بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلاَةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ عَلَی آلِهِ الطَّیِبِینَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین
أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَ عَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیًا وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلاً وَ عَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً
تقدیم به روح ملکوتی امام راحل رضواناللهعلیه و شهدای والامقام اسلام مخصوصاً شهید بزرگوار علامه آیتالله مطهری صلواتی اهدا میکنیم.
خدای متعال را شکر میکنم که توفیق عنایت فرمود در این جمع نورانی، در این محفل علم و دانش و فضیلت شرفیاب شدم و اجازه دادند که لحظاتی مزاحم اوقات شریف اساتید بزرگوار، سروران عزیز باشم و عرض ارادتی و انجام وظیفهای کرده باشم. ایام هفته معلم است، در دانشگاه عالی دفاع ملی، در ساختمانی که به نام اصل ولایتفقیه نامیده شده، اگر خدای متعال توفیق بدهد در این چند دقیقه درباره هر یک از این سه عنوان عرایضی عرض کنم و ارتباط این سه مطلب را در حدی که فهم و توان بنده اقتضا میکند به عرض عزیزان برسانم.
همه بزرگواران میدانند که خداوند متعال، هر موجود زندهای را به یک سیستم دفاعی مجهز فرموده، منتها بهحسب اختلاف انواع و ویژگیهایی که موجودات دارند مکانیسمهای دفاعیشان تفاوت میکند. برای بعضی از آنها ارگانهای خاصی قرار داده مثل شاخ، یا چنگ و دندان. بعضی با یک روشهای دیگری از قبیل تراوش مواد سمی و زهر،برخی با پخش امواجی که هنوز کاملاً شناخته نشده و بالاخره برخی با فرار و استتار خودشان را حفظ میکنند و از حیات خودشان دفاع میکنند. مکانیسمهای دفاعی را در روانشناسی بهتفصیل مورد بحث قرار دادهاند. ازآنجاکه انسان کاملترین موجود زندهای است که ما میشناسیم که بر روی این سیاره زندگی میکند خدای متعال او را به انواع وسایل دفاعی منتها بالقوه مجهز فرموده و به فعلیت رسیدن آن، منوط به استفاده از نیروی فکر، عقل و تدبیرش است. این یک مقدمه کوتاه نسبت به اینکه اصل دفاع یک اصل تکوینی در نظام آفرینش است.
مقدمه دوم اینکه انسانی که مجهز به سیستمهای دفاعی متفاوتی است و برای دفاع خودش مکانیسمهای مختلفی را به کار میگیرد، هر یک از این اقسام دفاع، مربوط به بعدی از ابعاد وجودیاش است. ما یک بعدی داریم که محسوس است و همه با آن آشنا هستند؛ ما بدنی داریم که ارگانیسمی دارای اندامهای متفاوت است و حیاتش منوط به یک شرایط خاص زیستی است. اگر عواملی این شرایط را بخواهد تغییر بدهد و حیات انسان را تهدید کند درواقع زندگی حیوانی انسان را به خطر انداخته، بدن انسان را از بین میبرد ولی این عوامل فیزیکی و عامل مادی نمیتوانند روح انسان را نابود کنند. پس دفاع از انسان در یک مرحله، از بدن و حیات مادیاش است با وسایل خاصی که در هر زمانی در هر شرایطی اقتضا میکند و با پیشرفت علوم و تکنولوژی هر روز وسایل جدیدتری برای دفاع کشف و اختراع میشود. ولی انسانیت انسان تنها به این بدن مادی نیست؛ ما یکچیزهای دیگری را درک میکنیم که بهطور اجمال به آن امور معنوی انسان میگوییم.به عبارت دیگر ما یک ارزشهایی برای خودمان قائل هستیم. همه انسانها یک ارزشهای مشترکی دارند، اقوامی هستند که یک ارزشهای خاصی دارند، ادیان و مذاهبی هستند که پیروانشان به ارزشهای خاصی معتقد هستند. گاهی آنقدر به این ارزشها پایبند هستند که اهمیت آنها را از حیات مادی خودشان بیشتر میدانند؛ ارزشهایی که مربوط به عِرض، ناموس، آبرو و شخصیت انسان میشود، امور مادی نیست، هیچ عامل مادی هم مستقیماً آنها را تهدید نمیکند ولی یک بعدی از ابعاد وجود انساناست که بسیاری از انسانها بیشتر از زندگی مادیشان برای آن ارزش قائل هستند، یعنی یک کسی برای اینکه ارزشهایش و آن چیزهایی که به آنها دلبستگی دارد خدشهدار نشود، حاضر است جان خودش را بدهد. این مسئله نمونههای فراوانی دارد. اگر تابهحال با این مقوله آشنا نبودهایم، دفاع مقدس خیلی چیزها را در این زمینه برای ما روشن کرد.
پس دفاع از ارزشها بعدی از ابعاد وجود انسان است که بسیار فراتر از بعد مادی و بدنی ماست. همچنین برخی کمالات روحی و معنوی وجود دارد که فراتر از بعد مادی و بدنی ماست و به چیزهایی میرسد که ما به درستی حقیقت آنها را درک نمیکنیم؛ در منابع دینی اجمالاً شنیدهایم که انسان به مقامی میرسد که نامش مقام خلافت الله است، اولیای خدا به مقامی میرسند که نام آن قرب خداست و تعبیرات دیگری شبیه اینها. طبعاً اهمیت اینها از اهمیت بدن بسیار مهمتر است. اگر در ارزشهای مادی مادری پیدا میشود که جان خودش را فدای بچهاش کند یا کسانی پیدا میشوند که برای حفظ آب، خاک، وطنشان و یا شخصیت و ارزشهای اجتماعیشان، جانشان را فدا کنند. اگر کسانی به آن مقام عالی انسانی که اسمش مقام انسان کامل است، عارف است، اولیای خدا است، اگر کسی آنها را در خطر ببیند هزاران بار اولی است که جان خودش را فدا کند تا آن به خطر نیفتد، چون ارزش آنها با کل زندگی مادی انسانها هیچ قابلمقایسه نیست و خیلی فراتر از این حرفها است.
حالا برای اینکه یک نمونهای عرض کرده باشم شما ملاحظه میفرمایید که بعضی از اولیای خدا حتی بعضی از امامزادهها بعد از اینکه از دنیا رفتهاند و سالها و قرنها از حیات مادیشان گذشته، اما باز توسل به آنها باعث این میشود که امراض صعبالعلاجی شفا پیدا کند. امراضی که اگر میخواست با اسباب مادی معالجه شود، میلیونها هزینه میشد اما با یک توسل، آن مقامی که آن شخص دارد، عنایتی و توجهی که میکند همه اینها را تحتالشعاع قرار میدهد. مقامات اولیای خدا در برابر مقام انبیا و چهارده معصوم یک چیز بسیار کوچک است و مقام انبیا و چهارده معصوم خیلی فراتر از اینها است. در طول تاریخی که ما سراغ داریم فکر میکنید چقدر در اثر معجزات و کرامات پیغمبر اکرم و ائمه اطهار، شفا پیدا کرده و حوائجشان برآورده شده است؟ اینها یعنی چه؟ یعنی شعاعی از وجود آنها و توجهی از آنها اینهمه ارزش دارد. این چه مقامی است؟ انشاءالله خدا یک معرفتی بدهد، اقلاً یک شمهای از آن را بفهمیم چیست.
منظورم این است که دفاع از انسان، فقط دفاع از بدن نیست، دفاع از آب و خاک و سرزمین هم نیست، این در حیوانات هم کمابیش مشترک است؛ حیواناتی هستند که یک لانه و آشیانهای دارند و اگر کسی به آن حمله کند دفاع میکنند. حتی کلاغها از آشیانه خودشان دفاع میکنند. اگر انسان از خانه خودش و سرزمین خودش دفاع نکند از این حیوانات هم پستتر است، ولی این در مقابل ارزشهای انسانی چیزی نیست، آخرش مقداری خاک و مقداری آب است؛ اما آن ارزشهایی که انسان در سایه بندگی خدا و اطاعت از دین به آن نائل میشود، چیزهایی است که یک لحظه و یک توجهش به صدها و هزارها از این کشورها میارزد.
بههرحال اشارهای خواستم بکنم که خداوند برای همه موجودات زنده وسیله دفاعی قرار داده و مجهزشان کرده و انسان را هم به چیزهایی مجهز کرده که از همه مقدساتش بتواند دفاع کند. مهمترین دفاعها، دفاع از دین است؛ آن است که انسان را، انسان میکند. قرآن میفرماید آن کسانی که ایمان ندارند بدترین جنبندگان هستند؛ إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِندَ اللّهِ الَّذِینَ كَفَرُواْ فَهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ.[1] انسان اگر دین نداشته باشد از هر جنبندهای پستتر میشود. انسان اینقدر میتواند پست بشود. چیزی که به انسان شرف میبخشد و او را به آن عظمت میرساند ارتباط با خداست که راهش دین و باورها و ارزشهای دینی است.
اگر ما بخواهیم به آن ارزشهای والا برسیم و دفاعمان آنجور ارزشی را پیدا بکند آیا به این معناست که دیگر از بدنمان، از خانهمان، از لانهمان، از زن و فرزندمان، از متعلقات زندگیمان، از دستاوردهای زندگیمان دفاع نکنیم؟ روشن است که اگر از اینها دفاع نکنیم، اولاً از بدنمان دفاع نکنیم خب میمیریم، دیگر ما نمیمانیم تا از ارزشهایمان دفاع کنیم. قطعاً انسان باید از همین دفاع از بدنش و امور مادیاش از لانه و آشیانهاش شروع کند تا برسد به دفاع از مقدسات و ارزشهای دینیاش؛ اما یک نکته در اینجا وجود دارد. _این را مقدمه سوم حساب کنید_ همه میدانیم گاهی کارهای ما مترتب بر یکدیگر است ؛ فرض بفرمایید یک نفر میخواهد استاد دانشگاه بشود، هدف این است که استاد بشود، حالا میخواهد استاد بشود برای چه؟ خود آن انگیزههای مختلفی میتواند داشته باشد. آنکه میخواهد استاد بشود باید اول برود دبستان، بعد برود دبیرستان، بعد برود دانشگاه، مدارج مختلف دانشگاه را طی کند؛ لیسانس بگیرد، فوقلیسانس و دکتری بگیرد، مدارجی را طی کند و شرایط دیگر تا به مقام استادی، استادیار و دانشیار برسد و تا برسد به اینکه استاد بشود. اگر از اولی که شروع به تحصیل کرد قصدش این باشد که به آن مقام استادی برسد همه این کارها تلاش برای استاد شدن است. سعی میکند از بهترین امکانات استفاده کند که زود به آن هدف برسد. خب ضمناً باید سلامتی خودش را هم حفظ کند، باید رعایت بهداشت بکند، سالم باشد تا درس بخواند، یک لوازم ضروری زندگی هم لازم دارد؛ باید نان و آبی داشته باشد، قوت لایموتی هم داشته باشد تا بتواند درس بخواند، تهیه غذا و مسکن و وسایل زندگی هم جزو استاد شدن میشود. برای اینکه انسان به آنجا برسد باید این لوازم را بگذراند. همه اینها در سایه ارزش استاد شدن، ارزش پیدا میکند. این کاری که این دانشجو میکند برای اینکه زندگیاش را تأمین کند یا بهداشتش را رعایت میکند برای اینکه بتواند درس بخواند با کاری که بعضی دیگر برای تأمین زندگیشان یا تأمین لذایذشان انجام میدهند بسیار متفاوت است.
وقتی انسان هدفی عالی دارد، شعاعی از ارزش آن هدف، بر همه مقدماتی که انجام میدهد تا به آن هدف برسد میتابد. در فرهنگ دینی ما مقدماتی که برای یک عبادت انجام میگیرد حکم عبادت دارد؛ کسی که کار میکند، زحمت میکشد، پول درمیآورد، پسانداز میکند برای اینکه مکه برود و به عبادت حج نائل بشود، این از روزی که کار میکند ثواب برایش مینویسند چون قصدش از این کار این است که برود عبادت خدا بکند، اما اگر قصد دیگری داشته باشد آن ثواب را ندارد. ارزش آن کاری که هدف است به مقدمات میتابد و به آن سرایت میکند.
گاهی عکس است. گاهی یک سلسله اموری است که یکی، مقدمه برای دیگری است، آن مقدمه است برای سومی و چهارمی؛ گاهی ما یک هدف اعلایی داریم و از اینجا این مقدمات را برای آن هدف اعلا انجام میدهیم.
گاهی انسانهایی هستند که آن هدف اعلا را مقدمه برای این کار ابتدایی قرار میدهند. برای مثال اجمالاً گفتیم که ارزشهای دین از همه چیز بالاتر است. خب کسانی هستند که درس میخوانند برای اینکه ارزشهای دینی را بشناسند، تلاش میکنند تا وظایف دینیشان را عمل کنند تا به مقامات اولیای خدا برسند، عالم دینی بشوند، باتقوا بشوند، مرجع دینی بشوند؛ چون آن محبوب خداست، چون رضای خدا را میخواهند این زحمتها را میکشند؛ اما بعضی کسان هستند که دین را میخواهند برای اینکه استفاده مادی بکنند. ممکن است درس دینی هم بخواند، به مقامات رسمی دینی هم برسد، حسنهایی هم پیدا کند اما ته دلش این بود که من به اینها برسم تا از این راه عنوانی کسب کنم، درآمدی داشته باشم، مردم دستم را ببوسند، به من احترام کنند. اینجور انسانها هم ممکن است پیدا بشوند. اگر اینجور شد ارزش این دوتا درس خواندن چقدر تفاوت دارد؟ آن ارزشی که از اول درس میخواند برای اینکه بتواند خدمت دینی بکند و قرب الی الله پیدا کند درس خواندنش از همان روز اول عبادت میشد، اما اینیکی از آنطرف آن را میخواهد برای اینکه همین مقدمات اول فراهم شود؛ شکمی سیر کند، به مقامی برسد. آن میشود کسی که به تعبیری که در روایات هست میگوید الْمُسْتَأْكِلُ بِدِینِهِ؛[2] کسی که از راه دینش میخواهد غذا تهیه کند. همه آن ارزشها در سایه این هدف پست رنگ میبازد؛ یعنی نهتنها آنها دیگر ارزشی ندارد که حتی تنزل هم میکند. میشود همان ارزش کاری که کارگر میکند که شکمش را سیر کند. پس ارزش کارها اصالتاً مال آن نیتی است که انسان در عمق دلش هست و او را به حرکت بهطرف آن هدفی که مقصودش است وامیدارد. هرقدر آن هدف، ارزشمند باشد این مقدمات و این سیر، ارزش پیدا میکند. اگر آن چیز پستی باشد و ارزشی نداشته باشد این مقدمات هم اگر خودش فی حد نفسه ارزشمند باشد ارزش میبازد، چون این مقدمات وسیلهای برای آن چیز پست شده است.
میخواهم عرض کنم که کسانی هستند دفاع میکنند، جانشان را به خطر میاندازند اما فقط برای آبوخاکشان. افتخار هم میکنند که ما وطنپرستیم و برای وطنمان جانمان را فدا میکنیم. خب ارزش این کار چیست؟ روشن است که ارزش این کار بالاتر از ارزش خود وطن که نمیشود، چون همه این کارها را برای وطنم کردم، دیگر ارزشش که از آن بیشتر نمیشود. همه این تلاشها نهایتاً ارزش خود آن وطن را پیدا میکند؛ اما اگر کسانی اینجور باشند که دفاع از وطن بکنند، جان خودشان را به خطر بیندازند برای اینکه در این وطن، اسلام وجود دارد، اینجا مردم با خدا آشنا میشوند، راه کمال انسانی را طی میکنند، اگر ما در یک سرزمین دیگری بودیم و در یک بلاد کفری زاییده شده بودیم، حالا اتفاقاً در آن یکی هم مسلمان درمیآمد، دیگر دفاع از آن وطن کفر این قدر اهمیتی نداشت. دفاع از وطن بود اما دفاع از آن وطن کفر با دفاع از وطن اسلامی خیلی فرق میکند. چرا؟ برای اینکه این وطن اسلامی ارزشش را از اسلام گرفته؛ من اگر جانم را هم فدا کنم برای اینکه این سرزمین اسلامی در دست مسلمانها و تحت حکومت اسلامی باقی بماند ارزش کارم ارزش دفاع از اسلام است چون این مقدمه آن است؛ میخواهم این وطن باشد تا اسلام زنده باشد تا امکانات این وطن صرف ترویج اسلام بشود، مردمی که در این سرزمین زندگی میکنند با خدا آشنا بشوند، به مقام انسان کامل نزدیک بشوند. دفاع از این آبوخاک دیگر مثل دفاع مثلاً یک مارکسیست و کمونیست که از آبوخاکش دفاع میکند نیست، بسیار تفاوت میکند، دیگر قابلمقایسه نیست. به همان اندازه که مارکسیسم ارزشش از اسلام کمتر است، چقدر کمتر است؟ نصف؟ ثلث؟ یکدهم؟ یکصدم؟ چقدر؟ به همان اندازه دفاع از آن وطن با دفاع از این وطن اسلامی تفاوت ارزش دارد، چون نهایتاً این دفاع از اسلام است آن دفاع از کفر، چنان نیست که هر دفاع از وطنی یکجور قیمت داشته باشد، نرخش خیلی فرق میکند. تا خریدار که باشد!
این نکته اول راجع بهعنوان دفاع ملی که اسم این دانشگاه است و افتخار مردم انقلابی ماست، بهخصوص ابتدا در راه تحقق این انقلاب و بعد در راه دفاع از انقلاب همهچیزشان را فدا میکنند. ای کاش ما هم خاک پای آنکسانی باشیم که همه هستیشان را برای اسلام باختند؛ نباختند بلکه بردند، همهچیز را بردند، آنها برنده هستند.
پس باید توجه داشته باشیم دفاع ملی که میگوییم این ملت اسلامی است نه هر ملی، نه هر وطنی. دفاع از هر وطنی آنچنان ارزش والایی ندارد. اگر وطن اسلامی، وطن بندگان خدا، کشور امام زمان باشد، دفاع از یک وجب خاکش هم قیمتش از الماس بالاتر است چون ارزش نور امام زمان به آن میتابد؛ اما اگر یک وطن دیگری داشتیم، در یک جای دیگر متولد شده بودیم، از یک نژاد دیگری، در یک کشور دیگری، از آن دفاع میکردیم معلوم نبود بردی کرده باشیم. شاید هم یک وقتی پشیمان میشدیم که برای خاکی که در دست کفار است بیخود جانمان را باختیم. پس توجه داشته باشیم به اینکه این نیت و انگیزه است که به کارها ارزش میدهد، حالا دفاع بهصورت دفاع نظامی باشد یا انواع دفاعهای دیگری که مطلب دومی است که میخواهم به آن اشارهکنم.
وقتی ما توجه کردیم که ابعاد وجود انسان منحصر به بعد مادی و متعلقات مادی نیست، دفاعش هم متناسب با خودش خواهد بود و مکانیسمهای دفاعیاش هم متفاوت خواهد بود. برای مثال در مقابل کسی که به بدن انسان حمله میکند، انسان با چنگ و دندان با آن مواجه میشود. اگر چنگ و دندانش کافی نیست از ابزار استفاده میکند، تیر و تفنگ استفاده میکند تا میرسد به بمب و انواع سلاحهایی که هست. اینها دفاع از بدن و متعلقات بدن است؛ اما دفاع از فکر، دفاع از اعتقاد، دفاع از ارزشها به چه صورتی است؟ مکانیسمش چیست؟ البته جنگ نیز انواع مختلفی دارد، جنگهای اقتصادی داریم، این تحریمهای اقتصادی یک نوع جنگ علیه ماست، جنگهای تبلیغاتی داریم، انواع جنگهای مختلف داریم یکی از این جنگها هم جنگهای نظامی است، یکی هم جنگ فرهنگی است؛ یعنی دشمنانی نهتنها دشمن بدن ما، دشمن ثروت ما، یا دشمن منابع زیرزمینی ما هستند بلکه کسانی هستند که دشمن فرهنگ ما و دین ما هستند. شاید قبول این، یک مقدار مشکل باشد. من یک آیه قرآن میخوانم برای اینکه یک مقدار استبعاد این مطلب کم بشود. خداوند میفرماید: وَلاَ یَزَالُونَ یُقَاتِلُونَكُمْ حَتَّىَ یَرُدُّوكُمْ عَن دِینِكُمْ إِنِ اسْتَطَاعُواْ؛[3] این کفاری که با شما میجنگند فکر نکنید که اگر منافع مادیشان تأمین بشود دست از جنگ برمیدارند. لاَ یَزَال همواره با شما خواهند جنگید؛ لاَ یَزَالُونَ یُقَاتِلُونَكُمْ حَتَّىَ یَرُدُّوكُمْ عَن دِینِكُمْ إِنِ اسْتَطَاعُواْ. هدف این است که دین شما را عوض کنند. چرا و چگونه؟ بحث مفصلی میخواهد. امام رضوانالله علیه در فرمایشاتشان زیاد به این نکته توجه میدادند. ایشان میفرمود این دشمنان و ابرقدرتها، دشمن من و شما نیستند؛ اینها دشمن اسلاماند، از اسلام سیلی خوردهاند. این تعبیرات از فرمایشات امام یادتان هست؟ اینها از اسلام سیلی خوردند، اینها از من نمیترسند، از شما نمیترسند، ترسشان از اسلام است، دشمنیشان با اسلام است و تا به هدف خودشان نرسند دست از دشمنیشان برنمیدارند. خیال نکنید امروز میآیند با شما آشتی میکنند و زبان نرم پیش میگیرند و دست مخملی نشان میدهند، اینها درستبشو نیستند مگر شما تسلیم آنها بشوید والا آن دشمنی ادامه خواهد داشت.
خب کسانی که با دین ما میجنگند با چه چیزی باید با آنها بجنگیم؟ جنگیدن با دین، با بمب اتم نیست، با سلاحهای شیمیایی هم نیست، سلاح آنجا سلاح دیگری است، ابزار این جنگ ابزار دیگری است، مکانیسم دفاعیاش هم مکانیسم دیگری است. ابزار جنگ فرهنگی، فکر و اندیشه است. در این جنگ سلاح دشمن تشکیکات و شبهات است؛ هر شبههای که القا میشود مثل یک بمبی است که در کشور ما و در قلب جوانهای ما فرود میآید. این تعبیر از مقام معظم رهبری است که امروز دشمنان اسلام قلب جوانان ما را هدف قرار دادهاند، ایمان جوانان ما را هدف قرار دادهاند. هدف قرار دادن ایمان به تیر نیست، القای یکجور فکر غلط، ایجاد یک شبهه، این سلاحی است که آنها به کار میبرند. در مقابل، دفاع آن نبر این نیست که ما صفآرایی بکنیم و جنگ نظامی راه بیندازیم. این کار به درد این جنگ نمیخورد. ابزار این دفاع باید متناسب با سلاحی باشد که آنها به کار میبرند. در مقابل جنگ فکری و فرهنگی، تنها سلاح فکر و ابزار اندیشه کارایی دارد. از اینجا من کانال میزنم به بخش دوم عرایضم که مناسبت هفته معلم و شهادت علامه شهید مطهری است. ما بحمدالله در این دوران دفاع مقدس سرداران بزرگی داشتیم و داریم که هرکدامشان به یک عالمی میارزند. من این را که عرض میکنم فکر نکنید میخواهم مبالغه بکنم یا بلف بزنم! از ته دلم عرض میکنم. این شهیدهای بزرگواری که شما میشناسید، فرماندهان هشت سال دفاع مقدس، عقیده بنده، عقیده قلبی و ته دلیام این است که یک کشور دویست، سیصدمیلیونی به نام x و y با همه ثروت و علم و تکنولوژیاش در مقابل یکی از اینها ارزشی ندارد؛ این یک انسان وارسته به خدا پیوسته است. این با هیچ قیمت مادی قابل ارزشیابی نیست. جا دارد و همه ما هم آمادگی داریم، در مقابل آنها خضوع میکنیم، تعظیم میکنیم، خاکپایشان را به چشم میکشیم، چون اینها تنها یک متخصص امور دفاعی نیستند، اینها کسانیاند که از این مسیر به خدا رسیدهاند، به یک اقیانوسی وصل شدهاند که منشأ همه خیرات و برکات و ارزشها و هستیها است. اینها را با چه میشود مقایسه کرد؟ ولی همه اینها قابل مقایسه با کسی که صرفاً برای حفظ ارزشهای دین و حفظ باورهای دین دفاع کرده، نیست. همه ارزشهای دفاع مقدس، آخرش به خاطر این است که دفاع از کشور اسلامی، نظام اسلامی، دستاوردهای انقلاب اسلامی و امثال اینهاست؛ اما ارزش دفاع از خود اسلام بسیار بالاتر است. روشن است که ارزش دفاع از خود اسلام منشأ ارزش برای آن مقدمات است، این کاری بود که از این علامه بزرگواررضواناللهعلیه برآمد. افسوس که عمرش کوتاه بود و ما این سعادت را نداشتیم که در دهههای بعد از افکار نورانی او استفاده کنیم. ولی بههرحال خدا به ما این توفیق را داده که بعد از گذشت سی سال هنوز دلهای ما داغدار این شخصیت است، این ایام که میشود دلهایمان پر میزند چهبسا چشمها اشکآلود میشود، در مقابل او تعظیم میکنیم، کتابهایش را احترام میگذاریم، افکارش را احترام میگذاریم، برایش دعا میکنیم، هدیه میفرستیم، عبادت میکنیم، صدقات میدهیم. این دفاع، دفاع از اصل اسلام است. همه آن دفاعهای دیگر ارزشش را ازآنجا میگرفت که به نحوی پرتوی از شئون اسلامی و از چیزهایی است که منسوب به اسلام است. هر چیز آن ارزش را داشت ارزشش از اینجا بود؛ اما کار کسی که از اصل اسلام دفاع میکند ارزشی بسیار بالاتر دارد؛ شاید اگر کار علامه شهید مطهری نبود امروز میلیونها جوان ما از اسلام بیبهره بودند، میلیونها! این کم کاری است؟! و شاید اگر یک کسی محاسبات دقیقتری بکند به یک نتیجه عظیمتری هم برسد؛ نهتنها میلیونها جوان نورس و اینها محروم میشدند، معلوم نبود دیگر از این نظام اسلامی چیزی باقی مانده باشد. مخصوصاً با این فتنههایی که در طول این سه دهه، آرامآرام شکل گرفت و به یک جاهای خطرناکی هم رسید. بهطورقطع، بدون هیچ مبالغهای، فعالیتهای علمی، تدریسی، تحقیقی، تبلیغی مرحوم علامه مطهریرضواناللهعلیه نقش بسیار مهمی در حفظ دین ما داشته و در بقای اسلام برای نسلهای آینده هم به فضل الهی خواهد داشت. اگر ما انشاءالله اهل بهشت بودیم و رفتیم در بهشت و مقام علامه شهید مطهری را در بهشت دیدیم آنوقت میفهمیم که کارش چقدر ارزش داشت. ما کجا و او کجا! چه خدماتی کرده، چقدر به برکت او دیندار شدند و دینشان باقی ماند، از شبهات در امان ماندند، به برکت بیانات او از کفر و ضلالت نجات پیدا کردند، اینها کمچیزی است؟!
من این حدیث را زیاد خواندم، اگر عرایض بنده را شنیده یا خوانده باشید زیاد برخورد کرده باشید. فرمایش پیغمبر اکرم به امیرالمؤمنینصلواتاللهعلیهما که در دو جا نقل شده؛ یکی در جریان اعزام ایشان به یمن، یکی هم در روز جنگ خیبر. فرمود یا علیّ، لئن یهتدی بهداك رجل من ضلال خیر ممّا طلعت علیه الشمس.[4]
دیگر میدانید نقش امیرالمؤمنین در روز خیبر و در جنگ خیبر چه نقش عظیمی بود. وقتی پیغمبر اکرم، علی را میخواست به جنگ بفرستد، فرمود اول شروع به جنگ نکن، با مردم صحبت کن شاید بتوانی یک نفر را هدایت کنی که اگر تو یک نفر را هدایت کردی، به تعبیر یک روایت دیگر لأن یهدی الله علی یدیک رجلاً یا بیدک رجلاً، خدا به دست تو یک نفر را هدایت کرد از همهچیزهایی که خورشید بر آن میتابد برای تو بهتر خواهد بود. هر چه خورشید بر آن میتابد چیست؟
آقای مطهری چند نفر را هدایت کرد؟ حسابش با کرامالکاتبین است. من و شما چه میدانیم؛ اما همین اندازه میدانیم که اگر بیانات و درسها و کتابهای او نبود، هزاران هزار گمراه میشدند و به برکت او هدایت شدند. حالا خدا چه مقامی به او میخواهد بدهد خودش میداند و کرم خودش. پروردگارا پاداش او را از خزانه کرم خودت آنطور که درخور فضل و کرم توست عنایت بفرما!
و اما مسئله سوم؛ ما وقتی بخواهیم دفاع از دین بکنیم، گاهی دفاع از باورهای شخصی است، یک نفر کتابی خوانده، حرفی شنیده، شبههای شنیده، در دینش متزلزل شده، وقتی کتابهای مرحوم آقای مطهری را میخواند این شبههاش برطرف میشود، دینش برمیگردد، ایمانش ثابت میماند، این یک مسئله شخصی است؛ اما اگر اسلامی بودن یک نظام به خطر بیفتد، صحبت یک فرد و دو فرد و دهتا دانشجو و صدتا جوان و این حرفها نیست، اصل این نظامی است که صدها هزار گلهای بیمانند در راه آن پرپر شده تا این نظام برقرار بشود، اگر این نظام اسلامی هویت اسلامیاش در خطر بود، هویت اسلامیاش درخطر بود دیگر چه نظامی باقی میماند! هویت نظام، به اسلامی بودنش است. اگر این در خطر بود به چه وسیلهای باید حفظ بشود؟ اینجا مکانیسم دفاع از وجود این نظام مقدس اسلامی چه مکانیسمی است؟ از چه راهی باید این نظام را حفظ کرد؟ اینجا نوشتن یک کتاب و ایراد یک سخنرانی، مسئله را حل نمیکند. خدای متعال برای اینکه اساس اسلام حفظ بشود یک راهی را قرار داده که نتیجهاش این آیه شد؛ الْیَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِینَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْكُمْ نِعْمَتِی.[5] احکام نازل شده بود، عقاید بیان شده بود؛ در روز غدیر مردم عقاید اسلامی، توحید، نبوت، معاد و سایر عقاید را میدانستند. بیان شده بود. احکام را پیغمبر اکرم بیان فرموده بود. آنچه هم مانده بود، در حجة الوداع دستور داده شد که مسلمانها بیایند سایر احکام دین را یاد بگیرند؛ اما وجود این اعتقادات و این احکام، ضامن بقای نظام اسلامی نبود. بقای این نظام را چه ضمانت کرد؟ ولایت امیرالمؤمنین علیابنابیطالبصلواتاللهعلیه؛ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ.[6] آن وقت نازل شد الْیَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِینَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْكُمْ نِعْمَتِی.
بیان فلسفههای اسلامی، کلام اسلامی، فقه اسلامی، اصول اسلامی، علوم مختلف اسلامی، مواعظ اسلامی، همه اینها نقشهای خودشان را در هدایت مردم دارند اما هیچکدام از اینها ضامن حفظ نظام اسلامی نیستند. حافظ این نظام انقلابی، ولایتفقیه است. این بود که امام قبل از پیروزی انقلاب روی آن تکیه کرد. بحث کرد. کتاب نوشت. بعد در بیاناتش فرمود حامی ولایتفقیه باشید تا نظام شما برقرار باشد تا عزت شما پایدار باشد و بالاخره تلاش کردند که این اصل، در قانون اساسی گنجانیده شد. این را گفتند در قانون ثبت شده باشد تا کسانی که ارزش مقررات را به قانون میدانند فکر تغییرش نیفتند. ولی اصل این مطلب را در واقع خدا تعیین کرده بود. این ادامه ولایتی است که خدای متعال برای ائمه معصومینصلواتاللهعلیهم قرار داد تا نظام اسلامی باقی بماند. اگر امامان معصوم نبودند اگرچه عقاید و احکام در کتابها نوشته شده بود و هر کس میخواست به آنها مراجعه میکرد، یا فرض کنید پیغمبر اکرم دستور میفرمودند که این مطالب را یک جایی بنویسند، این کار ولو بهصورت معجزه هم بود این کار عملی بود؛ یک کتاب قانونی، یک کتاب عقایدی، عقاید اسلام این است قوانینش هم این است، ولی این باعث این نمیشد که نظام اسلامی باقی بماند مگر در رأس این حکومت، کسی باشد که همتای خود پیامبر اکرم باشد. داشتن علوم، بیانات، درسها، سخنرانیها و کتابها برای کسانی که بخواهند اندیشههای اسلامی را بفهمند خوب است اما ضامن حفظ نظام نیست، مگر اینکه قدرت حکومت در دست کسی باشد که نماد اسلام است، اسلام را از همه بهتر میشناسد، از همه بهتر عمل میکند، دلش میسوزد و از همه بهتر مصالح جامعه اسلامی را درک میکند. برای یک چنین کسی اگر صدها و هزارها امثال بنده، جان فدا کنیم نمیارزد؟ به خدا قسم میارزد.
افسوس که ما قدر نعمتهای خدا را آنطور که بایدوشاید نمیدانیم که خدا چه نعمت عظیمی به ما داده است! اگر اصلاً عنوان فقاهت، رهبری، قانون اساسی، ولایت و این حرفها نبود اینکه یک شخصیت انسانی بهعنوان یک سیاستمداری در دنیا، با هر سیاستمداری شما مقایسه کنید این افتخار این کشور است که چنین سیاستمداری دارد؛ سی سال آنچنان در پستهای مختلف، در پست ریاست جمهوری و بعد در پست رهبری، سکان این کشتی را نگه داشته و آن را به فضل الهی و با عنایت امام زمانصلواتاللهعلیه از خطرها حفظ کرده، خدا به دست او این نعمت را به ما داده، چه کسی میتوانست این کار را بکند؟! کدام شخصیت در این کشورهای دنیا سراغ دارید این بینش را داشته باشد، این تدبیر را داشته باشد، این سعهصدر را داشته باشد، این فهم و بصیرت را داشته باشد، این دلسوزی و مهربانی را داشته باشد؟! کشور خودمان را با کشورهای همسایهمان مقایسه کنید! با افغانستان که تقریباً انقلابش با انقلاب ما همزمان بود، مقایسه کنید؛ آنها یکعمر زحمت کشیدند، چقدر فداکاری کردند، چقدر کشته دادند، چقدر خوندل خوردند، چقدر گرسنگی کشیدند، چیزهایی که با زحمات مردم ما واقعاً قابلمقایسه نیست، چون بنده اطلاعاتی دارم که شاید خیلیها نداشته باشند، خیلی خوندل خوردند و زحمت کشیدند، آخرش چه شد؟ بعد از سی سال دشمن آمد در خانهشان و اختیار همهچیزشان را به دست گرفت، بعد از سی سال مبارزه! فرقش با کشور ما چه بود؟ اینجا ولیفقیه داشت که مردم از ته دل او را دوست میداشتند، اطاعتش را بر خودشان لازم میدانستند، آنها نداشتند؛ گروههای مختلفی بودند کمکم به جان هم افتادند، برادرکشی کردند تا کارشان به اینجا رسید. وقتی ما ارزش این نعمت رهبری را میدانیم که باکسانی مقایسه کنیم که نداشتند و به چه روزگاری افتادند، آنوقت میفهمیم که چه نعمتی است. خدا نیاورد روزی که مویی از سر این عزیز کم بشود!
پروردگارا! تو را به عزیزانت، عزیزترین بندگانت، محمد و آل محمد، قسم میدهیم سایه بلندپایه این رهبر عظیمالشأنمان را تا ظهور ولیعصر بر سر ما مستدام بدار!
به همه ما قدرشناسی از نعمتهای خودت مخصوصاً نعمت برقراری نظام اسلامی مرحمت بفرما!
توفیق انجاموظیفه به همه ما لطف بفرما!
شهدای ما را، علمای ما را بزرگان ما را سرداران ما را و همهکسانی که در طول این مدت برای اسلام و مسلمین زحمت کشیدند، با انبیا و اولیا محشور بفرما!
در ظهور ولیعصر تعجیل بفرما!
همه ما را از خدمتگزاران آستان آن حضرت محسوب بفرما!
و عجّل فی فرج مولانا صاحبالزمان
[1]. انفال، 55.
[2]. تحف العقول، ج ۱، ص ۲۲۳
[3]. بقره، 217.
[4]. غرر الأخبار، ص 43
[5]. مائده، 3.
.[6] مائده، 67.