بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
الْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَالصَّلاَةُ وَالسَّلامُ عَلَی سَیِّدِ الأنْبِیَاءِ وَالْمُرسَلِین حَبِیبِ إلَهِ الْعَالَمِینَ أبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَعَلَی آلِهِ الطَّیبِینَ الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین
أللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَوَاتُکَ عَلَیهِ وَعَلَی آبَائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَفِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیًا وَحَافِظاً وَقَائِداً وَنَاصِراً وَدَلِیلاً وَعَیْنَا حَتَّی تُسْکِنَهُ أرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فِیهَا طَوِیلاً
تقدیم به روح ملکوتی امام راحل و شهدای والامقام اسلام مخصوصاً شهدای نیروی دریایی سپاه، صلواتی اهدا میکنیم.
تشریففرمایی برادران و خواهران ارجمند را به این مؤسسه که خانه خود شماست و به نام مبارک امامرضواناللهعلیه مزین است خوشآمد عرض میکنیم. همچنین اعیادی که در این ماه شریف هست از عید قربان گرفته تا تولد امام هادیعلیهالسلام که امروز مصادف با آن است و عید الله الأکبر، عید غدیر را به پیشگاه مقدس ولی عصرارواحنافداه و همه دوستداران اهلبیت تبریک و تهنیت عرض میکنیم. همه این مناسبتها و بهخصوص مناسبت این ایام که به نام بسیج، مزین است مناسبتهایی است که جا دارد درباره هر یک از آنها بحث کافی انجام بگیرد. من همه اینها را درز میگیریم و بر روی افتخاری که شما عزیزان به عنوان قاریان قرآن کریم دارید متمرکز میشوم که علاوه بر اینکه افتخار سپاهی بودن و بسیجی بودن را دارید افتخار خادم قرآن بودن را هم با خودتان دارید و این از همه افتخارات بالاتر است. البته من هرچه بخواهم در این زمینه عرض کنم فکر نمیکنم چیزی بر معلومات شما افزوده شود و نه حق قرآن ادا شود ولی به اندازه ادای وظیفه و اظهار ارادت و تشکری از شما عزیزان و بزرگواران، مطالبی را تقدیم میکنم.
اگر امروز به ما خبر میدادند که در یکی از جزایر اقیانوس آرام، یک فردی هست که راه علاج یکی از بیماریهای صعبالعلاج مثلاً سرطان یا بعضی از بیماریهای دیگر را که معالجه آن سخت است یا میگویند میسر نیست را بلد است، من تصور میکنم نهتنها کسانی که به آن بیماری مبتلا هستند تلاش میکردند که خودشان را به آنجا برسانند و از آن نسخه استفاده کنند بلکه آنهایی هم که سالم هستند میرفتند تا از این نسخه استفاده کنند که نکند روزی به دردشان بخورد؛ اینکه بتواند بیماریای که مردم علیرغم اینکه میلیونها تومان خرج میکنند و سالها زحمت میکشند ولی علاج نمیشود را بهراحتی معالجه کند این بسیار قیمت دارد. من فکر میکنم از جمعیت هفتاد میلیونی کشور ما حداقل یک میلیون نفر داوطلب میشدند که بروند این نسخه دارویی را از این شخص که مثلاً در جزایر میکرونزی زندگی میکند بگیرند ولو باید میلیونها خرج کنند تا به آنجا بروند و از کار و زندگیشان وابمانند؛ این بسیار چیز نفیسی است که انسان نسخهای داشته باشد و بتواند سرطان را بهراحتی معالجه کند یا یک گیاهی به آدم بدهد که این را بجوشان و بخور، خوب میشوی!
حالا اگر یک کسی به ما میگفت که نهتنها داروی سرطان را دارد بلکه بلد است همه بیماریها را بسیار راحت علاج کند، یک کتابچهای دارد که در آن تمامی داروها را نوشته و انسان میتواند با فراگرفتن این کتابچه، راه علاج همه بیماریها را پیدا کند طبعاً داوطلب آن چندین برابر میشد و حاضر بودند هزینههای بسیار بیشتری را صرف کنند برای اینکه این کتاب را به دست بیاورند؛ درصورتیکه چنین چیزی شدنی نیست و هیچ وقت در عالم پیدا نشده و بسیار هم بعید است که یک روزی چنین چیزی پیدا شود؛ حالا فرض میکنیم؛ اگر یک کتابی پیدا میشد که همه بیماریها را به صورت قطعی معالجه میکرد، البته کتاب طب قدیمی و جدید زیاد است اما اینگونه نیست که هر کسی یک دارویی را که در یک کتابی نوشته، بخواند و عمل کند و حتماً بیماریاش معالجه شود؛ اما اگر یک کتابی باشد که نسخهها و راههای سادهای را بگوید که هر کس عمل کند همه بیماریهایش معالجه شود، اگر چنین چیزی میشد تازه بیماریهایی که مربوط به جسم ما و مربوط به این زندگی دنیای ما است معالجه میشد که بالاخره اگر سالم هم باشیم درنهایت هفتاد، هشتاد، صد سال بیشتر که زندگی نمیکنیم؛ بهعبارتدیگر اگر کتابی بود که صد سال سلامتی را برای ما تأمین میکرد حاضر بودیم هزینه سنگینی بپردازیم و وقت زیادی را صرف کنیم و برویم این را به دست آوریم.
حالا اگر کتابی باشد که نهتنها سلامتی را برای ما تأمین کند بلکه سلامتی بینهایت را برای ما تأمین کند، کتابی است که سعادت ابدی را برای انسان تأمین میکند، این کتاب چقدر میارزد و چقدر جا دارد که آدم وقت صرف کند برود این را یاد بگیرد تا بلد باشد که به نسخههایش عمل کند؟! به همان نسبتی که منافعش بیشتر است ارزش هم دارد که انسان زحمت بیشتری برای آن بکشد؛ بین صد سال و بینهایت چه نسبتی است؟! آنهایی که با ریاضیات آشنا هستند میدانند که یک عدد هر قدر هم بزرگ باشد هیچ نسبتی با بینهایت ندارد؛ یعنی ما در این دنیا و در این عالم هرچه را حساب کنیم که ارزش داشته باشد، به هر قیمتی که شما میگویید، ارزش آن به اندازه ستارگان یا به اندازه خورشید باشد، خورشیدی که همین نور آن که میتابد حیات این عالم را تأمین میکند و اگر نور خورشید نباشد همه چیز از بین میرود، همه اینها را که روی هم بگذاریم بالاخره محدود است و نامحدود نیست؛ همه اینها در مقابل سعادت ابدیای که خداوند متعال در عالم آخرت برای بندگان خوبش در اثر عمل به یک کتاب میدهد هیچ نسبتی ندارد.
کسانی که قدر این کتاب را بدانند از خواندش خسته نمیشوند، از یادگرفتن معانی آن خسته نمیشوند، از حفظ کردنش هم خسته نمیشوند، بلکه یک ساعت پرداختن به این کتاب را با هیچ چیز عوض نمیکنند؛ این کتاب داروی همه دردهاست؛ هُدًى و شِفَاءٌ![1]
پس جا دارد مردم ما که الحمدلله بعد از انقلاب به برکت رهنمودهای حضرت امامرضواناللهعلیه و به برکت عنایتهای خاص مقام معظم رهبریایدهاللهتعالی نسبت به این کتاب علاقهمند شدهاند، در مقام یادگرفتن آن، خواندن آن، حفظ کردن آن و فهمیدن معانی و عمل کردن به آن بیشتر بربیایند. البته حق این کتاب با اینها ادا نمیشود اما هر کس به اندازه همت خودش خوب است که باز هم درباره ارزش این کتاب بیشتر فکر کند و سعی کند که از این کتاب بیشتر استفاده کند.
بنده با وجود اینکه بیش از هفتاد سال است که با این کتاب آشنا هستم و با این کتاب سروکار دارم و از همان اوایل زندگیام هم از اولین چیزهایی که یادم میآید آشنایی با قرآن بوده است که از سن پنج، شش سالگی به مکتب میرفتم و قرآن میخواندم و خدا توفیق داده است که بهترین استادهای قرآن را درک کردهام که شاید در رأس همه آنها مرحوم علامه طباطباییرضواناللهعلیه باشند که چندی افتخار نوکری ایشان را داشتهام، با وجود همه اینها اعتراف میکنم که نسبت به این کتاب خیلی جفا کردهام و حسرت میخورم از اینکه بسیاری از اوقاتی که میشد صرف این کتاب بکنم صرف کارهای دیگر کردهام. حالا آن کارهایی که در جهت فهم این کتاب بوده آنها هم خدمت به قرآن بوده است اما چیزهای دیگری که مربوط به زندگی دنیا و مربوط به سرگرمیها بوده، ایکاش قدر آن اوقات را هم میدانستم و آن را صرف قرآن میکردم! حالا هم اگر چند روزی از عمرم باقی مانده باشد از خدا مسألت میکنم که توفیق بدهد که صرف قرآن کنم.
اولاً افتخار دارد که آدم چنین کتابی را بشناسد. کسانی که در عالم از وجود این کتاب اصلاً اطلاع درستی ندارند زیاد هستند. ممکن است اسمش را شنیده باشند اما توجهی نداشته باشند و آثارش را باورشان نباشد. اینکه آدم معرفت پیدا کند که چنین کتابی با اینهمه ارزش وجود دارد خود این معرفت، یک نعمت بزرگی از خدا است؛ و هم اینکه ما در یک زمانی هستیم که بهراحتی میتوانیم این کتاب را از روخوانی آن گرفته تا مفاهیم بلند و عمق حقایق آن را یاد بگیریم.
من این جریان را چند مرتبه نقل کردهام و شاید بعضی از شما هم شنیده باشید اما باز هم نقل آن بیضرر است؛ زمانی که من بچه بودم و به مدرسه میرفتم در شهر ما، یزد، که یکی از مذهبیترین شهرهای ایران است و به آن دارالعباده یزد میگویند، آن مدرسهای که ما انتخاب کرده بودیم مدرسهای بود که مدیر و معلم آن نسبتاً مذهبیتر بودند و در آن زمان با تلاش زیاد عدهای از علما هفتهای یک ساعت برنامه درس روخوانی قرآن در مدارس گذاشته بودند. مرحوم حاج آقا حسین قمی و جمعی دیگر از بزرگان به دولت فشار آوردند و زحمتهای زیادی کشیدند تا بالاخره این جزو برنامه شد که یک ساعت در هفته درس قرآن باشد.
من که در کلاس ششم ابتدایی این مدرسه بودم موقع امتحان که میخواستیم برای درس قرآنمان یک مرور کنیم، در مدرسه ما و در بین معلمانمان کسی که روخوانی کلمههای قرآن را بتواند به ما یاد بدهد وجود نداشت! یک معلم زردشتی بود که اسم او رستم بود. معلم کلاس پنجم ابتدایی بود. ما کلاس ششم بودیم. این معلم زرتشتی روخوانی قرآن بلد بود. ما شاگرد مسلمان کلاس ششم، باید پیش معلم زردشتی کلاس پنجم میرفتیم و میپرسیدیم که این کلمه قرآن را چه جوری باید بخوانیم! حالا به برکت انقلاب حتی در هر روستا چه اندازه قاری و حافظ قرآن داریم. اینها را با هم مقایسه کنید، ببینید انقلاب چه برای ما آورده است. البته این سعادت به برکت رهنمودهای امام و خون پاک شهدا نصیب ما شده است. تازه این حالا روخوانی قرآن است. تحقیقات و کارهایی که در ظرف این سی سال در زمینه قرآن شده، تحقیقاً قبل از انقلاب در طول صد سال هم این اندازه کار نشده بود. ما چقدر باید خدا را شکر کنیم که در چنین زمانی زندگی میکنیم. اگر در آن زمانی بودیم که معلمان مدرسه هم روخوانی قرآن را بلد نبودند، طبعاً در جای دیگر هم کسی تشویق نمیکرد که بروید قرآن حفظ کنید. اصلاً در کل استان یزد فقط یک نفر بود که میگفتند حافظ قرآن است و ما تعجب میکردیم که همه قرآن را حفظ است؟! میگفتند بله، همه قرآن را حفظ است. این راجع به اهمیت قرآن و راجع به سهمی که انقلاب در ترویج قرآن و آشنا شدن مردم این زمان با این کتاب آسمانی و این تحفه الهی داشته است.
اما ما چگونه باید از این کتاب بهره ببریم؟ انسان طبعاً هرچه را دوست دارد بیشتر به آن اهتمام دارد. خواندن قرآن، حفظ کردن قرآن، با لحن خوب خواندن قرآن، با تجوید خواندن قرآن و با آهنگ خوب خواندن قرآن همه اینها نشانه این است که ما به قرآن علاقه داریم؛ ولی آیا استفاده از قرآن فقط همین است و قرآن فقط برای همین نازل شده است؟! یعنی میتوانیم باور کنیم که قرآن نازل شده است برای اینکه ما فقط آن را بخوانیم و ثواب ببریم؟! آیا این یک کار حکیمانهای است؟! میشود به خداوند متعال نسبت داد که خدا قرآن را نازل کرده که ما فقط بخوانیم، مخصوصاً در ماه رمضان ختم آن را بگیریم و ثواب ببریم؟! اگر قرائت قرآن ثوابی هم دارد طفیلی حقایقش است. اگر میگویند خواندن یک آیه قرآن چقدر ثواب دارد، اگر هفت آیه قرآن را بخوانید چقدر ثواب دارد، اگر یک ختم قرآن بخوانید چقدر ثواب دارد به خاطر این است که قرآن مفاهیمی دارد که آنقدر ارزش دارد که حتی خواندن آن هم اینقدر ثواب دارد. فایده خواندن آن، حفظ کردن آن، با صوت و لحن خواندن آن، همه اینها در مقابل آن فوایدی که بر معانی قرآن و بر عمل به قرآن مترتب میشود اصلاً طرف نسبت نیست. اینها باید زمینهای فراهم کند که توجه ما به معانی قرآن بیشتر جلب شود.
همه ما مسلماً میدانیم و خودمان هم تجربه کردهایم و از داستانها هم زیاد شنیدهایم که حتی کسانی به واسطه شنیدن قرآن مسلمان شدهاند! داستانهای زیادی نقل شده که کسانی توریست بودهاند، به مصر رفته بودهاند تا اهرام مصر را تماشا کنند، اتفاقاً در آنجا مثلاً از مسجد الأزهر صدای قرآن به گوششان خورده، رفتهاند آنجا ببینند که چیست و چه صدایی است؛ کمکم با اسلام آشنا شدهاند و بعد هم مسلمان شدهاند. اصلاً همین جاذبه صدای قرآن و آهنگ قرآن، آنها را کشیده است. اگر جاذبه یک لفظ قرآن اینقدر اثر دارد معنای آن چه میکند؟! معنای قرآن است که آدم را از مراحل پست زندگی به عالیترین مقامات قرب خدا میرساند و کسانی که با قرآن درست معامله کنند یعنی تا آنجایی که میتوانند حق آن را ادا کنند آنها نتایجی خواهند گرفت که برای ما قابلتصور هم نیست.
یک داستانی یادم آمد که این داستان را امامجمعه ملایر از مرحوم آخوند ملاعلی همدانی نقل میفرمودند. امامجمعه ملایر شاگرد مرحوم ملاعلی بودهاند و به ایشان خیلی ارادت داشتهاند. مرحوم آخوند ملاعلی از بزرگان علما و صاحب کرامات و مقاماتی بودهاند. ایشان جریانی را نقل میکردند که آن وقتی که این جریان واقع شده بود شاید بیش از پنجاه سال قبل باشد. گفتند در همدان یک شخصی به نام سید یوسف بود. این شخص قرآن را حفظ کرده بود. آنوقتها کسی که حافظ قرآن باشد نوبر بود و کم پیدا میشد. این شخص یک روز به منزل مرحوم آخوند ملاعلی آمد. ایشان میفرمود مرحوم آخوند کراماتی داشتند. در منزل ایشان بالاخانهای بود که مرحوم آخوند آنجا مینشستند. این شخص هنوز از پلهها بالا نیامده بود که مرحوم آخوند فرمودند آقا سید یوسف! سلامٌ علیکم، خوش آمدید! با وجودی که هنوز صورت ایشان را ندیده بود. خود ایشان معتقد بود که مرحوم آخوند ایشان را میدید و میدانست که چه کسی است دارد میآید. اینجور داستانها را مکرر از مرحوم ملاعلی نقل کردهاند. بعد که آمد بالا نشست مرحوم آخوند به ایشان فرمود که آقا سید یوسف! یک سؤالی از شما دارم. گفت شما از من سؤال میکنید؟! گفت بله، من از شما سؤال دارم. گفت بفرمایید! اگر بدانم میگویم، اگر ندانم از شما یاد میگیرم.
حالا آخوند ملاعلی از یک نفر سؤال میکند، شما ببینید سؤالش چه چیزی است. یک سؤال فقهی پرسیدند. گفتند اگر روی یک تکه کاغذ یک آیه قرآن نوشته باشد میشود این کاغذ را بسوزانند؟ سید یوسف گفت استغفرالله! جسارت به قرآن حرام است. چه کسی قرآن را میسوزاند؟! گفتند سؤال کردم یک کاغذی را که بر روی آن آیه نوشته شده را نمیشود بسوزانند؟! گفت نه آقا! پیداست که نمیشود. تأملی کردند و فرمودند آنوقت تو باور میکنی که خداوند قلبی که قرآن در آن حک شده را بسوزاند؟! خود خدا گفته یک کاغذی که بر روی آن آیه قرآن نوشتهاند را حرام است بسوزانید. اگر قرآن در قلب انسان حک شد و انسان، حافظ قرآن شد آنوقت خدا این قلب را میسوزاند؟!
البته بنده یک شرط به آن اضافه میکنم؛ به شرطی که آن حکاکی شدهاش پاک نشود و تا آخر ثابت بماند؛ ولی آن بزرگوار کلام بسیار حکیمانهای فرمودهاند. خدا روح ایشان و امثال ایشان از علمای بزرگی که ما را با دین، با خدا، با قرآن و با اهلبیت آشنا کردهاند را با موالیشان محشور بفرماید. نکته بسیار لطیفی است.
این را به شما عرض کردم برای اینکه قاریان و حافظان قرآن قدر خودشان را بدانند و سعی کنند انسشان با قرآن باز هم بیشتر شود. مبادا قرآنی که حفظ کردهاند را فراموش کنند. مبادا انسی که با قرآن دارند بعد به انس به یک سی دی یا یک نوار تبدیل شود. البته نه نوار قرآن، انس با نوار قرآن که انس با قرآن است. منظورم انس با بعضی چیزهای دیگر است؛ و حالا تا اینجا صحبت از خط قرآن بود که روی کاغذی نوشته شود یا آدم حفظ کند. اگر معنای قرآن و حقیقت قرآن در وجود انسان حک شود و با پوست و گوشت و خون آدم آمیخته شود و وجود انسان، قرآنی شود چه خواهد شد؟! وَلَوْ أَنَّ قُرْآنًا سُیرَتْ بِهِ الْجِبَالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْأَرْضُ؛[2] قرآن این پتانسیل را دارد که کوهها را از جا بکند و مردهها را زنده کند. اگر ما قرآن را بشناسیم و با حقیقت قرآن آشنا شویم خیلی سود میبریم، بسیار بیش از آنچه که فکر میکنیم. هیچ چیز دیگری نمیتواند جای آن را بگیرد.
از همین جا باید ایمانمان را در مقابل شبهات شیاطین تقویت کنیم. یک چنین چیز نفیسی دشمن هم زیاد دارد. اگر شما از شیطان بپرسید که با چه چیزی دشمنتر هستی و از چه چیزی بیشتر بدت میآید، من فکر نمیکنم چیزی بالاتر از قرآن باشد چون قسمی که خورده است که همه انسانها را گمراه کند، چیزی که میتواند جلوی گمراهی انسانها را بگیرد قرآن است. این را بهخصوص به جوانها عرض میکنم که به این نکته توجه داشته باشند.
حالا من هم یک سؤالی شبیه سؤالی که مرحوم آخوند فرمودند از شما بکنم؛ میدانید که خداوند متعال صد و بیست و چهار هزار پیامبر را، حالا طبق عددی که معروف است، برای هدایت من و شما فرستاده است. پیغمبران امثال ما انسانها نبودهاند. اینها خیلی زحمت کشیدهاند و خیلی اذیت شدهاند؛ زندان رفتهاند، شکنجه شدهاند، کشته شدهاند، سر بعضیهایشان را با ارّه بریدهاند، بعضیها را در دیگ آب جوش و روغن جوشآمده سوزاندهاند؛ با اوصیایشان که دیگر میدانید چه کردند. داستان امام حسینعلیهالسلام را که همه شنیدهاید. این زحمتها را کشیدهاند که چه بشود؟! که ما هدایت بشویم، به خدا راه پیدا کنیم و راه سعادت زندگی خودمان را بیاموزیم.
خدایی که اینهمه انبیا را فرستاد و این زحمات را کشیدند، اگر چیزی بهتر از قرآن ممکن بود که بفرستد آیا نمیفرستاد؟! کسی که اینهمه عزیزانش را فرستاده کشته شوند و زندان بروند تا ما هدایت شویم، تا اسلام باقی بماند، تا ما با خدا آشنا شویم، اگر یک راه بهتری بود، اگر یک چیز بهتری بود، اگر فرستادن قرآن به یک زبان دیگر بهتر بود و اگر مطالب بهتر و مفیدتری میشد بفرستد آیا بخل میکرد؟! یا سرش نمیشد که بهتر از این را درست کند؟! اگر بهتر از این میسر بوده و خدا انجام نداده، یا باید بگوییم العیاذبالله خدا جاهل بوده و نمیدانسته که چه بهتر است، یا باید بگوییم جاهل نبوده و میدانسته اما قدرتش را نداشته و یا باید بگوییم با اینکه میدانسته و میتوانسته بخل کرده است؛ شما کدامیک از اینها را میگویید؟! بنابراین ما به قول طلبهها با دلیل إنّی کشف میکنیم که امکان ندارد که کتابی بهتر از قرآن وجود داشته باشد. نظیر آنچه حکما درباره نظام احسن میگویند که اگر عالمی از این بهتر میسر بود خدا آن عالم را خلق میکرد. اگر ممکن بود کتابی بهتر از این نازل شود خدا حتماً همان را میفرستاد. اگر برای هدایت و نجات ما راهی بهتر از راههایی که قرآن نشان میدهد میسر بود حتماً آن را بیان میکرد چون فضل و احسان و رحمت الهی باعث این شده است. خدایی که رحمتش بینهایت است و بهترین را برای ما فرستاده است اگر بهتر از این میسر بود همان را میفرستاد. پس باید ایمان داشته باشیم که امکان ندارد کتابی بهتر از این وجود داشته باشد؛ بنابراین هم الفاظ قرآن بهترین است، هم خودش معجزه است و هیچ کس هم نتوانسته و هم نخواهد توانست مثل آن را بیاورد، هم معانی آن بهترین معانی است، هم روش تربیت آن بهترین روش است و هم معارف آن بلندترین معارفی است که ممکن است یک انسان به آن نائل شود.
امیدواریم که با توجه به این نکات، علاقه ما به قرآن، اهتمام ما به خواندن آن و به ادب داشتن و با وضو و رو به قبله بودن موقع قرائت قرآن بیشتر شود، حتیالمقدور قرآن را با دو دست بگیریم، با تأنی بخوانیم، در بین قرآن خواندن حرف نزنیم، به چیز دیگری توجه نکنیم و سعی کنیم معانیاش را بهتر بفهمیم؛ اول، ترجمهاش را، بعد تفسیرش را و بعد هم بنا بگذاریم هرچه از قرآن یاد میگیریم عمل کنیم. آنوقت بهترین سود را از زندگی خود خواهیم برد.
پروردگارا! تو را به حقیقت قرآن قسم میدهیم که دلهای ما را با نور قرآن منور فرما!
ما را با قرآن بیشتر آشنا بفرما!
ما را با قرآن زنده بدار، با قرآن بمیران و با قرآن محشور فرما!
و صلّی الله علی محمد و آله الطاهرین
[1]. يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَتْكُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَشِفَاءٌ لِمَا فِي الصُّدُورِ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ؛ یونس، 57.
[2]. رعد، 31.