صوت و فیلم

صوت:

شرایط امداد إلهی

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم

الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلاَةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّيِبِينَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین لاسیَّما بَقیَّهَ اللَّهِ فِی الأرَضینَ عَجَّلَ الله تَعَالَی فَرَجَه وَسَهَّلَ مَخْرَجَه وَ جَعَلَنَا مِنْ أعوَانِهِ وَ اَنْصَارِه وَ المُستَشهَدِینَ بَینَ یَدَیه

قَالَ اللهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی فِی کِتابِه: وَتِلْكَ الْأَيَّامُ نُدَاوِلُهَا بَيْنَ النَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَيَتَّخِذَ مِنْكُمْ شُهَدَاءَ؛[1]

از دیدار شما برادران فداکار و مجاهد خرسندیم و از خداوند متعال خواستاریم که به ما و به همه شما توفیق عنایت بفرماید که در سایه توجهات حضرت ولی عصر‌ارواحنافداه بتوانیم خدمات ارزنده‌ای به اسلام عزیز انجام دهیم.

امتیازات خاص جهاد در راه خدا

به مناسبت اینکه ما در آغاز انقلاب عظیمی به سر می‌بریم و شرایط حساسی را می‌گذرانیم که در تاریخ، کم‌نظیر بوده خوب است به بینش اسلامی درباره مبارزات حق و باطل و امتیازاتی که برای مبارزات اسلامی و جهاد فی سبیل الله هست توجهی کنیم و در سایه رهنمودهای قرآن کریم که بزرگترین امانت الهی در میان بشر است برای ادامه راهمان و پیشرفت در راهی که مرضی خدا است استفاده کنیم.

در تاریخ بشر همواره درگیری‌ها، نبردها، جنگ‌ها و کارزارها وجود داشته، دارد و خواهد داشت و در طول تاریخ، همواره اقوامی با اقوام دیگر و گروه‌هایی با گروه‌های دیگر درگیری‌هایی داشته‌اند و گاهی این دسته و گاهی آن دسته پیروز می‌شده‌اند و در راه پیروزی خودشان قربانی‌هایی می‌داده‌اند.

همه ما با عمر کوتاهی که داریم، بعضی بیشتر و بعضی کمتر، در زمان خودمان شاهد جنگ‌ها و درگیری‌های فراوانی در نقاط مختلف زمین بوده و هستیم و در همه این جنگ‌ها آنچه شایع بوده و هست فدا کردن نیروها، از دست دادن افراد و تحمل خسارات، رنج‌ها و زیان‌های فراوانی است و این طبیعت جنگ و درگیری است؛ ولی آنچه مجاهدت در راه خدا را از سایر درگیری‌ها و جنگ‌ها ممتاز می‌کند دو چیز مهم است که همه ما می‌دانیم ولی تذکر آن بیجا نیست؛

سعادت ابدی؛ پاداش جهاد در راه خدا

یکی آنکه کسانی که فقط در راه هدف‌های مادی و دنیوی، جنگ و ستیز می‌کنند، به فرض اینکه پیروز شوند تنها به منافع مادی و یا مصالح دنیوی خودشان می‌رسند و اگر شکست بخورند همه چیز را از دست داده‌اند ولی کسانی که در راه خدا جهاد می‌کنند، در اینکه نیروهایی را از دست می‌دهند و رنج‌ها و زیان‌هایی را متحمل می‌شوند با دیگران شریک هستند ولی بهره‌ای که آن‌ها می‌برند با بهره دیگران قابل‌مقایسه نیست؛ بهره مجاهدان در راه خدا، سعادت ابدی است؛ ‌‌إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ؛[2] خدا مال و جان مجاهدان در راه خودش را خریده است.

کسانی که در راه خدا جهاد می‌کنند با خدا معامله می‌کنند؛ مال و جان می‌دهند و سعادت ابدی می‌خرند؛ بنابراین اگر در دنیا هم شکست بخورند ضرر نکرده‌اند چون کالای محدودی را داده‌اند و اجر بی‌نهایتی را گرفته‌اند و هر کس چیز محدودی بدهد و در مقابل آن، چیز نامحدودی بگیرد هیچ وقت ضرر نمی‌کند. اگر شما میلیاردها ثروت داشته باشید ثروت محدودی است. اگر همه این را در راه یک ثروت نامحدود و نامتناهی ببازید ضرر نکرده‌اید چون این ثروتی که شما فرض کرده‌اید هرقدر هم که زیاد باشد، در مقابل نامحدود هیچ است. مجاهدان در راه خدا مال و جان و نیروهای محدودی را به خدا می‌دهند و در مقابل آن اجر و مغفرت و سعادت ابدی می‌گیرند، چیزی که پایان‌ناپذیر است و تا خدا، خداست باقی خواهد بود. این بزرگترین امتیازی است که برای جهاد در راه خدا هست و سایر پیکارگران در طول تاریخ بشر از چنین مزیتی بی‌بهره هستند.

جهاد در راه خدا؛ جهاد همیشه پیروز!

قرآن شریف به مسلمانان تلقین می‌فرماید و به آن‌ها یاد می‌دهد که وقتی به پیکار با دشمنان می‌پردازید به این مطلب توجه داشته باشید و در مقابل دشمنانتان این‌چنین سخن بگویید؛ ‌‌قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنَا إِلَّا إِحْدَى الْحُسْنَيَيْنِ؛[3] شما چه انتظاری از ما دارید؟! فکر می‌کنید ما چه خواهیم شد؟! شرایط ما از دو حال خارج نیست؛ یا بر شما پیروز می‌شویم و به مقصد دنیوی خودمان می‌رسیم، در این صورت برد با ماست و شما باخته‌اید. شق دیگر این است که ما شکست بخوریم و کشته شویم که در این حالت هم باز برد با ماست برای اینکه یک عمرمحدودی را داده‌ایم، جان کوچکی را فدا کرده‌ایم، مال اندکی را در راه خدا صرف کرده‌ایم و در مقابل آن اجر بی‌نهایت گرفته‌ایم. هرکدام از این‌ها که باشد بهترین است؛ حُسْنَيَيْنِ؛ شرایط ما یکی از دو چیزی است که هرکدامش در مقابل کار شما بهترین است؛ اگر ما پیروز شویم و شما شکست بخورید ما نسبت به شما برتری داریم و بهترین را یافته‌ایم؛ و اگر ما شکست بخوریم و کشته شویم باز هم ما بهترین را یافته‌ایم، برای اینکه سعادت آخرت نسبت به دنیا قابل‌مقایسه نیست؛ بنابراین بزرگترین امتیازی که جهاد و فداکاری در راه خدا دارد این است که حتی شکست آن هم پیروزی است.

بهره‌مند شدن مجاهدان در راه خدا از مددهای غیبی

دومین امتیاز این است که سایر مردم که برای هدف‌ها و آرمان‌های دنیوی می‌جنگند هرچند این هدف‌ها بالنسبه مقدس هم باشند مثل آزادی و استقلال، مردمی هستند که برای آزادی خودشان از چنگال استعمارگران مبارزه می‌کنند اما بیش از این هدفی ندارند؛ مردمی هستند که برای استقلال خودشان مبارزه می‌کنند و تنها هدفشان این است که خودشان آزاد شوند؛ این هدف، هدف نسبتاً مقدسی است اما بالاتر از این، هدفی ندارند. پیروزی چنین مردمی، تنها درگرو اسباب عادی است؛ یعنی اگر نیروهای برتری دارند، اگر تکنیک برتری دارند، اگر فنون جنگی را بهتر بلد هستند، اگر بیشتر پایداری و فداکاری کنند پیروز می‌شوند ولی اگر از نظر افراد کمتر باشند، از نظر سازوبرگ جنگی عقب‌تر از دشمن باشند، از نظر تکنیک و فنون جنگی ناوارد باشند شکست می‌خورند. از دو طرفی که با هم می‌جنگند هرکدام قوی‌تر، نیرومندتر و از لحاظ نیروی انسانی و نیروی تکنیکی و سایر لوازم جنگی برتری داشته باشند آن‌ها پیروز خواهند شد و هرکدام که از این لحاظ، عقب‌تر و ‌‌کم‌مایه‌تر باشند شکست می‌خورند. پس پیروزی هر گروهی درگرو سازوبرگ جنگی و نیروهای آن‌ها است اما پیروزی مجاهدان در راه خدا تنها مرهون اسباب مادی و اسباب عادی نیست؛ كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ.[4]

خداوند متعال مجاهدان در راه خودش را در همین عالم هم یاری می‌کند و آن‌ها را فقط به اسباب عادی واگذار نمی‌کند. هرقدر نیروی ایمان و اتکایشان به خداوند متعال بیشتر باشد از نیروهای غیبی و مددهای الهی بیشتر بهره‌مند می‌شوند و هنگامی که دستشان از اسباب عادی کوتاه باشد و نتوانند در مقابل دشمن مقاومت کنند خدا آن‌ها را با نیروهای الهی مدد می‌کند و این امتیاز، مخصوص مجاهدان در راه خداست. هیچ گروه پیکارگری غیر از مجاهدان در راه خدا از این مزیت بهره‌مند نیستند. همه آن‌ها تابع قوانین طبیعی و عادی هستند اما مجاهدان در راه خدا هستند که اگر آنچه در توانشان بود را صرف کردند و اتکا و اعتمادشان بر خدا بود و به غیر خدا اعتماد نکردند، با شرق و غرب بندوبست نکردند، دل به خدا بستند و به یاری او امیدوار بودند، آنگاه که دستشان هم از اسباب عادی کوتاه شود خدا آن‌ها را مدد می‌کند.

لازمه فرماندهی از نگاه قرآن کریم

قرآن شریف هر دو مسئله‌ای را که عرض کردم بارها به صورت‌های مختلف به ما گوشزد می‌کند و تنها به کلی‌گویی هم اکتفا نمی‌کند و نمونه‌های عینی را یادآور می‌شود. قرآن در میان اقوام بنی‌اسرائیل از مردمی یاد می‌کند که تحت شکنجه دشمنان حق بودند و به مال و جانشان تجاوز می‌کردند و آن‌ها را از خانه‌هایشان آواره کرده بودند. بالاخره این‌ها از رنج و ستم به ستوه آمدند. پیش پیغمبری از پیغمبرانشان آمدند که در آن زمان بود و به او عرض کردند که ای پیغمبر خدا! از خدا بخواه به ما فرمان جهاد بدهد تا ما با دشمنانمان بجنگیم و حقوق خودمان را به دست بیاوریم. آن پیغمبر بزرگوار به آن‌ها می‌فرماید اگر خدا دستور جهاد بدهد شما این کار را خواهید کرد یا اینکه فقط حرف آن را می‌زنید؟! گفتند چگونه در راه خدا جنگ نکنیم در حالی که ما از هستی ساقط شده‌ایم، اموال ما را گرفته‌اند، افراد ما را گرفته‌اند، خانه‌های ما را ویران کرده‌اند، ما را از شهر و دیارمان بیرون رانده‌اند؟! دیگر چیزی برای ما نمانده است!

خداوند متعال به پیغمبر خود وحی فرمود که من برای شما فرمانده ای تعیین می‌کنم و شما باید تحت سرپرستی او و به فرماندهی او در راه خدا بجنگید تا پیروز شوید. گفتند آن فرمانده کیست؟ فرمود آن فرمانده، طالوت است. جزئیات این داستان را نمی‌خواهم تفصیلاً عرض کنم؛ گفتند: أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَلَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمَالِ؛[5] این فرمانده، لیاقت فرماندهی ندارد برای اینکه امتیازی بر ما ندارد، ثروتی ندارد، آدم نام‌وری نیست؛ یک شخص گمنامی است که نه پولی دارد، نه ثروتی دارد و نه شهرتی دارد! این چطور باید فرمانده ما شود؟! جواب می‌دهد که آنچه ملاک فرماندهی است پول و شهرت و مقام نیست؛ لازمه فرماندهی، نیرومندی، دانش و آگاهی است و خدا این دو چیز را به طالوت مرحمت فرموده است.

نهر آب؛ وسیله آزمایش الهی!

به‌هرحال یک دسته، از اول حاضر نشدند که فرماندهی طالوت را بپذیرند و جدا شدند. در بین آن‌هایی که فرماندهی او را پذیرفتند و برای مبارزه، بسیج شدند اشخاصی بودند که از نظر ایمان، از نظر استقامت در میدان جنگ و از نظر گذشت از هوی و هوس و شهوت‌ها و لذت‌ها ضعیف بودند. این‌ها هم لیاقت پیروزی را نداشتند. برای اینکه این‌ها آزموده شوند که چه کسانی فولادهای آبدیده هستند و حاضر هستند تا آخرین توان خودشان، در راه خدا بجنگند آزمایشی گذاشته شد. طالوت گفت در سر راه ما به سوی میدان جنگ و مبارزه، نهر آبی است. وقتی به این نهر آب رسیدید از این آب ننوشید مگر کسانی که خیلی تشنه هستند، آن هم فقط یک‌مشت آب بخورند؛ قَالَ إِنَّ اللَّهَ مُبْتَلِيكُمْ بِنَهَرٍ فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنِّي وَمَنْ لَمْ يَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّي إِلَّا مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِيَدِهِ؛ خدا شما را با یک نهر آب می‌آزماید؛ کسی که از این نهر بنوشد از من نیست و کسی که از آن ننوشد و نچشد او با من است و از من است مگر کسی که یک‌مشت آب بردارد.

ملاک پیروزی، کثرت افراد نیست

وقتی سپاه تشنه طالوت به این نهر آب رسیدند همه سر نهر آب ریختند و شروع به آب خوردن کردند. تنها یک عده قلیلی فرمان طالوت را اطاعت کردند و لب به آب نزدند و بعضی‌ها هم فقط طبق اجازه‌ای که داده شده بود یک‌مشت آب نوشیدند. وقتی از نهر آب گذشتند بعضی از این سپاهیان که گویا همان کسانی بودند که زیاد آب خورده بودند گفتند: لَا طَاقَةَ لَنَا الْيَوْمَ بِجَالُوتَ وَجُنُودِه؛[6] ما توان هماوردی با سپاه جالوت را نداریم! اما آن کسانی که استقامت کرده بودند و فرمان طالوت را اطاعت کرده بودند گفتند: كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللَّه!

شما می‌گویید سپاهیان جالوت زیاد هستند و ما تاب مقاومت در برابر آن‌ها را نداریم؛ مگر ملاک پیروزی فقط کثرت افراد است؟! چه‌بسا گروه اندکی که به اذن خدا و به یاری خدا بر مردان فراوان جنگاوری پیروز شدند؛ خدا آن‌ها را یاری کرد؛ وَمَا لَنَا أَلَّا نَتَوَكَّلَ عَلَى اللَّه؛[7] چرا ما بر خدا تکیه نکنیم؟! چرا تکیه ما فقط بر افراد و نیروهای خودمان باشد؟! بیایید بر خدا اتکا کنیم تا خدا ما را یاری کند.

پیروزی؛ پاداش اتکا بر خداوند متعال

همان گروه اندک، در مقابل سپاهیان فراوان جالوت مقاومت کردند و پیروز شدند و پیروزی آن‌ها منجر به تشکیل یک دولت قوی الهی شد که در رأس آن، داوود پیغمبر قرار داشت و بعد سلیمان فرزند داوود که چنین ملکی در عالم بی‌نظیر بود. این‌ها همان گروه اندک بودند که بر خدا اتکا کردند و خدا به پاس این اعتماد و توکل، آن‌ها را یاری کرد و چنان عظمتی به آن‌ها بخشید که چشم جهانیان را در طول تاریخ خیره کرد. این داستان، داستانی از کسانی بود که قبل از ظهور اسلام زندگی می‌کردند.

نشانه‌های ظاهری محکوم به شکست بودن مسلمانان در جنگ بدر

در تاریخ اسلام هم افراد مستضعف، بیچاره و وامانده‌ای از مسلمان‌ها از زیر شکنجه کفار قریش فرار کرده بودند و در مدینه، اطراف پیغمبر جمع شده بودند؛ اموال آن‌ها مصادره شده بود، خانه‌های آن‌ها را گرفته بودند، گرسنگی و بدبختی را تحمل کرده بودند.

در اوایل هجرت بود که جنگ بدر پیش آمد. در این جنگ، عوامل ظاهری‌ای وجود داشت که مسلمان‌ها محکوم به شکست باشند؛

الف) تعداد کم نفرات

مسلمان‌ها با سپاهیان قریش و کفار مکه که از هیچ نظر با آن‌ها قابل مقایسه نبودند مواجه شدند؛ تعداد این‌ها از نظر کمیت افراد در حدود ثلث کفار بود؛ این‌ها سیصد و سیزده نفر بودند و آن‌ها در حدود هزار نفر! طبعاً یکی از عوامل پیروزی مخصوصاً در جنگ‌های تن‌به‌تن، کثرت افراد است و قلّت افراد، این‌ها را محکوم به شکست می‌کرد. این یک عامل.

ب) ضعف جسمی و شرایط بد زندگی

از طرف دیگر کیفیت ظاهری این افراد بود؛ آن‌ها مردمی بودند دارای مکنت، ثروت، راحتی، آسایش، خوب خورده بودند و خوب پوشیده بودند و قوی و نیرومند بودند؛ این‌ها مردمی بودند آواره، بی‌خانمان، گرسنگی کشیده، رنج‌دیده و به حسب ظاهر ضعیف ‌‌و ناتوان. این هم عامل دومی بود که این‌ها را محکوم به شکست می‌کرد.

ج) کم بودن سازوبرگ جنگی

عامل سوم این بود که آن‌ها دارای اسلحه‌های مدرن روز بودند، آن چیزهایی که آن روز مرسوم بود؛ به قدر کافی شمشیر و نیزه و اسب جنگی و سپر و زره داشتند اما این‌ها هم از نظر زره، هم از نظر شمشیر و نیزه و هم از نظر مرکب سواری بسیار فقیر بودند و هیچ قابل مقایسه با آن‌ها نبود. در لشکر اسلام تنها چند شمشیر و سپر به‌صورت انگشت‌شمار یافت می‌شد اما همه آن‌ها مجهز بودند. پس از نظر سازوبرگ جنگی هم این‌ها محکوم به شکست بودند.

د) ‌‌نامناسب بودن موقعیت سوق‌الجیشی مسلمانان

در جنگ، مسئله محلی که جنگ در آن جا واقع می‌شود از نظر ارتفاعات و از نظر زمین و نقطه‌ای که در آن واقع شده‌اند بسیار مهم است؛ کسانی که کوه‌ها و ارتفاعات را در اختیار دارند با کسانی که در ته درّه و در وسط بیابان هستند قابل مقایسه نیستند. آن‌ها می‌توانستند استحکامات داشته باشند، سنگربندی کنند، مسلط و در ارتفاع بودند ولی این‌ها وسط بیابان و ‌‌پایین درّه بودند و این‌ها از نظر سوق‌الجیشی هم محکوم به شکست بودند.

اتکا به نیروی لایزال الهی؛ عامل روحیه مسلمانان

درمجموع، چهار عاملی که برای پیروزی در جنگ لازم است همه این‌ها در دست کفار بود؛ از لحاظ موقعیت سوق‌الجیشی، آن‌ها بالاهای تپه بودند و ارتفاعات را در اختیار داشتند و این‌ها در پای درّه بودند. آن‌ها سازوبرگ جنگی داشتند، این‌ها نداشتند. افرادشان هم تقریباً سه برابر این‌ها بود. سازوبرگ جنگی‌شان هم چندین برابر بود. در یک چنین موقعیتی فرمان جنگ از طرف خدا رسید که بجنگید! مسلمان‌ها چه کار کردند؟ اگر اتکا به نیروی لایزال الهی نبود همه فرار می‌کردند. به حسب عوامل ظاهری مگر پیروزی در چنین جنگی امکان دارد؟! حتی احتمال پیروزی در چنین جنگی نیست! برای چه بجنگیم؟! این کار، خودکشی است؛ اما نیروی ایمان و اعتماد به خدا این‌ها را آن‌چنان نیرومند کرد که اصلاً به این‌ها اعتنا نکردند؛ گفتند خدا فرموده بجنگیم، به روی چشم! افتخار هم می‌کنیم که در راه خدا کشته شویم.

پیروزی در جنگ بدر، تنها به نصرت الهی

خداوند متعال می‌فرماید: إِذْ تَسْتَغِيثُونَ رَبَّكُمْ فَاسْتَجَابَ لَكُمْ أَنِّي مُمِدُّكُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلَائِكَةِ مُرْدِفِينَ؛[8] شما به خدا توجه کردید و از او یاری خواستید. مگر می‌شود کسی به خدا توجه کند و دل به او بدهد و خدا او را یاری نکند؟! شما از او مدد خواستید، خدا هم هزار فرشته به کمک شما فرستاد. شما سیصد و سیزده نفر بودید، هزار فرشته الهی بر تعداد شما افزوده شد!

این‌هایی که عرض می‌کنم ‌‌را از تاریخ نقل نمی‌کنم، از کتاب حدیث هم نقل نمی‌کنم؛ همه این‌ها متن آیات قرآن است؛ وَلَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ بِبَدْرٍ وَأَنْتُمْ أَذِلَّةٌ؛[9] خدا در بدر، شما را یاری کرد درحالی‌که ذلیل و ناتوان بودید. مگر آن‌ها چگونه و در چه حالی بودند که خدا می‌فرماید ذلیل بودید و از هر جهت محکوم به شکست بودید؛ اما خدا شما را پیروز کرد. این هم یک نمونه از صدر اسلام.

رعب در دل دشمن؛ قدرت‌نمایی الهی

آیا نیازی هست که از کمک‌های الهی در زمان خودمان هم اسم ببرم؟ ما خودمان به توان ملت خودمان از نظر نیروی انسانی، از نظر تکنیک جنگی و از نظر تکنولوژی، آگاه بودیم. آن کسانی که در ابتدا پا به میدان جنگ گذاشتند مردان رزمنده و کسانی که تعالیم جنگی کافی دیده باشند نبودند. به تعبیر رهبر عالی‌قدر، یک‌مشت مردم پابرهنه بودند. این‌ها تعلیم مقاومت با سپاهیان شیطانی ابرقدرت‌ها را ندیده بودند. سلاح این‌ها مشت و فریادشان بود. آیا اسباب عادی، این‌ها را بر ابرقدرت‌ها پیروز کرد؟! خدا چنان رعبی در دل‌های دشمنان اسلام ایجاد کرد که دست و پای خودشان را گم کردند و نفهمیدند به چه صورت و از کدام سوراخ فرار کنند! به این‌ها حتی فرصت این داده نشد که بنشینند فکر کنند و در مقابل این سیل خروشان مردمی که با ندای الله اکبر به جنگ تانک، زره‌پوش و هواپیماهای مدرن رفتند، درباره آن فکر کنند که با این‌ها چه کنند. این یکی از قدرت‌نمایی‌های الهی است.

خداوند متعال پیغمبرش را هم به نیروی رعب مدد فرمود. باز این مطلب مکرر در قرآن یادآوری شده است که وقتی شما با کفار مواجه می‌شدید و نیروی شما ضعیف بود خدا چنان رعبی در دل‌های کفار ایجاد می‌کرد که خودشان را می‌باختند! این یک کار خدایی بود. این هم یک نمونه از نصرت الهی در آغاز پیروزی انقلاب.

شکست آمریکا در طبس؛ تجلّی نصرت الهی

همه شما داستان طبس را به یاد دارید؛ آن وقتی که ارتش ما به‌اصطلاح به کمک مردم آمده بود و در اختیار مجاهدین قرار گرفته بود، آنگاه‌که تمام نیروهای ما بسیج شده بود و آمادگی رزمی پیدا کرده بود اما نیمه‌شب، وقتی که چشم‌ها به خواب است و رادارها هم کار نمی‌کند، آن وقتی که هیچ کس از وسط کویر طبس اطلاعی ندارد و نمی‌داند چه نیروهای شیطانی‌ای در آن جا پیاده شده‌اند، از کدام راهی آمده‌اند و چه هدفی دارند، هیچ کس خبر ندارد؛ مگر ما قمر مخابراتی در اختیار داشتیم؟! مگر ما دستگاه جاسوسی مجهزی داشتیم که بتواند شیطنت‌های CIA را کشف کند؟! ما چه داشتیم؟! چه کسی بود که در آن نیمه‌شب تاریک، در بیابان کویر به فریاد ملت مسلمان رسید؟! آیا چیز دیگری جز نیروی غیبی الهی بود؟! ما هنوز هم درست از کیفیت شکست این نقشه شیطانی آگاه نیستیم؛ آیا طوفان این هواپیماها را به خاک فرونشاند؟! آیا تصادمی بین این‌ها واقع شد؟! چه شد؟! علت اصلی شکست این نقشه چه بود؟! دست‌کم بنده از دقایق آن درست خبر ندارم اما آنچه یقین دارم این است که آنچه علت اصلی بود اراده خدا، توجهات به ‌‌ولی عصرارواحنا‌فداه و توسل به امام هشتم، حضرت رضا‌علیه آلاف التحیّة و الثناء ‌‌بود.

کشف نقشه کودتا[10] هم یکی از جریاناتی بود که بعد اتفاق افتاد. بنده نمی‌خواهم این‌ها را برای شما به عنوان داستان نقل کنم. شما بسیار بهتر از من می‌دانید. ذکر این موارد فقط به عنوان توجه به نمونه‌های عینی از مددهای الهی است.

شرط نصرت الهی

اگر ما در مقابل این نعمت‌های عظیم الهی سپاس‌گزاری و قدردانی کردیم امید اینکه این نعمت‌ها روزبه‌روز بیشتر شود هست؛ لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ،[11] اما اگر این نعمت‌ها را نادیده گرفتیم، قدر این مددهای الهی را ندانستیم و اتکای خودمان را به نیروهای خودمان و یا نیروهای دیگر انسانی قرار دادیم دیگر انتظاری از این مددها نباید داشت. خدا کاری را بی‌حکمت، بی‌حساب و گزاف انجام نمی‌دهد. می‌فرماید: إِذْ تَسْتَغِيثُونَ رَبَّكُمْ فَاسْتَجَابَ لکم؛ آن وقت که دست دعا به سوی خدا دراز کردید خدا شما را مدد کرد اما اگر خدا را فراموش کردید و گفتید دعا، خرافه است؛ خواستید مددهای غیبی را با عوامل طبیعی تفسیر کنید؛ خواستید ملائکه را با نیروهای روانی تفسیر کنید؛ خواستید حقایق دین را تأویل کنید و از قوای غیبی و الهی چشم بپوشید و آن‌ها را انکار کنید دیگر خدا هم به شما چنین مددهایی نخواهد کرد.

شما آنگاه لیاقت استفاده از نعمت‌های الهی را دارید که دست‌کم اعتراف داشته باشید که خدا چنین نعمت‌هایی را به شما داده است، بدانید این نعمت‌ها از کیست و در اختیار کیست؛ اما اگر مُنعِم را فراموش کردید، خیال کردید این‌ها اتفاقات است یا این جریانات در اثر نیروهای خود شما کشف و واقع شده، دیگر لیاقت استفاده از نعمت‌های الهی را از دست خواهید داد.

معنای حقیقی توکل بر خدا و اعتماد به نصرت الهی

باید عرض کنم معنای اتکای به خدا و یاری خواستن از نیروهای غیبی این نیست که انسان از نیروهای ظاهری و اسباب عادی استفاده نکند؛ بلکه برعکس. مگر نیروهایی که خدا در اختیار ما قرار داده نیروهای خدایی نیست؟! ما هرچه داریم از خداست. استفاده نکردن از نیروهای عادی هم نوعی ناسپاسی است؛ این‌ها هم نعمت خدا هستند. ما اگر وسایلی در دست داشته باشیم و از آن استفاده نکنیم نعمت خدا را ناشکری کرده‌ایم. این هواپیماهایی که به دست ما افتاده این هواپیماها کجا بوده است؟! این هواپیماها را دشمن ما برای سرکوب ما به رژیم خون‌خوار طاغوتی داده بود! مگر این‌گونه نیست؟! الآن در اختیار کیست؟! چه کسی این‌ها را به دست شما داد؟! مگر نعمت خدا نیست؟! معنای توکل بر خدا این نیست که این‌ها را کنار بگذارید و در خانه خودتان بنشینید و آرام بگویید خدا درست می‌کند. خدا می‌فرماید اگر پایداری کردید و آنچه در توان دارید را در راه خدا دادید آنگاه لیاقت مددهای الهی را پیدا می‌کنید. شما آزموده می‌شوید؛ خدا تنبلی را دوست نمی‌دارد؛ خدا به مردم بیکار، ولگرد، خوش‌گذران و راحت‌طلب عنایتی ندارد؛ خدا بندگان سخت‌کوش، فداکار و جانباز را دوست می‌دارد و به چنین کسانی آنگاه که دستشان از اسباب عادی تهی بماند و دست به سوی خدا دراز کنند کمک‌های غیبی می‌کند.

غرور؛ اصلی‌ترین عامل شکست

البته باز از آن طرف هم ما نباید به نیروهای خودمان مغرور شویم. اگر ما در جایی نیروهای زیادی در اختیار داشتیم و از نظر نیروهای ظاهری بر دشمنانمان برتری داشتیم آن جا هم نباید مغرور شویم. قرآن در این زمینه هم داستانی دارد که مسلمان‌ها در یکی از جنگ‌ها به عِدّه و عُدّه خودشان مغرور شدند و در همان جنگ شکست خوردند و آثار شکست ظاهر شد تا اینکه متوجه شدند و دست به سوی خدا دراز کردند و خدا آن‌ها را مدد کرد.

نصرت و پیروزی تنها و تنها به دست خداست!

دل همیشه باید متوجه خدا باشد. اعتماد و توکل ما باید بر خدا باشد؛ چه اسباب ظاهری در اختیار ما باشد و چه نباشد؛ وَمَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ؛[12]

برادران عزیز! ما در یک موقف و مقطع خاصی از تاریخ قرار گرفته‌ایم و آن سنت‌های الهی که بر پیشینیان حکومت می‌کرده، بر ما هم حکومت می‌کند. خدا دست از خدایی و تدبیر خودش برنداشته است. سنت‌های او هم عوض نشده است؛ وَتِلْكَ الْأَيَّامُ نُدَاوِلُهَا بَيْنَ النَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَيَتَّخِذَ مِنْكُمْ شُهَدَاءَ؛[13] این دگرگونی‌ها در تاریخ بشر، همواره بوده و خواهد بود. روزگار هر روز به دست یک گروهی است؛ دیروز به دست دیگران بود، امروز به دست شماست، فردا هم به دست کسان دیگری خواهد بود. در این میان و در این کشاکش، کسانی به معنای واقعی کلمه پیروز می‌شوند که مقصودشان از زندگی رضایت خدا باشد.

کسب رضایت خداوند متعال؛ شرط پیروزی در دنیا و آخرت

آن کسانی که دلشان متوجه خداست، زندگی را برای خدا می‌خواهند نه برای لذائذ و حتی نه‌تنها برای آزادی و استقلال به عنوان یک هدف نهایی؛ هدف مؤمن از این‌ها بالاتر است. آزادی، مطلوب است اما برای یک هدف بالاتری و آن هدف، رضایت خداست؛ چون خدا دوست دارد که مؤمنان عزیز باشند ما عزت مؤمنان را می‌خواهیم؛ وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِين؛[14]

ما اگر در راه نجات مسلمان‌ها از ذلت استعمار می‌جنگیم برای این است که خدا دوست دارد که مؤمنان عزیز باشند. آزادی آری؛ اما برای خدا. اگر ما طالب استقلال هستیم، تنها خود استقلال هدف نهایی ما نیست؛ چون خدا می‌فرماید وَلَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلًا؛[15] خدا نخواسته که کافر بر مؤمن مسلط باشد. چون خدا دوست دارد که مؤمن از زیر یوغ سلطه کافر بیرون بیاید ما به این جهت می‌جنگیم. آرمان نهایی ما رضای خداست. اگر ما برای نجات توده‌های رنجبر و ستمدیده از فقر و فلاکت و تنگ‌دستی می‌جنگیم، نه برای این است که رفاه زندگی، هدف نهایی ماست بلکه چون خدا خواسته است که به بندگان ناتوانش کمک شود؛ چون خدا این کار را دوست دارد ما انجام می‌دهیم. اگر خدا دوست می‌داشت که همه ما در فقر بمانیم، اگر مؤمن واقعی بودیم ترجیح می‌دادیم که همیشه فقیر باشیم؛ ولی خدا دوست دارد که به بندگان ناتوانش کمک شود و آن‌ها را از فقر و بدبختی نجات داد. پس هدف نهایی ما هیچ کدام از این‌ها نیست. همه این‌ها هدف متوسط است. باز به یک معنا وسیله است. اگر ما این‌چنین تربیت شدیم که قرآن می‌خواهد که تلاش و کوشش و زندگی و مرگ ما برای خدا باشد آن وقت است که هم در دنیا پیروز خواهیم بود و هم در آخرت.

بندگی؛ شرط تداوم پیروزی

معلم توحید، ابراهیم خلیل الرحمن‌صلوات‌الله‌علیه عرض می‌فرماید: إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ حَنِيفًا وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِين.[16] خدا به پیغمبرش یاد می‌دهد که بگو قُلْ إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِين؛[17] همه چیز من برای خداست؛ عبادتم برای خداست، زندگی و مرگم هم خداست. اگر انسان خودش را عبد و بنده خدا بداند، بداند که همه چیز او واقعاً مال اوست؛ مگر او نیست که به ما حیات داده و مگر او نیست که وقتی اراده بفرماید ما از این عالم به عالم دیگر خواهیم رفت یعنی می‌میریم؛ مگر او نیست که به یاری خودش بندگان شایسته را پیروز می‌فرماید و مگر او نیست که همواره انسان‌ها را در دوراهی‌ها و چندراهی‌های آزمایش قرار می‌دهد؟!

پیروزی انقلاب اسلامی؛ آزمون جدید الهی

آنچه مهم است این است که بدانیم کار ما تمام نشده است. ما در آغاز آزمون جدید الهی هستیم. گروهی از بندگان ناسپاس خدا، بندگان مغرور، بندگان طغیانگر، نابود شدند و ما به جای آن‌ها نشستیم اما نه از آن جهت که کار ما دیگر پایان رسیده و دیگر برای همیشه بر اریکه قدرت باقی خواهیم ماند؛ بقای پیروزی ما درگرو اعمال خود ماست. ما جامعه نوینی هستیم که بر سر کار آمده‌ایم. اگر لیاقت خودمان را در فرمان‌برداری از فرمان‌های الهی به ثبوت رساندیم، اگر عملاً نشان دادیم که ما تابع خدا، پیامبر خدا و پیشوایان دین و وجود مقدس ولی عصر‌عجل‌‌الله‌‌فرجه‌‌الشریف هستیم خدا ما را یاری خواهد کرد ولی اگر در عمل به همان راهی رفتیم که دیگران رفته‌اند به همان چیزی محکوم خواهیم شد که دیگران محکوم شدند. خدا با هیچ طایفه‌ای خویش و قومی ندارد، رودربایستی هم ندارد.

اگر ما طالب عزت، طالب پیروزی، طالب بقا و دوام و سعادت دنیا و آخرت باشیم باید برنامه ما برنامه بندگی خدا باشد؛ سر به فرمان او بگذاریم؛ آنجا که فرمان می‌دهد به‌پیش! همه به‌پیش؛ آنگاه که فرمان می‌دهد ایست! همه بایستیم؛ ما بنده هستیم و از خودمان هیچ اراده‌ای نداریم. آنجا که قانون او حکومت می‌کند، بر اعلای کلمه خدا و اجرای حدود الهی کوشش کنیم اما آنجا که قانون او به زمین می‌خورد دیگر طرف‌داری نکنیم! ما خداپرست هستیم و هیچ نیروی دیگری و هیچ فرد دیگری را نمی‌پرستیم و اگر چنین نباشیم ما هم محکوم به شکست خواهیم بود. باید در دل جز محبت خدا و کسانی که خدا دوست می‌دارد تعلق قلبی به کسی نداشته باشیم. بت نتراشیم! شخصیت‌ها را آن‌قدر گنده نکنیم که آن‌ها برای ما بت شوند و جلوی مای واقعی ما را بگیرند، مگر شخصیت‌هایی که خدا آن‌ها را بزرگ کرده؛ پیغمبر، امام و جانشین امام.

انقلاب در دین یا برای دین؟!

اگر بنا باشد که ما هم به راهی برویم که دیگران رفتند به جایی خواهیم رسید که دیگران رسیدند! احکام الهی را محترم بشمارید! حدود الهی را رعایت کنید! از مرزهای خدا پا بیرون نگذارید! إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصَاد؛[18] خدا در کمینگاه هست؛ خدا رقیب است؛ خدا ناظر اعمال ماست؛ کوچک‌ترین حرکات ما در خفا و پنهانی بر خدا آشکار است. اگر قوانین الهی را رعایت نکردیم، اگر احکام خدا را زیر پا گذاشتیم، اگر کتاب و سنت را پشت سر انداختیم دیگر نباید امید به پیروزی داشته باشیم؛ ما هم شکست خواهیم خورد.

خدا ما را پیروز کرده تا احکام او را اجرا کنیم؛ الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاة؛[19] ما کسانی را پیروز می‌کنیم که اگر آن‌ها را جانشین کردیم، قدرت را به دست آن‌ها دادیم وجهه همتشان اول پرستش خدا و اقامه نماز باشد. برادران عزیز من! مبادا در میان شما کسانی پیدا شوند که نماز را سبک بشمارند! قرآن در تشریع جهاد می‌فرماید ما جهاد را تشریع کردیم و عملاً هم دشمنان را به جان هم انداختیم تا در میان این جنگ‌وگریزها و در میان این پیکارهای ابرقدرت‌ها مردمی بتوانند پرستش خدا کنند؛ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِيَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِيرًا؛[20] این‌همه تدبیرات تکوینی و تشریعی برای این است که مسجدها آباد شوند و یاد خدا در آن‌ها زیاد شود.

هدف، بندگی خداست؛ هدف، اقامه احکام و حدود الهی است؛ و هدف، اعلان کلمه لا إلهَ إِلا اللهُ و اللهُ أكْبَرُ است. اگر هدف ما این شد خدا ما را یاری می‌کند اما اگر باز دنبال هواهای نفسانی رفتیم، احکام خدا را رعایت نکردیم، حلال و حرام را رعایت نکردیم، گفتیم انقلاب که شد تمام این‌ها باطل شد، انقلاب است دیگر! حلال، حرام شد و حرام هم حلال شد! انقلاب در آن شده ولی در دین که انقلاب نشده است! دین که انقلاب برنمی‌دارد؛ حَلاَلُ مُحَمَّدٍ حَلاَلٌ أَبَداً إِلَى يَوْمِ اَلْقِيَامَةِ وَ حَرَامُهُ حَرَامٌ أَبَداً إِلَى يَوْمِ اَلْقِيَامَةِ؛[21] ما انقلاب کردیم که از بی‌دینی به سوی دین برویم نه اینکه در دین انقلاب کنیم!

مبادا در این راه مرتکب اعمالی شویم که مورد غضب خدا قرار بگیرد؛ مبادا به حق کسی تجاوز کنیم و آبروی کسی را بیجا بریزیم. باید این‌ها را رعایت کنیم. تقوا، راه مشکلی است. انقلاب در عالم زیاد بوده است اما ارزش انقلاب ما به این است که انقلابِ اسلامی است؛ باید در خط اسلام و در مرزی که خدا مشخص کرده حرکت کنیم. اگر از این مرز، پا بیرون گذاشتیم دیگر انقلاب ما انقلاب اسلامی نخواهد بود و دیگر مدد الهی شامل حال ما نمی‌شود.

همه شما را به خدا می‌سپارم. به شما توصیه می‌کنم تا آنجا که می‌توانید به یاد خدا و به یاد ولی خدا، حضرت صاحب الأمر‌عجل‌‌الله‌‌فرجه‌‌الشریف باشید که عنایات ایشان است که موجب می‌شود ما موفق باشیم و هدف و راه خودمان را گم نکنیم و بتوانیم در راهی که مرضی خدا و اولیاء خداست قدم برداریم. همه شما موفق باشید.


[1]. آل‌عمران، 140.

[2]. توبه، 111.

[3]. توبه، 52.

[4]. بقره، 249.

[5]. بقره، 247.

[6]. همان.

[7]. ابراهیم، 12.

[8]. انفال، 9.

[9]. آل‌عمران، 123.

[10]. کودتای نقاب (سرواژهٔ ن‍‍جات ق‍‍یام ایران ب‍‍زرگ) که بعدها به نام کودتای نوژه معروف شد، طرحی برای سرنگونی نظام تازه تأسیس جمهوری اسلامی بود.

[11]. ابراهیم، 7.

[12]. آل‌عمران، 126.

[13]. آل‌عمران، 140.

[14]. منافقون، 8.

[15]. نساء، 141.

[16]. انعام، 79.

[17]. انعام، 162.

[18]. فجر، 14.

[19]. حج، 41.

[20]. حج، 40.

[21]. ‌‌الکافی، ج ۱، ص ۵۸.