بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
الْحَمْدُ للهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلَوةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّیِبِینَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین
أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً
تقديم به روح ملكوتى امام راحل و شهداى والامقام اسلام صلواتى اهدا میکنیم.
فرارسيدن ميلاد مسعود حضرت ثامن الحججصلواتاللهعليهوعليآبائهوأبنائهالمعصومين را به پيشگاه مقدس ولى عصرارواحنافداه و همه علاقهمندان به اهلبیت، مخصوصاً حضار محترم، تبريك و تهنيت عرض مىكنم. خدا را شكر مىكنم كه توفيق عنايت فرمود در چنين ايامى به بركت اين ميلاد مسعود در اين محفل نورانى علم و فرهنگ، حضور به هم رساندم و اجازه يافتم كه لحظاتى از اوقات شريف خواهران و برادران ارجمند را بگيرم.
چون محيط، محيط دانشگاه است و حضار محترم از اساتيد، دانشجويان و فرهيختگان اين منطقه هستند، بيجا نيست كه شمّهاى از بعضى از مسائلی كه امروز در سطح جهان مورد سؤال جدى قرار دارد و حتى رشتههايى از علوم انسانى را به خودش اختصاص داده و تلاشهاى فراوانى درباره آنها انجام گرفته و در حال انجام است را مورد گفتگو قرار دهيم.
موضوعى كه به نظرم رسيد در اين محفل شريف مطرح كنم موضوع ارزشهاست. همه انسانها از ديرترين دوران تاريخ كه سراغ داريم و تاريخ مكتوب داريم يا آثارى از آن باقى مانده تا امروز، اجمالاً درك مىكنند كه در رفتارهاى اختيارى انسانها چيزى به نام ارزش، لحاظ مىشود. ساده عرض كنم؛ داستان ایثار و فداكارى يك طفل كوچك، يك جوانمرد یا یک پیر در صحنههاى مختلف زندگى وقتى نقل مىشود وجدان تمام انسانها در مقابلش خضوع مىكند. وقتى گفته مىشود كه مثلاً فلان طفلى براى اينكه جلوى سيل را بگيرد انگشتش را وارد يك روزنهاى كرد و از اينكه آب نفوذ پيدا كند جلوگيرى كرد و جان خودش را به خطر انداخت همه وجدانها در مقابلش خضوع مىكند كه اين بچه چه كار بزرگى انجام داده است. اين حالا چيزى است كه در فرهنگ غربى روى آن بسیار مانور داده مىشود.
اما ايثارها و فداكارىهايى كه در جامعه ما به خصوص در دوران نزديك انقلاب و بعد از انقلاب و دوران جنگ تحميلى اتفاق افتاد چيزهايى است كه شخصيتهاى بزرگ عالَم را متحير كرده و در مقابلش سر فرود آوردهاند. اجازه بدهيد به جاى اين كلىگويى يك نمونهاى براى شما عرض كنم؛ ما در مؤسسهمان، مؤسسه آموزشى پژوهشى امام خمينىرضواناللهعلیه يك استاد تماموقت آمريكايى داريم به نام آقاى دكتر محمد لگنهاوزن كه ايشان در دانشگاه تگزاس استاد بوده و تدریس میکرده و اصالتاً اهل نيويورك است. ایشان سالهاست كه به ايران آمده و حالا دست تقدير الهى ايشان را به قم آورده و ما کمکم از ايشان استفاده كرديم و الآن در مؤسسه ما استاد تماموقت هستند و رشتهشان هم فلسفه است. ايشان مسيحى بود. پدر و مادرش هم مسيحى بودند. پدر ایشان مرحوم شد. مادر ایشان الآن هست و مسيحى است. ایشان دخترى دارد که در كانادا درس میخواند. او هم مسيحى است. خود ایشان مسلمان شده است.
چند سال پيش، دقیقاً يادم نيست كه چه سالى بود ولى از سالهایی بود كه جناب آقاى دكتر خرازى رياست هيئت نمايندگى ايران در سازمان ملل را داشتند، من براى يك كنفرانس يك سفر به آمريكا رفته بودم. ايشان اين آقاى لگنهاوزن را به ما معرفى كردند كه ايشان مىخواهد به ايران بيايد، شما براى خواستههاى ايشان در زمينههاى علمى و فلسفى اگر كمكى از دستتان برمىآيد كوتاهى نكنيد.
گذشت و بعد از چندى ما اطلاع پيدا كرديم که ايشان به ايران آمده و در تهران، در انجمن حكمت و فلسفه مشغول به كار شده است. بههرحال بعد کمکم با ما آشنا شد و آنجا را رها كرد و به قم آمد و الیآخر. حالا كار به تاريخ زندگى ايشان ندارم و وقت شما را نمىگيرم. از ايشان زياد سؤال مىكردند كه شما چطور شد مسلمان شديد و چطور شد به ايران آمديد و چطور شد اينجا را انتخاب كرديد؟! اصل اين داستان از اين قرار شروع شد؛ ايشان در دانشگاه تگزاس آمريكا يك شاگرد ايرانى داشتند که در ايام جنگ تحميلى، دانشگاه و درسش را رها كرد و به ايران آمد و در جبهه شركت كرد. يكى دو ترم ديگر مانده بود كه دورهاش را تمام كند. با این وجود درسش را رها كرد. اين استاد به آن شاگرد بسیار علاقهمند بود. هر چه اصرار كرد كه چيز ديگرى نمانده، تو يك سال ديگر بمان، مدركت را بگير، گفت نه، جنگ است بايد بروم. بالاخره به ايران آمد و به جبهه رفت و اتفاقاً آن دانشجو شهيد هم شد.
شهادت اين شاگرد در دل استاد هيجانى را به وجود آورد و طوفانى درست كرد كه یک دانشجويى كه آرزو كرده مثل بسیاری از دانشجويان در يك چنين موقعيت علمیای قرار بگيرد، الآن که موقع گرفتن مدركش است دانشگاه را رها مىكند و بسیار راحت در جبهه مىرود و شهيد مىشود! همين باعث اين شد كه ايشان در زمينه اين مذهبى كه اين را وادار به اين كار كرده مطالعه كند؛ چه باعث اين شد كه اين جوان در عنفوان جوانى با هزاران آرزو و اميد، همه چيزش را رها مىكند و مىرود در جبهه و كشته مىشود؟!
مطالعه درباره اين شخص باعث اين شد كه ايشان در اسلام و تشيع يك مطالعه عميقى بكند و بههرحال مطالعات ايشان درباره اسلام و تشيع باعث اين شد كه ايشان معتقد بشود به اينكه اين دين حق است. کمکم با مسلمانهايى كه در آمريكا بودند و با هيئت نمايندگى آشنا شد و بالاخره در آنجا به اسلام و مذهب تشيع مشرف شد. ایشان اصلاً از اول با مذهب تشيع آشنا شد و اسلام را از راه تشيع شناخت براى اينكه دانشجوي ایشان شيعه بود.
ایشان بعد از اينكه مسلمان شد علاقهمند شد كه مطالعاتش را درباره اسلام گسترش دهد. تصميم گرفت به ايران بيايد براى اينكه با مبانى فكرى اسلامى، بيشتر آشنا شود و بالاخره كارش به اينجا رسيد كه ايشان الآن با تمام قدرت در خدمت اسلام و تشيع هست و از بسيارى از ما براى اسلام و تشيع دلسوزتر است؛ اعتقاد ایشان به مبانى فكرى و ارزشى اسلام از بسيارى از امثال بنده بيشتر است؛ تقيد ایشان به رعايت احكام واجب و مستحب از بسيارى از ما بيشتر است. همه اینها به بركت يك ارزش اسلامى بود كه در يك دانشجويى در قلب آمريكا ظهور كرد. مىدانيد که تگزاس يكى از ايالتهاى مركزى آمريكاست كه به خيلى چيزها معروف است. حالا ديگر من نگويم که به چه چيزهايى معروف است، جوانها خودشان بهتر مىدانند. البته خود ايشان اهل تگزاس نيست و اهل نيويورك است ولى آنجا تدريس مىكند.
اسم اين چیست؟ ارزش كه مىگوييم يعنى اين؛ جوانى مثل همه جوانها خواستههاى طبيعى خاصى دارد و مثل همه جوانها خيالپردازىهايى براى آينده دارد. خيالپردازى براى آينده خصوصيت جوانى است. مثل همه جوانها درصدد است كه يك موقعيت اجتماعى پيدا كند. از همه اینها صرفنظر مىكند، در جبهه جنگ مىرود و آنجا داوطلبانه شركت مىكند تا شهيد بشود. اين را مىگوييم ارزش.
این نهتنها ما شيعهها و ما مسلمانها را نسبت به اين شخص، خاضع مىكند بلکه يك شخص مسيحى كه اصلاً آشناییای با مكتب ما نداشته وقتى اين جريان را مىبيند تحت تأثیر واقع مىشود. مطالعه ایشان در این زمينه باعث مىشود كه تحولى در زندگیاش پيدا شود و اصلاً مذهب و حتی زندگیاش را عوض كند! ايشان وقتى مىخواست به ايران بيايد، طبق قوانين آمريكا خانم ایشان مسيحى بود و نمىخواست به ايران بيايد. لذا ایشان خانمش را طلاق داد و تعهد كرد كه خرج زندگى دخترش را و همه هزینهها را بپردازد. اينجا حقالتدریسی هم که گيرش مىآيد اين را بايد به خاطر همان تعهدات قانونیای كه دارد به آنجا بفرستد. دیدن این جریان باعث شد که ایشان همه اینها را تحمل كند و از آن مزايايى كه از زندگى مادى آنجا داشت بهرهمند میشد و از زندگى خانوادگى با پدر و مادرش صرفنظر كند و دختر جوان خودش كه احتياج به رسيدگى پدر داشت را رها کند.
منشأ همه اینها ديدن يك ارزش بوده است. اين ارزش، چیست؟ اينكه وجدان انسانها در مقابل يك رفتار، اینچنین خاضع مىشود و مىتواند منشأ يك تحولى در يك فرد، در يك خانواده، حالا بعد تبعاتش، ايشان اينجا آمد همسر گرفت، الآن بچه مسلمان شيعه دارد، اسمش هم على است و چه كسانى زير دست ايشان تربيت شوند و هر سال وقتى به آمريكا مىرود آنجا مقالاتى، سخنرانىهايى در دفاع از اسلام و تشيع و ايران و انقلاب ايران داشته باشد، همه اینها از برکت يك رفتار يك جوان دانشجويى كه ارزشهاى اسلامى را درك كرده بود پیدا شد و حالا تا روز قيامت به كجا بيانجامد مبدأش از يك ارزش بوده است. این ارزش چیست که انسانها را، متخصصان را و فرهيختگان را در دنيا وادار كرده كه درباره اين مفهوم بينديشند كه ارزش يعنى چه؟ اين ارزش چگونه پيدا مىشود؟ از چه مقولهاى است؟ در چه علومى تأثیر دارد؟ چه چيزهايى از ارزشها اثر مىپذيرد؟ چه چيزهايى را بايد بر اساس ارزشها مبتنى كرد؟ در وضع قوانين چه اندازه بايد از ارزشها استفاده كرد؟ در حقوق انسانها و منشور بينالملل، در اعلاميه حقوق بشر چه اندازه از ارزشها استفاده شده است؟ چه اندازهاش منطقى است؟ چه اندازهاش منطقی نيست؟
در این زمینهها در عالم يك بحث بسيار عميق و گستردهاى شده است. البته تازگى ندارد و از خيلى وقتها پيش بوده است. اين روزها به خصوص، اين روزها كه عرض مىكنم اين روزهايى است كه در تاريخ علم و فلسفه مطرح مىشود، يعنى در اين قرن، يك رشته بسيار عميق، پربار، پرطرفدار که اساتيد بسيار كوشا و عميق دربارهاش كار كردند به نام فلسفه اخلاق، اين از همين مقوله صحبت مىكند.
در همه دنيا يك اخلاق خوب و بدى مطرح است و اینكه چه كار خوبى بايد انجام داد، يا چه كار كنيم كه صاحب فضائل بشويم، چه كار كنيم كه از رذيلتها پرهيز كنيم، كمیابيش در همه زبانها، در همه نژادها و در همه ملل و مذاهب وجود دارد اما اينكه اصلاً خوبى و بدى و ارزش يعنى چه، درباره این زیاد كار نشده بود و فقط يك بحثهاى مختصرى در بین فلاسفه پيشين يونان مطرح شده بود. افلاطون نظرياتى داشت، ارسطو هم نظرياتى داشت اما خيلى ساده از كنارش گذشته بودند. ديگر خيلى پيگيرى نشده بود تا اینکه در اين قرن اخير در اين زمينه بسيار كار شد. در اين پنجاه سال اخير آنقدر كتاب در زمينه فلسفه اخلاق نوشته شده است كه فهرست آنها خودش يك كتاب است!
بنده در سال 56 در لندن بودم و آنجا با بعضى از كسانى كه امروز در پست وزارت هستند در مورد مسائل فلسفى يك بحثى داشتيم. يك روز با يكى از اين آقايانى كه يك پست خيلى مهمى هم بعد از انقلاب در كشور پيدا كرد رفتيم چند تا از كتابفروشىهاى مهم لندن را تماشا كنيم و چند كتاب بخريم. من اينجا يك كتابى درباره فلسفه اخلاق ديده بودم و دنبال آن مىگشتم. ناشر و اسم مؤلفش را مىدانستم و مىخواستم آن را پيدا كنم. آنجا یک کتابفروشیای بود، حالا اینها را هم بد نيست كه دانشجويان ما توجه داشته باشند؛ بههرحال یک کتابفروشی بزرگى بود، يك سالن كتاب براى کتابهای فلسفى بود و يك بخشى، يك اتاق بزرگى بود که فقط مخصوص نمونههاى کتابهای فلسفه اخلاق بود. اين کتابها به ترتيب حروف اسماء مؤلفین تنظيم شده بود كه هر كس اسم مؤلف را مىداند طبق آن برود كتاب مطلوبش را پيدا كند. من رفتم يك دور نگاه كردم و كتابى كه من مىخواستم و ناشرش هم همين کتابفروش بود را پيدا نكردم. آن رفيقمان كه يك دكتر تحصیلکرده در آمريكا بود و عرض كردم در ايران هم پستهاى مهمى داشت آن وقت دانشجو بود و پيش از انقلاب، در سال 56 تازه فارغالتحصيل شده بود. گفتم شما هم یک نگاه بكنيد، شايد من چون چشمم خيلى با حروف انگليسى آشنا نيست درست تشخيص ندادهام، شما هم نگاه كنيد. ايشان هم نگاه كرد و پيدا نكرد. سراغ متصدى فروشش رفتيم و گفتيم يك چنين كتابى که ناشرش هم شما هستيد را پيدا نكرديم، چطور شده که نیست؟! آن هم آمد يك دور ديگر نگاه كرد و گفت ظاهراً نسخههايش تمام شده است. كتابى بود كه این ناشر در زمينه فلسفه اخلاق در كمتر از ده سال قبل منتشر كرده بود و تيراژ زيادى از نسخهاش تمام شده بود. من نگاه كردم ديدم نمونههاى اين کتابهایی كه در فلسفه اخلاق در اين سالن وجود دارد از مجموع کتابهایی كه من در عالم اسلام درباره كل اخلاق مىشناسم بيشتر است! آن کتابها در ظرف ده سال منتشر شده بود. کتابهایی كه يك کتابفروش در انگلستان در ظرف ده سال در زمينه فلسفه اخلاق منتشر كرده بود از همه کتابهایی كه بنده به عنوان يك آخوند كه شصت سال است به روحانيت و علم و طلبگى سروکار دارم از کتابهای اخلاق اسلامى مىشناختم بيشتر بود! اين براى اينكه شما بدانيد دنيا امروز فقط روى کاکل صنعت و ماديات نمىچرخد؛ در گوشه و كنار آنقدر مغزهايى هستند كه درباره مبانى فكرى و نظرى بحث مىكنند، كتاب مىنويسند، چيزهايى كه ما گاهى حتى اسمش هم به گوشمان نخورده است!
اینها را عرض كردم براى اينكه به اهميت مسئله توجه كنيد؛ ما هنوز درست درك نکردهایم كه اين مسئله چقدر اهميت دارد و چه جايگاهى در زندگى ما دارد؟ حالا ما بدانيم اساس ارزش چه است يا نيست؟! چه خواهد شد؟! اما آنهایی كه عميق مىانديشند، مىدانند كه اين مسائل چه اندازه مىتواند در سرنوشت انسانها اثر بگذارد. يك مقدار توضيح بدهم که چه طور ارزش اثر مىگذارد.
امروز طرفداران یک مكتب خاصی كه سرمايههاى بزرگ دنيا را در اختيار دارند از يك مكتب فكرى طرفدارى مىكنند، مطالبش را در روزنامهها، در مجلات، در رسانهها، تلويزيونها، كنفرانسهاى بينالمللى پخش مىكنند، ايادىشان در كشورهاى مختلف دنيا آن کتابها را منتشر مىكنند، ترويج مىكنند، پول مىدهند و ترجمه مىكنند، جايزه قرار مىدهند كه اين مفاهيم در كشورهاى به خصوص جهان سوم رواج پيدا كند. براى اين مفاهيم هم چند تا مفهوم بسيار پرجاذبه درست کردهاند كه در ابتدا وقتى آدم به گوشش مىخورد خيلى خوشش مىآيد؛ اسم آن مكتب ليبراليسم است. ليبراليسم يعنى آزادىخواهى؛ چه خوب و قشنگ است! وقتى مىگويند آزادى، آدم يك مرغى را در قفس تصور مىكند كه درِ قفس را باز کردهاند و پرواز کرده و آزاد شده است. خيلى خوب است دیگر. خيلى قشنگ است. اینها چه مىگويند؟ اینها در يك كلمه مىگويند ارزش، بىارزش. روح اين مكتب اين است كه ارزشى وجود ندارد و هر چه دلت مىخواهد بگو.
اگر يك كسى بداند که اين مسئله ارزش چیست و در فلسفه اخلاق چه جايگاهى دارد، چه لوازمى دارد، وقتى اين حرفها براي او مطرح مىشود بهزودی تحت تأثیرش واقع نمىشود؛ مگر مىشود آدم از ارزشهاى انسانى صرفنظر كند؟! اگر واقعاً ما از ارزشهای انسانى صرفنظر كنيم اصلاً چه فرقى مىتوانيم با حيوانات داشته باشيم؟! واقعاً چه فرق جدیای داريم؟! زندگى ما از حيوانات ديگر يك مقدار پيچيدهتر هست. خب حيوانات هم با هم فرق دارند، بعضىشان پيچيدهتر هستند، بعضىها سادهتر. خيال مىكنيد زندگى زنبور عسل یا زندگى موريانه خيلى ساده است؟! زندگى بسیار پيچيدهاى است.
ما انسانها اگر در زندگىمان ارزش حاكم نباشد، اگر در فكر و عقلمان جايگاهى براى ارزش نداشته باشيم، واقعاً با حيوانات چه فرقى داريم؟! اگر وجدان ما در مقابل فداكارىها خاضع نشود، ايثار و فداكارى را يك ارزش تلقى نكنيم، اين مردمى كه براى زلزله بم، از گوشه و كنار ايران حركت كردند، بعضى از كسانى كه خودشان زلزلهزده بودند از همين اطراف اين استان، در نزديكى استان شما، يك مايملك سادهاى داشتند اینها را برداشتند براى بمىها فرستادند اسم اين را چه مىشود گذاشت؟! اگر نمىكردند چه مىشد؟! آيا فكر ليبرالى، اینها را اقتضا مىكند؟! اینها يعنى آدم هر چه دوست دارد، هر چه دلش مىخواهد، هر چه هوس دارد؟! آنها دوست نداشتند شكمشان سير باشد، اتاقشان گرم باشد، در كنار همسر و فرزندانشان باشند؟! اینکه در سرما و گرما آنجا بروند که نه آب هست، نه برق هست و به وضع مردم آنجا رسيدگى كنند اين اسمش چیست؟ چه چیزی باعث اين مىشود كه اين طرز فكر و اين طرز رفتار در انسانهایی پيدا شود كه هر انسانى که وجدان بيدارى داشته باشد در مقابلش خضوع مىكند؟! آفرين بر اين مردم! دنيا در مقابل اين رفتار مردم ايران در اين جريان زلزله خاضع شد. همه گفتند ما هيچ جاى عالم چنين مردمى سراغ نداريم. اين زيبايى رفتار و اين عظمت از كجا برمىخيزد؟ از شكمپرستى؟! از شهوتپرستى؟! اين ارزش از كجا مىآيد؟ چه طور مىشود که ما اين ارزش را باور مىكنيم؟ چه طور مىشود که اين ارزش را در زندگیمان حاكم مىكنيم؟ چطور مىشود که خواستهها و زندگى خودمان را در اين راه تلف مىكنيم؟ تلف كه چه عرض كنم، هديه مىكنيم، حتى جان خودمان را! اینها انسانيت است، انسانيت يعنى اینها. اگر اینها را از زندگى ما بردارند ديگر براى انسانيت چه مىماند؟! غير از فساد و فحشا و خشونت و كشتار و جنگ و ظلم و تعدى و امثال اینها؟
ريشه اين ارزشها چیست؟ اصلاً ارزش چیست؟ چگونه پيدا مىشود؟ آيا ما بايد در زندگى ارزشى داشته باشيم يا نه؟ چرا بايد؟ اين موضوعى است كه بسيارى از فيلسوفان عالم را به خود مشغول كرده است.
يكى از بىمنطقترين مكتبها در اين زمينه مكتب ليبراليسم اخلاقى است. همانى كه عملاً امروز در جامعه ما از طرف كشورهاى ليبرال ترويج مىشود و بدون اينكه اسمش آورده شود، در روزنامهها، در بحثهای سياسى و حتى در فيلمها منعكس مىشود. تمام اینها ترويج ليبراليسم است و ليبراليسم يعنى زندگى منهاى ارزش؛ هر چه دلت مىخواهد بگو. اسمش را گذاشتهاند آزادى اما يعنى اسارت هوس.
اگر ما ارزشها را درست درك كنيم، بدانيم ريشهاش چیست، از كجا پيدا مىشود، چرا ما بايد پايبند ارزشها باشيم، اگر يك كسى ارزشها را باور كرد و به آن پايبند بود در زندگیاش خيلى تغييرات پيدا مىشود، محدوديتهايى ايجاد مىشود، ديگر اين جور نيست كه هر وقت هر چه دلش مىخواهد رفتار كند و هر حركتى مىخواهد بكند. بايد ببيند آیا با اين نظام ارزشیاش هماهنگ است يا نيست؟ آن نظام ارزشها يك قالبى به زندگى آدم مىدهد و محدوديتهايى براى آدم ايجاد مىكند. ديگر هر جور رفتارى رفتار اخلاقى و ارزشى نمىشود. اگر يك شكل خاصى از رفتار باشد اسمش مىشود ارزشى. آنهایی كه پايبند به ارزش نباشند مىگويند هر كارى مىخواهى بكن اما اگر بنا باشد آدم پايبند به ارزشها باشد يعنى بايد خودش را جمعوجور كند و هر جور كارى نكند. حالا بستگى دارد به اينكه چه نظام ارزشیای را بپذيرد و بر اساس آن برنامه زندگیاش را تنظيم كند. بههرحال پذيرفتن ارزشها يعنى پذيرفتن محدوديتها، كم يا زياد.
ما در ميان مكاتبى كه در عالم وجود دارد اعم از مذاهب و اديان آسمانى و اعم از مكاتب دستساخت بشر، مكاتب اخلاقى، سياسى و جامعهشناختى، مكتبى را سراغ نداريم که این مسئله را درست حل کرده باشد. اين را كه بنده عرض مىكنم درست است كه من هم خيلى معلوماتم محدود است اما چون به اين رشته خيلى علاقه داشتهام مطالعاتم خيلى كم نيست. تا آنجا كه بنده اطلاع دارم، البته اطلاعاتم خيلى هم كم نيست، هيچ مكتبى اين مسئله را درست حل نكرده است.
در يك سفرى در آمريكا با يك استاد فلسفه حقوق گفتگويى داشتيم. ایشان استاد برجستهاى بود و يك ديدگاه خاصى داشت. صحبت مىكرديم كه شما اين مبانیای كه در فلسفه حقوق به آن ملتزم هستيد، چون حقوق هم بههرحال يك شاخهاى از ارزشها است، بايد در وضع قوانين حقوق، ارزشها را رعايت كنند، حالا به نظامهاى مختلف ارزشى بستگى دارد. گفتم اين مبنايى كه شما داريد مبناى عقلیاش چیست؟ اين نظريه شما چند تا پيشفرض دارد، اين پيشفرضها را از چه راهى اثبات مىكنيد؟ بالاخره يك مقدارى گفتگو كرد و گفت حقيقتش اين است كه چندتايش فقط به عنوان پیشفرض فرضى است، آکسیوم بحث میکنیم، بنابراین فرض اين جورى میشود اما اینکه بخواهيم اثبات كنيم كه اين پيشفرض، صحيح است و قطعاً بايد به آن التزام داشت دليلى ندارد.
من در حد معلومات خودم يك توضيحاتى گفتم و گفتم ما در اسلام براى اینها چند تا مبناى علمى داريم و تا آن مسائلش را شما از آن باب حل نكنيد به اين نتيجه نمىتوانيد برسيد. حالا بحثش مفصل است و شما را خسته نكنم. اجمالاً به عنوان يك ادعا به شما عزيزان مىخواهم بگويم، نمىخواهيم صد در صد تصديق كنيد، اما يك چنين ادعايى به گوشتان بخورد كه ما در عالم، مكتبى كه بتواند فلسفه ارزشها را درست تبيين كرده باشد، علىرغم تلاشهاى فراوانى كه از انديشمندان و فرهيختگان برتر عالم در اين زمينه انجام گرفته، مكتبى را سراغ نداريم كه اين مسئله را درست حل كرده باشد جز آنچه از اساتيد علوم اسلامى ياد گرفتهایم.
بعضى از دوستان ما که چنين مسئلهاى را از ديدگاه اسلامى ياد گرفته بودند رفتند دكتراى فلسفه حقوق و فلسفه اخلاقشان را در دانشگاه منچستر انگليس گرفتند. حالا اگر خواستيد تحقيق كنيد اشكالى ندارد. يكى از فارغالتحصيلانى كه تازه برگشتهاند آقاى دكتر شمالى هستند که اصالتاً تهرانى هستند و استاد هستند و الآن در موسسه ما تدريس مىكنند. ايشان دكتراى فلسفه اخلاق از دانشگاه منچستر انگليس دارند. اساس تزشان را درباره همين مطلبى که عرض كردم كه از اسلام به آنها القا شده بود قرار داده بودند. بعد از اينكه تزشان در دانشگاه خودشان پيش استاد خودشان پذيرفته شد به دو، سه نفر از بزرگترين فيلسوفان اخلاق دنيا فرستادند كه آنها روى آن نظر بدهند و آنها با يك نظر اعجابى گفته بودند كه اين بهترين پاسخى است که ما تابهحال به آن برخورد کردهایم كه به اين مسئله داده شده باشد. يك طلبهاى در قم، عميقترين و پيچيدهترين مسئله فلسفى را كه فيلسوفان عالم در آن متحير هستند به بركت معارف اسلامى تبيين مىكند و بزرگترين استادهاى آن رشته، او را تحسين مىكنند و مىگويند ما تابهحال مطلبى به اين خوبى نشنيده بوديم يا نديده بوديم.
ادعا اين است كه ما به خصوص در مكتب اسلام، به بركت معارفى كه از اهلبیتسلاماللهعليهماجمعين به دست علماى شيعه رسيده، گوهرهايى داريم كه اگر قدرش را بدانيم و درست استخراج كنيم، هم در سطح علمى در دنيا مىتوانيم برتری اسلام و تشيع را اثبات كنيم و هم تأثیر بسيار عميقى در رفتار انسانى خود ما و همه كسانى كه بعدها اثر بپذيرند مىتواند داشته باشد. براى اينكه اهميت اين مسئله را يك بار در ذهن خودتان مرور كنيد بنشينيد فكر كنيد؛ اگر اين ارزشهاى جهاد و فداكارى و ايثار در جامعه ما وجود نداشت، بعد از وقوع جنگ تحميلى كشور ما چگونه مىشد؟!
اغلب شما جوانها يادتان نمىآيد كه نزديكهاى پيروزى انقلاب، مردم ما چه ايثارگرىهايى داشتند؛ وقتى اعتصابات شركت نفت عليه دولت منحوس گذشته واقع شد كارکنان نفت اعتصاب كرده بودند و پالایشگاهها تعطيل شده بود. خيلى مشكلات بود. ديگر نفت و بنزين پيدا نمىشد و همين مقدار موجودى نفتها جيرهبندى شده بود. جوانها مىآمدند ساعتها در صف معطل مىشدند، خودشان سرما مىخوردند و يك پيت نفت مىگرفتند و مىآوردند در خانه پيرزن همسايه!
جنگ كه واقع شد يك پيرزن دهاتى که دو تا مرغ در باغچه خانهاش بود و پنج تا تخممرغ جمع کرده بود خودش گرسنگى مىکشید و اینها را برای جبهه میداد. مادرى كه به اندام فرزند دلبند برومندش كفن مىپوشاند و او را به جبهه مىفرستاد و بعد از اينكه چند تا پسرش شهيد مىشدند مىگفت ایکاش پسر ديگرى هم داشتم و در راه اسلام مىدادم! اگر اینها نبود سرنوشت ما و كشور ما چه بود؟! ما الآن كجا بوديم؟! از لحاظ معنوى و دين که هيچ؛ زندگى مادىمان در چه حالى بود؟! اگر اینها نبود وضع ما از عراق و افغانستان بدتر بود!
این ارزشها بود که اين كشور را به اين حدى از افتخار رساند كه الآن همه دنيا در مقابل عظمتش خضوع کردهاند؛ مگر شوخى است؟! سران قدرتمندترين کشورهای دنيا همّشان درباره ايران است، همه نقشهها اين است كه اين حكومت را ساقط كنند! مگر دنيا تنگ است؟! مگر فقط دنيا هست و ايران؟! چطور اين رئیسجمهوری آمريكا و خيلى جاهاى ديگر شبانهروز فكرشان درباره اين است كه با اين حكومت ايران چه كار كنند؟! خب ولش كنيد، يك گوشه دنيا براى خودش زندگى كند! اگر عظمت نداشت چطور اینها را مشغول كرده است؟! چطور اینهمه رسوايىها را، دروغها را و فضاحتها را تحمل مىکنند براى اينكه يك توجيهى براى رفتارهاى خودشان بكنند؟! به خدا قسم شما نمىدانيد که شما در عالم چه عظمتى داريد و مردم دنيا روى شما چه حسابهايى مىكنند! شما را قهرمان انسانيت مىدانند. كدام دولتى تا حالا توانسته بود در مقابل آمريكا و انگليس، اینگونه مقاومت كند كه ايران مىكند؟! نهتنها در مقابل اینها، وقتى كه جنگ تحميلى بود همه كشورهاى بزرگ دنيا عراق را حمايت مىكردند. شوروى هم بود، آمريكا هم بود، انگليس هم بود، فرانسه هم بود، همه چيز را در اختيارش مىگذاشتند اما ايران بدون حمايت هيچ كشور خارجى، به همت جوانهاى خودش و به واسطه وجود اين ارزشها توانست در مقابل همه اینها ايستادگى كند و سرفراز از ميدان جنگ خارج شود.
در ايران چندين جنگ اتفاق افتاده بود. در هر جنگى بخشى از خاك سرزمين ما به كشورهاى ديگر داده شد؛ يك بخشش به افغانستان. همين هراتى كه هست جزو خاك ايران بود. قفقاز جزو خاك ايران بود. در همين جنگهايى كه در دوره قاجاريه واقع شد همه اینها را دائماً به روسيه، به انگليس و به ساير كشورهاى ديگر تقديم كردند. تنها جنگى كه در اين قرنها در ايران واقع شد و ايران چيزى از دست نداد جنگى بود كه به بركت انقلاب اسلامى و تحت رهبرى دين انجام گرفت.
اين تأثیر وجود ارزشها و حكومت ارزشها در يك جامعه است. حالا مىشود اين مسئله را نديده گرفت و بگوییم ما چه كار داريم که ارزش چیست؟ از كجا پيدا مىشود؟ مىخواهد باشد مىخواهد نباشد، كشكت را بساب! چه كار دارى به اين كارها؟! ببين حقوق و مزايا از چه راهى اضافه مىشود؟! كدام معامله سودآورتر است؟! كدام جنس سودش بيشتر است؟! كدام زمين بناست بيشتر ترقى كند بخريم؟! چه كار داريم که ارزشها چیست؟!
بحث در اين مسائل بنيادى، عميقترين و گستردهترين تأثیر را در زندگى انسانها دارد؛ هم در زندگى فردیشان، هم در زندگى اجتماعیشان و هم در روابط بينالمللشان. اين است كه جا دارد كه عزيزان ما همت كنند، انشاءالله آنهایی كه در رشتههاى علوم انسانیشان مربوط است مثل حقوق، علوم سياسى، جامعهشناسی، يك مقدارى بيشتر به اين مسائل بپردازند و تنها نظرشان به دستاوردهاى بيگانگان نباشد. بدانند در مكتب خودشان گوهرهايى وجود دارد كه متخصصان دنيا هم در مقابلش بايد خضوع كنند.
از اينكه وقت شما عزيزان را گرفتم معذرت مىخواهم. اميدواريم كه خداوند متعال به بركت اين روز عزيز و اين مواليدى كه افتخار معرفت، محبت و ولايتشان به ما داده شده توفيق اين را داشته باشيم كه بيشتر با معارف اسلام و اهلبیت آشنا شويم و هم زندگى دنيا و هم زندگى آخرت خودمان را آباد كنيم و هم براى ديگران بتوانيم راهى باز كنيم و آنها را از گمراهىها نجات دهيم؛ كِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلَىٰ صِرَاطِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ.[1] اسلام براى همين آمده كه ما را از ظلمتها نجات دهد، نهتنها ما ايرانىها را، خدا كه فقط خداى ايران نيست، خدای همه انسانها است، مىخواهد همه انسانها را از ظلمتها نجات دهد. اين قرآن را در عربستان نازل كرد، ايرانىها از آن استقبال كردند و شايد بيشتر از خود عربها، شايد نه، به یقیناً بيشتر از خود عربها استفاده كردند و امروز ما اين هستيم كه بايد اين امانت الهى را در اختيار همه دنيا قرار دهيم تا از اين رحمت الهى هم براى بهبود زندگى دنيايشان و هم براى سعادت آخرتشان استفاده كنند. انشاءالله خدا به همه ما توفيق بدهد.
والسلام عليكم و رحمة الله
راجع به اصل موضوع سؤالی کردهاند؛ بنده تلاش كردم كه در اين فرصت، اهميت اين مسئله را بيان كنم وگرنه مسئله ارزشها همینگونه كه عرض كردم چيز سادهاى نيست كه بشود در چند جمله بيان كرد و آنوقت اينكه ثابت است يا نسبى است و ريشه ارزشها چیست و رابطه ارزشها با واقعیتها چیست را بخواهم عرض كنم. خوشبختانه در همین سالهای اخير در موسسه ما چند كتاب درباره فلسفه اخلاق نوشته شده است كه بنده با اين مطالعاتى كه دارم نظيرش را جاى ديگر سراغ ندارم. دوستان اگر مايل باشند اگر کتابهایی که در انتشارات موسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينىرضواناللهعلیه درباره فلسفه اخلاق چاپ شده را مطالعه بفرمايند بسيارى از سؤالاتشان را جواب مىدهد. البته من ده، پانزده سال پیشتر يك بحثى در زمينه فلسفه اخلاق براى دانشجويان خودمان مطرح كرده بودم که تا حالا شاید هفت، هشت بار یا بیشتر به نام دروس فلسفه اخلاق از طرف موسسه اطلاعات چاپ شده است با اينكه مرتب هم ويرايش نشده بود و همان متن درسى بود كه از نوار پياده كرده بودند. دوستان بعدها يك مقداري از آن را نگارش جديد كردند. بههرحال در این زمینه کتابهای خيلى خوبى نوشته شده، عزيزان اگر فرصتى داشت باشند مطالعه كنند مخصوصاً آنهایی كه رشتهشان با اين مباحث ارتباط دارد، انشاءالله بهرهمند خواهند شد.
و صلى الله على محمد و آله الطاهرين
[1]. ابراهیم، 1.