بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلاَةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّیبِینَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین
أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً
تقدیم به روح ملکوتی امام راحلرضواناللهعلیه و شهدای والامقام اسلام، صلواتی اهدا میکنیم.
شهادت امام پنجم، حضرت باقرالعلومصلواتاللهعلیهوعلیآبائهوأبنائهالمعصومین را به پیشگاه مقدس ولیعصرارواحنافداه و همه دوستداران اهلبیت، تسلیت و تعزیت عرض میکنم.
خداوند متعال را شکر میکنیم که در زمین دل ما بذر محبت اهلبیت را افشاند و این موهبت عظیم را به ما اختصاص داد؛ خَلَقَكُمُ اللّهُ أَنْواراً فَجَعَلَكُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِینَ حَتّى مَنَّ عَلَینا بِكُمْ فَجَعَلَكُمْ فِی بُیوتٍ أَذِنَ اللّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَیذْكَرَ فِیهَا اسْمُهُ، وَجَعَلَ صَلاتَنا عَلَیكُمْ، وَمَا خَصَّنا بِهِ مِنْ وِلایتِكُمْ، طِیباً لِخَلْقِنا، وَطَهارَةً لِأَنْفُسِنا، وَتَزْكِیةً لَنا، وَكَفَّارَةً لِذُنُوبِنا؛ استشهادم به این جمله وَمَا خَصَّنا بِهِ مِنْ وِلایتِكُمْ بود. این یک موهبت اختصاصی است که خداوند متعال به دوستداران اهلبیت مرحمت فرموده است. ما در مقابلش چیزی نپرداختهایم و زحمتی نکشیدهایم، عنایت الهی اقتضا کرده بود که بذر محبت اهلبیت در دل ما پاشیده باشد. این بذر ابتدا بهوسیله پدر و مادر و بعد بهوسیله دوستان و اساتید و معلمان و دیگران رشد کرد تا هر کسی که بهرهای از این درخت مبارک داشت این بهره را ببرد و برای همیشه از آن استفاده کند.
اراده الهی بر این تعلق گرفته است که رشد کمالات انسان، اختیاری باشد. خدا ابتدا عنایتی میفرماید و نعمتی را تفضل میکند ولی اگر انسان شکر نعمت را به جا بیاورد یکی از مصادیق لَئِن شَكَرْتُمْ لأَزِیدَنَّكُمْ[1] میشود و طبق مقرراتی که خداوند متعال تعیین فرموده است کمالاتش رشد میکند. از جمله چیزهایی که این درخت را بارور میکند همین مراسم عزاداری و اظهار عواطف دینی، چه در ایام سُرور و چه در ایام عزاست و همینطور از بهترین وسیلههای آبیاری این درخت، رفتن به زیارت ائمه اطهارصلواتاللهعلیهماجمعین است که به صورتهای مختلفی مورد تأکید واقع شده است.
در حد اطلاعات بنده، تشویقهایی که برای زیارت سیدالشهداصلواتاللهعلیه شده است برای هیچ چیزی نشده است. برکاتی که برای زیارت سیدالشهدا و عزاداری و گریه برای ایشان ذکر شده است از همه چیز امیدبخشتر است. سعی کردهاند یک راههایی را برای ما معین کنند که برای هر کسی میسر باشد. توصیه کردهاند که شیعیان ما هر جا که هستند شبی یک مرتبه، آخر شب، قبل از خواب، یک سلام به سیدالشهدا عرض کنند. این اقلّ چیزی است که ما میتوانیم از توسل و زیارت اباعبداللهسلاماللهعليه بهرهمند شویم. مراتب عالیترش هم هست که همه کماً و کیفاً میدانید؛ کسانی مقید بودند که هر روز زیارت عاشورا را با صد لعن و صد سلام بخوانند. یکیشان مرحوم آقای بهجترضواناللهعلیه بود. ایشان از استادشان مرحوم آقاشیخ محمدحسین اصفهانیرضواناللهعلیه نقل میکردند که ایشان از خدا خواسته بودند که تا آخرین روز زندگیشان این زیارتشان ترک نشود و میفرمودند همینگونه هم شد؛ ایشان در شب آخر وفاتشان هم زیارت عاشورا و چیزهای دیگری از جمله نماز جعفر را خواندند و بعد در حال سجده از دنیا رفتند.
اهتمامی که در روایات برای زیارت سیدالشهداصلواتاللهعلیه شده و وعدههایی که برای زائران داده شده است بسیار عجیب است. از جمله چیزهایی که میتواند اهمیت مطلب را برای امثال بنده روشن کند سخنان بزرگانی است که شهادت دادهاند که ما در اثر زیارت سیدالشهداصلواتاللهعلیه به چه کمالات و به چه نتایجی رسیدهایم. شاید همه شما عزیزان جوان شنیده باشید که مرحوم آقای بهجترضواناللهعلیه و مرحوم آقای طباطباییرضواناللهعلیه و بسیاری از بزرگان دیگر، استاد اخلاقی به نام حاج میرزاعلی آقای قاضی طباطباییرضواناللهعلیه داشتهاند. ایشان در تربیت، بسیار معروف و موفق بوده است. شاگردهای ایشان میگفتند که ایشان کارخانه آدمسازی دارد؛ کسانی که کنار ایشان بروند و از ایشان استفاده کنند در این کارخانه ساخته میشوند.
من این را از خود آقای طباطبایی شنیدم که ایشان میفرمودند مرحوم آقای قاضی میفرمود من هر چه دارم از زیارت سیدالشهداصلواتاللهعليه و از قرائت قرآن است. حالا عقل بنده به مقاماتی که ایشان داشته خیلی نمیرسد ولی ایشان کسی بوده که امثال آقای بهجت و آقای طباطبایی و بسیاری از بزرگان دیگر را تربیت کرده است. ایشان میگفتند من هر چه دارم از برکت این دو چیز است؛ زیارت سیدالشهداصلواتاللهعلیه و قرائت قرآن. این را من از خود آقای طباطبایی شنیدم و ایشان هم بلاواسطه از استادشان شنیده بودند.
با توجه به این فضائلی که در روایات ذکر شده و این آثاری که بزرگان شهادت دادهاند که درک کردهایم، تجربه کردهایم و به آن رسیدهایم، برای امثال بنده یک سؤال مطرح میشود که ما هم به زیارت میرویم، ما هم زیارت میخوانیم، بالاخره گهگاهی زیارت عاشورا یا زیارت وارث میخوانیم، گاهی هم توفیق تشرف به کربلا برای ما حاصل میشود، چه طور است که ما اینگونه نمیشویم؟ آنها گفتهاند که ما هر چه داریم از زیارت سیدالشهداست؛ ما هم بالاخره چند بار به زیارت رفتیم، رفتنش رفتیم، خواندنش هم خواندیم ولی چیزی نفهمیدیم. نه اینکه نفهمیدیم، احتمال میدهیم که اثرش باشد و ما نفهمیده باشیم؛ خب اثرش هست و خداوند متعال ثوابهای اخروی عنایت میکند و ما هم نمیفهمیم که خدا چه ثوابی مقرر کرده است اما اینکه مثل آقای قاضی با آن کرامات بفرمایند من هر چه دارم از زیارت سیدالشهدا دارم، این را میفهمیم که ما نداریم. چرا آنگونه که باید از این زیارتها استفاده نمیکنیم؟!
البته شبیه این درباره نماز هم مطرح است که الصَّلَاةُ مِعْرَاجُ الْمُؤْمِنِ ولی ما با وجود اینکه خیلی هم نماز میخوانیم اما هیچ معراجی هم نرفتیم! چه طور است که آنهایی که به آن مقامات رسیدند نماز و زیارتشان آنها را به معراج برد و آنگونه شد که شخصی مثل آقای قاضی آن هم با آن کرامات پیدا شد؟! فکر میکنم سؤال بیجایی نباشد.
جوابی که به ذهنم میرسد این است که این تفاوت زیارتهای ما و زیارتهای آنها تنها در کمیت نیست. اینگونه نیست که آنها تعداد دفعات زیارت رفتنشان بیشتر بوده، زیارتهایشان طولانیتر بوده، مثلاً تعداد تشرفاتشان بیشتر بوده یا زیارتهای عاشورایشان را بیشتر خواندهاند. تصور میکنم تفاوت اصلی در کیفیت باشد؛ مثلاً بنده به زیارت حضرت معصومهسلاماللهعلیها و یا اگر قسمتم شود به زیارت حضرت رضاصلواتاللهعليهوعليآبائهوأبنائهالمعصومين میروم. خب وقتی که بارگاه و گنبد ایشان را میبینم واقعاً خوشحال هم میشوم. نگاهم که به گنبد طلای حضرت رضاسلاماللهعلیه میافتد دلم غنج میزند. دوست هم دارم که صحن و سرایشان را ببینم، لذت میبرم، صفایی دارد. بعد هم داخل حرم میروم، بالاخره در و دیواری است و ضریحی و ما میایستیم و مستحب است آدم زیارت بخواند، خب ما هم میخوانیم؛ اما اگر دقت کنیم - من امثال خودم را عرض میکنم - زیارت ما مثل یک اسکلت بیجان و مرده بیروحی است که هیکل دارد ولی روح ندارد. شاهدش هم این است که برای اذن دخول همه مشاهد مشرفه و از جمله اذن دخول حرم حضرت رضاسلاماللهعلیه میخوانیم که ... یَرَوْنَ مَقامی، وَیَسْمَعُونَ کَلامی، وَیَرُدُّونَ سَلامی، وَأَنَّکَ حَجَبْتَ عَنْ سَمْعی کَلامَهُمْ. خطاب به خداوند متعال است که حَجَبْتَ عَنْ سَمْعی کَلامَهُمْ؛ شهادت میدهم که آنها جواب سلام من را میدهند ولی من نمیفهمم.
خب ما در اذن دخولمان میخوانیم که شما من را میبینید و کلام من را میشنوید. ما که به حرم میرویم آیا واقعاً مثل کسی هستیم که داریم با یکی صحبت میکنیم و او حرف ما را میشنود، ما را میبیند، جوابمان را میدهد، یا اقلاً جواب سلاممان را میدهد؟! شاید کسان دیگری باشند که چیزهای دیگری را جواب بگیرند، آنها را که من نمیدانم اما در اذن دخول میخوانیم که شما جواب سلام را میدهید، وَأَنَّکَ حَجَبْتَ عَنْ سَمْعی کَلامَهُمْ. البته بعدش هم یک جملهای دارد؛ وَفَتَحْتَ بابَ فَهْمی بِلَذیذِ مُناجاتِهِمْ. حالا آیا ما واقعاً آنجا لذتی میبریم؟! اصلاً مناجاتی داریم؟! لذتی میبریم؟! وَفَتَحْتَ بابَ فَهْمی بِلَذیذِ مُناجاتِهِمْ.
البته میبینیم یا میشنویم که کسانی زیارتشان کمی با زیارتهای ما فرق دارد. ما طبعاً وقتی به زیارت میرویم کمی که زیارت میکنیم زیارت که طولانی میشود خسته میشویم، آخرهایش را نگاه میکنیم که ببینیم چند صفحه دیگر مانده است یا اگر مثلاً ذکری باشد یک نگاه میکنیم که چه قدر دیگر از تسبیح مانده، خسته شدیم، زودتر تمام شود؛ ولی من بعضی از اشخاص را دیدهام، الآن هم هستند، اگر بگویم شما هم میشناسید، میگویند ما هیچ وقت در هیچ حرمی خسته نمیشویم و اگر کار لازمی نداشته باشیم دلمان نمیآید که از حرم بیرون بیاییم. این یک کمی با ما فرق دارد.
ما اگر واقعاً همینهایی که میخوانیم را باورمان باشد و رفتارمان با این سخنمان متناسب باشد، واقعاً وقتی در حرم میرویم باورمان باشد که امام، زنده است، صدای ما را میشنود، ما را میبیند، حرف ما را میشنود و نهتنها حرف من را میشنود دهها هزار نفر اینجا هستند و با صد زبان سخن میگویند، در یک لحظه کلام همه را میشنود، هر کسی به هر زبانی سخن بگوید او میفهمد، آیا رفتارمان اینگونه است که وقتی به حرم میرویم، کأنه- حالا ما میگوییم کأنه- کأنه آن که میگوییم یَرَوْنَ مَقامی واقعاً ما را میبینند، صدایمان را میشنوند، با ما حرف میزنند وَیَرُدُّونَ سَلامی؟!
سعی کنیم بهتدریج این را یاد بگیریم. باورمان است، دروغ که نیست، اگر دروغ بود که نمیخواندیم. اذن دخولی که میخوانیم، وارد شده که قبل از ورودتان این را بخوانید. حالا شنیدم که مرحوم آقای بهجت میفرمودند که بعدش هم دارد که اگر دلت شکست و اشکت جاری شد این نشانه این است که اجازه دادهاند. ایشان به بعضیها فرموده بودند که اگر دلتان نشکست و اشکتان جاری نشد برگردید؛ در جواب اذن دخول به شما اجازه ندادهاند، برگردید. حالا ما که جرأت نمیکنیم، همهاش باید برگردیم، هیچ وقت نباید برویم!
بههرحال بنا بگذاریم که این را جدی بگیریم که واقعاً یک حقیقتی است، آنجا کسی هست که میبیند و میشنود. البته نمیشود توقع داشت که آدم، یکروزه و یکشبه به مقام اولیای خدا برسد و خود امام را هم زیارت کند و کلامش را هم بشنود ولی بهاحتمالقوی آنهایی که به آن مقامات رسیدهاند این راه را رفتهاند؛ یعنی سعی کردهاند به زیارتشان کیفیت ببخشند و تنها خواندن یک سری الفاظ نباشد.
البته این مطلب بهصورت اقوایی و به یک معنا درباره نماز هم صادق است. یادم است در سفر اخیر مقام معظم رهبری در یکی از فرمایشاتشان راجع به نماز توصیه میکردند؛ ایشان میفرمودند نماز ما اینگونه نباشد که نماز بیمخاطب باشد، یک چیزی میخوانیم؛ خب مخاطبی است، داریم با او صحبت میکنیم. متأسفانه امثال بنده که اعتراف میکنم نمازم نماز بیمخاطب است، اگر هر وقت توفیقی شد زیارت هم میخوانم، دعا هم میخوانم اما نمیدانم نماز گزاردن، دعا کردن و زیارت کردن چه قدر نصیب من میشود؟ خیال میکنم این کیفیت را کسانی که دلهایشان پاکتر است و مثل ما آلوده به گناه نشدهاند بیشتر میتوانند رعایت کنند. حدس میزنم شما جوانهای عزیز اگر همت کنید، بسیار آسانتر و بهتر از امثال ما که دهها سال قلبمان به گناه آلوده شده و سیاه شده و دیگر نوری در آن نفوذ نمیکند، میتوانید از این انوار استفاده کنید، نزدیک شوید، خودتان را در حضور امام ببینید و سعی کنید ادبش را رعایت کنید.
برای شما عزیزان در جوانیتان فرصت بسیار خوبی پیش آمده که خیلیها آرزویش را دارند که اقلاً در سن پیری نصیبشان شود و موفق نمیشوند. شکر این نعمت را به جا بیاورید، قدرش را بدانید، سعی کنید در این چند روز که حالا همیشگی هم نیست، ولی این پنج، شش روزی که سفرتان طول میکشد از همان لحظهای که سفر را شروع میکنید یادتان باشد که آن کسی که میخواهید او را زیارت کنید حواسش به شماست، او میداند که شما دارید میآیید. هر چه شما به یاد او باشید او بیشتر به یاد شما خواهد بود؛ فَاذْكُرُونِی أَذْكُرْكُمْ.[2]
در روایت دارد که إِنَّ ذِكْرَنَا مِنْ ذِكْرِ اَللَّهِ؛[3] یعنی این قاعده درباره ما هم جاری است. این کیفیتش به توجه قلبی است، به گفتن نیست. ممکن است آدم به زبانش خیلی چیزها را بگوید اما دلش خبر نداشته باشد. سعی کنید توجه قلبی را در خودتان تقویت کنید. این چند روزه، بنا بگذارید هر جایی که میتوانید، در هر جا و در هر حالی که هستید توجهتان به آن کسی باشد که قصد زیارتش را کردهاید؛ آقا! ما داریم میآییم کنار شما، دست ما و دامن شما، امید ما به مهماننوازی شماست. اگر این حال را در خودتان تقویت کنید مطمئن باشید چیزی گیرتان میآید که امثال بنده در هفتاد، هشتاد سال گیر نیاوردهایم ولی شما میتوانید در ظرف چند روز به دست بیاورید! حیف نیست که آدم از چنین گوهری صرفنظر کند و به اینطرف و آنطرف نگاه کند و حرکات روزمره و حرفهای روزمره و احیاناً شوخیهای بیمورد؟! البته شوخی در سفر، مستحب است، نمیگویم شوخی نکنید اما سعی کنید به جای بعضی از حرفهای لغو، بیشتر توجهتان به ائمه اطهارصلواتاللهعلیهماجمعین باشد، از امیرالمؤمنین گرفته تا سایر ائمهای که انشاءالله توفیق زیارتشان را داشته باشید.
از جمله چیزهایی که در این سفر، بسیار به موفقیت آدم کمک میکند خدمت کردن به زائران است. این معنایش این است که اگر ما لیاقت نداریم که خودمان زائر شما باشیم اما چون شما را دوست داریم زائرتان را هم دوست میداریم، به زائرتان خدمت میکنیم بلکه به صدقهسر آنها به ما هم توجهی کنید. آدم هر چه میتواند به همین نیت به زوّارها خدمت کند؛ یکی هم دعا برای دیگران.
حالا فکر نکنید وقتی میگویند مثلاً برای چهل مؤمن دعا کنید باید برای سلمان و ابوذر دعا کنید. من یادم است اوائلی که نافله شب را یاد گرفته بودم در مسجد ملا اسماعیل یزد بود که خوانده میشد، نمیدانم یزدیها بشناسند یا نه؟ آنجا میخواندند اللّهُمَّ اغفِر لِسلمان فارسی، اللّهُمَّ اغفِر لِابوذر، اللّهُمَّ اغفِر لِشیخ مرتضی انصاری. اینکه گفتند دعا کنید منظور این است که برای همه مؤمنانی دعا کنید که بیشتر به دعا احتیاج دارند. البته اگر آدم بتواند آنها را هم دعا کند خب خیلی خوب است.
در داستان حضرت زهراسلاماللهعلیها که حضرت دعا میفرمودند و امام حسنعلیهالسلام عرض کردند اینها همان کسانی هستند که به شما ظلم کردند؛ این اهل مدینهای که حضرت برای آنها دعا میفرمودند و نوبت به بچههای خودش نمیرسید چه کسانی بودند؟! و اگر این دریای مرحمت و لطف آنها نبود ما هم امیدی نداشتیم که به ما هم عنایتی کنند؛ با این غفلتها، با این روسیاهیها، با این اشتباهات و با این جفاهایی که نسبت به اهلبیت میکنیم استحقاق این را داریم که پس کلهای بزنند و بگویند بروید گم شوید! ولی ما امید داریم که با همه روسیاهیمان، باز هم ما را بپذیرند. نهتنها بپذیرند بلکه دعوت کنند؛ برای اینکه رحمت، محبت و لطف آنها بینهایت است و حدوحصری ندارد.
ما هم سعی کنیم یاد بگیریم و برای دوستانشان و برای هر کسی که ذرهای محبت اهلبیت دارد دعا کنیم، چهبسا یک سر سوزن محبتی که دارد از ما خیلی بهتر شود؛ ممکن است این محبتی که ما داریم و حالا بیشتر هم باشد اما در اثر گناه و آلودگی، کمکم این محبت را از دست بدهیم؛ ولی آن یک ذره محبت بماند و کار خودش را انجام دهد!
بههرحال دعا کردن برای دیگران، ولو اینهایی که ما میشناسیم خیلی هم در ظاهر افراد صالحی نباشند اما محبت را اهلبیت دارند، همان چیزی که مایه امید ما است که نجات پیدا کنیم، این هم در اینکه در زیارتتان موفق شوید و بیشتر قبول کنند بسیار مؤثر است چون خودشان فرمودهاند که دعایی که آدم برای کس دیگری بکند، هفتاد برابر برای خودش مستجاب میشود؛ از همین جا استفاده میکنم و خواهش میکنم برای این پیرمرد گنهکار هم دعا کنید، انشاءالله برای خودتان مستجاب میشود. حالا انشاءالله خدا قلب پاک شما را میبیند و برای ما هم مستجاب میکند اما مطمئن باشید که برای خودتان هم مفیدتر است.
امیدواریم که انشاءالله با دست پُر، زیارت مقبول، دعاهای مستجاب، دلهای نورانی و حوائج برآورده مراجعت کنید و انشاءالله باز هم شما را زیارت کنیم. من برای یکایک شما دعا میکنم و انشاءالله که خدا شما را از همه آفات و بلیات حفظ بفرماید.
وصلی الله علی محمد و آله الطاهرین