صوت و فیلم

صوت:
33

نیت؛ معیار ارزش‌‌گذاری اعمال در فرهنگ اسلامی

در دیدار با جمعی از پرسنل نیروی انتظامی و كادر سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
تاریخ: 
يكشنبه, 16 ارديبهشت, 1397

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم

الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلاَةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّیبِینَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین

أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ‌‌ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً

اعیاد گذشته شعبانیه را به حضور سروران و عزیزانی که تشریف دارند صمیمانه تبریک و تهنیت عرض می‌‌کنم. امیدوارم خداوند متعال عیدی همه ما را تعجیل در ظهور ولی عصر‌‌ارواحنافداه و تقویت نظام اسلامی و مخذول و منکوب کردن دشمنانش قرار دهد.

ضرورت ارزش‌‌گذاری کارها در تصمیم‌‌گیری‌‌های انسانی

شاید برای هیچ قومی جای شک و شبهه‌‌ای نباشد که یکی از ضروری‌‌ترین فعالیت‌‌های اجتماعی در هر جامعه‌‌ای وجود پلیس و نیروی انتظامی با اسماء و عناوین مختلفی که دارد است. دلیلش هم این است که کار اصلی پلیس، حفظ امنیت است و اگر امنیت وجود نداشته باشد جامعه، متلاشی می‌‌شود و جامعه‌‌ای نمی‌‌ماند تا به اهدافش برسد؛ بنابراین در اصل این مسئله جای هیچ شک و شبهه‌‌ای نیست و ما هم به عنوان یکی از کسانی که از زحمات شبانه‌‌روزی و خالصانه شما بهره‌‌مند  می‌‌شویم با زبانمان تشکر می‌‌کنیم، چراکه کار دیگری جز این از دست ما برنمی‌‌آید.

در این فرصت می‌‌خواهم عرض کنم که ارزشیابی این کار به چه صورتی انجام می‌‌گیرد و در مقایسه با کارهای دیگر چگونه می‌‌شود گفت که این کار مهم‌‌تر است یا آن کار؟ اهمیت اشتغال در این نهاد بیشتر است یا در آن نهاد؟ چون فطرت انسان اقتضاء می‌‌کند که همیشه از آنچه برای او بهتر میسر است از آن استفاده کند، ازاین‌‌رو آدم بالفطره می‌‌خواهد ببیند کارهایی که از او ساخته است کدام بهتر است تا آن را انتخاب کند و از مزایای آن استفاده کند و از افتخارات آن بهره‌‌مند شود. این است که همه انسان‌‌ها به طور طبیعی و ناخودآگاه درصدد ارزیابی کارهایی هستند که برای آن‌‌ها میسر است؛ می‌‌بینند چه کارهایی برایشان میسر است و در بین این کارها کدام ارزشمندتر و مهم‌‌تر است. پس ما به یک دستگاه ارزش‌‌گذاری احتیاج داریم یعنی ما باید با یک ملاکی ارزش‌‌گذاری کنیم و بگوییم این بهتر است یا آن؟

معیار ارزش‌‌گذاری کارها

آن اندازه‌‌ای که عقل بنده می‌‌رسد ما کارهای انسانی را از سه دیدگاه می‌‌توانیم ارزش‌‌گذاری کنیم، فرق نمی‌‌کند کار شما باشد یا کار بنده یا کار یک کارگر کارخانه یا کشاورز مزرعه یا مدیران ارشد کشور. هر کار اختیاری‌‌ای که انجام می‌‌دهند و طبعاً قصد انجام دهنده آن کار این است که یک نتیجه‌‌ای بر آن مترتب شود، برای ارزشیابی این کار که طبعاً باید با توجه به نتیجه آن ارزش‌‌گذاری شود، سه دیدگاه وجود دارد یعنی ما از سه زاویه می‌‌توانیم کارها را ارزشیابی کنیم؛

الف) دیدگاه اول؛ زحمت کمتر، سود بیشتر

یک دیدگاه ساده که برای کسانی که در جوامع مختلف، حتی در جوامع سطح پایین که رشد اجتماعی و فرهنگی ندارند هم مطرح است این است که کاری که می‌‌کنند برای این است که نیازهای بدنی، مادی و دنیوی آن‌‌ها را بهتر تأمین کند؛ چون کار برای نتیجه‌‌اش انجام می‌‌گیرد. نتیجه‌‌اش هم معمولاً مزدی است که می‌‌گیرند و چیزی است که در مقابل آن کار دریافت می‌‌کنند. از این دیدگاه آن کاری بهتر است که سود بیشتری برای ما داشته باشد؛ سود هم یعنی سود مادی. در کنارش زحمت آن هم کمتر باشد.

اگر یک کاری داشته باشیم که هم زحمت آن کم باشد، هم هزینه زیادی نخواهد، هم خستگی زیادی نداشته باشد، بی‌‌خوابی کشیدن و ریسک کردن و خطر کردن هم نداشته باشد، درآمد خوبی هم داشته باشد، کار بسیار خوبی است و می‌‌گوییم این بهترین کار است یعنی بیشترین درآمد و کمترین خطر و ضرر و زحمت را دارد. این یک معیار برای ارزش‌‌گذاری کارها است که کدام کار بهتر است. در اینجا فقط منافع خود آدم منظور بود؛ کار می‌‌کردم که سود بیشتری در جیب خودم برود و زحمت آن کم و درآمد آن زیاد باشد.

ب) دیدگاه دوم؛ منفعت رسانی کمی و کیفی به جامعه

معیار دیگری هم وجود دارد که سطح آن از این معیار بالاتر است و آن این است که کارها را می‌‌توان به خاطر منافعی که برای جامعه دارد ارزش‌‌گذاری کرد. ممکن است برای خود من هم چندان منفعتی نداشته باشد، منفعت آن کار برای من حداکثر قوت لایموتی باشد که رفع نیاز ضروری زندگی‌‌ام را بکند اما کاری است که برای جامعه بسیار مفید است. اگر از این دیدگاه بخواهیم کارها را ارزش‌‌گذاری کنیم یک کاری که می‌‌خواهیم ارزش آن را بسنجیم باید ببینیم چه فوایدی برای جامعه دارد. این فواید، هم ازلحاظ کثرت یعنی فایده برای تعداد بیشتری از مردم و هم ازلحاظ کیفیت قابل ارزیابی است.

گاهی ممکن است آدم یک کاری را انجام دهد که تنها برای تعداد محدودی از افراد در جامعه مفید باشد اما کیفیت آن کار به ‌‌قدری بالا باشد که ارزش و اهمیت ویژه‌‌ای پیدا کند؛ مثلاً یک پزشکی که بتواند سرطان‌‌های بسیار عمیق را معالجه کند. اگر خدایی نکرده یک شخصیت بزرگ، مثلاً از مدیران ارشد کشور مبتلا شوند این شخص می‌‌تواند این‌‌ها را معالجه کند. آن‌‌هایی که مبتلا می‌‌شوند تعدادشان زیاد نیست اما کار خیلی مهم است یعنی کیفیت آن مهم است. این است که ارزش‌‌گذاری می‌‌کنیم و می‌‌گوییم کار این پزشک کار بسیار مهمی است، نه از آن جهتی که چقدر پول گیر او می‌‌آید بلکه از آن جهتی که چه خدمت بزرگی به جامعه ارائه می‌‌دهد، او سرطان را معالجه می‌‌کند، بیماری‌‌ای که مردم از معالجه آن ناامید هستند.

ازنظر کمیت نیز می‌‌توان تأثیر یک عمل را سنجید؛ یعنی میزان اثرگذاری آن بر تعداد زیادی از افراد. فرض کنید در زمان شیوع یک بیماری مسری در جامعه، افرادی اقدام به واکسیناسیون مردم کنند و آن‌‌ها را از ابتلا به بیماری حفظ نمایند. شاید این بیماری ساده باشد اما یک نفر می‌‌تواند صدها هزار نفر را درمان کند و نفع آن بسیار زیاد است.

به‌‌هرحال یک معیار برای ارزشیابی کار، نفعی است که انجام آن کار برای مردم دارد یا ازلحاظ کثرت افرادی که بهره‌‌مند می‌‌شوند و یا به خاطر شدت و کیفیت کار که خیلی مهم است.

اهمیت تلاش برای تأمین امنیت در جامعه

این دو معیار در همه دنیا مرسوم است. شما هر جا که بروید، از هر دینی، از هر مذهبی، از هر قومیتی، از هر ایدئولوژی‌‌ای و از هر نژادی که باشند اگر بخواهند کارها را ارزشیابی کنند از یکی از این دو زاویه به آن نگاه می‌‌کنند و آن را ارزشیابی می‌‌کنند؛ یا می‌‌گویند درآمد کدام کار بیشتر است یا می‌‌گویند نفع کدام کار برای مردم بیشتر است. معمولاً معیارهای ارزشیابی کارها از این دو معیار تجاوز نمی‌‌کند. راه شناخت و ارزشیابی، یکی از این دوتاست.

اگر ما بخواهیم با این دید کارهای شما را ارزشیابی کنیم از دید اول فکر نمی‌‌کنم کار شما خیلی مهم باشد و درآمد کلانی داشته باشد و خیلی چشمگیر باشد. البته ما قیاس به نفس می‌‌کنیم اما ازلحاظ دوم، خدمت بسیار بزرگی است. خدمتی که برای امنیت جامعه انجام می‌‌گیرد با خدمت‌‌های دیگری که مردم به آن بها می‌‌دهند اصلاً قابل مقایسه نیست برای اینکه اگر امنیت در جامعه نباشد زمینه کار برای کسی فراهم نمی‌‌شود، اموال مردم به خطر می‌‌افتد، جانشان به خطر می‌‌افتد، عرض و ناموسشان به خطر می‌‌افتد، آسایش و آرامش هم از مردم گرفته می‌‌شود. امنیت که یک شاخه ندارد. این ضروری‌‌ترین خدمتی است که باید برای جامعه انجام بگیرد. تا آنجا که بعضی از فیلسوفان سیاست گفته‌‌اند دلیل اصلی لزوم حکومت، تأمین امنیت جامعه است. وقتی این مسئله را مطرح می‌‌کنند که اصلاً ما حکومت را برای چه می‌‌خواهیم، مردم خودشان زندگی خودشان را می‌‌کنند، ما باید سعی کنیم اخلاقشان خوب باشد؛ اگر با افکار مارکسیستی و کتاب‌‌های آن‌‌ها آشنایی داشته باشید آن‌‌ها می‌‌گویند زمانی خواهد آمد که مردم دیگر احتیاج به حکومت ندارند چون اخلاق بر کل جامعه حاکم می‌‌شود، همه به خاطر خوبی کار، زندگی‌‌شان هم مساوی است، خیلی به همدیگر حسد نمی‌‌برند، تساوی کامل در جامعه حکم‌‌فرما می‌‌شود؛ این‌‌گونه پیش‌‌بینی می‌‌کنند؛ آن‌‌وقت دیگر حکومت هم لازم نیست، دولت هم لازم نیست. به‌‌هرحال این یک نظر است و من هم حالا نمی‌‌خواهم این نظر را تأیید کنم ولی به‌‌هرحال به اینجا می‌‌رسد که ضرورت دستگاه پلیس و نظارت بر کارهای مردم و تأمین امنیت جامعه آن‌‌قدر اهمیت دارد که اصلاً وجود پلیس دلیل لزوم دولت است، کأنه اگر پلیس نباشد دولت، بی دولت است. همه مردم این‌‌ها را می‌‌فهمند و قبول دارند. ما هم باید به قدر توان و معرفتمان از خدماتی که پلیس نیروی انتظامی برای جامعه انجام می‌‌دهد اگر کار دیگری از دستمان برنمی‌‌آید اقلاً تشکر زبانی کنیم و همین‌‌جا ما تعظیم می‌‌کنیم و در مقابل همه زحماتی که عزیزان می‌‌کشند صمیمانه تشکر می‌‌کنیم؛ اما آیا معیار دیگری هم برای ارزشیابی هست؟!

شاخصه نیروهای مسلح در نظام اسلامی

تا اینجا نیروی انتظامی ما با پلیس انگلستان، آمریکا، سوئیس، روسیه و چین تفاوتی ندارد. آن‌‌ها هم کارشان همین است. کار آن‌‌ها هم تأمین امنیت جامعه است. اصلاً پلیس در هر جا که باشد کار او همین است. البته یک مقدار توابع و لواحقی دارد، شدت و ضعف‌‌هایی دارد ولی اصلش همین است و محور کار پلیس، تأمین امنیت است. به‌‌طورکلی کار نیروی مسلح، تأمین امنیت است. حالا اگر ارتش را هم اضافه کنید ارتش امنیت بیرون از مرزها را تأمین می‌‌کند و پلیس امنیت داخلی را تأمین می‌‌کند. حالا به‌‌عنوان‌‌مثال و نمونه بحث، کلام ما در نیروی انتظامی است. این خاصیت و این مزیتی که برای این قشر از جامعه که قشر زحمتکش، فداکار، باگذشت و بسیار محترم هستند در همه کشورها هم هست. آن‌‌وقتی که صدام بر عراق حکومت می‌‌کرد او هم نیروی انتظامی و پلیس داشت. دشمن‌‌ترین دشمنان ما روی زمین یعنی آمریکا، آن هم پلیس دارد و مردم آن به پلیس احترام می‌‌گذارند. آیا بین پلیس ما با پلیس کشورهای دیگر فرقی هست؟! آیا معیاری برای ارزشیابی کارهای ما، به‌‌طورکلی کارهای نیروهای مسلح، حالا مثال بنده و بحث من روی پلیس است؛ آیا معیار دیگری مهم‌‌تر از آن دو معیاری که گفتیم که یکی منافع شخصی بود و یکی منافع مردم و حفظ امنیت، چیز دیگری هم می‌‌تواند بالاتر از این‌‌ها معیار ارزش‌‌گذاری باشد؟! اگر جواب مثبت است آن چیست؟! ما با چه معیار دیگری می‌‌توانیم کارها را بسنجیم که اهمیت آن از نفع برای جامعه هم بیشتر است؟!

ج) معیار سوم؛ کار فقط برای خدا!

إِنَّمَا اَلْأَعْمَالُ بِالنِّيَّاتِ؛[1] این حدیث باوجوداینکه یک جمله عربی است فکر نمی‌‌کنم کسی باشد که این حدیث را نشنیده باشد؛ همه ما این حدیث را شنیده‌‌ایم اما درباره آن کم فکر کرده‌‌ایم و خیلی هم جدی نگرفته‌‌ایم درصورتی‌‌که این، پاسخ مشکل‌‌ترین مسائل فلسفه ارزش‌‌ها و فلسفه اخلاق است. حالا فرصتی نیست و شما را هم خسته نمی‌‌کنم که به آن بحث اشاره کنم. معیار سومی که ما برای ارزش‌‌گذاری داریم این است که درست است که ما پلیس داریم، انگلیس و آمریکا و سوئیس و روسیه و چین هم پلیس دارند اما پلیس ما با آن‌‌ها تومانی دو عباسی تفاوت می‌‌کند. این‌‌ها با فرهنگ اسلامی زندگی می‌‌کنند، اعتقادات اسلامی دارند، ارزش‌‌های اسلامی دارند و لذا ارزش کارشان فوق این‌‌هاست. آن ارزشی که فوق این‌‌هاست چیست؟ در یک کلمه آن ارزشی است که در این آیه به آن اشاره شده است؛ إِلَّا ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِ الْأَعْلَى؛[2] کار برای خدا، نه برای شکم و نه برای نفع مردم؛ فوق همه این‌‌ها؛ آدم کاری را انتخاب کند که خدا دوست دارد. اگر بپرسند که چرا این کار را انتخاب کردی؟! پاسخ بدهد که چون او دوست دارد؛ چرا دوستی او را می‌‌خواهی؟! برای اینکه او مالک من است، او آفریننده من است، همه چیز من مال اوست، چرا او را دوست نداشته باشم و چرا آنچه به من داده را برای خودش صرف نکنم؟!

این همان مفهومی است که در قرآن کریم، در یکی از سوره‌‌های کوچکی که در اوایل بعثت پیغمبر‌‌صلی‌‌‌‌الله‌‌‌‌علیه‌‌‌‌و‌‌آله نازل شده به صورت‌‌های مختلف و متناسب با مردمی که آن زمان زندگی می‌‌کردند روی آن تکیه شده است و از این آیات می‌‌خواستند یک حقیقتی را به آن‌‌ها بفهمانند.

نقش محبت در مراتب نیت

اگر ما بتوانیم این معیار ارزش را، نخست به‌‌درستی بشناسیم و مفهوم آن را درک کنیم، سپس مراتب آن را بررسی نماییم، به درکی عمیق‌‌تر از آن دست خواهیم یافت؛ چون این تابع مرتبه محبت انسان است. آدم وقتی کاری را برای کسی انجام می‌‌دهد انگیزه‌‌اش این است که چون او را دوست دارد این کار را برای او انجام می‌‌دهد. دوستی‌‌ها هم مراتب مختلف دارد؛ یک دوستی در حد یک سلام‌‌علیک و گفتن مخلصم و ارادت دارم و اینکه یک هدیه‌‌ای برای او بفرستم است اما یک دوستی هست که آدم حاضر است جانش را تقدیم او کند. این مراتب دوستی که فرق می‌‌کند نیت هم تفاوت می‌‌کند. آن‌‌وقت گاهی یک کار از دو نفر که با هم مقایسه می‌‌شود یک کار عین هم، یک فایده برای خودش دارد، یک فایده برای جامعه دارد، خدا هم از هردو کار راضی هست، وقتی که مقایسه می‌‌کنیم می‌‌بینیم که بین زمین تا آسمان، تفاوت ارزش دارد. ما اصلاً این‌‌ها را به حساب نمی‌‌آوریم؛ ما وقتی بخواهیم از یک کسی تعریف کنیم معمولاً به اقدامات او اشاره می‌‌کنیم، مثلاً می‌‌گوییم او فلان آب‌‌انبار را ساخت، فلان جا به فلان مدرسه خدمت کرد، خیّرین مدرسه‌‌ساز هستند، فلان جا برای فقرا چه کار کردند این‌‌ها نمونه‌‌هایی از کارهایی هستند که بیان می‌‌کنیم تا ارزش و تأثیر فرد را نشان دهیم ولی اینجا درواقع ارزش کار بیان می‌‌شود نه ارزش انجام دهنده کار.

ما طلبه‌‌ها یک اصطلاحی داریم و می‌‌گوییم یک حُسن فعلی داریم و یک حُسن فاعلی. گاهی می‌‌گوییم فلانی کار خوبی انجام می‌‌دهد و عملش شایسته است اما این به معنای آن نیست که خودش نیز از آن بهره‌‌مند می‌‌شود. به‌‌عنوان‌‌مثال خدمت به فقرا کار بسیار خوبی است اما اگر کسی این کار را صرفاً برای جلب رأی و رسیدن به مقام نمایندگی مجلس یا ریاست جمهوری انجام دهد، دیگر ارزش واقعی ندارد بلکه به نوعی معامله و دادوستد تبدیل می‌‌شود؛ به او پول می‌‌دهد که فردا برود رأی بدهد. یا اگر به یک کسی احترام بگذارند کار خوبی است، احترام به مؤمن کار خوبی است اما آن کسی که یک کاری می‌‌کند برای اینکه می‌‌خواهد مردم به او خضوع کنند، مثلاً یک آخوندی است که از اینکه بگویند یار امام خوش آمد خوشش می‌‌آید، یک کاری می‌‌کند که مردم این‌‌گونه فکر کنند که این یک آدمی است که یار امام است و وقتی وارد می‌‌شود همه می‌‌گویند یار امام خوش آمد، شاد می‌‌شود این کار او دیگر ارزش واقعی ندارد.

رضایت خداوند متعال؛ بالاترین مرتبه نیت

این را مقایسه کنید با آن کسی که سعی می‌‌کند اولاً معلوم نشود که چه کسی این کار را انجام داده، اگر هزارتا فحش هم روی آن باشد وقتی خدا راضی است آن کار را انجام می‌‌دهد و به اینکه دیگران فحش می‌‌دهند یا مذمت می‌‌کنند یا تعریف می‌‌کنند اعتنا ندارد. خدا دوست داشته باشد دیگران هر چه می‌‌خواهند بگویند. چقدر مایه می‌‌گذارد؟! تمام هستی‌‌اش را!

شهدایی که به جبهه می‌‌روند، آیا می‌‌روند که نان و حلوا پخش کنند؟! آن‌‌ها همه سختی‌‌ها را تحمل می‌‌کنند نه برای منافع شخصی‌‌شان و نه صرف خدمت به جامعه و مثلاً اینکه نان‌‌وآبی گیر مردم بیاید. این‌‌ها عاشق خدا و دین خدا و اهل بیت‌‌صلوات‌‌‌‌الله‌‌‌‌عليهم‌‌‌‌اجمعين بودند، راه آن‌‌ها را خواستند و دوست داشتند که خدا از کارشان راضی باشد. الحمدلله این روزها ما با نمونه آن آشنا هستیم و افتخار می‌‌کنیم که در جامعه ما به برکت انقلاب اسلامی چنین انسان‌‌هایی تربیت شده‌‌اند. قرآن می‌‌فرماید آن کسانی که در کارشان هدفی ندارند جز اینکه طالب روی خدا هستند؛ إِلَّا ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِ الْأَعْلَى.

مفهوم رضایت و خوشنودی خداوند متعال

این یک تعبیر ادبی است. ما در فارسی وقتی می‌‌گوییم این کار را به خاطر گل روی تو انجام می‌‌دهم یعنی فقط همین که ببینم تو خوشحال شدی و یک لبخند زدی برای من کافی است. این إِلَّا ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِ الْأَعْلَى یک چنین معنایی را می‌‌رساند. می‌‌فرماید بندگانی که اعمال نیک انجام می‌‌دهند، هیچ هدفی جز خشنودی خدا ندارند. این است که وقتی پاداش عملشان را دریافت می‌‌کنند، وقتی می‌‌بینند خدا چقدر از این کارشان خوشش آمده و از آن‌‌ها راضی است و به آن‌‌ها پاداش می‌‌دهد و آن‌‌ها را تحسین می‌‌کند به خشنودی کامل می‌‌رسند، وَلَسَوْفَ يَرْضَىٰ،[3] و دیگر خشنودی‌‌ای از این بالاتر برای انسانی پیدا نمی‌‌شود. ما که حالا نمی‌‌فهمیم یعنی چه، ان‌‌شاءالله می‌‌رویم در بهشت می‌‌بینیم.

رابطه محبت به اهل بیت‌‌صلوات‌‌‌‌الله‌‌‌‌عليهم‌‌‌‌اجمعين و عشق به خداوند متعال

نتیجه عرضم اینکه ما نباید خودمان را مثل نیروهایی که در کشورهای دیگر خدمت می‌‌کنند با همان معیارها بسنجیم. آنجا، هم پلیس خوب دارد و هم پلیس بد دارد. پلیسی که وظیفه‌‌شناس باشد اگر در نظام اروپایی غربی هم باشد پلیس خوبی است و وقتی وظیفه‌‌شناس نیست، خیانت می‌‌کند، رشوه می‌‌گیرد، پلیس بدی است. اگر ملاک خوبی و بدی ما هم فقط همین باشد تازه پلیسی مثل پلیس انگلیس شده‌‌ایم؛ ولی آیا ما برای همین انقلاب کردیم؟! این همه شهید که دادیم برای همین بود؟!

با توجه به این نکته، همه ما سعی کنیم یک قدم فراتر بگذاریم و نیتمان را عالی‌‌تر کنیم. حالا هرکسی از هر راهی که بهتر می‌‌داند. بعضی‌‌ها یک تعلق خاطری به بعضی از ائمه اطهار یا به بعضی امامزاده‌‌ها و اینجا به حضرت معصومه‌‌سلام‌‌‌‌الله‌‌‌‌عليها دارند. همه ما مخصوصاً این ایام که متعلق به امام زمان‌‌عجل‌‌‌‌الله‌‌‌‌فرجه‌‌‌‌الشریف است مرتبه‌‌ای از محبت امام زمان را داریم. در میان ما کسانی هستند که حاضرند فرسخ‌‌ها پیاده بروند؛ پیاده که هیچ، پابرهنه راه بروند؛ حتی پابرهنه که هیچ، حاضرند در مسیر بغلتند و پیش بروند، تنها برای آنکه به مکانی برسند که انتساب به امام زمان‌‌‌‌عجل‌‌‌‌الله‌‌‌‌فرجه‌‌‌‌الشریف دارد. اگر می‌‌شد که ایشان را ببینند هزاران بار بیش از این، این زحمت‌‌ها را تحمل می‌‌کردند، هزینه‌‌ها صرف می‌‌کردند تا به جایی که منسوب به ایشان است بروند. کسانی که از بندرعباس، بندر گناوه و سایر نقاط در نیمه شعبان راهی مسجد جمکران می‌‌شوند، این‌‌ها برای چه می‌‌آیند؟! با وجود تمام خستگی، کوفتگی، نبود امکانات پذیرایی مناسب، گرما، سرما و ازدحام، باز هم گروه زیادی از مردم راهی این مکان می‌‌شوند تنها به این دلیل که می‌‌گویند مسجدی است که امام زمان‌‌عجل‌‌‌‌الله‌‌‌‌فرجه‌‌‌‌الشریف به آن عنایت دارد و به امر ایشان ساخته شده است. همین نسبت و پیوند کافی است که فردی از بندرعباس حرکت کند، خود را به اینجا برساند و شب را در آنجا بیتوته کند. چنین زائرانی کم نیستند؛ آیا این کار با چنین نیتی، با عملی که صرفاً برای کسب درآمد یا فراهم کردن لقمه‌‌ای نان برای دیگری انجام می‌‌شود قابل مقایسه است؟!

هرقدر محبت ما نسبت به اهل بیت‌‌عليهم‌‌‌‌السلام افزایش یابد محبت ما نسبت به خداوند متعال نیز بیشتر می‌‌شود چراکه همه این بزرگواران شعاعی از نور، لطف، محبت و احسان الهی هستند. هر پیامبر یا هر امام هر چیزی که دارد موهبتی الهی است و خدا به او عنایت فرموده است. ما یک ذره‌‌اش را که ما می‌‌فهمیم و می‌‌شناسیم، به اندازه معرفتمان حاضر هستیم همه هستی‌‌مان را برای او فدا کنیم. اینکه خود او چقدر ارزش می‌‌دهد حتی توقع اینکه بتوانیم بفهمیم را نباید داشته باشیم. ما نمی‌‌توانیم بفهمیم که آن‌‌ها پیش خدا چه ارزشی دارند و اگر یک گوشه چشمی به ما بکنند چه تأثیری در زندگی ما دارد؛ ولی الحمدلله خدا به همه ما این نعمت را داده که اگر دعای آقا امام زمان شامل حال ما شود مشکلات دنیا و آخرت ما حل می‌‌شود؛ بنابراین ما اگر بتوانیم سعی کنیم معرفت خودمان را افزایش دهیم و محبت به خدا و اولیای الهی را در قلبمان بیشتر کنیم این باعث این می‌‌شود عملمان را فقط برای رضایت او انجام دهیم.

حقیقت کار برای رضای خدا

ما وقتی می‌‌گوییم این کار را برای رضای خدا انجام بده، این تعبیر بخشی از فرهنگ ماست. آیا چنین تعبیری را استفاده نمی‌‌کنیم که این کار را برای رضای خدا یا قربةً الی الله انجام بده؟! این تعبیر جزو فرهنگ ماست اما خیلی درست فکر نکرده‌‌ایم که برای رضای خدا و قربةً الی الله چگونه است. اگر بخواهم ساده‌‌تر بیان کنم نماز واجب را فرض بفرمایید که مجموعاً ۱۷ رکعت در شبانه‌‌روز است و زیاد هم وقت نمی‌‌گیرد. حالا اگر یقین داشته باشیم که اگر نماز هم نخوانیم ما را به جهنم نمی‌‌برند فکر می‌‌کنید چند درصد از مردم همچنان نماز را در اول وقت به‌‌جا خواهند آورد؟! اگر از بنده بپرسید می‌‌گویم از خودم چنین اطمینانی ندارم. شما خودتان در این مورد فکر کنید.

حالا اگر یک گام فراتر برویم و بدانیم که چه نماز بخوانیم و چه نخوانیم، درِ بهشت به روی ما باز نخواهد شد، آن‌‌وقت تا چه اندازه حاضر خواهیم بود نماز بخوانیم؟! در نظر بگیرید که از میان تمام وظایف و تکالیفی که در زندگی بر عهده داریم، تنها همین نماز که مجموعاً در ۲۴ ساعت شاید نیم ساعت وقت بگیرد، معیار باشد. بنده تصور می‌‌کنم که ما اگر ما اطمینان داشته باشیم که خدا مزد بهشتی به ما نمی‌‌دهد خیلی از ما نماز واجبمان را نمی‌‌خوانیم! این یعنی چه؟! یعنی درست است که ما در نماز می‌‌گویم قربةً الی الله، الله‌‌اکبر اما حقیقت این است که نماز را برای ترس از عذاب خدا و طمع در بهشت خدا خوانده‌‌ام؛ اما اگر بگویم خدایا! اگر من را به جهنم هم ببری باز این نماز را می‌‌خوانم، چون تو نماز را دوست داری آن‌‌گونه که در دعای امام سجاد‌‌علیه‌‌السلام که ان‌‌شاءالله در ماه رمضان آن را خواهیم خواند آمده است که خدایا! اگر مرا به جهنم ببری، اگر قطعه‌‌قطعه‌‌ام کنی، اگر صدبار زنده‌‌ام گردانی و دوباره بمیرانی و باز مرا به جهنم ببری من هرگز از بندگی و عشق تو دست برنمی‌‌دارم! هر کاری که می‌‌خواهی بکن! این همان مفهوم إلَّا ابتغاءَ وَجهِ ربِّهِ الأعلى است.

چنین مقام و نعمتی برای امثال بنده بسیار عظیم و فراتر از حد تصور است اما می‌‌توان تلاش کرد که به‌‌تدریج، اندکی به آن شباهت پیدا کرد. کافی است انسان تصمیم بگیرد که در شبانه‌‌روز، تنها چند دقیقه را با نیتی خالص به انجام کاری اختصاص دهد. ابتدا بگوید خدایا! اگر هیچ مزدی هم به من ندهی، باز هم این کار را انجام می‌‌دهم زیرا تو آن را دوست داری و من نیز به همین دلیل می‌‌خواهم آن را انجام دهم. به‌‌عنوان نمونه، دو دقیقه قرآن بخواند، فقط یک صفحه اما اگر این دو دقیقه را واقعاً با چنین نیتی بخواند شاید پاداش آن از همه نمازهایی که در طول عمرش خوانده بیشتر باشد زیرا آن نمازها بیشتر رنگ و بوی معامله داشته است.

تمرین کار برای رضای خدا

در مقایسه با کسانی که نماز را ترک می‌‌کنند نمازخواندن از روی ترس از جهنم نیز بسیار خوب است؛ بالاخره جهنم نمی‌‌رود؛ اما اینکه آدم تصمیم بگیرد یک کار کوچکی را، مثلاً روزی یک مبلغ کوچکی صدقه کنار بگذارد و بگوید این را می‌‌خواهم برای سلامتی امام زمان صدقه بدهم، هیچ مزدی هم نمی‌‌خواهم، یک مبلغ کمی، حالا هرکسی متناسب با درآمد خودش اما مقید باشد که این را به این نیت بگوید برای اینکه عادت کند که کار را فقط برای رضای خدا انجام دهد این بسیار ارزش دارد.

یکی از زمینه‌‌هایی که برای ما فراهم است، زمانی است که فردی در حال انجام وظیفه، با بی‌‌ادبی و اهانت فردی متخلف روبه‌‌رو می‌‌شود. چنین موقعیت‌‌هایی برای بسیاری از ما بارها اتفاق افتاده است. در این لحظات، انسان می‌‌تواند تمرین کند که خویشتن‌‌داری پیشه کند، بی‌‌احترامی را نادیده بگیرد و با خود بگوید: خدایا! چون تو دوست داری، این بنده‌‌ مسلمان را می‌‌بخشم و هیچ واکنشی نشان نمی‌‌دهم!

یا در جایی که کسی از انجام کاری آگاه نیست و نمی‌‌داند چه کسی آن را انجام داده، فرد می‌‌تواند با نیتی خالص بگوید خدایا! این کار را فقط به این دلیل انجام می‌‌دهم که تو دوست داری! هیچ‌‌کس نمی‌‌داند چه کسی آن را انجام داده، اما همین کافی است که می‌‌دانم تو دوست داری!

مثلاً نیمه‌‌شب در رختخواب بیدار می‌‌شوید و به یک بیمار، یکی از اقوام یا یک شهید فکر می‌‌کنید. همان‌‌جا در دل شب، از ته قلب دعا کنید که خدایا! درجاتش را عالی کن! این دعا هیچ مزد دنیایی ندارد اما چنان ارزشی دارد که از بسیاری اعمال دیگر برتر است. ممکن است میلیون‌‌ها هزینه کنید و عملی انجام دهید اما درنهایت انتظار پاداشی در قبال آن داشته باشید؛ اما این دعای نیمه‌‌شب، در تاریکی مطلق، زمانی که هیچ‌‌کس نمی‌‌داند، نه طرف مقابل می‌‌فهمد که شما او را دعا کرده‌‌اید و نه شما به کسی می‌‌گویید، ارزش بالایی دارد.

حتی ممکن است آن‌‌قدر آهسته دعا کنید که همسرتان که کنار شما خوابیده، متوجه نشود. در همان سکوت شب، نجوا کنید که خدایا! فلان شهید یا فلان هم‌‌سنگر را بیامرز و درجاتش را عالی کن! این دعاها نزد خداوند ارزشی بس عظیم دارند چراکه هیچ شائبه‌‌ای از ریا یا تظاهر در آن‌‌ها نیست، هیچ نفعی برای خودتان نمی‌‌خواهید، حتی پاداش بهشتی نیز طلب نمی‌‌کنید بلکه صرفاً از روی محبت دعا می‌‌کنید، زیرا آن فرد، بنده‌‌ خوب خدا بوده است.

زمانی که انسان دعا می‌‌کند تا خدا درجات کسی را بالا ببرد، این عمل را تنها به یک دلیل انجام می‌‌دهد؛ چون خدا را دوست دارد. اگر محبت خداوند را در دل نداشت چنین دعایی نمی‌‌کرد. بسیاری از افراد دیگری هم هستند که شاید از منظر دیگری قابل دوست داشتن باشند اما این فرد نه چهره برجسته‌‌ای داشت، نه برای ما خدمتی انجام داده بود، نه در جامعه امتیازی داشت، نه امیدی به او بود که کاری کند؛ اما او مخلصانه در راه خدا جنگید و جانش را برای اسلام فدا کرد. دوست داشتن او از آن جهت است که بی‌‌ریا و خالصانه جان خود را در راه خدا داد. من نیز نیمه‌‌شب، بی‌‌آنکه کسی بفهمد، بدون اینکه به کسی بگویم، دست‌‌هایم را بلند می‌‌کنم و می‌‌گویم خدایا! درجاتش را عالی کن! این کارها بسیار کوچک به نظر می‌‌رسند اما در حقیقت همین است که آن‌‌ها را ارزشمند می‌‌سازد. حُسن چنین اعمالی به این است که انسان آن‌‌ها را به حساب نیاورد.

ارزش نیت خالص

در این زمینه داستان‌‌هایی وجود دارد که برخی از آن‌‌ها حتی گاهی بیشتر از چندین مطلب علمی تأثیری عمیق بر روح انسان می‌‌گذارند. البته این‌‌ها داستان است، من علم غیب ندارم و نمی‌‌دانم صددرصد درست است یا نه اما اشخاص موثقی نقل کرده‌‌اند. یک داستانی از مرحوم مجلسی‌‌رضوان‌‌‌‌الله‌‌‌‌علیه نقل می‌‌کنند. همه ما اسم مرحوم مجلسی را شنیده‌‌ایم. کتاب بحارالانوار که بزرگترین کتاب حدیث شیعه است تألیف ایشان است. ایشان در زمان شاه سلطان حسین صفوی یک مقامی در حد وزارت داشتند کأنه وزیر امور دینی بودند. زمینه‌‌ای هم که بتوانند این کتاب را بنویسند کمک‌‌هایی بود که از طرف دستگاه سلاطین می‌‌شد که کتاب‌‌های خطی برای او جمع شود وگرنه خود ایشان که امکانش را نداشتند. به‌‌هرحال ایشان شخصیت بسیار بزرگی هستند. ما کمتر کسی را سراغ داریم که برای شیعه به اندازه مرحوم مجلسی خدمت کرده باشد.

می‌‌گویند یکی از شاگردان مرحوم علامه مجلسی پس از وفات ایشان، وی را در خواب دید و از ایشان پرسید: شما که این همه برای اسلام و فرهنگ اسلامی خدمت کردید، وقتی از این دنیا رفتید، چه مزدی دریافت کردید و چگونه با شما رفتار شد؟! علامه مجلسی در پاسخ گفت: در یک کلمه بگویم این همه کتاب‌‌هایی که نوشتم و زحماتی که کشیدم، چندان اثری برای من نداشت!

علامه مجلسی عادت داشت که در ابتدای کتاب‌‌های فارسی خود به‌‌عنوان نوعی تشویق برای جلب حمایت قدرت و دولت، دعایی برای شاه وقت بنویسد. در آن زمان که چاپ به شکل امروزی نبود غالباً در مقدمه ذکر می‌‌کردند که در دوران فلان سلطان که خداوند سلطنتش را جاویدان گرداند، موفق شدیم این کتاب را تألیف کنیم.

ایشان گفت به من گفتند این کتاب‌‌های را که برای سلاطین نوشتی، برو و مزدشان را از همان‌‌ها بگیر! سایر کارهایی که انجام داده بودم را نیز مورد بررسی قرار دادند و هر کدام را به دلیل وجود خدشه‌‌ای رد کردند. یکی را به خاطر شبهه‌‌ ریا نپذیرفتند و در برخی موارد هم بیان شد که نیت تو این بود که دلت می‌‌خواست دیگران بفهمند. خلاصه هیچ‌‌کدام از اعمال ما به ‌‌طور کامل پذیرفته نشد.

از ایشان پرسیدم بیشترین چیزی که شما در آن عالم از آن استفاده کردید چه بود؟! گفت یک روز داشتم با خدمتکاران و همراهانم از کوچه‌‌ای عبور می‌‌کردم - همان‌‌گونه که عرض کردم ایشان در آن زمان در مقام وزیری قرار داشتند و هنگام عبور، نوکران مسیر را برای ایشان باز می‌‌کردند- یک سیب زیبا هم در دستم بود که یکی از دوستان داده بود و داشتم آن را بو می‌‌کشیدم. به یک کوچه‌‌ای رسیدم که بعد فهمیدم اینجا خانه یک یهودی است. سر کوچه یک زنی ایستاده بود و یک کودک هم بغل او بود که بعد فهمیدم این زن آن یهودی بود و کودک هم کودک یهودی بود. وقتی من رد شدم نگاه کودک به این سیب افتاد. من فهمیدم که این کودک این سیب را دوست دارد. رفتم این سیب را به آن کودک دادم. گفت پاداشی که برای همین کار ساده، یعنی دادن سیب به آن کودک یهودی به من داده شد به هیچ کار دیگر من ندادند!

این پاداش نه به این دلیل بود که کار بزرگی کرده باشم، بلکه چون در این کار انگیزه‌‌ای جز رضای خدا وجود نداشت. همین خلوص نیت سبب این شد که پاداشی که به واسطه آن کار به من دادند از پاداش همه کارهایم بیشتر بود. این نشانه این است که غیر از محاسبات ما، یک نوع محاسبه دیگر هم وجود دارد که مربوط به دل است. بسیاری نمی‌‌توانند دقیقاً تشخیص دهند یا ارزش آن را بسنجند اما خود انسان می‌‌تواند بفهمد که آیا کاری را واقعاً برای خدا انجام داده یا نیت دیگری در میان بوده است.

ما اگر سعی کنیم کارمان را به‌‌گونه‌‌ای انجام دهیم که افتخار کنیم که ما کارگزار نظام اسلامی و ولایت‌‌فقیه هستیم آن‌‌وقت ما با پلیس‌‌های کشورهای دیگر بسیار تفاوت داریم. آن‌‌ها خدمتشان را فقط برای دنیای مردم می‌‌خواهند. ما خدمتی که انجام می‌‌دهیم برای این است که اسلام پیشرفت کند و برای اینکه خدا راضی باشد. تا خدا خداست این هدف باقی است. خدا هم وقتی از چیزی راضی شد دیگر به آن غضب نمی‌‌کند مگر اینکه خود آدم آن را تغییر دهد. این است که پاداش این الی‌‌الابد باقی است.

یک پلیسی که در نظام اسلامی وارد شود چون نظام اسلامی است، می‌‌توانست جای دیگر هم برود، می‌‌توانست برود تجارت کند، می‌‌توانست کارگری کند، می‌‌توانست پست دیگری داشته باشد ولی گفت من به خاطر اسلام می‌‌خواهم کارگزار نظام اسلامی باشم. بعد هم هرچه از دست او برآمد خدمت به مردم کرد، نه‌‌فقط به خاطر حس انسان‌‌دوستی بلکه به خاطر اینکه این‌‌ها بندگان مسلمان خدا هستند. اگر غیرمسلمان هم هستند نان‌‌خور دولت اسلامی و تابع دولت اسلامی هستند و خدا دوست دارد که به این‌‌ها خدمت شود. من این خدمت را می‌‌کنم چون خدا دوست دارد. با این نیت هر لحظه‌‌ای از زندگی شما می‌‌تواند عبادتی باشد که هیچ‌‌وقت فکر نمی‌‌کردید که این کار چقدر ثواب دارد، چقدر برکاتش در همین دنیا نصیب شما می‌‌شود، چه بلاهایی که در همین دنیا از شما دفع می‌‌شود و چه برکاتی که برای نسل آینده شما تا روز قیامت می‌‌ماند. کار برای خدا این‌‌گونه است. سعی کنیم به نیتمان بیشتر از حجم کارمان اهمیت بدهیم.

پروردگارا! تو را به مقام اولیائت، به‌‌خصوص مقام ولی عصر‌‌عجل‌‌‌‌الله‌‌‌‌فرجه‌‌‌‌الشریف قسم می‌‌دهیم دل‌‌های ما را به نور معرفت و محبت خودت و اولیائت منور بفرما!

آلودگی‌‌های دنیا را از دل‌‌های ما پاک کن!

زندگی ما را خالص برای خودت قرار ده!

آنچه به بندگان خوب و اولیائت مرحمت کردی از صدقه‌‌سر آن‌‌ها به ما هم مرحمت کن!

روح امام راحل را با انبیا و اولیا محشور بدار!

سایه مقام معظم رهبری را بر سر ما مستدام بدار!

به همه ما توفیق شکرگزاری از همه این نعمت‌‌ها مرحمت بفرما!

ما را به وظایفمان بیشتر آشنا بفرما!

اخلاص در انجام وظیفه را به همه ما مرحمت بفرما!

عاقبت همه ما را ختم به خیر فرما!

وَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينَ

 


[1]. بحارالانوار، ج 67، ص 211.

[2]. لیل، 20.