صوت و فیلم

صوت:
42

نقش روحانيت در حماسه سياسی

در بیست‌وپنجمین نشست انجمن فارغ‌ التحصیلان
تاریخ: 
جمعه, 20 ارديبهشت, 1392

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم

الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلَوةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیدِ الأنْبِیاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّیبِینَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین

أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ‌ وَلِیا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَینَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً

تقدیم به روح ملکوتی امام راحل‌رضوان‌الله‌علیه و شهدای والامقام اسلام، صلواتی اهدا می‌کنیم.

خداوند متعال را شکر می‌کنم که حیاتی افاضه فرمود و توفیقی عطا کرد تا بار دیگر در جمع نورانی شما عزیزان شرفیاب شوم و به نوبه خود از تلاش‌های خالصانه‌تان تشکر کنم. از آن‌جا که امر آقایان است که چند دقیقه‌ای مزاحم اوقات‌تان باشم و به‌اصطلاح «ریشی هم بجنبانیم»، با اجازه‌تان مطالبی را به‌صورت فهرست‌وار عرض می‌کنم؛ چراکه نه وقت جلسه اقتضای بیان تفصیلی دارد و نه حال و مزاج بنده.

امام خمینی‌رضوان‌الله‌علیه و احیای نیمه فراموش‌شده دین

در درجه اول، بر خود فرض می‌دانم از یکی از بزرگ‌ترین نعمت‌هایی که خداوند متعال در این عصر به جامعه ما عنایت فرمود تشکر کنم؛ نعمتی که امروز بر یک جهت آن تأکید می‌کنم؛ یعنی وجود امام‌رضوان‌الله‌علیه از این زاویه که ما را با وظایف اجتماعی‌مان آشنا کرد.

شاید امروز این مطلب در ذهن همه شما جا افتاده باشد و کاملاً پذیرفته شده باشد که مشارکت در امور سیاسی و اجتماعی جزو وظایف دینی است. امام‌رضوان‌الله‌علیه تعابیری داشتند که گاهی حفظ نظام را از نماز واجب‌تر می‌دانستند؛ اما این فکر همیشه به این صورت در اذهان نبوده است. در اوایل نوجوانی و جوانی ما، اوایل طلبگی‌مان، شاید عکس این مطلب در جامعه رایج بود؛ اگر یک روحانی در مسائل سیاسی دخالت می‌کرد، از چشم مردم می‌افتاد و دخالت در مسائل سیاسی، خلاف زهد و تقوا تلقی می‌شد. تلقی‌ای که از تقوا می‌شد این بود که تقوا یعنی اهل عبادت بودن، خواندن نوافل، کشیدن عبا بر سر، ذکر گفتن، نشستن در خانه تا وقت نماز ظهر و پاسخ دادن به مسائل شرعی. اگر کسی درباره امور اجتماعی و سیاسی سخن می‌گفت، می‌گفتند: «حرف دنیا را برای وقت‌های دیگر بگذارید! این‌ها کدورت می‌آورد!». در عوض اگر ذکر مصیبتی می‌شد، آن را تقوا می‌دانستند.

بزرگانی بودند که در شمار مراجع قرار داشتند و شاید از برخی جهات از مراجع وقت خودشان افضل بودند اما چون در امور سیاسی دخالت می‌کردند از چشم‌ها می‌افتادند و کسی آن‌ها را در شمار بزرگان نمی‌دانست. نمونه‌اش مرحوم آیت‌الله کاشانی‌رضوان‌الله‌علیه بود که بسیاری از شما ایشان را می‌شناسید.

امام‌رضوان‌الله‌علیه کسی بود که - بنده دست‌کم در خودم این تأثیر را احساس می‌کنم و حدس می‌زنم در بسیاری دیگر نیز همین‌گونه بوده - ما را بیدار کرد که اسلام فقط احکام فردی نیست و مسئولیت‌های اجتماعی که نماد بزرگش امر به معروف و نهی از منکر است، از اعظم فرائض الهی است؛ فرايضی که با آن‌ها سایر فرائض برپا می‌شود و مربوط به امور اجتماعی هستند؛ فريضَةٌ عَظيمَةٌ بِها تُقامُ الفَرائضُ.[1] همان جمله معروف امام‌رضوان‌الله‌علیه که فرمودند: «بیش از نصف فقه مربوط به مسائل اجتماعی و سیاسی است» گواهی روشن بر این معناست. به‌هرحال خواستم یادی از امام کرده باشیم و از خداوند متعال علو درجات ایشان را بخواهیم که ما را نسبت به این مسئله مهم، یعنی بیش از نصف دین، بیدار کرد و توجه داد که چنین چیزی نیز جزو دین است و بلکه گاهی از نماز هم افضل است.

نقش امام‌رضوان‌الله‌علیه در بازگرداندن ولایت‌فقیه به متن جامعه اسلامی

دوم این‌که حقاً امام‌رضوان‌الله‌علیه بود که مسئله ولایت‌فقیه را در عصر ما احیا کرد؛ اگرچه اصل این مسئله سابقه‌اش به زمان غیبت صغری و حتی دوران حضور ائمه اطهارعلیهم‌السلام بازمی‌گردد. اگر از مقبوله عمر بن حنظله و مرفوعه ابوخدیجه و امثال آن‌ها استفاده کنیم، روشن است که این روایات مربوط به زمان خود ائمه هستند، نه صرفاً دوران غیبت. در توقیع آمده است که وَالرَّادُّ عَلَیْهِ کَالرَّادِّ عَلَیْنَا وَهُوَ عَلَى حَدِّ الشِّرْکِ بِاللَّهِ! پس این مسئله سابقه‌ای دیرینه دارد و با تاریخ تشیع، به‌ویژه از زمان تقیه، همراه بوده است.

اما کسی که عملاً این مسئله را احیا کرد و آن را به‌عنوان راهگشایی برای بن‌بست‌های سیاسی و اجتماعی جهان اسلام مطرح ساخت امام‌رضوان‌الله‌علیه بود. البته این به معنای نفی زحمات دیگران نیست. حقیقت این است که پیش از امام، مرحوم آیت‌الله بروجردی‌رضوان‌الله‌علیه اهتمام جدی به این مسئله داشتند و شاید امام نیز در ابتدا از ایشان اخذ کرده بود؛ اما کسی که این مسئله را پی گرفت، درباره‌اش بحث مستقل کرد و رساله نوشت و سپس عملاً درصدد اجرای آن برآمد حقیقتاً امام‌رضوان‌الله‌علیه بود.

یادی هم از مرحوم آیت‌الله‌العظمی گلپایگانی‌‌رضوان‌الله‌علیه داشته باشیم؛ ایشان نیز پس از مرحوم آقای بروجردی از کسانی بودند که به این مسئله باور داشتند و اهتمام شدید ورزیدند. برخی از مراجع فعلی که با مرحوم گلپایگانی نسبت دارند، در این زمینه هم‌رأی بودند و حضورشان در محافل سیاسی و پذیرش مسئولیت در دولت اسلامی با وجود جایگاه مرجعیت، فداکاری بزرگی بود.

این‌ها مسائلی هستند که اگر درباره‌شان تأمل کنیم، می‌بینیم فداکاری‌هایی صورت گرفته که ارزش آن از فداکاری در جبهه نظامی کمتر نیست؛ این درواقع یعنی در کف گرفتن آبروی پنجاه-شصت‌ساله برای احیای امر اسلامی در فضایی که برای پذیرش آن چندان مساعد نبود. باز هم خدا را شکر می‌کنیم که به امام‌رضوان‌الله‌علیه این توفیق را عنایت فرمود و به ما نیز این نعمت را عطا فرمود که از ایشان بهره‌مند شویم، بیاموزیم و در حد توان خودمان، هم بیان کنیم و هم عمل.

ضرورتی مغفول در منظومه اجتهاد شیعی

مسئله اقامه حکومت اسلامی و تلاش برای ایجاد آن، مبتنی بر دو پیش‌فرض است؛ یکی وجود احکام اجتماعی و سیاسی در اسلام؛ و دیگری این‌که متصدی آن باید ولی‌فقیه باشد. این کار مهمی بود که امام‌رضوان‌الله‌علیه عملاً آغاز کرد و حدود سی سال - شاید هم اندکی کمتر، دقیقاً یادم نیست- از عمر مبارک ایشان صرف اجرای این مسئله اسلامی‌ شد. تشکیل حکومت اسلامی را، هم ما می‌فهمیم و هم دشمنان ما و اساساً این انقلاب را به نام «انقلاب ولایت‌فقیه» می‌شناسند؛ اما حقیقت این است که از همان ابتدا، درباره این عنوان و فروعات و الزامات آن، مسائل فراوانی مطرح بوده که می‌بایست متولیان تبیین احکام شرعی و فقها بیشتر به آن بپردازند. البته از همان زمانی که امام‌رضوان‌الله‌علیه درس ولایت‌فقیه را در نجف آغاز کردند، فضلای جوان نیز در قم مشغول بحث و تحقیق در این مسائل شدند؛ رساله‌هایی نوشته شد، بحث‌هایی انجام گرفت، برخی چاپ شد و برخی نه اما تلاش‌های بسیاری صورت گرفت.

اما حقیقت این است که بعد از گذشت حدود نیم‌قرن از طرح مسئله ولایت‌فقیه و ایجاد حکومت اسلامی، هنوز این مسائل آن‌گونه که بایدوشاید حل نشده و به ‌طور کامل تبیین نشده‌اند. البته منظور از «حل‌نشده» این نیست که همه باید به اتفاق‌نظر برسند. چنین چیزی در مسائل نظری، نادر است؛ بلکه مقصود این است که صورت‌مسئله روشن شده باشد، راه‌حل‌ها ارائه شده باشد و تلاش برای استنباط صورت گرفته باشد هرچند با اختلاف‌نظر.

مثلاً مسئله نماز جمعه بیش از هزار سال است در عالم تشیع مطرح است و کتاب‌ها و رساله‌های بی‌شماری درباره‌اش نوشته شده اما در خصوص آن هنوز هم اختلاف فتوا وجود دارد؛ اگرچه نه در حد حرمت و وجوب اما بین وجوب تخییری و وجوب عینی، اختلاف هست. بااین‌حال مسئله کاملاً تبیین شده و همه جهات آن بررسی شده‌اند. البته «همه» به‌صورت عرفی و شاید هنوز هم نکاتی باشد که نیاز به تحقیق بیشتر داشته باشد.

اما مسئله ولایت‌فقیه این‌گونه نیست. هنوز در محافل علمی و طلبگی، گاه نغمه‌هایی شنیده می‌شود که جای تعجب دارد. یکی از دلایلش هم این است که در این‌باره بحث کافی نشده است. ما درباره صلاة و طهارت، کتاب‌های فراوان داریم؛ ازجمله کتاب صلاة شیخ، صلاة مرحوم حاج‌آقا رضا و دیگر کتاب‌ها با مجلدات قطور که در کتابخانه‌ها موجود هستند. مراجع بعدی نیز همین مسیر را ادامه داده‌اند و بر تعداد این آثار افزوده‌اند. توجیهش هم این است که مردم مراجعه می‌کنند، باید تحقیق شود و فتواهای جدید ارائه گردد؛ اما اگر ما باور داریم که بیش از نصف اسلام مربوط به مسائل اجتماعی و سیاسی است، آیا نباید به همان اندازه که درباره طهارت کتاب داریم، درباره حکومت اسلامی نیز کتاب داشته باشیم؟! و این در حالی است که این کار به اندازه کافی انجام نشده است! اگر امروز می‌پرسیم وظیفه روحانیت در قبال این انقلاب چیست، مسلماً شامل این مسائل نیز می‌شود. آن‌هایی که بیشتر ذوق تفقه و عشق به تحقیق در فقه اهل‌بیت‌علیهم‌السلام را دارند، خب انتخاب رشته‌ها تا حد زیادی تابع ذوق و سلیقه افراد است اما خوب است عنایت داشته باشند که مسائل نیازمند تحقیق بیشتر، از قلم نیفتد و به آن‌ها نیز پرداخته شود.

این‌ها کلیاتی است که همواره باید مورد توجه باشد. در کنار آموزش و پژوهش که وظایف اصلی روحانیت است، دو وظیفه دیگر نیز برای همه ما مطرح است؛ اول درک شرایط سیاسی و اجتماعی جامعه تا بتوانیم موضوع مسائل کلی اسلامی را تشخیص دهیم. فرض کنید در باب نجاسات می‌گوییم یکی از نجاسات، مسکری است که مایع بالاصاله باشد. این یک حکم فقهی است که فقها بیان می‌کنند و خیلی نیاز به موضوع‌شناسی ندارد؛ اما برای اینکه مردم بفهمند چه چیز پاک است و چه چیز نجس، باید تحقیق موضوعی صورت بگیرد؛ مثلاً آیا الکل جزو همان مسکر مایع بالاصاله هست یا نه؟! این یک تلاش دیگر برای رفع نیاز مردم است.

روحانیت و مسئولیت تبیین دین در میدان زندگی

فقیه بما هو فقیه، می‌گوید: من حکم کلی را استنباط کردم و کارم تمام است؛ اما ما غیر از فقاهت، وظیفه رفع نیاز دینی مردم را نیز داریم. مردم از چه کسی باید بفهمند که چه چیزی نجس است و چه چیزی پاک؟! مثالی هست که بنده گاهی در جلسات دیگر هم گفته‌ام، نمی‌دانم آقایان شنیده‌اند یا نه. اگر شنیده‌اند بنده را معذور بدارند و ضمناً برای تغییر ذائقه مجلس هم بد نیست؛ قضیه این‌که دو قصاب، سر گوسفندی را بریدند و اختلاف کردند که آیا ذبح شرعی شده یا نه؟! گفتند برویم از امام جماعت بپرسیم. بعد از نماز، دست آقا را بوسیدند و دو زانو نشستند و عرض کردند: «آقا! ما گوسفندی را این‌گونه سر بریدیم، نمی‌دانیم حلال است یا حرام؟! من می‌گویم درست ذبح شده، آن آقا می‌گوید نه، اشکال دارد. چه طور است؟!» امام جماعت همان‌طور که مشغول ذکر و تعقیب بودند، فرمودند: «اگر فَرْيُ الأَوْدَاجِ الأَرْبَعَةِ بِآلَةِ الحَدِيدِ مُسْتَقْبِلَ القِبْلَةِ شده باشد، حلال است وگرنه حرام است.» قصاب‌ها به هم نگاه کردند و گفتند: «آقا دارند تعقیب می‌خوانند، بلند شو برویم!»

اینکه ما بگوییم: «مسکر اگر مایع بالاصاله باشد نجس است وگرنه پاک است» این وظیفه فقاهت است اما پاسخ نیاز مردم را نمی‌دهد. آنچه نیاز است این است که حالا این‌هایی که هست، چیست؟! آیا مردم معامله نجاست می‌کنند یا معامله طهارت؟! آیا ادکلن‌ها را مصرف کنند یا نکنند؟! این یک مسئله ساده در باب نجاسات است.

وقتی وارد موضوعات اجتماعی و سیاسی می‌شویم مسائل بسیار پیچیده‌ای مطرح می‌شود که تشخیص موضوع آن‌ها نیازمند تخصص‌های متعدد است. به‌عنوان‌مثال در مسائل اقتصادی، این همه مسائل بانکی و اقتصادی که در بازار جمهوری اسلامی تحت عنوان بانکداری اسلامی مطرح می‌شود، آیا واقعاً روشن شده که این‌ها حلال هستند یا نه؟! آیا ربا هست یا نیست؟! ما هنوز درباره اصل مسئله اسکناس، تحقیق کافی نداریم که واقعاً ماهیت اسکناس چیست؟! آیا متعلَّق خمس است یا زکات؟! آیا حواله است یا مالیت مستقل دارد؟! اگر معامله شود، معامله روی عدد است یا مکیل و موزون؟! اگر معامله عددی باشد، آیا ربوی می‌شود یا نه؟!

استنباط احکام شرعی کلی، البته به نسبت، مشکل نیست اما تشخیص موضوعات، بسیار دشوار است. صرف استنباط احکام کلی، مشکل جامعه را حل نمی‌کند. باید متخصصانی باشند که بین فقهایی که در اصل فقه کار می‌کنند و مردمی که با مسائل روزمره سروکار دارند نقش واسطه را ایفا کنند. این‌ها باید روشن کنند که آیا حکم فقهی بر این موضوع منطبق می‌شود یا نه؛ و تا از فقاهت بهره‌ای نداشته باشند و نسبت به موضوعات، شناخت نداشته باشند نمی‌توانند این نقش را ایفا کنند.

تا برسیم به مسائل سیاسی که گاهی اکیاس را به زانو درمی‌آورد. آن‌قدر پیچیدگی و شیطنت در این مسائل هست که افراد بسیار باهوش و زیرک نیز فریب می‌خورند. آن‌وقت اگر کسی بگوید: «این‌ها چه ربطی به اسلام دارد؟! چه ربطی به روحانیت دارد؟!» اگر منظور از فقاهت، صرفاً استنباط احکام شرعی باشد، حق دارند چنین چیزی بگویند؛ اما ما وظیفه دیگری نیز داریم و آن اینکه باید پاسخگوی سؤال‌های مردم باشیم، کمک کنیم تا احکام شرعی را بشناسند و عمل کنند و از محرمات اجتناب کنند. صرف بیان «فَرْيُ الأَوْدَاجِ الأَرْبَعَةِ» برای حل مشکل مردم کافی نیست.

از زمانی که انقلاب در ایران پیروز شد، این نیاز کم‌وبیش خودش را نشان داد و خود را بر جامعه روحانیت تحمیل کرد. مردم مراجعه می‌کنند و می‌پرسند در فلان مسئله چه باید کرد؟ این مسائل از قوه مقننه گرفته تا قضائیه و مجریه، همه با فقه اسلامی سروکار دارند. در بسیاری موارد، هنوز مشکلات پیچیده‌ای داریم؛ تا برسیم به مسائل روزمره‌ای که در هر مورد باید موضعی اتخاذ شود.

یک پاسخ کلی این است که آقایان باید به‌تدریج به این مسئله توجه بیشتری کنند، زحمت بکشند، علوم مرتبط را بیاموزند و با هم بحث کنند. همان‌گونه که درباره استنباط احکام کلی، مباحثات طلبگی داریم، در استنباط و تطبیق موضوعات نیز باید چنین مباحثاتی شکل بگیرد؛ در فضایی باز، باصفا و توأم با تقوا، مسائل سیاسی و اجتماعی را مطرح کنند و به بحث بگذارند. حتی گاهی موضع‌گیری‌های دستوری انجام دهند، یعنی خود را طرفدار یک موضع نشان دهند تا موضوع بهتر روشن شود. طلبه‌ها وقتی بحث می‌کنند، همیشه اشکالاتی که مطرح می‌کنند الزاماً اشکال خودشان نیست؛ گاهی فقط می‌خواهند ببینند چگونه باید پاسخ داد. وانمود می‌کنند که این اشکال را دارند تا طرف مقابل برای پاسخ‌گویی، بیشتر تلاش کند. در این موضوعات نیز چنین روش‌هایی مفید است؛ مناظراتی انجام شود، بحث‌هایی شکل بگیرد تا موضوعات بهتر مشخص شود و هم وظایف آقایان روشن‌تر شود و هم مردم بهتر بشناسند.

تأملی در مبانی مشروعیت سیاسی

این‌ها کلیاتی است اما بالاخره به جاهایی می‌رسیم که باید تصمیم‌گیری‌های مهمی انجام شود، درحالی‌که ابهام‌های فراوانی پیرامون آن‌ها وجود دارد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، ما قانون اساسی را به هر دلیلی و عمدتاً هم به لحاظ امر و امضای امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه پذیرفتیم. حالا دیگران شاید با دلایل دیگری پذیرفته باشند اما ما معتقدیم مشروعیت این نظام و قوانین آن به امضای ولی‌فقیه وابسته است. در احکام سلطانیه، تا ولی‌فقیه امضا نکند، جعل قوانین اعتباری ندارد. حالا امضا گاهی امضای دستی پای هر قانون است و گاهی امضای کلی؛ یعنی هرچه شورای نگهبان تأیید کرد، مورد امضای ولی‌فقیه نیز هست. عقیده ما این است که اعتبار قوانین به امضای ولی‌فقیه است وگرنه نظر دیگران، حتی اگر کل جامعه باشد، اعتباری ندارد. همچنین در تعیین متصدی اجرا که در عرف فعلی جامعه ما رئیس‌جمهور است، خود امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه صریحاً در صحیفه نور و صحیفه امام فرموده‌اند: «رئیس‌جمهور منتخب مردم اگر از طرف ولی‌فقیه نصب نشود طاغوت است و اطاعت از او حرام.» این نص کلام امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه است. می‌توانید مراجعه کنید؛ این یعنی ولی‌فقیه، غیر از بیان و استنباط احکام، در تعیین متصدی نیز نقش دارد و مشروعیت دینی آن به امر اوست. تا او نصب نکند، اعتباری ندارد. می‌فرماید رئیس‌جمهور منتخب مردم، حتی اگر ۹۰ درصد رأی آورده باشد، تا ولی‌فقیه او را نصب نکند، طاغوت است و اطاعت از او حرام.

این تئوری ولایت‌فقیهی است که ما به آن معتقد هستیم. اگر کسی در آن بحث فقهی دارد، مانعی نیست؛ مثل همه مسائل دیگر، خوب است در مجالس فقاهتی بحث شود، مناقشه شود تا بیشتر روشن گردد اما ما اطمینان شخصی‌مان را عرض می‌کنیم: «نظر امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه صحیح بود و ما توجیه دیگری برای مشروعیت نظام جز امضای ولی‌فقیه نداریم.»

خب ما با مسئله‌ای مواجه می‌شویم که بر اساس همین قانون اساسی که مورد امضای امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه بوده، مردم هر چهار سال یک‌بار باید رئیس‌جمهور را انتخاب کنند. برای ما -حالا بنده خودم را عرض می‌کنم- که دغدغه تشخیص حلال و حرام و وظیفه شرعی داریم با تأکیداتی که هم امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه و هم مقام معظم رهبری فرمودند روشن است که مشارکت در انتخابات، واجب شرعی است مثل واجبات عبادی شرعی. این قوام اسلام است، عزت دولت اسلامی در این زمان با همین انتخابات است. این مشارکت است که ما را در جامعه بین‌المللی به‌عنوان کشوری که مردم آن خواهان اسلام هستند معرفی می‌کند؛ اما در این‌که چه کسی انتخاب شود، به چه میزان باید رأی داد، معیارهای مشخص و قالب‌های دقیقی در دست نیست. البته سال‌هاست که در مجلس خبرگان رهبری، کمیسیون‌هایی برای تعیین مشخصات رهبر برتر تشکیل شده‌اند تا اگر دو نفر با امتیازات مساوی باشند، معلوم شود کدام ارجح هستند. بحث‌های زیادی شده، برخی تدوین و چاپ شده‌اند و برخی نیز هنوز در کمیسیون تحقیق در حال بررسی هستند.

درباره ولی‌فقیه و انتخاب او، قانون داریم که باید از طریق مجلس خبرگان انجام شود. حالا اینکه ریشه فقهی آن چیست، بحث ما نیست. ما معتقدیم که این قانون بر اساس قواعد کلی فقهی و عقلایی تصویب شده و خود قانون، بما انه قانون، بهترین قانونی است که می‌توان برای اجرای حکم اسلامی به آن استناد کرد.

 حالا نه وقت هست و نه حوصله بنده که بخواهم توضیح بدهم که چرا این قانون به این صورت است که مردم باید فقها را انتخاب کنند و فقها نیز در میان خودشان اصلح و افضل را برگزینند. این یک فرآیند است که الحمدلله در طول این سی‌وچند سال پس از انقلاب، با مشکلی مواجه نشده است. به یاد ندارم که زمانی انتخابات مجلس خبرگان، به تقلب متهم شده باشد یا شبهه‌ای جدی در آن مطرح شده باشد. دلایل روشنی هم دارد؛ از جمله این‌که بازده مالی خاصی ندارد. وقتی کسی انتخاب شد، چند سال به‌عنوان عضو مجلس خبرگان فعالیت می‌کند و حتی حقوق ثابتی هم ندارد. حالا چند سالی است که برای اجلاس‌ها، مبلغی به‌عنوان حق‌الجلسه تعیین شده است اما کسی که به عنوان عضو مجلس خبرگان فعالیت می‌کند حقوقی ندارد، کاره‌ای نیست، دستورش در هیچ جا نافذ نیست و کسی به حرف آن‌ها چون خبره‌ هستند، توجه خاصی نمی‌کند. انتخابات آن هم ساده برگزار می‌شود تبلیغات گسترده‌ای ندارد. مردم هم بر اساس اعتقاد دینی‌شان تلاش می‌کنند ببینند چه کسی اصلح است و او را انتخاب کنند. افرادی هم که انتخاب می‌شوند، احتمال اعمال‌نظرهای شخصی و هواهای نفسانی در آن‌ها بسیار ضعیف است. هفتاد‌ـ، ‌هشتاد نفر پیرمردهایی که عمری را گذرانده‌اند و پایشان لب گور است - البته جوان هم در میان‌شان هست- اما بسیاری‌ از آن‌ها چنین انگیزه‌هایی ندارند که از این راه، درآمدی کسب کنند. این حرف‌ها بسیار نادر است و قابل اعتنا نیست. این انتخابات در طول این سال‌ها مشکلی نداشته و کارشان را هم خوب انجام داده‌اند.

اما مسائل دیگر، عمدتاً مربوط به انتخابات ریاست‌جمهوری، نمایندگان مجلس و شوراهاست؛ چیزهایی که دائماً با آن‌ها سروکار داریم و ازنظر فقهی، ملاک‌های ترجیح در آن‌ها چندان روشن نیست. جای آن دارد که برخی از کسانی که ذوق این‌گونه مسائل را دارند و با امور سیاسی و اجتماعی بیشتر درگیر هستند، بخشی از تحقیقات و پژوهش‌هایشان را به این موضوعات اختصاص دهند. البته چنین کارهایی انجام شده اما کافی نیست و هنوز جای کار بسیار دارد تا این مسائل روشن‌تر شود.

البته یک نکته دیگر هم هست و آن اینکه شاید مصلحت در این نباشد که همه‌چیز خیلی کانالیزه و قالب‌بندی‌شده باشد. باید به‌گونه‌ای باشد که مردم مجموع مزایا را بسنجند و انتخاب کنند. حالا اگر این‌گونه است خوب است باز هم درباره‌اش تحقیق شود.

«شعارهای بی اسلام»؛ آسیب‌شناسی انتخاباتی در جمهوری اسلامی

ما امروز، مثل هر چهار سال یک‌بار، با مسئله انتخابات ریاست‌جمهوری مواجه هستیم. ازنظر قانونی، نسبت رئیس‌جمهور با رهبر چیست؟! اگر اختلاف‌نظری در مواردی پیش آمد، چه باید کرد؟! ازنظر قانونی، مشکل خاصی نداریم؛ مراجعه به قانون است و تفسیرش هم با شورای نگهبان. اگر مشکلی هست، در عمل است. برخی به نظر شورای نگهبان و قانون مقید هستند و برخی موضع دیگری دارند. در بسیاری از بحث‌ها روشن است که برخی این معنا را قبول ندارند اما به‌هرحال قانون همین است.

اما حالا خود ما، بنده و جنابعالی، که فردا می‌خواهیم به کسی رأی بدهیم، با چه معیارهایی باید انتخاب کنیم؟! شاید اگر ادعا شود که اکثریت مردم توجه‌شان به مشکلات اقتصادی است حرف بی‌راهی نباشد. آن‌چه فشار می‌آورد، به‌ویژه در این چند سال اخیر، تورم، گرانی، کاهش ارزش پول ملی و امثال آن است که بار آن بر دوش همه مردم، به‌خصوص طبقات متوسط، سنگینی می‌کند.

این مردم شریف و نجیب ما هستند که به خاطر ارزش‌هایی که برای نظام اسلامی قائل‌ هستند و به خاطر اینکه دلشان می‌خواهد این نظام سر پا باشد این مشکلات را تحمل می‌کنند و حتی اگر هزاران مشکل هم داشته باشد به جان می‌خرند. آفرین بر این مردم شریف و نجیب! خداوند این مردم را حفظ کند و از آفات و بلایا محفوظ بدارد؛ اما حقیقت این است که مشکلات، بسیار زیاد است. طبیعی است که مردم دنبال کسی باشند که بتواند این‌ها را حل کند. عمده بار این مشکلات را از مسئول اجرایی کشور، یعنی دولت، می‌دانند؛ و در رأس دولت، رئیس‌جمهور قرار دارد. فکر می‌کنند کسی باید رئیس‌جمهور شود که بتواند این مشکلات را حل کند. مشکلات اقتصادی ابواب مختلفی دارد؛ ازجمله مسکن، تجارت، ارز، حقوق بازنشستگان، بیمه و مسائل دیگر. همه این‌ها درنهایت به گرانی برمی‌گردد. عمده چیزی که مردم در انتخاب روی آن تأکید دارند این است که کسی باشد که بتواند این مسائل را حل کند؛ و حق هم دارند چون واقعاً فشار بر مردم زیاد است. ما هم این فشار را احساس می‌کنیم؛ چون ما هم به‌نوعی حقوق‌بگیر هستیم و شهریه ثابتی داریم که با این گرانی‌ها هیچ‌وقت چند برابر نمی‌شود اما تورم، اندکی باعث کم‌وزیاد شدن آن می‌شود. حقوق‌بگیرهای دولتی، بازنشستگان و دیگر اقشار واقعاً از این گرانی‌ها رنج می‌برند و حق هم دارند؛ اما برای من و شما که انگیزه‌های دینی‌مان کمی قوی‌تر است، این سؤال مطرح می‌شود که آیا ما هم باید افراد را با همان معیارهای رایج بسنجیم؟! یعنی در درجه اول فکرمان این باشد که چه کسی می‌تواند برای مشکلات اقتصادی ما درمانی ارائه دهد، یا چیز دیگری هم برای ما مطرح است؟!

شاید بسیاری از شما فرمایشات امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه و سخنرانی‌هایی که در ابتدای انقلاب و حتی پیش از آن ایراد می‌کردند را یادتان نباشد. خوشبختانه یکی از کارهای خوبی که در کشور انجام می‌شود این است که گهگاه تکه‌هایی از فرمایشات امام از رادیو و تلویزیون پخش می‌شود. ما همین اندازه تشکر می‌کنیم که امام فراموش نشده و به بهانه‌های مختلفی گاهی فرمایشات ایشان پخش می‌شود.

شما از همین قطعاتی از فرمایشات امام که گاه در تلویزیون یا رادیو نقل می‌شود، یا اگر یادتان هست اعلامیه‌ها و کتاب‌ها و یا اگر به صحیفه امام مراجعه کنید، ملاحظه می‌فرمایید که تکیه‌کلام امام در همه موارد و مسائل روی اسلام بود. بارها تأکید کردند که مردم ما برای شکم‌شان انقلاب نکردند، برای دین‌شان انقلاب کردند. وقتی خطرها را می‌شمردند، می‌فرمودند: «من برای اسلام احساس خطر می‌کنم!»؛ نه این‌که برای فقر مردم احساس خطر کنم. اساس این انقلاب برای این بود که دین بر مردم حاکم شود، احکام اسلام حاکم شود.

حالا اگر سیر شعارهای انتخاباتی نامزدهای ریاست‌جمهوری را از ابتدای انقلاب تا امروز بررسی کنید، می‌بینید که در دوره‌های اول شعارها رنگ و بوی اسلامی داشتند و ارزش‌های اسلامی در آن‌ها به چشم می‌خورد اما به‌تدریج به جایی رسید که بنده در یک دوره انتخابات، شعارهای انتخاباتی نامزدها را بررسی کردم و در میان همه آن‌ها، فقط یک نفر نام اسلام را آورده بود! این یعنی چه؟! یعنی جامعه ما، به دلایل مختلف که حالا آسیب‌شناسی‌اش را نمی‌کنیم، در سطح خواص، از نظر علاقه‌مندی به ارزش‌های اسلامی، سیر نزولی داشته است. عموم مردم این‌گونه نیستند. البته من آماری ندارم که گرایش عمومی مردم به اسلام بیشتر شده یا کمتر اما در برخی جاها تحت تأثیر فرهنگ بیگانه، رسانه‌ها، تلویزیون‌ها، سایت‌ها، اینترنت و امثال آن، مسائل ضد ارزش اسلامی رواج پیدا کرده است و در برخی جاها نیز پیشرفت‌های چشمگیری داشته‌ایم که برای ما قابل تصور هم نبود؛ ازجمله علاقه به اعتکاف‌ها، حضور در نماز جمعه‌ها، مراسم‌های مذهبی، هیأت‌ها، هزینه‌هایی که برای آن‌ها صرف می‌شود، خرج‌هایی که در ایام عاشورا داده می‌شود، مشارکت در کارهای خیر و عام‌المنفعه که واقعاً چشمگیر است.

حالا اینکه کدام بیشتر است، جمع جبری‌اش را نمی‌دانم اما خیلی هم بدبین نیستم. در برخی بخش‌ها ضعف داریم به‌ویژه در مسائل فرهنگی؛ اما در بخش‌های دیگر پیشرفت‌های قابل توجهی داشته‌ایم. این درباره عموم مردم است؛ اما در خواص این‌گونه نیست. شعارهای سیاست‌مداران ما ممکن است از خودشان ضعیف‌تر باشد. این‌که عرض می‌کنم، یک واقعیت است. شاید شما بخندید اما من در میان همین نامزدها کسی را سراغ دارم که تا آن‌جا که بنده خبر دارم، در سفرها هم تهجدش ترک نمی‌شود. در سفرهایی که با وجود اختلاف افق و محیط، گاهی فقط دو ساعت می‌خوابد اما نماز شبش ترک نمی‌شود. بااین‌حال، در شعارهای انتخاباتی‌اش نه از اسلام حرفی بود و نه از مقاومت!

شاید بپرسید: «چرا این‌ها را مطرح نمی‌کنند؟!» خب، می‌گویند: «ما باید رأی بیاوریم؛ مردم نمی‌خواهند.» خیال می‌کنند اگر مسائل اسلامی را مطرح کنند مردم رأی نمی‌دهند. برعکس، اگر بگویند: «گشت ارشاد را برمی‌داریم» این یک شعار رأی‌آور می‌شود. این یک آسیب اجتماعی قابل توجه است. چرا چنین شده است؟!

نقش روحانیت در حماسه سیاسی؛ از تبیین ارزش‌ها تا صیانت از ولایت

و حالا اگر بناست حماسه سیاسی در کشور رقم بخورد، نقش ما به‌عنوان کسانی که این عمامه‌مان نشانی از دین دارد، کارشناس دینی هستیم، دلسوز دین هستیم، مروج دین هستیم، نقش ما در این حماسه چیست؟! آیا ما هم آلت دستی برای یک نامزد انتخاباتی که شعارش رفع گرانی‌هاست بشویم؟! یا تلاش کنیم ارزش‌های اسلامی را احیا کنیم؟! بابا! انقلاب برای اسلام انجام شد. چرا این‌ها دارد فراموش می‌شود؟! من در میان نامزدهای انتخاباتی، همین کسانی که صحبت نامزدی‌شان هست، حالا بشوند یا نشوند را نمی‌دانم، افرادی را سراغ دارم و خدا را باید شکر کنیم که چنین افرادی داریم که گفته است: «من فقط می‌خواهم نامزد شوم برای این‌که تریبونی به دست بیاورم و این ارزش‌ها را مطرح کنم و بروم. می‌دانم که رأی نمی‌آورم اما می‌خواهم بیایم تا در این تریبون‌ها، به بهانه سخنرانی‌های انتخاباتی، این ارزش‌ها را یادآوری کنم تا از ذهن مردم نرود.»

چرا در شعارهای انتخاباتی، سخنی از دین و احیای ارزش‌های اسلامی نیست؟! ما دائماً از اطراف با تبلیغات ضد دینی، با هجمه‌هایی علیه ولایت‌فقیه و تعابیر زننده‌ای مثل «دیکتاتوری آخوندی» بمباران می‌شویم. صدها سایت، شبانه‌روز به ولایت‌فقیه فحاشی می‌کنند، مسخره می‌کنند و تلاش دارند آن را از چشم مردم بیندازند. در مقابل، ما چند سایت داریم که برای دین و احیای ارزش‌های اسلامی تبلیغ کنند؟!

آن‌چه برای ما دردناک‌تر است این است که - این را خیلی سربسته عرض می‌کنم- به‌جای آن‌که روحانیت در فعالیت‌های اجتماعی، مسئله ولایت‌فقیه که نماد حکومت اسلامی است و بدون آن، حکومت اسلامی شکل نمی‌گیرد را ترویج کند تلاش می‌شود که بگویند اصلاً در اسلام چیزی به نام حکومت اسلامی نداریم و ولایت‌فقیه را در حد ولایت بر صغار و مجانین و صرفاً ابزاری برای رفع هرج‌ومرج کشور تقلیل دهند! تلاش می‌شود این را به‌عنوان یک مسئله فرعی در جامعه جا بیندازند، یا مردم را از نگاه به یک رهبر شاخص باز دارند.

فکر می‌کنید اگر روز قیامت، میزانی برپا شود و کارها سنجیده شود، این‌گونه فعالیت‌ها چگونه ارزیابی می‌شود؟! آیا این به معنای پایمال کردن خون صدها هزار شهید نیست، حتی اگر رنگ پژوهش دینی داشته باشد یا درس خارج فقه باشد؟!

ما باید شکرگزار نعمت وجود امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه باشیم؛ امامی که جامعه ما را فارغ از مسائل دینی، از ذلت ریزه‌خواری در برابر آمریکا نجات داد. امروز معادلات جهانی بدون مشارکت این نظام اسلامی حل نمی‌شود. ما باید شکرگزار این عزتی باشیم که خدا به ما بخشیده و بدانیم این نعمت به‌واسطه امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه به ما رسید است و امروز به‌واسطه جانشین امام حفظ می‌شود نه به‌واسطه امثال بنده. ما چه نقشی در جامعه داریم؟! آیا آن کسانی که ما را ریزه‌خوار خوان نعمت خودشان می‌دانند که صدقه‌سری بیایند و سهمی امامی به ما بدهند، برای ما ارزشی قائل هستند؟! این محبت و عشقی بود که خدا در دل‌های مردم نسبت به امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه و جانشین ایشان قرار داد و آثارش را می‌بینند. ما باید شکرگزار این نعمت باشیم و آن را حفظ کنیم و نگذاریم ضربه بخورد. در برابر ضربات بی‌شماری که از سوی دشمنان اسلام از چپ و راست وارد می‌شود، ما هم به این آتش فوتی بکنیم؟!

عرایضم را در چند جمله خاتمه می‌دهم. بنده به‌عنوان طلبه‌ای که بیش از شصت سال است که در این حوزه‌ها نان امام زمان‌عجل‌‌الله‌‌فرجه‌‌الشریف را خورده‌ام تشخیصم این است که امروز باید تلاش کنیم اولاً در جامعه، ارزش‌های اسلامی را به‌طورکلی مطرح کنیم و مردم را نسبت به اهمیت باورها و ارزش‌های اسلامی آگاه کنیم و نگذاریم این‌ها کمرنگ شود. در انتخاب‌مان اولین مسئله‌ای که باید روی آن تأکید کنیم، پایبندی به ارزش‌های اسلامی و تبعیت از رهبری است. هر ضربه‌ای که خورده‌ایم از همین‌جا بوده است. از اولین جمهوری که تشکیل شد تا امروز، هر عیب و نقصی یا از آن بوده که متصدیان به پایبندی به ارزش‌های اسلامی باور نداشتند و یا به ولایت‌فقیه معتقد نبودند و حتی بعضی آن را رقیب خودشان می‌پنداشتند! اگر بخواهیم این منحنی نزولی به صفر نرسد و دوباره سیر صعودی پیدا کند باید این ارزش‌ها در جامعه احیا شود؛ و بعد، در مقام بررسی سایر مسائل، همان‌گونه که مقام معظم رهبری در آخرین سخنرانی‌هایشان فرمودند - حالا شاید بعد از آن هم برای معلمان سخنرانی دیگری داشتند- روی تک‌تک مسائل تأکید کردند که رئیس‌جمهور باید چنین باشد، چنان باشد، هفت- هشت عنوان ذکر فرمودند. گفتند باید مجموع این‌ها را بسنجید. ممکن است کسی در یکی از این‌ها نمره‌اش بالا باشد اما در پنج‌تای دیگر نمره‌اش بسیار پایین باشد.

آن‌چه به‌ویژه در مسائل سیاسی مطرح است دشمن‌شناسی، زیرکی، فراست در شناخت حیله‌های دشمن و داشتن روح مقاومت در برابر نقشه‌های شیطانی دشمنان است؛ و نقطه مقابلش، نمره منفی برای کسانی است که روحیه سازش و محافظه‌کاری دارند و دلشان می‌خواهد «آهسته بیا، آهسته برو» تا استفاده‌های مادی خودشان و خانواده‌شان را ببرند و دیگران هرچه می‌خواهد بشود.

کسانی را که می‌خواهیم انتخاب کنیم روی این‌ها حساب کنیم و مجموع این عناوین مثبت و منفی را در نظر بگیریم. البته اگر فکرمان این باشد که کسی را پیدا کنیم که در همه موارد نمره‌اش بیست باشد، باید منتظر ظهور ولی‌عصرارواحنافداه باشیم. در آدمیزادها چنین چیزی پیدا نمی‌شود. مگر در میان همه فقها و مراجع تقلید، کسی را پیدا می‌کنید که در همه چیز، در همه مسائل، در همه مسائل اجتماعی نمره‌اش از همه بیشتر باشد؟! اگر بود که این همه اختلاف در تعیین مرجع اعلم برای چیست؟!

بالاخره هر کسی در بخشی از مسائل، دقت و تخصص بیشتری دارد؛ یکی در معاملات، یکی در طهارت و عبادات، یکی در مسائل دیگر. یکی می‌گوید فلانی اعلم است، دیگری می‌گوید آن یکی اعلم است. این تفاوت‌ها طبیعی است، چون هر کس با بخشی از مسائل آشنایی دارد و در آن بخش مزیتی دارد؛ اما فراموش نکنیم که دو، سه موضوع هست که بسیار اساسی هستند: اول، پایبندی به ارزش‌های اسلامی؛ دوم، تبعیت از رهبری؛ و سوم، این‌که مشروعیت خود را معلول مشروعیت ولی‌فقیه بداند.

یادم هست کسی که در این مسئله تصریح کرد مرحوم رجایی بود - خدا درجات ایشان را عالی بفرماید- که گفت: «من مقلِّد امام هستم و به این افتخار می‌کنم.» از رئیس‌جمهور دیگری چنین حرفی نشنیده‌ایم و شاید خلافش را شنیده باشیم.

مسئله سوم روحیه مقاومت و حفظ عزت اسلامی و سازش‌ناپذیری است که متأسفانه در میان سیاست‌مداران، بسیار کمیاب است. سیاست‌مداران دلشان می‌خواهد شرایطی آرام فراهم باشد، مردم زندگی‌شان را بکنند و خودشان هم خرشان را از پل بگذرانند. حوصله درگیری ندارند. همین روحیه بود که برخی از مراحل جنگ را به شکست کشاند. حالا آن تاریخچه‌ای دارد که شاید روزی اسرارش فاش شود؛ از جنگ خسته شده بودند و زمینه‌ای فراهم کردند که امام‌رضوان‌‌الله‌‌علیه فرمودند: «این کاسه زهر را می‌نوشم!»

این‌ها دیگر حوصله درگیری با آمریکا و اسرائیل را ندارند. می‌گویند: «ما با اسرائیل جنگی نداریم، عرب‌ها با اسرائیل جنگ دارند.» در مسائل دیگر مثل انرژی اتمی می‌گویند: «افتخار این است که انرژی اتمی داشته باشیم اما با آمریکا هم نجنگیم و درگیری هم نداشته باشیم.» این عملاً یعنی جمع بین متناقضین؛ اما آن روحیه‌ای که انسان پای آن بایستد و بگوید: «تا پای جان ایستاده‌ام، باید ارزش‌های اسلامی پیاده شود، باید عزت اسلامی حفظ شود»؛ این‌ها نکات اصلی‌ هستند. بعد از آن نوبت به سایر تخصص‌ها می‌رسد که ببینیم چه کسانی ترجیح دارند.

از خداوند متعال درخواست می‌کنیم که همه ما را به آن‌چه مرضی اوست هدایت فرماید و در انجام آن موفق بدارد و ان‌شاءالله رئیس‌جمهوری نصیب ما کند که برای اسلام و مسلمین اصلح و انفع باشد.

وَصَلَّى اللَّهُ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينَ