بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم
الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلاَةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّيِبِينَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین
أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً
تقديم به روح ملكوتى امام راحل و شهداى والامقام اسلام، صلواتى اهدا بفرمایید.
خداوند متعال را شكر میکنیم كه توفيق عنايت فرمود که هم ما و هم شما عزيزان، توفیق زیارت بارگاه ملكوتى حضرت ثامن الحججصلواتاللهعلیهوعلیآبائهوابنائهالمعصومین را پيدا كرديم و فرصتى شد كه درباره آنچه اهلبیتصلواتاللهعليهماجمعين براى حفظ آن تلاش كردند و جان خودشان را در همين راه فدا كردند به گفتگو بنشينيم.
آنچه هدف اصلى همه انبياء عظام و ائمه اطهارصلواتاللهعليهماجمعين بود اين بود كه انسانها راه حق را درست بشناسند و در مقابل وساوس شيطانى و شكوك و شبهاتى كه دشمنان راه خدا القاء میکنند به دام شياطين نافتند و گمراه نشوند و بتوانند راه صحيح را تشخيص دهند و بپيمايند و درنتیجه، به سعادت دنيا و آخرت نایل شوند.
حتماً اين جمله که در زيارت اربعين حضرت سيدالشهداعلیهالسلام هست را شنيدهايد؛ وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَيْرَةِ الضَّلالَةِ؛ يعنى خدايا! من شهادت میدهم که سيدالشهداعلیهالسلام خون دلش را، خون قلبش را در راه تو داد تا اینکه بندگان تو را از گمراهى و نادانى نجات دهد. هدف اصلى سيدالشهداصلواتاللهعليه از قيامى كه منجر به شهادت خودشان، فرزندان و خاندانشان و همچنین اسارت خانوادهشان، همسران، خواهران و بچههایشان شد اين بود كه مردم راه حق را بشناسند و بدانند راهى كه بنیامیه پيش پاى مردم مسلمان گذاشتند راه صحيحى نيست. آنها به اسم اسلام كار میکردند و خودشان را خليفه پيغمبر میدانستند و چنين وانمود میکردند كه امام حسينعلیهالسلام فردى است كه عليه حكومت اسلامى قيام و شورش كرده است! شنيدهايد که گفته بودند امام حسينعلیهالسلام علیه حكومت اسلامى خروج كرده است؛ خروج كرده يعنى آشوب كرده و میخواهد حكومت اسلامى را به هم بزند! بنیامیه با تبليغاتشان وانمود میکردند آن كسى كه صلاحيت حكومت اسلامى را دارد معاويه و بعدش هم يزيد است و امام حسينعلیهالسلام عليه حكومت اسلامى قيام كرده و بنابراين بايد خونش را ريخت.
پس هدف اصلى از شهادت امام حسينعلیهالسلام و همچنين ساير ائمه اطهارصلواتاللهعليهماجمعين اين بوده كه مردم راه حق را بشناسند و بفهمند حق با كيست و چه كسانى ناحق میگویند و به ناحق عمل میکنند. اگر راه ديگرى وجود داشت كه سيدالشهداعلیهالسلام بتواند مردم را راهنمايى كند و آنها را از گمراهى نجات دهد همان را انتخاب میکرد ولى آن روز راهى جز اين باقى نمانده بود كه با شهادت مظلومانه خودش به دنيا نشان دهد كسانى كه او را، یعنی فرزند و خاندان پيغمبر را به اين صورت فجيع به شهادت میرسانند و دختران پيغمبر را به اين صورت فجيع به اسارت میبرند نمیتوانند جانشين پيغمبر شوند.
تبليغات بنیامیه آنقدر قوى بود كه خاندان پيغمبر را منزوى كرده بودند. باز حتماً شنيدهايد وقتى اميرالمؤمنينصلواتاللهعليه در مسجد كوفه به شهادت رسيدند و خبر شهادت ايشان به شام رسيد و گفتند على را در مسجد در حال نماز به قتل رساندند، مردم تعجب كردند و گفتند مگر على نماز میخواند؟! كسى كه در شبانهروز هزار ركعت نماز مستحبى میخواند، تبليغات بر علیه او آنچنان اثر كرده بود كه مردم از شنیدن خبر شهادتش در حال نماز تعجب كردند و گفتند مگر على نماز میخواند؟! علی برای چه به مسجد رفته بود؟! اگر اين وضع ادامه پيدا میکرد، با تبليغاتى كه آنها داشتند و پولهایی كه خرج میکردند ديگر اثرى از اسلام باقی نمیماند و همه مردم را گمراه میکردند.
سيدالشهداعلیهالسلام به شهادت رسيد تا مردم گمراه نشوند. علماى اسلام هم بهخصوص در زمان غيبت كه مردم دسترسى به امام معصوم ندارند همان راه ائمه معصومينسلاماللهعليهماجمعين را انتخاب كردهاند و سعى كردهاند در هر زمانى به هر وسیلهای كه ممكن است مردم را بيدار كنند. البته هيچ كسى نمیتواند ديگران را به انتخاب راه صحیح، ملزم كند. بالاخره انسان دارای اختيار است و وقتى نخواهد راه صحيح را برود نمیتوان او را مجبور به انتخاب کرد. ولى آنچه مهم است اين است كه باید تلاش کرد که او راه صحیح را بشناسد و انتخاب كند و اگر هم میخواهد راه خطا را برود حجت بر او تمام شده باشد.
باز با اين آيه شريفه قرآن آشنا هستيد که میفرماید: لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَيَحْيَى مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ.[1] انبيا آمدند زحمت كشيدند و مردم را راهنمايى كردند تا اگر كسى میخواهد راه هلاكت را انتخاب كند آگاهانه انتخاب كند و اگر كسى میخواهد راه حيات و سعادت را انتخاب كند آنهم آگاهانه انتخاب كند؛ لِيَهْلِكَ یعنی تا هلاک شود؛ عَنْ بَيِّنَةٍ يعنى هركس که میخواهد هلاك شود با آگاهی باشد. يَحْيَى از حيات است؛ يعنى حيات پيدا كند؛ عَنْ بَيِّنَةٍ یعنی هر كس که میخواهد زنده بماند يعنى زندگى انسانى داشته باشد، آنهم با آگاهى و از روى دليل و برهان باشد و كسى كوركورانه راه خاصى را انتخاب نكند. انبيا آمدند تا راهها را نشان دهند. البته انسان از جهت فطرتْ هميشه طالب سعادت خود است و اگر راه سعادت را درست شناخت از آن پيروى میکند، مگر اینکه اين فطرت، آفت ببيند و در اثر عادت كردن به گناه، ديگر نخواسته باشد راه حق را برود. خب آنوقت انسان ممكن است آگاهانه راه باطل را هم انتخاب كند.
بههرحال بعد از دوران ظهور ائمه اطهارعليهمالسلام، از آن وقتى كه امام زمانصلواتاللهعليه به امر خداوند متعال غايب شدند علما وظيفه ائمه اطهارعليهمالسلام را البته در حد نازلتری به عهده گرفتند و اینها جانشين امام شدند. اینكه میگوییم نايب الامام، جانشين امام زمانعلیهالسلام ، این به خاطر منصبى است كه خود ائمه اطهارعليهمالسلام به علما دادهاند و فرمودند: آنها خلفا و جانشينان ما هستند و حكم آنها حكم ماست؛ كسى كه از آنها اطاعت كند از ما اطاعت كرده و كسى كه با آنها مخالفت کند با ما مخالفت كرده است.
تاريخ علماى شيعه نشاندهنده اين است كه در راه هدايت مردم از هيچ زحمت و از هيچ تلاشى فروگذار نكردهاند. البته زمانها و مکانها مختلف است و شرايط ارشاد و هدايت در همهجا و در همه زمانها يكسان نيست. گاهى حکومتها در برخى از مناطق طورى بوده كه میتوانستند آنها را تحمل كنند. گه گاهى هم بعضی از حکومتهای متعلق به شيعه سر كار میآمدند و راه براى اينكه علماى شيعه بتوانند بيشتر فعاليت كنند باز میشده است. بهعنوانمثال سلاطين آلبويه و دیلمیها تمايل به تشيّع داشتند و به علماى شيعه ميدان میدادند و در زمان آنها علماى شيعه خيلى كار كردند و ديگر ماند تا زمان صفويه كه قدرت به دست شيعيان افتاد و سلاطين هم همه شيعه بودند. بههرحال، علما در هر زمانى آنچه ممكن بود را به كار گرفتند تا راه ائمه شيعه در ميان مردم روشن بماند و مردم گمراه نشوند و خط را گم نكنند.
بسيارى از علما بودند كه با سفرهاى زيادى، سعى كردند روايات اهلبیتعليهمالسلام را جمع كنند و کتابهایی بنويسند كه مردم از سخنان اهلبیتعليهمالسلام استفاده كنند. ما امروز صدها كتاب داريم كه علما از همان دوازده، سیزده قرن پيش، با چه خوندلی زحمت كشيدند و اینها را فراهم كردند و ما خبر نداريم كه اين کتابها چگونه تهيه شده است!
اگر اندكى به تاريخ بزرگان علما نگاه كنيم متوجه خواهیم شد که ایشان چه زحمتهایی كشيدهاند تا اين کتابها را فراهم كردهاند. يكى از اين علماى بزرگ، شيخ صدوقرحمةاللهعلیه است كه همه اسم ایشان را شنیدهاید. مدفن ايشان در شهر رى است. قبرستان ابن بابویه که به ابنبابویه معروف است به خاطر دفن مرحوم شيخ صدوق است. مركز اقامت ایشان در قم بوده و بعد مدتى در رى اقامت داشتهاند.
آن زمانى كه سفر با چهارپا یعنی با اسب، استر و الاغ انجام میگرفت ايشان برای جمعآوری روایات پیامبر و اهلبیت علیهمالسلام از مركز اقامت خودشان تا آسياى مركزى سفر کردند؛ مقصود از آسیای مرکزی كشورهايى است كه تا چندى پيش جزو اتحاد جماهير شوروى بود و حالا بعد از فروپاشى شوروى، کمکم مستقل شدهاند، مثل تركمنستان، تاجيكستان، ازبكستان و قرقیزستان. آن روزها هواپيما نبود و مدتها طول میکشید تا با آن حال از يك شهرى به شهر ديگر بروند. ایشان همه این کشورها را با همان مال، زیر پا گذاشت تا هر جا هر عالِمى هست که روايتی از پيغمبر اكرم و اهلبیتصلواتاللهعليهماجمعين شنيده بیابد و روایات آنها را جمعآوری كند. در بعضى از کتابها نوشته که من در فَرغانه اين حديث را از فلان راوى شنيدم! فرغانه شهرى در آسياى مركزى است.
يك عده اینگونه زحمت كشيدند تا روايات اهلبیتعليهمالسلام بعد از چهارده قرن به دست من و شما برسد و ما ببينيم که امام صادق و امام باقرعليهمالسلام چه فرمودهاند. آنها اين زحمتها را با امکانات آن روزها متحمل شدند؛ آن روزها كاغذ مثل امروز تا این اندازه فراوان نبود و چاپ و اين حرفها هم كه در كار نبود. ایشان با آن زحمتها این آثار را تهيه كردند تا كلمات اهلبیتصلواتاللهعليهماجمعين امروز به دست من و شما برسد. يك عده ديگر در تفسير و تحليل فرمايشات ائمه اطهارعليهمالسلام، استنباط معانى آنها و توضيح و تفسير آنها زحمت كشيدند، مانند فقهايى كه از رواياتْ فقه، استنباط كردند و کتابهای فقهى را تهيه كردند. اینها را که من میگویم به خاطر اين است كه اینها از چيزهايى است كه ديگر در فرهنگ عمومى شايع است. در اين زمانی كه دولتِ جمهورى اسلامى است و انقلابِ اسلامى شده است جوانهای ما حتماً بايد با اين چيزها آشنا باشند. اینها بايد در کتابهای درسى ما بيايد. متأسفانه امروز عوامل بيگانه دارند کتابهای درسى ما را به سويى سوق میدهند كه مقدمهساز فرهنگ جهانى آمريكايى باشد!
امروز یکی از کتابهای درسی ما طلبهها كه در همه حوزههای علميه تدريس میشود و از بهترين و مقدسترین کتابهای درسى ماست کتاب اَللُّمعَةُ الدِّمَشقیة فی فقه الامامیة معروف به لُمعة است كه متن و شرح است يعنى متن آن را يك عالم (شهید اول) نوشته و يك عالم ديگر (شهید ثانی) آن را شرح داده است. یعنی این كتاب درسی حوزوی، دستاورد شهادت دو عالم است! آنها براى ترويج مذهب تشيّع، جان خودشان را فدا كردند! متن اين كتاب در زندان نوشته شده است. شهيد اول متن لمعه دمشقیه را در زندان نوشت و بعد او را به جرم تشيّع به شهادت رساندند. بعد از چندى، عالم ديگرى از اهل حلّه، چون متن این کتاب را متنی مُنَقَّح و بسیار جالب یافت آن را شرح كرد و امروز به نام شرح لمعه معروف است. كتاب شرح لمعه را طلبهها میخوانند و در همه حوزهها شناخته شده است. شايد ما امروز هيچ عالِمى در عالَم تشيّع نداشته باشيم كه كتاب شرح لمعه را نخوانده باشد. اين كتاب درسى ما حاصل زحمات دو عالم شهيد است؛ متنش را يك عالم نوشت و به شهادت رسيد، عالم ديگر آن را شرح كرد و او را هم به شهادت رساندند! يعنى ما بايد بدانيم که مذهب ما با شهادت توأم است، فقه ما هم با شهادت توأم است. اگر علماى ما فداكارى نكرده بودند و به شهادت نرسيده بودند ما امروز فقه هم نمیداشتیم! بالاخره عالمان ديگرى در راه پياده كردن اين علوم تلاشهای بسیاری کردند. علما و بزرگان ما در مرحله نخست، حدیثهایی كه از پيغمبر و امامان علیهمالسلام رسيده بود را به ما رساندند؛ امثال شيخ كلينى، شيخ صدوق و شيخ طوسى که كتب اربعه را نوشتند سعى كردند خود حدیثها را حفظ كنند. در مرحله بعد، عالمان ديگرى آمدند و استنباط كردند و علم فقه را به وجود آوردند. دسته سوم، كسانى بودند كه سعى كردند فقه را در جامعه پياده كنند.
این احكام فقهى را که در کتابها بيان شده براى چه بيان كردهاند؟! آیا براى اين است كه خاك بخورند؟! آیا براى اين است كه فقط زينت كتابخانه شوند؟! يا براى اين است كه مورد عمل قرار گيرند؟! در تمام دورهها، ظالمان، ستمگران و قدرتمندان مانع اجرای احكام اسلام بودهاند. چرا؟! زیرا اجرای احکان اسلام به ضرر آنها بود. حكومت آنها غاصبانه بود و آنها حق حكومت نداشتند. آنها بهفكر منافع شخصى خود بودند و بیتالمال را صرف مصالح خودشان، خانوادهشان، طرفدارانشان و حزبشان میکردند؛ آنها غاصب بودند و حكومتشان حکومت جور و ظلم بود. علماي شیعه به آنها میگفتند نباید اين كارها را انجام دهید! اینها حرام است! چنین تصرفاتی حق شما نيست! شما اموال بیتالمال را تلف میکنید، صرف دار و دستهتان میکنید، صرف خويش و قومهایتان میکنید، شما بايد اینها را به مصرفى برسانيد كه اسلام دستور داده است! آنها میدیدند که اگر بخواهند به دستور اسلام عمل كنند كلاهشان پس معركه است و چيزى گيرشان نمیآید. علاوه بر اینکه اسلام به آنها اجازه هوسبازیهای مورد علاقه آنها و تشکیل مجالس عيش و نوش را نمیداد. ازاينرو، آنها هميشه از اجرای احكام فقهى اسلام جلوگیری میکردند.
دسته سوم، علمايى بودند كه علاوه بر اینکه سعى كردند فقه را تبيين كنند و احكام اسلام را بيان كنند، تلاش كردند تا اين احكام اجرا شود. يكى از علمایی كه در طول تاريخ تشيّع بزرگترین افتخار در راه خدمت به اسلام نصيبش شد امام خمینی رضواناللهعلیه بود؛ امام خمینی هم در راه تحقيق در علوم اسلامی و هم در راه نشر آنها در جامعه و هم تعليم اين علوم به ديگران تلاش كرد و بالاتر از همه اینها توانست اين احكام را به مرحله اجرا درآورد و در برابر همه قدرتهای شيطانى كه عليه پياده شدن احكام اسلامى صفآرایی كرده بودند قيام كند و با مردم پابرهنه، بدون سلاح و بدون اتکا به هرگونه قدرت خارجى پيروز شود. اين افتخار، لااقل به اين مرتبه از وسعت، موفقيت و پيروزى، در طول تاريخ اسلام كمتر نصيب كسى شده است.
ما وارث دستاوردهاى مبارزاتى هستيم كه امام و ياران و پيروانش با فداکاریهایشان، با بذل مال و جانشان، با زندان رفتنهایشان، با شکنجه دیدنهایشان براى ما به ارمغان آوردهاند. حالا وظيفه ما چیست؟! به بركت اين انقلاب، قرآن در جامعه ما زنده شد؛ به بركت اين انقلاب، احاديث اهلبیتعليهمالسلام و نهجالبلاغه رواج پيدا كرد و الآن ما حافظان و شارحان نهجالبلاغه داريم و مراكز مختلف علمى و پژوهشى براى تحقيق در علوم اسلامى فراهم شده است. امروز ما كلمات اهلبیتعليهمالسلام را در اختیار داريم، اما چه بهرهای از آنها میبریم؟! امروز کتابهایی پُر از كلمات اهلبیتعليهم السلام و شامل دهها هزار حديث با آن زحمتهای علما كه عرض کردم جمعآوری شده و در اختيار ما قرار گرفته است، بهگونهای که بهآسانی چاپ میشوند و دیگر لازم نیست كلمه به كلمه دستنویس و پيش استاد خوانده شوند و زیر و زبرشان درست گردد. شما میتوانید به بازار بروید، پولی پرداخت کنید و این کتابها را تهیه کنید. اما آیا همینکه این كتابها را بخريم و در کتابخانهمان بگذاريم كافى است؟!
الحمدلله امروز قرآن در جامعه ما رواج پيدا كرده است. ما در هر شهرى دهها و گاهى صدها حافظ قرآن داريم؛ حافظانی که هنوز به سن ده سالگى نرسیدهاند! این افتخار بسيار بزرگى براى جامعه ماست؛ اما حالا قرآن را حفظ كنيم كه چه كنيم؟! آیا فقط همین حفظ کافی است؟! آیا قرآن فقط براى اين نازل شده كه بچهها آیات آن را حفظ كنند يا قاريانى با قرائت خوب، با تجويد و با لحن خوب آن را قرائت كنند؟! همین؟! يا وظیفه ما این است که ابتدا ببينيم كلماتى كه از اهلبیتعليهمالسلام به ما رسيده چيست، معنايش چيست و براى چه اینها را فرمودهاند؟ چه لزومى داشت که تا این حدّ زحمت بكشند و اين سخنان را بيان كنند تا هميشه در تقيه زندگى كنند، در زندان حبس شوند، شكنجه ببينند و سرانجام به شهادت برسند؟! اگر اين سخنان را نمیگفتند دشمنان با آنها كارى نداشتند. همين احاديث و سخنان بود كه باعث میشد که بزرگان مجبور به تقيّه شوند و کتابهای حاوی آنها را مخفى كنند. گاهى دشمنان اهلبیت علیهمالسلام علما را به خاطر نقل همين حدیثها در زندان حبس میکردند! با وجود چنین شرایطی چرا امامان ما علیهمالسلام این سخنان را بیان میکردند؟! چرا دست از چنین کاری نمیکشیدند تا راحت زندگى کنند؟ اگر میخواستند دست از این سخنان بردارند پس اصلاً براى چه امام شده بودند؟! مگر وظيفه اصلي امام اين نيست كه مطالب حق را براى مردم بيان كند؟! آنها بايد حق را بيان كنند گرچه به قيمت جانشان تمام شود. علما هم سعى كردند آن معارف را جمعآوری كنند و به ما برسانند گرچه به قيمت جانشان تمام شود. فقها هم سعى كردند آنها را تفسير و احکام لازم را استنباط كنند - به قول آن آقاى بزرگوار - بهصورت ساندويچ دربیاورند تا ما راحت بتوانيم تناول كنيم و در اين راه به شهادت رسيدند. اگر اين كارها را نمیکردند آنها را نمیکشتند. حالا كه این معارف به دست ما رسيده ما بايد چهکار كنيم؟! آیا باید نهایت هنر ما این باشد که كتابش را بخريم و در كتابخانه بگذاريم! وظیفه ما نسبت به قرآن چیست؟! آیا تنها باید با لحن خيلى خوب آن را بخوانيم و مردم هم بنشينند و گوش كنند و بگویند الله، الله، احسنت، احسنت! آیا قرآن تنها براى همين نازل شده است؟! البته بايد اين کارها را انجام داد، اما وظیفه ما تنها اين نيست، بلکه این امور مقدمهاند. بايد قرآن را خوب تلاوت کرد تا مردم به شنیدن آن راغب شوند و پس از شنیدن، آن را بفهمند و پس از فهم، به آن عمل كنند، نه اینکه تنها آیات قرآن تلاوت شود و از شنيدن این تلاوتها لذت برده شود.
نسل جديد انقلاب بايد اين مسئوليت خود را درست بشناسد. آنچه به دست ما رسيده براى ما ارزان تمام نشده است، بلکه برای این معارف، صدها هزار خون پاك به زمین ريخته شده تا اینها به دست من و شما برسد. مگر براى پيروزى همين انقلاب و پيروزى همين جنگ، ما چند هزار شهيد داديم؟ بيش از دويست هزار از بهترين جوانان ما به شهادت رسيدند تا اين انقلاب سر پا بماند؛ دويست هزار شهید از برادران و پدران شما و امثال شما! اکنون وظیفه نسل جديد چیست؟! آیا باید بنشيند تماشا كند و احیاناً هم بگويد خب بیخود چنین كردند. خوب بود میرفتند راحت زندگى میکردند!
توجه به این نکات باعث میشود كه ما مسئوليت خودمان را بهتر بفهميم و بدانيم اين زحمتها كشيده شده براى اینکه ما راه حق را بشناسيم و گمراه نشويم و بعد از اينكه شناختيم عمل كنيم و نگذاريم قوانين ضد اسلامی در كشور به تصويب برسد. مگر اين زحمتها براى اين كشيده نشده تا احكام اسلام اجرا شود؟! آیا بعد از این زحمت، مجلس قانونگذاری كشورِ اسلامىِ انقلابى باید قانون ضد اسلام تصويب كند و ما هم بنشينيم تماشا كنيم؟! آیا شایسته است که خودمان اول اسلام را درست ياد نگيريم و اهتمامى به عمل كردنش هم نداشته باشيم و بعد ببينيم ديگران دارند این معارف را از بين میبرند و باز هم ساكت باشيم؟! آیا انسانيت همين را اقتضا میکند؟! آیا مسلمانى يعنى همين؟! آیا شيعه بودن يعنى همين؟! آیا پيرو سيدالشهدا علیهالسلام بودن يعنى همين؟! يا اینکه ما بايد جور ديگرى زندگى كنيم؟!
امروز نوبت شماست؛ اول باید سعى كنيم اسلام را درست بشناسيم و از خرمن معارف آيات و روايات که علما در طول چهارده قرن براى ما فراهم كردهاند هركدام دستکم خوشهای برگيريم. باید هر روز سعى كنيم مطالعات دینیمان را بيشتر كنيم و از دين، بهتر و بيشتر معرفت بیاموزیم و پاسخ شبهاتى را كه بر علیه دين القاء میکنند ياد بگيريم. اين تنها در بُعد شناخت است؛ اما با شناختن كه كار تمام نمیشود. بعد از شناختن، نوبت عمل كردن و شناساندن به ديگران است. غير از اینکه ما باید خودمان این معارف را بهخوب ياد بگیریم، بايد سعى كنيم هم خودمان عمل كنيم و هم زمینه عمل به آنها را در جامعه فراهم کنیم، يعنى نهضت امامرضواناللهعلیه و انقلاب اسلامى هميشه بايد زنده باشد. اگر شعله اين انقلاب خاموش شود، دوباره آرامآرام احكام اسلام تعطيل میشود؛ دوباره بیبندوباریها، فسادها و فحشاها رواج پيدا میکند و بعد هم حاکمان جور و ظلم مسلط میشوند و بیتالمال را صرف منافع خود و اقوام خود خواهند كرد و كسانى را سر كار میآورند كه يا بستگى نَسبى با آنها داشته باشند يا بستگى سَببى؛ پستها را به پسر و پسرزاده یا داماد و بستگان سببیشان میدهند صرفاً بهخاطر اینکه اقوامشان هستند خواه صلاحيت داشته باشند خواه نداشته باشند. آیا ما باید بنشينيم و تماشا كنيم که احكام اسلام و ارزشهای انقلابی يكى بعد از ديگرى در جامعه كمرنگ شوند و ما هم سكوت كنيم!
مگر آن كسانى كه امام حسينعلیهالسلام را بهشهادت رساندند چهکار كردند؟ 120 هزار نفر كه سر امام حسينعليه السلام را نبريدند؛ يك نفر بريد و بقيه سیاهیلشکر بودند؛ اما شما فقط يك نفر را لعن میکنید يا همه كسانى را كه به جنگ امام حسينعلیهالسلام آمدند؟
حضرت علیعلیهالسلام در نهجالبلاغه میفرمایند: أيُّها النّاسِ، إنَّما يَجمَعُ النّاسَ الرِّضا و السُّخطُ، و إنَّما عَقَرَ ناقَةَ ثَمودَ رَجُلٌ واحِدٌ، فعَمَّهُمُ اللّه ُبِالعَذابِ لَمّا عَمَّوهُ بِالرِّضا. حضرت میفرمایند: ناقه صالح را يك نفر پِى كرد اما خداوند همه قوم ثمود را عذاب کرد زيرا همه به كار آن مرد، راضى بودند. داستانش را که میدانید؛ خدا حضرت صالح را برای هدایت قوم ثمود مبعوث فرمود. آنها بتپرست بودند. حضرت صالح هرچه آنها را به خداپرستى دعوت كرد گوش نكردند. تا اینکه يك روز آمدند و گفتند ما در صورتى حرف تو را قبول میکنیم و تو را پيغمبر میدانیم كه از دل اين كوه، يك شتر زنده بيرون بياورى! اگر تو واقعاً از طرف خدا هستى بايد اين كار را انجام دهی تا ما قبول كنيم که تو پيغمبر هستى.
خداوند متعال براى اينکه حجت را بر آنها تمام كند چنين معجزهای را به حضرت صالح داد و يك شتر زنده را از دل يك كوه بيرون راند، منتها فرمود که من يك شرط میگذارم و شرطش این است كه يك چشمه آب، مخصوص اين شتر است و كسى نبايد مانع شود كه شتر از اين آب استفاده كند. اين آب بايد در اختيار این شتر قرار گيرد تا معلوم باشد اين شتر، معجزه الهى است و همه مردم آن را بشناسند. اگر كسى متعرض اين شتر شود خدا بر او عذاب نازل میکند. روز موعود، مردم با این اطمینان كه اصلاً اين کار، شدنى نيست جمع شدند؛ آنها مطمئن بودند که امکان ندارد از دل يك صخره سخت يك شتر زنده بيرون آید. حضرت صالح آمد و دعا كرد و خدا اين معجزه را به دست حضرت صالح انجام داد و از دل كوه، يك شتر زنده بیرون آمد. آنها نتوانستند حرفی بزنند و ديگر حجتى نداشتند ولى در دل ايمان نياوردند. نهتنها ايمان نياوردند بلکه سعى كردند آن شتر را به قتل برسانند و آن را پی کنند!
آیات آخر سوره شمس مربوط به این داستان بوده، میفرماید فَكَذَّبُوهُ فَعَقَرُوهَا فَدَمْدَمَ عَلَيْهِمْ رَبُّهُمْ بِذَنْبِهِمْ فَسَوَّاهَا.[2] عَقَر بهمعنای پى كردن شتر است. فَعَقَرُوهَا یعنی قوم صالح ناقه صالح را پى كردند. خدا بهسبب این معصت، آنها را عذاب كرد. قوم صالح، صبح كه از خواب برخاستند عذاب الهی بر آنها نازل شد و زلزلهای آمد و همه به هلاكت رسيدند؛ فَدَمْدَمَ عَلَيْهِمْ رَبُّهُمْ بِذَنْبِهِمْ فَسَوَّاهَا. اصلاً خدا سرزمين آنها را با خاك يكسان كرد. اين اصل داستان بود. اميرالمؤمنينصلواتاللهعليه در نهجالبلاغه میفرماید: شتر صالح را يك نفر پی کرد، اما چرا عذاب نازل شد و همه هلاك شدند؟! زیرا آنها هم همراهى كردند. آنها در برابر این معصیت سكوت كردند و اعتراضی نكردند و برای جلوگیری از این نافرمانی تلاشی نکردند.
اگر در جامعه اسلامى، كسى عليه اسلام قيام كند و بخواهد احكام اسلام را از بين ببرد و عقايد اسلامى را تكذيب كند و ديگران هم سكوت كنند به سرنوشت قوم ثمود دچار خواهند شد. پى كننده يك نفر است اما همه هلاك خواهند شد! خداوند در قرآن کریم از اين نمونهها فراوان یادآور شده است که اکنون فرصت توضیح آنها نيست.
اجازه بدهيد يك مثال ديگر هم عرض كنم تا اين يادگارى را هم از اين مجلس داشته باشيد. حتماً گاهى جاهای ديگر هم این مثال را شنيدهايد، اما شایسته است که با داستانهای قرآنى بيشتر آشنا شويد. اين داستان مربوط به قومى از بنیاسرائیل است که در چند جای قرآن ذكر شده و تفسيرش در يك جا مفصلتر آمده است. اسرائيل لقب حضرت يعقوب است. ايشان 12 تا پسر داشت و هر پسرى فرزندان زيادى داشتند و يك جمعيت كثيرى از اين طايفه پيدا شد که همه آنها را بنیاسرائیل میگفتند. جمعیت بنیاسرائیل کمکم گسترش پيدا كرد تا به امروز رسید که همه یهودیان را بنیاسرائیل میگویند. در ميان اقوام بنیاسرائیل صدها پيغمبر مبعوث شدند. حضرت داوود، حضرت سليمان، حضرت يحيى، حضرت زكريا و دهها پيغمبر ديگر از پیغمبران بنیاسرائیل بودند.
قومى از بنیاسرائیل در ساحل یک دريا زندگى میکردند. عمده معاش آنها از صيد ماهى بود و زندگیشان از اين راه تأمين میشد؛ ...كَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْر...ِ.[3] در مذهب يهود، كار كردن، آتش روشن كردن و غذا پختن در روز شنبه ممنوع است. آنها روز شنبه را فقط روز عبادت میدانند و معتقدند صيد ماهى هم در این روز حرام است و اگر در روز شنبه ماهى صيد شود خوردن آن حرام است. الآن هم یهودیهای اُرتدکس كه به احكامشان مقيّد هستند به این حکم عمل میکنند و روز شنبه، خودشان غذا نمیپزند. يا از روز جمعه غذاى فردا را آماده میکنند و يا از جاهاى ديگر غذاى تهیهشده میخرند. در يزد خودمان هم يك محلهای است که محله یهودیهاست و بنده با آنجا آشنا هستم. حالا نمیدانم شما در شهر خودتان این چیزها را ديده و شنيدهايد یا نه؟ یادم هست که روز شنبه در محله یهودیهای یزد، همسایههای مسلمان برايشان غذا میبردند. چون خودشان آتش روشن نمیکردند.
در مذهب یهود صيد ماهى در روز شنبه حرام بود. اتفاقاً ماهیها متوجه این قضیه شده بودند و فهميده بودند روز شنبه كسى مزاحمشان نمیشود. حيوانات هم هوشهای عجيبى دارند که ما بهدرستی آنها را درک نمیکنیم. روز شنبه كه میشد ماهیها براى غذا و استفاده از اكسيژن هوا و نور و اين حرفها، کنار ساحل روی سطح آب میآمدند، اما در روزهاى ديگر كه میدانستند بناست صيدشان كنند كمتر به سطح آب میآمدند و یا اصلاً نمیآمدند. مردم آن عصر با يك امتحان مواجه شدند. آنها میدیدند از یکطرف در روز شنبه صيد ماهى، حرام است و از طرف دیگر روزهاى ديگر ماهىها کمتر به سطح آب میآیند. زندگی آنها هم از همين راه اداره میشد. مانده بودند که چهکار كنند! این یهودیان حیلهای انديشيدند؛ آمدند كنار ساحل حوضچههایی ساختند و روزهاى شنبه كه ماهیها كنار ساحل میآمدند آب را باز میکردند و ماهیها به همراه آب به درون اين حوضچهها میآمدند. بعد جلوى راهشان را سد میکردند و ديگر نمیگذاشتند که به دریا برگردند و روز يكشنبه میرفتند آنها را صيد میکردند. بعد میگفتند صيد ماهی در روز شنبه حرام است و ما که روز شنبه ماهی صيد نكرديم! اين حيله را انديشيدند براى اينكه از حكم خدا سرپيچى كنند.
نتیجهاش این حیله چه شد؟! اين قوم، سه دسته بودند؛ تقریباً يك ثلثشان این کار را انجام میدادند که میآمدند در کنار ساحل حوضچههایی را درست میکردند و ماهیها را در آنجا به دام میانداختند و روز يكشنبه میرفتند آنها را صيد میکردند. يك دسته، سخت با این کار مخالفت میکردند و میگفتند با حكم خدا بازى نكنيد! خدا میخواهد روز شنبه به اين حیوانات كاری نداشته باشيد. این کار حيله است! اين كارها را نكنيد! با خدا نمیشود شوخى كرد! نصيحتشان میکردند و آنها را از منكر نهی میکردند. دسته سوم هم ساكت بودند، نه خودشان صيد میکردند و نه به آنها چيزى میگفتند.
پيغمبر آن قوم آنها را نصيحت كرد كه اين كار را نكنيد! اين كار درستى نيست! خدا غضب میکند و شما را عذاب میکند! آنها گفتند: ما که در روز شنبه ماهی صيد نمیکنیم! بالاخره نصيحت پيغمبر را نشنيدند. خدا دو دسته از این قوم را بهصورت میمون مسخ كرد؛ قُلْنَا لَهُمْ كُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِينَ![4] این دو دسته چه كسانى بودند؟ يك دسته کسانی بودند که اين حيله را انجام میدادند و دسته دوم كسانى بودند كه سكوت میکردند. تنها آن دستهای كه نهى از منكر میکردند انسان باقى ماندند.
آنهایی كه سكوت میکردند به آنهایی كه نهى از منكر میکردند میگفتند چرا بیخود وقتتان را صرف اینها میکنید و با اینها سروكله میزنید! لِمَ تَعِظُونَ قَوْمًا اللَّهُ مُهْلِكُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذَابًا شَدِيدًا؟![5] رهايشان كنيد! خدا بالاخره اینها را عذاب خواهد كرد. آنها حرف شما را كه گوش نمیکنند. پس براى چه بیخود با آنها سروكله میزنید؟! لِمَ تَعِظُونَ قَوْمًا ...؛ چرا موعظه میکنید ... آنهایی كه نهى از منكر میکردند در پاسخ گفتند مَعْذِرَةً إِلَى رَبِّكُمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ؛ اينكه ما نهى از منكر میکنیم دو دليل دارد؛ يكى اینکه ما پيش خدا عذر داشته و بگوییم ما حکم تو را برای ایشان گفتيم و به وظيفه خود عمل كرديم و دیگری اینکه شايد يك نفر هم هدایت شد. بههرحال، اگر يك نفر هم گوش كند لااقل همان یک نفر از عذاب نجات پيدا میکند. ما به اين دو دليل موعظهشان میکنیم و نهى از منكر میکنیم.
تنها كسانى از عذاب نجات پيدا كردند كه نهى از منكر میکردند، اما آنهایی كه روز شنبه آب در حوضچهها میانداختند، بهصورت میمون مسخ شدند. در اين آيه آمده است که همه آنها بهصورت ميمون مسخ شدند. يك جای دیگر دارد که جَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَالْخَنَازِيرَ؛[6] هم بهصورت ميمون مسخ شدند و هم بهصورت خوک. ولى در اين آيات آمده که همه آن دو دسته، بهصورت میمون مسخ شدند؛ قِرد يعنى ميمون، قِرَدَةً يعنى میمونها. قرآن میفرماید ما هر دو دسته را بهصورت ميمون مسخ كرديم، هم آنهایی كه اين كار را میکردند و هم آنهایی كه سكوت كردند.
امروز هم حیلههایی نسبت به احكام شرعى اعمال میشود. بعضیها رقصهای حرام را انجام میدهند و اسم آن را حركات موزون میگذارند! آیا با اسم عوض كردن، ماهيت کار عوض میشود؟! بعضى از موسیقیهای ناصواب و مبتذل را اجرا میکنند و میگویند اين موسيقىِ باستانى است! آیا وقتى موسیقی سبک باستانى نواخته شد حلال میشود؟! آیا با عناوینی مثل رقص محلى، موسيقى باستانى، آثار ملى، فرهنگ باستانى ايرانى حکم خدا عوض شده، حرام خدا حلال میشود؟! برخی ربا میخورند و نام آن را كارمزد میگذارند! آیا با عوض کردن اسم، این حرام خدا حلال میشود؟!
خدا میگوید ربا خوردن جنگ با خداست، اما اینها میگویند چون اسمش را ربا میگویید جنگ با خداست ولی وقتى اسمش كارمزد شد صلح با خدا میشود! مگر ماهيت چيزى با اسم عوض كردن تغيير میکند؟! اینها بازى با احكام خداست! همان بازیای كه بنیاسرائیل در صيد ماهى كردند و به این مسخ مبتلا شدند. منتها خداوند متعال فرموده اين عذابها شامل حال امت آخرالزمان نمیشود و عذاب آنها به روز قيامت میافتد وگرنه استحقاق اینها براى مسخ شدن بهصورت خوك، صدبار بيشتر از آنهاست!
ما بايد اول، اسلام را خوب ياد بگيريم؛ دوم، خوب به آن عمل كنيم؛ سوم، سعى كنيم ديگران را به عمل كردن به معارف آن، وادار كنيم. اصل نهضت حضرت امامرضواناللهعلیه بهعنوان نهى از منكر بود. قيام حضرت سيدالشهداعلیهالسلام براى نهى از منكر بود. حضرت فرمودند:... أُریدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهى عَنِ الْمُنْکَرِ؛ من براى امر به معروف و نهى از منكر قیام کردم.
شما از همين دوران نوجوانى و جوانى بايد خودتان را آماده كنيد براى اینکه در راه اجراى احكام الهى قاطع باشيد. هم خودتان خوب عمل كنيد و هم برای جلوىگیری از فساد آماده باشد وگرنه ميراث انبيا از بين خواهد رفت، خونهای شهدا پايمال خواهد شد و خود ما هم مستحق عذاب خواهيم شد. العياذ بالله! خدا چنين روزى را نياورد؛ اما نيامدن چنین روزی در گرو رفتار من و شماست. دیگر از ما كه گذشته و الآن دوران شماست.
اگر متعهد به احكام اسلام بوديد، اگر به اسلام عشق ورزيديد، اگر اسلام را خوب ياد گرفتيد، و خوب عمل كرديد و خوب ترويج كرديد تا ديگران عمل كنند، روزبهروز بر عزت و سرافرازیتان افزوده میشود، نعمتهای دنيایتان بيشتر میشود، صلح و آرامش براي شما بيشتر میشود، بركات خدا بر شما بيشتر نازل میشود و سعادت ابدى هم براى شما ثابت خواهد بود، اما اگر خدايى ناكرده كوتاهى كنيد اینها روزبهروز و آرامآرام كم میشوند؛ برکتها كم میشوند، گرانیها به بهانهای زياد میشوند، آرامشها و امنیتها از بين میروند، ناامنیها فراوان میشوند، فحشاءها زياد میشوند، خانوادهها متلاشى میشوند، بين زن و شوهرها اختلاف میافتد، بچهها از خانهها فرار میکنند! مگر فساد چیست؟! مگر عذاب چیست؟! همه فسادها و عذابها به خاطر اين است كه ما از اسلام فاصله میگیریم.
پروردگارا! تو را به عزت و جلالت قسم میدهیم به همه ما توفيق بده كه اسلام را بهتر بشناسيم!
به ما توفيق بده كه بهتر به آن عمل كنيم!
به ما توفيق بده كه اسلام را به ديگران بهتر بشناسانيم و سعى كنيم كه احكام اسلام در جامعه خودمان و بعد در ساير جوامع اجرا شود!
بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطّاهِرینَ