بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم
الْحَمْدُ للهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلَوةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّيِبِينَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین
أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً
تقدیم به روح ملکوتی امام راحلرضوانالله عليه و همه شهدای والامقام اسلام، صلواتی اهدا میکنیم.
تشریففرمایی عزیزان و سروران را به این مرکز که به نام مبارک حضرت امامرضوانالله عليه مزین است خوشآمد عرض میکنم و این سنت حسنه را به شما تبریک میگویم و انشاءالله این سنت، هم چنان برای نسلهای آینده پابرجا باشد تا با همین حرکتها یاد قیام امام، اهداف و آرمانهای امام و آرمانهای شهدا همیشه زنده بماند.
به این مناسبت نکتهای را میخواهم عرض بکنم، نکتهای لطیف که کسانی که دارای احساس پاک و دل نورانی هستند آن را درک میکنند اما کسانی که آلوده به گناه هستند و دلهای با قساوت دارند از درک آن عاجز هستند و گاهی قضاوت منفی هم میکنند؛ شما میدانید که یک فرقه گمراهی به نام اسلام هستند که رفتن به زیارت ائمه اطهار یا بزرگان را بدعت میدانند و حتی این را موجب کفر میدانند، حتی بعضیهایشان این کفر را هم مجوز قتل و هم مجوز تجاوز به نوامیسشان میدانند. این فرقههایی که امروز در دنیا به نام داعش و امثال اینها این فعالیتهای چندشآور را انجام میدهند و آبروی اسلام و انسانیت را میریزند همه از این نوع مطالب و افکار و انحرافات، آلوده هستند. چشم دیدن نور حقیقت را ندارند و به جای اینکه ارزش احترام به اولیای خدا و خدمتگزاران دین را بدانند این را بدعت و گناه تلقی میکنند و حتی گاهی مجوز قتل صادر میکنند. به این مناسبت من خواستم یک نکته اساسی را عرض بکنم که بعضاً سؤال آن در ذهن نوجوانهای خودمان هم ممکن است پیش بیاید که حالا اشخاصی هستند بزرگانی از معصومین و ائمه اطهارسلامالله علیهم اجمعین گرفته تا بزرگان دیگری مثل مراجع تقلید و مثل مقام رهبری حضرت امامرضوانالله عليه، خب کارهای خوبی کردند و محترم هستند و ما هم باید احترامشان بگذاریم اما اینکه یک چنین حرکتهایی انجام بپذیرد که مردم کار و زندگیشان را تعطیل کنند، با پای پیاده فرسخهای طولانی راهها و سختیها را تحمل کنند، بعد سینه بزنند، اظهار تأسف بکنند اشک بریزند، بیایند آن جا به امام متوسل بشوند و حاجاتشان را بخواهند که امام برایشان دعا کند، آیا اینها با روح اسلام میسازد؟! ممکن است کسانی تحت تأثیر چنین تبلیغاتی که دائماً این سایتها و رسانههای الحادی و انحرافی پخش میکنند واقع بشوند و این سؤال به ذهنشان بیاید که دیگر چه خبر است؟! کمی بالاتر هم پا گذاشتند و گفتند خب امام حسین هم یک روزی برای گرفتن حقی و مبارزه با ظلم و این حرفها قیام کرد، خیلی خوب، ما هم احترام میگذاریم و دوستش هم میداریم اما دیگر اینکه این بساط عاشورا و اربعین راه بیفتد و بعضیها هم دستههای سینهزنی و زنجیرزنی راه بیاندازند این کارها چیست؟! اینها یک نوع افراط است! یک نوع... حالا تعبیرات مختلفی میکنند. بههرحال این سؤال در ذهنش هست که این یعنی چه و اینها برای چیست؟
در پاسخ به این پرسش ابتدا باید به دو نکته توجه کرد. اول اینکه این عالم هستی به گونهای است که اگر چیزی مظهر چیز دیگری شد مرتبهای از ارزش آن را پیدا میکند. صرفنظر از مسائل فلسفی، عرفانی، دینی و این حرفها یک چیزهایی است که همه مردم انجام میدهند؛ شما عکس یک شخصی را ببینید، اگر عکس یک آدمی باشد که خدمتگزار بوده، برای مردم زحمت کشیده، فداکاری کرده و خدمت کرده، عکس او را هم دوست میدارید، میبوسید و در بغلتان میگذارید. اگر عکس شمری، یزیدی، رضاخانی یا صدامی را ببینید میخواهید آن را پاره کنید و بسوزانید، چرا؟ خب عکس، کاغذ است، چه گناهی کرده؟ کاغذ ازآنجاکه کاغذ است و نقشی روی آن بسته یا چیزی چاپ شده که گناهی ندارد که آن را بسوزانند کما اینکه ارزشی هم ندارد که آدم آن را ببوسد و در بغلش بگذارد و اگر گم بشود انگار یک عزیزی را از دست داده، چرا؟ همه انسانها چنین احساسی را دارند و اختصاص به ما ایرانیها و یا ما مسلمانها و یا شیعهها ندارد، هر آدمیزادی این احساس را دارد. این به خاطر این است که این عکس، مظهر آن شخص است. اگر آن شخص ارزش مثبت داشته این عکس دارد آن ارزش را نشان میدهد. اگر آدم جنایتکاری بوده این عکس دارد جنایت او را نشان میدهد.
این مطلب در بحثهای طلبگی روشن است که میگوییم الفاظ فانی در معنا میشود، اگر معنا معنای خوبی است لفظ هم لفظ مقدسی میشود. اگر معنای بدی باشد لفظ هم لفظ بدی میشود. فحش چرا بد است؟ خب صدایی است که از دهان درمیآید، هوایی است. چرا فحش بد است و ممکن است موجب قتل و دعوا و اینها هم بشود؟ این به خاطر آن معنایی است که پشت این لفظ است. این لفظ نمایانگر و مظهر آن معناست، این است که ارزش آن معنا را پیدا میکند.
بهعنوانمثال در امور دینی میدانیم که دست بیوضو نباید به قرآن بزنند حتی اسم ائمه اطهار که روی کاغذ نوشته شده دست بیوضو نباید به آن بزنند و اگر بخواهید دست بزنید باید بروید وضو بگیرید و این حروفی که این جا میم و ح و میم و دال نوشته محمد، باید وضو بگیری تا اینجا دست بزنی. حالا این واقعاً صرف یک قرارداد است یا یک چیزها و اسراری هم هست که ما نمیفهمیم؟ احتمال بدهید یک اسراری باشد که عموم مردم متوجه نمیشوند. یک قصهای برایتان نقل بکنم هم یادی از بزرگی شده باشد و هم موجب نورانیتی شده باشد.
شاید همه شما شنیدید که در پنجاه، شصت سال پیش یک شخص روستایی از روستاهای اطراف اراک بود که به طور معجزهآسایی حافظ قرآن شده بود. او را به کشورهای مختلف بردند و امتحانش کردند. ایشان خدمت آقای بروجردیرضوان اللهعلیه رفتند و مورد احترام بودند. یک آدم روستایی بود، یک کلاه نمدی سرش بود و یک لباس روستایی سادهای داشت و خیلی متواضع و بیادعا بود. گاهی میآمد در مدرسه مینشست، ما هم آن وقت در مدرسه حجتیه بودیم و حجره داشتیم، طلبهها دورش را میگرفتند که مثلاً بگوید این سوره چند تا نقطه دارد، از عقب بخواند تا جلو بیاید، چند تا الله در این سوره وجود دارد، او هم آنجا مینشست و میگفت. اسمش کربلایی کاظم بود. مقبرهاش هم الان همین جا در قم است و مردم به زیارتش میروند.
همه شما اسم مرحوم آقای خزعلی را شنیدهاید. ایشان حافظ قرآن و حافظ نهجالبلاغه بودند و یکی از یاران صدیق امامرضوان اللهعلیه و از سابقین در مبارزه و مجاهده بودند که بهتازگی از دنیا رفتند. ایشان میفرمودند که من روی یک تکه کاغذ دو تا واو نوشتم، یک واو به قصد قرآن مثلاً ق وَالْقُرْآنِ الْمَجِيدِ، این واوش را گفتم این واو است یکی هم نه، واو ساده نوشتم، هر دو هم مثل هم. به کربلایی کاظم نشان دادم و گفتم چه میبینی؟ آن واوی را که من به قصد قرآن نوشته بودم گفت این نورانی است! کاغذ است و مرکب است و هر دو هم یک شکل است و هیچ فرقی هم ندارند، نویسندهاش هم یک نفر، روی یک کاغذ، با یک قلم، خوانندهاش هم یک نفر، میگوید اینکه قصد کرده که واو قرآن باشد نور دارد و آن ندارد.
مرحوم آیتالله حائریرضوانالله علیه را که همه میشناسید، ایشان کتاب جواهر را جلوی کربلایی کاظم گذاشته بودند و فرموده بودند که نگاه کن، ببین چیست؟ او بااینکه حافظ قرآن بود اصلاً سواد نداشت و هیچ خطی را نمیتوانست بخواند. کتاب جواهر را جلوی ایشان گذاشته بودند و گفته بودند که چه میبینی؟ چند جای آن را دست گذاشته بود و گفته بود که این جاها نور دارد. آن جاهایی بوده که جای آیههای قرآن بوده است. آدم بیسوادی است، یک کتابی را جلویش گذاشتند و میگوید این جای صفحه نورانی است. میخواهم بگویم یک چیزهایی هست که همه نمیبینند و نمیفهمند ولی واقعیت دارد. آنهایی که دلشان نورانی است خیلی چیزهایی میبینند که ما نمیبینیم.
این را بهعنوانمثال عرض کردم و به این بهانه از دو تا از اولیای خدا یاد شد، یکی مرحوم کربلایی کاظم رضوانالله علیه و یکی هم مرحوم آیتالله خزعلیرضوانالله علیه، انشاءالله به برکت این دو بنده پاک خدا، خدا نوری به دلهای ما هم عطا کند!
باز هم سؤالی از مسئلهای در عالم اسلام مطرح کنم که به حل این قضیه کمک میکند؛ ما میدانیم که خدای متعال جسم نیست، مکان هم ندارد، نسبتش هم به همهجا مساوی است؛ فَأَینَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ،[1] به هر طرف رو کنید و هر جا باشید همانجا روی خداست یعنی همانجا خدا حضور دارد و در مقابل شماست. اما در روی این کره زمین یک جا هست، یک محل کوچکی، یک سنگ، این سنگ سنگ خانه خداست، یک سنگ سیاه؛ حجرالأسود. هر کس مکه میرود و اعمال حج و عمره را به جا میآورد اگر دستش رسید و توفیق داشت میرود دستی به این سنگ میکشد که به این کار میگویند استلام الحجر؛ برای تبرک دستی روی آن میکشد و اگر موفق بشود آن را میبوسد. سنگی است در یک گوشه، نبش خانه خدا. آنهایی که مکه مشرف شدند مشاهده کردهاند. این سنگ با چیزهای دیگر چه فرقی دارد؟ مخلوق خداست؛ همه چیز مخلوق خداست. حالا در روایات ما هست که جبرئیل این سنگ را از بهشت آورده، حالا بهشت یعنی چه و جبرئیل چه طور آورده و این حرفها، وقتی از بهشت میآورند خب بهشت هم یک مخلوقی از مخلوقات خداست مثل جاهای دیگر، چه طور میشود که این سنگ آنچنان احترام پیدا میکند که پیغمبر خدا هم باید برود به آن دست بکشد و آن را ببوسد؟! ظاهرش همین است که چون خدا گفته اینجا محل خانه من است، این علامت خانه من است، دارالله نیست، بیتالله است؛ بیت یعنی اتاق چهاردیواری، بیتالله یعنی اتاق خدا؛ بیتالله الحرام. علامتش هم این سنگی است که در نبش این دیوار نصب شده و اینقدر احترام دارد که پیغمبر و امام معصوم هم باید بروند دست بکشند و به این تبرک کنند و انجام این کار، انجام وظیفه شرعی است.
خب این برای ما حلشده است؛ خدا خودش فرموده به این احترام بگذارید، چشم، همهچیز مال خداست من هم مال خدا هستم، سنگ هم مال خداست، خانه هم مال خداست، گفته اگر میخواهید من از شما خوشحال و راضی بشوم به این سنگ احترام بگذارید. این را همه مسلمانها حتی این وهابیهای نادان و نفهم هم قبول دارند، آنها هم احترام حجرالأسود، تبرک و استعلام حجر را مثل همه مسلمانهای دیگر انجام میدهند. وقتی میپرسی آخر چرا شما به این سنگ احترام میکنید؟! شما که میگویید کفر است! بدعت است! فلان! میگویند چون دستور خداست. پس آنها هم قبول دارند که وقتی دستور خدا شد دیگر بدعت نیست و شرک نیست. اولاً از همینجا ما آن اصل برایمان زنده میشود که وقتی چیزی مظهر چیز دیگری شد یعنی وقتی آدم به این نگاه میکند مثل این است که در آینه نگاه میکند یک چیز دیگر را دارد میبیند، وقتی به این سنگ نگاه میکند مثل این است که من خدا را دارم میبینم، سنگ است اما سنگ خانه خداست، پس اگر چیز دیگری هم نشانه خانه پیغمبر خدا باشد میتواند آن احترامی که پیغمبر دارد برای آن چیز هم باشد و میتوان آن ارزش را برای آن قائل شد. همچنین خانه حضرات معصومین تا برسد به خانه علما که آدم این عالم را که میبیند یاد دین میافتد، یاد پیغمبر میافتد. بنده خودم شخصاً در همین اواخر و در همین دهه اخیر هم، دیوار خانه بعضی از علما را در همین شهر قم بوسیدم به خاطر اینکه اینها زندگیشان وقف دین است، آدم وقتی به اینها نگاه میکند دین را میبیند، پیغمبر را میبیند، خدا را میبیند، به واسطه انتسابی که به خدا دارند، به خاطر مظهریتی که نسبت به خدا و صفات خدا و ارزشهای الهی دارند آنها هم احترام پیدا میکنند. این همان خاصیتی است که عکس هر کسی نسبت به محبوب آدم پیدا میکند؛ آدم عکس بچهاش باشد یا عکس دوستش باشد یا عکس شخص دیگری که خیلی به او علاقه دارد، وقتی عکسش را در یک تکه کاغذ میبیند برای دیگران هیچ ارزشی ندارد، اگر در کوچه هم افتاده باشد آن را پایمال هم میکنند اما برای او یک عالم میارزد چون این، مظهر آن محبوب اوست. این را هم داشته باشید شاهد بر اینکه مظهر یک چیزی یک ارزش طفیلی نسبت به او پیدا میکند. ارزش اصلی برای صاحب است اما تطفلاً به این هم یک پرتویی از ارزش میتابد.
حتی قبل از اسلام نیز خانه خدا و حجرالأسود مورد احترام مردم بود. حتی وقتی که کعبه محل بتها بود همین حجرالأسود بود و مردم احترام میگذاشتند. بعد از آمدن اسلام در کلمات ائمه اهلبیتصلواتالله علیهم اجمعین آمد که احترام مؤمن مثل احترام کعبه است یعنی همانطور که بیاحترامی به کعبه حرام است بلکه گاهی ممکن است موجب کفر بشود، بیاحترامی به مؤمن هم حرام است. مؤمن از آن جهتی که مؤمن است دیگران باید به او احترام بگذارند، چرا؟ چون بنده خداست و با خدا یک ارتباطی برقرار کرده است. حالا دیگر بیشتر این بحث را گسترده نکنم.
اکنون این سؤال را مطرح میکنم. ما همگی در این عصر زندگی میکنیم، همه ما کمابیش با بزرگان این عصر آشنا هستیم، از میان همه کسانی که دیدهایم چه کسی که ارتباطش با خدا بیشتر از همه بوده است؟ البته وجود مقدس ولیعصرارواحنافداه روی سر ماست، ولی دست ما به ایشان نمیرسد. سؤال من درباره کسانی است که دیدهایم. در میان این افراد، کدام انسانی را دیدهاید که بیشتر فانی در خدا باشد؟ کسی که حرفش حرف خداست، رفتارش خداپسند است، زندگیاش وقف ترویج دین خداست، خودش، فرزندش، خانوادهاش، هستیاش، آبرویش و همه چیزش را هم برای خدا داد؟! شما در این عالم و در این عصر چه کسی را بهتر از همه میشناسید که مظهر خدا باشد؟ مظهر به همان معنایی که وقتی او را میبینیم یا حتی اسمش را هم میبریم به یاد خدا میافتیم، یاد دین خدا میافتیم. چه کسی بود که خودش را فدای دین کرد؟ آن کسی که همه به ذهنتان آمد یک صلوات برای شادی روحش بفرستید.
اگر احترام هر مؤمنی مثل احترام کعبه میماند احترام به امام چه حکمی دارد؟ کسی که سرتاپایش یعنی ایمان، سخن گفتنش، اشاره کردنش، نشستوبرخاستش ایمان است، جانش را فدای دین میکند و افتخار میکند، کسی که در این عالم خدا را بیش از همه به خلق خدا معرفی کرد و مردم را بیش از همه به یاد خدا انداخت. غیر از امام چه کسی اینگونه بود؟! این است که هر چه ما در مقابل او احترام بگذاریم، همه چیزی را که داریم تقدیم کنیم و به تقدیم کردنش افتخار کنیم جا دارد؛ زیرا همهاش احترام به خداست، احترام به دین خداست. احترام به شخص او از آن جهتی که در فلان جا متولد شده یا فلان وقت از دنیا رفته نیست، از آن جهت است که او، مظهر دین خداست، در قیافه او نور خدایی دیده میشود و همچنین در رفتار خداپسند او، گفتار او برای ترویج دین خدا، زندگی کردنش، تبعید شدنش، زندان رفتنش و تا پای جان ایستادنش برای ترویج دین، اگر بنا باشد ما در این عالم به یک مخلوقی احترام بگذاریم بعد از ائمه معصومینسلاماللهعلیهماجمعین باید به چه کسی احترام بگذاریم؟! پس این حرکتی که شما انجام میدهید بسیار حرکت مبارک، عاقلانه، حکیمانه و عاشقانه است.
شاید اگر در بین ما کسی چشمِ بازی داشته باشد میبیند که برای هر قدمی که شما برداشتید ثوابهای بیشمار نوشته شده است. یک روزی که نامه عملتان را به دستتان میدهند تعجب میکنید که اینهمه عبادت را ما چه وقت انجام دادیم! هر قدمی که برداشتید برایتان یک شبانهروز عبادت نوشتند چون تنها یک کار شخصی نبود، این کاری بود که همینطور که امام دین را زنده کرد شما دارید امام را زنده نگه میدارید، شما با این حرکاتتان دارید یاد امام را زنده نگه میدارید، یاد امام یعنی یاد دین، یعنی یاد خدا، یعنی یاد امام حسین. اگر این عزاداریهای شیعیان در طول قریب 1400سال نبود مردم از کجا امام حسین را میشناختند؟ در تاریخ اینقدر حوادث آمده که زیرورو شده، تحریف شده، تغییر کرده، اکثریت مسلمانها قضایای زمان خود پیغمبر اکرم و روز آخر وفات پیغمبر اکرم را درست نمیدانند، اکثریت آن زمانها اینکه پیغمبر چه کسی را به جانشینی خودش تعیین کرد نمیدانند و باورشان نیست. تاریخ اینطور است اما داستان سیدالشهداعلیهالسلام هیچوقت فراموش نمیشود، هیچکس در آن شک نخواهد کرد چون یاد آن همیشه بهوسیله مردم زنده است و از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود. آنچه در این جریانات منعکس میشود هرگز فراموش نخواهد شد.
این سنتی را که شما گذاشتید و 20سال، اندکی بیشتر یا کمتر، دارید ادامه میدهید و انشاءالله صدها سال تا ظهور حضرت، ادامه پیدا کند یک کاری است که شما با این رفتارتان اولاً برای هر قدمی که خودتان برمیدارید اینهمه ثواب و عبادت برایتان نوشته میشود و بعد در هر کسی که در آینده از نور اسلام و نور تشیع بهرهمند میشود شریک هستید چون بقای اسلام مرهون همین حرکتهاست. همینطور که عرض کردم امروز حالا نهتنها پیغمبر را، مسیحیین مسیح را درست نمیشناسند، بعضیها میگویند اصلاً مسیح افسانه است، خود مسیحیها معتقدند، بعضیها هم که خب عمدتاً میگویند پسر خداست یعنی تحریف تاریخ. یک چیز تاریخی آنوقتی ثابت میماند و درست به نسلهای آینده منتقل میشود که کسانی این را وظیفه خودشان بدانند که آن چه هست را آنگونه که هست به نسل بعد منتقل کنند و این کاری است که شما دارید میکنید؛ آفرین بر شما! گوارا باد بر شما آن ثوابهایی که فرشتگان برایتان مینویسند و انشاءالله یک روزی چشم شما با دیدن این ثوابها خیره خواهد شد؛ میگویید: چه وقت ما اینهمه عبادت کردیم؟! میگویند: هر قدمش چه قدر ثواب نوشته میشود.
این یک مسئلهای که چرا احترام به دیگران برای ما ارزش دارد و این افراط و زیادهروی نیست و هر کاری بکنیم کم است چون آن ارزشی که پشتوانه اینها هست یک ارزش نامتناهی است، ارزشی است که حدوحصری ندارد؛ الله اکبر! پشت این ارزشها ارزش الهی است و او از همهچیز بزرگتر است. آن را نمیشود با چیزی مقایسه کرد و شما دارید نام خدا را زنده میکنید.
نکته دوم اینکه همه ما در خصوص ارزش شهادت بهخصوص در مکتب اسلام چیزهایی میدانیم و معتقدیم؛ شهادت یک ارزش بسیار بالایی است که در فرهنگ ما بهعنوان ضربالمثل به کار میرود، حتی وقتی ائمه اطهار میخواستند بگویند ثواب یک کاری خیلی زیاد است میگفتند مثل این است که کسی در راه خدا در خون خودش غلطیده باشد، یعنی این نمونه بود، دیگر از این بالاتر چه بگویند؟ اما این ارزش برای همه یکسان نیست، بستگی دارد به اینکه آن کسی که این عبادت را انجام میدهد چه اندازه معرفت داشته باشد، چه اندازه ایمان داشته باشد و چه اندازه اخلاص داشته باشد. بندهای که حالا یک مشت الفاظ بلد هستم و هفتاد هشتاد سال درس خواندم ولی در دلم اثری نگذاشته و فقط همین الفاظ را بلدم با یک نوجوانی که دلش پر از نور معرفت است عبادتی که من و او انجام بدهیم ثوابش یکسان نخواهد بود. هرقدر معرفت، بیشتر باشد ایمان، قویتر باشد و بعد، اخلاص در آن عبادت بیشتر باشد ثواب عبادت بالاتر است.
برای مثال من یک کاری میکنم که کار خوبی هم است، ثواب هم دارد اما دلم میخواهد رفیقم هم ببیند و بگوید ببین چه عبادتی میکند! دوست دارم او هم ببیند و خوشش بیاید، دوست دارم یک عدهای هم بگویند که فلانی خیلی آدم خوبی است یا خوب سخنرانی میکند یا خوب جهاد میکند یا خوب کارهای بزرگ را انجام میدهد، با آن کسی که سعی میکند یک کار خوبی که انجام میگیرد به نام دیگری تمام بشود، کسی نداند چه کسی این کار را انجام داده تا خالص برای خدا باشد. ثواب این دو عبادت، یکسان نیست. هر چه اخلاص، بیشتر باشد ثواب عبادت بالاتر است. این اختیار به دست شماست که در کارهایی که برای خدا انجام میدهید و انشاءالله همه کارتان برای خدا باشد، آنقدر اخلاص داشته باشید که اگر کسی یک جایی نقل کرد شما خجالت بکشید و نخواهید اسمتان برده بشود. من هنوز مادران شهیدی میشناسم که اگر در مجلسی معرفی بشوند که این مادر شهید است ناراحت میشوند، میخواهند کسی نداند که این مادر شهید است؛ من بچهام را برای خدا دادم، برای این ندادم که دیگران بگویند و تعریف کنند! آفرین به این مکتب؛ آفرین به این معلم مکتب، امامرضوانالله علیه؛ و آفرین به این شاگردهای تربیت شده.
سعی کنیم ما هم شباهتی به اینها پیدا کنیم، سعی کنیم عبادتهایمان را اینطوری انجام بدهیم البته فراموش نشود که گاهی اظهار یک عبادت خودش یک عبادت دیگری است مثلاً برای تعلیم دیگران، معلمی که میخواهد نمازخواندن را به کسی یاد بدهد وقتی پشت سر خودش هم نماز میخوانند طوری نماز میخواند که او یاد بگیرد. این دو تا عبادت دارد انجام میدهد یکی اینکه نماز میخواند و یکی هم اینکه عبادت را تعلیم میدهد. این با اخلاص منافات ندارد. هرکسی خودش هست و ته دل خودش که این عبادت را برای خدا انجام میدهد یا یک ذرهاش قاطی هم دارد و این قاطی داشتن برای عبادتهای خدا خیلی خطرناک است! چون یک فرمایشی حدیث قدسی از خدای متعال است که باعث میشود در اینطور کارها که در کارمان شخص دیگری را هم منظور داشته باشیم خائف بشویم. آن روایت حدیث قدسی این است که أَنَا خَیرُ شَرِیک؛ خدای متعال میفرماید: من خیلی شریک خوبی هستم، هر کس مرا در کاری شریک کند یا دیگری را در آن کار با من شریک کند من سهم خودم را به آن شریک واگذار میکنم یعنی آن کار را نمیپذیرم و میگویم برای او باشد. میگویم نصفش برای خدا و نصفش هم برای این بود که همسایهمان بداند که من آدم خوبی هستم. خدا میگوید من شریک خوبی هستم، آن نصفهای را که برای من گذاشتی من این را به آن شریکت دادم، آن هم برای او. من سهمی در این نمیخواهم. این مقداری ما را در احوالمان مضطرب میکند که نکند بعضی کارهایمان خالص نباشد. این است که آدم باید اولش از ته دل از خدا بخواهد که خدایا خودت کمک کن والا ما ضعیف هستیم، یک چیزی به ذهنمان میآید ما خودمان هم متوجه نیستیم، شیطان یک چیزی به ذهنمان القا میکند و کارمان را خراب میکند و عبادتهایمان را باطل میکند.
از اول هر کاری میخواهیم بکنیم اول توجهی بکنیم که خدایا ما داریم در این راه قدم میگذاریم اما تو دلمان را از وسوسههای شیطانی حفظ کن، عمل ما را خالص برای خودت قرار بده، ما سعی میکنیم خودمان به رخ دیگران نکشانیم اما تو هم ما را کمک کن تا شیطان بر ما مسلط نشود و عمل ما را ببرد.
پروردگارا! در این ساعت، دستمان را متضرعانه به درگاه تو دراز کردیم، اگر ما لایق نیستیم که در پیشگاه تو دعا کنیم تو را قسم میدهیم به شهدایی که خالصانه برای تو جانشان را فدا کردند و در رأس همه امام و شهدا، پروردگارا! به آبروی آنها ما را بیامرز!
عاقبت امر ما را ختم به خیر بفرما!
رهبر معظممان را طول عمر و سلامت و اقتدار و عزت بیشتر مرحمت بفرما!
به ما توفیق شکرگزاری از این نعمت عظیم مرحمت بفرما!
دشمنان او را اگر قابل هدایتاند هدایت والا به خودشان مشغولکن!
در ظهور ولیعصر تعجیل بفرما!
ما را از یاران مخلص آن حضرت قرار بده!
قلب مقدسش را از همه ما خشنود بفرما!
عاقبت امر همهمان را ختم به خیر بفرما!
وَصلِّ علي محمدٍ و آله الطاهرين
[1]. بقره، 115.