صوت و فیلم

صوت:
9

ملاك ارزشمندی جهاد و شهادت

در ورزشگاه شهید تختی هرمزگان
تاریخ: 
پنجشنبه, 15 دى, 1379

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم

الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلاَةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّیبِینَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین

تضاد یا تعامل؟

بین پدیده‌های مختلف نظام هستی، هم نوعى تزاحم، تضاد و نزاع وجود دارد و هم نوعى هماهنگى، همكاری، گذشت و سازش. كسانى چنین پنداشته‌‌اند كه تحولات این جهان بر اثر تضاد به وجود مى‌‌آید و راز تكامل پدیده‌‌هاى این عالم، تضاد درونى آن‌هاست. شاید كمابیش شنیده باشید كه اساس فلسفه ماركسیسم بر تضاد بین تز و آنتى‌تز استوار است؛ تضادی كه سرانجام به سنتزى كه كامل‌تر از آن دو است، منتهى مى‌‌شود. در زمینه زیست‌شناسى كسانى مثل داروین طرفدار این نظریه بودند و مى‌‌گفتند یكى از اسرار بقا و تكامل انواع موجودات، تنازع در بقا است؛ یعنى دو نوع موجود بر سر بقا با هم مى‌‌جنگند و این تنازع، به اضافه انتخاب اصلح باعث مى‌‌شود كه نوع كامل‌تر باقى بماند و نوع ضعیف‌تر و ناقص‌‌تر از بین برود. ماركس این اصل را از زیست‌شناسی به همه زمینه‌‌هاى انسانى گسترش داد و گفت رشد و تكامل انسانیت و جامعه به تضادهاست؛ كارگر و كارفرما باید تضاد داشته باشند، فقیر و غنى باید تضاد داشته باشند تا این تضاد و درگیرى بین آن‌ها موجب ‌‌شود یك طبقه كامل‌تر و پیشرفته‌‌ترى به‌ وجود بیاید؛ بر اساس پیش‌‌گویى ماركس این جریان ادامه خواهد داشت تا به جایى برسد كه یك جامعه بى‌‌طبقه، كه آخرین مرتبه كمال انسانى است، تحقق پیدا كند و همه تضادهاى طبقاتى از میان برداشته شود. در زمینه جامعه‌‌شناسى هم كسانى معتقدند كه همیشه بین گروه‌هاى مختلف جامعه درگیرى‌‌هایى پیش مى‌‌آید كه نهایتاً همه این درگیری‌ها به تكامل جامعه می‌انجامد.

به‌هرحال گروهی از اندیشمندان اصل تضاد بین پدیده‌ها را پذیرفته‌اند؛ از آنچه درون یك موجود می‌گذرد تا وقایعی كه بین جوامع و تمدن‌ها اتفاق می‌افتد. در مقابل، دسته دیگری از اندیشمندان معتقدند كه اصل بر مسالمت، همكارى و تعاون است و باید سعى كرد كه تضاد پیش نیاید؛ آنچه هم تابه‌حال پیش آمده غیرعادى و غیرطبیعى بوده است. تئوری‌هایى هم بر این اساس مطرح شده است؛ مثلاً به جای تئوری برخورد تمدن‌ها كه هانتینگتون بر اساس دیدگاه اول مطرح كرده، نظریه گفتگوی تمدن‌ها ارائه شده است.

با توجه به این دو گرایش، این سؤال مطرح مى‌‌شود كه دیدگاه اسلام در این زمینه چیست؟ آیا از نظر اسلام اختلاف، تضاد و نزاع بین موجودات اصالت ندارد و اگر چیزى از این قبیل پیدا شود امری عرضى و استثنائى است؟ یا این‌كه تضاد، تنازع و برخورد بین موجودات و پدیده‌ها امری اصیل شناخته مى‌‌شود؟ و اگر چنین است، آیا این نظریه، موافق تئوری ماركسیسم است _‌كه اصل در تكامل موجودات و پدیده‌ها را در تضاد بین آن‌ها مى‌‌دانند‌_ یا اسلام نظر دیگرى دارد؟

آنچه از قرآن كریم و روایات شریفه استفاده مى‌‌شود این است كه اسلام، هم وجود اختلاف، نزاع و تضاد را در نظام هستی _‌‌به طور كلى‌_ و هم در میان انسان‌ها طبیعى مى‌‌داند و هم وجود عوامل تعاون، همكارى، صلح و آشتى را؛ ولی براى هر یك تقدم خاصى قائل است؛ یك جا محل تنازع است، جای دیگر مقام تعاون و همكاری است. كلام در این است كه محل هر یك را پیدا كنیم و بفهمیم كجا باید برخورد كرد و كجا باید گذشت و سازش كرد.

ارزش شهید

آنچه همه انسان‌ها بر اساس عقل و فطرت پذیرفته و در طول تاریخ بر اساس آن رفتار كرده‌اند این است كه خواه‌ناخواه در میان انسان‌ها افراد ناهنجارى پیدا مى‌‌شوند كه دست به حركات ناشایست و فسادآمیزى مى‌‌زنند و لازم است با آن‌ها برخورد شود؛ دفاع و مقابله با ظلم و تجاوز یك اصل مسلم و پذیرفته شده است و حتی كسانى هم كه طرفدار صلح و سازش هستند و شعار لبخند در برابر خشونت سر می‌دهند، مواردى برایشان پیش آمده كه در عمل، دفاع و برخورد را پذیرفته‌اند. عقل، منطق و فطرت طبیعى انسان چنین حكم مى‌كند كه شما ظلم را از خود دور كنید و متجاوز را برانید. این‌كار یك ارزش ‌‌شمرده می‌شود؛ حتی اگر انسان در راه دفاع كشته ‌‌شود. در هر كشورى، حتى در كشورهاى ماتریالیست كه اصلاً قائل به عالم آخرت و ماورای ماده نیستند، براى كسانى كه در راه دفاع از اهداف، ارزش‌ها و ایده‌‌آل‌هایشان كشته شده‌اند، ارزش قائلند و حتی بنای یادبودی به نام شهید گمنام برای تجلیل از شهدای خود ساخته‌اند. در اسلام هم اصل دفاع پذیرفته شده و قرآن هم مى‌‌فرماید: لَوْلاَ دَفْعُ اللّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَّفَسَدَتِ الأَرْضُ.[1] اگر مسئله دفاع نبود و انسان‌ها ظلم و تجاوز را از خود دفع نمى‌‌كردند، فساد عالم‌‌گیر مى‌‌شد.

ما براى شهدایی كه راه دفاع از كشور و نظامشان جان خود را فدا كرده‌اند احترام قائلیم و برای بزرگداشت شهدا مجالس باشكوهی برگزار مى‌‌كنیم؛ هم‌چنان‌كه كشورهاى دیگر هم براى شهدایشان ارزش قائلند و مراسمى برای گرامیداشت آن‌ها دارند. ولی آیا نظر اسلام در زمینه احترام به كسى كه در راه دفاع از ارزش‌هایش كشته شده با مكاتب دیگر یكسان است؟ و آیا مسئله شهادت و دفاع در اسلام به همان صورتى است كه در سایر مكاتب و اقوام پذیرفته شده است؟

جواب این است كه دیدگاه اسلام با غیر آن در این زمینه تفاوت دارد؛ اولاً اسلام هر كسى را كه در معركه جنگ كشته شود شهید نمی‌داند. شهید كسی است كه در راه ارزش‌هاى الهى و جهاد فى سبیل الله شهید شده باشد. حیات چنین كسى با حیات انسان‌هاى دیگر متفاوت است. همه انسان‌ها پس از این‌كه زندگی دنیایشان سپرى شد، میت‌اند؛ اما قرآن مى‌‌فرماید: وَلاَ تَقُولُواْ لِمَنْ یقْتَلُ فِی سَبیلِ اللّهِ أَمْوَاتٌ؛[2] نه‌تنها به آن‌ها میت نگویید، بلكه حتی گمان هم نكنید كه این‌ها مرده‌‌اند؛ وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیاء عِندَ رَبِّهِمْ یرْزَقُونَ * فَرِحِینَ بِمَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ وَیسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یلْحَقُواْ بِهِم مِّنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَلاَ هُمْ یحْزَنُونَ.[3]

تفاوت دیگر این است كه شهید نه‌تنها خودش از نعمت‌هاى خدا بهره‌مند است، بازماندگان و یارانش را هم بی‌نصیب نمی‌گذارد و آن‌ها را به فضل و رحمت الهی بشارت مى‌‌دهد. جمعیت‌هاى عظیمی كه در مراسم بزرگداشت شهدا شركت می‌كنند، گواه این است كه چه پیامى از شهدا به دل‌ها رسیده است؛ بشارت به برخورداری از نعمت‌های الهی و پرهیز از ترس و ناراحتی.

سومین تفاوت تأثیر‌‌ى است كه شهید در مردم جامعه خودش مى‌‌گذارد. شاید نمونه‌‌هایى از ارتباط روحی خاصی كه یك شهید با دوستان و اطرافیانش در خواب یا بیداری برقرار كرده را سراغ داشته باشید؛ اما شهید پیامى هم براى عموم مردم دارد. به فرمایش مقام معظم رهبری‌دامت بركاته‌ شهدا ستاره‌هاى آسمان معنویت‌اند و راه را به ره‌‌پویان نشان مى‌‌دهند تا كسانی كه مشتاق ادامه مسیر ایشان هستند، ره چنان روند كه رهروان رفتند.

شهید در اسلام

حال، سؤال این است كه آیا در اسلام هم مثل سایر فرهنگ‌ها ارزش شهید فقط به‌خاطر دفاع از آب و خاك است یا چیز دیگرى است كه موجب ارزشمندی شهادت است؟ متأسفانه فرهنگ غربى و الحادى گاهى چنان بر جامعه تأثیر‌‌ می‌گذارد كه نه‌فقط مردم عادی، بلكه حتی بعضی از شخصیت‌ها چنین سخنانى را به زبان می‌آورند كه شهیدان ما از آن جهت محترم‌اند كه از آب و خاك میهن خود دفاع كرده‌‌اند! اگر ملاك ارزش شهادت این است، پس چه تفاوتی بین شهدای ما و یهودیان یا حتی بت‌پرستانی است كه در راه دفاع از خود كشته شده‌اند؟! اگر ارزش یك شهید فقط به دفاع از خانه و كاشانه است، حیوانات هم غریزه دفاعى دارند؛ اگر شما به لانه كلاغی تعرض كنید، ده‌ها كلاغ به حمایت از آن كلاغ به شما حمله خواهند كرد. بسیاری دیگر از حیوانات هم چنین غریزه‌ای دارند. انسان‌هاى به‌هنجار هم در برابر تجاوز دشمنان به خانه و كاشانه‌‌شان از خود دفاع مى‌‌كنند. در این زمینه تفاوتی بین مؤمن و كافر نیست و این امر، ارزش انسانى عام است و كسانى كه تا این حد بى‌‌رگ و بى‌‌غیرت‌اند كه از لانه و كاشانه‌‌شان دفاع نمى‌‌كنند از حیوانات هم پست‌‌ترند؛ اما آیا ارزشى كه اسلام براى مجاهد و شهید قائل است فقط به خاطر دفاع از آب و خاك است؟!

ما هم به این ارزش انسانى احترام مى‌‌گذاریم؛ اما این احترام غیر از احترامی است كه به شهید مى‌‌گذاریم. ارزش شهید به‌خاطر این است كه جانش را فداى خدا، دین خدا، احكام خدا، خلق خدا و ارزش‌هاى خدایی كرده است؛ به همین دلیل است كه خودِ خدا اجر و پاداش چنین كسى را عهده‌‌دار مى‌‌شود و ضمانت مى‌‌كند كه بهترین پاداش را به چنین كسانى بدهد؛ إِنَّ اللّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ یقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ فَیقْتُلُونَ وَیقْتَلُونَ وَعْدًا عَلَیهِ حَقًّا فِی التَّوْرَاةِ وَالإِنجِیلِ وَالْقُرْآنِ؛[4] خداوند مى‌‌فرماید: مال و جان كسانى را كه در راه خدا قتال مى‌‌كنند خریدار است؛ نه كسانی كه در راه آب و خاك كشته می‌شوند. جان انسان خیلى شریف‌تر از آب و خاك است و آن چنان قداستى ندارد كه خدا در مقابل بالاترین مقامى كه براى اولیاء خودش قائل مى‌‌شود، خریدار آن باشد. مگر كل عالم ماده در پیشگاه الهى چقدر ارزش دارد؟ ملاك این ارزش، فداكاری در راه خدا و چیزهایی است كه منصوب به خداست.

نگاهی به وصیت‌‌نامه‌‌هاى شهدا بیندازید و ببینید خود آن‌ها چه گفته‌‌اند؛ تا جایی كه بنده اطلاع دارم، حتی در یك وصیت‌‌نامه هم نیامده كه ما فقط براى آب و خاك جانفشانی كردیم. در یكی از ایام جنگ گوینده‌‌اى در تلویزیون می‌گفت شهداى ما چون از آب و خاك میهنشان دفاع كردند، محترم هستند؛ اما به فاصله كمی كلامى هم از یك افسر هوانیروز پخش شد كه در هلیکوپترش گفت: اگر جنگ ما فقط به‌خاطر آب و خاك بود، من همین‌جا فرود مى‌‌آمدم! من از دینم دفاع مى‌‌كنم و در راه دینم شهادت را مى‌‌پذیرم. آب و خاك كجا، خدا و پیغمبر كجا؟! وطن و سرزمین كجا، امام زمان و سیدالشهدا كجا؟! دفاع از آب و خاك، با همه ارزشمندی، در حد ارزش‌هاى حیوانى و در حد كاری است كه یك كلاغ برای حفاظت از لانه‌‌اش انجام مى‌‌دهد و اگر كسی این مقدار ‌‌غیرت و حمیت نداشته باشد از حیوان هم پست‌تر است؛ اما ارزش جهاد و شهادت در اسلام بسیار بالاتر و والاتر از این مسائل است. قرآن می‌فرماید: وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِیعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ یذْكَرُ فِیهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِیرًا،[5] نمى‌‌فرماید اگر دفاع نبود، آب و خاك شما و جان و مالتان به خطر مى‌‌افتاد؛ بلكه مى‌‌فرماید: اگر دفاع نبود، دین روى زمین باقى نمى‌‌ماند. این امر مختص اسلام نیست؛ اگر پیروان ادیان پیشین هم به دستور خدا برای جهاد و دفاع از دین حق خود عمل نمی‌كردند، اثری از آن‌ها باقى نمى‌‌ماند و حتی پرستش‌گاه‌‌ها ویران مى‌‌شد. خداوند می‌فرماید: دفاع را واجب كردیم تا عبادتگاه‌ها و مساجدی كه در آن‌ها از خدا یاد می‌شود باقى بماند و مردم با مشاهده این آثار و شعائر دین به یاد خدا بیافتند و در آنجا به عبادت بپردازند. دفاع را واجب كردیم تا پرستش‌گاه‌ها آباد بماند و احكام دین در جامعه پیاده شود.

حال كه دفاع بر شما واجب شد، شما چه مى‌‌كنید؟ آیا مى‌‌گویید هر وقت یقین به پیروزى داشتیم، مى‌‌جنگیم، یا اصلاً حاضر به جهاد نیستید؟ همان‌گونه كه وقتى به بنى‌‌اسرائیل دستور داده شد با كفار بجنگند و كافران را از شهر بیرون برانند، بی‌ادبانه به حضرت موسی گفتند: اذْهَبْ أَنتَ وَرَبُّكَ فَقَاتِلا إِنَّا هَاهُنَا قَاعِدُونَ؛[6] ما حال جنگیدن نداریم؛ تو با خدایت با كافران بجنگید؛ ما همین‌جا نشسته‌‌ایم و بعد از این‌كه دشمنان را بیرون راندید، وارد شهر می‌شویم!

در ادامه آیه قبل براى این‌كه امیدوار باشید به این‌كه اگر برای اطاعت فرمان خدا در این مسیر قدم گذاشتید و آماده جانبازى در راه خدا شدید، خدا هم شما را پیروز مى‌‌كند مى‌‌فرماید: وَلَینصُرَنَّ اللَّهُ مَن ینصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِی عَزِیزٌ؛ دفاع بر شما واجب است؛ هدف دفاع شما هم با هدف دیگران تفاوت دارد؛ دیگران از لانه و كاشانه‌شان دفاع مى‌‌كنند اما شما براى بقاى ارزش‌ها و زنده ماندن دین، براى اجراى احكام خدا و مبارزه با بدعت‌ها دفاع كنید. این تفاوت دفاع شما با دیگران است. درنتیجه خدا آن‌ها را به اسباب و وسایل واگذار كرده و هر یك كه ساز و برگ نظامى بیشتر و پیشرفته‌تری داشته باشند است و آموزش بیشتری دیده باشند پیروز مى‌‌شوند؛ ولی خدا شما را به اسباب واگذار نكرده و وعده داده كه اگر شما تمام همت و توان خود را به‌كار ببندید، به شما كمك می‌كند و ضامن پیروزی شماست؛ إِن یكُن مِّنكُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ یغْلِبُواْ مِئَتَینِ وَإِن یكُن مِّنكُم مِّئَةٌ یغْلِبُواْ أَلْفًا مِّنَ الَّذِینَ كَفَرُواْ ... بِإِذْنِ اللّهِ؛[7] كَم مِّن فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِیرَةً بِإِذْنِ اللّهِ.[8] این‌ها تفاوت‌هایى است كه بین دفاع، جهاد و شهادت در مكتب اسلام با مكاتب دیگر وجود دارد.

ملاك ارزش شهادت

گفتیم كه اسلام، هم مهر و عطوفت دارد و هم شدت و غلظت دارد. در زیارت عاشورا معرفت و محبت ائمه و اولیائشان كرامتی الهی معرفی شده است؛ فَاسُئلُ الله اَلذی اَكرَمَنی بِمَعرفَتِكُمْ وَ مَعرفَةِ اَولیائِكُمْ؛ و در ادامه به كرامت دیگری اشاره شده است؛ وَ رَزَقَنِی الْبَراَّئَةَ مِنْ اَعْداَّئِکُمْ؛ پس شناختن و دوستى ائمه و یارانشان تنها نعمتى نیست كه خدا به ما داده است بلكه این نعمت باید با دشمنى و برائت نسبت به دشمنان خدا همراه شوند تا كارساز باشد. حتی در بعضى موارد، شدت، مقدّم بر رحمت ذكر شده است: وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَینَهُمْ؛[9] اولین ویژگی یاران پیغمبر این است كه سرسخت و دشمن‌ستیزند. ویژگی دیگر آن‌ها این است كه با یکدیگر مهربان‌اند. در اسلام نه مهربانى مطلق مورد قبول است و نه خشونت و تضاد مطلق؛ مهربانى، عطوفت و گذشت به جاى خود، غضب و غلظت هم به جای خود.

قرآن در زمینه نحوه ارتباط مسلمین با كفار و منافقین می‌فرماید: وَاغْلُظْ عَلَیهِمْ؛[10] یا وَلِیجِدُواْ فِیكُمْ غِلْظَةً؛[11] دشمن باید غلظت و غضب شما را درك كند؛ باید از انتقام شما بترسد. اگر دشمن تصور كند شما همیشه نرم و مهربان و اهل لبخند هستید، در صدد برمی‌آید ریشه شما را بكند. ما هر جا لبخند بى‌‌جهت نشان دادیم چوبش را خوردیم و هر جا بسیجیان عزیز در برابر دشمن اخم كردند و چهره در هم كشیدند، ثمره شیرینش را چشیدند. در روایتی وارد شده كه كسى كه منكرى را ببیند و در برابر آن چهره در هم نكشد آتش جهنم آن قیافه را چروكیده خواهد كرد. اسلام هم مهربانى و لبخند دارد و هم سرسختى و دشمن‌ستیزی؛ اما هر یك به‌جای خود.

حال، كلام در این است كه آیا در مورد اصول، ارزش‌ها و مبانی دینی چگونه باید عمل كنیم؟ دشمنان در تلاش‌اند این عقیده را بر ما تحمیل كنند كه دین مسئله‌ای شخصى، مثل رنگ لباس است و همان‌طور كه كسی بر سر رنگ لباس با دیگری نزاع نمی‌كند، نباید در مسائل دینی با هم دعوا كنید؛ اهل تساهل و تسامح باشید؛ با یکدیگر بسازید؛ صلح و سازش داشته باشید و به هم لبخند بزنید؛ اما اسلام مى‌‌گوید اگر به جانت حمله شد، مالت را صرف كن تا جانت سالم بماند؛ و اگر به دینت حمله شد جان بده تا دینت سالم بماند.[12] اصل دفاع، براى حفظ دین است، نه‌فقط براى حفظ آب و خاك. اگر مى‌‌توانى با صرف مال، دینت را حفظ كنی، لبخند بزن؛ اما اگر دشمن به هدف نابود كردن ارزش‌ها و مبانی دین تو آمده، دیگر جاى لبخند و تساهل و تسامح نیست. تحمل افكار و عقاید دیگران در جایى است كه طرف مقابل قصد حقیقت‌‌جویى داشته باشد. قرآن در این زمینه می‌فرماید: لَا ینْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یقَاتِلُوكُمْ فِی الدِّینِ وَلَمْ یخْرِجُوكُم مِّن دِیارِكُمْ أَن تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَیهِمْ؛[13] با كسانى كه امیدى به نزدیك شدن آن‌ها به اسلام‌ هست به نیكی رفتار كنید؛ اگر در مقام شناختن حقیقت هستند، با كمال خوش‌رویى از ایشان استقبال كنید و با آن‌ها بحث و گفتگو كنید؛ هرچند مسلمان نشوند. حتی سهمى از زكات را به جذب كفاری كه با شما دشمنی ندارند و امیدی به هدایتشان هست اختصاص دهید. اینجا جاى تلورانس، مهربانى و گذشت است. در هیچ آئین و مذهبى _حتی از طرفداران تساهل و تسامح‌_ چنین حكمى وجود ندارد. اسلام مى‌‌فرماید حتی اگر از میان صفوف دشمن معاندی كه به قصد نابودی شما صف‌آرایی كرده، كسی به قصد حقیقت‌‌جویى گفت مى‌‌خواهم در مورد دین شما تحقیق كنم، نسبت به او متعرض نشوید، با او بحث و گفتگو كنید، سؤالاتش را پاسخ دهید، حقانیت دین خود را برایش اثبات كنید؛ بپذیرد یا نه؛ و در پایان او را به جاى امنی برگردانید. در كدام آیین چنین دستوری سراغ دارید؟ وَإِنْ أَحَدٌ مِّنَ الْمُشْرِكِینَ اسْتَجَارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّى یسْمَعَ كَلاَمَ اللّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ؛[14] اما اگر كسی اهل عناد است و قصد ریشه‌كن كردن و نابودی شما را دارد، با تساهل و تسامح به او هم لبخند بزنیم؟! اسلام هرگز چنین اجازه‌ای نمى‌‌دهد. قرآن می‌فرماید: لَا تَجِدُ قَوْمًا یؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیوْمِ الْآخِرِ یوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ كَانُوا آبَاءهُمْ أَوْ أَبْنَاءهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ أُوْلَئِكَ كَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمَانَ وَأَیدَهُم بِرُوحٍ مِّنْهُ وَیدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا رَضِی اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ أُوْلَئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ.[15] خداوند خطاب به پیغمبر‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله مى‌‌فرماید: مردمى را نمى‌‌یابى كه ایمان به خدا و قیامت داشته باشند و با دشمنان خدا دوستى كنند؛ حتى اگر پدرشان، فرزندشان یا اقوامشان باشند محبت آن‌ها را به دل راه نمی‌دهند و با آن‌ها سازش نمی‌كنند؛ یعنى اگر كسى را دیدید که سر سازش با دشمنان خدا را دارد، در ایمانش شك كنید. ایمان به خدا و قیامت با دوستى دشمنان خدا جمع نمى‌‌شود. چنین مردمى كه این چنین دشمن‌ستیزند خدا ایمان را در دلشان تثبیت كرده و آن‌ها را با روحى از عالم ملكوت مورد تأیید قرار مى‌‌دهد و سرانجام آن‌ها را در بهشت برین وارد مى‌‌سازد؛ هم خدا از آن‌ها راضى است و هم آن‌ها از خدا راضی‌اند؛ اینان حزب‌الله هستند. نشانه حزب الله این است كه با دشمنان خدا سازش ندارد.

پروردگارا! ما را از حزب الله قرار بده!

والسلام علیكم و رحمة الله

 

 

 


[1]. بقره، 251.

[2]. بقره، 154.

[3]. آل‌عمران، 169-170.

[4]. توبه، 111.

[5]. حج، 40.

[6]. مائده، 24.

[7]. انفال، 65-66.

[8]. بقره، 249.

[9]. فتح، 29.

[10]. توبه، 73.

[11]. توبه، 123.

[12]. ر.ك: الكافي، ج 8، ص 79؛ «وَ الْخَامِسَةُ بَذْلُكَ مَالَكَ وَ دَمَكَ دُونَ دِينِكَ»

[13]. ممتحنه، 8.

[14]. توبه، 6.

[15]. مجادله، 22.

 

پرونده ویژه: