دراز کردیم ولی چیزی ارائه نکردید، چه جوابی میدهیم؟!
از خداوند متعال درخواست میکنیم که ساعتبهساعت بر علو درجات امام راحل بیفزاید و سایه مقام معظم رهبری را تا ظهور حضرت ولیعصرارواحنافداه بر سر ما مستدام بدارد؛ به ما توفیق قدردانی از همه نعمتهای مادی و معنویاش را مرحمت نماید؛ در ظهور حضرت ولیعصرارواحنافداه تعجیل بفرماید؛ همه ما را از نوکران آن حضرت محسوب کند و عاقبت امرمان را ختم به خیر بگرداند.
وَالسَّلَامُ عَلَیكُمْ وَرَحْمَةُ اللَّهِ
[1]. امام رضا علیهالسلام: وَقِّرُوا كِبارَكُمْ وَ ارْحَمُوا صِغارَكُمْ وَ صِلُوا اَرْحامَكُمْ. عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 265.
[2]. نور، ۵۵.
[3]. ابراهیم،7.
[4]. شعراء، ۲۲۴.
[5]. شعر عربی: مشک را هر قدر که با آن روبرو شوی بوی خوشش همواره به مشام میرسد.
[6]. مجمعالبیان، ج ۵، ص ۱۱۳.