بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
الْحَمْدُ للهِ رَبِّ العَالَمِین وَصَلَّی اللهُ عَلَی سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وآلِهِ الطَّاهِرِین
أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً
خیلی خوشحالم که خداوند متعال این توفیق را مرحمت فرمود که امشب در حضور عزیزان شرفیاب شدم و اولازهمه، دیدار دوستان و مؤمنین و اولیای خدا مایه شرف و افتخار است. انشاءالله در حرم حضرت معصومهسلاماللهعليها و جاهای دیگری که مشرف میشوید برای پیرمردها هم دعا بفرمایید.
عنصر اصلیای که باعث شد که ما خدمت شما و امثال شما آشنایی پیدا کردیم مسائل نهضت حضرت امام، پیروزی انقلاب و اینها بود. این مسائل را با دو دیدگاه و از دو زاویه میشود بررسی کرد و دربارهاش قضاوت و یا اقدام کرد؛
یک دیدگاه مشترکی است که همه انسانهایی که روی زمین زندگی میکنند در زمینه اختلافات با رقیبهایشان این دیدگاهها را دارند، حالا مؤمن باشند یا کافر، شیعه باشند یا سنی، انقلابی باشند یا راحتطلب؛ و آن دیدگاه این است که بالاخره انسانها با هم تضاد در منافع دارند، گاهی به جان هم میافتند، به سروکله هم میزنند، هر کسی که زورش بیشتر است غالب میشود و آن یکی شکست میخورد و یک چندی به همین منوال میگذرد. بعد هم قدرت دستبهدست میشود، گاهی این، گاهی آن، گاهی این حزب، گاهی آن حزب؛ چیزی که دائماً در همه دنیا دیده میشود و همه هم این منطق را میفهمند و خودشان را در مقابل یک سنت ثابت میبینند. خب این کار غلطی نیست، واقعیتی است که همه ما میبینیم که اینگونه است. حالا سوابق تاریخ چند هزار ساله گذشته و اینها را درست نمیدانیم اما در این یکی، دو قرن اخیر خیلیهایش را قریببهیقین میدانیم، بعضیهایش را هم که خودمان شاهد بودهایم و دیدهایم از جمله انقلاب بلشویکی روسیه، انقلاب لیبرالی فرانسه و انگلستان و بعدش آمریکا، بعدش مسائل جنگ جهانی اول و دوم و نتایجی که تابهحال ادامه دارد، در کشور خودمان آنهایی که قبل از ما بوده، داستان مشروطیت و بعدش داستان مرحوم مدرس و اینها که ما در آن زمان نبودهایم و تقریباً از زمانی که بعضیهایمان بودهایم، حالا نمیدانم چه قدر از شماها بودهاید، داستان مرحوم آقای کاشانی و بالاخره در نهایت همه اینها این انقلاب عجیب تاریخی معجزهگونه به دست حضرت امامرضواناللهعلیه. خب همین مسائل را روی اینها هم میتوانیم پیاده کنیم؛ بله، اختلافاتی بود و در فلان جا، فلان کشور با فلان کشور اختلاف داشتند؛ حالا فرض کنید در اروپا سرمایهداران با کارگران و اینها، زمینداران با رعیتها، اربابرعیتی، بعدش سرمایهداران با کارگران و بالاخره موجب پیدایش گرایشهای سوسیالیستی و بعدش انقلاب اکتبر و اینها شد. بعد در آن طرف، موجش تا آمریکای جنوبی و جنوبیترین نقطههای دنیا هم رسید. این طرف هم که دیگر در شرق، روسیه و چین دو استوانه سوسیالیست در عالم بودند. این تحولات پیدا شد و کمی جنگیدند و بالا و پایین شد و نوساناتی ایجاد شد. چین تحولاتی پیدا کرد، یک کمی گرایش به سرمایهداری پیدا کرد، یک کمی عقبنشینی کرد. روسیه هم همینطور تحولاتی پیدا کرد. چیزهایی که دیدهایم بالاخره همین است. برخوردهایی است، هر کس که زورش بیشتر است میماند و هر کسی که زورش کمتر است شکست میخورد.
تصور میکنم بسیاری از سیاستمداران و سیاستکاران کشور ما هم از همین دید برخوردارند؛ میگویند یک شرایطی پیش آمد که دیگر حکومت قاجار قابلدوام نبود و احمدشاه یک جوانی بود که در پاریس زندگی میکرد. بالاخره یک تحولی پیدا شد و انگلیسها هم دنبال منافع خودشان بودند و رضاشاه را عَلَم کردند. بعد دیدند نه، این مطیع خوبی نیست و در جنگ جهانی اول طرف آلمانها رفت و لذا چون زور آنها غالب بود او را برداشتند. بعدش بین آنها و آمریکاییها اختلاف شد، مسئله ملی شدن صنعت نفت در ایران مطرح شد و به نفع آمریکاییها تمام شد. اینکه کشمکشها سر یک خط واحدی باشد که حتماً یک گروهی حاکم شود اینگونه نیست؛ گهی زین به پشت و گهی پشت به زین. حتی به آیه قرآن و اینها هم میشود تمسک کرد که وَتِلْكَ الْأَيَّامُ نُدَاوِلُهَا بَيْنَ النَّاسِ؛[1]
این یک دید همگانی انسانی است و در تمام کشورها، در تمام نژادها و در تمام مکتبهای سیاسی با گرایشهای مختلف این نگاه حاکم است و لذا همه به فکر این هستند که قدرت را به دست بیاورند تا طرف رقیب را شکست دهند. حالا نوع قدرتها فرق میکند، یکوقت قدرت شمشیر است، یکوقت قدرت پول است، یکوقت قدرت سلاح است، یکوقت هم قدرت تکنولوژی است.
در میان همه این بحثها و گرایشها و افکار و آراء، یک خط فکری دیگر هم دیده میشود که غالباً کمرنگ است و معتقد است که فوق این قوانین و سنتها و اسباب و وسایل، یک حساب دیگر فوقانی هم وجود دارد، یک دست دیگری هم هست که گاهی میتواند یک کارهایی انجام دهد و شرایط را عوض کند و این صد در صد تابع این عوامل ظاهری نیست. به حسب اطلاع بنده، کسانی که این خط را میشناسند و قبول دارند و فیالجمله اعتقاد دارند تعدادشان خیلی زیاد نیست. ادعایش شاید در گوشه و کنار باشد، مثل تعارف میماند؛ ما که به همدیگر میرسیم میگوییم سلامعلیکم، آقا! از برکت وجود شما و از برکت دعاهای شما.... چه دعایی؟ چی؟ با هم تعارف میکنیم. آنها هم تعارف میکنند، میگویند خداوند متعال شرایط را اینگونه درست کرده است ولی در اصل زور اسلحه بود، سیاست بود، تدبیر بود، نقشههای شیطانی بود؛ حالا تعارف میکنیم میگوییم دعای آقا امام زمان! ته دلمان خیلی باور نداریم. من فکر میکنم آنهایی که واقعاً باورشان باشد زیاد نیستند. فکر میکنم آنهایی هم که جدی باشند و به این معتقد باشند کم هستند.
خدا یک نمونهاش را به ما نشان داد که کسی نتوانست انکار کند، آن هم وجود امامرضواناللهعلیه بود. ایشان چیزی که میگفت باورش بود. رفتارش هم نشان میداد که از ته دل باور دارد. قسم میخورد که من در عمرم از چیزی نترسیدهام، چیزی که هیچ پهلوانِ جهانپهلوانی نمیتواند چنین ادعایی کند. یک پیرمرد بود، یک آخوندی که درسی میگفت؛ میگفت من در عمرم از کسی نترسیدهام! عملاً هم نشان داد. حالا حوادث و جریاناتی که پیش آمده و امتحاناتی که خدا برای همه پیش میآورد برای امام هم پیش آورد و ایشان در عمل نشان داد.
در مسیر پاریس به تهران، در هواپیما راحت گرفت خوابید، انگارنهانگار که دارد میرود. از ایشان پرسیدند احساستان چیست؟ فرمودند هیچی، وظیفهای دارم. احتمال نمیدهید که خطری تهدیدتان کند؟ احتمال چی؟ هر چه خدا بخواهد!
خبر شهادت فرزندش را که شنید گفت إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ؛ این از الطاف خفیه الهی است.
خدا نشان داد که چنین چیزی هم میشود. اگر میگویند که فلان پیغمبری چنین بود یا فلان امامی یا فلان اولیای خدا و اینها چنین بودند خیلی بعید ندانید؛ این را ببینید! شما هم اگر بخواهید میتوانید شبیه ایشان شوید، بستگی دارد به اینکه چه قدر همت داشته باشید و به چه درجهای از آن بخواهید برسید اما این مسیر به روی شما هم باز است، اگر بخواهید میتوانید اما داوطلبش زیاد نیست.
خداوند متعال اراده فرموده که گاهی در حوادث تاریخی عالم از این حادثهها پیش بیاورد و یک شوکی در جامعه انسانی به وجود بیاورد که بفهمند فقط این اسباب مادی و ظاهری نیست، آنها را هم خدا برقرار کرده منتها آنها یک وسیله امتحان است. فوق همه اینها یک دست دیگری است که این امتحان را مدیریت میکند و هر جا بخواهد مسیرش را عوض میکند. از باب نمونه، در بعضی جاهای قرآن هم اشاره کرده که چنین چیزهایی اتفاق افتاده است از جمله در جنگ بدر؛ وَلَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ بِبَدْرٍ وَأَنْتُمْ أَذِلَّةٌ...؛[2] مسلمانان در این جنگ چه چیزی داشتند؟ کل دارایی و سازوبرگ جنگیشان چند تا شمشیر و چند تا اسب بود. حتی به اندازه تعداد افرادشان شمشیر نداشتند. با این شرایط به جنگ قافله ثروتمند قریش که از همه چیز مجهز بود رفتند. کار به جایی رسید که خود پیغمبر اکرمصلیاللهعلیهوآله دست به دعا برداشت. قرآن میفرماید إِذْ تَسْتَغِيثُونَ رَبَّكُمْ.[3]
نقل شده که حضرت در دعا عرض کرد که خدایا! اگر اینها هلاک شوند، بر روی زمین، انسانی که تو را پرستش کند باقی نخواهد ماند. مصداق وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ[4] همینها هستند. اگر اینها کشته شوند و شکست بخورند دیگر کسی روی زمین نیست که خداپرست باشد. تعبیر قرآن این است که إِذْ تَسْتَغِيثُونَ رَبَّكُمْ. تعبیر تَدعونَ یا همان دعا کردن، زیاد است. تعبیر استغاثه وقتی است که آدم، بیچاره و درمانده میشود، آنوقت تمام توجهش به یک نقطه است؛ یا هست یا نیست، امر دایر بین بودن و نبودن است.
فَاسْتَجَابَ لَكُمْ أَنِّي مُمِدُّكُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلَائِكَةِ مُرْدِفِينَ؛[5] «و او خواسته شما را پذیرفت و گفت: من شما را با یک هزار از فرشتگان که پشت سر هم فرود میآیند یاری میکنم.» چیزی که هیچ انسانی فکرش را هم نمیکرد که ما آدمیزادها با هم جنگ داریم، فرشتهها به کمک ما بیایند! چنین چیزی به ذهنشان خطور هم نمیکرد. آخرش این بود که مثلاً ما وقتی در جنگ شمشیر میزنیم، طرف مقابل غافلگیر شود و شمشیر به مغزش بخورد و خورد شود اما اینکه هزارتا فرشته به کمک چند نفر بیایند و یک لشکری را شکست دهند اصلاً به ذهن کسی هم خطور نمیکرد. خدا فرمود حالا که سراغ من آمدید إِذْ تَسْتَغِيثُونَ رَبَّكُمْ فَاسْتَجَابَ لَكُمْ أَنِّي مُمِدُّكُم بِأَلْفٍ مِّنَ الْمَلآئِكَةِ.
ظن قویام این است که این عبارت را از آقای سیدحسن نصرالله شنیدهام که ایشان فرمودند ما عین این داستان را در جنگ سی و سه روزه به رأیالعین دیدیم. بچههای ما آنقدر در تنگنا قرار گرفته بودند که به غار یک کوهی پناه برده بودند. نه غذا داشتند، نه سلاح داشتند و نه هیچ وسیله ارتباطی. هواپیماهای اسرائیلی میآمدند و بمباران میکردند. ما در مقابل آنها هیچی نداشتیم. فقط میتوانستیم گفتگوهایشان را شنود کنیم. تا این اندازه را میتوانستیم اطلاع داشته باشیم. پشت بیسیم به یک فرمانده خبر دادند که ما داریم برمیگردیم. او سرشان داد زد که برای چه دارید برمیگردید؟! اینها که چیزی ندارند! گفتند تو نمیبینی! گفت مگر چیه؟ گفتند کسانی سفیدپوش هستند و با شمشیر به ما حمله کردهاند! این مطلبی است که بنده بیواسطه از آقای سیدحسن نصرالله شنیدم؛ پشت بیسیم میگفتند که اصلاً صحبت ابزار جنگی نیست، سفیدپوشانی هستند که با شمشیر به ما حمله میکنند! فرماندهشان هر چه گفت مقاومت کنید گفتند نمیشود. هواپیمایشان در آسمان منفجر شد و شکست جنگ سی و سه روزه به این صورت اتفاق افتاد.
حزبالله که در مقابل دولت لبنان و احزاب طرفدار عربستان و این حرفها هنوز موقعیت آنچنانیای نداشت. چند تا طلبه و بچههای روستایی بودند؛ و بالاخره نظیر اینها را هم نمیشود گفت که نه، همه اینها دروغ است. ما نه آیاتش را میتوانیم بگوییم دروغ است و نه این حوادثش را. مخصوصاً این چیزهایی که این شواهد نزدیک و اشخاص و اینهمه قرائن به همراهش است. اگر شکست نخورده بودند الآن دیگر لبنانی نمانده بود، دیگر حزبالله نمانده بود. این است که ظاهراً ناچاریم بپذیریم که چنین چیزی هم هست، این هم یک واقعیتی است؛ همه چیز فقط اسباب ظاهری نیست. اگر این را پذیرفتیم بسیاری از داستانهای انقلاب برای ما حل پیدا میکند وگرنه در تحلیل این حوادث انقلاب، میمانیم که چگونه شد که اینگونه شد!
حالا باز این جمله را مقام معظم رهبری چند سال پیش در ایام نوروز بیواسطه فرمودند، من از زبان مبارک خود ایشان شنیدم. ایشان فرمودند در جریان انقلاب، روزی نبود که معجزهای تحقق پیدا نکند! حوادث انقلاب، هر روز توأم با معجزات بود منتها مردم توجهی نمیکردند. این عبارتی است که ایشان فرمودند، آن هم نه خیلی وقت پیش؛ همین دو، سه سال پیش.
اگر اینهایی که تا این جا گفتم قابل قبول است ما هم باید یک حسابی روی این باز کنیم. فقط فکر تکنولوژی، افراد، محاسبات و بند و بسطهای سیاسی نباشیم. آنها هست، آنها ابزار امتحان است؛ تصمیم قطعی و نهایی و تدبیر فوقانی مال آن دستگاه است. اینهای دیگر ابزار و اسباببازیهایی است که ما باید با آنها کار کنیم، بگوییم بردیم و باختیم، تصمیمگیرنده کس دیگری است.
ما وظیفهمان است که با همین اسباببازیها کار کنیم و نمره بگیریم اما تصمیمگیرنده کس دیگری است و او یک حسابهایی دارد که ما میتوانیم از آن حسابها هم استفاده کنیم. روحش این است؛ إِذْ تَسْتَغِيثُونَ رَبَّكُمْ. اگر کار را دست او بدانیم و از او بخواهیم او آمادگی دارد که آن تدبیر فوقانیاش را به کار بگیرد اما اگر دلبستگیمان به همین اسباب ظاهری شد خدا ما را به همین اسباب واگذار میکند؛ یکل الناس الی الاسباب؛ دل به اینها بستی، خب برو ببین چه میشود! بسمالله! بروید! اما اگر گفتیم ما میجنگیم برای اینکه تو گفتی، حاضریم جان و مالمان را فدا کنیم چون تو دوست داری، اما کار دست توست، ما هم امیدمان به اراده و کمک توست، نصرت الهی شامل حال ما خواهد شد.
ما دورادور یک چیزهایی میدیدیم و میشنیدیم و خیلی فرصت و راه تحقیق نداشتیم اما شما در میدان جنگ بودید، هشت سال در این مسائل دستاندرکار بودهاید و شاید هر روز نمونههایی از اینها را دیده باشید. حالا اینکه چه قدر توجه و تحلیل کردهاید دیگر بسته به اشخاص فرق میکند. این تجربهها را نباید فراموش کرد. این تجربهها فقط مخصوص میدان جنگ نیست؛ جنگ سیاسی هم همین تجربهها را دارد و ریشه همه اینها جنگ فرهنگی و جنگ فکری است. میگوییم امیدمان به چه کسی باشد؟ آن میگوید امیدم به آمریکاست، هزاری هم بگوید من چنین و چنانم ولی ته دلش اروپاست! معتقد است که مگر میشود با آمریکا درافتاد؟! ما در مقابل آمریکا چه داریم؟! حالا هزاری هم مخفی کند و بر خلافش هم اظهار بکند اما ته دلش این است. هر راهی که او را بیندازی دلش آن جاست. هر چه بگوید و هر چه امضا کند و نکند و بیاید و برود، باز هم دلش آن جاست. اگر دلها و فکرها عوض شد آن وقت میشود از آن دستگاه فوقانی هم استفاده کرد و هم منفعت دنیوی برد و هم سعادت اخروی.
ما باید برگردیم و خودمان را برانداز کنیم و ارزیابی کنیم؛ ما بیشتر مایل به آن خط هستیم یا به این خط؟ چه قدر این خط را باور داریم که إِذْ تَسْتَغِيثُونَ رَبَّكُمْ فَاسْتَجَابَ لَكُمْ أَنِّي مُمِدُّكُم بِأَلْفٍ مِّنَ الْمَلآئِكَةِ؟! آقای سیدحسن نصرالله میگفت این مخصوص جنگ بدر نبود، ما به چشم خودمان دیدیم. حالا هم هست و این مدد غیبی فقط مختص به میدان جنگ نیست که ملائکه فقط شمشیر به دست بگیرند و بروند بجنگند، در محافل سیاسی و مجامع فکری هم ممکن است حضور پیدا کنند، فکری را القا کنند، راهی را نشان دهند. ما باید ببینیم دلمان به کجاست و به چه کسی اعتماد داریم؟
بنابراین باید فکری کنیم، اولاً در خودمان این باور را تقویت کنیم، ثانیاً سعی کنیم در آنهایی که در اطراف ما هستند و در آنها مؤثریم این فکر را ایجاد کنیم، بدون اینکه در کنارش تنبلی باشد، چون شیطان همینجاها هم میگوید کار که دست خداست، شما بیخود زحمت میکشی که چی! برو بگیر بخواب! نه، باید بروی آن جا تا لب مرگ هم باید بروی؛ آن امتحان است، خدا هر وقت صلاح دانست کمکش را میفرستد. اینکه ما هم برویم بخوابیم و بگوییم بله، همه کار دست خداست، برو بگیر بخواب! این به درد این عالم و این دستگاه الهی و این امتحان نمیخورد. باید دستورات شرع را عمل کرد. نمادش هم دستورات رهبری است. ایشان جانشین امام زمانعجلاللهفرجهالشریف هستند. خب بعضیها میگویند این چه حرفی است که شما میزنید؟ در پاسخ باید گفت چه طور مرجع تقلیدی که یک احوط و اقوی میگوید جانشین امام زمان میشود اما آن کسی که همه هستیاش را در پرتو امام زمان میبیند و توجهش به اوست او نمیشود جانشین باشد؟! اینهمه راهنماییها، هدایتها، توجیهات و اینها را نمیدانیم از کجا میآید؟! انشاءالله که خدا به ما توفیق دهد که اول دلمان باور کند.
قرآن میگوید هُدًى لِلْمُتَّقِينَ* الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ،[6] مَنْ خَشِيَ الرَّحْمَنَ بِالْغَيْبِ.[7] در این عالم بنا بر این است که همه چیز جلویمان روشن نباشد، غیب باشد، اما غیب باشد معنیاش این نیست که تو نمیبینی، معنیاش این است که به آن چه نمیبینی باید ایمان داشته باشی. ایمان داشته باشیم به اینکه حضور دست خدا جدی است. بنده صالحش، امام زمانعجلاللهفرجهالشریف، از قدرت خدا در عالم تأثیر میگذارد. اولیای خدا از جمله حضرت معصومهسلاماللهعليها با آن قدرتی که خدا به آنها داده برای دوستانشان دعا میکنند. ما از اینها غفلت نکنیم وگرنه ما هم مثل آنهای دیگر میشویم؛ گاهی شکست میخوریم، گاهی غالب میشویم، همان نقش اسباب ظاهری است که همه دنیا، کافر و مؤمن دارند از آن استفاده میکنند ما هم همین میشویم. اگر چیزی بیش از این میخواهیم باید از آن راه استفاده کنیم، یک پنجرهای به آن طرف باز کنیم.
زندگی امام، زندگی مقام معظم رهبری، زندگی شهدایی که شما بهتر از ما میشناسید، سربازهای فداکاری که افتخار میکردند که همه هستیشان را در یک لحظه برای دین بدهند، اینها برای ما سرمشق است. از اینها باید یاد بگیریم و نتایجش را به نسل آینده هم منتقل کنیم. یکی از خسارتهای ما این است که این تجربهها به نسل آینده منتقل نشود و متأسفانه بعضی از مسائل سیاسی و اجتماعی روز کمک میکند به اینکه این چیزها فراموش شود و مورد غفلت قرار بگیرد و توجهات فقط معطوف به امور ظاهری و اینها شود. باید با توکل بر خدا و توسل به اولیای خدا، بهصورت منطقی و صحیح و خداپسندی با این گرایشهای شیطانی مبارزه کرد اما بهصورت معقول، طبق دستور رهبری در چارچوب سیاستگذاریهایی که میکنند و به آنها عمل میکنند، نه طبق هوسهای شخصیمان و فکرهای ناقصمان.
توکل بر خدا، توسل به اولیای خدا، اطاعت از رهبری، خدمت به خانوادههای شهدا، مظلومین، محرومین، مستضعفین، اینها ابزار کار ماست. اگر اینها را داریم مطمئن باشیم که وَلَيَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ.[8] شک نکنید! ببینید مقام معظم رهبری با چه قاطعیتی میفرمایند اسرائیل هم شکست خواهد خورد و تا 25سال دیگر وجود خارجی نخواهد داشت! ایشان با چه اعتمادی میگویند؟! دلیلشان چیست؟! ایشان اعتقاد قلبی دارند به اینکه وَلَيَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ.
انشاءالله که خدا این ایمان، این معرفت و این نورانیت را در ما بیشتر کند و به برکت دلهای سوخته خانوادههای شهدا، خانوادههای مستضعفین، کسانی که همه چیزشان را برای پیشرفت این انقلاب و برقراری نظام اسلامی دادند، خدا از صدقه سر آنها به ما هم رحم کند و از اشتباهات و غفلتهای ما بگذرد و انشاءالله در ظهور ولی عصرارواحنا فداه تعجیل بفرماید.
وصلی الله علی محمد و آلهالطاهرین
[1]. آلعمران، 140.
[2]. آلعمران، 123.
[3]. انفال، 9.
[4]. ذاریات، 56.
[5]. همان.
[6]. بقره، 2 و 3.
[7]. ق، 33.