صوت و فیلم

صوت:
28

چرا شهادت؟

در جمع گروهی از رزمندگان شاهرود
تاریخ: 
سه شنبه, 10 خرداد, 1379

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم

الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلاَةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّیبِینَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین

جانبازی یا حفظ جان؟!

یكى از شبهاتى كه دشمنان اسلام و به‌خصوص تشیع از دیرباز درباره شهادت و شهادت‌طلبی مطرح كرده و می‌كنند این است که آیا صحیح است انسان راهی را كه می‌داند سرانجام به كشته‌شدنش ختم می‌شود را بپیماید؟! چرا سیدالشهدا‌سلام‌‌الله‌‌علیه با وجود این‌كه مى‌‌دانستند در پایان قیام خود علیه بنی‌امیه به شهادت خواهند رسید، به این‌كار اقدام كردند؟! مگر قرآن كریم نفرموده: وَلاَ تُلْقُواْ بِأَیدِیكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ؛[1] خودتان را به دست خود به هلاکت نیندازید؟! گاهی ممكن است انسان متوجه نباشد كه سرانجام پیمودن راهی شهادت و كشته‌شدن است؛ در این صورت معذور است؛ اما زمانی كه می‌داند پایان كاری منتهى به شهادت مى‌‌شود، قرآن از اقدام به آن كار نهى فرموده است. پس چگونه عده‌ای با وجود این‌كه حفظ جان واجب است، اقدام به كارهایی مى‌‌كنند كه جانشان را به خطر می‌اندازند؟!

بعضی برای رد این شبهه گفته‌اند: سیدالشهدا‌علیه‌‌السلام نمى‌‌دانست كه سرانجام كشته مى‌‌شود و آنچه در این خصوص در روایات و تاریخ گفته شده، صحت ندارد. امام حسین‌علیه‌‌السلام براى پس‌گرفتن حكومت از بنی‌امیه قیام كردند؛ ولی اتفاقاً دشمنان مانع ورود ایشان به كوفه شدند و آن حضرت و یارانش را به شهادت رساندند. لازمه این حرف این است كه اگر سیدالشهدا‌علیه‌‌السلام مى‌‌دانستند كه كشته مى‌‌شوند، نسبت به این‌كار اقدام نمى‌‌كردند. اگر این كلام را بپذیریم تكلیف دیگران معلوم است و هیچ كس با علم به این‌كه سرانجام كاری شهادت است نباید نسبت به آن اقدام كند و شهادت‌‌طلبى نه‌تنها كاری مطلوب و موجب افتخار نیست، بلكه گناه كبیره است.

این شبهه تازگى ندارد و پیش از این هم بحث‌های زیادی درباره آن شده است؛ امروز هم كسانى مجدداً این شبهه را نبش قبر كرده و مطرح مى‌‌كنند. به اعتقاد این افراد اقدامات شهادت‌طلبانه برادران حزب‌‌الله در لبنان كار صحیحى نیست و یا حتى كسانى كه در جبهه‌‌هاى دفاع مقدس حاضر شدند كار درستى انجام نداده‌اند. نتیجه القای چنین شبهه‌‌هایی این است كه اگر زمانی مجدداً نیاز به فداكاری و جان‌فشانی باشد، جوانان و نوجوانان ما در انجام وظیفه خود مردد شوند و دیگر كسی با جدیت برای مبارزه با دشمنان اقدام نكند. این حالت را با حالت نوجوانى كه عالماً عامداً نارنجك به كمر مى‌‌بندد و خود را زیر تانك دشمن می‌اندازد مقایسه كنید؛ یا با كسانى كه در لبنان با كمال افتخار به معركه مبارزه با صهیونیست‌ها می‌شتابند و چند سال پیش با اقدامات شهادت‌‌طلبانه خود آمریكائی‌ها را از لبنان بیرون كردند. اگر این اقدامات شهادت‌طلبانه نبود، امروز كشورى به نام لبنان در جغرافیا وجود نداشت.

اما آیا واقعاً صحیح است كه انسانی جان خود را به خطر بیندازد؟! اگر چنین است، پس آیه وَلاَ تُلْقُواْ بِأَیدِیكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ و فتواى علما بر حرمت ضرر زدن به جان چه مى‌‌شود؟! هرچند این مسائل برای كسانى كه كمترین آشنایى‌ای با مكتب تشیع داشته باشند و داستان كربلا را شنیده باشند حل شده است اما به‌هرحال این شبهه‌‌اى است كه از طرف شیطان القا مى‌‌شود و باید به آن جواب داد.

درباره حرمت ضرر زدن به جان باید گفت این حكم یكى از احكامى است كه در شرایط عادى زندگى مطرح است؛ ولى اگر تكلیف اهمّى پیدا شود كه بر این حكم مقدم شود، تكلیف تغییر می‌كند. هم‌چنان‌كه مى‌‌دانید در اسلام احكامى اعم از واجبات و محرمات وجود دارد كه ابتدائاً و در شرایط عادى ثابت مى‌‌شود؛ اما در شرایط استثنائى، آن احكام تغییر مى‌‌كند؛ مثلاً روزه گرفتن در ماه رمضان واجب است اما اگر روزه موجب ضرر شود حرام است؛ یا مثلاً در شرایط عادی خوردن گوشت مردار حرام است اما اگر بقاء حیات انسان مترتب بر آن باشد، نه‌تنها این‌كار حرام نیست بلكه اگر فرد در شرایطی واقع شود كه زندگی‌اش متوقف بر خوردن گوشت مردار باشد، این‌كار شبهه وجوب دارد. در مقام تزاحم اهم و مهم، حكم اول در مقابل حكم مهم‌تر رنگ مى‌‌بازد.

پس اگر كسب مصلحت قوی‌تری متوقف بر ضرر زدن به جان خود شد، این‌كار جایز و حتی گاهى واجب می‌شود. این‌كه سیدالشهدا‌علیه‌‌السلام یا كسانى دیگر آگاهانه و عمداً به استقبال شهادت رفتند به ‌این دلیل بود كه مصلحت بالاترى از حفظ جان پیش‌ آمد و آن، حفظ اسلام بود. اگر تكلیف حفظ جان با تكلیف حفظ دین تزاحم پیدا كند، انجام كدام مهم‌تر است؟ اهمیت حفظ دین به اندازه‌ای است كه عزیزترین بندگان خدا، شخصیت بزرگواری مثل سیدالشهدا‌علیه‌‌السلام و فرزندانش باید فدا شوند تا دین حفظ شود. اگر آن‌ها چنین فداكاری‌ای را انجام نمی‌دادند، امروز من و شما نه‌تنها چیزی از تشیع نمى‌‌دانستیم بلكه از اسلام هم چیزى نمى‌‌دانستیم. حتی آنچه برادران اهل تسنن هم از اسلام مى‌دانند به بركت خون سیدالشهدا‌علیه‌‌السلام و عزیزانش است. اگر واقعه كربلا نبود چگونه اثری از اسلام باقى مى‌‌ماند، در حالى كه كسى كه به عنوان خلیفه بر مسند پیغمبر‌صلی‌‌الله‌‌علیه‌‌و‌آله تكیه زده بود، با جسارت در حال مستی مى‌‌گفت: لَعِبَت هاشِمُ بِالمُلک فَلاخَبرٌ جاءَ وَ لا وَحیٌ نَزَل![2] تكیه بر جای پیامبر زده و می‌گوید: بنى‌‌هاشم چندى با سلطنت بازى كردند ولى حقیقت این است كه نه وحی‌اى نازل شده و نه خبرى آمده است؛ در چنین حالى اگر خون سیدالشهدا‌علیه‌‌السلام ریخته نشده بود اثری از اسلام باقى نمى‌‌ماند. در چنین شرایطی بود كه آن حضرت فرمود: اگر كسی مثل یزید خلیفه شود وَعَلَى الاِسْلامِ اَلْسَّلامُ؛ باید فاتحه اسلام را خواند.

موارد فدا كردن جان

انسان در چند مورد باید جانش را به خطر بیندازد؛ در دفاع از كشور اسلامى؛ مثل اتفاقی كه در دوران هشت سال دفاع برای كشور ما اتفاق افتاد. نادانانى به خیال این‌كه مى‌‌توانند حكومت اسلام را ساقط كنند به كشور اسلامی ما حمله كردند. اینجا برای حفظ كیان اسلامى و مرزهاى مسلمین بر مرد و زن واجب است كه با دشمن مقابله كنند؛ هرچند به قیمت جان عزیزانى تمام شود. روشن است كه در معركه جنگ، حلوا پخش نمى‌‌كنند؛ آنجا محل كشتن و كشته شدن است؛ اما إِنَّ اللّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ یقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ فَیقْتُلُونَ وَیقْتَلُونَ؛[3] كسانى كه در صحنه نبرد با دشمنان اسلام حضور پیدا مى‌‌كنند، با خدا معامله كرده‌اند؛ آن‌ها جان خود را داده‌‌اند و در مقابل، رضاى الهى و بهشت جاودانى را گرفته‌اند؛ وَعْدًا عَلَیهِ حَقًّا فِی التَّوْرَاةِ وَالإِنجِیلِ وَالْقُرْآنِ؛ این وعده الهى است كه مختص مسلمانان نیست. خدا این وعده را در كتاب‌هاى آسمانى سابق هم به پیروان ادیان پیشین داده بود.

مورد دیگر مهم‌تر از حفظ آب و خاك، جایی است كه خطری متوجه دین باشد. چون قداست مرزهای كشور اسلامی به‌خاطر این نیست كه خاكش با خاك‌های دیگر تفاوت دارد. همین خاك، قبل از نفوذ اسلام قداستى نداشت و اگر امروز مقدس شده، به این دلیل است كه كشور اسلامی است؛ اگر مال، جان و ارض مسلمین چنان ارزش پیدا كرده كه در راه آن هزاران نفر شهید شوند، در سایه اسلام است. حال، آیا ارزش آن‌ها بیشتر است یا اسلام؟! اگر دین در معرض خطر قرار گیرد آیا دفاع واجب نیست؟! آیا ارزش ندارد انسان جان خودش را به خطر بیاندازد تا دین باقى بماند؟! در چنین شرایطی جایی برای صحبت از وجوب حفظ جان نیست. ارزش جان در برابر دین چیست؟ ما این مسئله را از داستان كربلا یاد گرفتیم؛ مگر سیدالشهدا‌علیه‌‌السلام از این مى‌‌ترسید كه چند وجب خاك كربلا به دست بنى‌‌امیه برسد؟ آن حضرت بارها فرمود ترس من از این است كه احكام اسلام مندرس بشود.[4] احكام و معارف اسلامى به اندازه‌ای ارزش دارد كه باید برای حفظ آن‌ها وجود مقدس سیدالشهدا‌علیه‌‌السلام فدا شود.

چرا شبهه؟

سؤالی كه ممكن است در اینجا مطرح شود این است كه چرا كسانی چنین شبهه‌ای را مطرح مى‌‌كنند؟ آیا از سرِ دل‌سوزی برای عده‌ای جوان مسلمان است؟! اگر چنین است چرا بعضی از خود آن‌ها دست به ترور مردم بی‌گناه از زن و مرد و كوچك و بزرگ می‌زنند یا از كسانی كه چنین كارهایی می‌كنند حمایت می‌كنند؟! این بحثی طولانى است كه در این مجال نمی‌گنجد. اجمالاً باید گفت انگیزه آن‌ها همان چیزى است كه موجب مخالفت با دین مى‌‌شود؛ همان انگیزه‌ای كه بعضى را از ابتداى پیدایش دین بر روى زمین به مخالفت با انبیا وادار ‌‌كرد. كسانى بوده‌‌اند كه از زمان حضرت آدم از روی حسد یا به انگیزه‌های دیگر اقدام به قتل مؤمنان كردند تا امروز كه به دلایل مختلف با دین، دین‌دارى و نظام و حكومت دینى مخالف‌اند و طبعاً با سمبل‌‌هاى دین از جمله روحانیت، مراسم دینى، مجالس عزادارى و سینه‌‌زنى مخالف‌اند و حتى كار خود سیدالشهدا‌علیه‌‌السلام را هم زیر سؤال مى‌‌برند. شاید شنیده باشید كه كسانى كشته شدن امام حسین‌علیه‌‌السلام را عكس‌‌العمل خشونتى دانستند كه جد ایشان در جنگ بدر انجام داد؛ یعنی تمام این جریان اختلاف فامیلى بوده، پیغمبر چند نفر از بنى‌‌امیه را در جنگ بدر كشت، بنى‌‌امیه هم انتقام آن‌ها را در كربلا با كشتن امام حسین و فرزندانش گرفت.

چرا این شبهات ترویج می‌شود؟ براى این‌كه روح شهادت‌‌طلبى و غیرت دینى را از من و شما بگیرند؛ تا روح مقاومت در مقابل ظلم و كفر و سمبل آن، آمریكا و اسرائیل را از ما بگیرند. این شبهه‌‌ها آن‌قدر تقویت شده كه مى‌‌بینیم حتی بعضی از كسانى كه سال‌ها در این نظام خدمت كرده بودند، گفتند چقدر با اسرائیل بجنگیم؟! اسرائیل واقعیتى است كه باید آن را پذیرفت! اما پرورش‌یافتگان مكتب سیدالشهدا‌علیه‌‌السلام مقاومت كردند تا دشمن را ذلیلانه از كشور خودشان بیرون راندند. در كشور خودمان هم دیدید كه پیروزى با كسانى بود كه راه حسین‌علیه‌‌السلام را انتخاب كردند؛ عزت، شرف و افتخار نصیب آن‌ها شد؛ بعد از این هم چنین خواهد بود. نتیجه اخروی مقاومت در راه خدا هم این است كه لَا يُصِيبُهُمْ ظَمَأٌ وَلَا نَصَبٌ وَلَا مَخْمَصَةٌ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا يَطَئُونَ مَوْطِئًا يَغِيظُ الْكُفَّارَ وَلَا يَنَالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَيْلًا إِلَّا كُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صَالِحٌ إِنَّ اللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ؛[5] هر لحظه‌ای كه خستگى، تشنگى و گرسنگى را تحمل كنند و هر زخمى كه بر بدنشان وارد شود، خدا در مقابل آن‌ها نعمت‌هاى بى‌‌پایان ابدى به ایشان عنایت خواهد كرد.

آشنا شدن با حسین‌علیه‌‌السلام و راه او نعمت عظیمی است كه با هیچ نعمت دیگرى قابل مقایسه نیست و به بركت این كرامت بزرگ الهی است كه جوانان ما امروز، بعد از گذشتن سال‌ها از جنگ، به یاد كسانی كه در آن دوران جان خود را فدا كردند، هیأت‌های رزمندگان تشكیل مى‌‌دهند. چه افتخارى بالاتر از این كه در عصرى كه حیوانیت، شهوت، شیطنت، پستى و زبونى، سراسر عالم را فراگرفته و انسانیت و ارزش‌هاى انسانى به پایین‌ترین درجه سقوط كرده است جوانان و نوجوانان ما ارزش شهادت را درك مى‌‌كنند و افتخار مى‌‌كنند كه هم‌نام رزمندگان باشند. همه این‌ها به بركت خون سیدالشهداست. ما عزت، شرف، آبرو و دین‌مان را مدیون فداكاری آن حضرت و یارانش هستیم و باید شكرگزار این نعمت باشیم و سعى كنیم از اسلام، تشیع و ارزش‌هاى دینی كه به بركت این خون‌هاى پاك به دست ما رسیده نگهداری كنیم و آن‌ها را به‌راحتی از دست ندهیم.

والسلام علیكم و رحمة‌‌الله و بركاته


[1]. بقره،195.

[2]. احتجاج، ج 2، ص 307.

[3]. توبه، 111.

[4]. ر.ك: بحارالأنوار، ج 44، ص 126، باب 21؛ «فإني أخاف أن يندرس هذا الحق و يذهب‌‌»

[5]. توبه، 120.

 

پرونده ویژه: